دانلود مقاله تفسیر سوره نساء

Word 423 KB 14072 45
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بیان آیه

    بطورى که از همین آیه (که اولین آیه این سوره است ) برمى آید سوره نساء در مقام بیان احکام زناشوئى است ، از قبیل اینکه : ((چند همسر مى توان گرفت ))، ((با چه کسانى نمى توان ازدواج کرد)) و...

    و نیز در مقام بیان احکام ارث است و در خلال آیاتش امورى دیگر نیز ذکر شده ، نظیر احکامى از نماز، جهاد، شهادات ، تجارت و غیره و مختصرى هم درباره اهل کتاب سخن رفته است .


    و مضامین آیاتش شهادت مى دهد بر اینکه این سوره در مدینه و بعد از هجرت نازل شده و از ظاهر آنها بر مى آید که یک باره نازل نشده است ، هر چند که غالب آیات آن بى ارتباط به هم نیستند.
    و اما آیه مورد بحث با چند آیه بعدش که متعرض حال یتیمان و زنان است فى نفسه به منزله زمینه چینى براى مسائل ارث و محارم است که بزودى متعرض آن خواهد شد و اما عدد زوجات که در آیه سوم از آن سخن رفته هر چند که مساءله زوجات از امهات مسائل سوره است اما آیه شریفه به عنوان طفیلى و استفاده از کلام ذکر شده ، کلامى که گفتیم جنبه مقدمه و زمینه چینى دارد.
    یَأَیهَا النَّاس اتَّقُوا رَبَّکُمُ...
    در این آیه مى خواهد مردم را به تقوا و پروا داشتن از پروردگار خویش ‍ دعوت کند، مردمى که در اصل انسانیت و در حقیقت بشریت با هم متحدند و در این حقیقت بین زنشان و مردشان ، صغیرشان و کبیرشان ، عاجزشان و نیرومندشان ، فرقى نیست ، دعوت کند تا مردم درباره خویش به این بى تفاوتى پى ببرند تا دیگر مرد به زن و کبیر به صغیر ظلم نکند و با ظلم خود مجتمعى را که خداوند آنان را به داشتن آن اجتماع هدایت نموده آلوده نسازند، اجتماعى که به منظور تتمیم سعادتشان و با احکام و قوانین نجات بخش تشکیل شده مجتمعى که خداى عزوجل آنان را به تاءسیس آن ملهم نمود، تا راه زندگیشان را هموار و آسان کند همچنین هستى و بقاى فرد فرد و مجموعشان را حفظ فرماید.
    در این آیه مى خواهد مردم را به تقوا و پروا داشتن از پروردگار خویش ‍ دعوت کند، مردمى که در اصل انسانیت و در حقیقت بشریت با هم متحدند و در این حقیقت بین زنشان و مردشان ، صغیرشان و کبیرشان ، عاجزشان و نیرومندشان ، فرقى نیست ، دعوت کند تا مردم درباره خویش به این بى تفاوتى پى ببرند تا دیگر مرد به زن و کبیر به صغیر ظلم نکند و با ظلم خود مجتمعى را که خداوند آنان را به داشتن آن اجتماع هدایت نموده آلوده نسازند، اجتماعى که به منظور تتمیم سعادتشان و با احکام و قوانین نجات بخش تشکیل شده مجتمعى که خداى عزوجل آنان را به تاءسیس آن ملهم نمود، تا راه زندگیشان را هموار و آسان کند همچنین هستى و بقاى فرد فرد و مجموعشان را حفظ فرماید.

    از همین جا روشن مى شود که چرا در آیه شریفه ، خطاب را متوجه ناس ‍ (همه مردم ) کرد و نه به خصوص مؤ منین و نیز چرا فرمان ((اتقوا)) را مقید به قید ((ربکم )) کرد و نفرمود: ((اتقوا الله از ((خدا)) پروا کنید))، بلکه فرمود: (از پروردگار خود پروا کنید) چون صفتى که از خدا به یاد بشر انداخت (که همه را از یک نفر خلق کرده ) صفتى است که پر و بال آن تمامى افراد بشر را مى گیرد و اختصاصى به مؤ منین ندارد و این صفت خود یکى از آثار ربوبیت او است چون منشاءش ((ربوبیت )) خدا یعنى تدبیر و تکمیل است نه ((الوهیت )) او.

    و اما این که فرمود: ((خدائى که شما را از یک نفس آفرید))، منظور از ((نفس )) به طورى که از لغت برمى آید عین هر چیز است مثلا مى گویند: ((جائنى فلان نفسه فلانى خودش نزد من آمد)) در اینجا منظور این است که عین او آمد.

    البته منشاء اینکه دو کلمه ((نفس )) و ((عین )) متعین در معناى ((چیزى که بوسیله آن شى ء، شى ء مى شود)) باشد، مختلف است .

    و نفس چیزى است که انسان بواسطه آن انسان است و آن عبارت است از مجموع روح و جسم در دنیا و روح به تنهائى در زندگى برزخ که بحث در این باره در ذیل آیه : ((و لا تقولوا لمن یقتل فى سبیل الله اموات ...)) گذشت .

    مراد از نفس واحده و زوج او که انسان از آن آفریده شده است و از ظاهر سیاق برمى آید که مراد از ((نفس واحده )) آدم (علیه السلام ) و مراد از ((زوجها)) حوا باشد که پدر و مادر نسل انسان است که ما نیز از آن نسل مى باشیم و بطورى که از ظاهر قرآن کریم برمى آید همه افراد نوع انسان به این دو تن منتهى مى شوند همچنانکه از آیات زیر همین معنا برمى آید که : ((خلقکم من نفس واحده ، ثم جعل منها زوجها)).

    ((یا بنى آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه )) و آیه زیر که حکایت گفتار ابلیس است : ((لئن اخرتن الى یوم القیمه لاحتنکن ذریته الا قلیلا.

    و اما احتمالى که بعضى از مفسرین در معناى ((نفس واحده )) و ((زوجها)) داده اند، ذیلا از نظر خوانندگان مى گذرد که البته به هیچ وجه درست نیست ، آنان گفته اند که : مراد از ((نفس واحده )) و ((زوج او)) در آیه شریفه مطلق ذکور و اناث نسل بشر است که کل بشر از مجموع پدر و مادر متولد مى شود، در نتیجه معناى آیه چنین مى شود که مثلا آیه فرموده است که هر یک نفر از شما نوع بشر از یک پدر و مادر و یا به عبارت دیگر: از دو فرد بشر خلق شده اید بدون اینکه در این معنا فرقى میان شما باشد، بنابه گفته این مفسر آیه شریفه همان را مى خواهد افاده کند که آیه : ((یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم )) آن را افاده مى کند و مى فرماید: هان اى مردم ما شما را از یک نر و یک ماده آفریدیم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودیم تا یکدیگر را بشناسید و از میان همه شما آنکه باتقواتر است نزد خدا گرامى تر است و خلاصه مفادش این است که شما افراد بشر از این جهت که هر یک متولد از پدرى و مادرى هستید هیچ فرقى ندارید.

    و وجه نادرستى این احتمال روشن است براى اینکه : این مفسر غفلت کرده از اینکه بین دو آیه ، یعنى آیه سوره حجرات و آیه سوره نسا فرق واضحى است زیرا آیه سوره حجرات در مقام بیان این جهت است که افراد انسان از نظر ((حقیقت انسانیت )) یکسانند و هیچ فرقى در این جهت ندارند که هر یک آنان از پدرى و مادرى از جنس بشر متولد شده اند پس دیگر جا ندارد یکى بر دیگرى تکبر ورزد و خود را از دیگران بهتر بشمارد مگر به یک ملاک که آن هم تقوا است .

    و اما آیه سوره نسا که مورد بحث ما است در مقام دیگرى است این آیه مى خواهد بیان کند که افراد انسان از حیث ((حقیقت و جنس )) یک واقعیتند و با همه کثرتى که دارند همه از یک ریشه منشعب شده اند مخصوصا از جمله : ((و بث منهما رجالا کثیرا و نساء...)) این معنا به روشنى استفاده مى شود به طورى که ملاحظه مى کنید چنین معنائى با این احتمال که مراد از ((نفس واحده )) و ((زوج او)) تمامى نر و ماده هاى بشرى باشد نمى سازد گذشته از این دلیل آن معنا با غرضى که سوره نسا آن را تعقیب مى کند که بیانش گذشت سازگارى ندارد.

    معناى کلمه زوج و جمله (و خلق منها زوجها) و اما کلمه زوج در جمله : ((و خلق منها زوجها)) بنا به گفته راغب به معناى همسر است یعنى این کلمه در مورد هر دو قرین که یکى نر و دیگرى ماده باشد استعمال مى شود یعنى هم به نر زوج مى گویند و هم به ماده و همچنین در غیر حیوانات یعنى در هر دو چیزى که جفت داشته باشد به کار مى رود، مانند چکمه و دمپائى که به هر لنگه آن گفته مى شود: این زوج آن دیگرى است و نیز به هر چیزى که شبیه و نزدیک به دیگرى و یا ضد دیگرى است زوج گفته مى شود، آنگاه راغب در ادامه سخنانش مى گوید: زوجه واژه نامطلوبى است ، (یعنى در لغت صحیح به زن نیز زوج گفته مى شود نه زوجه ).

    و ظاهر جمله مورد بحث یعنى جمله ((و خلق منها زوجها)) این است که مى خواهد بیان کند که همسر آدم از نوع خود آدم بود و انسانى بود مثل خود او و این همه افراد بى شمار از انسان که در سطح کره زمین منتشر شده اند همه از دو فرد انسان مثل هم و شبیه به هم منشاء گرفته اند و بنابراین حرف ((من )) من نشویه خواهد بود و جمله مورد بحث همان نکته اى را مى رساند که آیات زیر در صدد افاده آن است : ((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا و جعل لکم من ازواجکم بنین و حفده )).

    فاطر السموات و الارض ، جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام یذروکم فیه )) و نظیر این آیات آیه زیر است : ((و من کل شى ء خلقنا زوجین )).

    پس اینکه در بعضى از تفسیرها آمده که مراد از آیه مورد بحث این است که همسر آدم از بدن خود درست شده صحیح نیست ، هر چند که در روایات آمده که از دنده آدم خلق شده ، لیکن از خود آیه استفاده نمى شود و در آیه چیزى که بر آن دلالت کند وجود ندارد.

    وَ بَث مِنهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَ نِساءً کلمه : ((بث )) به معناى جدا سازى بوسیله پاشیدن و امثال آن است و در جاى دیگر قرآن آمده : ((فکانت هباء منبثا)) یعنى کوهها به صورت ذراتى متفرق در مى آیند و از همین باب است که شکوه از اندوه را هم ((بث )) مى گویند چون شکوه در حقیقت اندوه تراکم یافته در دل را مى پراکند و به همین جهت است که گاهى کلمه ((بث )) را در خود اندوه استعمال مى کنند که در این صورت مصدر را در اسم مفعول استعمال کرده اند، چون اندوه مبثوثى است که انسان آن را بالطبع بث داده و منتشر مى کند در آیه شریفه : ((قال انما اشکوا بثى و حزنى الى الله )) در همین معنا استعمال شده ، معنایش این است که : ((من غم و اندوهم را تنها براى خدا مى پراکنم )).

    و از آیه شریفه بر مى آید که نسل موجود از انسان تنها منتهى به آدم و همسرش مى شود و جز این دو نفر هیچ کس دیگرى در انتشار این نسل دخالت نداشته است (نه حورى بهشتى و نه فردى از افراد جن و نه غیر آن دو) و گرنه مى فرمود: ((و بث منهما و من غیرهما)).

    با پذیرفتن این معنا دو مطلب به عنوان نتیجه بر آن متفرع مى شود.

    کل بشر از آدم و حوا نشاءت گرفته اند اول اینکه : منظور از جمله : ((رجالا کثیرا و نساء)) کل بشر است و افرادى است که یا بدون واسطه (چون هابیل و قابیل و غیره ) و یا با واسطه (چون دیگر افراد بشر تا هنگام بپا شدن قیامت ) از این دو فرد (یعنى آدم و حوا) منشعب شده اند پس کانه فرموده است : ((و بثکم منهما ایها الناس )).

    ازدواج فرزندان بلافصل آدم بین برادران و خواهران بوده مطلب دوم این است که : ازدواج در طبقه اولى ، بعد از خلقت آدم و حوا یعنى در فرزندان بلافصل آدم و همسرش بین برادران و خواهران بوده و دختران آدم با پسران او ازدواج کرده اند، چون آن روز در تمام دنیا نسل بشر منحصر در همین فرزندان بلا فصل آدم بوده ، (در آن روز غیر از آنان ، نه دخترانى یافت مى شده است که تا همسر پسران آدم شوند و نه پسرى بود که همسر دخترانش گردند) بنابراین هیچ اشکالى هم ندارد (اگر چه در عصر ما خبرى تعجب آور است و لیکن ) از آنجائى که مساءله گفتار مفسرین در نقش ترکیبى (الارحام ) در آیه و بررسى نظر آنان و اما اینکه فرمود: ((و الارحام ))، از ظاهرش برمى آید که عطف باشد بر لفظ جلاله (الله ) و معناى آن چنین باشد: ((از خدائى که یکدیگر را به احترام او قسم مى دهید بترسید)) و از ارحام نیز بترسید و چه بسا چنین باشد که بعضى از مفسرین گفته اند که عطف است بر محل و باطن ضمیر ((به )) که حالت نصبى دارد مثل : مررت بزید و عمرا و مؤ ید این احتمال این است که در قرائت حمزه کلمه ((ارحام )) به صداى زیر خوانده شده تا عطف باشد بر ضمیر متصل مجرور (به ) اگر چه علماى نحو این وجه را ضعیف شمرده و گفته اند: قاعده در مثل جمله ((مررت بزید و عمروا)) باید عمرو را به صداى بالا خواند براى اینکه عطف بزید است که در باطن مفعول ((مرور)) است.

    در نتیجه معناى آیه شریفه چنین مى شود: ((از خدائى که شما یکدیگر را به او و به رحم خود سوگند مى دهید (و مى گوئید تو را به خدا و به رحم سوگند مى دهم ) بترسید و پروا کنید)).

    این بود خلاصه آنچه مفسرین در این باره گفته اند، لیکن سیاق آیات و نیز روال قرآن در بیاناتش با این گفتار سازگار نیست .

    توضیح اینکه اگر کلمه ارحام را صله اى مستقل براى موصول ((الذى )) بگیریم تقدیر کلام چنین مى شود: ((و اتقوا الله الذى تسائلون بالارحام )) = بترسید از خدائى که یکدیگر را به رحم ها سوگند مى دهید)) و معلوم است که این عبارت ناتمام است چون صله نامبرده خالى از ضمیر است و این جایز نیست .

    (بله اگر از این صله ضمیرى به موصول برمى گشت مثلا مى گفتیم : ((و اتقوا الله الذى جعل بینکم و بین ارحامکم موده فتسائلون بهم )) آن وقت مى توانستیم کلمه ((و الارحام )) را صله مستقلى بگیریم ((مترجم )) ).

    و اگر چنانچه مجموع کلمه ((والارحام )) و جمله ((تسائلون به )) را یک صله بگیریم براى موصول (الذى ) در این صورت مفاد آیه با ادب قرآن کریم نسبت به خداى تعالى سازگارى ندارد چون در مساءله عظمت و عزت خدا و ارحام را مساوى و برابر گرفته ایم .

    (پس معناى درست همان است که ما کردیم و گفتیم تقدیر کلام ((و اتقوا الارحام )) است و معناى آیه این است که : پاس حرمت خدائى را که یکدیگر را به او سوگند مى دهید بدارید و پاس حرمت ارحام را هم نگه دارید ((مترجم )) ).

    اگر کسى بگوید که : نسبت تقوا به ارحام دادن صحیح نیست و نمى شود گفت : ((از ارحام بترسید))، در پاسخ مى گوییم هیچ عیبى ندارد چرا که ارحام و حرمت آن نیز به صنع و خلقت خداى تعالى منتهى مى شود و این تنها آیه مورد بحث نیست که در آن تقوا را به غیر خداى تعالى نسبت داده بلکه در موارد دیگر نیز این عمل را انجام داده است مثلا در آیه : ((و اتقوا یوما ترجعون فیه الى الله )).

    و نیز در آیه : ((و اتقوا النار التى اعدت للکافرین )).

    و در آیه : ((و اتقوا فتنه لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصه )) تقوا را به ((روز قیامت )) و به ((آتش آن روز)) و به ((فتنه )) نسبت داده است .

    و به هر حال این قسمت از کلام خداى تعالى به منزله تقیید بعد از اطلاق و تضییق بعد از توسعه در قسمت قبلى است آنجا که مى فرمود: ((یا ایها الناس اتقوا...)) و نساء چون حاصل معناى قسمت اول این بود که از خدا بترسید از این جهت که رب شما است و از این جهت که شما را خلق کرده و همه شما (افراد بشر) را از یک سنخ قرار داده سنخ و ماده اى که در همه افرادتان محفوظ است و همه شما را از ماده اى آفریده که در تمامى افرادتان محفوظ است و با تکثر شما متکثر مى شود، آن سنخه واحده و آن ماده محفوظه این است که همه شما در مساءله نوعیت و جوهره ذات انسانید.

    و اما حاصل معناى قسمت دوم که مورد بحث است این است که : از خدا بترسید از این جهت که نزد شما داراى عزت و عظمت است (عزت و عظمتى که یکى از ((شؤ ون )) ربوبیت است نه اصل ربوبیت ) و بترسید از وحدت خویشاوندى و ارتباط رحمى که خدا آن را در بین شما قرار داده ، (و معلوم است که وحدت خویشاوندى و رحمى یکى از شؤ ون و شعبه هاى وحدت سنخى و نوعى افراد بشر است ).

    با این بیان روشن شد که بدین جهت کلمه ((واتقوا)) را در یک آیه دو بار ذکر کرد و امر به تقوا را در جمله دوم تکرار نمود که هر چند مضمون جمله دوم تکرار مضمون جمله اول بود لیکن از آنجائى که معناى زایدى را در برداشت (و آن فهماندن اهمیت امر ارحام بود) لذا جمله ((واتقوا)) را تکرار نمود.

    وجه اطلاق ((رحم )) بر خویشاوندان کلمه ((ارحام )) جمع کلمه ((رحم )) است و رحم در اصل به معناى محل نشو و نماى جنین در شکم مادران مى باشد همان عضو داخلى که خداى عزوجل در باطن زنان قرار داده تا نطفه در آن تربیت شده و فرزندى تمام عیار گردد این معناى اصلى کلمه رحم است ولى بعدها به عنوان استعاره و به علاقه ظرف و مظروف در معناى قرابت و خویشاوندى استعمال شد چون خویشاوندان همه در اینکه از یک رحم خارج شده اند مشترکند پس کلمه ((رحم )) به معناى نزدیک و ارحام به معناى نزدیکان انسان است و قرآن شریف در امر رحم نهایت درجه اهتمام را بکار برده ، همانطور که امر قوم و امت را مورد اهتمام و عنایت قرار داده چون رحم عبارت است از مجتمع خانوادگى و کوچک اما قوم و امت مجتمعى است بزرگ و لذا قرآن کریم این توجه و عنایت را به امر مجتمع بزرگ کرده و آن را حقیقتى صاحب اثر و داراى خواص دانسته و فرمود: ((و هو الذى مرج البحرین هذا عذب فرات و هذا ملح اجاج و جعل بینهما برزخا و حجرا محجورا و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا)).

    و نیز فرموده : ((و جعلنا کم شعوبا و قبائل لتعارفوا)).

    و نیز فرموده : ((و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله )).

    و فرموده : ((فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامکم )).

    و فرموده : ((و لیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا خافوا علیهم )) و آیاتى دیگر که به نحوى براى اجتماع اثرى اثبات مى کند.

    معناى (رقیب ) و تعلیل امر به تقوا به این صفت خداوند إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً کلمه ((رقیب ))، به معناى ((حفیظ)) است و ((مراقبت )) به معناى ((محافظت )) است و گویا این کلمه از ماده ((رقبه )) (برده گردن ) گرفته شده با این عنایت که مردم هر یک حافظ رقاب بردگان خود بودند و یا از اینجا گرفته شده که رقیب در محافظت آنچه که مراقبش مى کند همواره رقبه (گردن ) خود را مى کشد، تا وضع آن را زیر نظر داشته باشد به این مناسبت محافظت را مراقبت خوانده اند، البته ((رقوب )) به معناى مطلق ((حفظ)) نیست بلکه تنها آن محافظت از حرکات و سکنات شخص محفوظ و مرقوب را مراقبت مى گویند که به منظور اصلاح موارد خلل و فساد آن باشد و یا به این منظور باشد که حرکات و سکنات آنرا ضبط کنند.

    پس کانه مراقبت همان حفظ کردن چیزى است به اضافه عنایت علمى و شهودى بر آن و به همین جهت مراقبت به معناى حراست و داروغگى و انتظار و بر حذر بودن و در کمین نشستن استعمال مى شود و در قرآن خداى تعالى نیز رقیب خوانده شده چون اعمال بندگان را حفظ مى کند تا پاداش دهد همچنین حفیظ و در کمین و وکیل نیز گفته شده است : ((و ربک على کل شى ء حفیظ الله حفیظ علیهم و ما انت علیهم بوکیل فصب علیهم ربک سوط عذاب ، ان ربک لبالمرصاد)).

    بطورى که ملاحظه مى کنید امر به تقوا در وحدت انسانى است در بین همه افراد سارى و جارى است و دستور به اینکه آثار آن تقوا را که لازمه آن است حفظ کنند را با این بیان تعلیل کرده که : خداى تعالى رقیب است و به این تعلیل سخت ترین تخویف و تهدید نسبت به مخالفت این دستورها را مى رساند و با دقت در این تعلیل روشن مى شود: آیاتى که متعرض مساءله ((بغى ))، ((ظلم ))، ((فساد در زمین ))، ((طغیان )) و امثال اینها شده و دنبالش تهدید و انذار کرده چه ارتباطى با این غرض الهى یعنى ((حفظ وحدت انسانیت از فساد و سقوط)) دارد.

    گفتارى در عمر صنف انسان و انسانهاى اولیه در تاریخ یهود آمده است که : عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تاکنون ، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلى هم کمک و مساعد این تاریخ است ، براى اینکه اگر ما از نوع بشر یک انسان مرد و یک زن را که با هم زن و شوهر باشند فرض کنیم که در مدتى متوسط نه خیلى طولانى و نه خیلى کوتاه با هم زندگى کنند و هر دو داراى مزاجى معتدل باشند و در وضع متوسطى از حیث امنیت و فراوانى نعمت و رفاه و مساعدت و...

    و همه عوامل و شرایطى که در زندگى انسان مؤ ثرند قرار داشته باشند و از سوى دیگر فرض کنیم این دو فرد در اوضاعى متوسط توالد و تناسل کنند و باز فرض کنیم که همه اوضاعى که درباره آن دو فرض کردیم درباره فرزندان آن دو نیز محقق باشد و فرزندانشان هم از نظر پسرى و دخترى بطور متوسط به دنیا بیایند خواهیم دید که این انسان که در آغاز فقط دو نفر فرض شده بودند، در یک قرن یعنى در راءس صد سال عددشان به هزار نفر مى رسد، در نتیجه هر یک نفر از انسان در طول صد سال پانصد نفر مى شود.

    آنگاه اگر عوامل تهدیدگر را که با هستى بشر ضدیت دارد (از قبیل بلاهاى عمومى یعنى سرما، گرما، طوفان ، زلزله ، قحطى ، وبا، طاعون ، خسف ، زیر آوار رفتن ، جنگهاى خانمان برانداز و سایر مصائب غیر عمومى که احیانا به تک تک افراد مى رسد) در نظر بگیریم و از آن آمار که گرفتیم سهم این بلاها را کم کنیم و در این کم کردن حداکثر را در نظر بگیریم یعنى فرض کنیم که بلاهاى نامبرده از هر هزار نفر انسان نهصد و نود و نه نفر را از بین ببرد و در هر صد سال که بر حسب فرض اول در هر نفر هزار نفر مى شوند غیر از یک نفر زنده نماند.

    و به عبارت دیگر: عامل تناسل که باید در هر صد سال دو نفر را هزار نفر کند تنها آندو را سه نفر کند و از هزار نفر تنها یک نفر بماند آنگاه این محاسبه را به طور تصاعدى تا مدت هفت هزار سال یعنى هفتاد قرن ادامه دهیم خواهیم دید که عدد بشر به دو بلیون و نیم مى رسد و این عدد همان عدد نفوس بشر امروزى است که آمارگران بین المللى آنرا ارائه داده اند.

    پس اعتبار عقلى هم همان را مى گوید که تاریخ گفته است و لیکن دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح ((ژئولوژى )) معتقدند که عمر نوع بشرى بیش از ملیونها سال است و بر این گفتار خود ادله اى از فسیل هائى که آثارى از انسانها در آنها هست ، و نیز ادله اى از اسکلت سنگ شده خود انسانهاى قدیمى آورده اند، که عمر هر یک از آنها به طورى که روى معیارهاى علمى خود تخمین زده اند بیش از پانصد هزار سال است .

    این اعتقاد ایشان است لیکن ادله اى که آورده اند قانع کننده نیست دلیلى نیست که بتواند اثبات کند که این فسیل ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسانهاى امروز است و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت هاى سنگ شده مربوط است به یکى از ادوارى که انسانهائى در زمین زندگى مى کرده اند چون ممکن است چنین بوده باشد و دوره ما انسانها متصل به دوره فسیل هاى نامبرده نباشد، بلکه انسانهائى قبل از خلقت آدم ابوالبشر در زمین زندگى کرده و سپس ‍ منقرض شده باشند و همچنین این پیدایش انسانها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد.

    و اما قرآن کریم بطور صریح متعرض کیفیت پیدایش انسان در زمین نشده ، که آیا ظهور این نوع موجود (انسان ) در زمین منحصر در همین دوره فعلى است که ما در آن قرار داریم و یا دوره هاى متعددى داشته ، و دوره ما انسانهاى فعلى آخرین ادوار آن است ؟.

    هر چند که ممکن است از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابوالبشر (علیه السلام ) و نسل او انسانهائى دیگر در زمین زندگى مى کرده اند مانند آیه شریفه : ((و اذ قال ربک للملائکه انى جاعل فى الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء)) که از آن برمى آید قبل از خلقت بنى نوع آدم دوره دیگرى بر انسانیت گذشته ، که ما در تفسیر همین آیه به این معنا اشاره کردیم .

    بله در بعضى از روایات وارده از ائمه اهل بیت علیهم السلام مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشریت را قبل از دوره حاضر اثبات مى کند و انشاءالله بزودى در بحث روائى روایات نامبرده از نظر خوانندگان خواهد گذشت .

    گفتارى پیرامون منتهى شدن نسل حاضر به آدم و حوا و رد شبهاتى در این مورد چه بسا گفته باشند که اختلاف رنگ پوست بدن انسانها که عمده آن سفیدى در نقاط معتدله از آسیا و اروپا و سیاهى در ساکنان آفریقاى جنوبى و زردى در ساکنان چین و ژاپن و سرخى در هنود آمریکائیان مى باشد حکم مى کند به اینکه هر یک از این نسل ها به مبدئى منتهى شود که غیر از مبداء آن دیگرى است چون اختلاف رنگها از اختلاف طبیعت خونها ناشى مى شود و بنابراین مبداء مجموع افراد بشر نمى تواند کمتر از چهار نوع زن و شوهر باشد چرا که چهار نوع رنگ بیشتر وجود ندارد (و از یک نوع زن و شوهر چهار نوع انسان منشعب نمى شود پس فرضیه آدم و حوا قابل قبول نیست ).

    و چه بسا بر نظریه خود استدلال نیز کرده باشند به اینکه : همه مى دانیم قاره آمریکا در قرون اخیر کشف شد (که کریستف کلمب فرانسوى آنرا کشف کرد)و وقتى کشف کرد سرخ پوستان را در آنجا دید با اینکه همه مى دانیم سرخ پوستان هیچ ارتباط و اتصالى با سایر سکنه دنیا نداشتند و نمى شود احتمال داد که ساکنان نیم کره شرقى دنیا با فاصله بسیار زیادى که با آنان داشتند ریشه و منشاء واحدى داشته باشند و همه به یک پدر و یک مادر منتهى شوند و لیکن هر دو دلیل علیل و محل خدشه است .

    اما مساءله اختلاف خونها و به دنبالش اختلاف رنگها هیچ دلالتى بر نظریه آنان ندارد، براى اینکه بحث هاى طبیعى امروز اساس خود را بر این پایه نهاده که انواع کائنات در حال تطور و تحولند و با چنین مبنائى چگونه اطمینان پیدا مى شود به اینکه اختلاف خونها و به دنبالش ‍ اختلاف رنگها مستند به تطور در این نوع نباشد؟

    با اینکه این دانشمندان جزم و قطع دارند بر اینکه تطور و تحول در بسیارى از انواع جانداران از قبیل اسب و گوسفند و فیل و غیر آن واقع شده و این بحث و فحص سرانجام به آثارى باستانى و تحت الارض ‍ بسیارى برخورده که کشف مى کند چنین تطورى واقع شده علاوه بر اینکه علماى امروز هیچ اعتنائى به اختلاف رنگها نداشته در جرائد مى خوانیم که در این ایام در انگلستان جمعى از دکترهائى که خود را طبیب مى دانند در این صدد بر آمده اند که فرمولى تهیه کنند که رنگ پوست بدن انسان را تغییر دهند مثلا سیاه آن را به سفید مبدل سازند.

    و اما مساءله وجود انسانهاى سرخ پوست در ماوراى بحار با اینکه همین طبیعى دانان مى گویند که تاریخ بشریت از میلیونها سال تجاوز مى کند هیچ چیزى را اثبات نمى کند این تاریخ نقلى است که عمر بشر را شش هزار سال و اندى مى داند و وقتى مطلب از این قرار باشد چه مانعى دارد که در قرون قبل از تاریخ حوادثى رخ داده باشد و قاره آمریکا را از سایر قاره ها جدا کرده باشد همچنانکه آثار باستانى ارضى بسیارى دلالت دارد بر اینکه دگرگونگى هاى بسیارى در اثر مرور زمان در سطح کره زمین رخ داده دریاها خشکى و خشکى ها دریا شده و بیابانها کوه و کوه ها مسطح و از همه اینها مهم تر اینکه دو قطب شمال و جنوب و منطقه هاى زمین دگرگون گشته دگرگونى هائى که علوم طبقات الارض و هیاءت و جغرافیا آنرا شرح داده است و با این حرفها و نظریه ها دیگر دلیلى براى آقایان باقى نمى ماند مگر صرف استبعاد اینکه آمریکائى سرخ پوست ، با چینى زردپوست در یک پدر و یک مادر مشترک باشند.

    و اما قرآن کریم ظاهر قریب به صریحش این است که نسل حاضر از انسان از طرف پدر و مادر منتهى مى شود به یک پدر(بنام آدم ) و یک مادر (که در روایات و در تورات به نام حوا آمده ) و این دو تن پدر و مادر تمامى افراد انسان است همچنانکه آیات زیر بر این معنا دلالت مى کند: ((و بدء خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین )).

    ((ان مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون )).

    ((و اذ قال ربک للملائکه انى جاعل فى الارض خلیفه قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک ، قال انى اعلم ما لا تعلمون و علم آدم الاسماء کلها)) ((اذ قال ربک للملائکه انى خالق بشرا من طین فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین )).

    بطورى که ملاحظه مى کنید آیاتى که نقل شد شهادت مى دهند بر اینکه سنت الهى در بقاى نسل بشر این بوده که از راه ساختن نطفه این بقا را تضمین کند و لیکن این خلقت با نطفه بعد از آن بود که دو نفر از این نوع را از گل بیافرید، و او آدم و پس از او همسرش بود که از خاک خلق شدند (و پس از آنکه داراى بدنى و جهازى تناسلى شدند فرزندان او از راه پدید آمدن نطفه در بدن آدم و همسرش خلق شدند) پس در ظهور آیات نامبرده بر اینکه نسل بشر به آدم و همسرش منتهى مى شوند جاى هیچ شک و تردیدى نیست ، هر چند که مى توان (در صورت اضطرار) این ظهور را کرد.

    آدم مذکور در آیات قرآنى آدم نوعى نیست و چه بسا گفته باشند که : مراد از آدم که در آیات مربوط به خلقت بشر، نامش ذکر شده آدم نوعى است نه ، یک فرد معینى از بشر، گوئى که مطلق انسان از این جهت که خلقتش منتهى به مواد زمین است و از این جهت که به امر تولید مثل پرداخته ، آدم نامیده شده و چه بسا که این احتمال خود را به ظاهر آیه زیر مستند کرده باشند، که مى فرماید: ((و لقد خلقناکم ثم صورنا کم ثم قلنا للملائکه اسجدوا لآدم )) چون این آیه از این اشاره خالى نیست که فرشتگان ماءمور شده اند براى کسى سجده کنند که خداى تعالى با خلقت او و تصویرش آماده سجده اش کرده است و آیه شریفه فرموده او شخص معین نبوده بلکه جمیع افراد بشر بوده است چون فرموده : ((شما را خلق کردیم و سپس صورتگرى نمودیم ...)) و همچنین در آیه دیگر فرموده : ((قال یا ابلیس ما منعک ان تسجد لما خلقت بیدى ...

    قال انا خیر منه خلقتنى من نار و خلقته من طین ،...

    قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین )) نخست سخن از خلقت یک فرد دارد، مى فرماید:

کلمات کلیدی: تفسیر - سوره نساء

سوره مبارکه طور آیه24 وَ یَطوف عَلَیهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ(24) ترجمه: و پیوسته در گرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند که همچون مرواریدهاى در صدفند! تفسیر: نمونه: سپس به چهارمین نعمت که نعمت وجود خدمتگذاران بهشتى است پرداخته مى گوید: (( پیوسته گرداگرد آنها نوجوانانى براى خدمت آنان گردش مى کنند که همچون مرواریدهاى در صدفند )) و یطوف علیهم ...

سوره نساء مقدمه اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 177 آيه است . سوره نساء قبل از ورود در تفسير آيات اين سوره يادآورى چند نکته لازم است : 1 - محل نزول سوره نساء تمام آيات اين سوره (به استثناى آيه 58 طبق نقل بعضى از مفسران ) در مدينه نازل شده اس

آيه 237_236 سوره مبارکه بقره: آيه و ترجمه لا جُنَاحَ عَلَيْکمْ إِن طلَّقْتُمُ النِّساءَ مَا لَمْ تَمَسوهُنَّ أَوْ تَفْرِضوا لَهُنَّ فَرِيضهً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلى المُْوسِع قَدَرُهُ وَ عَلى الْمُقْترِ قَدَرُهُ مَتَعَا بِالْمَعْرُوفِ حَقاًّ عَلى المْ

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ يآ أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْس واحِدَه وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثيراً وَ نِسآءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذى تَسآءَلُونَ بِه وَ الْاَرْحامَ اِنَّ اللّه

سوره المائده آیه 6 یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوه ِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً ...

آیه 6 یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلى الصلَوه ِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلى الْمَرَافِقِ وَ امْسحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکمْ إِلى الْکَعْبَینِ وَ إِن کُنتُمْ جُنُباً فَاطهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَّرْضى أَوْ عَلى سفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغَائطِ أَوْ لَمَستُمُ النِّساءَ فَلَمْ تجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صعِیداً طیِّباً ...

حسد گاهي در شکل محبوب : جمل? حسدأ من عند انفسهم ( انگيز? آنها حسدي از ناحي? خودشان است ) ممکن است اشاره به اين باشد که حسد گاهي در شکل هدف منعکس مي شود و آب و رنگ ديني به آن مي دهند ، ولي حسدي که آنها در اين زمينه نشان مي دادند حتي اين رنگ را نيز ند

ارث در ميان غربيها تابع وصيت و داخل در باب وصيت است، در صورتي که مي دانيم ارث در اسلام غير از وصيت است. وصيت حق مالک است و ارث حکم فرضي الهي خارج از اختيار مورث. در غرب يک شخص مي تواند تمام دارايي خود را به شخص دلخواه خود حتي به سگ خود يا گربه عزي

قاعده نفي سبيل از قواعد فقهي که اصحاب به آن عمل کردند و آن را در ابواب مختلف فقه بر مواردزيادي از جمله عبادات و معاملات و احکام تطبيق داده اند، همين قاعده معروف و مشهور يعني‌نفي سبيل کفار بر مسلمين است. و شيخ اعظم ما در صحيح نبو

بزرگترين سرمايه ما مسلمانان قرآن مجيد است معارف ، احکام ، برنامه زندگى ، سياست اسلامى ، راه به سوى قرب خدا، همه و همه را در اين کتاب بزرگ آسمانى مى يابيم . بنابراين ، وظيفه هر مسلمان اين است که با اين کتاب بزرگ دينى خود روزبه روز آشناتر شود اين

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول