به راستى نمىتوان تاریخ آغاز نظریه ولایت فقیه را به آسانى تعیینکرد. مسلمانها از همان صدر اسلام با دو مسئله اساسى روبرو بودهاند:یکى غیبت پیامبر و عدم حضور ایشان در بسیارى از شهرها و دیگرى نیازمبرم به احکام و دستورات سیاسى و فردى. بنابراین به افرادى نیازداشتهاند که بتوانند دستورات را براى آنها تبیین نمایند، در میانآنها قضاوت نمایند و یا بعضا امور سیاسى اجتماعى آنها را سر و سامانبخشند، این مسئله در دوران ائمه معصومین نیز وجود داشته که تعیینفقهایى خاص را مىطلبیده است. بعضى از اندیشمندان گرچه به عنوان نظریهپردازاختصاصى ولایت فقیه شناخته شده نیستند و (مانند سلمان فارسى)اما از اوایل قرن دوم هجرى، مواضع مشخصى پیرامون ولایت فقیهصدورمىیابد که آنها را آشکارا به عنوان نظریه ولایت فقیه مىتوانبازشناخت.
انقلاب یا ارتجاع سیاسى
رشتهاى از حرکتهاى سیاسى که بهدنبال تجمع در سالن سرپوشیده «بنى ساعده» در سال یازدهم هجرىپدیدار شد و در سراسر سدههاى اول ادامه داشت را باید به عنوانمهمترین عامل در پیدایش نظریه ولایت فقهاء بر جامعه به شمار آورد. اکثریت مسلمانان در این دوره با این اعتقاد که کتاب خدا براى بیاناحکام، کافى است ، به اهلبیت «ع» توجهى نکردند. در صورتى کهپیامبر آنها را دو عنصر جدا ناشدنى نامیده و به مسلمانان توصیهنموده بود که به هر دو تمسک کنند تا نجات یابند. تاثیر این حرکتهاىسیاسى بر بسیارى از اندیشهها، بس سترگ بوده و پیامدهاى منفى بسیارداشته است; بنابراین آنچه توجه نخستین نظریهپردازان «ولایت فقهاء»را به خود جلب کرد پیامدهاى منفى این دگرگونیها و تاثیرات بود. ایناندیشمندان از انحراف ناشى از جریانات مزبور به ویژه در شهر پیامبربسیار متاثر شده بودند. آرزوى بازگرداندن «ولایت»، «امارت» وحکومتبه «صراط اصلى»، مایه وحدت همه این اندیشمندان بود. آنها کهبرجسته بودند در این دوره خواستار بازگشتبه دستور خدا و پیامبراسلام بودند، اما در مقابل، بودند افرادى که این دگرگونى راامکانناپذیر مىدانستند و بر آنچه پیامبر بر آن تاکید ورزیده بودچشم پوشیدند. بنابراین فقهاء و محدثین بزرگ آن دوره که به «قارى»معروف مىشدند