دانلود مقاله پیام قرآن

Word 77 KB 14048 19
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع

  • تفسیر موضوعی چیست؟

    و چه مشکلاتی را حل می کند؟


    پاسخ به این دو سؤال مهم اثر عمیقی در فهم صحیحتر و بهتر کتابهایی چون کتاب حاضر دارد و تا جواب این دو پرسش روشن نشود نمی توان به خوبی دریافت که این گونه کتابها چه هدفی را تعفیب می کند؟
    در پاسخ به سؤال اول یادآورد می شویم که قرآن مجید کتابی است که در طول 23 سال با توجه به نیازها و شرایط مختلف اجتماعی و حوادث گوناگون نازل شده و همگام با پیشرفت جامعه اسلامی پیشروی کرده است.
    آیات سوره هایی که در مکه نازل شده عمدتاً ناظر به تحکیم پایه های ایمان و اعتقاد نسبت به توحید و معاد و مخصوصاً مبارزه شدید و پی گیر با شرک و بت پرستی است در حالی که آیات سوره هایی که در مدینه نازل شده و طبعاً بعد از تشکیل حکومت اسلامی بوده ناظر به احکام اجتماعی و عبادی و سیاسی و تشکیل بیت المال و نظام قضایی اسلام و مسائل مربوط به جنگ و صلح و نبرد با منافقان و امثال آن می باشد که اسلام با آن درگیر بوده.
    بدیهی است که هیچیک از این مسائل به صورت یک رساله عملیه یا یک کتاب درسی و کلاسیک مطرح نگشته بلکه طبق نیازها و مناسبتها و ضرورتها،آیات نازل گشته است مثلاً ملاحظه می کنیم که احکام مربوط به جهاد و دستورات جنگی و عهدنامه ها و اسیران و غرامتهای جنگی و مانند آن به طور پراکنده در هر غزوه به مناسبت آن غزوه نازل گشته درست مانند نسخه های یک طبیب ماهر که هر روز به تناسب حال بیمار می نویسد تا او را به سلامت کامل برساند.
    حال اگر آیات قرآن را که در هر سوره از سوره نازل شده به ترتیب تفسیر کنیم تا آن «تفسیر ترتیبی» خواهد بود و اگر آیات مربوط به یک «موضوع» را از تمام قرآن جمع آوری نموده در کنار هم بچینیم و آن را فصل بندی نموده تفسیر کنیم نامش «تفسیر موضوعی» است.
    حال اگر آیات قرآن را که در هر سوره از سوره نازل شده به ترتیب تفسیر کنیم تا آن «تفسیر ترتیبی» خواهد بود و اگر آیات مربوط به یک «موضوع» را از تمام قرآن جمع آوری نموده در کنار هم بچینیم و آن را فصل بندی نموده تفسیر کنیم نامش «تفسیر موضوعی» است.

    مثلاً هرگاه تمام آیات مربوط به جهاد که در طی ده سال در سوره های مدنی نازل شده یا آیات مربوط به اسماء و صفات خداوند که در طی 23 سال در تمام قرآن نازل گردیده در کنار هم قرار گیرد، و در رابطه با یکدیگر تفسیر شود تفسیر موضوعی نام خواهد داشت در حالی که اگر هر آیه را در جای خود جداگانه مورد بحث و بررسی قرار دهیم همان تفسیر ترتیبی است.

    هر یک از این دو تفسیر مزایا و آثاری دارد که ما را از یکدیگر بی نیاز نمی سازد و به مصداق «هر چیز به جای خویش نیکوست» هر دو نوع تفسیر برای پژوهندگان قرآن ضروری و لازم است !

    (البته در آغاز کار تفسیر ترتیبی سپس تفسیر موضوعی).

    «تفسیر ترتیبی» این مزایا را دارد: جایگاه هر آیه را با زمان و مکان نزولش با آیات قبل و بعدش با قرائن داخلی و خارجی آن روشن می‌سازد که بدون اینها فهم دقیق معنی آیه ممکن نیست.

    به تعبیر دیگر تفسیر ترتیبی،هر آیه ای را درست در جای خود می بیند، و رابطه آن را با حیات جامعه اسلامی و پیشرفت و تکامل آن در نظر می گیرد، و این رابطه مسائل زیادی را کشف می کند.

    در حالی ک در تفسیر موضوعی،آیات از شکل حوادث عینی و جزیی درآمده شکل کلی به خود می گیرد و از جایگاه خود تا حدی دور می شود.

    ولی در عوض،تفسیر موضوعی می تواند از مسائل زیر پرده بردارد: ابعاد پراکنده یک موضوع را که در آیات مختلف آمده در کنار هم قرار می دهد و موضوعات را به صورت چند بعدی و جامع می نگرد و طبعاً حقایق تازه ای از آن کشف می کند.

    ابهاماتی که در بدو نظر در بعضی از آیات قرآن به چشم می خورد با توجه به اصل اساسی «القرآن یفسر بعضه بعضاً» (آیات قرآن یکدیگر را تفسیر می کنند) برطرف می سازد.

    جهان بینی اسلام،و بطور کلی، نگرش آن را در هر مسأله و هر موضوع آشکار می سازد.

    بسیاری از اسرار نهفته قرآن را تنها با روش تفسیر موضوعی می توان آشکار ساخت و به ژرفای آیات آن تا آنجا که در حوصله استعداد انسانهاست دست یافت.

    بنابراین هیچ مسلمان ژرف اندیش و آگاهی بی نیاز از آن دو نوع تفسیر نیست.

    آیه مباهله در آیه 61 سوره آل عمران می خوانیم : فَمَن حاجّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا وَ اَبنائَکُم وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَهُ الله عَلی الکاذِبینَ.

    «هر گاه بعد از علم و دانشی که به تو رسیده کسانی با توجه به بحث و ستیز برخیزند به آنها بگو:بیایید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم،شما هم فرزندان خود را،ما زنان خویش را فرا می خوانیم شما هم زنان خویش را،ما از نفوس خویش خود دعوت می کنیم شما هم از نفوس خود،آنگاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم».

    محتوای آیه مباهله آیه فوق به ضمیمه آیاتی که قبل و بعد از آن نازل شده نشان می دهد که در برابر پافشاری مسیحیان در عقاید باطل خود از جمله ادعای الوهیت حضرت مسیح (ع) و عدم کارایی منطق و استدلال در برابر لجاجت آنها،پیامبر(ص) خاص روحانی به ثبوت برساند،یعنی با آنها مباهله کند تا راستگو از دروغگو شناخته شود!

    مباهله در اصل از ماده «بَهل» (بر وزن اهل) به معنی رها کردن است به همین جهت هنگامی که حیوان را به حال خود واگذارند و پستان آنرا- برای جلوگیری از نوشیدن نوزادش- در کیسه قرار ندهند به آن حیوان «باهِل» می گویند،و «ابتهال» در دعا به معنی تضرع و واگذاری کار به خداست.

    و گاه این واژه را به معنی «هلاکت و لعن و دوری از خدا» معنی کرده اند آن نیز به خاطر رها کردن و واگذار نمودن بنده به حال خویش و خروج از سایه لطف خدا است.

    این از نظر ریشه لغوی و اما از نظر «مفهوم متداوال» که در آیه به آن اشاره شده مباهله به معنی نفرین کردن دو نفر به همدیگر است به این ترتیب که وقتی استدلالات منطقی سودی نداشت افرادی که با هم درباره یک مسأله مهم دینی گفتگو دارند و در یکجا جمع می شوند و به درگاه خدا تضرع می کنند و از او می خواهند که دروغگو را رسوا سازد و مجازات کند، همان کاری که پیامبر اسلام(ص) در برابر مسیحیان نجران کرد که در آیه به آن اشاره شده است.

    با توجه به آنچه گفته شد نگاهی به تفسیر آیه می اندازیم،می فرماید: «هرگاه (مسیحیان) بعد از علم و دانشی که به تو رسیده (درباره نفی الوهیت مسیح (ع) و تثلیث و انحرافاتی از این قبیل) با تو به بحث و ستیز برخیزند به آنها بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم و شما هم فرزندان خود را بخوانید (فَمَن حاجَّکَ فیهِ مَن بَعدِ ما جائَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَکُم)و ما زنان خود را دعوت می کنیم و شما هم زنان خود را (وَ نِسائَنا وَ نِسائَکُم) و ما نفوس خود را دعوت می کنیم و شما هم نفوس خود را (وَ انَفُسَنا وَ انفُسَکُم).

    سپس مباهله می کنیم(تا راستگو و دروغگو از این طریق شناخته شود) پس لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم (ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَهَ اللهِ عَلَیَ الکاذِبینَ).

    بدون تردید از نظر تاریخی این مسئله واقع شده یعنی پیامبر(ص) گروهی را انتخاب کرد و همراه خود برای مباهله آورد.

    در روایات اسلامی که مفسران و محدثان نقل کرده اند آمده است«هنگامی که آیه فوق نازل شد،پیامبر(ص) به مسیحیان نجران پیشنهاد مباهله داد،بزرگان مسیحی از پیامبر(ص) یک روز مهلت خواستند تا در این باره به شور بنشینند،اسقف (اعظم) به آنها گفت: نگاه کنید اگر فردا محمد(ص) با فرزند و خانواده اش برای مباهله آمد از مباهله با او بپرهیزید،و اگر اصحاب و یارانش را همراه آورد با او مباهله کنید که او پایه و اساسی ندارد.

    فردا که شد پیامبر(ص) آمد در حالی که دست علی (ع) را گرفته بود و حسن و حسین (ع) پیش روی او حرکت می کردند،و فاطمه پشت سر او، مسیحیان و در پیشاپیش آنان،اسقف اعظم آنان بیرون آمدند هنگامی که پیامبر (ص) را با همراهان مشاهده کرد پرسید:اینها کیانند؟گفتند:این یکی،پسرعمو و داماد او است،و این دو دختر زاده های او هستند،و این بانو،دختر او است که از همه نزد او گرامی تر است،اسقف نگاهی کرد و گفت:من مردی را می بینم که مصمم و با جرأت در مباهله است،و می ترسم او راستگو باشد،و اگر راستگو باشد بلای عظیمی بر ما وارد خواهد شد،سپس گفت: ای ابوالقاسم (محمد) ما با تو مباهله نخواهیم کرد،بیا با هم صلح کنیم !

    و در بعضی از روایات آمده است که اسقف اعظم گفت:من صورتهایی را می نگرم که اگر از خدا بخواهند کوه را از جا برکند چنین خواهد شد!

    پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد!

    همین مضمون با تفاوتهایی که به اصل قضیه ضرر نمیزند در بسیاری از تفاسیر دیگر نیز آمده است مانند تفسیر فخر رازی(جلد 8 صفحه 10) و قرطبی (جلد 2 صفحه 1346) و روح البیان (جلد 2 صفحه 44) و روح المعانی (جلد 3 صفحه 188) و بحر المحیط (جلد 2 صفحه 472) تفسیر بیضاوی (ذیل آیه مورد بحث) و تفاسیر دیگر.

    اکنون به سراغ کتب حدیث می رویم: مباهله در کلمات محدثان روایات فراوانی در منابع معروف و دست اول اهل سنت و منابع اهل بیت (ع) آمده است که با صراحت می گوید: آیه مباهله درباره علی (ع) و فاطمه و حسن و حسین (ع) نازل شده است از جمله: در صحیح مسلم در کتاب «فضائل الصحابه» در باب فضائل علی بن ابیطالب (ع) از سعدبن ابی وقاص نقل شده که معاویه به سعد گفت: «چرا ابوتراب (علی (ع) را سب و دشنام نمی دهی»؟

    گفت: من سه سخن از پیامبر اکرم (ص) به یاد دارم که به خاطر آنها نمی توانم علی (ع) را دشنام دهم !

    و اگر یکی از آنها برای من باشد بهتر از تعداد زیادی شتران سرخ مو است (این حیوان از گرانبهاترین سرمایه های عرب محسوب می شد) سپس داستان حدیث منزلت (در جنگ تبوک) و داستان پرچم دادن به دست علی (ع) در جنگ خیبر را ذکر می کند،و بعد می افزاید: وَلَمّا نَزَلَت هذهِ الایَهُ (قُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا وَ اَبنائَکُم) دَعا رَسُولُ اللهِ (ص) عَلیّاً وَ فاطِمَهَ وَ حَسَناً وَ حُسَیناً: اللهُمَّ هؤُلاءِ اَهلی: «هنگامی که آیه مباهله نازل شد رسول خدا (ص) علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را فرا خواند سپس عرضه داشت: خداوندا اینها اهل منند» (و مصداق این آیه اند) این حدیث را گروه دیگری از بزرگان اهل سنت نقل کرده اند مانند: ترمذی در صحیح خود.

    و بعد از نقل آن می افزاید،ابوعیسی می گوید این حدیث حسن،صحیح و غریب است(شاید غریب بودنش به خاطر ناسازگاری با پیش داوری های تعصب آمیز او است.) و احمد حنبلی در مسند.

    و بهیقی در السنن الکبری.

    و سیوطی در درالمنثور.

    در صحیح تر مذی در جای دیگر نیز حدیث از سعدبن وقاص نقل شده که وقتی آیه مباهله نازل شد،پیامبر اکرم (ص)،علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) را فرا خواند و عرضه داشت: اَللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهلی: «خداوند ا !

    اینها اهل بیت منند».

    همین حدیث را «حاکم» در «مستدرک الصحیحین» نقل کرده و در آخر می گوید:این حدیث صحیحی است که هماهنگ با موازین و شرائط صحت بر طبق عقیده شیخین بخاری و مسلم می باشد.

    و نیز بیهقی در السنن الکبری آن را نقل کرده است.

    سیوطی در «الدرالمنشور» از «حاکم» و «ابن مردویه» و «ابونعیم» در «دلائل» از «جابربن عبدالله انصاری» نقل می کند: «هنگامی که پیغمبر اکرم(ص) قرار مباهله با مسیحیان گذاشت،روز بعد دست علی‌(ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) را گرفت و برای مباهله آورد،اما آنها (مسیحیان) حاضر به مباهله نشدند،سپس جابر می افزاید: آیه تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا وَ اَبنائَکُم… درباره آنها نازل شده.

    سیوطی می گوید:«حاکم» این حدیث را صحیح شمرده است.

    در همان کتاب (الدرالمنثور) از ابن عباس نقل می کند که هیئت مسیحیان نجران خدمت پیامبر(ص) آمدند- و پس از شرح جریان مباهله و امتناع مسیحیان نجران- می افزاید: این در حالی بود که پیامبر‌(ص) بیرون آمد و با او علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) بودند و به آنها فرمود: من دعا می کنم و شما آمین بگویید،ولی مسیحیان نجران حاضر به مباهله نشدند و با پیامبر (ص) صلح کردند که جز یه بپردازند.

    در همان کتاب از «ابن جریر» از «علباء بن احمر الیشکری» نقل می کند هنگامی که آیه قُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا… نازل شد پیامبر(ص) به سراغ علی و فاطمه و فرزندان آنها حسن و حسین (ع) فرستاد و به مخالفان پیشنهاد کرد حاضر به مباهله شوند (و آنها خودداری کردند).

    علامه طبری در تفسیرش با سند خود از «زیدبن علی» در تفسیر این آیه نقل می کند: کانَ النَّبیُّ وَ عَلِیّ وَ فاطِمَهُ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ: «در آنجا پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع) بودند.» و نیز در همان کتاب به سندش از سدی در ذیل این آیه چنین نقل می کند: اَخَذَ النَّبیُّ بِیَدِ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ فاطِمَهَ وَ قال لِعلیّ اَتبِعنا:پیغمبر (ص) دست حسن و حسین و فاطمه را گرفت و به علی (ع) فرمود:«پشت سر ما بیا».

    «علامه ابوبکر حصاص» که از علمای قرن چهارم هجری است در کتاب «احکام القرآن» در یک تعبیر گویا در مورد مباهله می گوید: اِنَّ رُوُاهَ السَّیَر وَ نَقَلَه الاَثَرَ لَم یَختَلِفُوا فی اَنَّ النَّبِیَ (ص) اَخَذَ بِیَدِ الحَسَنَ وَ الحُسَینِ وَ عَلیِ وَ فاطِمَهَ (رَضِیَ اللهُ عَنهُم) وَ دَعَی النَّصاری الَّذینَ حاجُّوهُ اِلَی المُباهَلَهَ: «راویان تواریخ، و ناقلان آثار اختلاف ندارند در اینکه پیغمبر اکرم (ص) دست حسن و حسین و علی و فاطمه (ع) را گرفت و نصاری را که با او به بحث و ستیز برخاسته بودند به مباهله دعوت فرمود» مطابق گفته جصاص این مسأله مورد اجماع و اتفاق همه دانشمندان حدیث و تاریخ است.

    9.

    همین دانشمندان در کتاب دیگری به نام «معرفه علوم الحدیث» بعد از ذکر داستان مباهله می گوید :قالَ الحاکِمُ وَ قَد تَواتَرَتِ الاَخبارُ فی التَّفاسیرِ عَن عَبدِاللهِ بنِ عَبّاسَ وَ غَیرِهِ اَنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) اَخَذَ یَومُ المُباهَلَهِ بِیَدِ عَلِیٍ وَ حَسَنِ وَ حُسَینِ وَ جَعَلُوا فاطِمَهَ وَرائَهُم ثُمَّ هؤلاءِ اَبنائَنا وَ اَنفُسَنا وَ نِسائَنا: «حاکم می گوید در اخبار متواتر در کتب تفسیر از ابن عباس و غیر او آمده است که: رسول خدا(ص) روز مباهله دست علی و حسن و حسین (ع) را گرفت و فاطمه از پشت سر می آمد سپس فرمود: اینها فرزندان ما و نفوس ما و زنان ما هستند شما هم نفوس و فرزندان و زنانتان را بیاورید تا مباهله کنیم».

    این تنها بخشی از روایات مربوط به داستان مباهله و نزول آیه درباره این بزرگواران است بدیهی است تفاوت این احادیث در بعضی از جزئیات که فاطمه (س) همراه پیامبر(ص) بوده یا پشت سر پیامبر(ص) می آمده،و یا علی (ع) در کنار آن حضرت بوده یا پشت سر آن حضرت تأثیری در اصل مسأله نمی‌گذارد، زیرا در بسیاری از حوادث مسلم تاریخی مانند جنگ بدر و خیبر و احزاب و فتح مکه،اختلاف در نقل جزئیات و شاخ و برگها وجود دارد و کمتر حادثه مهم تاریخی را می توان پیدا کرد که در این گونه امور جزئی تفاوتی نداشته باشد.

    به هر حال روایات فوق،به گواهی گروهی از بزرگان اهل سنت چنان فراوان و مشهور است که به سر حد تواتر رسیده با این حال جای بسیار شگفتی است که نویسنده تفسیر المنار در ذیل این آیه می گوید: قالَ الاستاذُ الاِمامُ: اَلرِّوایاتُ مُتَّفِقَهُ عَلی اَنَّ النَبیَّ(ص) اِختارَ لِلمُباهَلَهَ عَلِیّاً وَ فاطِمَهَ وَ وَلَدَیهِما وَ یَحمِلُونَ کَلِمَهَ نِسائِنا عَلَی فاطِمَهَ وَ کَلِمَهَ اَنفُسِنا عَلَی عَلیٍ (ع) فَقَط، وَمَصادِرُ هذِهِ الرَّوایاتِ الشَیعَهُ؛ وَ مَقصَدُهُم مِنها مَعرُوفَ: «روایات متفقاً می گوید که پیغمبر(ص) برای مباهله علی (ع) و فاطمه (س) و دو فرزند آنان را برگزید،و کلمه «نسائنا» را بر فاطمه (س)،و کلمه «انفسنا» را فقط بر علی (ع) تطبیق کرده اند، مدرک این روایات شیعه است!

    و مقصد آنها از آن معروف است»!

    راستی عجیب است وقتی پای پیشداوری ها و تعصب های فرقه ای به میان می آید دانشمند معروفی مانند نویسنده المنار سخنی می گوید که سستی آن بر هیچ کس پوشیده نیست،آیا «صحیح مسلم» و «صحیح ترمذی» و «مسند احمد» از منابع معروف شیعه است؟

    آیا «سنن بیهقی» و « الدرالمنثور» سیوطی و «احکام القرآن» جصاص و «تفسیر طبری» و «مستدرک حاکم» را علمای شیعه نوشته اند؟

    اشتباهی به این بزرگی جز بر اثر حجاب تعصب پیدا نمی شود.نامبرده از یک سو می گوید روایات «متفقاً» این سخن را نقل کرده است و از سوی دیگر همه را زیر سؤال می برد.

    اگر کتابهایی همچون صحیح مسلم،و ترمذی،ومسند احمد،و مانند آن چنان باشد که شیعه بتوانند روایاتی جعل نموده و در همه آنها وارد کنند تا آنجا که به صورت حدیث متواتر درآید دیگر چه اعتباری برای این کتب باقی می‌ماند؟

    و چگونه می توان حتی یک حدیث آنرا پذیرفت؟

    در حقیقت نویسنده المنار با این سخن خود همه منابع معروف اهل سنت را بی اعتبار کرده و ارزش آنها را به کلی از بین برده است، آری او خواسته است فضیلتی را از علی (ع) و فاطمه و فرزندان آنها را انکار کند ولی با این کارش ریشه مذهب تسنن را زده است!

    تنها سخنی که در اینجا باقی می ماند اشکالی است که المنار و بعضی دیگر در مورد «ضمیر های جمع» که در آیه وجود دارد ذکر کرده اند،و ما بعداً به طور مشروح به سراغ آن خواهیم رفت.

    اهمیت مباهله نخستین چیزی که در این آیه جلب توجه می کند این است که مسأله مباهله را می توان به عنوان نشانه روشنی بر حقانیت و صدق پیامبر(ص) در مسأله دعوی رسالت مطرح کرد زیرا ممکن نیست کسی که به ارتباط خود با پروردگار ایمان قطعی نداشته باشد وارد چنین میدانی گردد یعنی از مخالفان خود دعوت کند که بیائید و با هم به درگاه خدا برویم و از خدا بخواهیم دروغگو را رسوا سازد، و من قول می دهم که نفرین من در حق مخالفان عملی خواهد شد و نتیجه آن را خواهید دید!

    به طور مسلم ورود در چنین میدانی بسیار خطرناک است زیرا اگر نفرین به اجابت نرسد و اثری از مجازات مخالفان ظاهر نشود،نتیجه جز رسوایی دعوت کننده نخواهد داشت و هیچ انسان عاقلی بدون اطمینان به نتیجه قدم در این میدان نمی گذارد.

    به همین دلیل در روایات اسلامی می خوانیم: هنگامی که پای مباهله به میان می آمد،مسیحیان نجران از پیامبر (ص) مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و هنگامی که دیدند پیامبر اسلام (ص) تنها کسانی را با خود برای مباهله آورده که دعای آنها می تواند مستجاب باشد و خالی از هر گونه جار و جنجال و تشریفات به صحنه مباهله وارد شده آن را دلیل دیگری بر صدق دعوت او دانستند و از مباهله سرباز زدند مبادا گرفتار عذاب الهی شوند.

    آنها هنگامی که دیدند پیامبر(ص) با افراد محدودی از خاصان نزدیک خود و فرزندان خردسال و دخترش فاطمه زهرا(س) به میعادگاه آمده سخت به وحشت افتادند و حاضر به مصالحه شدند.

    از سوی دیگر این آیه سند روشنی برای مقام بسیار والای بیت پیامبر(ص)،علی(ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین(ع) است زیرا در آیه سه کلمه وجود دارد: «اَنفُسَنا»،«نسائَنا»،«اَبنائَنا» ،بدون شک منظور از «ابنائَنا» ، امام حسن و امام حسین (ع) بوده است و در این هیچ اختلافی نیست، و «نِسائنا» بر کسی جز فاطمه زهرا(س) تطبیق نمی شود، و اما «اَنفُسَنا»، به یقین اشاره به شخص پیامبر (ص) نیست، زیرا آیه می گوید:نَدعُ… وَانفُسَنا:«دعوت کنیم از نفوس خویش».

    اگر منظور پیامبر(ص) باشد دعوت کردن انسان از خویشتن مفهومی ندارد بنابراین راهی باقی نمی ماند جز اینکه بگوئیم منظور تنها علی (ع) است.

    قابل توجه اینکه «فخر رازی» در ذیل این آیه سخنی از «محمودبن الحسن الحصنی» که از علمای شیعه بوده نقل می کند که او با استفاده از این آیه اثبات می کرد که علی (ع) بعد از پیامبر اسلام (ص) از همه انبیاء و همه صحابه افضل است او می گفت:«ممکن نیست انسان از خودش دعوت کند و خویشتن را برای کاری فرا خواند بنابراین منظور از «انفسنا» غیر پیامبر(ص) بوده است و علماء اتفاق دارند براینکه کسی غیر از علی (ع) با او نبود،بنابراین آیه می گوید: علی (ع) به منزله نفس و شخص محمد (ص) است به یقین عین او نیست ولی در تمام جهات بجز مقام نبوت و افضلیت پیامبر(ص) بر همه کس در جهات دیگر همانند او است.

    از سوی دیگر می دانیم پیامبر(ص) از همه انبیاء افضل بود پس علی (ع) نیز می باید افضل باشد سپس به این حدیث که دوست و دشمن آن را پذیرفته اند- برای تکمیل کلام خود- استناد می جوید که پیامبر‌(ص) فرمود: مَن اَرادَ اَن یَرَی آدَمَ فی عِلمِهِ وَ نُوحاً فی طاعَتِهِ وَ اِبراهیمَ فی خُلَّتِهِ وَ مُوسی فی هَیبَتِهِ وَ عَیسی فی صَفوَتِهِ، فَلیَنظُر اِلی عَلیَّ بنِ اَبیطالِبٍ(ع): «هر کس می خواهد آدم را در مقام علمیش و نوح را در طاعتش (نسبت به پروردگار) و ابراهیم را در دوستی و مقام خلیل اللهی اش، و موسی را در هیبتش و عیسی را در صفوتش ببیند نگاه به علی‌بن‌ابیطالب کند!» این حدیث می گوید:آنچه خوبان به طور جداگانه داشته اند او تنها و یکجا دارد.

    فخر رازی بعد از نقل این کلام می افزاید:سایر شیعه نیز در گذشته و حال،به این آیه استدلال می کنند که علی (ع) همچون نفس محمد(ص) است مگر در ویژگیهایی که دلیل برای پیغمبر اکرم(ص) ثابت کرده و مسلم است که پیامبر(ص) از همه صحابه افضل بوده پس علی نیز باید افضل باشد.

    فخر رازی بعد از ذکر این دلیل به سادگی از کنار آن می گذرد و تنها به این جواب قناعت می کند که همان گونه که اجماع مسلمین دلیل است که محمد (ص) افضل از علی بن ابیطالب است اجماع مسلمین بر این است که هر پیامبری افضل از کسانی است که پیامبر نیستند،و به یقین علی (ع) پیامبر نبوده نتیجه این می شود که سایر انبیای الهی از علی (ع) افضل بوده اند.

    در سخنان «فخر رازی» به خوبی دقت کنید می بینید او در واقع جوابی برای آن استدلال قوی و محکم ندارد گویا می خواسته به اصطلاح برای خالی نبودن عریضه سخنی بگوید و الا این سخن که هر پیامبری از پیامبران الهی از هر غیر پیامبر افضل است کاملاً قابل مناقشه است زیرا برتری همه پیامبران بر غیر آنها تنها در مورد وحی مسلم است ولی در غیر مورد وحی ممکن است بزرگانی باشند که از همه انبیاء جز پیامبر اسلام (ص) برتر باشند،از این که بگذریم سخن در افضلیت علی (ع) بر همه امت است و این مطلب نیازی به اثبات برتری او بر سایر انبیا ندارد.(دقت کنید) به هر حال فضیلیتی که از این آیه شریفه و احادیث متواتری که در ذیل آن آمده استفاده می شود می‌تواند مسأله خلافت و جانشینی پیامبر اسلام (ص) را روشنتر سازد چرا که هرگز خداوند متعال راضی نمی شود که فرد افضل و برتر،مأموم باشد و غیر افضل امام کسی که همچون جان پیامبر(ص) است پیرو باشد و دیگران که در درجات بعد قرار دارند پیشوا!

    در این مسأله تفاوت نمی کند که ما امامت را منوط به نصب الهی بدانیم آن گونه که ما اعتقاد داریم یا از طریق انتخاب مردم آن گونه که اهل سنت معتقدند چرا که در صورت اول هرگز خداوند«مفضول» را بر «افضل» مقدم نخواهد داشت، و در صورت دوم نیز مردم نباید کاری بر خلاف حکمت انجام دهند که اگر کنند پسندیده و مقبول نخواهد بود.

    خرده گیری که بر آیه مباهله دارند در اینجا اشکال معروفی است که نویسنده المنار و بعضی دیگر آن را در مورد نزول آیه در حق اهل بیت(ع) ذکر کرده اند و آن اینکه چگونه امکان دارد منظور از «ابنائنا» (فرزندان ما) حسن و حسین (ع) باشند در حالی که «ابناء» جمع است و جمع بر دو نفر اطلاق نمی شود؟

    و نیز چگونه ممکن است «نسائنا» (زنان ما) که معنی جمع دارد تنها بر بانوی اسلام فاطمه زهرا(س) اطلاق می گردد؟

    و نیز چگونه ممکن است منظور از «انفسنا» تنها علی(ع) باشد؟زیرا «انفسنا» نیز صیغه جمع است و علی (ع) یک نفر بود.

    پاسخ در پاسخ این سؤال نظر شما را به چند نکته جلب می کنیم: همان گونه که قبلاً نیز بطور مشروح ذکر شد احادیث فراوانی در بسیاری از منابع معروف و معتبر اسلامی اعم از شیعه و سنی در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت به ما رسیده است که در آنها تصریح شده پیغمبر(ص) غیر از علی (ع) و فاطمه (س) و حسن(ع) و حسین(ع) کسی را به مباهله نیاورد و این خود قرینه آشکاری برای تفسیر آیه خواهد بود زیرا می دانیم از جمله قرائتی که آیات قرآن را تفسیر می کند «سنت و شأن نزول قطعی است» بنابراین ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمی شود بلکه همه دانشمندان اسلام باید از آن پاسخ گویند.

    اطلاق «صیغه جمع» بر «مفرد» یا بر «تثنیه» تازگی ندارد و قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتی غیر عرب این معنی بسیار دیده می شود.

    توضیح اینکه: بسیار می شود که به هنگام بیان یک قانون یا تنظیم یک عهدنامه،حکم به صورت کلی و به صیغه جمع آورده می شود و مثلاً در عهدنامه چنین می نویسند که :مسئول اجرای آن امضاء کنندگان عهدنامه و فرزندان آنها هستند،در حالی که ممکن است یکی از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد این موضوع هیچگونه منافاتی با تنظیم قانون یا عهدنامه به صورت «جمع» ندارد.

    خلاصه اینکه ما دو مرحله داریم«مرحله قرارداد» و «مرحله اجرا».

    در مرحله قرارداد گاهی الفاظ به صورت جمع ذکر می شود تا بر همه مصادیق تطبیق گردند ولی در مرحله اجرا ممکن است مصداق منحصر به یک فرد باشد و این انحصار در مصداق منافات با کلی بودن مسئله ندارد.

    به عبارت دیگر پیغمبر موظف بود طبق قراردادی که با نصارای نجران بسته بود همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانی که بمنزله جان او بودند همراه خود به مباهله ببرد،ولی اینها مصداقی جز دو فرزند و یک زن و مرد نداشتند.

    (دقت کنید) در آیات قرآن موارد متعدد دیگری داریم که عبارت بصورت صیغه جمع آمده اما مصداق آن به جهتی از جهات منحصر به یک فرد بوده است: مثلاً درسوره آل عمران آیه 137 می خوانیم:اَلَّذین قالَ لَهُمُ النّاسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم:«کسانی که مردم به آنها گفتند دشمنان (برای حمله به شما) اجتماع کرده‌اند از آنها بترسید» در این آیه منظور از «الناس» (مردم) طبق تصریح جمعی از مفسران نعیم‌بن‌مسعود است که از «ابوسفیان» اموالی گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند!

    و همچنین در سوره آل عمران آیه 181 می خوانیم :لَقَد سَمِعَ اللّهُ قَولَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ اللّهَ فَقیر وَ نَحنُ اَغنیاء:«خداوند گفتار کسانی را که می گفتند خدا فقیر است و ما بی نیازیم و لذا از ما مطالبه زکات کرده است!شنید» منظور از «اَلّذینَ» در آیه طبق تصریح جمعی از مفسران «حی بن اخطب» یا «فتحاص» است گاهی اطلاق کلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده می شود همانطور که درباره ابراهیم می خوانیم: اِنَّ اِبراهیمَ کانَ اُمَّه قانتاً لِلّه:«ابراهیم امتی بود خاضع در پیشگاه خدا» (نحل –آیه 120) در اینجا کلمه (امت) که اسم جمع است بر فرد اطلاق شده است( سابقاً بحث مشروحی نیز در این زمینه داشتیم).

    از آیه مباهله استفاده می شود که به فرزندان دختر نیز حقیقتاً«ابن» گفته می شود بر خلاف آنچه در جاهلیت مرسوم بود که تنها فرزندان پسر را فرزند خود میدانستند و می گفتند: بَنُونا بَنُو اَبنائِنا وَ بَناتِنا بَنُو هُنَّ اَبناءُ الرَّجالِ اَباعِدِ «یعنی فرزندان ما تنها پسرزاده های ما هستند اما دخترزاده های ما فرزندان مردم بیگانه محسوب می‌شوند نه فرزندان ما» این طرز تفکر مولود همان سنت غلط جاهلی بود که دختران و زنان را عضو اصلی جامعه انسانی نمی‌دانستند و آنها را در حکم ظروفی برای نگاهداری پسران می پنداشتند.

    چنانکه شاعر آنها می گوید: وَاِنَّما اُمَّهاتُ النّاسِ اَوعِیَه مُستَودَعاتُ وَ لِلاَنسابِ آباء «مادران مردم حکم ظروفی برای پرورش آنها دارند و برای نسب تنها پدران شناخته می شوند»!

    ولی اسلام این طرز تفکر را به شدت در هم کوبید و احکام فرزند را بر فرزندان پسری و دختری یکسان جاری ساخت.

    در قرآن در سوره انعام آیه 85 درباره ابراهیم می خوانیم: وَ مِن ذُرِیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلیمانَ وَ اَیّوبَ وَ یوسُفَ وَ موسی وَ هارونَ وَ کذلِکَ نَجزِی المُحسِنینَ وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عیسی وَ اِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّالِحینَ: «از فرزندان ابراهیم داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون بودند و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم و نیز زکریا و یحیی و عیسی و الیاس که همه از صالحان بودند.» در این آیه حضرت مسیح از فرزندان ابراهیم شمرده شده در حالی که فرزند دختری بود.

    و در روایاتی که از طرق شیعه و سنی درباره امام حسن و امام حسین وارد شده اطلاق کلمه «ابن رسول الله» (فرزندان پیغمبر) کراراَ دیده می شود.

    در آیات مربوط به زنانی که ازدواج با آنها حرام است می خوانیم:و حلائل ابنائکم(یعنی همسران پسران شما) در میان فقهای اسلام این مسئله مسلم است که همسران پسرها و نوه ها چه دختری باشند و چه پسری بر شخص حرام است و مشمول آیه فوق می باشند.

    از نکات قابل توجه در مورد آیه مباهله اینکه در حدیث معروفی آمده است که مأمون عباسی از امام علی‌بن موسی الرضا(ع) سؤال کرد دلیل بر خلافت (بلافصل) جدت علی بن ابیطالب(ع) چیست؟

    فرمود:آیه «انفسنا» مأمون عرض کرد:اگر «نسائنا» نبود!

    امام در پاسخ او فرمود:اگر «ابنائنا» نبود!

    علامه طباطبایی در تفسیر این جمله های کوتاه و پرمعنی می گوید:استدلال امام به آیه «انفسنا» از این جهت است که خداوند علی (ع) را همچون نفس و جان پیامبر(ص) قرار داده (و بنابراین از همه افضل و شایسته ترین فرد برای امامت و خلافت است و در همه چیز جز مقام رسالت و نبوت شبیه او می باشد) پاسخ مأمون در واقع ایرادی است که به این استدلال گرفته می گوید:کلمه «نسائنا» (زنان ما) می‌تواند دلیل بر این باشد که «انفسنا» به معنی «رجالنا» (مردان ما) می باشد نه به معنی کسی که همچون جان پیامبر (ص) است.

    و پاسخ مجدد امام علی (ع) اشاره به این است که اگر «انفسنا» به معنی «رجالنا» بوده باشد دیگر جایی برای «ابنائنا» باقی نمی ماند،زیرا این افراد نیز در واژه های رجال و نساء داخل هستند(اگر مؤنث باشند داخل در نساء و اگر مذکر باشند داخل در رجال) بنابراین «انفسنا» به معنی «رجالنا» نیست(دقت کنید) در بحارالانوار جریان مأمون به صورت دیگری نقل شده است و ظاهراً سؤال و جواب دیگری از امام علی بن موسی الرضا(ع) در جای دیگر است این روایت می گوید: روزی مامون به امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (ع) عرض کرد: بالاترین فضیلت امام امیرالمونین (علی بن ابیطالب) را که قرآن بر آن دلالت دارد بیان کنید.

    امام (ع) فرمود آیه مباهله است خداوند می فرماید: فَمَن حاجَّکَ فیه… هنگامی که این آیه نازل شد رسول خدا (ص) حسن و حسین علیهماالسلام را فرا خواند پس این دو نفر مصداق «ابنائنا» بودند و فاطمه(سلام الله علیها) را نیز فرا خواند،بنابراین او مصداق «نسائنا» بود و امیرالمومنین علی (ع) را فرا خواند و او نفس و جان پیغمبر به حکم خدا بود و از آنجا که احدی از خلق خدا بالاتر و بزرگوارتر از رسول خدا (ص) نیست بنابراین ثابت می شود که احدی افضل از نفس رسول الله یعنی علی (ع) نمی‌باشد.

کلمات کلیدی: پیام - قرآن

خداوند متعال برای پیامبران اوصاف و ویژگیهایی را بیان فرموده است که تقریباً شامل تمام پیامبران می شود، در این گفتار به بررسی اجمالی این اوصاف و ویژگیها می پردازیم امید واریم که مفید افتد . 1- رسول ، نبی و نذیر رسول و نبی و نذیر یعنی چه؟ فرق بین رسول و نبی ؟ در قرآن کریم سه صفت نبی و رسول و نذیر برای همه پیامبران ذکر شده است، البته اوصاف دیگری ذکر شده است که یا عمومیت ندارند و اگر ...

اسماء پیامبر در قرآن کریم پیامبرمکرم اسلام(ص) با اسماء و القاب مختلفی در قرآن مورد خطاب قرارگرفته است تاجایی که برخی منابع بیش از سیصد عنوان را برای ایشان ذکر کرده اند. در کتاب های مختلف که درباره پیامبر(ص) به جا مانده 300 اسم، لقب و صفت برای آن حضرت، ذکر شده است. نام هایی که برای پیامبراسلام‌(ص) در قرآن ذکر شده از نگاه برخی تا چهل اسم عنوان شده است. محمد و احمد مشهورترین نام ...

پیام های قرآن سوره الفاتحه صرفنظر از زمان وحی آیه ها،ملاحظه می شود که اولین سوره قرآن سوره الفاتحه می باشد. با کمی دقت ملاحظه می شود که تمام سوره های قرآن « جز سوره توبه» با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می شنوند وهیچکام شماره ندارند جز آنکه در آغاز سوره الفاتحه آمده واولین آیه قرآن میباشد . به عبارت دیگر اولین آیه آن سوره فاتحه می باشد. این ویژگی انسان را به تفکر وامی دارد و راین ...

بعد از اينکه پيامبر به رسالت مبعوث شدند و کفار نقشه ي قتل ايشان را کشيدند، پيامبر قصد هجرت به مدينه را گرفت و پس از استقرار در آنجا و گسترش دين اسلام، براي توسعه اسلام و نابود کردن دشمنان قرآن، مسلمانان با جنگ هايي بر عليه کفار مواجه شدند، آن هم جنگ

شخصيت حضرت فاطمه ريحانه پيامبر از مقام والاي الهي و انساني برخوردار بود آنگونه که در شکم مادر ، با وي صحبت مي‌کرد و به هنگام تولد زنان بهشتي او را ياري کردند. پيامبر بزرگوار اسلام(ص) در جواب امام علي(ع) که فرمود چرا فاطمه، فاطمه ناميده شد؟ فرمود

ومقدمه زن انساني است شريک زندگي مرد و هر دو چون کشتي و کشتي بان هستند که با همکاري يکديگر کشتي را به ساحل نجات برسانند. اسلام براي زن ارج و حق و قوانين معتدلي مقرر فرموده تا زندگي مشترک در سليقه هاي مختلف و نيروهاي متضاد دروني و خواسته ها و تمايلات

کتاب پيامبر اعظم (ص) از نگاه قرآن و اهل بيت (ع) در هفت فصل به بررسي دلايل پيامبري، حکمت پيامبري، پايان پيامبري، رسالت جهاني محمد (ص)، ويژگي‌هاي پيامبر (ص)، محمد از زبان محمد (ص) و محمد (ص) از زبان علي (ع) مي‌پردازد. مولف در بخشي از کتاب آورده است: ب

پژوهشى موردى در مديريت پيامبر اکرم(ص) در غزوه احزاب زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نکاتى است که اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسيارى از خط مشى‏ها و سياست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سياسى، دفاعى و... شنا

بعثت پيامبر (صلي الله و عليه و آله و سلم) بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترين فراز از تاريخ اسلام بوده و نزول قرآن کريم نيز از اين زمان آغاز مي‌گردد. کلمه بعثت به معناي «برانگيخته شدن» بوده و در

بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) يا برانگيخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترين فراز از تاريخ اسلام بوده و نزول قرآن کريم نيز از اين زمان آغاز مي‌گردد. کلمه بعثت به معناي «برانگيخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انساني از سوي خد

يکي از سؤالات مهم در بحث نبوت پيامبر اعظم(ص) خاتميت آن حضرت است که چرا ارسال رسل و انزال کتب با خاتميت پيامبر(ص) و کتاب قرآن پايان مي يابد. آيا اين بدان معنا است که انسان از آموزه هاي وحياني بي نياز گرديده يا اينکه دلايل عقلي و نقلي ديگري دارد که نو

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول