هنگامی که آریائیان به ایران آمدند، پس از چند سالی زندگی روستایی و شهرنشینی شکل گرفت. در آن زمان انسان اصلاحگری جهت پایان دادن به خرافات و آئینهای منحرف قیام کرد. این پیامبر مصلح خود را فرستاده خدای خوبی و روشنایی معرفی کرد. او خود را زرتشت و خدای آئینش را اهورا مزدا نامید. اکثر علمای اسلام زرتشتیان را اهل کتاب دانسته به دلیل این که در قرآن کریم مجوسی را در کنار پیروان ادیان دیگر میآورد.
آئین زرتشت حدود یک قرن قبل از میلاد و بنابر تحقیق «جان ناس» در سال 660 ق.م تحول یافت و این آئین را (مزدیستی) یا (مزدیسنا) مینامند که به معنای «ستایش مزدا» است.
زرتشتیان را «گبر» در «زبان سریانی» و کافر یا مجوس و یا پارسی میخوانند.
زندگینامه زرتشت
درگاتها (بخشی از کتاب آسمانی زرتشت) نام وی را «زَرثوشتر» معادل «زرداشتر»؛ یعنی دارنده شتر زرد میباشد.
پدرش پور وَشسب (دارنده اسب پیر) و مادرش «دَغدو» دوشنده گاو ماده از خاندان «سپیتَمَه» سپیدنژاد بوده است.
او ایرانی و اهل آذربایجان بوده و محل بعثت او کوهی نزدیک دریاچه ارومیه بوده است. (از اینرو آب دریاچه ارومیه نزد زرتشتیان مقدس شمرده میشود.) زرتشت در سال 660 ق.م به دنیا آمده آمد.
بعضی دیگر با قراین و دلایل موجه برآنند که زمان ظهور این پیغمبر ایرانی 1000 ق.م بوده است.
روایات باستانی بر آن است که زرتشت در 15 سالگی نزد آموزگاری تعلیم یافت، و از او «کَشتی» «بند مقدس زرتشتیان» را دریافت کرد، از آغاز عمر به خوی مهربانی و سرشت لطیف معروف گردید.
او در سن بیست سالگی برای یافتن اسرار مذهبی که اعماق ضمیر او را مشوش میداشت، خانواده را رها کرده و در اطراف جهان سرگردان شد.
چون به 30 سالگی رسید مکاشفاتی به او دست داد، نخستین بار شبحی که بلندی قامت او نه برابر انسان بود، در برابر نظرش نمودار گردید، آن فرشته بهمن (پندار نیک) نام داشت. بهمن به زرتشت فرمان داد: جامه عاریتی کالبد را از جان دور کند و روان را پاک و طاهر کرده، آنگاه در پیشگاه اهورامزدا؛ یعنی خدای یکتا حاضر گردد، زرتشت به گفته فرشته عمل کرد پس اهورامزدا او را تعلیم داد و به پیامبری برگزید، سپس امر فرمود: که حقایق و تعالیم و تکالیف آئین بهی را به عالمیان بیاموزد.
درگاتها که ظاهراً کلمات زرتشت است به این مکاشفات اشاره شده است.
زرتشت پس از این مکاشفه، بیدرنگ تعلیم خلایق را آغاز کرد، در ابتدا کسی به سخنان او گوش نداد. امّان پس از ده سال نخستین کسی که آئین او را پذیرفت، و به او گروید عموزاده وی مردی به نام «میدینیمائونها» بود.
سپس زرتشت به دربار یکی از پادشاهان بلاد شرقی به نام ویشتاسپ راه یافت. ویشتاسب که ظاهراً مردی، پاکدل و نیکومنش بود، پس از دو سال با زرتشت همراه گردید، و آن هنگامی بود که معجزهای از زرتشت ظاهر شد.
آن معجزه این بود؛ اسب سیاه ویشتاسب به بیماری مهلکی مبتلا شده بود و قابل درمان نبود؛ از آنجا که زرتشت آن اسب را درمان کرد، مورد مهر و توجه همسر ویشتاسب، به نام «هوتائوسا» و اطرافیان شاه قرار گرفت. بدین سبب ویشتاسب هم از زرتشت حمایت و پشتیبانی کرد و دین او را در میان مردم خود رواج داد.