چکیده
این مقاله، پس از تعریف اصل و بیان ضرورت آن در مباحث تعلیم و تربیت، به ویژگىهاى حاکم بر اصول تربیتى مىپردازد، و سپس اصولى از قبیل: خدامحورى، تعبدمدارى، متربىمحورى، زندگى محورى، فردمحورى، عملگرایى، اخلاقمدارى، سعىمحورى، اعتدالگرایى، محبتمحورى، نظارتمدارى، خوف و رجا، مرگاندیشى، آخرتاندیشى و آرمانگرایى را مورد بررسى قرار مىدهد و در پایان به دستآوردهاى تربیتى این اصول مىپردازد.
واژههاى کلیدى: اصول تربیتى، تعلیم و تربیت اسلامى، اخلاق، فطرت، انسانشناسى.
مقدمه
وجود اصول و قواعد کلّى در مناسبات انسانى و مرجعیت آن براى تفسیر رفتارها آنچنان آشکار است که غالباً نیازى به بیان تشریحى آن وجود ندارد. بدیهى است که هیچ کنش و واکنش انسانى نمىتواند در خلأ و بدون ضابطهاى مشخص آغاز، و بىهدف پایان پذیرد. رفتارهاى یکسان زیادى مىتوان یافت که خاستگاه واحدى ندارند؛ به منظور متفاوتى انجام مىشوند و احتمالاً نتایج مختلفى نیز به بار مىآورند.
امر تربیت که یکى از زمینههاى مهم در مناسبات انسانى است نیز از این قاعده مستثنا نیست. نحلهها و مکاتب تربیتى هیچگاه خود را فارغ از چارچوبهاى بنیادین و اصول نظرى معرفى نمىکنند. حتى مکتبهایى چون رفتارگرایى، که بر رفتار تأکید مىکنند و اهداف کلى و آرمانى را چندان قابل مطالعه و تحقیق نمىدانند، نیز هرگز ادعایى در شکستن حصر قواعد و اصول کلى حاکم بر رفتار را ندارند؛ چرا که پذیرش همین قواعد و اصول کلى سبب امتیاز و تشخیص مکاتب تربیتى و جدایى آنها از یکدیگر مىشود. آنچه همه، بر سر آن اتفاق نظر دارند داشتن هدف و روشهاى متناسب با آن است. انتخاب هدفهاى تربیتى ریشه در نوع انسانشناسى مختلف دارد و هدفها، تعیینکننده نوع روشهاى تربیتىاند. بنابراین، مىتوان هماهنگى اصول را با مبانى انسانشناسى از طریق هدف و غایتشناسى کاملاً توجیه کرد. به بیانى واضحتر منشأ انشقاق اصول، اهدافى است که همواره از زوایاى درک موقعیت انسان در جهان بر اساس رویکردهاى گوناگون به او و جهان دریافت شده است. با توجه به آنچه بیان شد، حداقل مفاهیمى که در دستور کار هر مکتب تربیتى قرار مىگیرد عبارت است از: مبنا، هدف، اصل و روش. شناخت مفاهیم مزبور و درک نحوه ارتباط آنها نسبت به یکدیگر و کارکرد متمایز هر یک در زمینهى تربیت، ما را به ساخت چارچوب یا نظام تربیتىِ مشخص رهنمون مىسازد؛ چارچوبى که فرایند تربیت در آن آغاز، و به سرانجامى متناسب با شاخصهاى آن، نایل مىشود.