یکى از مهمترین عوامل اسلامى شدن دانشگاهها تدوین صحیح علوم انسانى بر اساس علوم اسلامى، هماهنگ با آخرین پیشرفتهاى علوم انسانى در مغرب زمین مىباشد.
اما در اینجا باید نکاتى را در تحقق این امر بنیادین و سرنوشتساز در عرصه دانشگاهها و مراکز آموزشى مورد توجه جدى قرار داد و آن اینکه در اسلام بعد از تاریخ صدر آن با عدم فعلیت تاریخى و سیاسى نظام ولایت در زمان حیات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ایران، جنبه سیاسى و اجتماعى اسلام که در عرصه حکومت در انحصار خلفاى بنىامیه و بنىعباس و بعدا سلاطین مستبد قرار گرفت، از جنبه فکرى، اعتقادى و معنوى آن جدا گشت و در نتیجه با وجود رشد علوم الهى و حتى طبیعى و ریاضى در تاریخ و تمدن اسلامى، علوم انسانى از جامعه شناسى تا علم سیاست و اقتصاد به علت عدم وجود آزادیهاى سیاسى به انحطاط کامل گرایید تا بعد از نهضت مشروطه، با روى کار آمدن حکومت وابسته پهلوى، با وجود طرفدارى این رژیم در غربى کردن جامعه اسلامى مجددا به علت فقدان استقلال و آزادیهاى ملى و سیاسى، علوم اجتماعى و انسانى علیرغم تاثیرپذیرى سطحى و صورى از تفکر و تمدن غرب مجال رشد و نضج کافى نیافت.
تا با ظهور انقلاب اسلامى و تشکیل نظام مقدس مبتنى بر ولایت و رهبرى حضرت امامخمینى (ره)، مسائل معنوى و علوم دینى با جنبههاى سیاسى، اجتماعى و مادى، پیوندى مستحکم یافت که بعدا مىبایست در انقلابى فرهنگى با تبیین و تفسیر علمى این پیوند مقدس به صورتى علمى و دانشگاهى در عرصه تدوین علوم انسانى بر اساس مبانى اصیل اسلامى که بعد از شهادت امام حسن مجتبى (ع) تا ظهور انقلاب اسلامى ایران به علت ظهور و حاکمیتحکومتهاى غیر دینى و مستبد مسکوت ماند، صورت مىپذیرفت.
اما متاسفانه عدم تحقق این امر اساسى بعد از وقوع انقلاب اسلامى بتدریج موجب ازدیاد فقر فرهنگى در زمینه علوم انسانى و تجربى جدید و در نتیجه باعث تشدید وابستگى فکرى برخى از اساتید دانشگاهى ایران به غرب گردید و این امر نیز تاکنون موجب ظهور برخى بحرانهاى فکرى، سیاسى و دانشگاهى در این سرزمین گردیده است و امروز بعد از تحقق نظام ولایت در این کشور با تهاجم و شبیخون فرهنگى غرب، دانشگاههاى ایران عرصه تاخت و تازاندیشههاى ضد اسلامى و ضد ولائى گشته است تا به حدى که برخى از مراکز پژوهشى علمى و فکرى کشور نیز متاسفانه تحت تاثیر این امواج سهمگین غیر اسلامى قرار گرفتهاند.
تا به آنجا که مقام معظم رهبرى درباره این امر خطیر و حساس با صراحت هشدار داده و مکررا فرمودهاند آینده نظام وابسته به اسلامى کردن دانشگاهها مىباشد زیرا مىدانیم که همه مسوولین نظام بدون استثناء درآینده همانند گذشته با تحصیل رسمى در دانشگاهها و یا در خارج از آن تحت تاثیر وضعیت فکرى و اجتماعى آن مىباشند.
آنچه در این مورد ذکر آن بسیار سرنوشتساز مىباشد این است که از آنجا که بزرگترین پیام فرهنگى حضرت امام خمینى (ره) در ارتباط با نحوه تدوین علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقایق و تعالیم معنوى اسلامى در این فرموده موجز اما بسیار عمیق ایشان خلاصه مىشود که تمام علوم چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیرطبیعى باشد، آنکه اسلام مىخواهد، آن مقصدى که اسلام دارد این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و به توحید بازگردد (1) .اندیشمندان و اساتید متفکر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مىبایستبا نوعى وحدت فکرى و با نوعى همفکرى علمى به تدوین علوم انسانى جدید با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جدید در غرب براساس مبانى فکرى و علمى علوم اسلامى و حقایق مکتب بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ایجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نیاز کشورمان گردند تا به این وسیله هم برخى معضلات عمیق فرهنگى کشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عمیق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد.
تا به آنجا که مقام معظم رهبرى درباره این امر خطیر و حساس با صراحت هشدار داده و مکررا فرمودهاند "آینده نظام وابسته به اسلامى کردن دانشگاهها مىباشد" زیرا مىدانیم که همه مسوولین نظام بدون استثناء درآینده همانند گذشته با تحصیل رسمى در دانشگاهها و یا در خارج از آن تحت تاثیر وضعیت فکرى و اجتماعى آن مىباشند.
آنچه در این مورد ذکر آن بسیار سرنوشتساز مىباشد این است که از آنجا که بزرگترین پیام فرهنگى حضرت امام خمینى (ره) در ارتباط با نحوه تدوین علوم انسانى دانشگاهها بر اساس حقایق و تعالیم معنوى اسلامى در این فرموده موجز اما بسیار عمیق ایشان خلاصه مىشود که "تمام علوم چه علوم طبیعى باشد و چه علوم غیرطبیعى باشد، آنکه اسلام مىخواهد، آن مقصدى که اسلام دارد این است که تمام اینها مهار بشود به علوم الهى و به توحید بازگردد" (1) .اندیشمندان و اساتید متفکر و متعهد دانشگاهى و حوزوى مىبایستبا نوعى وحدت فکرى و با نوعى همفکرى علمى به تدوین علوم انسانى جدید با استفاده از برخى دستاوردهاى علوم جدید در غرب براساس مبانى فکرى و علمى علوم اسلامى و حقایق مکتب بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ایجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگى مورد نیاز کشورمان گردند تا به این وسیله هم برخى معضلات عمیق فرهنگى کشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهانى و فرهنگى عمیق انقلاب بزرگ اسلامى در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد.
در اینجا لازم استبراى فهم عمیق جمله مذکور حضرت امام که در دنیاى علمى و فکرى امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخى بزرگترین متفکران معاصر قرن حاضر مىباشد اشاراتى کنیم (تا مشخص گردد که امر تدوین علوم انسانى جدید بر اساس حقایق دین اسلام که یکى از مهمترین ارکان اسلامى شدن دانشگاهها و همه مراکز فکرى و آموزشى کشور استخود نیاز به کارى فکرى و نظرى در سطح همه علوم اسلامى و بشرى با حضور همهاندیشمندان اصیل اسلامى و عالم به معارف جدید بشرى دارد و به همین علت جز با تفکر و اجتهادى زنده و همه جانبه و جدید ممکن نمىباشد به عبارت دیگر تحقق این امر اساسى نیازمند یک جهاد فرهنگى و علمى بزرگ مىباشد که تنها با صدور چند بخشنامه عملى و یا نصیحت واندرز اخلاقى در سطح دانشگاهها هرگز ممکن نمىباشد.
در اینجا براى اینکه به ژرفاى سخن بزرگ معظمله وقوف کامل یابیم نظر یکى از بزرگترین فیزیکدانان و جهانشناسان تمام تاریخ علم مغرب زمین یعنى"ماکس پلانگ" را در نیمه اول قرن حاضر متذکر مىگردیم "به این ترتیب به جایى مىرسیم که علم حدودى را که از آنها نمىتواند تجاوز کند معین مىنماید و در عین حال نواحى دیگرى را نشان مىدهد که از حوزه فعالیت وى خارج است...
نقطه عزیمت ما از سرزمین یک علم خصوصى بود و در ضمن به یک رشته مسائل رسیدیم که همه جنبه فیزیکى خالص داشتند ولى در پایان کار از جهانى که فقط جنبه حسى داشتبه یک جهان واقعى متافیزیکى رسیدیم.
(2) "برخى موانع اسلامى شدن دانشگاهها" البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبنى بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شریف توحید نیازمند تحقق "انقلاب فرهنگى" بزرگى است که متاسفانه تاکنون در عرصه دانشگاهها و مراکز پژوهشى تحقق نیافته است زیرا غالب اساتید رشتههاى فلسفه و الهیات و عرفان که مىبایست تاکنون به تدوین چارچوب و تعریف دقیقى از نگرش اسلام در خصوص جهان بینى فلسفى متناسب با تفکر و تمدن معاصر جهان براى هدایت علوم انسانى پایه و فنى اهتمام مىورزیدند با بىتفاوتى و سکوت از اهتمام به چنین مساله سرنوشتسازى خوددارى نمودند و حتى برخى از آنها با وجود اعتقادات دینى و آشنایى با تفکر جهان غرب، حضور در چنین عرصه حیاتى و ارتباط غیر مستقیم و علمى با عرصه حکومت و سیاست کشور اسلامى را نوعى کار "ایدئولوژیک" و سیاسى صرف تلقى کردند.
از سوى دیگر با وجود چنین خلاء و فقر فرهنگى، بعضى از اساتید علوم اجتماعى، اقتصادى و سیاسى که فاقد فهم عمیق نسبتبه مبانى فلسفى براى ایجاد چارچوب مورد نیاز انقلاب فرهنگى در این سرزمین الهى مىباشند، تحت تاثیر مکاتب اجتماعى و سیاسى غرب با طرفدارى ازبینش و فرهنگ علوم انسانى غرب، مروج غربگرایى در عرصه علوم انسانى و سیاسى مىباشند و در این میان برخى از متخصصان علوم پایه و فنى که مطالعاتى آزاد در مباحث فلسفى و دینى دارند با تلاش در "عصرى کردن معرفت دینى" سعى در انطباق اسلام با مکتب "نئوپوزیتوسیم" غرب که در واقع مروج مکتب "ماتریالیسم جدید و علمى" مىباشد دارند و در این جهت گروه کثیرى از عالمان علوم پایه و فنى به صورت سطحى و شخصى معتقدند که علوم مذکور هیچ ارتباطى با رشتههایى چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهیات و دین ندارند و بلکه در تباین و تخالف باعلوم مذکور هستند و خود داراى قلمروى کاملا مستقل مىباشند.
چنین بینش مادى و حسى هم اکنون در میان بسیارى از دانشجویان و برخى اساتید علوم پایه و فنى و همچنین علوم اجتماعى و سیاسى به علت فقدان و حضور یک جریان نیرومند و مترقى فرهنگ اسلامى که درگذشته با متفکران و بزرگانى چون علامه طباطبایى، استاد شهید مطهرى و...
چنین بینش اصیل و بنیادین براى نسل گذشته را فراهم نمودند و این تلاش عظیم فرهنگى در انطباق متعادل تعالیم عالیه اسلام با مقتضیات عصرجدید خود زمینه فرهنگى مورد نیاز را براى تاسیس حکومت و انقلاب اسلامى در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداى اقتباس کامل تفکر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگى، اقتصادى و سیاسى و همچنین کسب علوم جدید و حتى بینش برخى مکاتب فلسفى و الحادى و اومانیستى مغرب زمین را در برخى مراکز دانشگاهى و پژوهشى سر دادهاند تا به این وسیله نادانسته جامعه اسلامى ما را با یک بحران فرهنگى و فکرى ژرف و ریشهدار مواجه سازند.
در این میان برخى از عالمان و مدیران مراکز آموزشى و پژوهشى و اجرایى کشور به علتسنخیت رشته تخصصى خود با علوم مادى به نحوى غیر صحیح هنوز همانند قرون 18 و 19 اروپا توهم مىکنند که علوم جدید مادى مغرب زمین داراى ارزشى مطلق و کاملا عینى مىباشد در حالى که در قرن حاضر برخلاف پندار بسیارى از آنها که سعى در تفسیر نامتعادل میان دین و حقایق ماورالطبیعى بر اساس علوم جدید مادى غرب دارند بسیارى از فیزیکدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون "ماکس پلانگ"، "انیشتین" و خصوصا "جینز" و "ادینگتون" و...
سعى کامل در انطباق و تفسیر مبانى علم فیزیک جدید با برخى حقایق متافیزیکى و حتى عرفانى دارند که در اینجا ما تنها به ذکر گفتار یکى از این بزرگان و دانشمندان متعادل و عالیقدر اروپا مبادرت مىورزیم.
(3) "از این دورنما ما یک جهان روحانى را در کنار جهان فیزیکى تشخیص مىدهیم" و درست در چنین شرایط فکرى جهان معاصر، برخى متجددان غربگراى داخلى مدعى اقتباس فرهنگ و الگوى توسعه نامتعادل معاصر جهانى مىباشند و به این وسیله دانشگاهها و مراکز پژوهشى کشور را علیرغم برخى پیشرفتهاى علمى و فنى اخیر که اصلاح و تکمیل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسیار ارزشمند و مغتنم مىباشد با بحرانى فرهنگى مواجه ساختهاند به نحوى که بارها رهبر معظم انقلاب با شکوه از روند کار دانشگاهها و مراکز مربوطه خواستار اسلامى شدن دانشگاهها و مراکز پژوهشى شدهاند و تصریح نمودهاند که سرنوشت آینده کشور بستگى به همین تحقق اسلامى کردن دانشگاهها و مراکز پژوهشى مربوطه دارد.
اما در پاسخ به چنین خواستبنیادین و ضرورى بسیارى از مسوولین تصور مىکنند که تنها با صدور چند آییننامه صورى و یا اجرایى و ادارى مىتوان به انجام چنین مسئله خطیر مبادرت ورزید غافل از آنکه مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در مرحله نخستبا ایجاد تحولى فرهنگى و فکرى در عرصه علوم فلسفى و دینى و انسانى که خود مىتواند منجر به تحقق توسعهاى همه جانبه در همه عرصههاى فرهنگى، اقتصادى، علمى و سیاسى گردد، ممکن و میسر مىباشد تا به این وسیله کشور اسلامى ما قادر به رفع مشکلات و نیازهاى مادى و همچنین معنوى خود و بلکه امتبزرگ اسلامى گردد تا بتواند در دنیاى به بن بست رسیده و بحرانى و متناقض جهان کنونى که دچار تعارضاتى ریشهاى در همه عرصههاى فلسفى، علمى، اخلاقى، سیاسى و زیست - محیطى استبا پىریزى یک تمدن متعادل و بزرگ اسلامى در آیندهاى نه چندان دور که امروزه سخت مورد نیاز جامعه بشرى است.
منادى رهایى بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتنى بر پیشرفت و آشوب و یا علم و توحش مدرن معاصر گردد.
"مسئله اسلامى شدن دانشگاهها در نگاه امام خمینى" از اینرو در پایان این بخش متذکر مىگردم که از نظر بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران نه تنها علوم انسانى از فلسفه و عرفان تا علوم اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، هنر و ادبیات ارتباطى مستقیم با برخى مبانى و اصول اعتقادى و معنوى اسلام دارند بلکه حتى علوم طبیعى و ریاضى نیز ریشه در همین مبانى مابعدالطبیعى که در دو علم شریف فلسفه و عرفان اسلامى مطرح مىباشد، دارند (نه آنچنانکه صرفا در قرون وسطى و گذشته به آن توجه مىگردید) .
از اینرو معظمله در ارتباط با حوزههاى علمیه نیز (که مىتواند نقشى تعیین کننده در اسلامى کردن دانشگاهها داشته باشد) برخلاف گذشته دعوت به صلح و وحدت میان علوم اسلامى از فقه تا فلسفه و عرفان که در گذشته به علت عدم تحقق نظام سیاسى ولایت در برخى موارد، علماى علوم مذکور در تضعیف و مخالفتبا یکدیگر اصرار مىورزیدند داشتند ایشان در پیامى دیگر فرمودند" فقها، هنرپیشگان...
که در اینجا برخلاف سنت گذشته قایل به ارتباط میان "فقه و سینما" گشتند.
چیزى که در نظر بسیارى خود امرى اعجابآور و بى سابقه مىباشد و یا ایشان با طرح نقش عظیم "زمان و مکان" در اجتهاد و بدنبال آن با صدور فتاواى بزرگى در خصوص شطرنج، موسیقى و هنر خواستار تحولى جدید در عرصه نگاه سنتى و حوزوى حوزههاى علمیه نسبتبه مسائل مذکور و جدید بودند و همچنانکه قبلا بیان گردید دنیاى مغرب زمین بعد از تجربه چند قرناندیشههاى اومانیستى و الحادى در مخالفتبا علوم دینى و الهى هم اکنون به جهتبروز بحرانهاى بزرگى در عرصه تفکر و نیز اخلاق و سیاستبا وجود فقر معارف مسیحى و دینى در آن سرزمین مجددا متذکر لزوم تحقق پیوندى متعادل (نه آنچنانکه علماى مسیحیت مطرح مىکنند) میان همه علوم انسانى و حتى تجربى و طبیعى با برخى اصول مابعدالطبیعى و دینى و معنوى مىباشند که جا دارد تدوین کنندگاناندیشمند و متعهد اسلامى در عرصه طرح و نقد مواد علمى، آموزشى و پژوهشى کشورمان با توجه به نکات مذکور به ایفاى نقش بسیار بزرگ خود در عرصه مباحث علمى و دانشگاهى جمهورى اسلامى ایران و بلکه جهان بشرى موفق گردند.
در پایان مجددا متذکر مىگردم براى اسلامى شدن دانشگاهها و تدوین علوم انسانى جدید بر اساس حقایق عالیه اسلامى در ابتداء باید متوجه برخى مبانى و محورها و یا اساسا امکان تاسیس علوم انسانى جدید در مراکز علمى دانشگاهى و حوزوى در جمهورى اسلامى ایران و بلکه جهان معاصر گردید (که ما در مباحث گذشته تا حدودى به بیان برخى از آنها مبادرت ورزیدیم) تا براساس وقوف و تذکر نسبتبه آنها بتوانیم قادر به تاسیس و تدوین علوم انسانى و برخى مبانى فلسفى علوم تجربى و پایه موفق گردیم.
اخلاق دانشجویى از زبان امام خمینى (قدس سره) علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است; چون اشتغال به ماسوى الله است.
اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى الله حفظ باشد و بخواند، جزحجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمىشود.
اگر شما درس بخوانید، زحمتبکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانید که میان «عالم» و «مهذب» خیلى فاصله است.
مرحوم شیخ (1) ، استاد ما، رضوان الله تعالى علیه، مىفرمود اینکه مىگویند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل» صحیح نیست.
باید گفت: «ملا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!» کسب فضایل و مکارم انسانى و موازین آدمیت از تکالیف بسیار مشکل و بزرگى است که بر دوش شماست.
گمان نکنید اکنون که مشغول تحصیل علوم شرعیه مىباشید و فقه که اشرف علوم است مىآموزید، دیگر راحتید و به وظایف و تکالیف خود عمل کردهاید.
اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، این علوم هیچ فایدهاى ندارد.
اگر تحصیلات شما، العیاذبالله، براى خدا نباشد و براى هواهاى نفسانیه، کسب مقام و مسند، عنوان و شخصیت در این راه قدم گذاشته باشید، براى خود وزر و وبال اندوختهاید.
این اصطلاحات اگر براى غیر خدا باشد، وزر و وبال است.
این اصطلاحات هر چه زیادتر شود، اگر با تهذیب و تقوى همراه نباشد، به ضرر دنیا و آخرت جامعه مسلمین تمام مىشود.
تنها دانستن این اصطلاحات اثرى ندارد.
علم توحید هم اگر با صفاى نفس توام نباشد، وبال خواهد بود.
چه بسا افرادى که عالم به علم توحید بودند و طوایفى را منحرف کردند.
چه بسا افرادى که همین اطلاعات شما را به نحو بهترى دارا بودند، لیکن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند، وقتى وارد جامعه گردیدند، بسیارى را گمراه و منحرف ساختند.
این اصطلاحات خشک اگر بدون تقوى و تهذیب نفس باشد، هر چه بیشتر در ذهن انباشته گردد، کبر و نخوت در دایره نفس بیشتر توسعه مىیابد.
و عالم تیره بختى که باد نخوت بر او چیره شده، نمىتواند خود و جامعه را اصلاح نماید و جز زیان براى اسلام و مسلمین نتیجهاى به بار نمىآورد و پس از سالها تحصیل علوم و صرف وجوه شرعى، برخوردارى از حقوق و مزایاى اسلامى، سد راه پیشرفت اسلام و مسلمین مىگردد و ملتها را گمراه و منحرف مىسازد و ثمره این درسها و بحثها و بودن در حوزهها این مىشود که نگذارد اسلام معرفى گردد، حقیقت قرآن به دنیا عرضه شود، بلکه وجود او ممکن است مانع معرفت جامعه نسبتبه اسلام و روحانیت گردد.
من نمىگویم درس نخوانید، تحصیل نکنید، باید توجه داشته باشید که اگر بخواهید عضو مفید و مؤثرى براى اسلام و جامعه باشید، ملتى را رهبرى کرده به اسلام متوجه سازید، از اساس اسلام دفاع کنید، لازم است پایه فقاهت را تحکیم کرده صاحبنظر باشید; اگر خداى نخواسته درس نخوانید، حرام است در مدرسه بمانید; نمىتوانید از حقوق شرعى محصلین علوم اسلامى استفاده کنید.
البته تحصیل علم لازم است، منتها همانطور که در مسائل فقهى و اصولى زحمت مىکشید، در راه اصلاح خود نیز کوشش کنید.
هر قدمى که براى تحصیل علم بر مىدارید، قدمى هم براى کوبیدن خواستههاى نفسانى، تقویت قواى روحانى، کسب مکارم اخلاق، تحصیل معنویات و تقوى بردارید (2) .
توسعه فرهنگى از دیدگاه امام خمینى ضرورت طرح اندیشههاى امام خمینى (ره) درباره توسعه و فرهنگ در سالهاى اخیر دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعى و فرهنگى، توسعه را ضرورتى اجتنابناپذیر براى کشورهاى جهان سوم دانستهاند و رسانههاى جمعى، کتابها، مطبوعات و نشریات این کشورها، آئینه اندیشههاى توسعه گردیدهاند.
انعکاس گسترده اندیشههاى توسعه، در رسانههاى جمعى و مطبوعات، ضمن آنکه نشان دهنده اهمیت طرح موضوع توسعه است، همگانى کردن این اندیشهها و اشاعه آن را نیز ضرورى مىسازد.
اما همگانى شدن و اشاعه اندیشههاى توسعه، در کشورهاى جهان سوم مىتواند داراى کارکرد مثبتیا منفى باشد.
کارکرد مثبت فراگیر شدن این تفکر آن است که مردم این کشورها هنگامى که ضرورت توجه به توسعه را درک کنند، بتدریجبراى انجام حرکتى عمومى به سوى سازندگى، بسیج مىشوند.
کارکرد منفى اشاعه اندیشههاى توسعه، انحراف افکار عمومى، وابستگى و گسیختگى فرهنگى و اجتماعى ناشى از پذیرش اندیشهها و نظریههاى غیر بومى و استعمارى درباره توسعه مربوط مىشود.
غالب نظریههاى توسعه، در دهه هفتاد میلادى از طرف دانشمندان غربى و یا وابسته به غرب و نظام استکبارى حاکم بر جهان ارائه شده است، در نتیجه بطور آگاهانه و عمد و گاهى غیر عمد، برخى نظریههاى توسعه، عقب ماندگى و وابستگى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى کشورهاى جهان سوم به آمریکا و چند قطب صنعتى دیگر جهان را به دنبال داشته است.
گاهى نیز آشکارا ارزشهاى معارض با نظام ارزشى جهان سوم را - که پذیرش آنها اساسا جز بىهویتى و پوچى این ملتها ره آورد دیگرى در پى ندارد - تبلیغ کرده است.
الگوى نوسازى، عقیده کسانى که اندیشه دوگانگى جامعه سنتى و جامعه مدرن را مطرح ساختهاند، از جمله نمونههاى بارز آن دسته از نظریههایى است که آشکارا، در جهت نفى هویت فرهنگى ملتهاى جهان سوم تلاش مىکردند.
نظریه دوگانگى جامعه سنتى و مدرن که اصطلاحا به دیدگاه نوسازى موسوم است، قائل به دگرگونى کامل جامعه سنتى (ماقبل مدرن) به جامعههایى با انواع تکنولوژى، سازمان اجتماعى و فرهنگ مربوط به آن است.
جامعهاى که داراى ویژگیهایى نظیر اقتصاد پیشرفته و ثروتمند و از هر حیث نظیر کشورهاى غربى است.
بطور کلى این نظریهپردازان، طبق سنتى جامعهشناختى، به تقسیمبندى دوگانهاى از جوامع، یعنى جوامع سنتى در مقابل جوامع مدرن پرداختهاند، بطورى که در یک سو با جامعهسنتى - نقطهاى که توسعه نیافتگى از آن آغاز مىشود - و ازسوى دیگر با جامعهاى مدرن، نظیر جوامع دموکراتیک غربى روبرو هستیم.
فرض بر این است که تمام جوامع، در مرحله سنتى شبیه به هم بودهاند و بالاخره این جوامع، همان دگرگونیهایى را از سر خواهند گذراند که در غرب، اتفاق افتاده است.
و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد.
و این گذر، از طریق اشاعه فرهنگ، تکنولوژى و نظام ارزشهاى سرمایهدارى و یا گسترش نظامهاى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى از نوع غربى به وجود مىآید دانیل لرنر، رستو، مک کله لند، رایزمن و کسانى که نظریه خود را مبتنى بر تناقض میان سنت و صنعت مدرن و ماقبل مدرن ارائه کردهاند، در نهایت، غربى شدن را تنها راه توسعه قلمداد کردهاند.
حتى اگر این نظریهها محصول و نتیجه تحقیقات و روشهاى علمى معتبر باشد، باز بیش از آنکه توسعه و پیشرفت ملى کشورهاى جهان سوم را موجب شوند، زنجیره وابستگى جهان سوم به آمریکا را تحکیم و تقویت مىنمایند.
متاسفانه غیر بومى بودن و بیگانگى دانشمندان و عالمان علوم اجتماعى و اقتصادى نظریه پرداز در امر توسعه، باعث گردیده که مفاهیمى غیر بومى و ارزشهاى بیگانه با نظام ارزشى کشورهاى جهان سوم در این جوامع اشاعه، تبلیغ و در نهایتبه آنها تحمیل گردد.
از اینرو کشورهاى جهان سوم علاوه بر مشکل توسعه نیافتگى با مساله جدیدترى به نام توسعه اندیشهها و نظریههاى غربى و استعمارى توسعه مواجهند.
براى مقابله با این مشکل، حداقل دو راه را مىتوان پیشنهاد و دنبال کرد: الف- اتخاذ رویکردى انتقادى به نظریههاى توسعه.
ب- ارائه و تبلیغ دیدگاهها و اندیشههاى متفکران مذهبى، ملى، مردمى و بومى.
اینراه حل در واقع تمهیدى است که مىتواند تا حدى ناسازگاریها و عناصر ناسره اندیشههاى غیربومى و بیگانه را آشکار کند و در صورتى که توطئهاى فکرى یا فرهنگى در پى اغواى افکار عمومى باشد آن را خنثى سازد.
این نظریهها و دیدگاهها در جامعه، خود آگاهى فرهنگى ایجاد کرده و بینش انتقادى آنان را بیشتر مىسازد.
دیدگاههاى حضرت امام خمینى رضوان الله علیه، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگى با توجه به ضرورتى که شرح آن گذشت ، یکى از نیازهاى اساسى جامعه امروز ماست.
اما متاسفانه در سالهاى اخیر، اکثرا مطبوعات کشور با ترجمه و اقتباس از کتابها و مجلات غربى، بیش از گذشته به تبلیغ و اشاعه نظریههاى غربى توسعه مىپردازند و از دیدگاههاى مذهبى، ملى و شخصیتهاى بزرگى چون امام خمینى (ره) غافل ماندهاند.
حضرت امام خمینى (ره) با هوش و درایت کم نظیر و الهى، بینش عمیق و شناخت دقیق از مسائل انسانى، اجتماعى و سیاسى، تجربه سالهاى پر فراز و نشیب از تاریخ و وقایعى که در این سده در جهان و کشورهاى اسلامى رخ داد و با الهام از تعالیم عالیه اسلام و آیات قرآن، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبرى بزرگ، با بیانى بلیغ و شیوهاى حکیمانه، دردها، مسائل و مصائب کشورهاى اسلامى را بیان مىکرد و راههاى نجات و حل مشکلات را توصیه مىنمود.
ایشان غالبا در رهنمودهاى خود از ذکر مقدمات و عبارت پردازیهاى معمول پرهیز نموده و به روح و محتواى مطلب اشاره مىفرمودند و با ذکر شواهد ، مثالها، اهداف، نتایج و سیاستهاى کلى، هدایت و ارائه طریق مىکردند.
بنابراین بر اهل قلم و اهل علم است که این سیاستهاى کلى، اهداف عالى و ظرایف عمیق را بررسى نموده و باز نمایند.
حضرت امام خمینى (ره) در مناسبتهاى گوناگون، ایدهها، خط مشىهاى کلى، اصول و سیاستهاى کلان و استراتژى دراز مدت کشور و امت اسلامى، بلکه مستضعفان جهان را مطرح مىفرمود و راه مجد و عزت و عظمت را به انسانهاى دربند مىآموخت.
در این نوشتار تلاش خواهد شد، تا آنجا که مقدور استبرخى از دیدگاههاى آن بزرگ مرد تاریخ توضیح داده شود.
توسعه از دیدگاه امام خمینى (ره) مفهوم توسعه از دیدگاه امام خمینى از پنج ویژگى زیر برخوردار است: - جامعیت مفهوم توسعه به نحوى که کلیه ابعاد وجودى انسان را فرا مىگیرد.
- اساس توسعه، مبتنى بر فرهنگ است.
- استقلال فرهنگى، عامل اصلى توسعه و وابستگى فرهنگى، عامل اصلى توسعه نیافتگى است.
- فرهنگ اسلامى، اساس و هدف توسعه فرهنگى است.
- تربیت و تعالى انسان، شرط توسعه و غایت آن است.
1- جامعیت مفهوم توسعه تعریف و مفهوم توسعه از جنگ جهانى دوم به بعد - که آغاز تولد آن بود - تا امروز که چندین دهه از آن مىگذرد، کاملا تغییر کرده است.
برداشتها و مفاهیم اولیه از توسعه، مبتنى بر کمیات اقتصادى بود و شاخصهاى اقتصادى، معرف سطح توسعه یافتگى یا عقب ماندگى شناخته مىشد.
اما از دهه هفتاد میلادى به بعد شاخصهاى اجتماعى نیز به شاخصهاى توسعه افزوده گردید.
رشد جمعیت، رشد شهرنشینى، دموکراسى، عدالت اجتماعى یا توزیع عادلانه ثروت، دسترسى به وسائل ارتباط جمعى، ثبات سیاسى و بودجه آموزش و تحقیقات، عواملى بودند که بتدریجبه عنوان شاخصهاى توسعه پذیرفته شدند.
بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد میلادى، نظرها را بیش از گذشته متوجه عوامل فرهنگى ساخت و نواقص نظریههاى اقتصادى توسعه را آشکارتر نمود.
بروز بحرانهاى اجتماعى، انفجار جمعیت، تضادهاى قومى، پیروزى انقلاب اسلامى ایران، نضج فعالیتهاى مذهبى و گرایشهاى دینى در غرب و فروپاشى شوروى سابق در نتیجه اختلافات فرهنگى و قومى اقوام ساکن این کشور، عواملى بودند که متفکران مسائل توسعه را بیشتر متوجه اهمیت و نقش فرهنگ، در فرآیند توسعه و تغییرات اجتماعى ساخت.
در وضعیت کنونى، همه صاحبنظران پذیرفتهاند که براى هر نوع توسعهاى باید به عالم فرهنگ توجه ویژه داشت; چرا که داشتن بینش یکسویه اقتصادى، در بررسى اجتماعى، خطایى فاحش است.
اما بر ماهیت این توجه نیز همچنان بینشى مادى حاکم است، زیرا تمامى ابعاد وجودى انسان و نیازهاى معنوى او را دربرنمىگیرد.
حضرت امام خمینى (ره) به عنوان رهبرى دینى، عارفى فیلسوف، فقیهى مجتهد و مرد سیاست و عمل، در رهنمودهایى که درباره مسائل اقتصادى و برنامهریزیهاى توسعه ارائه کرده است، جامعیت مفهوم توسعه را در نظر داشتهاند.
بعد از پذیرش قطعنامه 598 و پدید آمدن شرایط جدید و ضرورت تجدید قواى کشور و ملت و اتخاذ تصمیمى قاطع و سرنوشتساز براى بازسازى و شروع فعالیتهاى اقتصادى، حضرت امام خمینى (ره) طى پیامى که در یازدهم مهرماه 1367 صادر کردند، محورهاى عمده و حیاتى، در دهه بازسازى کشور را اعلام فرمودند.
برهمین اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازى و سازندگى نام گرفت.
بینش جامع حضرت امام (ره) درباره توسعه وبرنامههاى اقتصادى، در این پیام کاملا مستتر است.
در این پیام، محورهاى زیر به عنوان کلىترین پایههاى برنامهریزى آینده کشور ، مورد تاکید قرار گرفته است.
- کلیدى بودن سیاست نه شرقى ، نه غربى به عنوان رمز عزت و اعتبار کشور .
- تاکید بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقى در جامعه.
- تاکید بر اینکه بازسازى منجر به وابستگى نشود.
- اصالت والویت داشتن خودکفایى کشاورزى، در مقابل بازسازى مراکز صنعتى.
- توجه به رفاه مردم با رعایتشعایر و ارزشهاى اسلامى و انقلابى.
- بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنههاى بازسازى کشاورزى، صنعت و تجارت.
- تاکید بر پیچیده بودن شرایط سیاسى و اقتصادى نظام و لزوم رعایت این شرایط در برنامهریزى و موضعگیرى.
- توسعه مراکز علمى و تحقیقاتى و تشویق نیروهاى خلاق و سازند.
- همکارى همه جانبه کارشناسان و صاحبنظران با مسوولین اجرایى در بازسازى کشور.
- قدرشناسى از ایثارگران.
- توجه ویژه به تقویتبنیه دفاعى و نظامى کشور.
- این منشور بازسازى که توسط حضرت امام خمینى (ره) صادر گردید، نشان مىدهد که ایشان در شکل فعالیتها و برنامه ریزیهاى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، حفظ ارزشها، اعتقادات فرهنگى - اسلامى را در راس امور و رسیدن به پیشرفت مادى و تامین رفاه و امکانات زندگى، براى آحاد مردم را به عنوان یک ضرورت ، توامان عنوان داشتهاند.
این بینش از سوى فردى که سیاست گزار و تعیین کننده اهداف علمى، در برنامهریزیهاى کشور است مفهوم جدیدى از توسعه را ارائه مىکند.
2- اساس توسعه مبتنى بر فرهنگ است یکى از نکاتى که جامعهشناسى مارکسیستى و آراء فلسفى ماتریالیستها به بشریت القا کرده و مدتها نصب العین متفکران اجتماعى بوده است; تفکیک و طبقهبندى دوگانه حیات انسانى، به زیرساختیا زیربنا و روساختیا روبنا است.
در این طبقهبندى، زیر ساخت اجتماعى، عبارت از شیوههاى تولید، روابط تولیدى، ابزار تولید، مالکیت و نیروهاى تولیدى و در واقع، اقتصاد است، و رو ساختیا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق ، مذهب، هنرها، و بطور کلىتر فرهنگ است.
در این طبقهبندى چنین فرض شده است که فرهنگ یک جامعه، محصول زندگى اقتصادى است.
دین، فلسفه و هنر، تابعى از صنعت، کشاورزى، تجارت و محصول سادهاى ناشى از فرایند تولید کالا وخدمات در جامعه است.
این نظریه راهنماى بسیارى از تئوریهاى توسعه بوده و بسیارى از تغییرات اجتماعى با توجه به این پیش فرض تبیین شده است.
حضرت امام خمینى (ره) با استناد به تعالیم عالیه اسلام و براساس اندیشه دینى، اساس جامعه را در فرهنگ آن مىداند و ضمن پذیرش نیازهاى مادى و اقتصادى به عنوان یکى از ابعاد وجودى انسان، نقش فرهنگ را تعیین کننده وامور دیگر را تابعى از آن مىشناسد.
براى تبیین دیدگاههاى امام خمینى (ره) درباره محور بودن فرهنگ، هیچ بیانى رساتر از کلمات خود ایشان نیست: "بىشک بالاترین و والاترین عنصرى که در موجودیت هرجامعه دخالت اساسى دارد، فرهنگ آن جامعه است.
اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد ولى پوچ و پوک و میان تهى است.
اگر فرهنگ جامعهاى وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا مىکند، و بالاخره در آن مستهلک مىشود و موجودیتخود را در تمام ابعاد از دست مىدهد" (صحیفه نور، ج15، ص16) ایشان در جایى دیگر اساس سعادت را در فرهنگ جامعه مىدانند و مىفرمایند: "فرهنگ مبدا همه خوشبختیها و بدبختیهاى ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد این جوانهایى که تربیت مىشوند به این تربیتهاى ناصالح، اینها در آتیه فساد ایجاد مىکنند.
.
".
(صحیفه نور، ج1، ص273) .
درباره فرهنگ هرچه گفته شود کم است ومىدانید و مىدانیم اگر انحرافى در فرهنگ یک کشور پیدا شود.
دیرى نخواهد گذشت که انحراف فرهنگى بر همه غلبه مىکند و همه را خواهى نخواهى به انحراف مىکشاند.
(صحیفه نور، ج17، ص3، 2) .
مقام معظم رهبرى درباره فرهنگ کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ جامعه اسلامى مىفرمایند: "خیلى جاى تاسف است که یک ملتى مثل ملت ما، با آن سوابق کهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت که یک بخش از این سابقه یعنى 1300 سال بعد از اسلام که واقعا سرشار از برجستگیها و درخشندگیهاستحالا قبل از 1300 سال را اطلاع زیادى نداریم.
اما اجمالا مىشود فهمید که یک ملتبزرگ با آن خصوصیات، قاعدتا فرهنگ بالغى داشته است.
اگر چه از جزئیاتش، مگر بعضى از آثار، خبر نداریم لکن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده، مىدانیم، ملت ایران به برکت اسلام واقعا خیلى نبوغ و برجستگى نشان دادند و منت زیادى از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلکه بر سر همه دنیا باقى گذاشتند که اینها در سطر سطر تاریخ دنیا مسطور و مضبوط است.
اگر خود ما که از این مساله غافلیم به تاریخ آنها مراجعه کنیم، خواهیم دید.
" (فرهنگ و تهاجم فرهنگى برگرفته از سخنان مقام معظم رهبرى انتشارات سازمان مدارک فرهنگ انقلاب اسلامى، ص23) .
حضرت امام خمینى (ره) که ریشه تمامى معضلات جامعه را در بیماریهاى فرهنگى مىدانستند، کرارا گوشزد مىکردند که آفات فرهنگى سموم کشندهاى هستند که سیاست و اقتصاد جامعه را هلاک مىکنند.
چنین بینشى ایشان را بیش از هرچیز، به آسیب شناسى فرهنگى در جامعه اسلامى سوق مىداد، به همین دلیل در تمامى سخنرانیها و آثارشان نوعى جهتگیرى آگاهانه در راستاى تبیین و توضیح مسائل فرهنگى، مشهود است.
ایشان غربزدگى، استعمار فرهنگى، جهل فرهنگى، .
و بسیارى از آفات فرهنگى دیگر را از موانع اصلى دستیابى به الگوى جامع توسعه مىشناختهاند: ".
فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالک اسلامى رخنه کرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمتبیگانگان و مستعمرین در مىآورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامى فریبنده، جوانان ما را منحرف مىکند.
" (صحیفه نور، ج1، ص156، تاریخ 19/11/1349) .