مقدمه
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن میبینیم چند نکته زیر را یادآور شویم: یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل میدهد و واقعگرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب میکند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛در اینجاست که میبینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، میفرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشهها و اندیشهها، راهبر و پیشوا
پیش از سخن گفتن از این جنبه مهم در سیره پیامبر(ص)، بهتر آن میبینیم چند نکته زیر را یادآور شویم:
یکم: عاطفه، بخش مهمی از شخصیت بشری را تشکیل میدهد و واقعگرایی، به عنوان مهمترین ویژگی عمومی اسلام، ایجاب میکند آنرا مورد توجه قرار دهیم و در راستای تحقق ثمرات مورد انتظار، رهنمونش سازیم؛ در اینجاست که میبینیم حضرت علی (علیه السلام) در توصیف هماهنگی موجود میان عوامل تشکیل دهنده شخصیت انسانی یعنی عقل، اندیشه، عاطفه، حواس و رفتار، میفرماید: «خردها، راهبر و پیشوای اندیشهها و اندیشهها، راهبر و پیشوای دلها و دلها، راهبر و پیشوای حواس و حواس، راهبر و پیشوای اندامهای آدمیاند.»[1] و بدین ترتیب، ریشههای رفتار آگاهانه انسان را با دقت بازمیگوید.
اسلام در همه این مراحل، تمامی تلاش و کوشش خود را در جهت پرورش انسان بهکار میگیرد:
الف عنصر خردورزی غریزی را در انسان میپروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق میدهد.
الف ـ عنصر خردورزی غریزی را در انسان میپروراند و او را به تأمل و تدبر و تعقل و استدلال و نظر و امثال آنها، سوق میدهد.
ب ـ بر روشهای منطقی روند خردورزی انگشت میگذارد و از هر شیوه مغایر با گفتوگوی سالم و درستی که نتایج آنرا مورد خدشه قرار میدهد، دوری میجوید.
ج ـ عنصر عاطفی را میپروراند و آنرا با عشق ناب و اصیلی نسبت به پرشکوهترین محبوب یعنی پروردگار متعالی که جامع همه گونه کمال مطلق است، سیراب میسازد و عاطفه را به اوج والایی و شکوهش میرساند.
د ـ به شریعت مقدس خود، فطرت گرایی اصیلی را میبخشد که رفتارها را سامان میدهد و نقشه سعادت و خوشبختی آدمی را ترسیم میکند.
ﻫ ـ اراده قوی و آگاهی را پرورش میدهد که فراتر از هر انگیزه عاطفی برافروختهای، اطمینانمان میبخشد که جهتگیری عاطفه، جهتگیری درستی است و در عین حال آزادی خود در شکل دهی به رفتارها را حفظ میکند و از همین آزادی است که مسئولیت، زاده میشود.
ما در شمار آن کسان نیستیم که "اراده" را "عواطف برافروخته" توصیف میکنند وگرنه گرفتار "جبری" میشویم که هم به لحاظ وجدانی و هم از نظر شرعی، غیرقابل قبول است.
عواطف و احساسات نیز نقش مؤثر خود را بر اراده و رفتار آدمی دارند و هم از اینروست که اسلام به شیوهها و روشهای گوناگون، بر آن انگشت گذارده است؛ از جمله: 1ـ شیوههای ارشادی مستقیمی که ما را از هواهای لجام گسیخته و طغیانی برحذر میدارند.
قرآن کریم میگوید: «أرایت من اتخذ الهه هواه أفانت تکون علیه وکیلا» (سوره فرقان ـ43) (آیا آن کس را دیدی که هوای نفس خود را خدای خویش گرفته است؟
و آیا تو بر او مراقب توانی بود؟) 2ـ شیوههای غیرمستقیم از جمله استفاده از امثال و داستانهایی در ستایش از کسانی چون پیامبران که بر هواهای نفس و اراده خود تسلط یافتند و زمام آنرا در اختیار خود گرفتند.
3ـ ارایه الگوهای عملی از رفتار پیامبراکرم(ص) و دیگر پیشوایان اهل بیت بزرگوار و یاران گرامی آنحضرت که در مکتب وی پرورش یافتند .
4ـ فراخواندن مسلمانان به هرچه پرشکوهتر و والاتر ساختن عشق خود یعنی عشق به خدا، عشق به پیامبر و عشق به اهل بیت پاک و یاران مخلص آن حضرت (ص) که تنها در آنصورت، عواطف و احساسات در منظومهای پرشکوه و هماهنگ با اندیشه و آفریننده کار نیک، سامان میگیرند.
دوم: این روند تربیتی عواطف و احساسات در پی ریشهگیری و تعمیق ایمان به خداوند، جامع همه کمالات و نیز پیوند حداکثری انسان با او از یک سو و پروراندن تصور وی از هستی و زندگی با تأکید بر قرار گرفتن آندو بر اصولی که مهمترین آنها حق، عدالت، عشق و مهر و محبت است و اندیشه و عاطفه پس از قرار گرفتن در این فضا، راه کمال میپویند، از سوی دیگر انجام میپذیرد.
سیره پیامبراکرم (ص) و سنت آنحضرت نیز در راستای ریشهای کردن این مفاهیم والا و ارایه تجسم عینی برتری از آنها مطرح میشود.
برای توضیح بیشتر اشارهای به این اصول خواهیم داشت: 1ـ حق، راز هستی است "راغب اصفهانی" در "مفردات" خود ـ با اندکی تصرف ـ میگوید: « حق، مطابقت و سازگاری همچون مطابقت لولای در با گردش پایدار آنست.
حق را بر چند وجه گویند: وجه نخست: برای پیدایش چیزی به علتی برگرفته از اقتضای حکمت .
لذا خداوند متعال را "حق" میگویند: «ثم ردوا الى الله مولاهم الحق» (سوره انعام ـ62) (سپس به سوی سرور برحقشان، خداوند برگردانده میشوند.) وجه دوم: برای پدید آورنده به اقتضای حکمت بهکار میگیرند، لذاست که گفته میشود: خداوند متعال، همه حق است: «وانه للحق من ربک» (سوره بقره ـ 149) ( و بیگمان این فرمان از سوی پروردگارت، راستین است.) وجه سوم: از اعتقاد به چیزی مطابق با آنچه که در خود دارد، مثل اینکه بگوییم: اعتقاد و باور ما در رستاخیز و ثواب و ...، حق است: «فهدى الله الذین آمنوا لما اختلفوا فیه من الحق» (سوره بقره ـ 213) (...
آنگاه خداوند به اراده خویش، مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند، رهنمون شد.) وجه چهارم: برای کرده و گفته واقع طبق آنچه لازم است و به اندازه لازم و در زمان لازم است.
مثل اینکه بگوییم: کردهات حق است.
«حق القول منى لأملان جهنم» (سوره سجده ـ 13) ( اما گفته من چنین تحقق یافته است که دوزخ را از پریان و آدمیان همگی پر خواهم کرد.)[2] میتوان از مجموعه کاربردهای فوق نتیجه گرفت که "حق" در عبارتی فشرده عبارت از «امر واقع یا واقعی» است.
مراد ما از "واقع" نیز همان موجود متعین در واقعیت عینی یا جهان مستقل از تصور ذهنی است؛ مراد از "واقعی" نیز چیزی است که با مقتضیات واقعیت خارجی، مطابقت داشته باشد.
پرشکوهترین تطبیق حق در ذات الهی است؛ زیرا برای فطرت انسانی آنچنان آشکار و واضح است که ایمان به آن، ایمانی کاملاً بدیهی است.
مثلاً انوار خداوند متعال چنان سرواسر هستی را در بر گرفته که در همه چیز، تنها او دیده میشود و لذا همو، حق بیتردید و واقعیت غیرقابل تردید، جلوه میکند.
آفریدهها و تشریعاتی که در قرآن کریم "حق" نامیده شده است، به اعتقاد من صفت حق را از دو وجه زیر بدست آوردهاند: الف: از این جهت که واقعیتی (ملموس) هستند، همچنانکه در این آیه کریمه دیده میشود: «یوم یقوم الناس بالحق» در اینجا تأکید بر موارد پنهان بر حسّ آدمی و اعطای ویژگی حقانیتی است تا بر ایمان به آن، انگشت گذارده شده باشد .
ب: از این جهت که در چارچوب برنامه کلی خداوند برای جهان هستی پدید آمده و هر جزء آن برای تداوم حرکت هستی ضروری است و در تحقق هدف از آفرینش آن، دخالت دارد؛ همه اشیا اعم از آفریدههای تکوینی یا قوانین و احکام تشریعی، در این بخش قرار میگیرند، خداوند متعال میگوید: «ذلک بان الله نزل الکتاب بالحق» (سوره بقره ـ 176) ( ...
بدان رو که خداوند کتاب خود را به حق فرو فرستاده است.) « وهو الذی خلق السماوات والارض بالحق » (سوره انعام ـ73) ( و اوست که آسمانها و زمین را بدرستی آفرید.) «والوزن یومئذ الحق» (سوره اعراف ـ 8) ( و سنجش در این روز، حق است.) «هو الذی ارسل رسوله بالهدى ودین الحق» (سوره توبه ـ33) ( اوست که پیامبر خود را با رهنمود و دین راستین فرستاد.) «قل الله یهدى للحق» (سوره یونس ـ 35) (...
بگو خداوند به "حق" رهنماست.) « وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» (سوره والعصر ـ3) (...
و یکدیگر را به راستی و یکدیگر را به شکیبایی اندرز دادهاند.) 2ـ عدالت در سراسر هستی جاری است به رغم اینکه بحثهای کلامی و جدالهایی که میان فرقههای اسلامی جریان داشت، گاه به نتایج معینی میرسید و در این میان گاهی پیروان عدالت و گاهی دیگر با تقویت شبهات، پیروان نفی عدالت پیروز میدان بودند، آنچه از نظر فرد مسلمان در آن تردیدی نیست اینکه عدالت ـ به هرکدام از معانی آن ـ با عدل الهی و با همان مفهومی که قرآن کریم گفته، آغاز میشود و در یکایک ذرّات هستی نمود عینی و عملی پیدا میکند.
نتیجه آنکه عدالت کلی در اعتقادات مسلمانان، نیرویی دیگر و عامل معنوی قدرتمندی است که به سود مسئله عدالت در هستی دخالت میکند و در برابر، ظلم و ستم و صرفنظر از عوامل دیگر، عامل فنا و زوال بشمار میرود.
این فشرده، دیدگاه کلی مسلمانان نسبت به این مسئله است و در اینجا، فرصت و مجال پرداختن بیشتربه این موضوع فراهم نیست؛ اجازه دهید نگاهی به آیات زیر بیندازیم: «وامرت لأعدل بینکم» (سوره شوری ـ 15) (...
و فرمان یافتهام که میان شما دادگری ورزم.) «ان الله یامر بالعدل والاحسان» (سوره نحل ـ 90) ( براستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ...
فرمان میدهد.) «وتمت کلمت ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته» (سوره انعام ـ 115) ( و سخن پروردگارت، به راستی و دادگری کامل شد، هیچ دگرگون کنندهای برای سخنان وی نیست.) «ولاظلمناهم و لکن ظلموا» (سوره هود ـ101) ( و ما به آنان ستم نکردیم که خود به خویش ستم کردند.) «قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدى الظالمین» (سوره بقره ـ124)( ابراهیم گفت: و از فرزندانم چه کسی را؟
فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد.) «فتلک بیوتهم خاویه بما ظلموا» (سوره نمل ـ52) ( و این خانههای فروریخته و خالی آنهاست برای ستمی که روا داشتند.) «ان الله لایظلم مثقال ذرّه» (سوره نساء ـ40) (خداوند همسنگ ذرهای ستم نمیورزد.) «ووجدوا ما عملوا حاضراً ولا یظلم ربک احداً» (سوره کهف ـ 49) (...
و آنچه کردهاند پیش چشم مىیابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمىورزد.) «ونضع الموازین القسط لیوم القیامه فلاتظلم نفس شیئا» (سوره انبیاء ـ47) ( و روز رستاخیز ترازوهاى دادگرى را به کارمىنهیم، آنگاه برهیچ کس ستمى نخواهد رفت...) « لا ظلم الیوم» (سوره غافر ـ 17) ( ...
امروز هیچ ستمی در کار نیست.) «شهد الله انه لا اله الا هو والملائکه واولوا العلم قآئما بالقسط »(سوره آل عمران ـ 18) (خداوند و فرشتگان و دانشوران گواهی میدهند که هیچ خدایی جز او نیست که به دادگری ایستاده است.) « یاایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله » (سوره نسا ـ 135) (ای مؤمنان، به دادگری بپاخیزید و برای خداوند گواهی دهید...) 3ـ عشق، چارچوب پیوند بخشهای گوناگون هستی فرد مسلمان در پرتو قرآن کریم بر این باور است که چارچوب کلی مهربان و پرعطوفتی سرواسر جهان هستی را در بر میگیرد و همه انواع آنرا شامل میشود؛ روابط میان آفریدگار و آفریدههایش در چارچوبی از عشق و محبت است، روح روابط میان آفریدههای هم هدف و مؤدب به آداب آسمان نیز عشق و محبت است، روابط میان مؤمنان در جهان هستی و میان اجزای مختلف جهان هستی با یکدیگر که از شعور انسانی نیز برخوردار نیستند، علاقهای محبتآمیز، عاشقانه و دو جانبه است.
دلایل و توجیههای این عشق نیز در پرتو اعتقادات اسلامی و آموزههای قرآنی، کاملاً روشن و آشکار است؛ حال اگر از روابط دوستانه و عاشقانهای که میان انسان و پروردگارش وجود دارد، آغاز کنیم متوجه وجود پرشکوهترین پیوند عاشقانهای میشویم که مرتبه آن از عشقی مصلحتی و در عین حال سرشار از سوی انسان تا عشقی خالص و آگاهانه و گویای اوج این معنای والا از سوی اوصیا و بندگان مخلص خدا، متفاوت است.
اسلام از این خاصیت یا ویژگی برخوردار است که همه چیز را ساده شروع میکند؛ از جمله همین رابطه عاشقانه و دوستانه را ابتدا بر پایه شالودهای مصلحت آمیز در نظر میگیرد و آنگاه آنرا ارتقاء میبخشد و بخشی از وجود انسانیش میسازد و به صورت انگیزهای درونی در کنترل رفتار و رهنمونی وی به سود مسئله انسانی، در میآورد.
ولی عشق و دوستی که از سوی حق تعالی است، هرچند در دل مؤمنان ساده، همان پژواکها و تصورات بشری عشق میان موجودات را تداعی میکند، در واقع شیوهای بیانی از رحمت و عطای الهی و حجم فزایندهای از مهربانی و بخشندگی او را نشان میدهد، من مطمئن هستم که آن تصوّر یا برداشت نخست در نگاه اول حتی نزد عمیقترین مؤمنان به خداوند متعال نیز وجود دارد که این هم به نوبه خود مطلوب و مورد نظر است؛ چرا که عشق، به یک معنا شور و شوق و اشتیاق و آتش است و آیات قرآنی همواره بر روند ایجاد انفعال و برانگیختن احساسات و عواطف نسبت به خداوند عزوجل و به شیوههای مختلف از جمله انگیزههای برخاسته از این تصور که خداوند متعال سایه محبت خود را بر سر انسان عابد میافکند، انگشت گذاردهاند.
خواننده ارجمند خود و با مراجعه به وجدان حاضر خود در چنین مواردی، میتواند نسبت به این امر اطمینان حاصل نماید.
متون اسلامی، ثابت کننده وجود پیوند عاشقانه میان بخشهای گوناگون مؤمنان آگاه ازجمله، نیکوکاران، توبه کنندگان، پاکان،پرهیزکاران، شکیبایان، توکل کنندگان، دادورزان، کسانی که همچون بنایی مستحکم در راه او به جنگ میپردازند، است؛ متون اسلامی، ثابت کننده حضور عشق میان افراد مؤمن نسبت به یکدیگر است: «...یحبون من هاجر الیهم ولا یجدون فی صدورهم حاجه مما اوتوا» (سوره حشر ـ9) (...
کسانی را که به سوی آنان هجرت کردهاند، دوست میدارند و در دل از آنچه بدیشان دادهاند، نیازی ندارند...) متون اسلامی ـ آیات و احادیث ـ میان انسان و طبیعت و در پی احساس انسان مبنی بر اینکه طبیعت در خدمت او و برای مصلحت اوست و در پی احساس اینکه دست عنایت الهی، زمین و محصولات آن را تبرک بخشیده است، رابطه عاشقانه و دوستی برقرار کرده است.
از پیامبراکرم (ص) نقل شده است که بهنگام بازگشت از غزوه تبوک و زمانی که به آستانه مدینه رسید، فرمود: « این "طابه" است و اینهم کوه "احد" که ما را دوست دارد و ما نیز آنرا دوست داریم.»[3] همچنانکه همو این عشق را چنین بیان کرده است: « عشق و دوستی وطن، از ایمان است.»[4] و بدین ترتیب به یکی از پرشکوهترین حلقههای این عشق میرسیم که قرآن کریم آنرا، همتراز مزد رسالت اسلام و تلاشهای آنحضرت در خدمت به این امت در نظر گرفته و حلقه وصل امت ـ همه امت ـ با اهل بیت آنحضرت (ص) و خاندانی است که شایستهترین افراد برای رهبری امت را تشکیل میدهند و در واقع کشتی نجات و قرارگاه و ساحل امان جهانیان بشمار میروند: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربى» (سوره شوری ـ23) ( بگو: برای این رسالت، از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان خود را.) و سرانجام به کوچکترین حلقه آن یعنی مودت و دوستی موجود میان زن و شوهر میرسیم: «وجعل بینکم موده ورحمه » (سوره روم ـ21) (...
و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد.) متون اسلامی (آیات و احادیث)، گویای جنبههای منفی و در تکمیل متون مثبت آمدهاند؛ این دسته از متون، گاه از گسست رابطه دوستی و محبت میان خدا و بندگانی که خارج از فرمان خداوند قرار گرفتهاند از جمله تجاوزکاران، کافران، ستمکاران، خودپسندان و خویشتن ستایان، خائنان و گناهکاران، مفسدان، خائنان، متکبّران و سرخوشان و گاهی دیگر از گسست این رابطه میان افراد و انسانهایی که از هویت الهی پیروی میکنند، از یک سو و افراد و کسانی که شیطان پای ایشان را به راه کفر لغزانده است از سوی دیگر، سخن بهمیان میآورند: «لا تجد قوما یومنون بالله والیوم الآخر یوادون من حاد الله ورسوله» (سوره مجادله ـ 22) (گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند.) نتیجهگیری از مجموعه آنچه بیان شد این نتیجه را میگیریم: «مسلمان براین باور است که او در جهانی ازعشق و دوستی متقابل، زندگی میکند.» این باور تأثیر بسزایی در ایجاد امید در دل انسان بهجای میگذارد؛ امیدی سازنده و سوق دهنده به خوشبختی و سعادت او.
گو اینکه در اینجا اعتراف میکنیم که ما آنچنانکه باید و شاید به موضوع نپرداختهایم ولی خاطرنشان میسازیم که بیش از آن حدّی که مسئله را برایمان روشن سازد و تصویری را که در پی ترسیم و ارایه آنیم توضیح دهد، به این موضوع نخواهیم پرداخت.
4ـ رحمت و عطوفت؛ خاستگاه کل هستی این بخش، گویای پرشکوهترین بخش و بیانگر راز و رمز عقیده اسلامی است.
روایاتی وارد شده که تأکید دارند تمامی قرآن در سوره فاتحه، خلاصه شده است و سوره فاتحه نیز در بسم الله الرحمن الرحیم، فشرده شده است ...
به نظر ما و بنابر تحلیلی که از این معنا داریم، این روایات حاکی از آنند که سوره فاتحه به این دلیل روح قرآن تلقی شده که حاوی اجمالی اصول و شالودههای اعتقادات اسلامی است و قرآن از هر آنچه که صحبت بهمیان آورده، آنرا در چارچوبی عقیدتی قرار داده است.
حال اگر به مرحله دوم منتقل شویم، خواهیم دید که "بسم الله الرحمن الرحیم" نیز خود روح و اساس و شالوده عقیده اسلامی را تشکیل میدهد؛ زیرا بر این نکته انگشت گذارده که همه چیز در جهان هستی از نام خداوند متعال ـ در وهله نخست ـ و از چارچوبی که این خاستگاه از آن برخاسته است ـ در وهله آخر ـ نشئت پذیرفته است.
خاستگاه [همه چیز]، "بسم الله" و موجب آن، رحمت بیپایان است.
ما این حقیقت را همسو با جاهای مختلف قرآن کریم مییابیم که بیانگر یکی از مظاهر کمال در ذات پروردگار احدیت است و باعث شده باور پایداری را نزد مسلمانان ایجاد کند مبنی بر اینکه او از سرچشمه رحمت نشئت گرفته و به جهان رحمت، رهسپار شده و در کنف حمایت این رحمت ـ که بسیاری از موارد احتمالاً انحرافی در رفتارش را نادیده میگیرد و میبخشاید ـ حرکت میکند.
در بررسی آثار دعا ـ در دعاهایی که از امامان نقل شده است ـ بسیاری از شیوههای تربیتی ـ عقیدتی که بر این جنبه انگشت میگذارند، برخورد میکنیم.
در قرآن کریم نیز آیات کریمه فراوانی را مییابیم که صفت عزت و کبریایی خداوندی را با رحمت و عطوفتش، قرین میسازند و به عبارت زیر، پایان مییابند: «انه هو العزیز الرحیم» (سوره دخان ـ 42) (اوست که پیروز بخشاینده است.) «خیر الراحمین» (بهترین بخشندگان) یا: «کتب على نفسه الرحمه» (سوره انعام ـ 12) (که بر خویش بخشایش را برگمارده است.) و یا: «وربک الغنى ذوالرحمه» (سوره انعام ـ133) (و پروردگار تو بینیاز دارای بخشایش است.) و نیز این آیات شریفه: « فقد جاءکم بینه من ربکم وهدى ورحمه» (سوره انعام ـ 157)( براستی برهانی از پروردگارتان و رهنمود و بخشایشی به شما رسیده است.) «ان رحمه الله قریب من المحسنین» (سوره اعراف ـ 56) (...
که بخشایش خداوند به نیکوکاران نزدیکتر است.) « فانظر الى آثار رحمه الله کیف یحیی الارض بعد موتها » (سوره روم ـ 50) (باری به آثار مهر خداوند بنگر که چگونه زمین را پس از مردن آن، زنده میدارد.) «قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله» (سوره زمر ـ53) (بگوای بندگان من که با خویش گزافکاری کردهاید، ازبخشایش خداوند ناامید نباشید.) «الرحمن على العرش استوى» (سوره طه ـ 5) (خداوند بخشنده، بر اورنگ فرمانفرمایی جهان، استیلا دارد.) و حتی در سختترین و هراسناکترین مواضع نیز ویژگی و صفت بخشندگی، مطرح میشود: «وخشعت الاصوات للرحمن فلا تسمع الا همساً» (سوره طه ـ 108) (...
و صداها در برابر خداوند بخشنده فرو میافتند چنان که جز نوای آدمی از نفسها، نمیشنوی.) و بدین ترتیب، مسلمانان علاوه بر دو عنصر حق و عدالت ـ که بیش از هر چیز به معنای تعادل و توازن هستند، به دو عنصر دیگر یعنی عشق و بخشندگی که به مفهوم نیکی فزاینده و دهش بیش از شایستگی است نیز ایمان دارند.
و این چنین، با قوانین اساسی حاکم بر جهان هستی آشنا میشویم: حق، عدالت، عشق (دوستی) و بخشندگی.
اسلام، پیامبر گرامیاش را به عنوان الگوی شایستهای از این حقایق ارایه داده و سنت و سیرت وی نیز همین اصول والا را در دلها تعمیق بخشیده است.
پیامبراکرم، بزرگترین نمود این مفاهیم اگر نگاهی به سیره و سنت آنحضرت (ص) بیندازیم، آنرا آشکارا تجلی بخش این حقایق یعنی حق، عدالت، عشق و رحمت و او را بهحق کامل کننده اخلاق والا (مکارم الاخلاق) و رحمتی هدیه شده به بشریت، خواهیم دید.
این همان نکتهای است که طی عناوین و روایات آتی، مطرح خواهیم ساخت و لی پیش از طرح آنها، بهتر آن دیدیم که فرازهایی از نهج البلاغه را خاطرنشان سازیم که حضرت علی (ع) طی آنها، استاد، معلم، پیامبر و محبوب خویش، رسول خدا(ص) را به باشکوهترین اوصاف، وصف میکند و میگوید: «خداوند سبحان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را مبعوث گرداند تا وعده خود را تحقق بخشیده و نبوتش را به پایان رسانده باشد؛ در مورد او از پیامبران گذشته عهد گرفته و ویژگیهایش که در کتب پیامبران گذشته قید شده و مژدهاش را داده بودند، مشهور بود.»[5] و دربارهاش میفرماید: « فرمانت را چنانکه شاید و باید بجای آورد و برای خشنودیت بیش از هرکس کوشش و شتاب کرد .
در راهنمایی مردم دمی از پای ننشست و هیچگاه دستخوش سستی و زبونی نگشت؛ وحی و پیامت را از این و آن ننهفت و پیمانت را از دل و جان پذیرفت؛ در اجرای دستورهایت پافشاری ورزید تا آنجا که درونها با پرتو آیینت روشن گردید.
راز آفرینش و هستی را به همه بیاموخت و با فروغ تابناکش تاریکیهای زندگی را برافروخت .
آنان که در منجلاب فتنه و آشوب فرو رفته بودند، رو آمدند و آرام شدند و کسانی که در نادانی غوطه میخوردند، رهایی یافتند.»[6] و در توصیف رفتارش میفرماید: «روشش ایستادگی و پایداری است و شیوهاش راهنمایی ونیکوکاری است،سخنش برنده و رساست و فرمانش روان و دادآساست.»[7] و دربارهاش (ص) میفرماید: «آنحضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در پند و اندرز نیکو، پافشاری زیاد کرد و به این روش ادامه داد و همگان را به عقل و حکمت و پند نیکو فراخواند.»[8] و نیز میفرماید: «...
تا اینکه خداوند محمد صلی الله علیه و آله را به پیامبری فرستاد و گواهینامه همه را به دست وی داد و او را فرمود که نیکوکاران را به پاس کردارشان مژده پاداش دهد و بدسگالان کج رفتار را از عذابش بترسند.
در کودکی بهترین آفریدگان و در کهولت گرامیترین همه مینمود و سرشتش پاکتر از دیگر پاکان و بخششهایش بی سروصدا و بیش از آرزوی خواستاران بود.»[9] و در جای دیگر درباره آنحضرت (ص) میفرماید: «...
برنامه زندگیش نیکوکاری است و آرزویش مرگ آمیخته با رستگاری است، دنیا را جای رنج بردن میداند و قیامت را دادگاه و جای حساب پس دادن و بهشت را پاداش خود و پاکان دیگر میخواند ....
باری این فرستاده آزاده با پیدایش خود، مایهء نعمت و خوشی و آسایش آفریدگان گردید.»[10] و نیز میفرماید: « پزشکی دانا و آزموده مرهمهایش را فراهم آورد ونیشتر و ابزارهای دیگرش را چنانکه شاید و باید آماده کرد و آنها را بر دلهای کور و گوشهای کر و زبانهای لال نهاد.»[11] « و محمد همانا بنده و فرستاده و برگزیده پاک اوست، فضل و بزرگواریش را به سنجش نشاید درآورد و نبودش را هیچ چیز جبران نتوان کرد، این مرز و بوم پس از گمراهی و تاریکی به پرتو او روشن گشت و نادانی همگانی و جفاکاری و نابسامانی از آن رخت بربست...»[12] «او صلی الله علیه و آله و سلم بر روی زمین مینشست و میخورد و چون بنده، دو زانو روی زمین مینشست و با دست خود، کفشش را وصله پینه میکرد و پارگیهای پیراهنش را میدوخت .
بر خر برهنه و بیپالان سوار میشد و یکنفر دیگر را هم پشت سر خود مینشاند.»[13] «...
خاتم پیامبران و امین وحی یزدان و مژده دهنده بخششهای او به نیکان و برحذرکننده تبهکاران از کیفرهایش در آن جهان.»[14] زیباتر و پرشکوهتر از این توصیفها چیزی نمیتوان یافت، همچنانکه نمیتوان هیچکدام را بر دیگری ترجیح داد.
اینک تنها برخی روایات در این گستره را یادآور شده با توضیحی کوتاه و در مجموعههایی با عناوین زیر به عنوان نمودهای کلی در زندگی آنحضرت، خاطرنشان میسازم.
یکم: رحمت و عطوفت سنتی عام و با همگان 1ـ از آنحضرت روایت شده که فرمود: « وقتی خداوند، خلق را آفرید، در کتابش ـ که نزد او بر فراز عرش است ـ نوشت که رحمت و عطوفتم بیش از خشم من است.»[15] که مفهومی رایج در دعاهای روایت شده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) است.
2ـ و از آنحضرت(ص) روایت شده که فرمود: « خداوند در روزی که آسمانها و زمین را آفرید، یکصد رحمت را نیز آفرید که هر یک در لایهای میان آسمان و زمین است و از آن میان رحمتی را برای زمین قرار داد که از آن، مادر بر فرزندش و نیز درندگان و پرندگان نسبت به یکدیگر، رحمت میآورند و روز رستاخیز که فرا رسد، آنرا با این رحمت، کامل میکند.»[16] و این سنتی تکوینی است و تشریع نیز هم ارز و همسنگ با تکوین قرار دارد.
3ـ به نقل از ابن مسعود: « چنانست که پیامبرخدا(ص) را میبینیم که داستان پیامبری را نقل میکرد که قومش او را زدند و او در حالی که خون از چهره خود پاک میکرد میگفت: « پروردگارا!
قوم مرا بیامرز که آنها نمیدانند»[17]؛ این همان رحمت و عطوفتی است که حتی کافران متجاوز به ساحت پیامبر را در برمیگیرد.
4ـ "جابر بن سمره" روایت کرده، میگوید: « همراه با رسول خدا(ص) نماز نخست را بهجای آوردم، آنگاه آنحضرت (ص) نزد خانوادهاش رفت، با او همراه شدم، دو فرزندش او را پذیرا شدند، در اینحال گونههای آندو را یک به یک، دست نوازش کشید.
میگوید: دست بر گونه من نیز کشید و من در دستان او نسیم یا بویی [حس کردم] گویی دست خود را از کیسه چرمین عطاری، در آورده است.»[18] 5 ـ حضرت(ص) میفرماید: «مؤمنان را میبینی که در محبت و مهرورزی نسبت به یکدیگر، چون یک پیکرند که چو عضوی به درد آورد روزگار ـ دگر عضوها را نماند قرار.»[19] و اینگونه، مستحکمترین و جالبترین روابط محبت آمیز مؤمنان برقرار میگردد.
6ـ و نیز میفرماید (ص): « اگر کسی برای مردم نماز خواند [امامت کرد]، چندان بهدرازا نکشاند که در میان آنها آدم ناتوان، بیمار یا سالخورده وجود دارد و اگر کسی به تنهایی نماز گذارد، هرچقدر خواست بهدرازا کشاند.»[20] 7ـ و "مالک بن الحویرث" روایت کرده، میگوید: « ما که تنی چند از جوانان هم سن وسال بودیم به حضور پیامبر (ص) رسیدیم و مدت بیست شب نزد ایشان ماندیم.
آنحضرت گمان کرد دلمان برای خانوادهمان تنگ شده است؛ از خانوادههای ما جویا شد و هریک برایش گفتیم و او بسیار پر مهر و محبت بود و فرمود: نزد خانوادههای خود بازگردید و به آنان [آموزههای اسلام را] بیاموزید و همچنانکه مرا در حال نماز دیدید، نماز بگذارید و وقتی هنگام نماز فرا رسید، یکی از شما به اذان بایستد و سپس بزرگترین شما، امامت نماز را بر عهده گیرد.»[21] 8 ـ «اسیران را به حضور پیامبر آوردند، در میان آنها زنی بود که پستان پر از شیری داشت و هرگاه کودکی در میان اسیران میدید او را به شکم میچسباند و شیر میداد.
پیامبر(ص) فرمود: آیا به نظر شما، این زن کودک خود را به آتش انداخته است؟
صحابه (رض) گفتند: نه و او میتواند اینکار را نکند، حضرت فرمود: خداوند نسبت به بندگانش از این زن به فرزندش، مهربانتر است.»[22] 9ـ در پی ماجراهای "احد"، فرشتگان، آنحضرت را پیام دادند که اگر خواسته باشد، نفرینش بر دشمنان کارساز میگردد .
حضرت فرمود: « نه، فقط میخواهم که خداوند از میان آنان کسانی را به دنیا آورد که تنها خدای را پرستش کند و کسی را شریک وی قرار ندهد.»[23] 10ـ رسول خدا(ص) فرمود: « در حالی که سگی چنان از تشنگی له له میزد که در حال تلف شدن بود، دل یکی از روسپیان بنی اسراییل بهحالش سوخت و آنرا آب داد و با اینکار آمرزیده شد.»[24] 11ـ "اسامه بن زید" روایت کرده میگوید: « پیامبرخدا (ص) مرا میگرفت و بر روی پایش مینشاند و حسن بن علی[ع] را روی پای دیگرش مینشاند و سپس هر دو پا را بههم نزدیک کرده، میفرمود: «پروردگارا بر آنان رحمت آور که من نیز با آنان مهربانی میکنم.»[25] 12ـ آنحضرت (ص) بر جنازهای نماز گذارد و فرمود: « خداوندا او را بیامرز و بر وی رحمت آور.»[26] 13ـ میفرمود: « من، "محمد" و "احمد" و ...، "گردآورنده" و "پیامبر توبه" و "پیامبر رحمتم".»[27] 14ـ نیز فرمود: «خدای رحمت کند کسی را که در خرید و فروش و داوری، روادار باشد.»[28] 15ـ فرمود (ص): « خداوند کسی را که به مردم رحم نمیکند، رحم نمینماید.»[29] 16ـ به آن حضرت گفتند: «ای رسول خدا!
مشرکان را نفرین کن، فرمود: «من نفرین کننده مبعوث نشدهام بلکه رحمتی برای جهانیان هستم.»[30] و بدینگونه است که رحمت و عطوفت اسلامی شامل همه خلق و حتی همه جهان هستی میشود و این همانی است که از عبارت "بسم الله الرحمن الرحیم" در قرآن مجید و در پی حدیث مربوط به سرآغازی همه چیز بهنام خدا و توصیف خداوند متعال به رحمن و رحیم (بخشنده و مهربان) میتوان فهمید؛ این رحمت و عطوفت شامل کافران متجاوز هم میشود و همه روابط اجتماعی اسلامی میان مؤمنان را در بر میگیرد و بر فرزندان و جوانان جاری میشود و حیوانات را نیز شامل میگردد و بنابراین دربر گیرنده همه چیز است و مسلمان آگاه، در واقع انسانی است که نسبت به همه چیز [ و همه کس]، رحیم و مهربان است.
دوم: احسان و ایثار، نمودهای رحمت با نگاهی به سنت و سیرت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) [احسان وایثار] به گستردگی رحمت و عطوفت گستردهاند؛ با نگاهی به مجموعه احادیث زیر، این امر روشنتر میگردد: 1ـ پیامبراکرم (ص) فرمود: « نیکی کردن به هر انسان یا حیوان زندهای، اجری دارد.» و امام زین العابدین (علیه السلام) با استناد به همین حدیث، اطعام گروهی از خوارج یعنی "حروریها" را ـ که دشمنان سرسخت اهل بیت (علیهم السلام) بشمار میرفتند ـ جایز دانست.[31] 2ـ پیامبر(ص) فرموده است: « هرکارنیکی، صدقه است.»[32] 3ـ به نقل از ابوذر (رضوان الله تعالی علیه) روایت شده که میگوید: پیامبر اکرم(ص) به من فرمود: «هیچ کار نیکی را دست کم مگیرید ولو اینکه با برادر خود، با روی گشاده روبرو شوید.»[33] 4ـ فرمود (ص): « مسلمان برادر مسلمان است؛ او را ستم نمیکند و رهایش نمیسازد و هرکس بهدنبال برآوردن نیازهای برادرش بود، خداوند نیازهایش را برطرف میسازد و هرکس گرهی از کار مسلمانی بگشاید خداوند در روز قیامت گرهای از گرههای قیامت را برایش میگشاید و هرکس مسلمانی را پوشش دهد، خداوند در روز قیامت او را میپوشاند.»[34] 5 ـ آنحضرت(ص) فرمود: «مؤمن آیینه مؤمن است؛ مؤمن برادر مؤمن است، هوای او را دارد و در غیابش از وی دفاع میکند.»[35] 6ـ رسول خدا(ص) فرمود: « "اشعریها" هرگاه بیوه شوند یا خوراک خانوادههای آنها کاستی گیرد، هر آنچه را دارند یکجا گرد میآورند و سپس با پیمانهای واحد، آنرا میان خود به طور برابر تقسیم میکنند؛ آنها از من و من از آنهایم.»[36] 7ـ میفرماید(ص): « غذای دو نفر برای سه نفر و غذای سه نفر برای چهار نفر بسنده است.»[37]