واژه «حجاب»
کلمه «حجاب» هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب.
بیشتر، استعمالش به معنی پرده است.
این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می دهد که پرده وسیله پوشش است، و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوششی حجاب نیست، آن پوشش «حجاب» نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.
در قرآن کریم در داستان سلیمان غروب خورشید را این طور توصیف می کند : « حتّی توارت بالحجاب» یعنی تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد.
پرده حاجز میان قلب و شکم را «حجاب» می نامند.
استعمال کلمه «حجاب» در مورد پوشش زن یک اصطلاح نسبتا جدید است.
در قدیم و مخصوصا در اصطلاح فقها کلمه «ستر» که به معنی پوشش است به کار رفته است.
بهتر این بود که این کلمه عوض نمی شد و ما همیشه همان کلمه «پوشش» را به کار می بردیم، زیرا چنانچه گفتیم معنی شایع لغت «حجاب» پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده می شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود.
وظیفه پوشش که اسلام برای زنان مقرر کرده است بدین معنی نیست که از خانه بیرون نروند.
زندانی کردن و حبس زن در اسلام مطرح نیست.
در برخی از کشورهای قدیم مثل ایران قدیم و هند چنین چیزهایی وجود داشته است ولی در اسلام وجود ندارد.
وظیفه پوشش که اسلام برای زنان مقرر کرده است بدین معنی نیست که از خانه بیرون نروند.
در برخی از کشورهای قدیم مثل ایران قدیم و هند چنین چیزهایی وجود داشته است ولی در اسلام وجود ندارد.
پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خودنمایی نپردازد.
آیات مربوطه همین معنی را ذکر می کند و فتوای فقها هم مؤید همین مطلب است و ما حدود این پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذکر خواهیم کرد.
در آیات مربوطه لغت «حجاب» به کار نرفته است.
آیاتی که در این باره هست، چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب، حدود پوشش و تماس های زن و مرد را ذکر کرده است بدون آنکه کلمه «حجاب» را به کار برده باشد.
آیه ای که در آن کلمه «حجاب» به کار رفته است مربوط است به زنان پیغمبر اسلام.
حجاب اسلامی از یک مسأله کلی اجتماعی ناشی می شود فلسفه پوشش اسلامی به نظر ما چند چیز است.
بعضی از آنها جنبه روانی دارد و بعضی جنبه خانه و خانوادگی، و بعضی دیگر جنبه اجتماعی و بعضی مربوط است به بالا بردن احترام زن و جلوگیری از ابتذال او.
حجاب در اسلام از یک مسأله کلی تر و اساسی تر ریشه می گیرد و آن این است که اسلام می خواهد انواع التذاذهای جنسی، چه بصری و لمسی و چه نوع دیگر، به محیط خانودگی و در کادر ازدواج قانونی اختصاص یابد، اجتماع منحصراً برای کار و فعالیت باشد.
1.
آرامش روانی یک وظیفه مشترک که برای زن و مرد هر دو مقرر فرموده مربوط به نگاه کردن است : قل للمومنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ...
قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن.
خلاصه این دستور این است که ن و مرد نباید به یکدیگر خیره شوند، نباید چشم چرانی کنند، نباید نگاه های مملو از شهوت به یکدیگر بدوزند، نباید به قصد لذت بردن به یکدیگر نگاه کنند.
یک وظیفه هم خاص زنان مقرر فرموده است و آن این است که بدن خود را از مردان بیگانه پوشیده دارند و در اجتماع به جلوه گری و دلربایی نپردازند، به هیچ وجه و هیچ صورت و با هیچ شکل و رنگ و بهانه ای کاری نکنند که موجبات تحریک مردان بیگانه را فراهم کنند.
چرا پوشش به زن اختصاص یافته است؟
علت اینکه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان یافته است این است که میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است.
از نظر تصاحب قلب ها و دل ها مرد شکار است و زن شکارچی، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچی.میل زن به خودآرایی از این نوع حس شکارچی گری او ناشی می شود.
در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباس های بدن نما و آرایش های تحریک کننده به کار برند.
این زن است که به حکم طبیعت خاص خود می خواهد دلبری کند و مرد را دلباخته و در دام علاقه به خود اسیر سازد.
لهذا انحراف تبرج و برهنگی از انحراف های مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است.
2.
استحکام پیوند خانوادگی فلسفه پوشش و منع کامیابی جنسی از غیر همسر مشروع، از نظر اجتماع خانوادگی این است که همسر قانونی شخص از لحاظ روانی عامل خوشبخت کردن او به شمار برود؛ در حالی که در سیستم آزادی کامیابی، همسر قانونی از لحاظ روانی یک نفر رقیب و مزاحم و زندانبان به شمار می رود و درنتیجه کانون خانوادگی بر اساس دشمنی و نفرت پایه گذاری می شود.
3.
استواری اجتماع کشانیدن تمتعات جنسی از محیط خانه به اجتماع، نیروی کار و فعالیت اجتماع را ضعیف می کند.
برعکس آنچه که مخالفین حجاب خرده گیری کرده اند و گفته اند : « حجاب موجب فلج کردن نیروی نیمی از افراد اجتماع است» بی حجابی و ترویج روابط آزاد جنسی موجب فلج کردن نیروی اجتماع است.
آنچه موجب فلج کردن نیروی زن و حبس استعدادهای اوست حجاب به صورت زندانی کردن زن و محروم ساختن او از فعالیت های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی است و در اسلام چنین چیزی وجود ندارد.
اسلام نه می گوید که زن از خانه بیرون نرود و نه می گوید حق تحصیل علم و دانش ندارد – بلکه علم و دانش را فریضه مشترک زن و مرد دانسته است – و نه فعالیت اقتصادی خاصی را برای زن تحریم می کند.
اسلام هرگز نمی خواهد زن بیکار و بیعار بنشیند و وجودی عاطل و باطل بار آید.
پوشانیدن بدن به استثنای وجه و کفین مانع هیچ گونه فعالیت فرهنگی یا اجتماعی یا اقتصادی نیست.
آنچه موجب فلج کردن نیروی اجتماع است آلوده کردن محیط کار به لذت جویی های شهوانی است.
4.
ارزش و احترام زن اسلام زن را تشویق کرده است که از این وسیله استفاده کند.
اسلام مخصوصا تأکید کرده است که زن هر اندازه متین تر و باوقارتر و عفیف تر حرکت کند و خود را در معرض نمایش برای مرد نگذارد بر احترامش افزوده می شود.
بعداً در تفسیر آیات سوره احزاب خواهیم دید که قرآن کریم پس از آنکه توصیه می کند زنان خودرا بپوشانند می فرماید : « ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین» یعنی این کار برای اینکه به عفاف شناخته شوند و معلوم شود خود را در اختیار مردان قرار نمی دهند بهتر است ودرنتیجه دور باش و حشمت آنها مانع مزاحمت افراد سبکسر می گردد.
سَتر عورت در جمله ای می فرماید : « و یحفظوا فروجهم » یعنی به مومنین بگو عورت خویش را حفظ کنند.
ممکن است مقصود این باشد که پاکدامن باشند و دامن خود را از هر چه که روانیست نگهداری کنند، یعنی از زنا و فحشاء و هر کار زشتی که از این مقوله است.
ولی عقیده مفسرین اولیه اسلام و هم چنین مفاد اخبار و احادیث وارده این است که هر جا در قرآن کلمه حفظ فرج آمده است مقصود حفظ از زناست جز در این دو آیه که به معنای حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است.
در جاهلیت بین اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام ان را واجب کرد.
در دنیای متمدن کنونی نیز عده ای از غربی ها کشف عورت را تأیید و تشویق می کنند.
دنیا دوباره از این نظر به سوی همان وضع زمان جاهلیت سوق داده می شود.
قرآن به دنبال دستور ستر عورت می فرماید : « ذلک ازکی لهم» یعنی این برای ایشان پاکیزه تر است؛ پوشیدن عورت یک نوع نظافت و پاکی روح است از اینکه بشر دائماً درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بیندیشد.
قرآن با این جمله می خواهد فلسفه و منطق این کار را بیان کند، در حقیقت می خواهد پاسخی به اهل جاهلیت قدیم و جدید بدهد که این ممنوعیت ها را بی منطق و «تابو» نخوانند، متوجه آثار و منطق آن باشند.
در آیه بعد می فرماید : « و قل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن » عینا همان دو تکلیف : ترک نظر و پاکدامنی (پوشانیدن عورت) را که برای مردان بیان کردم برای زنان هم ذکر فرموده است.
از اینجا به خوبی روشن می شود که هدف از این دستورات رعایت مصالح بشر است خواه زن یا مرد.
قوانین اسلام بر پایه تبعیض و تفاوت میان زن و مرد بنا نشده است والا می باید همه این تکالیف را برای زن قائل شود و برای مرد هیچ وظیفه ای مقرر ندارد.
اگر می بینیم که وظیفه «پوشش» به زن اختصاص یافته است از این جهت است که ملاک آن مخصوص زن است.
چنانکه قبلاً هم یادآوری کردیم زن مظهر جمال و مرد مظهر شیفتگی است.
قهراً به زن باید بگویند خود را در معرض نمایش قرار نده نه به مرد.
لهذا با اینکه دستور پوشیدن برای مردان مقرر نشده است عملا مردان پوشیده تر از زنان از منزل بیرون می روند، زیرا تمایل مرد به نگاه کردن و چشم چرانی است نه به خودنمایی، و برعکس تمایل زن بیشتر به خودنمایی است نه به چشم چرانی.
تمایل مرد به چشم چرانی، بیشتر زن را تحریک به خودنمایی می کند و تمایل به چشم چرانی کمتر در زنان وجود دارد، لهذا مردان کمتر تمایل به خودنمایی دارند.
و به همین جهت «تبرج» از مختصات زنان است.
حریم عفاف آیه 59-60 سوره احزاب چنین است : یا ایها النبی قل لازواجک و بناتک و نساء المومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یؤذین و کان الله غفوراً رحیماً (59) لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورنک فیها الا قلیلاً (60).
ای پیغمبر!
به همسران و دخترانت و به زنان مومنین بگو که جلبابهای (روسری ها) خویش را به خود نزدیک سازند.
این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت قرار نگیرند نزدیکتر است و خدا آمرزنده و مهربان است.
اگر منافقان و بیماردلان و کسانی که در شهر نگرانی به وجود می آورند، از کارهای خود دست برندارند ما تو را علیه ایشان خواهیم برانگیخت.
در آن وقت فقط مدت کمی در مجاورت تو خواهند زیست.
در این آیه دو مطلب را باید مورد دقت قرار داد : یکی اینکه «جلباب» چیست و نزدیک کردن آن یعنی چه؟
دیگر اینکه آنچه به عنوان علت و فایده این دستور ذکر شده که «شناخته شوند و مورد آزار واقع نشوند» چه معنی دارد؟
اما مطلب اول : در اینکه جلباب چه نوع لباسی را می گویند کلمات مفسرین و لغویین مختلف است و به دست آوردن معنای صحیح کلمه دشوار می باشد.
در المنجد می نویسد : الجلباب : القمیص او الثواب الواسع.
جلباب پیراهن یا لباس گشاد است.
در مفردات راغب که کتاب دقیق و معتبری است و مخصوص شرح لغت های قرآن نگاشته شده است می گوید : «الجلابیب : القمص و الخمر» (یعنی پیراهن و روسری) والجلابیب کسرداب و سنمار : القمیص و ثوب واسع للمرأه دون الملحفه او ما تغطی به ثیابها من فوق کلالملحفه، او هو الخمار.
جلباب عبارت است از پیراهن و یک جامعه گشاد و بزرک کوچکتر از ملحفه و یا خود ملحفه (چادر مانند) که زن به وسیله آن تمام جامعه های خویش را می پوشد، یا چارقد.
در لسان العرب می نویسد : الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الرداء تغطی به المرأه رأسها و صدرها.
جلباب جامه ای است از چارقد بزرگتر و از عبا کوچکتر.
زن به وسیله آن سر و سینه خود را می پوشاند.
عبارت کشاف نیز قریب به همین است و در تفسیر مجمع البیان آنجا که لغت را معنی می کند می گوید : الجلباب خمار المرأه الذی یغطی رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجه.
جلباب عبارت است از روسری ای که در موقع خروج از منزل به کار برده می شود و سر و صورت را با آن می پوشانند.
ولی ضمن تفسیر آیه می گوید : ای قل لهؤلاء فلیسترن موضع الجیب بالجلباب و هو الملائه التی تشتمل بها المرأه.
مقصود این است که با روپوشی که زن به خود می گیرد محل گریبان را بپوشاند.
بعد می گوید : « و گفته شده است که جلباب همان چارقد است و مقصود آیه این است که زنان آزاد در وقت بیرون رفتن پیشانی ها و سرها را بپوشانند.» چنانکه ملاحظه می فرمایید معنی «جلباب» از نظر مفسران چندان روشن نیست.
آنچه صحیح تر به نظر می رسد این است که در اصل لغت کلمه «جلباب» شامل هر جامعه وسیع می شده است ولی غالبا در مورد روسری هایی که از چارقد بزگ تر و از ردا کوچک تر بوده است به کار می رفته است.
ضمناً معلوم می شود دو نوع روسری برای زنان معمول بوده است : یک نوع روسری های کوچک که آنها را «خمار» یا «مقنعه» می نامیده اند و معمولا در داخل خانه از آنها استفاده می کرده اند.
نوع دیگری روسری های بزرگ که مخصوص خارج از منزل بوده است.
این معنی با روایاتی که در آنها لفظ «جلباب» ذکر شده است نیز سازگار است، مانند روایت عبیدالله حلبی که در تفسیر آیه 60 سوره نور نقل کردیم.
مضمونش این بود که در مورد زنان سالخورده جایز است خمار و جلباب را کنار بگذارند و نگاه به موی آنها مانعی ندارد.
از این جمله فهمیده می شود که جلباب وسیله پوشانیدن موی سر بوده است.
هم چنین در ورایات دیگر در کافی در تفسیر همان آیه وارد شده است که حضرت صادق (ع) می فرماید : « الخمار و الجلباب اذ کانت المرأه مسنه» یعنی وقتی زن سالخورده ای باشد جایز است چارقد و روسری را زمین بگذارد.
بنابراین مقصود از نزدیک ساختن جلباب، پوشیدن با آن می باشد؛ یعنی وقتی می خواهند از خانه بیرون بروند روسری بزرگ خود را با خود بردارند.
البته معنوی لغوی نزدیک ساختن چیزی، پوشانیدن با آن نیست بلکه از مورد چنین استفاده می شود.
وقتی که به زن بگویند جامه ات را به خود نزدیک کن مقصود این است که ن را رها نکن، آن را جمع و جور کن، آن را بی اثر و بی خاصیت رها نکن و خود را با آن بپوشان.
استفاده زنان از روپوش های بزرگ که بر سر می افکنده اند دو جور بوده است : یک نوع صرفا جنبه تشریفاتی و اسمی داشته است همچنانکه در عصر حاضر بعضی بانوان چادری را می بینیم که چادر داشتن آنها صرفاً جنبه تشریفاتی دارد.
با چادر هیچ جای بدن خود را نمی پوشانند، آن را رها می کنند.
وضع چادر سر کردنشان نشان می دهد که اهل پرهیز از معاشرت با مردان بیگانه نیستند و از اینکه مورد بهره برداری چشم ها قرار بگیرند ابا و امتناعی ندارند.
نوع دیگر برعکس بوده و هست : زن چنان با مراقبت جامه های خود را به خود می گیرد و آن را رها نمی کند که نشان می دهد اهل عفاف و حفاظ است.
خود به خود دورباشی ایجاد می کند و ناپاکدلان را مأیوس می سازد.
بعدا خواهیم گفت که تعلیلی که در ذیل جمله آمده است موید همین معنی است.
و اما مطلب دوم یعنی بحث در علتی که برای این دستور ذکر شده است : مفسرین گفته اند : گروهی از منافقین اوایل شب که هوا تازه تاریک می شد در کوچه ها و معابر مزاحم کنیزان می شدند.
البته برای کنیزان چنانکه قبلا گفتیم پوشانیدن سر واجب نبوده است.
گاهی از اوقات این جوانان مزاحم و فاسد متعرض زنان آزاد نیز می شدند و بعد مدعی می شدند که ما نفهمیدیم آزاد زن است و پنداشتیم کنیز است.
لذا به زنان آزاد دستور داده شد که بدون جلباب یعنی در حقیقت بدون لباس کامل از خانه خارج نشوند تا کاملا از منیزان تشخیص داده شوند و مورد مزاحمت و اذیت قرار نگیرند.
بیان مذکور خالی از ایراد نیست، زیرا چنین می فهماند که مزاحمت نسبت به کنیزان مانعی نداد و منافقین آن را به عنون عذری مقبول برای خود ذکر می کرده اند، در حالی که چنین نیست.
اگرچه پوشانیدن موی سر بر کنیزان واجب نبوده است و شاید رمز آن هم این بوده که وضع کنیز معمولا جالب و تحریک امیز نیست و مورد رغبت کسی واقع نمی شود و به علاوه کارشان خدمت بوده چنانکه قبلا اشاره کردیم، ولی در هر حال این مزاحمت ها حتی در مورد کنیزان نیز گناه محسوب می شده است و منافقین نمی توانسته اند کنیز بودن را عذر خود قلمداد کنند.
احتمال دیگری که در معنای این جمله داده شده است که وقتی زن پوشیده و سنگین از خانه بیرون رود و جانب عفاف و پاکدامنی را رعایت کند افراد فاسد و مزاحم جرأت نمی کنند متعرض آنها شوند.
بنا به احتمال اول معنی جمله «ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین» این است که بدین وسیله شناخته می شوند که آزادند نه کنیز، پس مورد آزار و تعقیب جوانان قرار نمی گیرند.
ولی بنا به احتمال دوم معنی جمله این است که بدین وسیله شناخته می شوند که زنان نجیب و عفیف می باشند و بیماردلان از اینکه به آنها طمع ببندند چشم می پوشند زیرا معلوم می شود اینجا حریم عفاف است، چشم طمع کور و دست خیانت کوتاه است.
مطلبی که از این آیه استفاده می شود و یک حقیقت جاودانی است این است که زن مسلمان باید آنچنان در میان مردم رفت و آمد کند که علائم عفاف و وقار و سنگینی و پاکی آن از آن هویدا باشد و با این صفت شناخته شود، و در این وقت است که بیماردلان که دنبال شکار می گردند از آنها مأیوس می گردند و فکر بهره کشی از آنها در مخیله شان خطور نمی کند.
می بینیم که جوانان ولگرد همیشه متعرض زنان جلف و سبک و لخت و عریان می گردند.
وقتی که به آنها اعتراض می وشد که چرا مزاحم می شوی، می گویند اگر دلش این چیزها را نخواهد با این وضع بیرون نمی آید.
مفسران غالباً هدف جمله «یدنین علیهن من جلابیبهن» را پوشانیدن چهره دانسته اند، یعنی این جمله را کنایه از پوشیدن چهره دانسته اند.
مفسران قبول دارند که مفهوم اصلی «یدنین» پوشانیدن نیست اما چون غالبا پنداشته اند که این دستور برای باز شناخته شدن زنان آزاد از کنیزان بوده است اینچنین تعبیر کرده اند.
ولی ما قبلا گفتیم که این تفسیر صحیح نیست.
به هیچ وجه قابل قبول نیست که قران کریم فقط زنان آزاد را مورد عنایت قرار دهد و از آزار کنیزان مسلمان چشم بپوشد.
آنچه عجیب به نظر می رسد این است که مفسرانی که در اینجا چنین گفته اند غالبا همان ها هستند که در تفسیر سوره نور با کمال صراحت گفته اند که پوشانیدن چهره و دو دست لازم نیست و آن را امر حرجی دانسته اند، از قبیل زمخشری و فخررازی.
چطور شده است که این مفسران متوجه تناقض در سخن خود نشده اند و ادعای منسوخیت آیه نور را هم نکرده اند؟
حقیقت این است که مفسران تاقضی میان مفهوم آیه نور و ایه احزاب قائل نبوده اند.
آیه نور را یک دستور کلی و همیشگی می دانسته اند خواه مزاحمتی در کار باشد یا نباشد ولی آیه سوره احزاب را مخصوص موردی می دانسته اند که زن آزاد یا مطلق زن مورد مزاحمت افراد ولگرد قرار می گرفته است.
نکته ای از آیه مورد بحث استفاده می شود و آن این است که افرادی که در کوچه ها و خیابان ها مزاحم زنان می گردند از نظر قانون اسلام مستحق مجازات سخت و شدید می بانشد.
تنها مثلا آنها را به کلانتری جلب کردن و تراشیدن سر آنها کافی نیست، سخت تر باید مجازات شوند.
قرآن می فرماید : «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم ثم لا یجاورونک فیها الا قلیلا » یعنی اگر این ها دست از عمل زشت خود برندارند تو را فرمان می دهیم که به آنها حمله بری که دیگر جز اندکی در پناه تو نخواهند بود.
حداقل آنچه از این آیه مفهوم می شود تبعید آنها از جامعه پاک اسلامی است.
جامعه هر اندازه برای عفاف و پاکی احترام بیشتری قائل باشد برای خائنان مجازات شدیدتری قائل می شود، و عکس آن، برعکس.
حدود پوشش بررسی اکنون می خواهیم حدود پوششی که در اسلام بر زن واجب شده است، با توجه به همه دلایل موافق و مخالفی که در مسأله هست، از دیده فقهی بررسی کنیم.
مجدداً توضیح می دهیم که بحث ما جنبه علمی دارد نه فتوایی.
این بنده نظر خودم را می گویم و هر یک از شما باید عملا به فتوای همان مجتهدی عمل کند که از او تقلید می نماید.
قبلا لازم است مطالبی را که از نظر فقه اسلامی قطعی و مسلم است مشخص کنیم و سپس به مواردی که مورد اختلاف و قابل بحث است بپردازیم : 1.در اینکه پوشانیدن غیروجه و کفین بر زن واجب است، از لحاظ فقه اسلام هیچ گونه تردیدی وجود ندارد.
این قسمت جزء ضروریت و مسلمات است.
نه از نظر قرآن و حدیث و نه از نظر فتاوی در این باره اختلاف و تشکیکی وجود ندارد.
آنچه مورد بحث است پوشش چهره و دست ها تا مچ است.
مسأله «وجوب پوشش» را که وظیفه زن است از مسأله «حرمت نظر بر زن» که مربوط به مرد است باید تفکیک کرد.
ممکن است کسی قائل شود به عدم وجوب پوشیدن وجه و کفین بر زن و در عین حال نظر بدهد به حرمت نظر از جانب مرد.
نباید پنداشت که بین این دو مسأله ملازمه است.
همچنانکه از لحاظ فقهی مسلم است که بر مرد واجب نیست سر خود را بپوشاند ولی این دلیل نمی شود که بر زن هم نگاه کردن به سر و بدن مرد جایز باشد.
بلی، اگر در مسأله نظر قائل به جواز شویم در مسأله پوشش هم باید قائل به عدم وجوب شویم، زیرا بسیار مستعبد است که نظر مرد بر وجه و کفین زن جایز باشد ولی کشف وجه و کفین بر زن حرام باشد.
بعدا نقل خواهیم کرد که در میان ارباب فتوا در قدیم کسی را نمی توان یافت که قائل به وجوب پوشیدن وجه به کفین باشد ولی هستند کسانی که نظر را حرام می دانند.
در مسأله جواز نظر تردیدی نیست که اگر نظر از روی «تلذذ» یا «ریبه» باشد حرام است.
«تلذذ» یعنی لذت بردن، و نگاه از روی تلذذ یعنی نگاه به قصد لذت بردن باشد؛ و اما «ریبه» یعنی نظر به خاطر تلذذ و چشم چرانی نیست ولی خصوصیت ناظر و منظورالیه مجموعاً طوری است که خطرناک است و خوف هست که لغزشی به دنبال نگاه کدن به وجود آید.
این دو نوع نظر مطلقا حرام است حتی در مورد محارم.
تنها موردی که استثنا شده نظری است که مقدمه خواستگاری است که در این مورد اگر تلذذ هم باشد – که معمولا هم هست – جایز است.
البته شرطش این است که واقعاً هدف شخص ازدواج باشد یعنی مرد جداً به خاطر ازدواج بخواهد زن را ببیند و از لحاظ سایر خصوصیات مورد نظر زن را پسندیده باشد نه آنکه برای چشم چرانی قصد ازدواج را بهانه قرار دهد.
قانون الهی مانند قانون های بشری نیست که بتوان با صورت سازی خیال خود را راحت کرد.
در اینجا وجدان انسان حاکم است و خدای متعال که هیچ چیز بر او پوشیده نیست محاسب.
علیهذا باید گفت در حقیقت استثنایی در کار نیست، زیرا آنچه قطعاً حرام است نگاه به قصد تلذذ است و آنچه مانعی ندارد این است که نگاه به قصد تلذذ نباشد ولی تلذذ قهراً پیدا شود.
فقها تصریح کرده ند که جایز نیست کسی به زن ها نگاه کند تا در بین آنها یکی را انتخاب کند.
آنچه جایز است، در مورد یک زن خاص است که به او معرفی شدهاست و درباره اش می اندیشد، از سایر جهات تردید ندارد، فقط از نظر چهره و اندام تردید دارد، می خواهد ببیند آیا می پسندد یا نه؟
برخی دیگر از فقها به صورت احتیاط مطلب را بیان کرده اند.
چهره و دو دست (وجه و کفین) مسأله پوشش بر حسب اینکه پوشانیدن وجه و کفین واجب باشد یا نباشد دو فلسفه کاملا متفاوت پیدا می کند.
اگر پوشش وجه و کفین را لازم بدانیم در حقیقت طرفدار فلسفه پرده نشینی زن و ممنوعیت او از هر نوع کاری جز در محیط خاص خانه و یا محیط های صددرصد اختصاص زنان هستیم.
ولی اگر پوشیدن سایر بدن را لازم بدانیم و هر نوع عمل محرک و تهییج آمیز را حرام بشماریم و بر مردان نیز نظر از روی لذت و ریبه را حرام بدانیم اما تنها پوشیدن گردی چهره و پوشیدن دست ها تا مچ را واجب ندانیم آنهم به شرط اینکه خالی از هر نوع آرایش جالب توجه و محرک و مهیج باشد بلکه ساده و عادی باشد، آن وقت مسأله صورت دیگری پیدا می کند و طرفدار فلسفه دیگری هستیم و آن فلسفه این است که لزومی ندارد زن الزاماً به درون خانه رانده شود و پرده نشین باشد بلکه صرفاً باید این فلسفه رعایت گردد که هر نوع لذت جنسی اختصاص داشته باشد به محیط خانواده، و کانون اجتماع باید پاک و منزه باشد و هیچ گونه کامجویی خواه بصری و خواه لمسی و خواه سمعی نباید در خارج از کادر همسری صورت بگیرد.
بنابراین زن می تواند هر نوع کار از کارهای اجتماعی را عهده دار شود.
البته در اینجا چند نکته هست : الف : ما فعلا در این مقام نیستیم که آیا زن در درجه اول باید به وظایف خانوادگی عمل کند یا خیر؟
شک نیست که ما طرفدار این هستیم که وظیفه اول زن مادری و خانه سالاری است.
ب : برخی از مناصب است که از نظر اینکه آیا زن از نظر اسلام می تواند عهده دار بشود یا نه، نیازمند بحث جداگانه و مفصل است، از قبیل سیاست و قضاء و افتاء (فتوا دادن و مرجعیت تقلید).
ما درباره اینها جداگانه بحث خواهیم کرد.
ج : خلوت با اجنبیه خالی از اشکال نیست.
شاید عقیده اکثر فقها حرمت باشد.
ما فعلا نظر به ان نوع کار اجتماعی نداریم که مستلزم خلوت با اجنبیه است.
د : از نظر اسلام مرد رئیس خانواده است و زن عضو این دایره است.
علیهذا در حدودی که مرد مصالح خانوادگی را در نظر می گیرد حق دارد که زن را از کار معینی منع کند.
مقصود ما این است که اگر پوشیدن چهره و دو دست مخصوصا چهره واجب باشد خود به خود شعاع فعالیت زن به اندرون خانه و اجتماعات خاص زنان محدود می شود ولی اگر پوشیدن گردی چهره واجب نباشد این محدودیت خود به خود لازم نمی آید.
اگر احیاناً محدودیتی پیدا شود از جهت خاص استثنائی خواهد بود.
به هر حال با لازم نبودن پوشیدن گردی چهره، حکم شرعی برخی از کارها از نظر حرمت یا جواز روشن می گردد.
بسیاری از کارهاست که از نظر فقهی و شرعی اولا و با لذات بر زن حرام نیست ولی اگر پوشش وجه و کفین را لازم بشماریم ثانیا و بالعرض بر زن حرام است، یعنی از آن جهت حرام است که مستلزم بازگذاشتن چهره و دو دست می شود.
بنابراین جواز و عدم جواز آن کارها برای زن بستگی بدین دارد که پوشش وجه و کفین واجب باشد یا نباشد.
ما ذیلا چند نمونه از این کارها را مطرح می کنیم : 1.آیا برای زن رانندگی جایز است؟
می دانیم که مسأله رانندگی بخصوص، حکمی ندارد، باید دید آن زن می تواند وظایف دیگر خود را در حین رانندگی اجرا کند یا نه؟
اگر پوشش وجه و کفین واجب باشد باید گفت زن نمی تواند رانندگی کند.
2.آیا کار فروشندگی در خارج از منزل برای زن جایز است یا نه؟
البته مقصود آن نوع فروشندگی ها نیست که فعلاً در دنیا معمول است و در حقیقت فریبندگی است نه فروشندگی.
3.آیا کار اداری برای زن جایز است یا نه؟
4.آیا زن حق دارد عهده دار تدریس – ولو برای مردان – بشود یا نه؟
و آیا حق دارد که در کلاسی که مرد تدریس می کند متعلم باشد یا نه؟
اگر بگوییم پوشش وجه و کفین لازم نیست و مرد هم در صورتی که نظر ریبه و تلذذ نداشته باشد می تواند به وجه و کفین نگاه کند، نتیجه این است که مانعی ندارد؛ و الا جایز نیست.
خلاصه اینکه وجه و کفین مرز محبوسیت و عدم محبوسیت زن است و ایرادهایی که مخالفین پوشش می گیرند در صورتی است که حجاب وجه و کفین را لازم بدانیم.
ولی اگر پوشیدن وجه و کفین را واجب ندانیم، در پوشش سایر قسمت های بدن هیچ گونه اشکال تراشی نمی توان کرد، بلکه اشکال برطرف مخالف وارد است.
اگر زن مرض نداشته باشد و نخواهد لخت بیرون بیاید، پوشیدن یک لباس ساده که تمام بدن و سر جز چهره و دو دست تا مچ را بپوشاند مانع هیچ فعالیت بیرونی نخواهد بود.
بلکه برعکس، تبرج و خودنمایی و پوشیدن لباس های تنگ و مدهای رنگارنگ است که زن را به صورت موجودی مهمل و غیرفعال درمی آورد که باید تمام وقتش را مصروف حفظ پزیسیون خودکند.
ما به زودی توضیح خواهیم داد و قبلا نیز از قدمای مفسرین نقل کردیم که استثنای وجه و کفین به منظور رفع و حرج و امکان دادن به فعالیت زن است و به همین ملاک است که اسلام آن را واجب نشمرده است.
ادله موافق به چند دلیل می توان گفت که پوشش وجه و کفین واجب نیست : 1.آیه «پوشش» که همان آیه 31 سوره نور است و برای بیان این وظیفه و تعیین حدود ان است پوشانیدن وجه و کفین را لازم نشمرده است.
در این آیه هر دو جمله می توان استناد جست.
یکی جمله « و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها » و دیگر جمله « و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن » .
در مورد جمله اول دیدیم که اکثرا مفسران و عموم روایات، خضاب و سرمه و انگشتر و دستبند و امثال اینها را مصداق مستثنی (الا ما ظهر) دانسته اند.
این زینت ها زینت هایی است که در چهره و دو دست تا مچ صورت می گیرد.
خضاب و انگشتر و دستبند مربوط به دست است و سرمه مربوط به چشم.
کسانی که پوشش وجه و کفین را واجب می دانند باید استثناء « الا ما ظهر » را منحصر بدانند به لباس رو، واضح است که حمل استثنا بر این معنی بسیار بعید و خلاف بلاغت قران است.
مخفی داشتن لباس رو، به علت اینکه غیرممکن است، احتیاج به استثنا ندارد؛ گذشته از اینکه لباس را وقتی می توان زینت محسوب کرد که قسمتی از بدن نمایان باشد.
مثلا در مورد زنان بی پوشش می توان گفت که لباس آنها یکی از زینت های آنهاست، ولی اگر زن تمام بدن را با یک لباس سرتاسری بپوشاند چنین لباسی زینت شمرده نمی شود.