بسیجی کیست ؟
هسته مرکزی این روحیه همانا نگرش به پدیده های مادی از دریچه نیازبه عنولن وسیله و نه اصالت دادن ته آنها ستواز سوی دیگر تمامی امور در راستای دین و انقلاب و حفظ آرمان آن مفهوم می یابند .
از این رو از خود گذشتگی و فدا شدن برای دیندار ماندن توده ها یکی از وجوه برجسته روحیه بسیجیان بود .
آنها وظیفه خود را در شکستن خط های پیاپی ای می دانستند تا راه برای ضعیفان و عقب نگه داشته شده ها باز گردد .
آنها می سوختند و فدا می شدند تا دیگران نیز با خدایشان رابطه برقرار کنند .
در یک کلام ؛ آنها با در دسب گرفتن جانشان و نیز با حمل طناب های دار بر گردن خود ؛ نوک پیکان حوادث انقلاب و سپر امام و اسلام بودند .
از دیگر خصوصیات روحیه بسیجی پر کار بودن و کم خرج بودن است.
آنها شب وروز نمی شناختند و فقط هنگامی که کاری نبود ویا از فرط خستگی بدون اختیار خوابشان می برد ؛ از کار باز می ایستادند آنها با همه تلاش و نقش آفرینی در جنگ و حفظ نظام بسیار کم هزینه و بی توقع بودند زیرا خودشان را دائماَ بدهکار می دانستند و همیشه در پی آنبودند که برای انقلاب اسلامی کاری کنند .
دیگر آنکه سنگر های آنها که به منزله خانه هایشان بود .
خیلی ساده و بی آلایش و تواُم با صفا و معنویت ساخته شده بود .
به همین خاطر بسیار سبکبال بودند ، در هر لحظه ای که فرمان حرکت یا حمله صادر می شد خیلی راحت جابجا می شدند و با جمع کردن اثاثیه شان در یک کوله پشتی عازم میدان نبرد شده و به انتظار شهادت می جنگیدند ، به همین خاطر بسیاری شان شهید شدند و ما بقی همچنان در طلب شهادتند .
دیگر آنکه سنگر های آنها که به منزله خانه هایشان بود .
به همین خاطر بسیار سبکبال بودند ، در هر لحظه ای که فرمان حرکت یا حمله صادر می شد خیلی راحت جابجا می شدند و با جمع کردن اثاثیه شان در یک کوله پشتی عازم میدان نبرد شده و به انتظار شهادت می جنگیدند ، به همین خاطر بسیاری شان شهید شدند و ما بقی همچنان در طلب شهادتند .
ویژگی دیگر روحیه بسیجی متعبد بودن تواًم با معرفت دینی است .
این روحیه بلند را حتی نمی توان توصیف کرد .
مگر نه آن که وصف آن روحیات و نماز شب ها قابل بیان نیست .
نماز جماعت اول وقت ، مقید بودن به دعای روزها ، زیارت عاشورا ، دعای کمیل ، عرفه ، شعبانیه و جوشن کبیر و سینه زنی و عزاداری عاشورا جلوه های از این روحیه است .
شاید همین است که حضرت امام خمینی (ره) با توجه به چنین ویژگی هایی از تفکر و روحیه بسیجی می فرمایند : ((اگر به کشوری نوای دلنشین تفکر بسیجی طنین انداز شد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خوتهد گردید و الا هر لحظه باید منتظر حادثه ماند.)) تبادل فرهنگی یا تهاجم فرهنگی تهاجم فرهنگی برخلاف ظاهرساده آن مفهومی عمیق وپیچیده دارد وهدف نهایی آن ازبین بردن خلوص یک آیین وتمدن ووارد کردن عناصربیگانه وانحراف در آن است .
تهاجم فرهنگی بنابر نگرش عمیق وفرمایش دقیق مقام معظم رهبری تهاجم فرهنگی نیست بلکه شبیخون فرهنگی است که دشمن به رهبری آمریکا سعی میکند بااستفاده از آن از مردم وانقلاب اسلامی ایران سلب ماهیت کرده و مردم را از ارزشهای والای اسلامی ، انقلاب اسلامی و فرهنگ اسلامی دور سازد وانقلاب اسلامی ونظام جمهوری اسلامی ایران را به زانو درآورد .
مفهوم تبادل فرهنگی هیچ ملتی از فراگیری واستفاده از معارف سایر ملت ها و ملیت ها در تمام زمینه ها از جمله فرهنگ و مسائلی که عنوان فرهنگ به آن اطلاق می شود بی نیاز نیست و به همین وسیله تبادل فرهنگی امری لازم و ضروری به شمار می رود ، ملت ایران در طول تاریخ از ملت های دیگر چیزهای بسیار آموخته و به همین ترتیب فرهنگ بومی خود را نیز در کنار یادگیری از دیگران به آنها آموخته است ، این امربرای ماندن معارف و حیات فرهنگی در سرتا سر جهان روندی ضروری و مستمرمحسوب می شود مفهوم تهاجم فرهنگی تهاجم فرهنگی عبارت است از هجوم یک مزرعه سیاسی یا اقتصادی به بنیادهای فرهنگی یک ملت به منظور بی هویت کردن و سپس اسیر کردن آن ملت و اجرای مقاصد خام و موردنظر خویش از طریق یک برنامه مشخص و از پیش تعین شده در محیط هایی که یک فرهنگ ملی و مدافع حیثیت خود وجود دارد ، درتهاجم فرهنگی استعمارگران خصوصیات خوب و پسندیده ی خود را به سایر کشورها و ملت ها صادر نمی کنند ، بلکه به صدور خصوصیاتی می پردازند که با ایجاد غفلت در آنها از طریق دور شدن از فرهنگ ملی و بومی زمینه غارت و چپاول منابع این کشورها را فراهم آورند ،تاریخ ایران خود گواه این مدعاست ، هنگامی که اروپایی ها تهاجم فرهنگی را به کشور ما آغاز کردند صفات و روحیات پسندیده ی آنها چون وقت شناسی و شجاعت و خطر کردن و کاوش و کنجکاوی در مسائل و موضوعات علمی و نظم و دقت به کشور ما وارد نشد بلکه تنها بی بند وباری اخلاقی و جنسی را وارد کشور ما کردند تا از طریق آنها به چپاول وغارت منابع فراوان ایران بپردازند ، ویژگی ها و تفاوت های تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی برخی از ویژگی ها وتفاوت های تبادل فرهنگی و تهاجم فرهنگی به قرار زیر است : 1، در تبادل فرهنگی هدف باور کردن و کامل کردن فرهنگ ملی وبومی است ، ولی در تهاجم فرهنگی هدف متفرق کردن و ریشه کن کردن و از بین بردن فرهنگ ملی می باشد ، 2، در تبادل فرهنگی ملت گیرنده فرهنگ و امور مطبوع و خوب مورد علاقه را می گیرد ولی در تهاجم فرهنگی دشمن نقطه ای از فرهنگ خود را به ملت مقابل و گیرنده می دهد که از طریق آن به هدف خود دست یابد ، 3.
تبادل فرهنگی دو طرفه و با علا قمندی است ، در حالی که تهاجم فرهنگی از طرف دشمن انجام می شود تا فرهنگ مقابل را ریشه کن کند ، 4، تبادل فرهنگی در هنگام قوت و توانایی یک ملت ولی تهاجم فرهنگی در روزگار ضعف یک ملت صورت می گیرد ، 5، تبادل فرهنگی در کمال اختیار صورت می گیرد در حالی که تهاجم فرهنگی با زورگویی همراه است ، 6، تبادل فرهنگی در فضای صفا و صدق و دوستی است ولی تهاجم فرهنگی در فضای ریا و کینه توزی و دشمنی است ، 7، تهاجم فرهنگی همانند تبادل فرهنگی یک کار آرام و بی سر و صدا است به عبارت دیگر کار فرهنگی اعم از تبادل فرهنگی یا تهاجم فرهنگی کاری بی سر و صدا بودهونیازی به هوشیاری جدی دارد .
ریشه های تاریخی تهاجم فرهنگی تهاجم فرهنگی غربی علیه ملت و کشور ایران به طور مشخص از دوران رضاخان آغاز شد ، البته قبل از آن مقدمات تهاجم فراهم شده و در کنار کارهای فراوان روشنفکران وابسته را به داخل کشور گسیل کرده بودند .
زمانی که غرب مسلط و پیشرفته در علم و تکنولوژی می خواست پایگاه نفوذ سلطه خود را در ایران مستحکم نماید ابتدا از طریق روشنفکری وعناصر خود فروخته وارد شده و اقدام کرد .
رضا خان پس از رسیدن به قدرت بزرگترین قدم را به نفع فرهنگ غرب ودرحقیقت سلطه غرب و استعمار انگلیس در ایران برداشت .
وی به دستور اربابان خود با اقداماتی از قبیل تغییر دادن لباس مردم کشوروکشف حجاب و ممنوعیت دین و شعائر دینی و عزاداری و تغییر سنت های مردمی بومی بزرگترین خیانت را به کشور و مردم ایران و مهمترین خدمت را به کشور های غربی ودر راس آنها انگلستان انجام داد وبه چهره ی محبوب غرب البته نه محبوب آحاد مردم و افکار عمومی بلکه محبوب سلطه گران و سیاستداران غربی تبدیل شد .l بدین ترتیب تهاجم فرهنگی غرب علیه اسلام و ملت ایران که از زمان رضاخان به صورت جدی آغاز شد شکلهای گوناگونی را یافته و تجربه کرده است .
این تهاجم در دوران محمدرضاخان به خصوص در20 سال آخرحکومت وی شکل خطرناک تری پیدا کرد .
روشهای مقابله با تهاجم فرهنگی 1.
اصلاح و تجدید نظر در ساختار نظام فرهنگی .
2.
اصلاح و تجدید نظر در ساختار نظام آموزشی .
3.
توجه به اسلام به عنوان دین حیاتبخش و انسان ساز .
4.
توجه به ارزشهای انقلاب اسلامی .
5.
گرامی داشتن و حمایت از عناصر مؤمن خودی .
6.
نظارت قانونمند به محصولات فرهنگی .
7.
اهتمام جدی به اجرای سیاست های فرهنگی نظام .
8.
تکیه بر فرهنگ بومی در ایران .
9.
افزایش بینش و آگاهی مردم و آشنا ساختن آنها با فرهنگ غنی و میراث مفاخر فرهنگی اسلامی ایران .
10.
فراهم ساختن زمینه رشد استعدادها و ظرفیت های جوانان و پرورش آنها و حمایت از نیرو های خلاق و متعهد در زمینه های فرهنگی و هنری .
11.
برنامه ریزی برای استفاده بهینه نوجوانان و جوانان از اوقات فراقت .
12.
بسط و گسترش کانون ها و مؤسسات فرهنگی و هنری و ورزشی .
13.
استفاده از تکنو لوژیها پیشرفته ی ارتباطی و تبلیغی در معرفی فرهنگ اسلامی .
تعلیم و تربیت دینی و معرفی رویکرد بصیرت گرا تعلیم تربیت یعنی بزرگترین مسئله ای که به تعبیر کانت آدمی می تواند خود را وقف آن کند هم با دنیای اندیشه ها و هم با دنیای فعالیت های عملی و هم با دنیای هنر سر و کار دارد .
آدمی اغلب موجودی ابزار ساز نیست بلکه موجودی است تربیت آفرین .
تعلیم و تربیت همراه به عنوان راهی برای ادامه زندگی بهتر تلقی می شده است .
بنابراین تعلیم و تربیت نیز همانند بسیاری از موضوعات مهم دیگر مورد توجه و بحث اندیشمندان قرار داشته است و از این رهگذر است که ما اکنون با دیدگاه ها و نظریه های فراوانیدر این حوزه مواجه هستیم .
رد تربیت دینی یکی از نظریه های غالب در دنیای امروز این است که اساسا تربیت دینی معنا و مفهومی ندارد .
چرا که دین مربوط به حوزه عقاید است و مدارس حق ندارند جز در حوزه واقعیات به دانش آموزان آموزش هایی بدهند .
این نظریه در کشور ما تقریبا جایی ندارد و به عکس تقریبا تمامی دست اندرکاران و متخصصان امر تربیت در کشور ما به ضرورت آموزشهای دینی اذعان دارند .
ما در نظام تربیتی خود معتقدیم که تربیت دینی نه تنها معنا دار و ممکن بلکه امری لازم و ضروری است چرا که اساسا وظیفه دین تربیت و هدایت آدمی است و هدایت واقعی و مقرون به سعادت تنها از ناحیه دین و تعالیم آن قابل حصول است .
تنزل تربیت دینی به یک ماده درسی یکی از دیگر نظریه های تربیتی مطرح در دنیای امروز این استکه تربیت دینی به عنوان یک نظام تربیتی نا ممکن بوده و صرفا به گونه ای دنیوی شده و جزیی قابل ارائه است .
این دیدگاه که مبتنی بر آموزه های فلسفه تحلیلی و بدنبال تنزل فرایند تربیت دینی در حد یک ماده درسی و جداسازی آن از حوزه زندگی انسان است .
تربیت دینی برای زندگی هدف اصلی تعلیم وتربیت باید یاری دادن شاگردان برای زندگی بهتر باشد بنابراین باید توجه خود را به واقعیت فرد انسان معطوف دارد نسبت به دنیای واقعی زندگی افراد آگاه باشد و با انسان به عنوان موجودی منحصر به فرد در جهان-نه تنها خالق افکار بلکه یک موجود زنده حساس برخورد کند .
چرا که هر تجربه جدید به حوزه تجربیات ما می افزاید و صحنه را برای امکانات و قابلیت های حال و آینده ما آماده می کند .با این مقدمه در مخالفت با آموزه های سکولاریستی و به عنوان یک موضع صریح تربیتی بر خاسته از متن دین باید خاطر نشان کرد که دین نوعی زندگی است و تربیت دینی فرایندی است که آدمی را برای نحوه خاصی از حیات مهیا می سازد .
این نحوه زندگی بر مبنای اصول قواعد و راهبردهای از پیش تعیین شده ای شکل می گیرد که توسط دین و در قالب عقاید و شریعت به آدمی عرضه گردیده است .
بدین معنا دین برنامه ای برای زندگی است و آموزه های آن با تمامی ابعاد حیات آدمی در این دنیا پیوند دارد و مهمترین نقش تربیت دینی تقویت این پیوندو به روز نمودن آن است .
تعلیم و تربیت دینی علاوه بر پرورش و به فعالیت در آوردن استعدادهای درونی انسان تابع و پیرو فطرت آدمی و به دنبال آن است که با تکیه بر این استعدادها انسان را به تکامل حقیقی و مقام شایسته و درخور او برساند .
به گونه ای که ویژگی های انسانی و الهی افراد بشر تحت این فرایند در آنها به ظهور برسد .
بنابراین تنها راه سعادتمند شدن انسان بهره مندی او از تعلیم و تربیت دینی است .
راهبردهایی در تعلیم وتربیت دینی بصیرت گرا 1.فرایند محوری تربیت دینی بصیرت گرا به دنبال آن است که تسهیلات وشرایط مساعدی برای رشد تفکر دینی شاگردان فراهم گردد به گونه ای که یادگیری های عمیق وپایدار ایجاد شود .
بنابراین باید به بچه ها کمک شود تا آنچه را در مدرسه یاد می گیرند در زندگی روزمره شان نیز به کارببرند .
2.دانش آموز محوری تربیت مخاطب محور بر اساس التفات به ماهیت رشد کودک و اعتقاد به خوبی ذاتی انسان ها به این معناست که در برنامه ریزی درسی ، شخصیت ، نیازها وتعلقات شاگردان باید همواره مد نظر قرار گیرند .
بدین ترتیب به کودکان نه به عنوان بزرگسالان کوچک اندام بلکه به عنوان موجوداتی که مراحل مختلف رشد را طی می کنند ، نگریسته می شود .
احساسی که بچه ها نسبت به فرایند یادگیری و آموخته های خود پیدا می کنند اهمیت زیادی دارد .
چرا که تربیت دینی بصیرت گرا می خواهد امکان بیشتری برای عمل کردن به آموخته ها و همچنین ، آمادگی و انگیزه برای یادگیری در آنها به وجود آید .
بکارگیری روش های یادگیری از طریق همیاری (شرکت دانش آموزان در فعالیت های آموزشی به عنوان یکی از اعضای گروه ) ، و بهره گیری ار روش های فعال تدریس ، که از طریق آنها ، دانش آموزان با هدایت معلم و فعالیت ذهنی و عملی خود ، شخصاً به نتیجه می رسند ، از راهبرد های اساسی فرایند یادگیری درتعلیم وتربیت دینی بصیرت گرا است .
3.معلم : مدیر یادگیری و الگوی رفتار از آنجا که هدف عمده تعلیم و تربیت دینی ، آن است که زندگی دانش آموزان ، رنگ و بوی دینی پیدا کند ، معلم ، به عنوان الگوی چنین شخصیتی با چنین نحوه زیستنی ، سهم عمده ای در یادگیری های کودکان دارد .
هدایت مناسب دانش آموزان در پیمودن مسیر صحیح یادگیری ، با طراحی و اجرای فعالیتهایی که کنجکاوی ، رغبت و احساس آنها را تحریک نموده و به آنها مجال دهد تا با استفاده از شیوه ها و امکانات مناسب ، به نتیجه مطلوب دست یابند ، وظیفه معلم توانمند است .
4.ردرویکرد ذهن گرا (انبوه سازی مفاهیم دینی در ذهن دانش آموزان) در تعلیم و تربیت دینی بصیرت گرا ، انباشتن ذهن بچه ها ، از دانستنیها ، اطلاعات و مفاهیم دینی بدون اینکه هیچ تمایلی برای به عمل در آوردن آنها وجود داشته باشد و نیز ، تاکید بر اعمال و مهارتهای فاقد پشتوانه آگاهی و نگرش ، به کلی رد می شود .
آموزش مفاهیم و اطلاعات تنها وقتی موجه و مناسبند که موجبات ایجاد احساس مثبت و خوشایند نسبت به آنها و گرایش به عمل به آنها را فراهم آورند .
البته این به معنای کنار گذاردن اهداف شناختی نیست ، چرا که به واقع نگرش ها و مهارتها نیز بر مبنای دانش آدمی شکل می گیرد ، بلکه صرفاً به معنای تاکید بر جنبه نگرشی و نیز توجه به موضوع عمل ، به جای مهارت صرف می شود .
بدین ترتیب در تعلیم وتربیت دینی بصیرت گرا آنچه انبوه سازی مفاهیم تعلیم و تربیت (یعنی آموختن یک سری مفاهیم برای بازگو کردن آن درآینده) نامیده می شود ، مطرود است ، چرا که در این دیدگاه از دانش آموزان خواسته نمی شود که بفهمند ، بلکه فقط اطلاعات ارائه شده توسط معلم را حفظ می کنند .
پست مدرنیسم و پیامد های آن در نظام آموزش اصطلاح پست مدرنیسم فرایندی پس از مدرنیته باید توصیف کرد .
در عین حال این بیان دو معنا را به ذهن متبادر می سازد ؛ یکی اینکه فرانوگرایی را ادامه نوگرایی به گونه دیگری بدانیم و دیگر اینکه آن را فرایندی علیه مدرنیته محسوب کنیم .
در مجموعه تعاریف گفته شده در مورد فرا مدرنیسم می توان موضوع دوم را در نظر داشت ؛ یعنی اعتقاداتی علیه دستاورد های منفی مدرنیته .
حال باید دید پست مدرنیته محور های موضوعی خود را در برابر چه مقولاتی از مدرنیته قرار میدهد که نسبت به آن متمایز می گردد .
بنا بر گفته سلدن ؛ ضد نخبه گرایی و همچنین تولید ساختار های باز ، نا پیوسته ، فی البداهه و نامعین از این مؤلفه ها می باشد .
در مجموعه عنوانی که می توان برای این وضعیت گذاشت ((فقدان تمرکز)) خواهد بود .
دلایلی را که پسامدرن ها برای توجیه این وضعیت ذکر می کنند وجود ((بحرانهای اخلاقی ، زیستی ، منازعات وجنگ های ویرانگر و سرانجام ناکامی وعده های اشکال علمی مدرنیته می باشد)) .
حال باید پرسید که مدرنیسم بر چه پایه هایی استوار است ، برخی از این پایه ها عبارتند از : 1.
تکیه مطلق بر عقل و علم 2.
بر افکندن سنن به طور کلی و سنن دینی 3.
قرار دادن محوریت افراطی بری انسان بنابراین به طور عمده اندیشه فرا مدرن در پی ستون های دیگر است : 1.
عقل و علم همه مسائل بشر را نمی توانند حل کنند 2.
همه سنن نمی توانند کنار زده شوند 3.
به عوض انسان محوری می بایست انسانیت محور باشیم .
پیامد های تربیتی پیام اساسی نگرش فرا مدرنی به آموزش و پرورش ؛ وجود غیر تمرکز ؛ توجه به دیگران و قائل شدن حق حیات برای فرهنگ های غیر مسلط است .
بنابراین آموزش زبان های گوناگون دریک جامعه و قبول آداب ورسوم آنها توسط دولت مرکزی باید تامین شود .
ضد نخبه گرایی به معنای بر گرفتن توجه خاص از آنها و توجه به میان مایگان گرایش دیگری از این اندیشه است که پیش از این در بن مایه نظام های آموزشی عرب کمتر مورد توجه قرار گرفته است .
چه اینکه در این نظام ها اکثریتی که جزء افراد میانه و یا ضعیف بوده اند مورد غفلت واقع شده اند .
به طور مسلم ضد نخبه گرایی به معنای نادیده انگاشتن و کنار گذاشتن آنها نیست بلکه متوجه عدم انحصار در تعلیم وتربیت می باشد .
در مبحث معرفت نیز توجه به معایب تجربهگرایی به معنای پوزتیویستی آن در روش های آموزشی مورد توجه قرار گرفته است .
از این دیدگاه در روند رسیدن به هر معرفتی ؛ ذهنیت محقق ،شرایط وامکانات او ، موضوعات مربوط به شرایط اجتماعی و جغرافیایی دخالت دارند و عدم توجه به آنها نقص در حقیقت یابی خواهد بود .
به ویژه این قیود برای علوم انسانی بیشتر باید مورد توجه باشد ؛ هر چند تذکر این نکته مهم لازم است که پست مدرنها در حالت افراطی همچون سوفیست ها یافتن حقیقت را ناممکن می دانند گویی که هیچ مطلقی وجود ندارد که این موضوع محل جدل خود فلاسفه غربی است و از دیدگاه دینی نیز کاملاً رد می شود .
دیگر پیامد های این گرایش در کار علم و تعلیم توجه به از خود بیگانگی می باشد که حاصل افراط در اهمیت بخشی به حرفه ای شدن و تخصص است .
تمکز بیش از حد بر تخصص گرایی می تواند آدمیان را چون ابزاری در خدمت دیگران قرار دهد و چنان کند که او خویشتن خویش را فراموش سازد ، دچار از خود بیگانگی شده و به متابه یک عنصر میکانیکی مورد استفاده قرار گیرد .
صهیونیسم و رویای حکمت بر جهان نهضت صهیونیسم از اواخر قرن 19 به رهبری ((هرتزل)) در کنفرانسی که در سال 1897 در شهر باذل سوئیس برگزار شد ، بنیان نهاده شد .
بعد از جنگ جهانی اول ، کانون ملی یهودیان در فلسطین با قیمومیت انگلیس تشکیل شد و پس از جنگ جهانی دوم با محاصره و خرید زمین های فلسطینی تبدیل به دولت و کشور اسرائیل شد .
البته در اواسط قرن 19یعنی تقریباً 50 سال قبل از کنفرانس بال ، نخست وزیر وقت انگلیس ((بنیامین دیزرابیلی)) به یک خانواده بزرگ یهودی قول تشکیل یک حکومت و دولت یهودی در فلسطین را داده بود .
یهودیان از همان اوایل قدرت گیری خود در صحنه مذهب با حضرت عیسی(ع) و سپس پیامبر اسلام (ص) به مخالفت برخاستند و از هیچ گونه آزار و اذیت و خیانتی نسبت به این دو پیامبر عظیم الشان خودداری نکردند .
مطالعه تاریخیهودیان نشان می دهد که این قوم از ابتدای تاریخ بشریت نیز مردمانی بوده اند انحصار طلب ، تجاوز کار و خیانت پیشه .
در عصر حاضر نیز صهیونیسم همچون شبکه تار عنکبوتی بر صحنه گیتی ، تا فریبنده تنیده و سعی در تسلط کامل بر آدمیان این صحنه دارد .
سیاست استعماری صهیونیسم را سه فصل جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم تا ابعاد سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی این تسلط بر همگان آشکار گردد .
دنیا بازیچه دست سیاست یهود صهیونیسم به عنوان یک ایدئولوژی ، فعالیت های سیاسی و تروریستی شبکه بین المللی بزرگ یهود را رهبری می کند و این مکتب زمانی در صحنه جهانی حضور یافت که کاپیتالیسم غربی راه گذار به مرحله امپریالیسم را بر خود هموار می نمود .
صهیونیسم از همان اوایل تشکیل با محافل قدرتهای امپریالیستی همبستگی کامل داشت .
البته در تکامل اسرائیل و سلطه صهیونیسم آمریکاییان نا خواسته بیش از کشورهای دیگر موثر بوده اند در سال 1917 صهیونیسم های آمریکایی با بهره گیری از روابط خود با حکومت واشنگتن نقش بسیار موثری را در تصویب اعلامیه ((بالفور)) بازی کردند ودر سال1922 کنگره آمریکا قطعنامه ((لاج – فیش)) را که تاییدی بر اعلامیه فوق بود به تصویب رساند و با شروع اولین اقدامات سیاسی در فلسطین ، صهیونیسم های آمریکایی مدعی رهبری صهیونیسم بین المللی شدند طی دهه 1930 صهیونیست ها با بهره گیری فراوان از تهدید فاشیسم در اروپا دامنه تبلیغات خود را گسترش دادند و جالب این که برای تبلیغ علیه نازی ها به همان شیوه نازیسم متوسل شدند .
در کتاب ((پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی)) به طرز شگفت آوری شباهت این دو ایده مورد تشریح قرار گرفته است ، این کتاب آثارهرتزل و هیتلر را در ((دولت یهود)) و ((نبردمن)) ورق می زند واز ((نژاد برتر)) ، ((اسرائیل بزرگ)) ، ((آلمان بزرگ)) و ((حق تاریخی)) سخن می گوید .
در سال 1948 رؤسای سیاسی آمریکا به این نتیجه رسیدند که استراتژی صهیونیست ها این است که آمریکا را در رشته عملیاتی که همواره گیترده تر و ژرفتر می شود درگیر کنند تا به تمام اهدافشان دست یابند این سند اهداف صهیونیست ها را چنین بر می شمارد : بر قراری حاکمیت یهودیان بر بخشی از فلسطین .
جلب موافقت قدرت های بزرگ با مهاجرت نا محدود یهودیان به اسرائیل گسترش حاکمیت یهودیان بر سراسر فلسطین .
گسترش حاکمیت یهودیان بر اردن و بخشهایی از لبنان وسوریه .
برقراری سرکردگی نظامی و اقتصادی یهودیان بر سرلسر خاورمیانه .
در این سند هم چنین اضافه شده که تمام مراحل این برنامه برای رهبران متعصب یهود که به یک اندازه مقدس است رهبران آژانس یهود که اکنون مهم ترین گروه یهودی است ، به طور خصوصی نزد مقامات آمریکا به وجود چنین برنامه ی اعتراف کرده اند .
اما در مورد ریشه فکری و روانی اشغال فلسطین باید گفت ؛ موضوعی که بیش از هر چیز دیگری رهبران متعصب صهیونیسم را آزار می دهد ذوب شدن یهودیان در میان ملل و اقوام دیگر ورنگ باختن هویت یهودی آنان بود .
با این نگرش ، صهیونیسم ها در درجه اول به مسئله نژاد پرستی و حتی برتری نژادی هیتلری اهمیت می دهند و پیرو این اندیشه نژادی نازی ها که به ((پاکی خون)) اعتقاد دارند ، هستند .
این مشکل نیز بر طرف نمی گردد مگر با جمع آوری یهودیان از سراسر جهان و انتقال آنان به سرزمینی متعلق به خودشان !
در راستای تحقق این هدف .
متفکرین صهیونیسم کشور ها و سرزمینهای مختلفی از دنیا را برای اشغال کاندیدا کردند ولی نهایتا سرزمین مظلوم فلسطین را به دلایل متعددی مناسبترین محل تشخیص دادند .
چرا که : وجود بیت المقدس در فلسطین می توانست پشتوانه مذهبی بسیار خوبی را برای یهودیت فراهم آورد و از لحاظ افکار بین المللی دستیابی یهودیان را به فلسطین به عنوان سرزمین موعود یهود ، تا حدی توجیه نماید .
سرزمین فلسطین از لحاظ استراتژیک از اهمیت خارق العاده ای برخوردار است .
آن چنان که نیم نگاهی به نقشه ی جغرافیایی این کشور ، مطلب فوق را تصدیق می نماید .
عدم ثبات حکومت مرکزی فلسطین نیز موقعیت بسیار مناسبی را برای ارتش سراپا مسلح اسرائیل فراهم می آورد تا به راحتی آن را مورد تاخت وتاز قرار دهند .
پس از تعیین مکان ، نوبت به اجرای سیاست هایی رسید که در نتیجه اجرای آنها یهودیان کشور های مختلف در محل زندگی خود احساس نا امنی کرده و تصمیم به مهاجرت به اسرائیل می گرفتند .
شیوه تشویق مهاجرت به اسرائیل نیز متفاوت بوده .
از تبلیغ سرزمین موعود در بیت المقدس گرفته تا وعده زندگی و رفاه اقتصادی بالاتر و نهایتا بمب گذاری در محل زندگی یهودیان کشورهایی که حاضربه مهاجرت نمی شدند .
حکومت اقتصادی صهیونیسم بر آمریکا و دنیا : در حالی که یهودیان فقط 5/1 درصد جمعیت فعلی آمریکا را تشکیل می دهند اما حدود 49 درصد کل سرمایه های شرکت های بزرگ آمریکایی را در اختیار دارند .
آنان بیش از هر گروه دیگری در آمریکا دارای سازماندهی و تشکیلات هستند به نحوی که دارای نفوذ گسترده در پشتیبانی مالی کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا می باشد البته مهمترین جنبه کمک یهودیان به کاندیداها نه جنبه مالی آن بلکه همکاری عملی شان است .
یهودیان مبارزات انتخاباتی را رهبری می کنند ، نطق ها را می نویسند ، برنامه های تبلیغاتی تلویزیونی را تهیه می کنند ودر مورد سیست مبارزاتی کاندیداها تصمیم می گیرند نتیجه آنکه می بینیم دو نامزد ریاست جمهوری (نیکسون وکندی) چنان با دقت خواست های صهیونیسم ها را مورد توجه قرار دادند و قول هایی به آنان می دادند که گاهی این احساس به وجود می آمد که اینان بیشتر خواستار به دست آوردن مقام ریاست جمهوری اسرلئیل هستند تا آمریکا !
چنبره اقتصادی یهود چنان گلوی مالی تبلیغاتی رئیس جمهور های آمریکا را می فشارد که در صورت عدم تمکین در مقابل سیاست های آنان ، آنان خفه خواهند شد .
صهیونیسم ؛ طلایه دار تهاجم فرهنگی در جهان : جریان تهاجم فرهنگی دنیا امروز در دست بین المللی قرار دارد .
در زمینه مطبوعات ؛ 70 درصد رسانه های گروهی غرب در اختیار بانکداران صهیونیست است م هفی نفری که در راس سه بنگاه عظیم خبری – تصویری آمریکا قرار دارند و تمام اخبار روزانه آمریکا و جهان را به اطلاع مردم می رسانند ، همگی صهیونیست هستند .
33 نفر از کسانی که رسانه های جهان را در انحصار دارند تماماً از سرشناس ترین صهیونیست های جهان هستند .
در ایالات متحده مردی صهیونیست و میلیاردر با نام ((روبرت مردوخ)) زندگی می کند که به تنهایی در هر روز 3 میلیون روزنامه و در هر هفته 4 میلیون مجله و هفته نامه منتشر می نماید .
در بعد علمی –تحقیقاتی نیز به گفته استاد مطهری (ره) 90 درصد از بزرگترین اسلام شناسان دنیا را دانشمندان یهودی تشکیل می دهند .
آنان نه تنها در مورد اسلام شناسی فعالیت های بسیاری کرده اند بلکه در زمینه هنر ، ادبیات ، روانشناسی ، جامعه شناسی ، سیلست صنایع اتمی ، ژنتیک و سایر رشته های حساس و حیاتی علوم نیز دارای تحقیقات گسترده هستند و از رهگذر این تحقیقات ، رؤیای سیلست و سروری بر جهان را در سر می پرورانند .
در بعد هنر نیز در زمینه های مختلفی چون موسیقی ، نقاشی ، مجسمه سازی و سینما سرمایه گذاری کرده اند .
از میان هنر های نامبرده ؛ هنر هفتم به دلیل فراگیریش به طرز عجیبی ؛ مورد توجه صهیونیست ها قرار گرفته است تا از این طریق بتوانند آرمان های خود را بر فکر و روح و احساسات ملل جهان سوم و پیشرفته تزریق نمایند .
دلیل این مدعاً ، آنکه کمپانی های معروف فیلمسازی توسط یهودیان اداره می گردد و بخش عمده ی از تولیدات هالیوود زیر نظر آنان انجام می گیرد که این تولیدات 80 درصد نیاز مردم جهان را بر طرف مینماید .
حسن ختام ایت مقال را سخنی زیبا از امام راحل (ره) قرار می دهیم :((ما مسلمانان خار چشم صهیونیسم هستیم و از این خوشبختی که خداوند به ما عطا فرموده است خوشحالیم .
اسرائیل غده سرطانی است و باید از میان بر داشته شود )) .
5- یک فرهنگی بسیجی هنر شگفت معلمی نیز از آن خداوند است .
مقام معلم بودن خداوند قبل از آفرینش اوست .
تعلیم و تربیت از شنون الهی است و خداوند این موهبت را به پیامبران و اولیای خویش ارزانی فرموده تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند .
انسان نیز با پذیرش این مسئولیت .
نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس معلم ثبت کرده است .
این دست توانای معلم است که چشم انداز آینده ی انسانها را ترسیم می کند .اگر در سخن پیشوای بزرگ اسلام علی بن ابیطالب (ع) بنگریم که ((منم علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً )) به این حقیقت بزرگ پی می بریم که معلمان چه حق بزرگی بر تمام بشریت دارند .
تعلیم و تربیت ، اساس و بنیادی است که قوام و پایداری دین و آیین بر روی آن استوارگردیده است و جامعه ی بشری از این طریق به رشد و تعالی می رسد و به کسادی و نابودی در امان می ماند .
انتقال و تعلیم اندوخته های علمی به دیگران از مهمترین عبادات بلکه مؤکدترین واجبات کفایی است که در تعالیم روح بخش اسلام به آن پرداخته شده است .
معلم که روشنی افزای محفل انسانها و خرمی بخش باغ وجود است ، چنین مسئولیتی دارد .
معلم در کاروان علم و دانش بشری پیشتاز و قافله سالار این کاروان به سوی نور هدایت می باشد .
اگر چنین است که مقام علم و دانش از سایر عبادات برتر است .مقام علم و معلمی و فضیلت آن نسبت به مقام عبادت کنندگان ، همانند برتری ماه شب چهارده ، نسبت به سایر ستارگان آسمان است ، که رسول خدا (ص) فرمودند : فضل العالم العابدکفضل القمر علی سائرالنجوم لیله البدر ریرا معلم هدایتگری است که در پرتوی هدایت معنوی خود ، جامعه را از تباهی می رهاند و هدایت و نجات جوامع جز به دست معلمان خود ساخته میسر نخواهد بود .
حضرت امام خمینی(ره) با تاًکید بر این حقیقت تابناک می فرماید : (( ملت عزیز ایران و سایر کشور ها ی مستضعف جهان اگر بخواهند از دام شیطنت ابر قدرتها ی بزرگ تا آخر نجات پیدا کنند .
چاره ای جز اصلاح فرهنگ و استقلال آن ندارند و این میسر نیست جز با دست اساتید و معلمان متعهدی که در دبستانها تا دانشگاهها راه یافته و یا تعلیم و کوشش در رشته های مختلف علوم و تربیت صحیح در مراکز تربیت صحیح معلم از عناصر منحرف و کج اندیش ، نو باوگان را …… به حسب تعالیم اسلامی تربیت و تهذیب نمایند .
))