چکیده مقاله
بحث پیرامون مدیریت منابع انسانر در هر مکتبی از جمله در مکتب اسلام مستلزم شناخت انسان و خصوصیات او میباشد .
انسان از نظر اسلام دارای خلقتی مستقل و جدا از خلقت سایر موجودات عالم است .
از ابتدای حیات خو دارای تمدن و زندگی مبتنی بر قوانین بوده است .
انسان دارای خصوصیات ارزشی و ضد ارزشی است .
این خصوصیات در وجود او بصورت قوه موجود است ، و انسان با فعلیت یافتن این خصوصیات در دو جهت بینهایت مثبت یا منفی و یا ملکوت اعلی و اسفل سافلین میتواند پرواز یا سقوط کند .
انسان مهمترین موضوع مورد بحث همه مکتبها بوده و هست .
مکتبهای الهی هدایت یک انسان را محور اصلی رسالت خود قرار دادهاند وهدف و نقش و تلاش بیوقفه خود را در هدایت و راهبری او جستجو کردهاند .
در مکتبهای غیر الهی نیز گرچه تغییر و تحولات تاریخ را به عوامل دیگری غیر از انسان نسبت دادهاند اما باز انسان به عنوان اصلیترین موضوع مورد بحث آنها مطرح شده است .
از آنجا که بخش اصلی و مهم مدیریت منابع انسانی است ، مهمترین بحث در مدیریت قطعا ً بحث پیرامون انسان خواهد بود .
در اینمقاله و مقالات آینده سعی بر این است که انسان از دیدگاههای مختلف مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
انسان در مکاتب الهی سرگذشت شگفت و جالبی دارد .
میتواند مسیری طولانی و پرفراز و نشیب را بپیماد که از بلندای علیین تا پرتگاه سافلین فاصله دارد .
او هدف آفرینش است و منبع تمامی خیرات و شرارتها .
او جهان را به تسخیر خویش درمیآورد و در خلقتش ملائک به سجده او فرمان داده میشودند .
انسان در مکاتب الهی سرگذشت شگفت و جالبی دارد .
او جهان را به تسخیر خویش درمیآورد و در خلقتش ملائک به سجده او فرمان داده میشودند .
از نظر اسلام و قرآن انسان موجودی است که از جهانی برتر به این کره خاکی هبوط کرده است ، او امانت دار الهی ، مسجود ملائکه ، آگاه به اسماء الله و از همه بالاتر جانشین خدا در زمین است .
او تنها موجودی است که در میان جانداران از آفرینشی دیگر است که در میان جانداران از آفرینشی دیگر است و دارای روح خدایی .
در صورت انحراف میتواند به پرتگاهی سقوط کند که هیچ حیوان درندهای هرگز یارای آنهمه وحشیگری را ندارد و سرانجام موجودی است که در نهاد او مجموعهای از خصوصیات متضاد یافت میشود .
در این مقاله برای شناخت انسان از نظر اسلام به دو موضوع اساسی بپردازیم که عبارتند از خلقت انسان و خصوصیات ارزشی و ضد ارزشی او .
الف- خلقت انسان در مورد خلقت انسان دیدگاههای مختلفی وجود دارد که در اینجا بدون اینکه وارد بحث جزئیات شویم ،به اشارهای بسنده میکنیم .1 1- اکثریت فلاسفه و دانشمندان به خصوص تا قرن هجدهم خلقت آدمی را همچون صاحبان ادیان الهی خلقتی مستقل دانستهاند و آن را به جریان تکامل انواع متصل نکردهاند .
2- در اواسط قرن هجدهم نظریه تحول توسط لامارک (1829-1744) مطرح شد و سپس مشهورترین فردی که روی این نظریه کارکرد چارلز داروین (1882-1809) است که کتاب معروف خو را به نام « بنیاد انواع و جریان آن در انتخاب طبیعی» به رشته تحریر در آورد .
به دنبال انتقادهایی مه از نظریه داروین مطرح شده ، نظریه موتاسیون (جهش) بوسیله دانشمند هلندی در اصلاح و تکامل نظریه داروین مطرح شد که مورد توجه دانشمندان جامعه شناسی چون مورگان و هولدان قرار گرفت .
گذشته از این مسأله که آیا نظریههای لامارک ،داروین و دیگران بخصوص نظریه داروین که 1- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ، جلد دوم ، خطبه یک تا خطبه سوم ، نوشته محمد تقی جعفری ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، بهار 1367 ، صفحات 124 تا 147 .
انسان را از نسل میمون دانسته و تحول و تطور جانداران را پایه و ریشه انسان میداند با اصل توحید مغایرت دارید یا خیر، 2 این نظریه بیشتر بر پایه منطق مفاهیم تجریدی استوار است تا قوانین تجریدی استوار است ، به همین دلیل دلایلی که بر رد این نظریهها ارائه شده اهمیت و اعتبار آنها را از بین برده است .
3-خلقت انسان از نظر اسلام و قرآن با خلقت حضرت آدم که از پیامبران الهی است آغاز میشود .
اسلام وبطور کلی مکتبهای الهی ، بیفرهنگی وتوحش انسانهای اولیه را رد میکنند و معتقدند که هبوط آدم و حوا به عنوان انسانهای نخستین به زمین خاکی سرآغاز زندگی انسان را تشکیل میدهد که همراه با تشکیل خانواده و فرهنگ الهی انسانی بوده است .
قرآن کریم در دو گروه از آیات ، موضوع خلقت انسان را تبیین میکند .
دسته اول آیاتی هستند که به جریان طبیعی خلقت انسان مربوط است که از ماده زمینی آغاز میگردد ،به صورت نطفه در میآید ، در مجرای تبدیلات جنینی به علقه و مضغه تبدیل میشود و پس از مرحله استخوان بندی و تکامل جنین ، تولد کودک صورت میگیرد .
از جمله این آیات ، آیه 12 تا 14 سوره مؤمنون است : و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طینE ثم جعلناه نطفه فی قرار مکین E ثم جعلنا النطفه علقه فخلقنا العلقه مضغه فخلقنا المضعه عظاما فکسونا العظام لحما ثم انشاناه خلقا اخر فتبارک الله احسن الخالقین .
« ما انسان را از (حقیقتی) که از گل بیرون کشیده شده است ، آفریدیم سپس آن را بصورت نطفهای در قرارگاه محکم قرار دادیم ، آنکه نطفه را به علقه و علقه را به مضغه و مضغه را به استخوانها تبدیل نموده و به استخوانها گوشت پوشاندیم و سپس خلقت دیگری در اوایجاد کردیم ، پس پاکیزه و بخشنده برکت است خداوندی که بهترین آفریندگان است .» از دسته دوم آیاتی هستند که آغاز خلقت انسان را تشریح میکنند ، و درباره سجده فرشتگان و داستان آدم ابوالبشر که اولین انسان روی کره خاکی است دستور پروردگار را توضیح میدهند و خصوصیات او را بیان میکنند .
از این دسته آیات موضوع استقلال خلقت انسان نسبت به سایر موجودات عالم و عظمت وخصوصیات انسان روشن میشود .
بنابراین خلقت انسان از نظر اسلام خلقتی است مستقل از سایر موجودات عالم و انسان از ابتدای خلقت دارای تمدن و زندگی خانوادگی و اعتقادات و گرایشات و تشخیص سود و زیان و خیر و شر و در معرض وسوسه شیطان و برخوردار از هدایت انبیاء بوده است .
ب- خصوصیات انسان از نظر اسلام اسلام و قرآن خصوصیات انسان را از ارشهای و ضد ارزشها است ،مطرح میکند .اساسا ً آنچه که در زمینه بحث مدیریت انسانی مورد استفاده قرار میگیرد همین خصوصات انسان است که به ارزشها و ضد ارزشها تقسیم میشود و آثار آن مستقیما ً در مجموعه رفتار ، کردار و گفتار و بطور کلی زندگی انسان آشکار میگردد .
در حقیقت سرگذشت خلقت انسان آشکار میگردد .
در حقیقت سرگذشت خلقت انسان اولیه هر چه باشد تأثیر در زندگی امروز او نخواهد داشت اما خصوصیات انسان رابطه تنگاتنگی با فعالیتها و جهت گیریهای انسان دارد .
برای توضیح انسان در جهان بینی اسلام ، خصوصیات انسان را به دو دسته تقسیم میکنیم یکی خصوصیات ارزشی و دیگری خصوصیات ضد ارزشی که هر یک از آنها را بطور جداگانه شرح میدهیم .
اول – خصوصیات ارزشی انسان اگرچه خصوصیات مثبت یا ارزشهای انسان را دانشمندان مختلف ، متفاوت ذکر کردهاند اما بطور کلی آنچه که در بحث ما میتواند مورد نظر باشد عبارت از هفت خصوصیت است که به ترتیب آنها را بررسی میکنیم .
4 2- خود داروین به خدا اعتقاد داشته است و آقای دکتر یدالله سحابی نیز در کتاب خود « خلقت انسان » ضمن تأیید نظریه تحول کوشیده است تا با استفاده از آیات قرآن نظریه تحول را منطبق با آیات قرآن نشان دهد و از ان در اثبات خداشناسی استفاده کند .
3-رجوع شود به تفسیر المیزان و همچنین کتاب نگرشی بر مدیریت اسلامی ، سیدرضاتقوی دامغانی ، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی ، 1368 ، صفحات 24-25 .
4- شهید مرتضی مطهری در کتاب «مقدمهای بر جهان بینی اسلامی » بخش چهارم تحت عنوان « انسان در قرآن» صفحات 283 تا 245 ارزشهای انسان را تحت عنوان اسلام در جهان بینی اسلامی 14 مورد ذکر کرده است که ما در بحث خود4 مورد آن را جزو اعتقادات و وظایف اسلامی میدانیم که با عنوان خصوصیات ارزشی مناسبت ندارد .
سه مورد دیگر در حقیقت به گونهای در موارد 9 گانه فوق آمده است و نیاز به تفکیک آنها تشخیص داده نشد .
برای توضیح بیشتر ، همزمان با این مقاله صفحات کتاب مزبور نیز مطالعه شود .
1- جانشینی خدا در زمین مهمترین خصوصیت که انسان از نظر قرآن دارا است مقام برجسته جانشینی خدا در زمین است که عظمت و اهمیت انسان را منحصر به فرد میکند .
در قرآن ، انسان تحت عنوان خلیفه خدا در زمین مطرح شده و کلمه خلیفه بصورتهای مختلف در قرآن مجموعا ً 9 بار آمده است که دو مورد آن بصورت مفرد (شمارههای 1 و 2 زیر ) و 7 مورد بقیه بصورت جمع میباشد (شماره 3 تا 9 زیر): 5 (1) – سوره بقره آیه 30 تا 33 .
و اذ قال ربک للملئکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالو اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک قال انی اعلم ما لا تعلمون .
.
و اعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون .« آنگاه که خداوند به ملائک فرمکود : من خلیفهای بر روی زمین قرار خواهم داد ،ملائکه گفتند : آیا کسی را در زمین خلیفه قرار میدهی که در آن فساد و خونریزی کند ؟
در حالی که ما تو را تسبیح و تقدیس میکنیم .
خداوند فرمود که آنچه را که من میدانم شما نمیدانید .
و میدانم آنچه را آشکار میکنید و آنچه را که پنهان میدارد .
» (2)- سوره ص آیه 26 : یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق .
« ای داود ، ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم ، پس میان مردم به حق و درستی حکم کن .
» (3)-سوره انعام آیه 165 : .
هو الذی جعلکم خلائف الارض .
« .
.اوست آنکه شمارا در زمین جانشین قرار داد .
.» (4)- سوره فاطر آیه 39 : هوالذی جعلم خلائف فی الارض فمن کفر فعلیه کفره و لا یزید الکافرین کفرهم عند ربهم الا مقتا ً و لا یزیدا الکافرین کفرهم الا خسارا ً .
« اوست خدایی که شما در زمین جانشین (امم گذشته) قرار داد اینک هر کس کافر شود زیان کفر بر خود اوست و کفر کافران چیزی جز خسارت و زیان بر آنها نخواهد افزود .» (5)- سوره یونس آیه 14 : ثم جعلناکم خلائف فی الارض من بعدهم لنتظر کیف تعلمون « سپس شما را بعد از آنان جانشینانشان قرار دادیم تا ببینیم چگونه عمل میکنید .» (6)- سوره یونس آیه 73: .
و جعلناهم خلائف .
و آنان را جانشین قرار دادیم .
» (7) – سوره اعراف آیه 69 : .
و اذکرو اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح .
و به یاد آورید آن زمان که شما را جانشین کردیم پس از قوم (هلاک شده) نوح .
» (8)- سوره اعراف آیه 74 : « و به یاد آورید آن زمان که شما پس از قوم عاد ، جانشین گردانیدیم .
» (9) – سوره نمل آیه 62 : امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء و یجعلکم خلفاء الارض .
«آیا چه کسی درمانده و گرفتار را که او را میخواند ،و گرفتاری را از او میزداید ، و شما را در زمین جانشین میگرداند؟
» در آیاتی که بصورت جمع آمده است شاید خلافت به مفهوم جایگزینی گذشتگان توسط افراد جدید در زندگی و اشغال مقام و منصب آنان باشد که قرائن و شواهدی که همراه این دسته از آیات وجود دارد ، این مطلب را تأیید میکند .
5- پرتوی از امامت و ولایت در قران کریم ، نوشته سید علی اکبر موسوی یزدی ، محمد محمدی گیلانی ، محمد یزدی ، حسین مظاهری ، محمد تقی مصباح ، انتشارات میقات چاپ کلینی ، زمستان 1362 صفحات 13 تا 21 .
اما دو آیهای که بصورت مفرد آمده است خلافت یا جانشینی خدا را مطرح میشازد .
برای اثبات این موضوع سه دلیل آورده شده است یکی اینکه در این دو لفظ مطلق خلیفه بدون اضافه و اشاره آمده است که تأکید بر این مطلب دارد که انسان خلیفه کسی است که او را در مقام یعنی جانشین قرار داده است ، و این موضوع در هر دو آیه مذکور صادق است ، دوم اینکه در مباحثهای که بین خداوند و ملائکه انجام میشود ، هنگامی که آنان درباره خلیفهای که در زمین خونریزی خواهد کرد ، یوال میکنند خداوند پاسخ میدهد که او چیزی را می داند که آنها نمیدانند و پس از آزمایش و تأیید صلاحیت انسان برای آگاهی از اسماء که ملائکه از آن بی اطلاع بودند ، صلاحیت مسجود قرار گرفتن آدم را تأکید میشود و این موضوعی است که نشان میدهد خلافت اعلام شده در آیه ، جز خلافت الهی نمیتواند باشد ، سوم اینکه در آیه (1) خداوند قبل از اینکه انسان را بیافریند او را به عنوان خلیفه به ملائکه معرفی میکند در حالیکه اگر منظور ، جانشینی فردی در این دنیا بود قبل از خلقت انسان محمل و صلاحیتی برای معرفی نداشته اشت .
المیزان نیز در این خلافت را خلافت و جانشینی خدا میداند و همانگونه که برخی از مفسران نیز احتمال دادهاند به نوعی خلافت زمینی اشاره میکند که قبل از انسان در زمین زندگی داشته و بعدا ً منقرض شده است .
همچنین مقام خلیفه اللهی مخصوص حضرت آدم نبوده ، بلکه مربوط به نوع انسان است و معنی تعلیم اسماء هم تعلیمی مخصوص حضرت آدم نیست بلکه علم در نوع انسان به ودیعه گذارده شده و همواره و بتدریج آثارش در نسل او ظاهر گردیده است و چنانچه فرزندان آدم قدم در راه هدایت بگذارند خواهند توانست آن علم را از قوه به فعل برسانند .6 این موضوع نشانه اهمیتی است که قرآن و اسلام برای انسان قائل هستند که او را جانشین خداوند در زمین قرار دادهاند .
هیچیک از مکتبهای غیر الهی چنین منصب و مقامی را برای انسان نمیتوانند حتی تصور کنند و در مکتبهای الهی انسان تنها موجودی است که داری این امتیاز بزرگ در آفرینش است .
2-امانت دار الهی است یکی از ارزشهای مهم انسان از نظر اسلام خصوصیت امانتدار بودن او است که از طرف خداوند به وی عرضه شده است ، این موضوع در آیه 72 از سوره احزاب به این شرح آمده است : انا عرضنا الامانه علی السموات والارض و الجبال فابین ان یحملنا و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما ً جهولا .
« ما امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم .
همه از تحمل آن امتناع ورزیدند واندیشه کردند و انسان پذیرفت همانا او بسیار ستمکار و نادان بود » 7 همانطور که از متن آیه استنباط میشود ، امانتی را که خداوند به انسان عرضه کرد و انسان آن را پذیرفت امانتی است که آسمانها ، کوهها و زمین از پذیرش آن امتناع کردهاند .
این امانت چیست و کدام است ؟
چگونه عرضه شده است ؟
و پرسشهای دیگری که در ذهن پیدا میشود .
شهید مطهری درباره کیفیت و نحوه عرضه این امانت بحث نسبتا ً جامعی دارد که با استفاده از آن موضوع را توضیح میدهیم .
8 از کلمه « ابین ان یحملنا» به معنی اینکه امتناع کردنداز این که امانت را بدوش بگیرند ، میرساند که این امانت تنها پذیرفتنی نیست بلکه تحمل کردنی و به دوش گرفتنی است .
گرچه مادی نیست که سنگینی آن را بر جسم خود احساس کند اما تحمل کردنی میباشد .
با مراجعه به تفاسیر معلوم میشود که این امانت عبارت از تکلیف ، وظیفه ، مسئوولیت و قانون است .
بدین معنی که برای انسان تکلیف تعیین شد که او با تکلیف ، قانون و بار مسئوولیت را به دوش بگیرد و هیچیک از موجودات دیگر اعم از موجودات ذی روح و بی روح دارای چنین مسئولیتی نیستند .
حیوانات به حکم غریزه یک نوع اعمالی را انجام میدهند و زندگی آنها همواره به یک صورت بوده است .
اما زندگی انسان پیوسته در مسیر کلی تکامل دارای تحول و تطور است و از قدرت خلاقیت و نوآوری بهرهمند میشود .
حیوانات همانگونه که ترقی و تکامل ندارند انحراف و سقوط اخلاقی هم ندارد اما انسان وقتی به جاده انحراف و سقوط کشیده میشود ممکن است بخش مهمی از محیط زیست را به فساد و تباهی بکشاند و صفحه گیتی را صحنه گیتی را صحنه ظلم و جنایت کند .
در حقیقت 6- با علامه در قرآن ، جلد 1 ، خلقت و خلافت آدم در زمین ، گزینش شمس الدین ربیعی ، انتشارات نور فاطمه ، صفحه 72 .
7- حافظ با الهام از این آیه در غزلی که در ارتباط با خلقت انسان سروده است میگوید : آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فل له نام من دیوانه زدند 8- اسلام و مقتضیات زمان ، جلد اول ، فروردین 1365 ، نوشته استاد مرتضی مطهری ،انتشارات صدرا ، صفحات 21 تا 51 .
دو قسمت اول و آخر این آیه که عبارات «انا عرضنا الامانه » و « انه کان ظلوما ً جهولا » میباشد، جهت گیریهای دو گانه انسان را از یک سو در بعد تکاملی و ترقی و از طرف دیگر تباهی و فساد نشان میدهد .
این ویژگی همانگونه که توضیح داده شد ، تنها انسان رادر میان همه مخلوقات جهان آفرینش دارای خصوصیات قبول و تحمل امانت الهی میداند .
3- دارای بالاترین ظرفیتهای علمی و آگاهی است انسان دارای بالاترین و بیشترین ظرفیت علمی است و هیچ موجود دیگری در جهان از نظر علم و آگاهی در حد انسان وجود ندارد .
قرآن در داستان شگفت انگیز آفرینش انسان ، در مقابل سؤال ملائکه که از تعجب برای سجده کردن انسانی که سابقه خونریزی در زمین دارد سخن میگوید ،پاسخ پرودگار را یادآور میشود که میفرماید « من میدانم آنچه را که شما نمیدانید » سپس خداوند اسماء را به آدم میآموزد و درباره آن از ملائکه سؤال میکند .
وقتی فرشتگان در پاسخ به آنها اظهار عجز و جهل مینماید ، خداوند از آدم میخواهد که به آنها تعلیم دهد و آدم چنین میکند .
آیات 31 تا 33 از سوره بقره چنین است : و علم ادم الاسمائ کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبؤنی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین E قالو سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم E قال یا آدم انبئهم باسمائهم فلما انبأهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض و اعلم ماتبدون و ما کنتم تکتمون E « و خداوند همه اسماء را به آدم تعلیم داد آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود اگر شما در دعوی صادقید این اسماء را بیان کنید .
فرشتگان عرضه داشتند ای خدای پاک و منزه ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی تویی دانا و حکیم ،خداوند فرمود ای آدم تعلیم داد آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود اگر شما در دعوی صادقید این اسماء را بیان کنید .
فرشتگان عرضه داشتند ای خدای پاک و منزه ما نمیدانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی تویی دانا و حکیم ، خداوند فرمود ای آدم ملائکه را به حقایق این اسماء آگاه کن چون آنان را آگاه کرد خدا فرمود ای فرشتگان اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان دارید آگاهم .
» درباره اسماء در تفاسیر و کتب اسلامی بحثهای زیادی شده است .
برخی معتقدند که اطلاع آدم بر اسماء مانند اطلاع ما از نامهای اشیاء نبوده است و گرنه فرشتگان هم پس از آنکه آدم آنها را شرح داد مثل او میشدند .
همچنین این فضیلتی برای آدم نبود که خدا تعدادی الفاظ به او بیاموزد ولی به ملائکه نیاموزد .
چنین کاری برای اثبات فضیلت آدم پیدا کردند با علمی که خدا به آدم آموخته بود تفاوت داشت زیرا قسمت اول برای فرشتگان قابل درک بود ولی برای قسمت دوم این قدرت را نداشتند و شایستگی آدم برای مقام خلافت از لحاظ حقیقت به اسماء بود نه خبر دادن از آن .
نتیجه آنکه آنچه خداوند بر فرشتگان عرضه داشت موجودات عالی و ناپیدایی هستند که در نزد خداوند قرار دارند و هر اسمی را خداوند به برکت آنها ایجاد کرده و آنچه در زمین و آسمانها است از پرتو نور آنها است .
9 در مورد آگاهیهای انسان شهید مطهری بحث جامعی دارد که در آن انواع خودآگاهیهای انسان را بیان میکند .
او به هشت نوع خود آگاهی در انسان اشاره کرده است که عبارتند از : 10 - خودآگاهی فطری که همان خودآگاهی ذاتی است .
پیدایش «من» انسان عین پیدایش آگاهی به خود است .
این خودآگاهی اگر چه واقعی است اما اکتسابی وتحصیلی نیست ، اشاره قران در خلقت انسان به عبارت «ثم انشأنا خلقا ً آخر » ، یعنی « سپس ما او را چیز دیگر و خلق دیگر کردیم » اشاره به همین خودآگاهی است .
- خودآگاهی فلسفی که در پی شناسایی حقیقت «من» خود آگاه است که آیا جوهر است یا عرض ؟
مجرد است یا مادی ؟
رابطه اثر با بدن چیست ؟
قبل از بدن بوده است یا پس از آن پیدا شده ؟
بعد از بدن خواهد بود یا نه ؟
و نظایر این سؤالات .
- خودآگاهی جهان یعنی پیبردن به خود درارتباط با جهان که از کجا آمده ؟
در کجا هست ؟
به کجا میرود ؟
9- همانا مأخذ صفحات 65 و 76 10- شهید مرتضی مطهری ، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی ، انسان در قرآن ، انتشارات صدرا ، صفحات 284 تا 306 علی علیه السلام میفرماید : « رحم الله امرء ً علم من این ؟
و فی این و الی این ؟
خدارحمت کند آنکه را که بداند از کجا آمده؟
در کجا است ؟
به کجا میرود ؟» - خود آگاهی طبقاتی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با طبقه اجتماعی که با آنها زیست میکند .
درک موضع طبقاتی و مسؤولیت طبقاتی ،خود آگاهی طبقاتی است .
- خودآگاهی ملی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با مردمی که یا آنها پیوند قومی و نژادی دارد و به خاطر زندگی مشترک با آنها دارای قانون ، رسوم ، تاریخ ،ادبیات فرهنگ ،پیروزی و شکست تاریخی مشترک میباشند .
- خودآگاهی انسانی یعنی آگاهی به خود در ارتباط با همه انسانها که دارای وجدان مشترک انسانی میباشند .
تحقق این نوع خودآگاهی همان سروده سعدی است که : بنی آدم اعضای یکدیگرند .
-خودآگاهی عرفانی یا عارفانه که آگاهی به خود در ارتباط با ذات حق تعالی است که از نوع رابطه فرع با اصل ، مجاز با حقیقت و مقید با مطلق است .
-خودآگاهی پیامبرانه که با همه خودآگاهیهای دیگر متفاوت است .
پیامبر میکاود تا نیروهای فطری بشر را بیدارکند ، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسان را مشتعل نماید.
او حساسیتی در برابر کل هستی میآفریند و خود آگاهی خود را نسبت به کل هستی به مردم منتقل میسازد .
با توجه به آنچه که در این قسمت آورده شد ملاحظه میشود که هیچیک از موجودات عالم و مخلوقات آفرینش دارای چنین ظرفیتی از نظر علم و آگاهی نیستند و در مکتب اسلام ، این از امتیازات بزرگ انسان به حساب میآید .
توسعه آگاهی به معنی توسعه و بسط حیات انسان است .
آگاهی و خبر برابر روح و جان است و آنکه آگاهی بیشتر دارد جانی افزونتر دارد .
11 4- موجودی دو بعدی ،مادی و ملکوتی است انسان موجودی دوبعدی است دراوعلاوه بر عناصری مادی ، عنصری الهی و ملکوتی وجود دارد .
قران در آیه 6 از سوره سجده میفرماید : ثم جعل نسله من سلاله من ماء مبین E ثم سویه و نفخ فیه من روحه .
«سپس نسل او را از شیره کشیدهای که آبی پست است قرار داد .
آنگاه آو را بیاراست و از روح خویش در او دمید .
» بنابراین از نظر قرآن و اسلام انسان موجود واحدی است که از دو بعد اساسی تشکیل یافته است و با اختلال در هریک از آن دو ، انسانی که تاریخ دیروز و مشاهدات امروز نشان میدهد ، نیست یک بعد جنبه مادی او با تمام جلوهها و خواصش و بعد دیگر جنبه معنوی او با تمام جلوهها و خواصش و بعددیگر جنبه معنوی او با تمام جلوهها و ویژگیهایش میباشد .
غلبه عنصر مادی انسان ، سرکشی، خودخواهی ،جنگ و تجاوز را بدنبال خواهد داشت .12 عنصر معنوی انسان دارای جلوههای مختلف است که عبارت از به کار افتادن «من» عالی انسانی است که آدم را از خودخواهی و تجاوز نجات میدهد .
درباره روح خداییکه در انسان دمیده شده است تاکنون بحثها و تحلیلهای زیادی شده است .
قرآن در آیه 85 از سوره اسراء میفرماید : یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا .
«از تو درباره روح سؤال میکنند بگو روهح امر پروردگار من است و به شما از علم بجز اندکی نداده ایم .» 11 – مولوی میگوید : جــان چه باشد با خبر از خیر و شر شــاد از احــسان و گریان از ضرر چون سرو ماهیست جان مخبر است هــر که او آگاهـتر با «جانتر» است اقتضای جان چو ایـدل آگـهی است هر که او آگهتر بـود جانش قوی است روح را تـــأثیر آگــاهــی بــود هــر کـه را این بــینش اللهی بـود چون جهان جان سراسر آگهی است هر که بیجان است از دانش تهی است دفتر ششم ص 354 س سطر 10 تا 12 مثنوی کلاله خاور چاپ چهارم .
12- مولوی غلبه عنصر مادر را در شعر زیر بیان میکند : این جهان جنگ است کل چون بنگری ذره ذره هـمچو دیـن بـا کـافری دفتر ششم ص 352 سطر 19 مثنوی کلاله خاور چاپ چهارم .
علامه محمد تقی جعفری فیلسوف معاصر میگوید :« مقصود از روح همان حقیقت والایی است که انسان را از سایر جانداران متمایز میسازد و او را به تکامل مادی و معنوی میرساند .
این یک حقیقت مادی نیست که در پهنه طبیعت سر برآورد و پس از تفاعلهای طبیعی نابود گردد » .
13 او چهار نظریه عمده را درباره روح مطرح کرده است .
در نظریه اول روح به عنوان یک حقیقت از عالم ماورای طبیعت فرود آمده و دمساز بدن گشته و سپس جدا میشود و به همان جا باز میگردد .تجرد یا جدا بودن روح از مادیات ، در ذات آن است و هرگز به کون و فساد طبیعت آلوده نمیگردد .
14 در نظریه دوم حقیقتی به نام روح در انسان وجود ندارد و انسان یک موجود مادی است که دارای حیات میباشد .
نظریه سوم بین روح و روان تفاوت قائل است .
روان را عالیترین محصولات تفاعلات عناصر طبیعی میداند که در مجرای موجودیت انسان بوجود میآید ، و در عالیترین مرحله تکاملی آدمی بروز میکند .
هر اندازه در این رهگذر پیشرفت کند از ماده و قوانین آن بینیاز میگردد و حالت تجرد بخود میگیرد و آماده پذیرش روح ملکوتی میشود .
این در حقیقت روان است که بالا میرود نه اینکه روح از عالم بالا به پائین فرود آید .
سرانجام نظریه چهارم هیچ حقیقتی را جز خدا مجرد نمیداند و اعتقاد دارد جز خدا هر چه هست ماده و جسمانی است .
تفاوت میان ماده و روح اینست که روح ، مادهای لطیف است و از قوانین لطیفتری پیروی میکند .15 از نظر علامه جعفری نظریه سوم معقول ترین نظریه است .
اساتید دیگری نیز درباره روح بحث کردهاند از جمله علامه طباطبایی فیلسوف فقید در کتاب وحی یا شعور مرموز و تفسیر مهم المیزان موضوع روح و وحی را به بحث گذارده است .
در کتاب « رهبران بزرگ و مسؤولیتهای بزرگتر» 16 نیز بخشی به بحث پیرامون روح ، روان و وحی اختصاص یافته است .
فرصت اینکه همه بحثها را در اینجا مطرح کنیم نیست و خوانندگان را به مطالعه مآخذ مذکور ارجاع میدهیم .
از تمامی این بحثها میتوان نتیجه گرفت که انسان از نظر قرآن یک موجود دو بعدی است نه همچون ملائکه عاری از هر گونه خطا و گناه و اختیار است و فقط در جهت عبادت خدا و اجرای دستورات او عمل میکند و نه همچون حیوان یک بعدی و تابع غرایز و غرق در مادیات .
« ان الله رکب فی الملائکه عقلا ً بلا شهوه و رکب فی البهائم شهوه بلا عقل و رکب فی بنی آدم کلیتهما فمن غلب عقله فهو خیر من الملائکه و من غلب شهوه عقله فهو شر من البهائم .» خداوند متعال در وجود ملائکه و فرشتگان عقل را بدون شهوت قرار داده است ، وجود حیوانات و چهارپایان را از شهوت محض (بدون عقل) آفریده است و خلقت بنی آدم (انسان)را مرکب از عقل و شهوت قرار داده است .
اگر در وجود انسان عقلش بر شهوتش غلبه یابد ، در این صورت از ملائکه بهتر و با منزلت تر است و اگر در انسانی شهوتش بر عقل او غلبه یابد در این حال از چهارپایان و حیوانات هم بدتر و پائینتر است .» 17 13- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه ، جلد دوم ، خطبه یکم تا سوم ، محمد تقی جعفری ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، بهار 1367 صفحه 133 .
14- مولوی نیز همین نظریه را در مثنوی اظهار میدارد : منبـسط بودیم و یک گوهر همه بـیسر و پا و بدیم آن سـر همه یـک گهر بودیم و همچون آفتاب بی گره بودیم و صافی همچو آب چــون بصورت آمد آن نور سره شد عدد چون سایه های کنگره کنــگره ویران کنید از منجنیق تا رود فـرق از مـیان این فریق دفتر اول ص 16 سطر 18 تا 20 همان مأخذ .
15- همان مأخذ صفحات 134 تا 136 .
16- رهبران بزرگ و مسؤولیتهای بزرگتر نوشته ناصر مکارم شیرازی .
17- وسائل الشیعه جلد 11 ص 164 ، کتاب الجهاد ،حدیث 2 .
مولوی در این زمینه چنین گفته است : در حـــدیث آمد که یزدان مجید خـــــلق عالم را سه گونه آفرید یک گره را جمله عقل و علم وجود آن فرشته است و نداند جز سجود نیست اندر عنصرش حرص و هوی نـــــور مطلق زنده از عشق خدا یـــک گروه دیگر از دانش تـهی هــمچو حیوان از علف در فربهی اونبــیند جز که اصطبل و عـلف ازشــقاوت غافل است و از شرف وآن سـوم هست آدمـیزاد و بشر از فــــرشته نیمی و نـیمش زخر