اُنس دینی:
نخستین مرحلهی تربیت دینی، اُنس دینی است.
کودکی که در سالهای نخست زندگی با قرآن و نماز خواندن پدر و مادر آشنا میشود و در سه یا چهار سالگی در کنار آنان جانمازی پهن میکند و به تقلید از آنان، قیام، رکوع و سجده برپا میکند، کمکم زمینهای به نام اُنس و الفت دینی در او ایجاد میشود.
وقتی فرزند شما در کنارتان سجده و رکوع کرد و سلام نماز را داد و شما دستش را به گرمی فشردید، پیشانیاش را بوسیدید و لبخند رضایتبخشی در صورت او شکوفا شد، به یادش میماند که هر موقع این حرکات را انجام داده، از شما یک پاداش درونی و رضایتبخش دریافت کرده است.
هر زمان با شما به مسجد آمد و شما مراعات کردید که به او سخت نگذرد و راحت و خوشحال باشد و ماندن خارج از حوصلهی او نباشد، این مراعاتها و ظرافتها او را کم کم به نوعی وابستگی دینی گرایش خواهد داد که پایهی آن اُنس والفت با دین است.
ما در روانشناسی به این پدیده «conditioning» یا شرطی کردن میگوییم؛ به این صورت که اگر دو امر در مجاورت یکدیگر قرار بگیرد و با حضور یکی، دیگری هم حضور پیدا کند، کودک کم کم بین اینها پیوندی برقرار میکند که به آن «پیوند شرطی» گفته میشود.
کودک در سالهای بعد که زندگی مستقلی را دنبال میکند، هر وقت به یاد میآورد که وقتی نماز میخواند سیمای شما شاد میشد و او را تشویق میکردید، در او شوق و علاقه به دین ایجاد میشود.
اُنس دینی: نخستین مرحلهی تربیت دینی، اُنس دینی است.
ما در روانشناسی به این پدیده «conditioning» یا شرطی کردن میگوییم؛ به این صورت که اگر دو امر در مجاورت یکدیگر قرار بگیرد و با حضور یکی، دیگری هم حضور پیدا کند، کودک کم کم بین اینها پیوندی برقرار میکند که به آن «پیوند شرطی» گفته میشود.
2- عادت دینی: وقتی کاری را بارها و بارها تکرار کردیم، این عمل در شخصیت ما نفوذ میکند و استوار و پایدار میشود، مثل عادت به نظم، سحرخیزی، مسؤولیت پذیری یا هر عادت دیگر.
از خصوصیات مهم دورهی کودکی و دبستان، عادتپذیری است.
اگر شما در این سالها همّت کنید و عادت ارزشمندی را در فرزند یا شاگردتان پدید بیاورید، در سالهای بعد نیاری به صرف آن همه نیرو و هزینه نخواهد بود.
در سنّ دبستانی عادت دینی بهتر جایگزین میشود.
مثلاً با همت و مساعدت شما به کودکان اجازهی نماز خواندن در مسجد میدهند؛ در حالی که هنوز نماز بر آنان واجب نیست، به آنجا میآیند و نماز میخوانند و به این ترتیب نوعی عادت و استمرار بر عمل در آنان پدید میآید.
ما باید بچهها را به خواندن نماز اول وقت عادت دهیم و به آنان بیاموزیم که صبحها قدری زودتر بیدار و آمادهی نماز شوند.
همچنین باید تلاش کنیم قرآن را در حدّ ظرفیت خود و بر اساس جاذبههایی که ما برایشان ایجاد میکنیم حفظ کنند.
حفظ آیات قرآن و سورههای کوتاه آن در سالهای بعد در زندگی او تأثیر مثبتی دارد.
وقتی فرزندانمان به سن تکلیف رسیدند، باید مسائل شرعی و تکلیفی را برایشان بیان کنیم.
3- معرفت دینی: مرحلهی سوم، معرفت و تفکر دینی است.
کودکی که در سالهای پیشدبستانی و دبستانی با آداب دینی اُنس پیدا میکند و عادت دینی در او پدید میآید.
باید در سالهای راهنمایی معرفت دینی پیدا کند.
در این مرحله شما باید از طریق دلیل و استدلال و نیز تعقل و تحلیل مسائل دینی با ذهن آماده و مستعد او ارتباط برقرار سازید وبا او صحبت کنید.
از نظر ساختارِ ذهنی، سن 13 سالگی دورهی رشد مفاهیم ذهنی و غیر ملموس است.
یعنی تفکر میتواند به درجهای برسد که انسان در غیاب اشیا هم دربارهی آنها فکر کند، در حالیکه در سالهای قبل از دورهی راهنمایی، رشد و تفکر انتزاعی حاصل نشده است.
پس ما میتوانیم در دورهی راهنمایی با آمادگی بیشتری از معرفت دینی و اندیشهی دینی صحبت کنیم و به پرسشهایی که نوجوانان راجع به دین دارند، پاسخ بگوییم و استنباط، فهم، آگاهی و ادراک آنان را در این مرحله بالا ببریم.
از مسؤولیتهایی که باید در سالهای قبل از دورهی راهنمایی به آن بیندیشیم، این است که وظایف سنّ بلوغ و تکلیف دختران نوجوان را به آنان بیاموزیم.
در سالهای راهنمایی به بعد، بچهها کم کم از چرایی مسائل سؤال میکنند و میخواهند علّت و حکمت مسائل را بدانند.
کودک تا بهحال نماز خوانده است و اکنون هم میخواند، اما حالا میخواهد بداند که این نماز چه اثری بر شخصیت او دارد و در نزد خداوند چه پاداشی دارد و اصولاً چرا باید نماز بخواند؟
او میخواهد راجع به صفات خداوند درک درستی داشته باشد.
شما شاید اندیشهی او را در این جهت هدایت کنید و از نمونهها و شواهدی مستدل و روشن در بحثتان بهره بگیرید.
اگر مربیان به ادبیات غنی دینی و ملّیمان مانند: سخنان پیامبر «صلی الله علیه وسلم»، اصحاب بزرگوار و بزرگان دین ، اشعار ارزشمند شاعران نیز به داستانهایی که در فرهنگ ملّی و اسلامی وجود دارد مسلط باشند، میتوانند در معرفت دینی جذابیت ایجاد کنند.
وقتی شما مناسب و بجا از اشعار خوب و زنده و با روح، از حکایتها، ضربالمثلها، داستانها ، خاطرات و موضوعهای تاریخی یاد میکنید، بحثتان شیرینتر میشود و جذابیت و گیرایی آن بالا میرود.
4- عمل به آموختههای دینی: مرحلهی چهارم، عمل به آموزههای دینی است.
اگر در گام سوم معرفت دینی ایجاد شد، گام چهارم، اجرایی است؛ یعنی تمام تار و پود وجود او، نگاه او، توجه او و سخن او، همه و همه جنبهی شخصیت بارز دینی پیدا کند و دین در وجود او کاملاً متجلّی و متبلور شود.
این که گفتهاند دوستی برگزین که دیدن او تو را به یاد خدا بیندازد، به همین علت است.
یعنی شما حتی وقتی به چهرهاش نگاه میکنید، به یاد خدا میافتید.
5- خودجوشی دینی: مرحلهی پنجم، خودجوشی دینی است.
یعنی وقتی شخصیت او از نظر دینی کاملاً شکل گرفت، در این مرحله از یک نیروی خودجوش استفاده میکند و به دنبال عشق برتر حرکت میکند.
او دیگر سری شوریده دارد و به دنبال گمشدهای بهنام عشق برتر است.
عشق برتر عشق خدایی و الهی است.
اگر به عشق برتر رسید، دیگر به سادگی تحت تأثیر جاذبههای نفسانی و دنیایی قرار نمیگیرد.
حال هر کدام از ما باید ببینیم که حاصل تربیت ما در کدام مرحله قرار میگیرد.
آیا تنها در حدّ انتقال یک تفکر دینی هستیم؛ یعنی در مرحله سوم هستیم و قبلاً اُنس و عادت پدید آمده است تا معرفت ایجاد کنیم؟
ولی باید بدانیم بین کسی که علم دارد و کسی که به علم خود عمل میکند، تفاوت بسیار است.
اگر از کسی که علم و معرفت دینی دارد امتحان بگیرید، ممکن است نمره بیست هم بگیرد.
اما او چقدر عامل به دین است؟
چقدر به این مطلب یقین دارد؟
تفاوت علم و یقین کجاست؟
تفاوت علم و یقین، تفاوتی است بین مرحلهی سوم و چهارم.
پدران و مادران ارجمندو مربیان عزیز!
تلاش شما نباید تنها معرفت دینی باشد، بلکه باید فردی تربیت کنید که عامل به دین باشد.
فرزندی که از زیر دست شما بیرون میآید و بعد به جامعه گام میگذارد، نباید طعمهی دامهای شیطان قرار گیرد و خود را ببازد.
اگر او تنها دارای علم دینی باشد ممکن است لغزش پیدا کند، اما اگر شکل و هیأت دینی داشته باشد میتواند مقاومت کند و اگر خودجوشی دینی داشته باشد، تسخیرناپذیر خواهد بود.
ب) نیازهای نوجوانان نوجوانان پنج نیاز یا پنج خصوصیت مهم دارند که شما جریان ارزشمندش را به طور یقین در کار خواهید دید.
1- هویت جویی: نخستین نیاز نوجوانان، هویتجویی است که نیازی عمیق و پیچیده است.
در حقیقت نوجوان در این سالها میپرسد من کیستم؟
چه هویت و شخصیتی دارم؟
این پرسشی است که گاهی وجودش را به درد میآورد.
این کیستی شناسی و هویتجویی در خانواده به او داده نمیشود و احتمالاً در جامعه نیز همین طور؛ حتی در خانواده، حرکاتی در مقابل این هویتجویی انجام میشود و او را از هویتش تهی میکند.
یکی از اهداف دشمنان دین همین از هویت خالی کردن نسل جوان و نوجوان است.
کدام جوان و نوجوان تحت تأثیر دامهای شیاطین قرار میگیرد؟
بدیهی است کسی که از هویت خالی شده و نمیداند "تاریخش چیست؟"،"ریشهاش در کدام فرهنگ و کدام باور است؟" و "خودش کیست و در چه نقطهای قرار گرفته است؟"، دچار بحرانی ژرف و تاریک خواهد شد و به هر نغمهای دل خواهد سپرد.
نوجوان باید هویت و فرهنگ خود را بشناسد و سنّتها و باورهای خویش را دریابد.
از این رو باید سعی کنیم در لابهلای آیات الهی و صفحات کتاب، این هویت ارزشمند را به او بشناسانیم.
به او یاد بدهیم که اگر عزّت اسلامی را به دست آوردی، ذلّت را هرگز نخواهی پذیرفت.
2- نیاز به امنیت و آرامش روحی: نوجوانان به خاطر ورود به دورهی نوجوانی و بلوغ، قدری اضطراب دارند.
ما برای نسل نوجوانی که هم در جامعهای پراضطراب زندگی میکند و هم به خاطر ورود به دورهی نوجوانی، اضطراب بخشی از زندگیاش شده است، چه پیامی داریم؟
پیام ما این است: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» یعنی تو به آرامش و امنیت نیاز داری و این آرامش و امنیت تنها در پناه یاد و ذکر پروردگار حاصل میشود.
یکی از اینها تلقین ذکر خدا در هنگام خواب است.
شایسته است جوانان ما بیاموزند که پیوسته با وضو باشند و هر شب چند آیه از قرآن بخوانند و بعد بخوابند.
به او بگوییم که هنگام شب، مخاطب فرشتگان هستی و فرشتگان به بالین تو میآیند.
در حدیث است که هنگام شب، فرشتگان به بالین نوجوانان و جوانان میآیند و ندا میدهند: «ای نوجوانان و ای جوانان!
«جدوا و اجتهدوا»؛ یعنی «برخیزید و همّت کنید و برای سعادت و خوشبختی آینده قدم بردارید.» ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار شخصی از یکی از بزرگان دین پرسید که: میخواهم آرامش دل داشته باشم، چه کنم؟
گفت: با قرآن اُنس داشته باش، اُنس با ذکر خدا کمکم حلاوت آن را در دل او ایجاد میکند.
مردان موحّد و زنان مؤمن هرگز در زندگی خود از اضطراب رنج نبردهاند.
اگرانسان به این درجه برسد، نه تنها خودش آرامش دارد، بلکه وجودش منبع آرامش برای دیگران خواهد بود.
وقتی بچهها به شخصیت و رفتار شما مینگرند، باید آرامش بگیرند و اضطراب و پریشانیهایشان تسکین بیابد.
3- نیاز به فلسفهی زیستِِ ارضا کننده: نیاز سوم فرزندان ما نیاز به فلسفهی زیستِِ ارضا کننده است.
فرزند ما میخواهد دریابد که چرا باید زندگی کرد؟
و مقصود از این آمد و شد چیست؟
این پرسش مهمی است.
ما باید یک بینش توحیدی معنیدار و هدفدار به او بدهیم؛ زیرا وقتی هدف زندگی روشن باشد او رنجها را راحتتر میپذیرد.
بشر زمانی زندگی خودش را با رنج تطبیق میدهد که بداند چرا رنج پذیرفتن حلاوت دارد؛ چرا که میداند در راه خشنودی او رنج میکشد و مقاماتش بالا و بالاتر میرود؛ اما اگر معنا و هدف زندگی برای او روشن نشد، خیلی ساده خلع سلاح میشود و در برابر رخدادهای کوچک زانو میزند.
مربیان ارجمند!
در خلال صحبتها و مباحث خود از هدفهای خوب یک انسان مؤمن صحبت کنید.
از جملهی هدفها این است که خودت را پاک نگهداری؛ به درجهی «انما یخشی الله من عباده العلماء» برسی؛ در راه خدا تلاش و پیکار کنی که «فضَّلالله المجاهدین علیالقاعدین اجراً عظیماً» و این که به مرحلهی انسان کامل برسی.
به آنان بگویید اگر مال دنیا از دست رفت بگذار برود، اما اگر ایمانتان از دست رفت، نماز صبحتان را اقامه نکردید، دوست خوب و با تقوایتان از دست رفت، آن روز باید غصّه بخورید.
4- نیاز به تقویت نظارت اخلاقی: یکی از بحرانهایی که جامعهی امروز بشری از آن رنج میبرد، کاهش نظارتهای اخلاقی است.
خانوادهها و نهادهای اجتماعی در دنیا نظارتی بر اخلاق ندارند.
ما نیز نظارت اخلاقی را در خانوادهها قدری کاهش یافته میبینیم و لذا وظیفهی ما سنگینتر میشود.
شاید در قرآن بیش از دویست مورد ضربالمثل، داستان و حکایت داشته باشیم.
برای آنکه ذهن متربّی جذب و آماده شود، چقدر خوب است که شما حقیقتی را در قالب مثال بیان کنید و با این روشها، نظارت اخلاقی را در وجود او تعمیق کنید.
5- نیاز همدلی و همزبانی: کودکان در دورهی نوجوانی حرفهایی برای گفتن دارند.
آنان مطالبی دارند که نمیتوانند با خانواده در میان بگذارند؛ زیرا خانواده جذبشان نمیکند و تلاش نمیکند که سخن آنان را بفهمد.
او پرسشهای بغرنجی دارد و میخواهد راجع به این سن، دورهی زندگیاش، آیندهاش، کامیابی و ناکامیاش، روابطش با خانواده، برادر و خواهر و از این قبیل پرسشهای اساسی و بنیادی را مطرح کند، اما نمیداند آنها را با چه کسی مطرح کند؟
نوجوانان ما در موارد بسیاری مظلوماند؛ چون بعضی خانوادهها برای کودکان خود شخصیت و ارزش قایل نیستند که بخواهند حرف دلشان را بشنوند، اما شما بایستی حرف دلشان را بشنوید و آنان را راهنمایی کنید.
گاه نوجوانی خودش را ناامید و در حال سکوت و فروریختن میبیند و شما را تنها کسی میداند که میتواند حرف خود را به او بزند و همین مسأله او را در زندگی حفظ میکند.
اگر پایگاه عاطفی داشته باشد، افسرده نمیشود و به فکر خودکشی نمیافتد؛ ولی اگر شما را هم نداشت، دیگر چه کسی را باید داشته باشد؟
«تخلیهی روانی» در روانشناسی یک فن درمانی است.
وقتی او قدری برای شما حرف زد و عقدهی دلش را باز کرد، از درون تشفّی پیدا میکند.
در پایان حدیثی از قول رسول گرامی اسلام «صلّی اللهُ علیهِ و سلّم» بیان میکنیم که فرمودند: «ای علی، سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، اگر به دست تو یک انسان به هدایت و نور معرفت دست یافت، ارزش آن از هر آن چه که آفتاب بر آن بتابد بالاتر و برتر است.» (ضرورتهای پرورش دینی فرزندان) در دنیای امروز که عصر یکه تازی قدرتهای اقتصادی است و این قدرتها برای رسیدن به منافع خود، ساحت انسانی را لگدکوب خویش ساخته اند هیچ کاری همانند پرورش انسان الهی، با تقوا و متعادل ارزشمند و مؤثر نیست.
بهترین راه رسیدن به امنیت و آرامش روحی، تربیت دینی است.
خدمت به آیندۀ بشریت در این است که انسانها را از نظر عقیدتی و فکری به گونهای پرورش بدهیم که در سایۀ فکر سالم، زندگی سالم داشته باشند.
و بنیادیترین کار برای بشر امروز تربیت مبتنی بر آموزههای قرآن و عترت است.
هدف از تربیت اسلامی چیست؟
در قرآن هدف از خلقت، « بندگی خدا » بیان شده است؛ هدف دیگر « رسیدن به کمال» است.
خداوند میفرماید: «مرا عبادت کنید که صراط مستقیم این است.» صراط مستقیم در بندگی کردن است که در اثر آن بندۀ صالح میشویم.
در آیات 99 و 100 سورۀ مؤمنون آمده است که کافران به خداوند میگویند ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح انجام دهیم.
یکی از مصداقهای عمل صالح، تربیت فرزند صالح است.
خداوند در آیۀ 132 سورۀ طه میفرماید که وظیفۀ شما تأمین رزق و روزی فرزندان نیست، روزی با من است، وظیفۀ شما یاد دادن معارف حقیقی و احکام نماز است.
پیامبر فرمودهاند: وای به حال پدران و مادران نزدیک به آخرالزمان که از صبح تا شب برای تأمین معاش فرزندان میدوند، بیآن که معرفت و حکمتی از معارف و حکم الهی به آنها بدهند.
راه رسیدن به جهان سالم برای رسیدن به جامعه و جهان سالم باید به تربیت انسانها به صورت تک تک و بعد در جمع بپردازیم تا جهان را برای حکومت حضرت ولی عصر «عج» آماده کنیم.
تربیت از چه زمانی آغاز میشود؟
از شیرخوارگی؟!
از 2 سالگی؟!
یا ...
؟
تربیت فرزند را باید پیش از تولّد او آغاز کرد.
مثلاً در زمان انتخاب همسر باید به فکر تربیت فرزندان آیندۀ خود نیز بود.
حتی لقمان حکیم گفته است که آغاز تربیت میبایست 15 الی 25 سال قبل از تولد فرزند باشد.
فرزندان آیندۀ شما بر گردنتان حقی دارند و آن آموزش و تربیت آنهاست.
وظایف زن و مرد در ایجاد فضایی مطلوب برای پرورش صحیح فرزندان: وظایف مرد: امام صادق (ع) فرمودهاند: « زیبایی مرد به لباسش نیست بلکه به کلام درست اوست»، مردی زیباست که کلام شیرین داشته باشد و مردانگی مرد به قدرت بازویش نیست بلکه به توان مدیریتش در فراهم آوردن زمینۀ آرامش، نشاط، امید و عبادت برای همسر است.
حضرت میفرماید: پسری که به این اندازه از بلوغ رسیده باشد که بتواند این امکانات را فراهم سازد، میتواند ازدواج کند.
وظایف زن: زن باید بداند چگونه بخورد، چه غذایی بخورد، چگونه فکر بکند و رفتار و نحوۀ زندگیاش را چگونه تنظیم کند که بر روی جنینش، آثار مثبت بگذرد و آن جنین درست رشد بکند، البته زن وظیفۀ دیگری نیز دارد و آن تقویت مرد است تا مرد بتواند آن نشاط و آرامش لازم را ایجاد کند.
امام صادق (ع) میفرمایند: زنان اگر میخواهند آرامشدهندۀ منزل باشند باید اول بتوانند مرد خود را تقویت کنند و باز میفرمایند: زنی که با کلام شیرین با مردش رو به رو شود، علاقه و محبت همسرش را مانند گردنبندی به گردنش آویخته است.
توصیههای عملی دین برای تربیت فرزند: 1ـ اگر مادران (در دوران بارداری و شیردهی) هر شب آیاتی از قرآن را بخوانند، بهرۀ هوشی فرزندانشان بالا میرود.
2ـ کام فرزند را با تربت امام حسین (ع) بردارید و اگر به خاک تربت دسترسی نداشتید از آب گرم استفاده کنید.
3ـ نوزاد، اولین شیر مادر را حتماً بخورد.
4 ـ سفارش رسول ا...
(ص) به مادران در زمان شیردهی: وقتی مادر، فرزند را شیر میدهد، آستین خود را بالا بزند و زیر سر نوزاد چیزی بگذارد تا ارتباط میان سر نوزاد و پوست مادر برقرار شود، در این هنگام، مادر ذکر بگوید و آرامش و نشاط داشته باشد که همۀ اینها بر فرزند اثر میگذارد.
علت عصبیت، ناآرامی، زودرنجی و دندان قروچه بعضی از کودکان این است که احساسات به هم ریحته و نامطلوب مادر در دوران بارداری یا شیرخواری کودک به او منتقل شده است.
5 ـ مادران هنگام شیردادن لالایی بگویند (و محتوای لالاییها را از داستانها و اشعاری انتخاب کنند که صفاتی که قرآن از ما انتظار دارد در آن باشد.) از 3 سالگی به بعد مسؤولیت، سنگینتر شود، توجه کنید: با توجه به سفارش مؤکد مبنی بر آقا و سرور بودن فرزند در 7 سال اول، این معنا را از 3 سالگی به بعد باید شدت و قوت بخشید، در برابر او آنگونه سخن بگویید، لباس بپوشید و احترام بگذارید که در برابر گرامیترین افراد این کار را میکنید چرا که کودک اهل تقلید و همانندسازی است.
بازیهای مناسب فرزندان چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
سعی کنید فرزندان را به سمت بازیهایی هدایت کنید که در آنها دستها به کار گرفته شوند، عضلات پا فعال باشند.
چشم و زبان هم فعال شوند، بر این اساس، بازیهای کامپیوتری، آتاری و سهگا بازیهای مناسبی نیستند.
پیامبر اسلام فرمودند: بگذارید فرزندانتان با مسایل طبیعی آشنا شوند تا به پختگی عاطفی برسند و از لحاظ جسمی همراه با عاطفه رشد کنند.
* غذا خوردن کودکان در 3 سالگی به گونهای است که دوست دارند یک لقمه بخورند و بروند، دوباره برگردند، بازیگوشی کنند، بگذارید همانطور که راحتند و تمایل دارند غذا بخورند.
اگر مادر برای غذا دادن، دنبال او برود، کودک ناآرام، پرخاشگر، ناسازگار و بدغذا میشود.
* از 3 سالگی به بعد خواب فرزندتان را مراقبت کنید، آنها باید قبل از ساعت 9 بخوابند.
فرزندان بالاتر از سه سال خود را مراقب باشید : 1ـ از نظر عاطفی (تا آنها ترسو، پرخاشگر، ناامید و ...
نشوند.) 2ـ از نظر روابط اجتماعی (با آنها روابط دوستانه همراه با تفاهم و همراهی توأم با تعقل داشته باشید.) 3ـ از نظر عقلی (تا بتوانند از جهان هستی و اطراف خودآگاهی پیدا کنند و زندگی عقلانی داشته باشند نه احساسی.) 4ـ از نظر دینی (تا در آنها روحیۀ تعبد، حقطلبی، فضیلتجویی و صداقت پرورش یابد.) 5 ـ از نظر جسمی (تا افرادی پرتحرک و با نشاط باشند.) آیا انسان میتواند بدون کمک وحی به تربیت کامل فرزندان بپردازد؟
ما نمیتوانیم بدون کمک وحی به این مقصود دست یابیم به دلیل آن که: 1ـ نیازها را تشخیص نمیدهیم.
2ـ ظرفیتها را نمیشناسیم.
3ـ نمیتوانیم علایق آنها را محدود کنیم.
4ـ نمیتوانیم عواطفشان را مهار کنیم.
چند باید و نباید تربیتی: 1ـ بعد از 7 سالگی حتماً صبحانه فرزندانتان را قبل از طلوع آفتاب بدهید.
2ـ بگذارید تا فرزندان در طول روز تا میتوانند جسم خود را خسته کنند.
3ـ در تغذیه آنها به وجود B1 در غذا و همچنین مواد فیبردار مثل گندم، سبزی و بعضی از میوهها توجه کنید، همینطور در مواد غذایی آنها عدس، کندر، عسل، شیر و موز بگنجانید.
4ـ مراقب باشید در هنگام خواب به آنها نور مصنوعی نتابد، بهترین کار تاریک بودن کامل فضا در هنگام خواب است.
5 ـ در هنگام گفتگو با فرزندان در هر مرحله و سنی که قرار دارند به نرمی سخن بگویید و از تشر و تهدید دوری کنید.
6 ـ وقتی با آنها صحبت میکنید برایشان شخصیت قایل شوید تا آثار زیر را در آنها ببینید: * اعتماد به نفس * پختگی فکری * استحکام روابط میان شما وخودش * مسؤلیتپذیری 7 ـ اگر فرزندتان نافرمانی میکند، بدانید یکی از اتفاقهای ذیل افتاده است: * سختگیری کردهاید.
* بیش از اندازه تذکر دادهاید.
* هنگامی که سخن میگفته، به او پاسخ دادهاید.
8 ـ اجازه بدهید کاملاً حرف بزند و به حرفهای خوب او جهت بدهید.
9ـ دایرۀ معروفها را برایشان وسیع کنید، راههای مختلف برای آنها باز کنید و با نهی کردن زیاد برایشان بنبست درست نکنید.
10 ـ هر از گاه با فرزندان خود به شیوههای غیرکلامی سخن بگویید.
مثلاً به آنها نامه بنویسید.
برایشان sms ارسال کنید و ...
11ـ به فرزندان خود دروغ نگویید تا اعتماد و علاقه آنها به شما افزایش یابد و ارتباط آنها با شما مستحکمتر شود.
12ـ اگر فرزندتان دروغ میگوید علت را در یکی از موارد زیر بجویید: * سختگیری زیادی به خرج دادهاید.
* احساس حقارت کردهاند و قدر و ارزش خود را نفهمیدهاند.
* برای مسایل جدیدشان راهحل جدید ارائه ندادهاید.
برای سرگرمی فرزندان چه کنیم؟
بهترین کار آن است که وقت فرزندان خود را به شیوههای زیر پر کنید: 1ـ کار و فعالیت 2ـ گفتگو کردن با آنها 3ـ برقراری روابط خانوادگی با افرادی که فرزندان سالم و صالح دارند.
موانع شادی و نشاط را از آنها دور کنید تا دلمرده نباشند: موانع نشاط عبارتند از: 1ـ بلاتکلیفی 2ـ یک قطبی زندگی کردن زن و شوهرها (به این معنا که یا منفعلانه شیفتۀ یکدیگرند به گونهای که بیهیچ گفتگو تسلیم صحبتهای هم میشوند و یا این که پرخاشگر و نسبت به هم مقاومند) 3ـ ظاهر ناآرام اگر فرزندتان با شما قهر کرد تا 3 ساعت با او کاری نداشته باشید.
نوجوان دارای 3 ویژگی است که عبارتند از: 1ـ احساس همپایگی با بزرگسالان (بنا بر این در کنار او راه بروید.) 2ـ داشتن اندیشه برای آینده (بنابراین خوب به حرفهای او گوش بدهید و به او کمک کنید.) 3ـ داشتن برنامه اصلاحی برای زندگی خود (بنابراین از او تقدیر کنید.) اهمیت دوره قبل از دبستان دوره قبل از دبستان , که از تولد تا 7 سالگی را شامل می شود , به طور کلی برای هر فرد انسانی دوره پرفراز و نشیبی است و از آنجا که اساس و پایه زندگی آینده هر فردی در این دوره بنیان گذاشته می شود , این دوره نزد صاحبنظران و متخصصان روانشناسی و تعلیم و تربیت از اهمیت وافری برخوردار است .
فصل اول بخش اول : والدین به عنوان عاملان وراثت و محیط " کودک اعم از پسر و دختر امانتی است الهی و ودیعه ای است آسمانی که به پدر و مادر سپرده می شود و قلب پاک فرزند گوهر گرانمایه و نفیس و آئینه مصفایی است , که از هر گونه نقش و نگار خالی است و قابلیت پذیرفتن همه نقشی را دارد .
پس اگر او را طبق اصول پرورشی و با موازین صحیح تربیت به عادتهای نیک تمرین دهند , به همان خو می گیرد و بر آن صفات نشو و نما می کند و به هر چیزی که نظرش را جلب کنند بدان متمایل می شود .
(1) " والدین نخستین کسانی هستند که کودک از آنها منشاء می گیرد و با آنها در تماس است .
اینها عاملان تربیتند و عالیترین نقش را در زمینه پرورش و رشد شخصیت او ایفا می کنند .
والدین از یک سو عامل وراثتند و از سویی دیگر عامل محیط .
عامل وراثت : از آن بابت که خصایص بسیاری را از خود و اجداد خویش به کودکان منتقل می کنند ( خصایص جسمی و روحی ) .
عامل محیط : یعنی دامان پدر و مادر نخستین مدرسه کودک است , که شخصیت وی در آن رنگ می گیرد .
بسیاری از همتهای بلند , ارزشهای عالی , خلق و خوی نیکو , آزادگی ها , درون طبعی ها , کج خلقیها و انزوا طلبی هااز دامان والدین منشاء می گیرد .
سنین مهم در تربیت ماههای اول تولد تا سن 6 سالگی اوج پذیرش روح کودک است .
تاثیر خانواده در 4-5 سال اولیه زندگی کودک فوق العاده زیاد است , زیرا در این مرحله از عمر حس " تقلید " در کودک بسیار قوی است و این دوره , مرحله کسب عادت است .
اگر کودک در این سن مورد مراقبت دقیق خانواده قرار گیرد , فردی آرام ودارای شخصیتی متعادل و فرمانبر خواهدشد و برعکس چنانچه از مهر و محبت خانوادگی محروم بماند , فردی کج رو و بزهکار خواهد شد .
بخش دوم : اهمیت خانواده و تاثیر فوق العاده آن " تاثیر خانواده در کودک و نقش مهم آن در سازندگی فرهنگی , اجتماعی , اخلاقی و عاطفی بسیار مهم و عظیم است .
مساله خانه و نقش او در پرورش کودک و دادن مبانی زندگی اجتماعی و فرهنگی را نمی توان نادیده گرفت .
با همه تاثیرهایی که طفل از جامعه و همبازیها و معلمان خود می گیرد , باز بیشتر تحت تاثیر خانواده است .
نقشهای مهم خانواده 1- نقش سازندگی 2- نقش فرهنگی 3- نقش اجتماعی 1- سازندگی خانواده : طفل فطرتا پاک به دنیا می آید و این خانواده است که او را صالح یا فاسد بار می آورد .
تربیت و خانواده حتی خصایص و صفات وراثتی را تحت الشعاع قرار می دهد و گاه خنثی می سازد .
کودک دفتری از کتاب طبیعت است که در آن چیزی نوشته نیست .
این خانواده است که در آن دفتر جملات افتخار آمیز یا ذلت آفرین می نویسد .
خانواده شخصیت کودک را رنگ می دهد و خط مشی او را در زندگی حال و آینده معین می سازد و در او سازندگی یا ویرانگری ایجاد می کند .
2-نقش فرهنگی خانواده : کودک در جایی به دنیا می آید , که از قبل ساخته و دارای فرهنگی ارزیابی شده , یا غلط است .
طفل از هما روزهای تولد این فرهنگ را از طریق والدین , کسان و بستگان می گیرد و بر این اساس ذهن و افکار او شکل می یابد .
بر اساس ذوق و نظر والدین است .
در جنبه کسب اطلاعات و معلومات عمومی , مساله زبان و مکالمه , طرز معاشرت و آداب زندگی , اخلاق , عشق و محبت , صمیمیت و همکاری , همدردی و همسانی , شرافت و عزت نفس و صدق و صفا نیز خانواده نقش اساسی دارد .
خانواده مهمترین مرکز انتقال تمدن است بدان حد که میزان انسانیت و مدنیت آدمی بسته به این است که در کدام خانواده و با چه بعدی از مدنیت پرورش یافته است .
3-نقش اجتماعی خانواده : خانواده نخستین مسئول صلاح و فساد جامعه است .
از آن بابت که بنیانهای فکری کودک در خانواده گذاشته می شود .
نخستین محیطی که فرد را به زندگی اجتماعی می کشاند و تمایلات و اندیشه های دینی , سیاسی , عقیدتی , اجتماعی و ایده آلها اغلب از آنجا منشاء می گیرد .
خانواده مسئول عیب ها و فسادهای بیشمار اجتماعی و منبع هرگونه خیر و برکت و نعمت و سعادت جامعه است .
4-نقش عاطفی و اخلاقی خانواده : خانواده اولین محلی است که طفل احساسات و عواطف قوی و یا ضعیف خود را به دست می آورد .
خانواده وسیله ای برای انتقال آداب و اخلاق و رسوم و سنت صحیح یا غلط است .
کودک در خانه اخلاق , اعتماد به نفس , پاکدلی , مقررات , احترام به قانون , ادب , انسانیت , مهر و عاطفه , انس و الفت و یگانگی و مهرورزی را یاد می گیرد و یا خشونت و بی بند و باری و کینه توزی و سخت دلی و ...
را می آموزد .
" (1) 1- خانواده و تربیت کودک ، دکتر علی قائمی ، ص 30 تا 47 وراثت یا تربیت " کودکان حامل بسیاری از صفات و خصایصی هستند که از والدین به آنها ارث رسیده و این عوامل بیولوژیکی در زندگیشان دارای نقش و اهمیت بسیار است .
ریشه بسیاری از خصایص وراثتی از چند نسل قبل ودر برخی موارد از حدود 7 نسل قبل است .
بخش اعظم بیماریها , اخلاق و رفتارها ی اجداد گذشته از طریق ژن به کودک منتقل می شود .
بعلاوه بیماریهای والدین , وضع طبیعی هریک , محیط روانی مادردر دوران حمل , بعد فرهنگی والدین , طرز فکر اندیشه ها , جهان بینی ها , اعتیادها و ...
همه از عواملی هستند که برروی کودکان تاثیر می گذارند .
کودک از طریق وراثت خصایصی را به خود می گیرد , که بعضی از آنها به هیچ صورت قابل تغییر نیست .
مثل : وضع چهره , رنگ پوست , مو , میزان هوش , قد و نارسایی مغزی و عضوی .
با این که وراثت عامل مهمی در زندگی انسان است , ولی قدرت تربیت بسیار زیاد است و ان را تحت تاثیر قرار می دهد .
به هر میزان که عامل تربیتی قویتر باشد , خصایص و صفات ارثی را بیشتر تحت تاثیر قرار خواهد داد .
این امر نیز در اسلام مورد تائید است .
"(1) " حضرت علی " ( ع ) فرمود : بخش سوم : خانواده و مسئولیت آن در قبال کودک با تشکیل خانواده زوجین تکالیف و مسئولیتهایی پیدا کرده و روابطی جدید بر آنها حاکم می شود .
شرع و طبیعت تا حدود زیادی این تعهدها و مسئولیتهای متقابل را معین کرده است .
زن و شوهر در عین داشتن وظایف متقابل در برابر هم وظایف خاص و مشترک دیگری را در قبال فرزندان خود دارند .
وظایفی که سرباز زدن از آنها نه تنها عقوبت اخروی دارد , بلکه زندگی این جهان نیز جنایتی بزرگ به حساب می آید .
کودک ثمره زندگی آنهاست و آنها در برابر وی تکالیف و مسئولیتهایی دارند ,که هرکدام باید در حدود امکانات از عهده آن برآیند .
خانواده باید آموزنده وظایف امروز و راهنمای آینده کودک باشد .
صفات و خصایص والدین کودک امانتی از سوی خدا در دست والدین است .
آنها وظیفه دارند چون باغبان این نهال نورسیده را نیکو بپروراندو زمینه را برای رشد همه جانبه و به ثمر رسنادن او فراهم کنند .
بدیهی است هر فردی نمی تواند شایسته احراز این مقام باشد .
درست است که بلوغ و رشد جسمی زمینه رابرای ازدواج فراهم می کند , اما برای پدر و مادر شدن علاوه بر رشد و بلوغ عقلی و اخلاقی و عاطفی و مدیریت برای اداره کانون خانوادگی و سرپرستی فرزندان امری لازم است .