دانلود مقاله دین ممتاز

Word 58 KB 13899 15
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • قدرت خداوند:
    «واذ اخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما آتیناکم بقوه واسمعوا قالوا سمعنا وعصینا واشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما یامرکم به ایمانکم ان کنتم مومنین»1
    ای بنی اسرائیل بیاد آرید زمانی را که از شما عهد گرفتیم وکوه را در بالای سر شما نگهداشتیم وگفتیم آنچه را که بشما داده ایم با قوت ومحکمی بگیرید (تورات را قبول کنید) وبشنوید(اطاعت کنید) گفتند شنیدیم ونافرمانی کردیم وبه جهت کفرشان، محبت گوساله در دلهای آنان جا گرفت ( به عبادت گوساله دل بستند) بگو چه ناپسند است آنچه که ایمانتان شما را به آن امر می کند اگر از ایمان آورندگان باشید.

    تفسیر المنار می گوید منظور آیه اینست که خداوند اول از ایشان عهد گرفت وسپس برای اینکه در عهد خودشان ثابت باشند کوه را بربالای سر آنان بلند کرد.
    ولی این تفسیر صحیح نیست زیرا آیه 171 از سوره اعراف که می فرماید: « واذا نتقنا الجبل فوقهم کانه ظله وظنوا انه واقع بهم خذوا ما آتیناکم بقوه » بیاد آرید زمانی را که کوه را بر بالای سر آنان نگاهداشتیم، گویا که آن سایه بانی است وگمان بردند (یقین کردند) که آن کوه برسر آنان می افتد (دراین هنگام گفتیم ) آنچه را که به شما داده ایم (تورات را ) با قوت ومحکمی اخذ کنید از این آیه معلوم می شود که خداوند در وهله اول کوه را در بالای سر ایشان نگه داشته وتهدید کرده است وچون ایشان دیده اند که کوه می افتد مجبور شده اند که ظاهرا اطاعت کنند .


    مرحوم آقای شیخ جواد بلاغی در تفسیر این آیه می گوید منظور از «خذوا ما آتیناکم بقوه» اینست که : بقوه من القلب والبدن ولی این معنی بعید بنظر می رسد زیرا در اینجا موضوع قلب وبدن نیست بلکه مقصود اینست که ای یهودیان ، خداوند که تورات را برای هدایت وراهنمائی شما فرستاده است به آن چنگ زنید وعمل کنید ودستورات آن را متروک نگذارید.

    ممکن است تصور شود که بلند کردن کوه طور در بالای سر بنی اسرائیل، برای ایمان آوردن آنان ، یک امر اجباری بوده وبا آیه لا اکراه فی الدین ...

    متناقض می باشد می گوئیم این کار (بلند کردن کوه) برای اطاعت واجبار باطنی نبوده است بلکه برای این بوده که لااقل ولو بظاهر، اظهار انقیاد وتسلیم کنند ومانع پیشرفت مقاصد حضرت موسی نباشند اما معنای لا اکراه فی الدین...

    عبارت است از کرامت قلبی ولو اینکه ظاهرا ایمان ابراز دارند وهیچگس حتی پیامبر وظیفه نداشته است که در باره ایمان واقعی به تفتیش مردم بپردازد.

    یک امتیاز بزرگ اسلام: می دانیم در مسیحیت کنونی دایره اختیارات روسای مذهبی به طز مضحکی توسعه یافته تا آنجا که آنها برای خود حق بخشیدن گناه قائل هستند وبه همین جهت می توانند کسانی را با کوچکترین چیزی طرد وتکفیر کنند ویا بپذیرند.

    قران اینچنین صریحا یاد آور می شود که نه تنها علمای مذهبی حتی شخص پیامبر صلی الله علیه واله نیز حق طرد کسی را که اظهار ایمان می کند، وکاری که موجب خروج از اسلام بشود انجام نداده، ندارند .

    آمرزش گناه وحساب وکتاب بندگان تنها به دست خداست، وهیچکس جز او حق دخالت در چنین کاری ندارد .

    ولی اشتباه نشود موضوع بحث درآیه « طرد مذهبی» است، نه « طردحقوقی» به این معنی که اگر مثلا مدرسه ای وقف بر محصلین خاصی بود،وکسی در آغاز مشمول شرایط بود وبعدا فاقد شرایط شد، اخراج او از آن مدرسه هیچ مانعی ندارد، وهمچنین اگر متولی مدرسه اختیاراتی به خاطر رعایت مصالح مدرسه داشت ، هیچ مانعی ندارد که برای حفظ نظم وموقعیت آن، از آن اختیارات مشروع استفاده کند.

    اعتراف به حقوق مردم: احتیاجات بشر در آب ونان وجامه وخانه خلاصه نمی شود، یک اسب ویا یک کبوتر را می توان با سیر نگهداشتن وفراهم کردن وسیله آسایش تن، راضی نگهداشت ولی برای جلب رضایت انسان، عوامل روانی به همان اندازه می تواند موثر باشد که عوامل جسمانی.

    حکومتها ممکن است از نظر تامین حوائج مادی مردم، یکسان عمل کنند، در عین حال از نظر جلب وتحصیل رضایت عمومی یکسان نتیجه نگیرند، بدان جهت که یکی از حوائج روانی اجتماع را برمی آورد ودیگری برنمی آورد.

    یکی از چیزهایی که رضایت عموم بدان بستگی دارد اینست که حکومت با چه دیدی به توده مردم وبه خودش نگاه می کند؟

    با این چشم که آنها برده ومملوک وخود ، مالک وصاحب اختیار است؟

    ویا با این چشم که آنها صاحب حقند واو خود تنها وکیل وامین ونماینده است؟

    درصورت اول هرخدمتی انجام دهد از نوع تیماری است که مالک یک حیوان برای حیوان خویش انجام می دهد، ودر صورت دوم از نوع خدمتی است که یک امین صالح انجام می دهد ، اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم واحتراز از هر نوع عملی که مشعر برنفی حق حاکمیت آنها باشد،از شرایط اولیه جلب رضا واطمینان آنان است.

    منطق نهج البلاغه: منطق نهج البلاغه در باب حق وعدالت اینست که ایمان به خداوند زیربنای اندیشه عدالت وحقوق ذاتی مردم است وتنها با اصل قبول وجود خداوند است که می توان،وجود حقوق ذاتی وعدالت واقعی را بعنوان دو حقیقت مستقل وقرار داد پذیرفت واز طرف دیگر بهترین ضامن اجرای آنهاست.اینک چند نمونه از آن را بیان می کنیم : علی علیه السلام می فرماید: « اما بعد فقد جعل الله لی علیکم حقا بولایه امرکم ولکم علی من الحق مثل الذی لی علیکم ، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف واضیقها فی التناصف لا یجری لاحد الاجری علیه ولا یجری علیه الاجری له » .2 خداوند برای من به موجب اینکه ولی امر وحکمران شما هستم حقی برشما قرار داده است وبرای شما نیز برمن همان اندازه حق است که از من برشما .همانا حق برای گفتن ، وسیعترین میدانها وبرای عمل کردن وانصاف دادن، تنگترین میدانها است.

    حق به سود کسی جریان نمی یابد مگر آنکه به زیان او نیز جاری می گردد وحقی از دیگران برعهده اش ثابت می شود، وبر زیان کسی جاری نمی شود وکسی را متعهد نمی کند مگر اینکه به سود او نیز جاری می گرددودیگران را در باره او متعهد می کند» .

    چنانکه ملاحظه می فرمائید، در این بیان همه سخن از خداست وحق وعدالت وتکلیف و وظیفه، اما نه به این شکل که خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطاء فرموده است وآنها را تنها در برابر خود مسئول قرار داده است،وبرخی دیگر را از حقوق محروم کرده آنان را در مقابل خودش وصاحبان حقوق، بی حد ونهایت مسئول قرار داده است ودر نتیجه عدالت وظلم میان حاکم ومحکوم مفهوم ندارد.

    وهم در آن خطبه می فرماید: « ولیس امرو وان عظمت فی الحق منزلته وتقدمت فی الدین فضیلته بفوق ان یعان علی ما حمله الله من حقه ولا امرو وان صفرته النفوس واقتحمته العیون بدون ان یمین علی ذلک او یمان علیه» هیچکس هر چند مقام ومنزلتی بزرگ وسابقه ای درخشان در راه حق وخدمت به دین داشته باشد درمقامی بالاتر از همکاری وکمک به او در اداء وظایفش نمی باشد وهیچکس هم هر اندازه مردم اورا کوچک بشمارند وچشمها اورا خرد ببینند در مقامی پائین تر از همکاری وکمک رساندن وکمک گرفتن نیست.

    ونیز در همان خطبه می فرماید: « فلا تکلمونی بما تکلم به الجبا بره ولا تتحفظوا منی بما یتحفظ عند اهل البادره ولا تخالطونی بالمصانعه ولا تظنوا بی استثقالا فی حق له او العدل ان یعرض علیه کان العمل بهما اثقل علیه فلا تکفوا من مقاله بحق او مشوره بعدل» .

    با من آنچنان که با جباران وستمگران سخن می گویند سخن نگوئید، القاب پرطنطنه برایم بکار نبرید ، آن ملاحظه کاریها وموافقتهای مصلحتی که در برابر مستبدان اظهار می دارند ، در برابرمن اظهار مدارید، بامن به سبک سازگاری معاشرت نکنید، گمان مبرید که اگر به حق سخنی به من گفته شود برمن سنگین آید ویا از کسی بخواهم مرا تجلیل وتعظیم کند که هر کس شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او ناخوش وسنگین آید عمل به حق وعدالت براو سنگین تر است پس از سخن حق یا نظر عادلانه خود داری نکنید.

    پیوند انسانها: «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا ولقد جائتهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون».

    به همین جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد چنان است که گوئی همه انسانها را کشته وهر کس انسانی را از مرگ رهائی بخشد ممکن است که گوئی همه مردم را زنده کرده است،ورسولان ما با دلایل روشن بسوی بنی اسرائیل آمدند، اما بسیاری از آنها، تعدی واسراف در روی زمین کردند.

    خداوند کریم به یک نتیجه گیری کلی اشاره می کند ونخست می فرماید: « بخاطر همین موضوع بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر گاه کسی انسانی را بدون ارتکاب قتل، وبدون فساد در روی زمین به قتل برساند، چنان است که گویا همه انسانه را کشته است وکسی که انسانی را از مرگ نجات دهد گویا همه انسانها را ازمرگ نجات داده است.

    «من اجل ذلک کتبنا علی بنی اسرائیل انه من قتل نفسا بغیر نفس او فساد الارض فکانما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا»3 در اینجا سئوال مهمی پیش می آید که چگونه قتل یک انسان مساوی است با قتل همه انسانها ونجات یکنفر مساوی با نجات همه انسانها می باشد؟

    مفسران در اینجا پاسخهای زیادی داده اند، آنچه می توان در پاسخ سئوال فوق گفت این است که : قران در این آیه یک حقیقت اجتماعی وتربیتی را بازگومی کند زیرا: اولا - کسی که دست به خون انسان بی گناهی می آلاید در حقیقت چنین آمادگی را دارد که انسانهای بی گناه دیگری را که با آن مقتول از نظر انسانی وبی گناهی برابرند مورد حمله قرار دهد وبه قتل برساند، او درحقیقت یک قاتل است وطعمه او انسان بی گناه، ومی دانیم تفاوتی درمیان انسانهای بی گناه از این نظر نیست، همچنین کسی که بخاطر نوعدوستی وعاطفه انسانی ، دیگری را از مرگ نجات بخشد این آمادگی را دارد که این برنامه انسانی را در مورد هر بشردیگری انجام دهد، او علاقمند به نجات انسانهای بی گناه است واز این نظر برای او این انسان وآن انسان تفاوت نمی کند وبا توجه به اینکه قران می فرماید : «فکانما...» استفاده می شود که مرگ وحیات یکنفر اگر چه مساوی با مرگ وحیات اجتماع نیست اما شباهتی به آن دارد .

    ثانیا – جامعه انسانی در حقیقت یک واحد بیش نیست وافراد آن همانند اعضای یک پیکرند، هر لطمه ای به عضوی از اعضای این پیکر برسد اثر آن کم وبیش در سایر اعضاء آشکار می گردد زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده وفقدان یک فرد خواه ناخواه ضربه ای به همه جامعه بزرگ انسانی است.فقدان او سبب می شود که به تناسب شعاع تاثیر وجودش در اجتماع محلی خالی بماند ، وزیانی از این رهگذر دامن همه را بگیرد، همچنین احیای یک نفس سبب احیای سایر اعضای این پیکر است.زیرا هرکس به اندازه وجود خود درساختمان مجتمع بزرگ انسانی ورفع نیازمندیهای آن اثر دارد بعضی بیشتر وبعضی کمتر.

    واگر در بعضی از روایات می خوانیم که مجازات چنین انسانی در قیامت مجازات کسی است که همه انسانها را کشته اشاره به همین است نه اینکه از هر جهت مساوی یکدیگر باشد ولذا در ذیل همین روایت می خوانیم اگر تعداد بیشتری را بکشد مجازات اوبه همان نسبت مضاعف شود !

    از این آیه اهمیت مرگ وحیات یک انسان از نظر قران کاملا آشکار می شود، وبا توجه با اینکه این آیات در محیطی نازل گردید که خون بشر مطلقا در آن ارزشی نداشت عظمت آن آشکارتر می گردد .

    قابل توجه اینکه در روایات متعددی وارد شده است که آیه اگر چه مفهوم ظاهرش مرگ وحیات مادی است اما از آن مهمتر مرگ وحیات معنوی یعنی گمراه ساختن یکنفر یا نجات او از گمراهی است .

    کسی از امام صادق علیه السلام تفسیر این آیه را پرسید، امام فرمود: « من حرق او غرق- ثم سکت- ثم قال تاویلها الاعظم ان دعاها فاستجاب له» منظور از « کشتن» و« نجات ازمرگ» که در آیه آمده نجات از آتش سوزی یا غرقاب ومانند آن است، سپس امام سکوت کرد وبعد فرمود:تاویل اعظم ومفهوم بزرگتر آیه این است که دیگری را دعوت به سوی راه حق یا باطل کند واو دعوتش را بپذیرد.

    سئوال دیگر که در آیه باقی می ماند این است که چرا نام بنی اسرائیل بخصوص در این آیه آمده ؟با اینکه می دانیم حکم مزبور اختصاصی به آنها ندارد.

    در پاسخ می توان گفت ذکر نام بنی اسرائیل به خاطر آن است که مسئله قتل وخونریزی مخصوصا قتلهایی که از حسد وتفوق طلبی سرچشمه می گیرد در میان آنها فراوان بوده است، وهم اکنون نیز قربانیان بی گناهی که به دست آنها کشته می شوند رقم بزرگی را تشکیل می دهند، به همین جهت نخستین بار این حکم الهی در برنامه های آنها گنجانیده شد!

    ودر پایان آیه : اشاره به قانون شکنی بنی اسرائیل کرده می فرماید: « پیامبران ما با دلائل روشن برای ارشاد آنها آمدند ولی بسیاری از آنها قوانین الهی را درهم شکستند وراه اسراف را در پیش گرفتند» .( ولقد جائتهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک فی الارض لمسرفون).

    باید توجه داشت که : اسراف در لغت، معنی وسیعی دارد که هرگونه تجاوز وتعدی از حد را شامل می شود اگر چه غالبا درمورد بخششها وهزینه ها ومخارج بکار می رود.

    پی نوشتها: 1- قران- سوره بقره – آیه 93 2- نهج البلاغه – خطبه 214 3- قران – سوره مائده – آیه 32

کلمات کلیدی: دین - دین ممتاز

دين ممتاز قدرت خداوند: «واذ اخذنا ميثاقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما آتيناکم بقوه واسمعوا قالوا سمعنا وعصينا واشربوا في قلوبهم العجل بکفرهم قل بئسما يامرکم به ايمانکم ان کنتم مومنين»1 اي بني اسرائيل بياد آريد زماني را که از شما عهد گرفتيم وکوه را در

انسان، موضوع تربيت است و هر‌گونه طرحي در اين زمينه مسبوق به نگاه انسان‌شناختي ويژه‌اي است. در اين نگاه، تربيت، دين و انسان همواره ملازم يکديگرند. با ظهور ديدگاه‌هاي جديد در حوزه موضوعات نظري و فلسفي، به‌ويژه در زمينه فلسفه تعليم و تربيت، چالش‌هايي ت

ديوان محمد جمال الدين اصفهاني شرح حال جمال الدين اصفهاني: لقب وي جمال الدين و نامش محمد و اسم پدر او عبدالرزاق است و در کتب تذکره نام و نسب او بهمين صورت آمده و گاهي نيز لقب او را بنام پدر اصافه کرده و جمال الدين عبدالرزاق گفته اند.بعضي از تذکره

مقدمه مترجم کتابی که پیش رودارید بخشی از سلسله بحثهای موضوعی است که تحت عنوان کلی«گفت‌وگوهای قرن جدید» ازسوی انتشارات دارالفکر لبنان منتشرمی‌شود. این مؤسسه ازچندی پیش با دعوت از اندیشمندان عرصه های مختلف علوم انسانی، موضوعات گوناگون این حوزه را مورد بحث وبررسی قرارداده وماحصل آنها را به چاپ رسانده است، بدین ترتیب که پس از تعیین موضوع ، پرسش‌هایی پیرامون آن مطرح شده ودراختیار ...

چکیده انسان، موضوع تربیت است و هر‌گونه طرحی در این زمینه مسبوق به نگاه انسان‌شناختی ویژه‌ای است. در این نگاه، تربیت، دین و انسان همواره ملازم یکدیگرند. با ظهور دیدگاه‌های جدید در حوزه موضوعات نظری و فلسفی، به‌ویژه در زمینه فلسفه تعلیم و تربیت، چالش‌هایی تازه پیش ‌روی تربیت انسان، به‌خصوص در برابر تربیت از منظر دینی قرار داده است که از آن جمله، دیدگاه‌های مدرنیته و پست‌مدرنیته ...

شخصیت ممتاز حضرت امام خمینی(ره) شخصیت استثنایی و ممتاز خصوصیات امام، استثنایى و ممتاز و بى‏نظیر است و هرچه در ابعاد شخصیت ایشان تأمل کنیم، این استثنا و امتیاز را بهتر و بیشتر مى‏یابیم. حال که این داغ بزرگ، دلهاى ما را گداخته است و غم سنگینى قلبهاى ما را مى‏فشارد، خلأ وجود او را بیشتر احساس مى‏کنیم.... امام(ره)، خصلتهاى گوناگونى داشت: بسیار خردمند و عاقل و متواضع و هوشیار و زیرک ...

الف) موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد استان زنجان: از نظر مکانی استان زنجان بین استانهای متعددی قرار گرفته است که تنها راه ترانزیت و عبور بین شرق و قاره اروپا به شمار می‌آید که این از چند بعد قابل بررسی است: الف) بزرگراه زنجان تهران: عبور تنها بزرگراه غرب و شمال غرب کشور از استان زنجان موقعیت ممتازی را به این استان بخشیده است. ب) راه‌آهن شمال غرب کشور: تنها راه مواصلاتی ریلی ایران ...

جمهوری اسلامی ایران با تولید حدود 100 میلیون تن از نظر تنوع محصولات کشاورزی رتبه سوم را در جهان دارد. خبر معاون امور بین الملل و امور آفریقا در وزارت جهاد کشاورزی در سومین اجلاس وزرای کشاورزی همکاری های اقتصادی - منطقه ای (اکو) در تهران گفت: ایران از 66 محصول اصلی کشاورزی/ تولید کننده عمده 25 نوع است که بیشتر انها جزو محصولات باغی هستند. تنوع اب و هوایی و شرایط تولید مناسب موجب ...

فصل اول : مقدمه حشره ای که از تلاش او حیات بر می خیزد و از عناء او شفاء ، حشره ای که شربت او نه تنها سکرآور نیست که ذکر آفرین است سخن از زنبور عسل است که قرآن با اصرار عجیبی بشر را به مطالعه و کشف اسرار شگفتی های نهفته در زوایای زندگی این حشره فرا می خواند . در عظمت و شرافت زنبور عسل همین بس که خداوند متعال سوره ای از قران را به نام نحل نامگذاری کرده و آیاتی را به معرفی این حشره ...

مقدّمه بشنو اين ني چون شکايت مي کند از جدايي‌ها حکايت مي کند مي‌خواهيم سخن درباره انساني بگوييم که چه در دوره خود و چه بعد از زمان خود نابغه زمان است و بايد گفت که از جرگه انسانهاي عادي خارج است. انسان والايي که حکايت هاي دقيق عرفاني را آن‌

مراحل خوشنويسي و آداب و وظايف خوشنويسان آغاز و انجام خوشنويسي به شش دوره منقسم است: ابتدائي ، متوسطه ، خوش ، عالي ، ممتاز ، استادي از ميان علاقه منداني که قدم در راه فراگيري اين هنر مي گذارند کمتر کسي يافت مي شود که تمام اين راه را طي کند و به ا

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول