قال رسول اللهِ « صلی علی علیه و اله و سلم » :
« ما مِن مُؤمِنٍ ذَکَرًا اَوْ اُنْثی، حُرًّا اَوْ مَمْلُوکًا اِلّا وَ لِلّهِ عَلَیْهِ حَقٌّ واجِبٌ اًنْ یَتَعلَّمَ مِنَ القُرآنِ»
پیامبر اکرم (ص) میفرماید :
هیچ زن و مرد مؤمنی نیست، چه آزاده و چه برده، مگر این که خداوند بر او حقّ واجبی دارد که باید ( به اندازه توانش ) قرآن را بیاموزد.
در احادیث اسلامی برای تعلیم و تعلّم قرآن کریم سفارش بسیاری شده و برای آن اجر و پاداش فراوانی در نظر گرفته شده است و این امر مسلمانان را بر آن داشته تا به عنوان یک تکلیف الهی قرآن را بیاموزند و به دیگران نیز آموزش دهند.
برای آموزش قرآن در هر عصر و زمانی شیوه خاصی به کار گرفته می شده، و امروزه با پیشرفت فنون آموزش با توجه به مشترکات زیادی که فرهنگ فارسی با عربی ( زبان قرآن است ) دارد، برای افرادی که خواندن و نوشتن فارسی را یاد گرفتهاند.
روشهای بسیار سادهای جهت آموزش قرآن ارائه شده که هر کدام به نوبه خود دارای محاسنی میباشد.
برای آموزش و یادگیری قرائت صحیح قرآن کریم، نخست باید با اصول نگارش و ساده خوانی قرآن آشنا شد، و پس از تسلط بر روانخوانی قرآن، با یادگیری قواعد تجوید و تمرین و ممارست آنها، قرائت قرآن را کامل نمود.
برای آموزش و یادگیری قرائت صحیح قرآن کریم، نخست باید با اصول نگارش و ساده خوانی قرآن آشنا شد، و پس از تسلط بر روانخوانی قرآن، با یادگیری قواعد تجوید و تمرین و ممارست آنها، قرائت قرآن را کامل نمود.
قرائت و تجوید معنای قرائت قرائت در لغت به معنای « پیوستن حروف و کلمات به یکدیگر » می باشد، و در اصطلاح، عبارت است از : « چگونگی ادای صحیح حروف و کلمات قرآن، به همان شیوهای که در صدر اسلام از پیامبر اکر م (ص) شنیده شده است.
پیدایش این علم همزمان با نزول قرآن کریم و قرائت پیامبر اسلام (ص) به پیروی از جبرئیل امین (ع) بوده است که قاریان و حافظان صدر اسلام آن را به صورت متواتر نقل کرده و به دست ما رساندهاند.
شیوه قرائت قرآن کریم بر اساس آیه شریفه « وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتیلاً » باید به صورت «ترتیل» باشد.
معنای ترتیل ترتیل در لغت به معنای « تنظیم » و « ترتیب موزون » میباشد.
و در اصطلاح قرائت عبارت است از : « خواندن قرآن به صورت منظّم و شمرده که حروف و کلمات صحیح ادا شوند، همراه با تدّبر در معانی آیات ».
از حضرت علی (ع) در رابطه با معنای ترتیل، عبارتی به همین معنا نقل گردیده است : «الترتیل حفظ الوقوف و بیا الحروف » ترتیل عبارت است از : « انتخاب محل مناسب برای وقف کردن و تلفّظ صحیح حروف ».
اقسام قرائت قرآن قرائت قرآن به روشهای تحقیق «کند»، تحدیر «تند»، تدویر« متوسط» امکان پذیر است که در هر سه روش اصول ترتیل باید رعایت شود.
قرائت تحقیق قرائت تحقیق عبارت است از : « خواندن قرآن با حداکثر آرامش برای آموزش قرآن و فراگیری قواعد تجوید » این روش گاهی بسیار ساده بوده که بیشتر برای آموزش صحیح قواعد تجوید و لهجه اصیل قرآن، به کار می رود و گاهی در این روش، آموزش قرائت قرآن به صورت کلاسیک با رعایت قواعد صوت و لحن و اصول ترتیل مراد است و البته اگر این نوع قرائت با توجه به معانی آیات باشد تأثیر بیشتری در شنوندگان خواهد گذاشت.
قرائت تحدیر قرائت تحدیر عبارت است از : « خواندن قرآن با سرعت به شکلی که در رعایت قواعد تجوید، خللی وارد نشود ».
از این نوع قرائت در نمازهای مستحبی و همچنین مرور سریع بر آیات حفظ شده (توسط حافظان قرآن) استفاده میشود.
قرائت تدویر قرائت تدویر عبارت است از : « خواندن قرآن در حالتی بین تحقیق و تحدیر » و این همان روشی است که امروزه بین قاریان قرآن به « ترتیل » مشهور گردیده است (گرچه قرائت ترتیل اعمّ از قرائت تحقیق و تدویر و تحدیر می باشد) و علّت آن میتواند تناسب بیشتر این نوع قرائت با معنای اصطلاحی ترتیل باشد که توجه به معانی آیات نیز در آن شرط شده است.
معنای تجوید تجوید در لغت به معنای « نیکو گردانیدن » می باشد، و در اصطلاح، عبارت است از : «تلفظ حرف از مخرج آن همراه با رعایت صفات اصلی حرف و احکامی که در ترکیب با حروف دیگر در کلمات قرآن، ناشی میشود ».
بنابراین تجوید شامل سه بخش می باشد.
آشنایی با مخارج حروف.
آشنایی با صفات حروف.
آشنایی با احکام حروف در کلمات قرآن.
فایده تجوید با رعایت تجوید در قرائت قرآن، کلام الهی همانگونه که در صدر اسلام خوانده و شنیده شده قرائت میگردد و در نتیجه تغییری در معانی آیات پدید نیامده و کلام الهی زیباتر و نیکوتر تلاوت خواهد شد لذا این قواعد را « تجوید قرائت قرآن » نامیدهاند.
آشنایی با مخارج حروف مخرج حرف : عبارت است از : « مکان تولید یا محل تلفظ حرف ».
هوای بازدم پس از عبور از حنجره (نای) در یکی از قسمتهای دستگاه تکلّم (حلق، دهان، لب ها) محدود شده و بدین ترتیب حرف ایجاد میگردد، محلّی را که هوا در آن به حرف تبدیل میشود، مخرج آن حرف مینامند.
تعداد مخارج حروف : حروف بنابر قول مشهور از هفده مخرج ادا میشوند که در پنج جایگاه از دستگاه تکلّم قرار دارد : « جوف، حلق، لسان، شفتین، خیشوم » جایگاه جوف : جوف : فضای حلق و دهان است و محل خروج حروف مدّی میباشد البته حروف مدّی مستقل نبوده و از کشش صدای حرکات تولید می شود و مخرج آنها نیز فرضی است و شامل تمامی فضای حلق و دهان می باشد.
جایگاه حلق : حلق قسمتی از دستگاه تکلم است که از پایین به تارهای صوتی در حنجره و از بالا به مرز زبان کوچک محدود می شود و دارای سه مخرج بوده و شامل شش حرف می باشد.
مخرج دو حرف ( همزه و هاء ) که انتهای حلق و در محل حنجره میباشد.
مخرج دو حرف ( عین و حاء ) که وسط حلق می باشد.
مخرج دو حرف ( غین و خاء ) که ابتدای حلق و مرز میان حلق و دهان میباشد.
تذکّر : حروف ششگانه ( همزه، هاء، عین، حاء، عین؛ خاء ) را که از حلق ادا میشوند « حروف حلقی » می نامند.
جایگاه لسان : این جایگاه از وسیعترین جایگاههای دستگاه تکلّم بوده و شامل : بخشهای مختلف زبان از یک طرف و اجزای مختلف کام بالا از سوی دیگر می باشد.
بخشهای مختلف زبان عبارتند از : انتهای ریشه زیان ( اَقصَی اللسان )، میانه زبان (وسط السان)، سر زبان (طرف السان)، کناره زبان (حافَهُ اللسان ).
اجزای کام بالا عبارتند از : زبان کوچک (لهات)، نرم کام (حَنَکُ الاعْلی )، سخت کام (نِطْع)، لثه و دندانها.
دندانها سی و دو عدد میباشند که در هر فک شانزده دندان قرار دارد و شامل دندانهای ثنایا، رباعیات و انیاب هر کدام چهار عدد و دندانهای اضراس که در مجموع بیست عدد می باشد و بر سه قسم است، ضواحک (چهار عدد )، طواحن ( دوازده عدد )، نواجذ ( چهار عدد ).
جایگاه لسان دارای 10 مخرج بوده و شامل 18 حرف می شود.
1- مخرج حرف «قاف» که انتهای زبان و ابتدای زبان کوچک می باشد.
2- مخرج حرف «کاف» که آخر زبان و انتهای زبان کوچک و بخشی از نرم کام که مجاور زبان کوچک است میباشد.
از آنجا که زبان کوچک (لهات) در ایجاد دو حرف «قاف و کاف» مؤثر است، لذا به این دو حرف « حروف لَهَوی » می گویند.
3- مخرج سه حرف « جیم، شین و یای غیر مدّی » که وسط زبان با قسمت مقابل خود از سقف دهان میباشد.
فاصله و شکاف بین وسط زبان و قسمت مقابل خود از کام بالا را ( شَجْر ) گویند، لذا به این سه حرف « حروف شَجْری » میگویند.
4- مخرج حرف «ضاد» کناره زبان (از طرف چپ یا راست) با دندانهای آسیا (اضراس) همان طرف در فک بالا می باشد، (خروج این حروف از طرف چپ زبان آسانتر است ).
5- مخرج حرف «لام» کناره دو طرف سر زبان با لثه دندانهای مقابل خود (شامل دندانهای ثنایا، رباعیات، انیاب و ضواحک) می باشد.
6- مخرج حرف «نون» سرزبان با لثه دندانهای ثنایا و رباعیات می باشد.
7- مخرج حرف « راء» سرزبان و لثه دندانهای ثنایا می باشد.
سه حرف (لام، نون، راء) را حروف « ذَلْقی» نامند، ذَلق به معنای تیزی نوک زبان میباشد.
8- مخرج سه حروف (طاء، دال، تاء) قسمت جلو سطح زبان با برآمدگی کام بالا و لثه دندانهای ثنایا می باشد.
سه حرف (طاء، دال، تاء) به لحاظ نسبت داشتن با نطع (که همان برآمدگی کام بالاست) حروف «نِطْعی» نامیده اند.
9- مخرج سه حرف (صاد، سین، زای) بخش جلوی سطح زبان و سطح صاف پشت لثه ثنایای بالا می باشد.
سه حرف (صاد، سین، زای) را حروف «اَسَلی» نامیده اند، اَسَلَه اللسان که بخش جلوی سطح زبان می باشد در تلفظ این سه حرف دخالت دارد.
10- مخرج سه حرف (ظاء، ذال، ثاء) بخش مجاور نوک زبان با لبه دندانهای ثنایای بالا می باشد.
سه حروف (ظاء، ذال، ثاء) را حروف «لِثَوی» نامیده اند ک به جهت نزدیک بودن به مخرج آنها با لثه دندانهای ثنایای بالا می باشد، هرچند سرزبان مستقیماً با لثه ها برخورد نمی کند .
جایگاه لبها (شفتین) در این موضوع دو مخرج قرار دارد که به شرح ذیل می باشد.
مخرج حرف (فاء) که لب زیرین و سر دندانهای ثنایای بالا می باشد.
مخرج حرف (باء میم، واو) می باشد، دو حرف (باء و میم) از اتصال لبها و حرف (واو) از جمع شدن لبها ایجاد می شود.
تذکّر : چهار حرف (فاء، باء، میم، واو) را به لحاظ نسبت داشتن با شفه (لب) حروف شَفَوی یا شَفَهی) می نامند.
ادغـــام معنای ادغام ادغام در لغت، (مترادف کلمه «ادخال») به معنای «داخل نمودن» می باشد، و در اصطلاح، عبارت است از «داخل کردن حرفی در حرف دیگر به شکلی که حرف اول تلفظ نشده و به جای آن حرف دوم مشدّد ادا شود»، مانند: (قَد دَخَلُوا) که دال (قَد) در دال (دَخَلُوا) ادغام شده و آن را ( قدََّ خَلوا ) می خوانیم.
فایده ادغام فایده ادغام « سهولت در تلفظّ » می باشد، یعنی اگر حرفی یک بار تلفظّ و بدون فاصله همان حرف یا حرف همجنس آن تکرار شود، این حالت برای دستگاه تکلّم سنگین خواهد بود، با بهره گیری از قاعده ادغام این سنگینی برطرف می شود و در نتیجه زبان یک بار، ولی محکم و با شدّت به مخرج حرف «مدغم فیه» برخورد و سپس جدا می شود.
احکام میم ساکن میم ساکن نزد حروف الفبا سه حالت پیدا میکند « ادغام، اخفاء، اظهار ».
ادغام : میم ساکن در حرف « میم » بعد از خود، ادغام می شود (ادغام آن متماثلین و با غنّه همراه است )، مانند : و هُمْ مُهْتدونَ ( و هُمُّهْتَدُونَ ) – کَمْ مِنْ ( کَمِّنْ ) کلمات ریز را مانند نمونه بالا بخوانید.
وَهُمْ مِنْها – مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ – کُنْتُم مُؤمِنینَ – بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا – کَمْ مِنْ – رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ – اتیکُمْ مِنْها – جاءَهُمْ مُوسی 2- اخفاء : میم ساکن قبل از حرف « باء » اخفاء میگردد.
اخفاء در لغت به معنای «پوشاندن و مخفی کردن » می باشد و در اصطلاح عبارت از : « ادای حرف در حالتی بین اظهار و ادغام، همراه با غُنّه، به نحوی که حرف بعدی مشدّد تلفظ نشود ».
در هنگام اخفاءِ میم، لبها را به هم نزدیک می کنیم به حدّی که فاصله اندکی بین دو لب موجود باشد دراین حال صوت به حالت غُنّه و به میزان دو حرکت کشیده میشود، مانند : رَبَّهُمْ بِهِمْ – اَمْ بِهِ جِنَّهٌ – بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ کلمات زیر را مانند نمونه بالا بخوانید.
اَنْتُمْ بِهِ – عَلَیْکُمْ بِوَکِیل – کَلْبُهُمْ باسِطٌ – یَعتَصِمْ بِاللهِ – تَاْتیهِمْ بَغْتَهً هُمْ بارِزُونَ – نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ – اَنَّهُمْ بادُونَ 3- اظهار : میم ساکن در نزد بقیّه حروف اظهار میگردد.
اظهار در لغت به معنای «آشکار نمودن » و در اصطلاح عبارت است از : « تلفظ حرف از مخرج خودش ».
بعد از میم ساکن یکی از 26 حرف باقیمانده ( غیر از میم و باء ) قرار گیرد، حرف میم از مخرج خودش به صورت آشکارا ادا میشود.
در هنگام اظهار حرف میم باید دقت نمود که حرکت نگرفته و روی آن مکث نیز نشود.
بدیهی که این حالت (اظهار) نزد دو حرف « فاء – واو » کابرد بیشتری داشته و نیاز به دقت زیادی دارد تا میم ساکنه در فاء، اخفاء و در واو، ادغام نشود.
بدین منظور پس از تلفظ میم، بدون این که صوت قطع گردد و یا لبها به سدت از یکدیگر جدا شود لبها با ظرافت به حالت ادای دو حرف « فاء و واو » در میآید، مانند : لَکُمْ فیها – یَمُدَّهُمْ فی – اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ احکام نون ساکن و تنوین (1) نون ساکن و تنوین در مجاورت بیست و هشت حرف زبان عرب، چهار حکم پیدا میکند که عبارتند از : اظهار، ادغام، اقلاب، اخفاء.
اظهار : هرگاه نون ساکن یا تنوین به حروف حلقی برسد، حرف نون از مخرج و به طور عادی و آشکار ادا میشود.
حروف حلقی، شش حرف بوده و عبارتند از : « همزه، هاء، عین، حاء، غین، خاء » در اظهار نون ساکن و تنوین توجه به این نکات لازم است : 1- نون ساکن و تنوین، حرکت به خود نگیرد.
2- نون ساکن و تنوین، به سرعت ادا شده و روی آن مکث نشود (چون در این صورت، تشدید به وجود میآید ).
3- بین نون ساکن و تنوین و حروف حلقی نباید صوت قطع شود.
مانند : «همزه» : یَنْاَوْنَ مَنْ امَنَ رسول امینٌ (هاء) : مِنْهُمْ اِنْ هُوْ قَوْمٍ هادٍ (عین) : اَنْعَمْتَ مِنْ عِلْمٍ سَمیعٌ علیمٌ (حاء) : وَانْحَرْ مَنْ حَکیمٍ عَلیمًا حلیمًا (غین) : فَسَیُنْغِضُونَ یَکُنْ غنِیًْا اِلهٍ غَیْرِهِ (خاء) : وَالْمُنْخَنِقَهُ مِنْ خَیْرٍ قَوْمٌ خَصِمُونَ تمرین : مِنْ اَکْمامِها – مَنْ حَوْلَها – عَلَیٌّ حَکیمٌ- قُرانًا عَرَبِیًّا – مِنْ عِلْمٍ – مِنْ غِلٍّ – حَلیمًا غَفُورًا – مُنْ غائِبَهٍ – کَلِمَهٍ خَبیثَهٍ – مَنْ خَسَفْنا – فَانْهارَ – مِنْ هَمَزاتِ – فَریقًا هَدی – شَیْئًا اِمْراً – عَطآءً حِسابًا ادغام : نون ساکن و تنوین در شش حرف (یرملون) ادغام می شود و این ادغام در دو حرف (راء و لام) بدون غنه و در چهار حرف بقیه ( ینمو) با غنه همراه است، مانند : (راء) : مَنْ رَحِمَ غَفُورٌ رَحیمٌ (لام) : مِنْ لَدُنْ رِزْقًا لَکُمْ (میم) : مَْن مَعِیَ فَتْحًا مُبینًا (نون) : اِنْ نَشَاْ حِطَّهٌ نَغْفِرْ (واو) : مِنْ وَلَدٍ اُمَّهٌ واحِدهً (یاء) : مَنْ یقوُل یَومئِذٍ یَصَّدعونَ تذکّر : در کلمات ( قِنْوان – صِفْوان- دُنْیا – بُنْیان ) به سبب آن که نون ساکن و حروف یرملون (واو، یاء) در یک کلمه قرار گرفتهاند، ادغام انجام نمیشود.
تمرین : مِنْ مَحیصٍ – فی مِریَهٍ مِنْ لِقاءِ – مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ – فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ – ایاتٌ لِقَومٍ یُوقِنونَ – مَنْ یَشاءُ – عِظامًا نَخِرَهً – اِنْ نَفَعَتِ – اِنْ لَبِثْتُمْ – مِنْ طینٍ لازِبٍ احکام نون سکن و تنوین(2) اقلاب یا قلب در این جا مراد تبدیل نون ساکن و تنوین به حرف « میم ساکن » میباشد و آن هم در صورتی است که نون ساکن و تنوین پیش از حرف «باء» واقع گردند با توجه به این نکته که میم ساکن ایجاد شده در نزد باء «اخفاء» میشود و با غنه همراه است، مانند : اَنْبِئْهُمْ – سَمیعًا بَصیرًا – مِنْ بَعْدِهِمْ – واقِعٌ بِهِمْ تمرین : حِکْمَهٌ بالِغَهٌ – مُنْبَثًّا – کَلَمْحٍ بِالبَصَرِ – فَانْبَجَسَتْ – اَمَدًا بَعیدًا – مِنْ بَعْدِهِمْ – یَنْبَغی – اًنْ بُورِکَ- سَمیعٌ بَصیرٌ – فَانْبِذْ – مِنْ بُطُونِ – بَصیرٌ بِالْعِبادِ – مِنْ بَقْلِها – مَنْ بَعَثَنا – مَشّاءٍ بِنَمیمٍ مــدّ و قصــر (1) معنای مـدّ و قصـر مدّ در لغت، به معنای « زیادت، افزودن» میباشد، و در اصطلاح، عبارت است از « امتداد صوت در حروف مدّی بیش از مقدار طبیعی».
قصر در لغت، به معنای « کوتاهی» و ضد مدّ می باشد، و در اصطلاح، عبارت است از «ادای حروف مدّی به اندازه طبیعی و معمولی آن».
حروف و سبب مدّ برای مدّ، حروف مدّ و سبب مدّ لازم است.
حروف مدّی : عبارت است از « الف ساکن ماقبل مفتوح، یاء ساکن ماقبل مکسور، واو ساکن ماقبل مضموم ».
سبب مدّ : عبارت است از « همزه و سکون ».
تشدید هم به خاطر آن که یک حرف ساکن در آن نهفته است، سبب مدّ به حساب می آید.
چنانچه حروف مدّی، بدون سبب باشد یعنی بعد از آنها همزه یا سکون نباشد، « مدّ ذاتی» نام دارد و به میزان دو حرکت که حدّاقلّ کشش حروف مدّی است، کشیده میشود، مانند : اتُونی – اُوذینا – نُوحیها کشش صوت در حروف مدّی به میزان دو حرکت را «قصر» و سه حرکت را «فوق قصر» و چهار حرکت را «توسط» و پنج حرکت را «فوق توسّط» و شش حرکت را «طول» نامند.
مقدار مدّ از دو حرکت کمتر نبوده و از شش حرکت نیز بیشتر نمی باشد.
انواع مــدّ مدّی که سبب آن همزه باشد بر دو قسم است، « مدّ متّصل» و «مدّ منفصل».
مدّی که سبب آن سکون باشد نیز بر دو قسم است، «مدّ لازم» و «مدّ عارض».
مدّ متّصل : آن است که حرف مدّ و همزه در یک کلمه باشد و مقدار مدّ آن از چهار تا شش حرکت میباشد، مانند : یَشاءُ – سیئَتْ – سُوءُ مدّ منفصل : آن است که حرف مدّ در آخر کلمه و همزه در ابتدای کلمه بعد قرار گیرد و مقدار آن از دو تا پنج حرکت می باشد، مانند : رَبَّنا اِنَّکَ – وَ هُزّی اِلَیْکِ – تُقْسِطُوا اِلَیْهِمْ تذکّر : 1- در مدّ منفصل، چنانچه روی کلمه اول، وقف گردد، حرف مدّ به دلیل نداشتن سبب مدّ، به مقدار طبیعی (قصر) ادا میشود.
2- در صورتی که حرف مدّ بر اثر « اشباع هاء ضمیر» تولید شود و بعد از آن همزه باشد در حکم مدّ منفصل بوده و به آن « مدّ اشباع» نیز می گویند.
ما لَهُ اَخْلَدَهُ – اِسْمُهُ اَحْمَدُ – مِنْ عِلْمِهِ اِلا چند نکته : 1- میزان مأ منفصل نباید بیشتر از میزان مدّ متصل باشد.
2- در میزان کشش مدّهای متّصل، رعایت توازن لازم است.
بدین معنی که اگر مدّ متّصل را به طول خواندیم باید تمام مدّهای متصل را به طول بخوانیم و با اگر مثلاً مدّ منفصل را به قصر خواندیم در مورد سایر مدّهای منفصل نیز به همین طریق عمل شود.
3- با توجه به اینکه «مدّ متصل» را هیچ یک از قرّاء به قصر نخواندهاند، آن را « مدّ واجب» نیز میگویند.
در مقابل، « مدّ منفصل» را چون به قصر هم خواندهاند، آند را « مدّ جایز» نیز گفتهاند.
4- در موارد فوق برای راهنمایی قاری قرآن، علامتی به این شکل ( ـــ ) بالای حروف مدّی قرار داده اند.
تمرین : وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ – وَ جآءُوا اَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ اَنْ یَعْلَمَهُ عَلَمآءُ بَنی اِسْرآئیلَ – ما تَعْبُدوُنَ مِنْ دوُنِه اِلا اَسْمآءً سَمَّیْتُمُوهآ اَنْتُمْ وَ اباؤُکُمْ مآ اَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ وَ ما تَشآؤُونَ اِلا اَنْ یَشآءَ اللهُ – عَسی رَبُّنآ اَنْ یُبْدِلَنا خَیْرًا مِنْهآ اِنّآ اِلی مدّ و قصر (2) مــدّ لازم مدّ لازم، مدّی است که سبب آن، «سکون ذاتی» باشد.
سکون ذاتی آن است که همیشه جزو کلمه بوده باشد، مانند سکون «لام» کلمه «الانَ» در مقابل سکون عارضی که به هنگام وقف ایجاد میشود، مثل « نَسْتَعینُ» که در وقف، آن را « نَسْتَعینْ» میخوانیم.
مدّ لازم فقط به طول خوانده میشود.
سبب مدّ لازم گاهی سکون (مخفّف) است، مانند : الانَ و زمانی تشدید (مثقّل) است، مانند : ضالّینَ مد در مثالهای فوق، کلمی است و در حروف مقطعه قرآن، حرفی میباشد که توضیح آن خواهد آمد.
مـدّ عارض مدّ عارض، مدّی است که سبب آن سکون عارضی باشد که در اثر وقف پدید می آید و جایز است از دو تا شش حرکت کشیده شود، مانند : تُکَذِّبانِ (تُکَذِّبانْ)- تَعْلَمُونَ (تَعْلَمُونْ) – عَلیمٌ (عَلیمْ ).
در مدّهای عارضی رعایت توازن لازم نیست.
مـدّ لین در صورتی که بعد از حروف لین (واو ساکن ماقبل مفتوح، یاء ساکن ماقبل مفتوح)، حرف ساکنی واقع شود، آن را «مدّ لین» گویند و حروف لین را از 2 الی 6 حرکت میتوان امتداد داد، مانند : مثال سکون لازم : « عَیْنْ» در « کهیعص» و «حم عسق».
مثال سکون عارضی : خَوْفٍ (خَوْفْ) – خَیْرٌ (خَیْرْ ).
وقف و ابتداء معنای وقف وقف در لغت، به معنای «بازداشتن» و در اصطلاح قرائت عبارت است از : توقف و مکث در آخر کلمه در اثناء تلاوت قرآنریال برای تازه کردن نفس به قصد ادامه قرائت.
شروع تلاوت پس از وقف را «ابتدا» نامند.
اهمیت « وقف و ابتدا » در تلاوت قرآن وقف و ابتدای صحیح عبارات قرآن کریم، دارای اهمیت زیادی است.
چه بسا در اثر عدم توجه به آن، معانی ایات نامفهوم، ناقص و حتی دگرگون گردد.
در اهمیت بحث وقف و ابتدا در تلاوت قرآن کریم همین بس که حضرت علیبنابیطالب (ع)، معنای آیه : ( وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتیلًا ) حفظ وقوف را نیمی از ترتیل قرآن دانستهاند.
(الترتیل معرفه الوقوف و تجوید الحروف ) و علمای قرائت بر این عقیده هستند که ( من لم یعرف الوقف، لم یعلم القرآن ) « کسی که محل صحیح وقف در قرآن را نشناسد، قرآن را نمیداند ».
اقسام وقف رابطه دو عبارت قبل و بعد از محل وقف، تعیین کننده نوع وقف میباشد.
این رابطه اگر از نظر قواعد دستور زبان (نحو) باشد، «رابطه لفظی» است.
و چنانچه تنها دو عبارت در موضوع مورد بحث به یکدیگر مرتبط باشند « رابطه معنوی» میباشد.
انواع وقف، بر اساس رابطه لفظی و معنوی بر چهار قسم است : تام، کافی، حسن، قبیح 1- وقف تام وقفی است که هر یک از دو عبارت، جمله ای مفید و مستقل بوده و هیچ ارتباط لفظی و معنوی در آنها وجود ندارد، مانند وقف بر کلمه « الدّین» در آیه : مالِکِ یَومِ الدّینِ * اِیّاکَ نعبد و ایاک نستعین 2- وقف کافی وقفی است که هر یک از دو عبارت، از نظر لفظی مستقل بوده و نیازی به یکدیگر ندارند ولی در موضوع و سیاق مطلب به یکدیگر تعلق دارند (رابطه معنوی)، مانند وقف بر کلمه « السّفهاء » در آیه : وَ اِذا قیلَ لَهُمْ امِنُوا کَما امَنَ النّاسُ قالُوا اَنُؤمِنُ کَما امَنَ السُّفَهآءُ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمونَ.
وقف حسن وقف بر عبارتی است که مفید و دارای مفهوم بوده ولی عبارت بعد از آن مستقل نبوده و رابطه لفظی به ما قبل داشته باشد، مانند وقف بر کلمه « قُلُوبِهِمْ » در آیه : خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ و علی سَمْعِهمْ ...
4- وقف قبیح وقفی است که هیچ یک از دو عبارت، جمله مفیدی نبوده و رابطه لفظی و معنوی به یکدیگر داشته باشند، مانند وقف بر کلمه «الله» در ایه : خَتَمَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ ...
تذکّر : در وقف تام و کافی، ابتدا از جمله بعد جایز میباشد ولی در وقف حسن و قبیح، ابتدا از جمله بعد جایز نبوده و باید از محل مناسب قبل از محل وقف ابتدا شود.
لازمه شناختن محلهای وقف و ابتدا، آشنایی با ادبیات عرب و معانی آیات قرآن می باشد و معمول مردم، با آن آشنایی کافی ندارند.
به این جهت علمای قرائت، علامتهایی را وضع کردهاند تا راهنمای محلهای مناسب برای وقف و ابتدا باشد که مهمترین آنها به شرح ذیل میباشد.
علامتهای وقف «مـ» نشانه وقف «لازمه» است.
به موجب این علامت، وقف حتمی است و چنانچه به وصل خوانده شود، معنی کلام تغییر پیدا میکند، مانند : اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعونَ و المَوْتی یَبعَتُهُمُ اللهُ ثمَّ الَیهِ یُرجعونَ «ط» : نشانه وقف « مطلق » است.
به موجب این علامت، تأکید می شود که در این موضع، وقف شود و ابتدا به مابعد نیز بسیار نیکو است، زیرا معنی جمله تمام است و مابعد آن نیز ارتباطی به ماقبل ندارد، مانند : الم تعلم ان الله له ملک السموات و الارض و ما لکم من دون الله من ولی و لا نصیر.
«ج» : نشانه وقف « جایز مستوی الطرفین » میباشد.
به موجب این علامت، وقف و وصل هر دو جایز است، مانند : نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّ اِنَّهُمْ فِتْیَهٌ امَنُوا بِرَبّهِمْ و زِدْنا هُم هُدًی.
«ز» : نشانه وقف « مجوَّز » است.
به موجب این علامت، وقف جایز است، ولی وصل آن بهتر است و در جایی قرار داده میشود که سبب وقف و وصل هر دو موجود است ولی جهت وصل قویتر باشد، مانند : فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضًا و لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ بِما کانُو یَکذِبونَ «ص» : نشانه وقف « مرخَّص» است.
این علامت در جاهایی قرار داده میشود که کلام طولانی بوده و خواندن آن با یک نفس ممکن نباشد، بنابراین در صورت کمبود نفس، وقف جایز است و بعد از وقف، اعاده کلام هم لازم نیست زیرا کلام با وجود ارتباط به ما قبل، دارای مفهوم می باشد، مانند : الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الارْضَ فِراشًا وَ السَّماءَ بِنآءً و اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ مآءً.
«لا» : نشانه وقف « ممنوع» میباشد.
به موجب این علامت، وقف جایز نیست و چنانچه به جهت اتمام نفس و غیر آن، ناگزیر به وقف شویم باید بلافاصله از محل مناسبی قبل از موضع وقف، ابتدا شود.
زیرا جمله مابعد کاملاً به ماقبل ارتباط دارد، مانند : وَ لَئِن ِاتَّبَعْتَ اَهْوآءَ هُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مالَکَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ و لا نَصیرٍ.
این علامت در آخر آیات نیز می آید که در این موارد اگر چه وقف جایز است ولی وصل از هر جهت بهتر است، مانند : اَرَءَیْتَ الَّذی یَنْهی * عَبْدًا اِذا صَلّی مؤلف : حسن احمدی خطیر فهرست مطالب عنوان صفحه مقدمه 1 قرائت و تجوید 2 اقسام قرائت 3 آشنایی با مخارج حروف 5 ادغام 9 احکام نون ساکن و تنوین (1) 11 احکام نون ساکن و تنوین (2) 13 مدّ و قصر (1) 14 انواع مدّ 15 مدّ و قصر (2) 17 وقف و ابتداء 19 اقسام وقف 20 علامتهای وقف 22