مقدمه و تاریخچه
بىشک یکى از غنىترین و پرمایهترین مباحث و مصادیق علمى و فرهنگى در تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت، تإلیفات و آثار اخلاقى و تربیتى بزرگان اندیشه و علم کشورمان است که از منابع فلسفى و حتى ادبى نشإت گرفتهاند.
این آثار و نوشته ها در فرازهایى خاص از تاریخ اجتماعى و سیاسى کشور همواره تلاش داشتهاند تا تعادلى در روح و حرکت پرفراز و نشیب جامعه و افراد آن فراهم سازند، تا بتوانند مانع و سدى در برابر نابسامانىها و تشتت حاکم بر نفس افراد و ارزشهاى جامعه باشند.
به همین منظور کتب اخلاقى از بالاترین سهم و حساسترین وظیفه، در این زمینه برخوردار بودهاند.
این معنا در آثار ادبى این مرز و بوم نیز به وفور دیده مىشود.
ادبا در قالب نثر و نظم آثارى مثل گلستان، بوستان، مثنوى، دیوان حافظ و...
به رشته تحریر در آوردهاند که بر همه آنها یک سیاق فلسفى و اخلاقى حاکم مىباشد، و به نوعى نمایان گر دیدگاهها و راه بردهاى اخلاقى و تربیتى، تاریخى و فلسفه اجتماعى زمان خود نیز مىباشند.
کتاب ارزشمند معراج السعاده از جمله آثار و منابع اخلاقى تربیتى و هم چنین ادبى و فلسفى است که تحت تإثیر این طیف تاریخى و فلسفه اجتماعى و سیاسى و فراز و نشیبهاى حاکم بر آن، توسط عالم ربانى «ملا احمد نراقى» در اوایل قرن سیزدهم هجرى به رشته تحریر درآمده است در این کتاب تلاش براى تعادل روح و فرهنگ خسته جامعه و نفس متزلزل انسان آن روز به چشم مىخورد.
معراج السعاده یکى از آثار علامه «ملا احمد نراقى» مىباشد به تعبیرى در جهت تکمیل کتاب «جامع السعادات» تإلیف علامه «ملا مهدى نراقى» پدر بزرگوار ملا احمد، نگارش یافته است.
[1] بعضى محققان آن را ترجمه کتاب جامع السعادات نیز مىدانند.
[2]
معراج السعاده یکى از آثار علامه «ملا احمد نراقى» مىباشد به تعبیرى در جهت تکمیل کتاب «جامع السعادات» تإلیف علامه «ملا مهدى نراقى» پدر بزرگوار ملا احمد، نگارش یافته است.
[2] محتواى معراجالسعاده کتاب معراجالسعاده از نظر محتوا و مطالب به پنج باب تقسیم مىشود که هر باب داراى فصول، مقام، صفات و مقاصدى به شرح زیر است: باب اول: در بیان مقدمات نافعه و مشتمل بر ده فصل است؛ باب دوم: در سبب بدى اخلاق و بیان قواى نفس و در آن هشت فصل است؛ باب سوم: در بیان محافظت اخلاق حسنه از انحراف و معالجات کلیه اخلاق رذیله و در آن سه فصل است؛ باب چهارم: در تفصیل اخلاق حسنه و ذمیمه و فواید و مفاسد آنها و کیفیت کسب اخلاق حسنه و معالجه اخلاق رذیله و این باب مشتمل است بر پنج مقام، که، مقام اول: در چهار فصل؛ مقام دوم: در دو مطلب و هر مطلب در فصولى و صفات متعدد؛ مقام سوم: نیز مشتمل بر بیست و یک صفت و فصول مربوط به آنهاست؛ مقام چهارم: در دو مطلب و نه صفت و فصول مربوط و در مقام پنجم سى و سه صفت و براى هر یک فصول متعددى مىباشد؛ باب پنجم: نیز در بیان مراتب اطاعت و عبادت و کیفیت و آداب و شرایط آن و در آن هفت مقصد است، که بعضى از مقاصد به فصولى تقسیم شده است.
چاپهاى معراج السعاده از زمان نگارش معراجالسعاده تا کنون، این کتاب چندین نوبت چاپ شده و در دسترس طالبان معرفت و اخلاق قرار گرفته است.
آن طور که مشخص است نسخ اولیه به صورت دست نویس و چاپ سنگى و بدون رعایت فهرست و شناسنامه کتاب در اختیار جویندگان معرفت بوده است.
در زیر به نسخههایى که در اختیار قرار گرفته است اشاره مىشود: یکى از نوبتهاى نشر کتاب در سال 1388 هجرى قمرى در تهران و توسط انتشارات اسلامیه در 299 صفحه و به صورت چاپ سنگى انتشار یافته است.
از جمله چاپهاى دیگر، چاپ در سال 1332 هجرى شمسى توسط انتشارات محمد على علمى مىباشد که به صورت افست و به خط نستعلیق و در 594 صفحه منتشر شده است.
موسسه انتشارات رشیدى معراجالسعاده را در دو نوبت چاپ کرده است که یکى از نوبتها، بدون ذکر تاریخ انتشار و در نوبت دوم، سال 1361 تحت عنوان چاپ دوم به طبع رسانده است.
در تاریخ 1351 هجرى شمسى، کتاب معراجالسعاده توسط موسسه مطبوعاتى على اکبر علمى در 462 صفحه به چاپ رسیده است که نسبتا از شناسنامه کتاب، فهرست مطالب، مقابله و تصحیح و یادداشت و کیفیت چاپ نسبتا مطلوبى برخوردار مىباشد.
لازم به ذکر است که اکثر چاپهاى اشاره شده از مطلوبیت نشر سال 1351 برخوردار نبودهاند.
به نظر مىرسد این اثر، اخیرا توسط انتشارات جاویدان با آخرین اصلاحات و کیفیت مطلوب ترى تجدید چاپ گردیده است.
جایگاه تاریخى و فلسفى کتاب انسان در طول تاریخ همواره دو دیدگاه شناختى و فلسفى را در نظر داشته است و به دو نیرو و صفت خیر و شر و یا نیکى و بدى اعتقاد داشته است.
کنترل و هدایت و یا تشدید و سرکوب این دو نیرو در مباحث و آثار اخلاقى به وسیله صفت اعتدال و یا میانه روى، از زمان ارسطو، به بعد مورد توجه قرار گرفته است.
در واقع صفت اعتدال و میانه روى، در برنامه اخلاق و سیر و سلوک تربیتى تمامى مکاتب اخلاقى و فلسفى به نوعى پذیرفته شده است، بویژه پس از ارسطو که اولین بار به صورت کاربردى استفاده شده است، هم چنین در فلسفه اسلامى نیز جایگاه ویژهاى دارد.
صاحب معراج السعاده نیز در شروع مبحث خود و در خصوص حقیقت آدمى و لزوم شناخت این حقیقت، که در نفس انسان متبلور است، به این صفت (اعتدال) هم در ماهیت و هم در عمل توجه خاص دارد، و به نوعى آن را با فلسفه شناختى و عملکرد اخلاق اسلامى مرتبط مىسازد.
مولف، در این اثر ماهیت و ذات انسان را غیر جسمانى و در قالب نفس مجرد مىداند و در عین حال آن را تلفیقى از جنبههاى مثبت و منفى، در زمینه افعال خوب و بد یا خیر و شر نیز ترسیم مىنماید.
اگر به زمان نگارش کتاب توجه کنیم، مى بینیم که این طرز تلقى از مباحث نظرى و عملى در اخلاق، بى تإثیر از اوضاع تاریخى، اجتماعى، سیاسى و شرایط تفکر فلسفى آن روزگار نبوده است.
استاد «محمد رضا مظفر» در مقدمهاى بر کتاب «جامع السعادات» در تشریح اوضاع سیاسى، فلسفى و اجتماعى زمان مولف کتاب که مقارن زمان ملا احمد نیز مىباشد، چنین مىنویسد: در این زمان، دو حادثه غریب و فوقالعاده در قلمرو سلوک دینى رخ نمود، نخست: جنبش صوفیه که به زیاده رویها و غلو و مبالغه فرقه کشفیه انجامید و، دوم: حرکت فرقه اخباریه.
این دومى (فرقه اخباریه) در این قرن، سلطه و سیطرهاى نیرومند بر جریان مطالعه و تفکر و درس و بحث پیدا کرد و صریحا همگان را به توجه به خود فرا مىخواند، تا آن جا که طلاب علوم دینى در شهر کربلا که آن روز بزرگترین مرکز علمى در میان شهرهاى شیعه نشین بود در این باره افراط و غلو به خصوصى نشان مىدادند و تإلیفات دانشمندان علم اصول را جز با دستمال برنمىداشتند، از ترس این که مبادا دستشان با لمس کردن حتى جلد خشک آنها نجس شود.
در حقیقت در این قرن روحیه علمى بسیار به سستى و فتور گرایید...
این سستى و کساد بازار علم و سرکشى حرکت تصوف از یکسو و جنبش اخباریه از سوى دیگر مخصوصا در این قرن، انسان را به شگفتى و تفکر مىخواند...
با این که ما به اسباب و علل این وضع و حال شناخت کافى نداریم، به احتمال قوى مهم ترین اسباب و عواملى که مىتوانیم با اطمینان اظهار کنیم، وضع سیاسى و اجتماعى بلاد و سرزمینهاى اسلامى در آن قرن بوده است، از قبیل جدایى و بىنظمى شهرها و اختلال امنیت در اطراف آنها، و جنگهاى خانمان سوز بین ایران و دولتها، به خصوص بین دو حکومت ایران و عثمانى و بین دو حکومت ایران و افغان، این جنگها که اکثرا صبغه دینى داشت، همگى اسباب اضطراب و نگرانى در افکار و تمایلات و موجب ناتوانى روحیه معنوى عمومى بود».
وى سپس ادامه مىدهد: «این مسایل باعث شد که ارتباط رجال دین با زندگى واقعى و...
نیروهاى مسلط بر زمان ضعیف شود و بگسلد، و این امر بر حسب عادت به بىمیلى و زهد افراطى در همه شوون زندگى و ناامیدى از اصلاح منجر مىشود و از این جا حرکت تصوف پدید مىآید، و در این موقع وضع باشکوهى به خود مىگیرد و فلسفه اشراقى اسلامى که رانده و سرکوب شده بود دوباره جان مىگیرد و یاران نیرومندى، نظیر «مولى صدرالدین شیرازى» متوفى در سال 1050 و امثال و پیروان او، پیدا مى کند و در اندیشههاى فلسفه اشراقى غلو و مبالغه مىشود به علاوه طریقه تصوف تکیه گاهى در قدرت مسلط آن زمان یعنى سلطنت صفویه مىیابد که برپایه دعوت به تصوف برپا شد و همواره آن را تإیید و تقویت مىکرد.
از سوى دیگر این حرکت تند و غلوآمیز عکسالعملى در پىدارد، و آن این است که مردم یکسره از اعتماد به عقل و تفکر فلسفى روى مىگردانند و در هر چیزى راه تعبد به ظواهر شرع، به معناى [ بسنده ] کردن به اخبارى که در کتابهاى مورد وثوق وارد شده، پیش مىگیرند، آن هم با جمود بر ظواهر آن اخبار و آن گاه مبالغه و زیاده روى در این ادعا که همه آن اخبار، با همه اختلافى که در آنها هست، قطعا از جانب معصوم صادر شده است.
پس در غلو از این هم فراتر رفته مىگویند، که ظواهر قرآن را به تنهایى بدون رجوع به اخبارى که وارد شده نباید اخذ کرد.
پس از این علم اصول را به کلى رد مىکنند به این ادعا که همه مبانى آن عقلى است و مستند به اخبار نیست و در هیچ چیز اعتماد و تکیه به عقل روا نیست و آن گاه اجتهاد و جایز بودن تقلید را رد و انکار مىکنند.
بدین گونه اندیشه فرقه جدید اخباریه پدید آمد و...».
«استاد مظفر» سپس به جبهه گیرى «شیخ وحید بهبهانى» در آغاز قرن سیزدهم در مقابل اخباریون، به عنوان فردى که در علم اصول تطورى ایجاد مىکند و آن را از جمود و رکودى که قرن ها بر آن گذشته است خارج مىنماید، اشاره مىکند.
پس براساس این مقدمه و شرحى که بر زمان نگارش کتاب جامع السعادات تإلیف مولى مهدى نراقى (پدر بزرگوار مولى احمد) گذشته است معلوم مىشود که مولى احمد نیز در طیف فکرى و فلسفى نزاع میان اصولى و اخباریون و نیز نهضت تصوف قرار داشته است، و به دلیل جدایى و بیگانگى مردم از اخلاق نظرى، مردم را به اعتدال و میانه روى در روند اخلاقى و منش تربیتى خاصى، مبتنى بر تفکر و شناخت عقلى و اصولى، ارشاد مىنماید.
در واقع، جامعه منفعل و بىسازمان آن زمان، به راهنمایى احتیاج داشت که آن را کمى به تعادل و نظم نزدیک کند و این ضرورت حیاتى را ملا احمد نراقى، هم در درون پرآشوب مردم آن زمان و هم در اوضاع اجتماعى حاکم مشاهده و درک مىکرد و این مىتوانست انگیزه خوبى براى نگارش کتاب «معراج السعاده» باشد.
آن چه که جایگاه فلسفى معراج السعاده را ممتاز مىسازد، توجه به عنصر شناخت و تکیه و اعتماد به عقل و استدلال است.
همین امر نیز زمینه ساز تفکر فلسفى و شناخت مبادى اخلاقى براى نگارش کتاب قرار گرفته است.
روش علمى و طبقهبندى عناصر و مفاهیم در این کتاب از نظریه قدیمى و فلسفى ناشى مى شود، جدا کردن و در مقابل هم قراردادن جسم و روح یا تن و ذهن و تن و جسم را همواره بستر کشمکش روح و یا نفس، در ارتباط با چهار نیرو و یا قواى اربعه در نظر مىگیرد.
در نگرش اخلاقى و تربیتى کتاب، از بعد شناختى و فلسفه وجودى انسان، مىتوان نفس را به عنوان تنه اصلى شناخت انسان در نظر گرفت که معراج السعاده، قوا و صفات اربعه از شاخههاى اصلى آن در نظر گرفته شده است، و به همین ترتیب به صورت خوشهاى، صفات مربوط به هر یک از این قوا را در مصادر نیکى و فضایل و سپس بدى و رذایل تشریح مىنماید و در واقع به یک رابطه علت و معلولى در این زمینه اشاره دارد و آنها را با دو وجه لذت و الم در انسان و مفاسد و فواید بیمارى و صحت نفس مقایسه مىکند، و مهمتر این که راه مبارزه با صفات رذیله و تقویت صفات فاضله را، شناخت شرافت انسان مىداند.
در واقع مىتوان گفت بحث اخلاقى کتاب به نوعى آشتى دهنده نقطه نظرات مکاتب و مباحث فلسفى تندرو و محافظه کار نیز مىباشد که قرنها بر فلسفه اسلامى حاکم بودهاند و در نهضتهاى اخبارى، کشفى و تصوف و...
که به آنها اشاره شده است به اوج خود رسیدهاند و انگار در نظرگاه کتاب، تلاش بر تعدیل و هدفمند کردن آنها قرار داشته است و این خود بىتإثیر از نهضت فلسفى «حکمت متعالیه ملاصدرا» و اثر آن بر نظریات «مولى احمد» نیز نبوده است، گرچه بارقههاى تفکر اشراقى کاملا در سیاق فلسفى کتاب مشهود است.
جایگاه اخلاقى و تربیتى کتاب معراج السعاده را مىتوان از جمله آثار اخلاقى و تربیتى محسوب کرد که با ارایه یک مجموعه و دیدگاه شناختى و دستورالعملهاى تربیتى، تلاش در شناساندن انسان به عنوان موجودى متشکل و هدفمند دارد و سعى دارد تا با شناخت عناصر این مجموعه متشکل، رابطه این عناصر را ضمن ارایه تإثیر سلسله مراتبى بر یکدیگر، بر مخاطبین خود بازشناساند.
این مسیر و خط سیر معرفت، بر خویشتن شناسى و سپس خداشناسى تکیه مىکند و این خود یکى از نکات مثبت تربیتى مىباشد که انگیزهاى مضاعف را در وجود انسان به عنوان یک عنصر فعال و نه صرفا منفعل در نظر مىگیرد.
این اثر را مىتوان به منزله پلى در نظر گرفت که طرز تفکر و دیدگاه سنتى در نظریات تربیتى را به طرز تفکر جدیدتر و پویاتر پیوند مىزند و بىشک این از تغییر روش تفکر فلسفى آن زمان نیز نشإت گرفته است.
یکى از نکات بسیار مهم در معراجالسعاده، توجه به تربیت همراه تعلیم و یا به عبارتى آموزش و پرورش است، که در مسیر خودسازى و سیر و سلوک اخلاقى، آنها را لازم و ملزوم هم دیگر مى داند و این شروع همان تفکر نوینى است که تعلیم و تربیت جدید نیز آن را در نظر مىگیرد و مىتواند به واسطه آن براى علم اخلاق و کلا علوم تربیتى، هدف، برنامه، روش، محتوا و ارزشیابى علمى داشته باشد.
از طرف دیگر، توجه به ضرورت شناخت نفس، مىتواند به انسان بفهماند که او در یک چارچوب قانونمند از نظر شرایط و عوامل جسمى و روحى قرار دارد و نیز تحت شرایط متعادل و غیرمتعادل محیط پیرامونش، مجرى و مسوول اعمال خویش و موثر بر شرایط خود نیز مىتواند باشد.
تا آن جا که پیام اخلاقى کتاب، مبارزه مداوم انسان با دو «خود» علوى و سفلى مىباشد و ماهیت رفتار او، نتیجهاى است که از این مبارزه، شخصیت، منش و سلوک اخلاقى فرد را تحت تإثیر دارد و آن را شکل مىدهد.
شاید یکى از مشکلات کتاب در زمینه استناد به مصادیق اخلاقى و شواهد تجربى، عدم دقت در استناد به منابع معتبر و نیز عدم توجه کافى به اقوال بزرگان و صاحب نظران به صورت موردى و وسیع مىباشد.
به طورى که این ضرورت، بیشتر با آوردن اشعار در متن کتاب و در تإکید بر مباحث خاص، ترمیم گردیده است.
هم چنین در استناد به روایات، توجه و دقت کافى به اصالت و مصادر واقعى روایات نشده است، که البته ماهیت و هدف اخلاقى و تربیتى کتاب را خدشهدار نمىکند، بلکه آن را در این مسیر آسیب پذیر مىسازد.
گرچه استناد مستقیم به آیات به منظور تنفیذ مباحث اخلاقى از نکات مثبت این کتاب محسوب مىشود.
معراجالسعاده در عین توجه به جامعیت صفات و آثار و تبعات مترتب بر آن در انسان، آنها را در یک روند تربیتى و اخلاقى، مستلزم درجات ذاتى و تقدم و تإخر ارزشى نیز مىداند، که همه در طیف شناخت انسان مىتوانند متعادل و سودمند باشند و در سایه جهل مىتوانند از عوامل زیان و عدم تعادل به حساب آیند.
مقایسه با دیگر آثار اخلاقى معراج السعاده را مىتوان با دیگر آثار اخلاقى و تربیتى زمان خود و یا بعد و قبل از آن، از ابعاد تاریخى، فلسفى، اخلاقى و حتى ادبى مقایسه قرار داد.
بدیهى است هر یک از آثار اخلاقى، بویژه پند نامهها و آثار ادبى قرون و اعصار گذشته، ضمن داشتن سیاق فلسفى، تاریخى و ادبى خاص، همه در موضوعیت داشتن مباحث اخلاقى و بویژه اخلاق عملى اشتراک دارند.
ضمنا هر یک از این متون را مىتوان در ابعاد ادبى، اخلاقى و فلسفى بررسى کرد.
در این مقاله، تحلیل و مقایسه تمامى ابعاد فوق، از حوصله بحث خارج و ضرورى به نظر نمىرسد.
اما آن چه از بعد تاریخى مىتواند مورد نظر ما باشد، این است که معراج السعاده نه یک اثر جدا تنیده شده و جدا بافته از دیگر آثار مشابه اخلاقى؛ از جمله «کیمیاى سعادت» امام محمد غزالى، «قابوس نامه» وشمگیر، «گرشاسب نامه»، «مرزبان نامه»، «سیاست نامه»، «گلستان»، «بوستان» و...
مىباشد، بلکه در امتداد و مکمل آنهاست و به فراخور زمان خود، مطالب اخلاقى (که در آثار قبلى بیشتر با انگیزههاى خاص زمان خود نگاشته شده است) را بیشتر با انگیزههاى مذهبى و فلسفى و نیز متإثر از آن آثار به رشته تحریر در آورده است.
مخاطبین بعضى آثار اخلاقى پیش از معراج السعاده بیشتر فرزندان و حیوانات بوده اند (پندنامهها، مرزبان نامه، کلیله و دمنه و...) و این بر مىگردد به این که هنوز تفکر اجتماعى و برداشت اخلاقى در طبقات ممتاز و حکما و حتى عامه مردم، به صورت طبقاتى و متإثر از اخلاق افلاطونى بوده است.
به طورى که آموزش اخلاقى در کنار آموزش حکمت، فلسفه، ریاضى و...
درون گروهى بوده است.
در معراج السعاده ما این ارتباط غیرمستقیم را کمتر مىبینیم، بلکه نگارنده خطاب به تمام مردم تلاش کرده است، تا همه را از جایگاه اخلاقى و شخصیتى خود آگاه سازد، و این نکته «معراج السعاده» را به صورت یک اثر عمومى و نیز کاربردى نزد عموم مردم متجلى ساخته است.
در نگاهى کوتاه به محتواى این اثر اخلاقى استنباط مىشود، که این کتاب بیشترین تإثیر را از «کیمیاى سعادت» غزالى گرفته است، بویژه آن جایى که در سلسله مراتب روح تا قواى اربعه، به تمثیل پادشاه و دیگر قوا به صورت تشکیلات حکومتى مىپردازد، کاملا از مبحث شناختن مقصود دل از کیمیاى سعادت اقتباس شده است.
هم چنین مباحث شناخت دل و حقیقت نفس و منحصر نمودن شناخت آدمى به شناخت نفس و نقش محورى آن در تربیت انسان از مباحث کیمیاى سعادت پیروى شده است.
در واقع «معراجالسعاده» را مىتوان به نوعى تکرار روش شناخت نفس و اخلاق عملى آثار اخلاقى بویژه کیمیاى سعادت در نظر گرفت که براساس شرایط خاص زمان خود، به صورت عمومىتر، به رشته تحریر در آمده است.
نکته دیگر این که، مىتوان گفت آثار اخلاقى پیش از «معراج السعاده» به جز معدودى از آنها مثل گلستان، بوستان و...
به نظر مىرسد از پشتوانه سیاسى و حکومتى بیشترى برخوردار بودهاند و در واقع به واسطه حاکمیت زمان خود، تنفیذ مىشدهاند، در حالى که «معراج السعاده» از زمینه کمترى در این مورد برخوردار بوده است.
عناصر و راهبردهاى اصلى کتاب در زمینههاى اخلاقى و تربیتى اگر «نفس» را در مرکز مباحث معراج السعاده به عنوان عنصر اصلى در اخلاق و تربیت قرار دهیم، مىتوانیم عناصر بعدى را پیرامون آن، یا به موازات و یا منشعب از این عنصر در نظر بگیریم.
مولف کتاب با تعیین و تعریف حقیقت انسان به اعتبار «نفس» و دادن نقش حاشیه اى و به جسم و تن و این که این نفس خود نفخهاى الهى و ودیعهاى خداوندى است، منشإ وجودى انسان را از یک بستر ماورإ الطبیعى و معنوى منبعث مىسازد، سپس رسالت اخلاقى و تربیتى را در انسان، رسیدن دوباره به این مبدإ ترسیم مىکند، و این را در خودشناسى متجلى مىبیند، بدین منظور چارچوب جسمى و روحى و یا تن و روان یا نفس را در مجموعه اى از صفات و عوارض مثبت یا منفى آن طبقهبندى و توصیف مىنماید.
اشاره به قواى چهارگانه و یا قواى اربعه در انسان، شامل: 1.
عقل؛ 2.
شهوت؛ 3.
غضب ، 4.
وهم، از جمله عناصرى است که با یک تمثیل کارکردى آن را با حکومت و عناصر و عاملین آن در مقام مقایسه قرار مىدهد.
در این تمثیل، نفس را به عنوان حاکم و پادشاه بر انسان، عقل را به عنوان وزیر، شهوت را به مثابه مإمور مالیات، غضب را به شحنه و وهم را به خدعه و نیرنگ تشبیه مىکند، که این خود به نوعى نشان دهنده قایل شدن سلسله مراتب قدرت و رابطه اثر و موثرى در فعل و انفعال اخلاقى انسان مىباشد و این طرز تلقى در دیدگاه غزالى نیز در مبحث شناختن مقصود از لشکر دل مطرح و کاملا با آن هم سنخ مىباشد.
پس از شناخت نفس و مصادر صفات و ویژگىهاى اخلاقى و عوارض مترتب بر آن، فواید و کیفیت شناخت مطرح مىشود، و این که وجود، از دو وجه لذت و الم برخوردار است، که در نفس متبلور مىگردد.
این دیدگاه در روان شناسى جدید نیز به عنوان مبدإ و منشإ انگیزههاى انسان در دو وجه محرک یا بازدارنده قلمداد مىشود و مبناى هیجان و احساس قرار مىگیرند.
عدم انکار اصل لذت و اعتقاد به درجه بندى لذت از مادى به معنوى و بویژه اشاره به لذت شناخت و لزوم درک و تمسک به لذات روحانى و معنوى، از نکات برجسته دیگر معراج السعاده مى باشد.
توجه به عوارض بیمارى یا صحت نفس و مفاسد و فواید ناشى از این حالات، خود نشان از نقش آسیب شناختى کتاب و مضامین آن در زمان خودش دارد و این که این توجه چه تإثیرى مىتواند بر سازمان و یا بىسازمانى شخصیت فرد و جامعه داشته باشد.
یکى از نکات برجسته دیگر «معراج السعاده»، توجه و اعتقاد به دوران کودکى و طفولیت است که این دوره را واجد و مستعد جذب بیش ترین صفات، در دوران زندگى فرد مىداند.
که این دیدگاه و اعتقاد به وجهى با روان شناسى جدید، بویژه روان شناسى رشد (که امروزه مبانى شخصیت اخلاقى و تربیتى کودک را مىتوان از آن استنباط کرد) مشابهت دارد.
مسلما وقتى این عناصر در بستر شرافت علم اخلاق و ضرورت تهذیب آن، به واسطه علو درجه اى که دارد، مطرح مىگردد، راهبردهایى نیز به منظور رسیدن به مقصود نهایى و اخلاق برتر، مورد نظر نگارنده کتاب، قرار مىگیرد.
از آن جمله مىتوان به قایل بودن به درجهبندى و مرتبهاى بودن سلوک اخلاقى، به عنوان یک راهبرد عرفانى اشاره کرد.
هم چنین اشاره به غالب بودن صفات رذیله بر حسنه در انسان و این که در مقابل هر صفت نیکو، دو صفت رذیله وجود دارد، آماده باش مداوم و هشدارگونهاى را به انسان گوشزد مىسازد که مىبایست محافظت دایمى از اخلاق حسنه و معالجه رذایل، داشته باشد.
پس مىتوان گفت: معراج السعاده از فرآیندى پیروى مىکند که از یک نفس پاک شروع مىشود و در یک نزاع و سیر و سلوک، تلاش دارد تا ضمن دفع رذایل و پلیدیها و کسب فضایل و کرامات انسانى، به همان نفس پاک برگردد، و این به تمامى در مسیر شناخت فلسفى و عملکرد اخلاقى مکتب اسلام و راهبردهاى عرفانى آن متجلى مىباشد.
مقدمه و اشاره حجتالاسلاموالمسلمین احمدحسین شریفی محقق و مدرس حوزه و دانشگاه و نویسنده کتابهای صحیفه عصمت، پژوهش در عصمت معصومان، خردورزی و دینباوری و عقل و وحی است و تاکنون مقاله های فراوانی از جمله «بعثت و نبوت» و «امام علی(ع) و مخالفان» از ایشان منتشر گردیده که در جلد سوم و ششم دانشنامه امام علی(ع) به چاپ رسیده است.
در آستانه چاپ کتاب درسی آیین زندگی(اخلاق کاربردی) که به زودی از این نویسنده منتشر خواهد شد، نشریه معارف با ایشان به گفتگو نشسته تا ضمن معرفی بیشتر این کتاب، راهکارهای مؤثر در تدریس آن را از زبان ایشان، به همه اساتید معارف تقدیم کند.
در ابتدا بفرمایید که اخلاق کاربردی یعنی چه؟
و تفاوت آن با سایر دروس اخلاق چیست؟
پیش از اینکه سؤال حضرتعالی را پاسخ بدهم لازم میدانم که به سهم خودم از مدیر محترم مرکز برنامهریزی و تدوین متون درسی جناب آقای دکتر کلانتری که انصافاً با همکاری دوستانشان زحمات فراوانی برای تدوین کتابهای درسی معارف متحمل شدند و اقدامات بسیار مفید و ارزندهای انجام دادند تشکر و قدردانی کنم انشاءالله در آینده جامعه دانشگاهی ما بهره بیشتری از این فعالیتها خواهد برد.
در مورد سؤالی که فرمودید به نظر میرسد ابتدا شاخههای مختلف پژوهش اخلاقی که الان در دنیا مرسوم است و مطالعات اخلاقی در این قالبها شکل میگیرد را معرفی کنم و بعد به جایگاه اخلاق کاربردی بپردازم بگوییم.
به طور کلی مطالعات اخلاقی در سه حوزه اخلاق توصیفی، اخلاق هنجاری و اخلاق تحلیلی صورت میگیرد.
اخلاق توصیفی به این معنا است که صرفاً اخلاقیات جوامع و گروههای مختلف و ادیان با مذاهب خاصی توصیف میشود.
مثلاً میگوییم اخلاق پیامبر اسلام(ص) به این شکل بود؛ یا اخلاق مسیحیان یا اخلاق جامعه اسکیموها به این صورت است.
صرفاً توصیف میکنیم و خبر میدهیم ولی هیچ ارزشگذاری نمیشود.
حوزه دیگری به نام اخلاق تحلیلی یا مطالعات تحلیلی و فلسفی هم در اخلاق هست.
در باب اخلاق که اصطلاح فلسفه اخلاق، ناظر به این نوع مطالعات می باشد و حوزههای مختلف اخلاق را از ابعاد مختلفی مورد مطالعه قرار میدهد و مفاهیمی که در یک جمله اخلاقی بکار برده میشود مورد بررسی قرار میگیرد.
مثلاً این جمله که «راستگویی خوب است» مورد بررسی قرار میگیرد.
خوبی یعنی چه؟
راستگویی یعنی چه؟
معیار و تعریف خوب بودن چیست؟
یعنی مفاهیمی که در ناحیه موضوع جملات اخلاقی و همچنین مفاهیمی که در ناحیه محمولات جملات اخلاقی قرار میگیرند بررسی میشوند.
بحث دیگری در اخلاق تحلیلی تحت عنوان وجودشناسی گزارههای اخلاقی وجود دارد.
آیا گزارههای اخلاقی گزارههای واقعی هستند یا غیرواقعی؟
باز نوع نگاه دیگری که در این بحث هست معرفتشناسی گزارههای اخلاقی و همچنین روابط منطقی گزارههای اخلاقی با سایر گزارهها میباشد.
این نوع مطالعات در حوزه مطالعاتِ تحلیلی در اخلاق یا فلسفه اخلاق و یا به اصطلاح دیگری فرا اخلاق بحث میشود.
یک نوع پژوهش دیگری در اخلاق وجود دارد به نام اخلاق هنجاری یا دستوری که خیلی به علم اخلاق اصطلاحی نزدیک است.
به طور کلی میتوان گفت که اخلاق هنجاری آن نوع مطالعاتی است که به بررسی بایدها و نبایدها یا شایستگیها و ناشایستگیها در باب افعال اختیاری انسان و صفات و ملکات انسانی میپردازد.
اخلاق هنجاری را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
- البته این تقسیمبندی را من جایی ندیدهام - یکی بررسی فضایل و رذایل اخلاقی؛ یا بررسی بایدها و نبایدها و شایستگیها و ناشایستگیها در باب افعال اختیاری و صفات و ملکات درونی است با صرف نظر از حوزه خاص؛ اصطلاح اخلاق هنجاری به همین جهت منصرف است.
یک نوع مطالعات دیگر در حوزه اخلاق هنجاری هست که بایدها و نبایدها را در حوزههای خاصی مورد بررسی قرار میدهد مثلاً در حوزه معیشت، معیشت انسانی را مورد بررسی قرار میدهد.
یا در بحث تحصیل علم که به آن اخلاق دانشجویی میگوییم بایدها و نبایدهای اخلاقی را مورد بررسی قرار میدهد.
یا الزامات اخلاقی را در حوزه پژوهش مورد بررسی قرار میدهد.
پس شقّ دوم اخلاق هنجاری، اخلاق کاربردی است.
به طور خلاصه، اخلاق کاربردی زیر مجموعه اخلاق هنجاری میشود با این قید که در قلمرو خاصی بحث میکند و معیارها و بایدها و نبایدها را در حوزه خاصی مورد بررسی قرار میدهد.
تفاوت اخلاق کاربردی با دروس فعلی اخلاق اسلامی در چیست؟
اخلاق کاربردی به گستردگی اخلاق هنجاری نیست.
ما در اخلاق هنجاری فضایل و رذایل را مورد بررسی قرار میدهیم ولی در اخلاق کاربردی وارد حوزههای خاصی میشویم که هر فرد دانشجویی بطور روزمره با آنها درگیر است.
مثلاً نقش اول دانشجویی یک دانشجو اخلاق کاربردی است و یک سری الزامات اخلاقی از حیث دانشجو بودن برعهدهاش می باشد؛ همچنین ممکن است کارهای پژوهشی انجام دهد و به نقد و بررسی افکار و گفتههای دیگران بپردازد؛ یعنی در اخلاق کاربردی حوزههای خاصی را که دانشجو به طور روزمره با آنها درگیر است با نگاه حل مشکلات مورد بررسی قرار میدهیم.
نگاهی که در اخلاق کاربردی هست این است که سعی کردیم به سؤالات و مشکلات و معضلات اخلاقی دانشجویان هم پاسخ داده شود.
خیلی از دانشجویان میگویند من میدانم غیبت بد است و مثل خوردن گوشت برادر مؤمن است اما به این قضایا مبتلا هستم.
میدانم دروغگویی بد است این عواقب را دارد اما مبتلا هستم؛ بگویید چه کار کنم که دروغ نگویم؟
اندیشمندان حوزه اخلاق کاربردی معتقدند که میتوانند راهکارهایی برای رفع این معضلات و بیماریهای اخلاقی ارائه بدهند.
ما هم سعی کردهایم در این کتاب این کار را بکنیم و در حوزههای خاص، معیارهایی را ارائه بدهیم که با عمل به آن معیارها این مشکلات رفع بشود.
خصوصیت و تفاوت این درس با سایر دروس به صورت خلاصه این است که اولاً حوزههای خاصی از زندگی دانشجویی را مورد بررسی قرار میدهد؛ ثانیاً سعی شده است که راهکار ارائه شود؛ صرفاً بیماریها و آسیبهای اخلاقی بیان نشود؛ بلکه یک سری معیارهایی گفته شود که با عمل به آن معیارها و با داشتن آن معیارها آن مشکلات و ناهنجاریهای اخلاقی رفع بشود یا فضایل اخلاقی به طور زیبایی در آن حوزه شناخته و کاربردی بشود.
ضرورت تدریس این درس را در دانشگاه چگونه میبینید؟
آیا نمیشد با اصلاح کتابهای قبلی به این اهداف نایل گشت؟
برای اینکه با ضرورت تدریس درس آیین زندگی یا اخلاق کاربردی یا آیین زندگی بیشتر آشنا بشویم باید به جایگاه این بحث در دنیا نگاهی بیافکنیم.
در دنیای غرب بیش از سه چهار دهه است که بحث اخلاق کاربردی به طور جدی در بین اندیشمندان و در دانشگاهها مطرح شده است.
مقالات، مجلات و رشتههای خاصی هم در این حوزه در دانشگاههای غربی شکل گرفته و بسیار هم پرجاذبه و پرطرفدار است؛ لذا در این سه چهار دههای که از عمر این بحث به صورت یک رشته تخصصی میگذرد شاهد یک دائره المعارف تخصصی چهار جلدی در این رشته هستیم.
همچنین مجلات خاصی در حوزه اخلاق کاربردی راهاندازی شده است؛که بعضی از آنها را در مقدمه کتاب معرفی کردهام اما متأسفانه علیرغم منابع و ذخایر فراوانی که در حوزههای اخلاق داریم مانند آیات قرآن، روایات بسیار متعدد و متنوع، سیره پاکان و و اولیاء دین نتوانستیم به طور خاصی این رشته و این نوع نگاه را به اخلاق داشته باشیم.
من در مقدمه و تاریخچه کتاب این بحث را آوردهام که گذشتگان ما از سدههای نخستین اسلام این نوع نگاه را در حوزههای خاص اخلاقی داشتهاند و کتابهای متعددی نوشتهاند اما متأسفانه در سدههای بعدی مکتوم مانده است.
بنابراین با توجه به این جایگاه والا و به حقی که الان اخلاق کاربردی در دنیا پیدا کرده است ضرورت دارد که این درس هم در دانشگاههای ما ارائه بشود نظرسنجیای هم که از دانشجویان صورت گرفته است نشان میدهد که حوزههای اخلاقی مثل اخلاق جنسی، اخلاق سیاست و اخلاق گفتگو برایشان اولویت دارد.
همچنین طی نظرسنجیای که از اساتید اخلاق صورت پذیرفت نشان داد که تقریباً صد در صد اساتید این درس را ضروری دانسته اند.
البته نظرات اصلاحی هم داشتند که اعمال گردید و بعد از اعمال نظرات اساتید این سرفصلها شکل گرفت.
سرفصلهای مصوب این درس را چگونه دیدید؟
اولاً با توجه به محدودیت زمانی که در ارائه این درس داریم ثانیاً گستردگی موضوعات اخلاق کاربردی که تقریباً همه حوزههای زندگی بشر را شامل میشود و خیلی هم زیاد است؛ با توجه به این دو نکته سرفصلهایی که به تصویب رسیده است به نظر من کلیدی و کارشناسانه می باشد.