افراد جامعه کنونی بیش از پیش نسبت به تنیدگی و پیامدهای آن هشیار شده اند.
هشیاری فزاینده فراینده نسبت به رویداد ضربه آمیز زندگی لزوم توجه را به واکنش های افراد و شیوه های که در رویارویی با عناصر تنیدگیزا اتخاذ میکند.
ضروری کرده است نگاهی به گستره تحقیق در زمینه تنیدگی نشان میدهد که گام نخست در این راه ارائه تعریفی از مفهوم تنیدگی (استرس) است (استوار، پیشتر در مودر آسیب شناختی اختلال ADHD بحث شد.
در این بخش به شرح استرس و بالاخص استرس و بهداشت روانی والدین این کودکان و روش 1991).
مداخله درمانی رفاری پرداخته میشود.
1-2-2) تنیدگی (استرس)
اصطلاح تنیدگی اولین بار در انگلستان در طول قرن 17 برای شرح پریشانی، افسردگی، مشقت و بدبختی بکار رفته است (گلدستن، همکاران،1987).
امادر طول قرن 18 با یک تحول معنایی مواجه گردید.
و معنای تنیدگی از نتایج هیجانی تنیدگی به عامل ایجاد کننده آن یعنی نیرو، فشار یا باری که به ایجاد تنش ودر مدت زمانی کم و بیش طولانی به تغییر شکل شی منجر میشود تغییر یافت واز آن پس اصطلاح تنیدگی با واژه Strain یعنی تنش که به تغییر شکل یا به انقطاع منتهی میشود.
همراه گردید (استورا، 1991).
اصطلاح تنیدگی اولین بار در انگلستان در طول قرن 17 برای شرح پریشانی، افسردگی، مشقت و بدبختی بکار رفته است (گلدستن، همکاران،1987).
همراه گردید (استورا، 1991).
تحقیقات نظری درباره تاثیرات تنیدگی زندگی روی بیماریهای جسنی روانی در قرن 19 شروع شد ازآن زمان تا کنون نظریات مختلفی در مورد تنیدگی بوجود آمده است یکی از آنها نظریه جنگ و گریز والتر کنن است یعنی بدن انسان همانند مواد جامد عمل کرده و واکنش نشان میدهد کنن به تاثیرات سرما از دست دادن اکسیژن و تنیدگیزاهای محیطی دیگر علاقمند بود (هابفول، 1988) نظریه دیگر نظریه سندرم سازگاری عمومی سلیه می با شد در این زمینه میدانند.
وی تنیدگی را درجه سوخت و ساز بدن در اثر فشارهای زندگی تعریف می کند (شاملو،1378).
سلیه به جنبههای روانی و هیجانی تنیدگی توجه زیادی نداشت و بیشتر به واکنشهای جسمانی بوجود آمده در موقعیتهای تنیدگیزا علاقمند بود (هالفول،1988) سلیه واکنش انسان در برد بر تنیدگی را در سه مرحله شرح داده است: 1 آگاه شدن از خطر 2- سعی بدن در سازگاری با تنیدگی 3- مرحله خستگی و فرسودگی نظریه سلیه، بازتابی از نظرات و عقاید مورد قبول در سالهای 1930 و 1940 میلادی بود که تنیدگی را بر اساس الگوی محرک پاسخ تبیین مینمودند.
اما عدم توجه او به جنبههای روانی وهیجانی تنیدگی، ارتباط وی را با طرز تفکر جدید در مورد تنیدگی محدود کرده است (هابفول، 1988) نظریه سوم نظریه لازاروس است وی واژه تنیدگی و مقابله را مصطلح کرده است او تنیدگی را اینگونه تعریف میکند: «تنیدگی رابطه بین شخص و محیط است که بوسیله وی عنوان عامل فشار یا خطر زا برای سلامتی او برآورده میشود» وی معتقد بود که آنجه در افراد واکنشهای هیجانی متفاوتی را بوجود میآورد ارزیابی شخصی از معنای حوادث است.
یعنی نقش ارزیابی در تنیدگی اساسی است (هابفول، 1988).
در نظریه اولیه لازاروس ارزیابی شناختی شامل دو جز می شود.
ارزیابی اولیه و ارزیابی ثانویه ارزیابی اولیه به این صورت است که وقتی شخصی با یک موقعیت بالقوه تنیدگیزا روبرو میشود.
آن خطر است و مثبت تلقی میشود، یا اینکه تهدید آمیز و آسیبزا میباشد.
ارزیابی اولیه تحت تاثیر دو عامل شخص و موقعیت است.
ارزیابی ثانویه هم اشاره به منابع و امکانات دردسترس برای کنترل وکاهش احتمالی آسیب و تهدید دارد (اتیکن، 1996، به نقل از مجله روانشناسی، 1381).
همانگونه که در ادرا تنیدگی، تغییرات بین فردی قابل ملاحظهای وجود دارد.
انتظار افراد نیز درباره فرآیند زندگی پس از وقوع رویدادهای تنیدگی زا متفاوت است پیشبینی فرد از وقایع آینده دست کم به اندازه رویداد به خودی خود دارای اهمیت است ساراسون (1980) پیشنهاد کرده است که واکنش فرد نسبت به تنیدگی از دو زاویه موقعیت و ظرفیت رویارویی متناسب با ان ارزشیابی می شود متناسب ترین واکنش در برابر تنیدگی آن است که به جای نشان دادن واکنش های هیجانی به حل مساله بپردازد.(استورا،14991).
واکنش فرد نسبت به تنیدگی بر حسب ویژگیهای وی وبا توجه به منابعی که در این رویارویی می تواند در اختیار داشته باشد.
تغییر می کند منابع مالی، سطح تحصیلی، وضع سلامت، ویژگیهایی روانشناختی مانند هوش و حالات خلقی خصیصههای فردی مانند مهارتها و همچنین سن وجنس در سطح اول اهمیت قرار دارد (جورج، 1980).
افزون بر این منابع خانوادگی مانند انسجام، سازشپذیری ارتباط ومهارت در حل مساله وبالاخره حمایتهای اجتماعی رادرسازش یافتگی با رویداد تنیدگیزا مهم دانسته اند (استورا، 1991).
ویژگیهای یک بیماری خاص یا معلولیت اثرهای عمدهای بر استرس خانواده و راهبردهای سازگاری مورد نیاز بر جای میگذارد عمل انطباق، با بیماری متناسب با بیماری و درمان آن تغییر میکند.
این عومل عبارتند از میزان معلولیت، نقش بیمار در خانواده، تجربه و نگر قبلی خانواده درباره بیماری و مراحل رشد خانواده (کوچهاتم، 1987) به نقل از سمیعی کرانی) ردیابی مشکلات و مداخله زودرس میتواند فراوانی و شدت اختلالهای رفتاری و عاطفی کودکان را در جامعه کنونی کاهش دهد محققین به این نتیجه رسیدهاند که وجود خصیصههای تنیدگیزا؟؟
در کودک یک از عوامل عمده تحول اختلالهای رفتاری محسوب میشود.
در صورتی که پژوهشهای مختلف دیگر این نکته را بر جسته ساختهاند که تحول عاطفی- رفتاری کودک و همچنین روابط والد- کودک در خلال سه سال نخستین زندگی بصورت گستردهای، تحت تاثیر تنیدگی والدین قرار دارد.
امروزه دیگر نمیتوان کودک را به عنوان صفحه سفیدی تلقی کرد که تجربهها بر ان نقش میبندند.
چرا که وی ویژگیها و زمینههای خلقی خود را بر تمامی تعاملهایی که با والدینش دارد وارد میدان میکند و چنین تعاملهایی آشکارا جنبه متقابل دارند درحال حاضر متخصصان بالینی و پژوهشگران توجه خود را بر کیفیت انطباق خصیصههای خلقی والدین و کودک معطوف کرده اند و انی نکته را پذیرفتهاند که پارهای از ویژگیهای والدین والا تغیر چهارچوب خانوادگی، توانایی والدین در پاسخگویی به نیازهای فرزندشان را تحت تاثیر قرار میدهند (استورا، 1991).
2-2-2 خصوصیات کودک مبتلا به ADHD بسیاری از کودکان مبتلا به ADHD در سنین پائین به مهد کودک فرستاده میشوند تا والدین در این محدوده زمانی قدری استراحت کنند در مهد کود نیز این کودکان در تعامل با سایر کودکان مشکلات زیادی بوجود میآورند انتقاد قرار میگیرند پرخاش میکنند و مرتباً به زمان اخراج فرستادنه میشوند، در زمان قصهگویی نمیتوانند آرام بنشینند در هنگام خواب آرامش ندارند و بطورقابل ملاحظهای نسبت به سایر کودکان پرخاشگر تر هستند.
در حقیقت، پرخاشگری کنترل نشده به همراه بیثباتی و تکانشگری در این کودکان رایج است و در مواجهه با وقایع ناراحت کننده، عصبانیت و کج خلقی الگوی رایج رفتاری این کودکان است.
این رفتارها مشکلات بسیاری برای مربی پیش دبستانی بوجود میآورد و در نتیجه و اغلب از نظر والدینو مربیان بعنوان کودکانی ناخوشایند ارزیابی میشوند.
به تدریج در اثر گذر زمان، بسیاری از این کودکان دچار خودپندره ضعیف و اعتماد به نفس پائین میشوند.
با آغاز مدرسه و انجام تکالیفی مانند خواندن، نوشتن و ریاضیات مشکلات این کودکان دو چندان می شود کودکی که تا بحال به دلیل بیش فعالی و تکانشگری با هشیران، والدین و مربیان خود درگیری داشته است در این مرحله با همراه شدن مشکلات یادگیری دچار کمبود اعتماد به نفس و ناکامی دراولین سالهای مدرسه میشود.
در دوره پیش دبستانی میتوانست پر جنبو جوش باشد.
بازی کند بصورت تکانشی عمل کند بدون اینکه از سوی معلم محدود شود ولیکن، در دبستان بایستی برای مدتی آرام بنشیند.
توجه کند و ارضای نیاز خویش را به تعویق بیا ندازد و ناکامیها را نیزتلقی میکند با مشاهده سایر کودکان، انتظارات والدین و معلمان را درک میکند اما توان الگوگیرین ندارد در ای سن است که کودک متوجه تفاوتهای خود و نامناسب بودن اعمالش میشود و حتی احساس احمق بودن میکند (اورت، 1999) کودکان ADHD از دستورات والدین خود کمتر اطاعت میکنند و در صورت اطاعت نیز به مدت کوتاهی در اجرای دستورات تاب میآورند.
نمیتوانند برای انجام تکلیف، طولانی مدت متمرکز شوند و نسبت به گروه همسال رفتارهای منفی بیشتری نشان میدهند.
(بارکلی، کارلسون، پولارد، 1985).
3-2-2) تاثیر اختلال ADHD بر بهداشت روانی والدین در بحث سلامت روان رابطه مادر و کودک از اهمیت ویژهای برخوردار است.
زیرا این ارتباط چنان نزدیک و در هم تنیده است که هرگونه تغییر در یکی، بر دیگری نیز اثر میگذارد.
و این تعامل ادامه خواهد یافت اختلالهای روانشناختی در بر رابطه او با فرزندش تاثیرمیگذارد و تغییر رفتار کودک مارا متاثر میکند (اندیشه و رفتار، 1384).
تشخیص اختلال درکودک از جانب متخص میتواند واکنشهایی را در خانواده برانگیزد و حتی در برخی اوقات ایجادبحران کند واکنشهای اجتمالی والدین نسبت به ناتوانی کودک میتواند افکار خشم، اندوه، ناامیدی ویا تحمل و پذیرش باشد از طرفی، به دلیل افزایش آسیب پذیری، تعارضات درون خانوادگی، مشکلات در انجام امور روزمره خانواده و احساس آشفتگی عمومی، ممکن است.
زندگی خانوادگی دچار اختلال شود (وتیمن و اسمیت، 1991).
وقتی فرزندان خانوادهای دچار اختلالهای رفتاری هستند معمولا نمرات پدران کمتر از مادران است چرا که با عمده مراقبت از فرزندان بر دوش مادران است این نکته بدین معنی نیست که پدران کمترتحت تاثیر مشکلات موقعیتی قرار میگیرند بلکه مبین آن است که درگیری بیشتر مادران در مورد مراقبت از فرندانشان آنها را در معرض استرس افزونتری قرار میدهد (استورا، 1991).
در این راستا هودز، گارالدا، روز و شوارتز (1999) در مادران کودکان دچار صرع تمایل بیشتری به ابزار پرخاشگری و خشم نسبت به فرزند مبتلا به صرع خود گزارش کردند.
استرسهای بیشتری را تجربه میکنند و بیتشر نیز در معرض افسردگی و اضطراب هستند (اندیشه و رفتار، 1384).
تحقیق و صالحی و همکاران (1384) نیز نشان دادند که مادران کودان دچار اختلال و سلامت جسمانی و پائینتری برخوردارند (همان منبع).
کازاک و ماروین (1984) در مطالعه ای به این دست یافتند که مادران دارای کودک اسپانیایی فیدا، نسبت به مادران سندرم داون با تقاضاهای مراقبتی بیشتری مواجهاند واسترس بیشتری دارند.
فیش ومن و ولف (1991)میگویند آنچه که موجب نگرانی، ناامیدی و عدم رشد خودبسندگی و نرسیدن به اهداف شخصی مادران می شود همانال وابستگی و نیازهای مراقبتی کودک معلول است (ریحانی، 1374).
تعاملات وارد کودک در خانوادههای دارای کودک ADHD نیز ماهیتی مختل وتارض دارد کودکان مبتلا به ADHD دستورهای والدین را اجرا نمی کنند و یا فرمانبرداری آنها تنها برای مدت کوتاهی باقی می ماند تکالیف را اجرا نمیکنند ورفتارهای منفی آنهانسبت به کودکان بهنجار همسال بیشتر است (ولز وهمکاران، 2000) نشانههای رفتاری این کودکان که عبارتند از فعالیت مفرط، ناآرامی، بیتوجهی محدویت در گسترده دقت ناتوانی در به پایان رساندن کار و مشکلات پایدار در انجام تکالیف محول شده تنیدگی و استرس برای والدین به همراه دارد.
ناتوانی کودک در سازش پذیری با تغییرات جسمانی یا اجتماعی مانند نق زدن، درآویختن جسمانی به والدین، کمک طلبی مکرر ویا فراوانی مسائل رفتاری کم اهمیت منبع استرس برای والدین است.
بخصوص زمانیکه والدین میخواهناد رفتاری نمونه داشته باشند (استورا، 1991).
پاترسون (1982) به نقل از مش و بارکلی (1996) بیان میکند که رفتارهای تکانشگری وضد اجتماعی کودک به واسطه فرآیند دو جانبه و اکتسابی بین والد و کودک ظهور مییابند.
کودک در نتیجه عوامل مزاجی یا ا سترس با سایر مسائل دیگر رفتار آشفتهای از خود بروز میدهد که این رفتاار خود باعث آشفتگی بیشتر والدین میشود و آنها در عوض کودک را طرد یا تنبیه میکنند واین سیر موجب تشدید اختلالات رفتاری در کودکان میشود اطماسیان، 1378 بهنقل از سمیعی کرانی، 1383.
مادران و پدران کودکان مبتلا به ADHD نیز رفتارهای امری بیشتری دارند، بیشتر مخالفت میکنند پاداشهای کمتری به رفتارهای مطیع کودک میدهند و پاداشهای ارائه شده آنها بیشتر جنبه اتفاقی دارد بطور کلی رفتار این والدین نسبت به والدین کودکان بهنجار منفی است (بارکلی، کارلسون و پولارد، 1985).
شواهد موجود در این نظریه هماهنگ است که رفتارهای منفی کودکان بیش فعال میتواند رفتار منفی والدین را بر انگیزد.
بنظر میآید که این اشکال در نحوه برخورد، رفتارهای منفی کودک را افزایش میدهد (بارکلی، 1998).
این چرخه جبری ممکن است به دنبال هم تکرار شود، بطوریکه والدین و کودک به صورت متقابل رفتارهای منفی یدیگر را تشدید میکنند که هم به افزایش اضطراب و هم به اثرات تخریبی بر کار کرد والدین و کودک منجر میشود (و بستر ماستراتون، 1990 به نقل از فرمند، 1385).
در حقیقت، رفتار نامطلوب کودک به نوبه خود واکنشهایی چون پرخاشگری، تنبیه بدنی و احساس خشم از جانب والدین را نسبت به کودک بوجود میآورند این رفتارهای متقابل در نهایت منجر به حاد شدن مشکلات کودک بنظر میرسد لذا ارتباط متقابل این اختلال با وضعیت روانی خانواده اهمیت مداخله درمانی در کل سیستم خانواده را بیشتر میکند (مینوچین، 1994 به نقل از سمیعی / کردنی.
1383).
طبق تحقیقی که سمیعی کرانی(1383) انجام داده شده است شیوع 3/6% اختلال را در سنین 11-7 سال شهرستان فاسان نشان داده است نتایج حاصله نشان میدهد که سلامت روانی والدین کودک دارای اختلال ADHD نسبت به والدین کودک بهنجار پائینتر است.
و این تاثیر منفی در مادران بیش از پدران مشاهده گردیده است.
ناتوانی در کنترل رفتار کودک ممکن است باعث شود که نسبت به نقش والدگری خود احساس بیمهارتی داشته باشند (مش و جانسون و 1990) به دلایل اینچنینی، این والدین استرس قابل ملاحظهای در نقش والدگری خود تجربه میکنند بویژه زمانیکه اختلال همراه بیاعتنایی مقابلهای (ODD) نیز وجود داشته باشد (آناستوپولوس وهمکاران، 1993).
عملکرد ضعیف کودکان ADHD در مدرسه منجر به مشکلاتی در تحصیل و صلاحیت اجتماعی انها میشود و به دلیل مشکلات عاطفی و اجتماعی که این کودکان درخانه و مدرسه نشان میدهند والدینشان نیز دچار مشکلات اجتماعی و درونی میشوند.
اغلب در اثر گذر زمان این احساس ناکافی بودن در موردوالدگری، به سایر بخشهای خصوصی زندگی وروابط زناشویی نیز گسترش پیدا میکند، و بسیاری از مادران، که تمام وقت خودرا با کودک سپری میکنند، علائم بالینی افسردگی نشان میدهند که با احساس درمندگی نمایان میشودگاهی نیز احساس خشم نشان میدهند گاهی هم در نشان دادن احساسات خود دچار حالت شرم و گناه میشوند (اولت، 1999).
احساس گناه یکی از واکنشهای هیجانی والدین است ریحانی (1374) به نقل از مایر (1979) گزارش میدهد که 3/2 مادران کودکان که دچار معلولیت ذهنی هستند احساس گناه و 3/1 خود را بیصلاحیت میدانند (به نقل از سمیعی کرانی، 1383).
احساس ناکامی و خشم میتواند به سرعت به روابط زناشویی نیز گسترس یابد باید جز والدین استثنا باشند که بتوانند هم از کود بیمار مراقبت کنند و هم در والدگری این دوران حس مشترک همکاری خود را حفظ کنند.
اغلب این والدین، افرادی هستند که در اواسط یا اواخر دامنه زمانی 30-20 زندگی خود میباشند و ممکن است بطور میانگین 5 الی 8سال بیشتر از ازدواج آنها نگذشته باشد نگرانیهای بالینی صرفاً بر مشکلات کودک و والدگری تاثیرنمیگذارد بکله بر روابط زوجین را نیز تهدید میکند.
والدین بایستی زمان و انرژی بیشتری را صرف کودک بیمار خود کنند که در نتیجه روابط خصوصی آنها محدود میشود اکثر آنها شکوه میکنند که به ندرت میتوانند برای گردش بیرون بروند بهدلیل اینکه نمیتوانند فردی را بیابند که درآن مدت از کودک آنها مراقبت کند به تدریج، این والدین زمانهای خصوصی و خلوت خود را که لازمه صمیمیت و روابط بین فردی است از دست میدهند و خانواده در حقیقت خانوادهای کودک محور میشود اکثرزمانهای والدین صرف بحث در مورد کودکانشان و نحوه کنترل آنها میشود حتی زمانیکه به توصیه درمانگر برای صرف شام به تنهایی بیرون میروند، بیشتر صحبتهایشان حول محور کودکان و حل مسائل آنهاست و در بسیاری از مواقع، به دلیل جروبحث راجع به کنترل کودکان تعاملاتشان مشاجرهآمیز میشود (اورت، 1999).
دمیر (1979) اظهار میدارد که این گونه پدر و مادرها در روابط زناشویی خود مشکل دارند ماچرا که استرس مزمن، میل جنسی را کاهش میدهد لذت وخوشی زندگی را از آنها میگیرد گرچه ترس ازآبستنی و تولد فرزند مشکل دارد دیگر، خود در کاهش میل جنسی تاثیر دارد اما بین محققین اتفاق نظر وجود د ارد که میل جنسی مادران، مغلوب خستگی آنها (هاریس، 1983).
در بسیاری از تحقیقات، رضایت زناشویی عامل موثر در مقابله موفقیتآمیز مادران با مشکلات یافتهاند (به نقل از ریحانی، 1374).
پلهام (1997) دریافت که والدین کودکانی که مشکلات رفتاری دارند احساس موفقیت کمتر اثر بخشی کمتر و احساس خشم و اضطراب و افسردگی بیشتر نسبت به مادران کودکان سالم دارند.
طبق تحقیق کانینگهام در سال 202 مادران کودکان مبتلا به ADHD نسبت به گروه کنترل نمره بالایی در افسردگی خود نشان میدهند (کانینگهام و بویل، 2002) براون و پسنیی (1989) در تحقیقی ادراک والدین 51 کودک 12-6 ساله مبتلا به ADHD را در مورد محیط خانوادگی و افسردگی، با گروه کنترل مورد بررسی قراردارند نتیجه نشان داد که اکثر مادران و پدران بسیاری از والدین کودکان ADHD نیز یا جدا زندگی میکردند و یا طلاق گرفته اند (گلدشتاین، 1998).
مثل تک والدی بودن، مشکلات مالی، تعارضات زناشویی و استورسورهای بین فردی (اضطراب و افسردگی) به دشواری تربیت کودک مبتلا به مشکلات رفتاری میافزاید.
استرس بر عواطف و رفتار والدین تعاملات والد- کودک و بر ادراک والدین از رفتار کودک تاثیر میگذارد (وبستر- استراتون 1990) واهلر و واماس (1989) بیان کردند که حضور دسترسورها باعث می شود که والدین با کودک خود کمتر توجه کنند.
همچنین استرس منجر به اختلال در کنترل موثر میشود کنترلی در جلوگیری از مشکلات رفتاری کودک ضروری است (کاستین و همکاران ، 2004).
4-2-2 واکنش همشیران مرحلهای وجود دارد که احساس حسادت و رقابت بین کودکان مبتلا به ADHD و همشیران پدیدار میشود احساسهای حسادت بیشتر متوجه کودکانی است مبتلا به ADHD که رفتارهایشان مختل کننده بوده طبیعی خانواده را دچار اختلال کردهاند.
سایر خواهران و برادران سالم عنوان میکنند که به دلیل اختلالهای ADHD کودک مبتلا از انجام بسیاری از فعالیتها محروم هستند.
مثلا برای صرف شام، خرید کردن و حتی تعطیلات دچار مشکل شده و نمیتوانند بیرون بروند.
همچنین آنها از تعارضات دائمی شکایت دارند که بین والدینشان به منظور کنترل همیشر مبتلا به ADHD در قزل و در مکانهای عمومی بوجود میآید.
گاه همشیران سالم نیز برای جلب توجه رفتارهای خاصی را نشان میدهند به عنوان مثال فحش میدهند، یا پرخاش جسمی میکنند.
اغلب همشیران سالم احساس میکنند که از جانب والدین خود توجهات کافی دریافت نمیکنند.
به همین ترتیب، حسادتشان به صورت رقابت با برادر یا خواهر مبتلا به ADHD در آنها پدیدار میشود که اگر خانواده متوجه این علامتها نباشند.
اختلافات بزرگتری در کل سیستم بهوقوع خواهد پیوست.
فراعی که صرفاً دامن فرد مبتلا را نخواهد گرفت خواهران و برادران بزرگتر بیان میکنند زمانیکه همشیر مبتلا به مدرسه میرود والدین وقت بیشتری برای کودکان سالم خواهند گذاشت و بنابراین کودکان سالم احساس آرامش بیشتری دارند و حتی در انجام تکالیف مدرسه از والدین خویش کمک بگیرند.
برخی اوقات همشیران سالم وانمود میکنند که کسالت دارند تا بدین وسیله درخانه بمانند و زمان مثبت و لذت بخشی را با مادر خود سپری کنند (اورت، 1999) 5-2-2- عوامل موثر در استرس والدگری تجربیات بالینی نشان میدهند که افزایش نیازهای مراقبتی در این کودکان چنین استرسی را بر والدین تحصیل میکند.
این کودکان از دستورالعملهای والدین اطاعت نمیکنند.
همچنین والدین کودکان نامبرده اغلب درگیر حل مسائل متعدد مربوط به مدرسه، همسالان ومشکلات همشیران هستند که در دوره کودکی و نوجوانی این کودکان به کرات اتفاق میافتد.به رغم نظرخواهیهای شهودی بنظر بسیار ساده انگارانه است که اختلال کودک را تنها عامل موثر در استرس والدگری بدانیم عوامل چندی در این مهم نقش دارند برخی محققین حدس میزنند که رفتار مقابلهای کودک ADHDسهم موثری بر استرس والدگری دارد.
مشکلات سلوک در پسران مبتلا به ADHD بیش از دختران مبتلا اتفاق میافتد بر این ا ساس، تفاوتهای جنسیتی نیز ممکن است یکی از عوامل موثر باشد سن کودک نیز به احتمال زیاد یکی از مولفههاست داشتن کودک خردسال بیش از کودک بزرگتر برای والدین، استرس ایجاد میکند.
والدینی که فرزند اول انها ره ADHD مبتلا است نسبت به سایرین استرس بالاتری تجربه میکند فراتر از مشخصههای کودک عوامل روانی – اجتماعی دیگر مانند ویژگیهای والدین و نیز شرایط محیط خانوادگی که در تعامل با ویژگیهای کودک است منجر به افزایش دسترس والدین میشوند (آناستوپولوس ، 1992).
سلامت عاطفی و روانی ضعیف والدین در قدرت والدگری حمایتی نقش مهمی دارد.
شیوع مشکلات سلامت روانی در جامعه والدین امری شناخته شده است و در برخی گروههای مثلا والدینی که در محرومیت شدید و سلامت روانی عاطفی ضعیف زندگی می کنند بسیار شایع است این والدین نمی توانند به خوبی به نیازهای کودک خود پاسخ دهند بهداشت روانی ضعیف مادر بر دلبستگی کودکان اثر منفی میگذارد (کاستین، لیچل و هیل اسمیت، 2004).
مادران دارای عزت نفس پائین، سطوح بالاتری از استرس والدینی را ترجه میکنند البه این احتمال نیز وجوددارد که پائین بودن سطح عزت نفس درمادرانی که پیوسته بیمار میشوند ناشی از تنیدگی بالای والدینی باشد بنابراین سلامت والدینی یکی از مسائل مهم در تنیدگی به شمار میآید (استورا، 1991).
افسردگی بطور کلی آسیب شناسی والدین که درخانوادههای دارای کودک ADHD بیش از سایر خانوادهها وجود دارد به احتمال زیاد استرس والدین راتشدید میکند (آناستوپوروس، 1992).
احساس افسردگی دو عدم صلاحیت که مبین احساس بی لیاقتی و ناتوانی در انجام وظایف والدینی است بیشترین تایر را بر تنیدگی والدین دارد.در حقیقت منظور از افسردگی والدین این است که در بسیج نیروهای روانی وجسمانی خود برای برعهده گرفتن مسئولیتهای والدینی با مشکلاتی مواجه هستند و نمیتوانند وظایف خود را با قاطعیت و اقتدار انجام دهند.
کمبود حس صلاحیت یکی دیگر از عوامل به شمار میآید بدین معنی که والدین نقش والد را آنچنان که انتظار داشتهاند تقویت کننده نمیدانند (موتن و تیوما، 1988).
و پیوسته احساس میکنند که آنچه باید تحمل کنند بیش از حدی است که اتظار داشته اند (استورا، 1991).
اگر والدین احساس بیلیاقتی داشتهع باشند ناتوان شده و دچار استرس شدید واعتماد به نفس پائین میشوند وبه تدریج به افسردگی و سایر مشکلات روحی مبتلا میشوند.
و دچار استرس شدید و اعتماد به نفس پائین می شوند و به تدریج به افسردگی وسایر مشکلات روحی مبتلا میشوند توانایی آنها برای تربیت موثر تحت تاثیر قرار میگیرد.
همچنین، احساس خود کارآمدخی ضعیف در والدین اعتقاد و توانایی فرددر حل مسائل)، به سبک والدگری بیثبات و غیر مقتدر منجر میگردد که بر اساس شواهد متعدد این عوامل، به پیامدهای ضعیف در مورد کودکان میانجامد (کاستین، لیچل هیل اسمیت، 2004).
شیوع بالای اختلال زناشویی تعداد اعضای خانواده تعاملات منفی بین کودکان مبتلا و خواهران و برادران و رویدادهای منفی زندگی نیز نقشی موثر دارند از سوی دیگر، فقدان حمایت اجتماعی والدین کودکان مبتلا به ADHD استرس والدگری و روابط حمایتی را کاهش میدهد جابجایی محل سکونت در این خانوادهها شبکههای ارتباطی آنها را مختل میکند و روابط حمایتی را کاهش میدهد و در نتیجه، مشکلات رفتاری را وخیمتر می کند (کانینگهام و بویل, 2002 ) این والدین اغلب از حمایت دوستان خویشاوندان ونظامهایدیگر به منظورحمایت اجتماعی برخوردارنیستند در بسیاری ز موارد نیز روابط آنها همسرانشان سرد وفاصله دار است وکوششهاشان درا یفای نقش والد از حمایتهای لازم برخوردار نیستند (دوبو، 1988 باگرین برگ ، 1983 کازاک وماروین1984).
این والدین گاهدر ایفای مسئولیت والدگری خود غفلت می کنند ونسبت بهکودک خوبی توجهی نشان می دهند تحققات نشان داده اند که استرس بالا احتمال بدرفتاری باکودک رابیشترمی کند درحالیکه با افزایش حمایت های اجتمعی طح تنیدگی نیز کاهش می یابد (استورا 1991).
گاه در این میان، والد دیگر حاضر به همکاری نیستوتمایل نداردکه مسئولیت نقش والدی را بعهده گیرد.
گاه چنین نتیجه این ناشی از وجود این باور در پدر است که مراقبت از کودک کاری نحصاراً زنانهاست (کراوس وهمکاران ، 1989) امادر بسیاری از موارد عدم وجود روابط مثبت بین مادر و پدر رامی توان به منزله احتمالی ترین فرضیه تلقی کرد فقدان حمایت متقابل در قلمرو اداره کودک را از نشانه های نارساناکنش وری ارتباطی بحساب آورد (هارت، 1985؛ اسمیت ، 1986؛ مک گافی1986 پرینتز وهمکاران، 1983).
تحقیقات اسمیت(1986) نشان داده اندکه حمایت شوهر می تواند سطح تنش مادرانه را بر ا ساس مکانیزم حمایت عاطفی ارزیابیهای مساعد پذیرش نقش پدرانه کاهش دهد (استورا، 1991).
باوجوداینکه منشاء چندگانه ای برای استرس والدگری شناخته شده است بسیاری از محققین بیان می کند که ADHD کودک و مشخصه های بالینی آن از عوامل اولیه موثر دراسترس والدگری است (آناستوپولسوس 1992).
چگونگی حل مساله والدین و وجود حمایتهای اجتماعی لازم از مهمترین و تعین کننده ترین عوامل در کاهش استرس والد گری است والدینی که بطور موثر ازحمایت خانواده برخوردار هستند، والدینی که دیدگاهی خوش بینانه و مثبت دارند و آنهایی که از عهده هماهنگی مراقبت ؟؟کودک با امور طبیعی زندگی خود بر می آیند فشار کمتری را احساسن می کنند (ساتون، 2006).
کاسمن و همکاران در سال 1995 دریافتند که 12% از والدین، اختلال ADHD کودک خود را ناشی از والدگری ضعیف خود و 4/13% نیز اختلال را نای از تعارضات زناشویی و سایر مشکلات خانوادگی می دانند عدم توضیح مناسب و کافی در مورد اختلال ممکن است باعث شود که کودکان نیز خود معیوب و بد بدانند بطوریکه بر اساس گزارش کاسمن 6/36% از کودکان مبتلا به ADHD خود را مقصر می دانند و 7/29% نیز تصوری می ک نند که احمق یا عقب مانده هستند (دی مارل و همکاران، 2003).
در میان گسترده وسعی از مداخلات درمانی والدین بعنوان عامل کلیدی تغییر رفتارهای وی و عملکرد بهتر در ایفای نقش والدگری می شود.
شواهد نیز نشان می دهد که برنامه های آموزشی گروهی ممکن است بمانند حمایت های اجتماعی والدین موثر تر از اموزشهای فردی باشد.
6-2-2 تفاوت استرس والد گری در پدران ومادران مطالعات انجامن شده ار مورد تفاوت شیوههای مقابله در مادران و پدران نشان میدهند که پدران بیشتر از روش «منطقی» استفاده می کنند یعنی تلاش میکنند که در مورد اختلال، اطلاعات بیشتری کسب کنند و به ودک خود نیز بیاموزند.
و مادران بیشتر از روشهای «آزادسازی» و «برقراری رابطه» استفاده میکنند.آزاد سازی شامل فعالیتهای جسمی و عاطفی است که منجمر به صرف انرژی میشود مثل گریه کردن و ورزش کردن و در روش برقراری رابطه مادر سعی میکند با سایرین و محیط ارتباط برقرار کند.
مانند گروههای مذهبی (ساتون، 2006).
فردروبیکر(1994) دریافتند که پدران کودکان مبتلا به ADHD نیز به اندازه مادران دچار استرس می شوند باوجود این ظاهراً مادران ویژگیهای کودک را بیش از پدران استرس آور ارزیابی می کنند رفتار کودک، شرایط اقتصادی – اجتماعی سنین ازدواج بیش از جنس والدین در استرس والدگری نقش دارد وجود الگوهای استرس نه تنها مشخصه خانوادههای کودکان ADHD است بلکه در مورد خانواده هایی که به نوعی دارای کودک مبتلا به اختلالات عصب روانشناختی هستند نیز صادق است.
(ریزر، 1996؛ به نقل از گلدشتاین ، 1998).
7-2-2 اسنادهای والدین وقتی والدین وسیله اجرای درمانها هستند بنابراین چگونگی تفکر آنها بر موقعیت و عدم موفقیت درمان بطور غیر مستقیم اثر گذار است بعنوان مثال ریمرزوهمکاران (1995) بیان کردند که اسنادهای والدین در مورد علت مشکلات کودکان به نوبه خود چگونگی اجرای درمانها را از سوی والدین تعیین می کنند.
شناختهای والدین در مورد اختلال ADHD کودک درباره والدگری و در مورد خودشان از عوامل موثر در پاسخ به درمان کودکان است مطالعات نشان داده اند که وقتی والدین و در مورد خودشان ز عوامل موثر در پاسخ به درمان کودکان است مطالعات نشان داده اند که وقتی والدین بدرفتاری کودک را عمدی و ناشی از خلق و خوی منفی کودکن تلقی میکنند یاتصور میکنند که کودک آنها آگاهی و توان لازم جهت تغییر رفتار را داراست در چنین شرایطی بسیار احساس آشفتگی و ناراحت میکنند اسلپ و الری (1998) نشان دادند که دستکاری اسنادهای مادر در مورد بدرفتاری کودک باعث میشود که واکنش انضباطی مادر و نیز واکنش های موثر وی در قبال کودک تغییرات چشمگیری پیدا کند بنابراین باورهای والدین در مورد علت بدرفتاری کودان از عوامل موثرومهم تاثیرگذار بر انتخاب و اجرای روشهای درمانی است.
بعنوان مثال والدینی که تصور می کنند.
کودک آنها باتلاش بیشتر میتواند بدرفتاری خود را کنترل کند به احتمال بیشتر روشی را بر می گزینند.
که موقعیت محدود باشد.
و خود انضباطی بیشتر را به کودک بیاموزد.
از سوی دیگر، والدینی که معتقدند کودک آنها کاملاً در کنترل اعمال خود ناتوان است ممکن است هر تلاشی را بیثمر بدانند و در عوض، در دارو درمانی بعنوان روشی جهت کنترل رفتار کودک سرمایه گذاری فراوان کنند (هوزا و همکاران ، 2000) درمقیاس با والدین کودکان بهنجار والدین کودکان ADHD تمایل دارند که بیتوجهی ، بیش فعالی و رفتارهای تکانشی کودک خود را به عوامل درونی و با ثبات نسبت دهند (جانسون و فریمن، 1997).
چنین اسنادهایی ممکن است باعث رفتارهای ناسازگارانه والدین شود بعنوان مثال اسلپ و الری در سال 1998دریافتند که اسنادهای والدین در مورد بدرفتاری کودک با والدگری خشن در ارتباط است.
مادرانی که معتقد بودند بدرفتاری کودکشان عمدی است نسبت به کودک خود خشونت بیشتری نشان داده اند (مثل فریاد کشیدن) در نهایت، یافته ها نشان داده اند که شناخت های منفی والدین در مورد خودشان کودک مبتلا ووالدگری خود با پاسخ ضعیف به درمان رفتاری، دارویی و درمان ترکیبی برای ADHD نیز مرتبط است (هوزا، 2000) در حقیقت تجربه استرسورهای چند گانه در طول زمان باعث شکلگیری طرحواره نادرست از رفتار کودک می شود بدین معنی که در والدین اسنادهای منفی نسبت به کودک بوجود می آید مثلا در زمان علوم پیروی کودک، احساس خود تقصیری و شکست و خشم می کنند (استرن و آزار 1998).
خودکارآوری والدین نیز به عنوان مولفهای از شناخت در پاسخ کودک به درمان موثر است.
خودکارآمدی میزان توانمندی والدین قبال اجرای تکالیف متعدد مرتبط با این مسئولیت پرزحمت (والدگری) در خود می بینند.
بعنوان مثال همانطور که کالم و کراکر (1998) اشاره میکند والدین خودکارآمد با جدیت تمام در مبارزه با خطرات کار می کنند و با وجود ا سترسورهای چند گانه تجارب مثبتی برای کودکان خود بوجود میآورند.
بنظر میرسد که والدین خودکارآمد در قلمرو ADHD بطورثابت و برای مدت طولانی، خود تفکیکی پرزحمت و دشوار است که اغلب نیازمند اختصاصی طمانی طولانی به منظور ایجاد تغییرات مهم در سبک زندگی است و این مسئله در مورد درمان رفتاری بیشتر از دارو درمانی صدق می کند بنابراین خودکارآمدی ما در یکی از ویژگیهایی است که برای داشتن درمانی موثر بایستی لحاظ گردد شناختهای والدین نسبت به خودشان (اعتماد به نفس) اسنادها در مورد وقایع مثبت ومنفی خودشان نیز مانند توانایی والدگری در شرکت موثرآنها در درمان کودکها نشان مولفهای تعیین کننده است بعنوان مثال برای والدین با اعتماد به نفس پائین ممکن است دشوار باشد که پیامدهای رفتاری را اعمال کنند ویا در اجرای دارو درمانی استقامت داشته باشند بخصوص زمانی که با مقاومت کودک دراین خصوص روبرو میشوند.
همچنین تفکر منفی به شکل تحریفهای شناختی منفی یا سبک اسنادی ناسازگار تعمیم یافته که افکاری نومیدانه یا افسرده کننده اس می تواند به انتظارات منفی منجر شود و از پیشرفت درمان جلوگیری کند.
(هوزا و همکاران، 2000).
بر این اساس، کسانی مانند هترینگتن و همکاران (1982) معتقدند که هر اندازه سطح عزت نفس بالا سطح اضطراب پائین و ا حساس مهار درونی وسعت دید و تحمل درفرد بیش باشد سطح دسترس پائین تر و توان سازش با مساله بیشتر است برنامه پیشگیری نه تنها برای کاهش احتمالی بروز رویدادهای تنیدگی زا تحقق یافتهاند بلکه، به علت غیر قابل اجتناب بودن چنین رویدادهای افزایش مهارت افراد را در رویارویی با تنیدگی هدف قرار دادهاند.
بدین ترتیب، برنامه پیشگیری و نظامهای حمایت اجتماعی در راس همه اقدامات قرار گرفتهاند (استورا، 1991).