ترجمه : آیا مردم قریه ها پنداشتند از اینکه عذاب ما شب هنگام که به خواب رفته اند بر سر آنها بیاید ، در امانند
تفسیر المیزان :
کلمه « بیات » و همچنین « تبییت » به معناى شبیخون و شبانه بر سر دشمن تاختن است ، که یک نوع مکر به شمار مى رود، براى اینکه شب ، هنگام خفتن و آسایش انسان است ، و طبع آدمى متمایل به استراحت و صرفنظر کردن از هر کار دیگرى است .
این جمله متفرع بر ما قبل خود ذکر شده ، و بنابراین ، معنایش این مى شود که : وقتى حال جمعیت ها اینچنین بوده که با رسیدن نعمت هاى مادى و محسوس ، مغرور و از عالم ماوراى حس غافل مى شدند، عذاب خدا بدون اطلاع قبلى آنان و بطور ناگهان ، همه را نابود مى کرده ، آیا با این حال جمعیت ها مى توانند از عذابى که شبانه و در حال خواب آنها را از بین ببرد ایمن بوده باشند؟.
ترجمه و تفسیر آیه 99 سوره اعراف
أَفَأَمِنُواْ مَکْرَ اللّهِ فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ
ترجمه : آیا پنداشتند که از مکر خدا در امانند ?
از مکر خدا جز زیانکاران ایمن ، ننشینند
تفسیر المیزان :
کلمه « مکر» به معناى این است که شخصى دیگرى را غافل گیر کرده و به او آسیبى برساند، این عمل از خداى تعالى وقتى صحیح است که به عنوان مجازات صورت بگیرد، انسان معصیتى کند که مستحق عذاب شود، و خداوند او را از آنجایى که خودش نفهمد معذب نماید و یا سرنوشتى براى او تنظیم کند که او خودش با پاى خود و غافل از سرنوشت خود بسوى عذاب برود، و اما مکر ابتدایى و بدون اینکه بنده معصیتى کرده باشد، البته صدورش از خداوند ممتنع است ، و ما این معنا را مکرر خاطرنشان کرده ایم .
کلمه « مکر» به معناى این است که شخصى دیگرى را غافل گیر کرده و به او آسیبى برساند، این عمل از خداى تعالى وقتى صحیح است که به عنوان مجازات صورت بگیرد، انسان معصیتى کند که مستحق عذاب شود، و خداوند او را از آنجایى که خودش نفهمد معذب نماید و یا سرنوشتى براى او تنظیم کند که او خودش با پاى خود و غافل از سرنوشت خود بسوى عذاب برود، و اما مکر ابتدایى و بدون اینکه بنده معصیتى کرده باشد، البته صدورش از خداوند ممتنع است ، و ما این معنا را مکرر خاطرنشان کرده ایم .
نکته بسیار لطیفى در این سه آیه یعنى آیه « افامن اهل القرى » و آیه « او امن اهل القرى » و آیه « افامنوا مکر الله » بکار رفته و آن این است که در دو آیه اول فاعل « امن » را اسم ظاهر (اهل القرى ) آورده ، با اینکه ممکن بود در آیه دومى ضمیر بیاورد و بفرماید: « اوامنوا» لیکن این کار را نکرد تا ضمیر در آیه سومى که فاعل فعل است به هر دو آیه برگشته و در نتیجه جمعیت هلاک شده در خواب غیر از جمعیتى به حساب آید که در حالت غفلت و لعب دستخوش عذاب شدند.
و اما اینکه فرمود: « فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون » جهتش را در آیه اول بیان کرد، و آن این بود که فرمود: ایمن بودن از مکر خدا در حقیقت خود مکرى است از خداى تعالى که دنبالش عذاب است ، پس صحیح است گفته شود: مردم ایمن از مکر خدا زیانکارانند، زیرا همان ایمنى شان هم مکر خدا است .
تفسیر نمونه : عمران و آبادى در سایه ایمان و تقوى در آیات گذشته سرگذشت اقوامى همچون قوم هود و صالح و شعیب و نوح و لوط بطور اجمال مورد بحث واقع شد، گرچه خود آن آیات به اندازه کافى براى بیان نتائج عبرت انگیز این سرگذشتها کافى بود، ولى در آیات مورد بحث به صورت گویاتر، نتیجه گیرى کرده ، مى گوید: اگر مردمى که در این آبادیها و نقاط دیگر روى زمین زندگى داشته و دارند، به جاى طغیان و سرکشى و تکذیب آیات پروردگار و ظلم و فساد، ایمان مى آوردند، و در پرتو آن تقوا و پرهیزکارى پیشه مى کردند، نه تنها مورد خشم پروردگار و مجازات الهى واقع نمى شدند، بلکه درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى گشودیم (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض ).
ولى متاسفانه آنها صراط مستقیم که راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنیت بود رها ساختند، و پیامبران خدا را تکذیب کردند، و برنامه هاى اصلاحى آنها را زیر پا گذاشتند، ما هم به جرم اعمالشان ، آنها را کیفر دادیم (و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون ).
در اینجا به چند موضوع باید توجه کرد: 1 - در اینکه منظور از ((برکات )) زمین و آسمان ، چیست در میان مفسران گفتگو است : بعضى آن را به نزول باران و روئیدن گیاهان تفسیر کردهاند، و بعضى به اجابت دعا و حل مشکلات زندگى ، ولى این احتمال نیز وجود دارد که منظور از برکات آسمانى ، برکات معنوى و منظور از برکات زمینى برکات مادى بوده باشد ، اما با توجه به آیات گذشته تفسیر اول از همه مناسبتر است ، زیرا: در آیات گذشته که مجازاتهاى شدید مجرمان و طغیانگران را شرح میداد ، گاهى اشاره به فرود آمدن سیلاب از آسمان ، و طغیان چشمه ها از زمین (همانند طوفان نوح ) و گاهى اشاره به صاعقه ها و صیحه هاى آسمانى ، و گاهى زلزله هاى وحشتناک زمینى شده بود، در آیه مورد بحث این حقیقت مطرح است که این مجازاتها واکنش اعمال خود آنها بود و گرنه اگر انسان پاک و با ایمان باشد به جاى اینکه عذاب از آسمان و زمین فرا رسد ، برکات خدا از آسمان و زمین بر او مى بارد، این انسان است که برکات را تبدیل به بلاها مى کند.
2 - ((برکات )) جمع برکت است و همانطور که سابقا گفتیم ، این کلمه در اصل به معنى ((ثبات )) و استقرار چیزى است و به هر نعمت و موهبتى که پایدار بماند اطلاق مى گردد ، در برابر موجودات بى برکت که زود فانى و نابود و بى اثر مى شوند.
قابل توجه اینکه ایمان و تقوا نه تنها سبب نزول برکات الهى مى شود، بلکه باعث مى گردد که آنچه در اختیار انسان قرار گرفته در مصارف مورد نیاز به کار گرفته شود ، فى المثل امروز ملاحظه مى کنیم قسمت بسیار مهمى از نیروهاى انسانى و منابع اقتصادى در مسیر مسابقه تسلیحاتى و ساختن سلاحهاى نابود کننده صرف مى گردد ، اینها مواهبى هستند فاقد هر گونه برکت ، بزودى از میان مى روند و نه تنها نتیجه اى نخواهند داشت ، ویرانى هم ببار مى آورند ، ولى اگر جوامع انسانى ایمان و تقوا داشته باشند این مواهب الهى به شکل دیگرى در میان آنها در مى آید و طبعا آثار آن باقى و برقرار خواهد ماند و مصداق کلمه برکات خواهند بود.
3 - در آیه فوق کلمه ((اخذ)) که به معنى گرفتن است در مفهوم مجازات و کیفر دادن به کار رفته ، و این در حقیقت به خاطر آن است که معمولا کسى را که مى خواهند مجازات کنند نخست مى گیرند و او را با وسائلى مى بندند که هیچگونه قدرت فرار نداشته باشد ، سپس او را کیفر مى دهند.
4 - گر چه آیه شریفه مورد بحث ، ناظر به وضع اقوام پیشین است ولى مسلما مفهوم آن یک مفهوم وسیع و عمومى و دائمى است و انحصار به هیچ قوم و ملتى ندارد و این یک سنت الهى است که افراد بى ایمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واکنشها در همین زندگى دنیاى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمین بر سر آنها مى بارد، و گاهى آتش جنگهاى جهانى یا منطقهاى سرمایه هاى آنها را در کام خود فرو مى گیرد، و گاهى ناامنیهاى جسمانى و روانى آنها را تحت فشار قرار مى دهد ، و به تعبیر قرآن ، این وابسته به ((کسب و اکتساب )) و اعمالى است که خود انسان انجام مى دهد ، فیض خدا محدود و ممنوع نیست ، همانطور که مجازات او اختصاص به قوم و ملت معینى ندارد!
چرا ملل فاقد ایمان زندگى مرفه دارند؟
از آنچه در بالا گفتیم پاسخ یک سؤ ال که زیاد در میان جمعى مورد بحث و گفتگو است روشن مى گردد و آن اینکه اگر ایمان و تقوا، موجب نزول انواع برکات الهى است و نقطه مقابل آن باعث سلب برکات است چرا مشاهده مى کنیم ملتهاى بى ایمانى را که غرق ناز و نعمتند ، در حالى که جمعى از افراد با ایمان به سختى روزگار مى گذرانند؟!
پاسخ این سؤ ال با توجه به دو نکته روشن مى گردد: 1 - اینکه تصور مى شود ملتهاى فاقد ایمان و پرهیزگارى غرق در ناز و نعمتند ، اشتباه بزرگى است که از اشتباه دیگرى یعنى ثروت را دلیل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مى گیرد.
معمولا مردم این طور فکر مى کنند که هر ملتى صنایعش پیشرفته تر و ثروتش بیشتر باشد خوشبختر است در حالى که اگر به درون این جوامع نفوذ کنیم و دردهاى جانکاهى که روح و جسم آنها را درهم مى کوبد از نزدیک ببینیم قبول خواهیم کرد که بسیارى از آنها از بیچاره ترین مردم روى زمین هستند ، بگذریم از اینکه همان پیشرفت نسبى ، نتیجه بکار بستن اصولى همانند کوشش و تلاش و نظم و حس مسئولیت است که در متن تعلیمات انبیا قرار دارد.
در همین ایام که این قسمت از تفسیر را مى نویسیم ، این خبر در جرائد منتشر شد که در نیویورک یعنى یکى از ثروتمندترین و پیشرفتهترین نقاط دنیاى مادى ، بر اثر خاموشى ناگهانى برق صحنه عجیبى به وجود آمد، یعنى بسیارى از مردم به مغازه ها حمله بردند و هستى آنها را غارت کردند، تا آنجا که سه هزار نفر از غارتگران بوسیله پلیس بازداشت شدند.
مسلما تعداد غارتگران واقعى چندین برابر این عدد بوده و تنها این عده بودند که نتوانستند به موقع فرار کنند ، و نیز مسلم است که آنها غارتگران حرفهاى نبوده اند که نفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده کرده باشند ، زیرا حادثه یک حادثه ناگهانى بود.
بنابراین چنین نتیجه مى گیریم که با یک خاموشى برق ، ده ها هزار نفر از مردم یک شهر ثروتمند و به اصطلاح پیشرفته تبدیل به غارتگر شدند، این نه تنها دلیل بر انحطاط اخلاقى یک ملت است بلکه دلیل بر ناامنى شدید اجتماعى نیز مى باشد.
خبر دیگرى که در جرائد بود این خبر را تکمیل کرد و آن اینکه یکى از شخصیتهاى معروف که در همین ایام در نیویورک در یکى از هتلهاى مشهور چندین ده طبقهاى نیویورک سکونت داشت مى گوید: قطع برق ، سبب شد که راه رفتن در راهروهاى هتل به صورت کار خطرناکى درآید ، به طورى که متصدیان هتل اجازه نمى دادند کسى تنها از راهروها بگذرد و به اطاق خود برسد مبادا گرفتار غارتگران گردد ، لذا مسافران را در اکیپهاى ده نفرى یا بیشتر ، با مامورین مسلح به اطاقهاى خود مى فرستادند!، شخص مزبور اضافه مى کند که تا گرسنگى شدید به او فشار نمى آورده جرئت نداشته است از اطاق خویش خارج گردد!
اما همین خاموشى برق در کشورهاى عقب مانده شرقى هرگز چنین مشکلاتى را به وجود نمى آورده و این نشان مى دهد که آنها در عین ثروت و پیشرفت صنایع کمترین امنیت در محیط خودشان ندارند ، از این گذشته ناظران عینى مى گویند آدمکشى در آن محیطها همانند نوشیدن یک جرعه آب است ، به همین آسانى .
و مى دانیم اگر تمام دنیا را به کسى بدهند و در چنین شرائطى زندگى کند ، از بیچاره ترین مردم جهان خواهد بود ، تازه مشکل امنیت تنها یکى از مشکلات آنها است ، نابسامانیهاى فراوان اجتماعى دیگرى دارند که آنها نیز به نوبه خود بسیار دردناکند ، با توجه به این حقایق ثروت را نباید با خوشبختى اشتباه کرد.
2 - اما اینکه گفته مى شود چرا جوامعى که داراى ایمان و پرهیزگارى هستند عقب ماندهاند اگر منظور از ایمان و پرهیزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پایبند بودن به اصول تعلیمات انبیاء بوده باشد ، قبول داریم چنین افرادى عقب مانده اند ، ولى مى دانیم حقیقت ایمان و پرهیزگارى چیزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى نیست ، و این امرى است که با ادعا تامین نمى گردد.
با نهایت تاسف امروز اصول تعلیمات اسلام و پیامبران خدا در بسیارى از جوامع اسلامى متروک یا نیمه متروک مانده است و چهره این جوامع چهره مسلمانان راستین نیست .
اسلام دعوت به پاکى و درستکارى و امانت و تلاش و کوشش مى کند کو آن امانت و تلاش ؟
اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بیدارى مى کند کو آن علم و آگاهى سرشار؟
اسلام دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداکارى مى کند ، آیا براستى این اصل به طور کامل در جوامع اسلامى امروز حکمفرما است و با این حال عقب مانده اند؟!
بنابراین باید اعتراف کرد اسلام چیزى است و ما مسلمانان چیز دیگر.
در آیات بعد به عنوان تاکید بیشتر روى عمومیت این حکم و اینکه قانون فوق مخصوص اقوام پیشین نبوده بلکه امروز و آینده را نیز در بر مى گیرد، مى گوید: ((آیا مجرمانى که در نقاط مختلف آباد روى زمین زندگى مى کنند، خود را از مجازاتهاى الهى در امان مى دانند که شب هنگام در موقعى که در خواب خوش آرمیده اند (به صورت صاعقه ها و زلزله ها و مانند آن ) بر آنها فرو ریزد)) (أ فامن اهل القرى ان یاتیهم باسنا بیاتا و هم نائمون ).
و یا اینکه به هنگام روز در موقعى که غرق انواع بازیها و سرگرمیها هستند دامان آنها را بگیرد (او أ من اهل القرى ان یاتیهم باسنا ضحى و هم یلعبون ).
یعنى آنها در همه حال در روز و شب ، در خواب و بیدارى ، در ساعات خوشى و ناخوشى همه در دست قدرت خدا قرار دارند، و با یک فرمان مى تواند همه زندگانى آنها را درهم بپیچد ، بدون اینکه کمترین نیازى به مقدمه چینى و فراهم ساختن اسباب قبلى و گذشت زمان داشته باشد، آرى تنها در یک لحظه و بدون هیچ مقدمه ممکن است انواع بلاها بر سر این انسان بیخبر فرود آید.
عجیب این است با تمام پیشرفتى که بشر امروز در صنایع و تکنولوژى کرده و با وجود اینکه نیروهاى مختلف جهان طبیعت را مسخر خویش ساخته ، در برابر این گونه حوادث به همان اندازه ضعیف و ناتوان و بى دفاع است که انسانهاى گذشته بودند، یعنى در برابر زلزله ها و صاعقه ها و مانند آن کمترین تفاوتى در حال او حتى نسبت به انسانهاى پیش از تاریخ پیدا نشده است ، و این نشانه نهایت ضعف و ناتوانى انسان در عین قدرتمندى و توانائى او است ، این واقعیتى است که باید همیشه مد نظر همه باشد.
در آیه بعد باز به شکل دیگرى و به بیان تازهاى این حقیقت را تاکید مى کند و مى گوید: ((آیا این مجرمان از مکر الهى ایمنند؟
در حالى که هیچکس جز زیانکاران خود را از مکر او در امان نمى دانند)) (أ فامنوا مکر الله فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون ).
همانطور که در ذیل آیه 54 سوره آل عمران گفتیم مکر در لغت عرب با آنچه که در فارسى امروز از آن مى فهمیم تفاوت بسیار دارد، در فارسى امروز مکر به معنى نقشه هاى شیطانى و زیانبخش به کار مى رود، در حالى که در ریشه اصلى لغت عرب ، مکر به معنى هر نوع چاره اندیشى براى بازگرداندن کسى از هدفش مى باشد، اعم از اینکه به حق باشد یا به باطل ، و معمولا در مفهوم این لغت یکنوع نفوذ تدریجى افتاده است .
بنابراین منظور از مکر الهى آن است که خداوند، مجرمان را با نقشه هاى قاطع و شکستناپذیر بدون اختیار خودشان از زندگانى مرفه و هدفهاى خوشگذرانى باز مى دارد، و این اشاره به همان کیفرها و بلاهاى ناگهانى و بیچاره کننده است .
پاسخ به یک سؤ ال جملهاى که در آخر آیه فوق بود ، مى گوید: هیچکس جز زیانکاران خود را از مکر و مجازات الهى در امان نمى بیند ، اکنون این سؤ ال پیش مى آید که آیا این جمله پیامبران و پیشوایان بزرگ و ((صالحان )) را نیز شامل مى شود؟
بعضى چنین پنداشته اند که آنها از این حکم خارجند و آیه فوق مخصوص به مجرمان است ، ولى ظاهر این است که این یک حکم عمومى است و همه را فرا مى گیرد زیرا حتى پیامبران و امامان نیز همواره مراقب اعمال خویش بوده اند مبادا کمترین لغزشى از آنها سر بزند ، زیرا مى دانیم مقام معصوم بودن ، مفهومش این نیست که انجام کار خلاف براى آنها محال است ، بلکه آنها با نیروى اراده و ایمان ، و با استفاده از اختیار خود و مددهاى الهى ، در برابر خطاها و لغزشها مصونیت دارند، آنها حتى از ترک اولى مى ترسیدند، و از اینکه مسئولیتهاى سنگین خود را به انجام نرسانند بیمناک بودند، لذا در سوره انعام آیه 15 درباره پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم قل انى اخاف ان عصیت ربى عذاب یوم عظیم : ((بگو من مى ترسم اگر نافرمانى پروردگارم کنم ، گرفتار عذاب روز بزرگى شوم )).
روایاتى که در تفسیر آیه فوق نقل شده نیز آنچه را گفتیم تایید مى کند، صفوان جمال مى گوید: پشت سر امام صادق (علیه السلام ) نماز مى خواندم ، دیدم مى فرمود اللهم لا تؤ منى مکرک - ثم جهر - فقال فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون ((پروردگارا مرا از مکر خود ایمن مساز)) سپس آشکارتر این قسمت از آیه را تلاوت فرمود فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون .
در نهج البلاغه نیز مى خوانیم لا تامنن على خیر هذه الامه عذاب الله لقول الله سبحانه فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون : ((حتى بر نیکان این امت از کیفر الهى ایمن مباش زیرا خداوند مى فرماید فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون )).
در حقیقت ایمن نبودن از مکر الهى به معنى ترس از مسئولیتها و خوف از کوتاهى در انجام وظائف است ، که همواره باید این ((ترس )) با امید به رحمت او به طور مساوى در دلهاى افراد با ایمان باشد و موازنه این دو است که سرچشمه هر گونه حرکت و فعالیت مثبت مى باشد و همان چیزى است که در تعبیر روایات به عنوان ((خوف )) و ((رجا)) از آنها یاد شده است ، و تصریح شده که افراد با ایمان همواره در میان این دو قرار دارند، ولى مجرمان زیانکار آنچنان کیفرهاى الهى را فراموش کرده اند که خود را در نهایت امنیت مى بینند.
در آیه بعد بار دیگر براى بیدار ساختن اندیشه هاى خفته اقوام موجود و توجه دادن آنان به درسهاى عبرتى که در زندگى پیشینیان بوده است مى گوید: ((آیا کسانى که وارث سرزمین گذشتگان هستند و اقوامى که به جاى آنها قرار گرفته اند ، از مطالعه حال پیشینیان متنبه نشدند؟
و اگر ما بخواهیم مى توانیم آنها را نیز به خاطر گناهانشان هلاک کنیم ، و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازیم (او لم یهد للذین یرثون الارض من بعد اهلها ان لو نشاء اصبناهم بذنوبهم ).
و نیز ((مى توانیم آنها را زنده بگذاریم ، و به خاطر غوطه ور شدن در گناه و فساد، درک و شعور و حس تشخیص را از آنها بگیریم ، آنچنان که هیچ حقیقتى را نشنوند و هیچ اندرزى را نپذیرند و در زندگى حیران و سرگردان شوند)) (و نطبع على قلوبهم فهم لا یسمعون ) در اینکه چگونه خداوند حس تشخیص را از این دسته مجرمان مى گیرد ترجمه و تفسیر آیه 78 سوره الحج وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ ترجمه : در راه خداوند چنان که باید جهاد کنید او شما را برگزید و برایتان در، دین هیچ تنگنایی پدید نیاورد کیش پدرتان ابراهیم است او پیش ازاین شما را مسلمان نامید تا این پیامبر بر شما گواه باشد و شما بر دیگرمردم گواه باشید پس نماز بگزارید و زکات بدهید و به خدا توسل جویید اوست مولای شما چه مولایی نیکو و چه یاوری نیکو تفسیر المیزان : کلمه « جهاد » به معناى بذل جهد و کوشش در دفع دشمن است و بیشتر بر مدافعه به جنگ اطلاق مى شود و لیکن گاهى به طور مجاز توسعه داده مى شود به طورى که شامل دفع هر چیزى که ممکن است شرى به آدمى برساند مى شود.
مانند شیطان که آدمى را گمراه مى سازد و نفس اماره که آن نیز آدمى را به بدیها امر مى کند و امثال اینها.
در نتیجه جهاد شامل مخالفت با شیطان در وسوسه هایش و مخالفت با نفس در خواسته هایش مى شود که رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) این قسم جهاد را « جهاد اکبر» نامید و ظاهرا مراد از جهاد در آیه مورد بحث معناى اعم از آن و از این باشد و همه را شامل شود مخصوصا وقتى مى بینیم که آن را مقید به قید (در راه خدا) کرده به خوبى این عمومیت را مى فهمیم چون این آیه جهاد را متعلق کرده بر کارى که در راه خدا انجام شود پس جهاد اعم است .
باز مؤ ید این احتمال آیه « و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا » است و بنابراین که آن معناى اعم باشد معناى اینکه فرمود: جهاد کنید حق جهاد این مى شود که جهاد شما در معناى جهاد خالص باشد یعنى فقط جهاد باشد (نه هم جهاد و هم تجارت یا سیاحت یا غیر آن ) و نیز خالص براى خدا باشد و غیر خدا در آن شرکت نداشته باشد، نظیر آن آیه که مى فرماید: « اتقوا اللّه حق تقاته» که حق تقوى آن است که فقط پرهیز از خدا باشد نه چیزهاى دیگر.
« هو اجتباکم و ما جعل علیکم فى الدین من حرج » - منتى است از خدا بر مؤ منین به اینکه اگر به خود واگذار مى شدند هرگز از طرف خودشان به سعادت دین نائل نمى شدند، چیزى که هست خدا بر آنان منت نهاد و ایشان را براى دین حق از میان خلایق انتخاب نمود و جمع کرد و هر حرج و دشوارى را از سر راه دیندارى ایشان برداشت چه حرج در خود احکام دین و چه حرج هاى عارضى و اتفاقى .
پس از این آیه فهمیده مى شود که شریعت اسلام شریعتى است سهل و آسان و شریعت پدرشان ابراهیم حنیف است که براى پروردگار خود تسلیم بود.
و اگر ابراهیم را پدر مسلمین خوانده بدین جهت است که او اولین کسى است که براى خدا اسلام آورد، همچنانکه قرآن فرموده : « اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمین » و نیز از آن جناب حکایت کرده که گفت : « فمن تبعنى فانه منى » که از ترکیب این دو آیه به دست مى آید: تمامى مسلمانان دنیا از هر جا که باشند فرزندان ابراهیم و از اویند.
و نیز در دعایش گفت : « و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام » که مقصودش « از فرزندانم » مسلمانان است ، چون به طور قطع مى دانیم که او براى مشرکینى که از صلب او هستند دعا نمى کند، و نیز خداى تعالى فرموده : « ان اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبى و الذین آمنوا» « هو سما کم المسلمین من قبل و فى هذا » - این منت دومى است که خداى تعالى بر مؤ منین مى گذارد.
و ضمیر « هو» به خداى تعالى بر مى گردد.
و کلمه « من قبل » به معناى قبل از نزول قرآن است و کلمه « و فى هذا » به معناى در این کتاب است .
و از اینکه ایشان را مسلمان نامیده معلوم مى شود که خدا اسلام آنان را قبول فرموده .
مراد از این شهادت گواهى بر اعمال است که بحث مفصل آن ، در تفسیر آیه 143 از سوره بقره و جاهاى دیگر گذشت ، و این آیه مطالب گذشته ، یعنى داستان اجتباء، و مساءله نفى حرج و وجه تسمیه مسلمین به مسلمین را تعلیل مى کند.
« فاقیموا الصلوه و آتوا الزکوه و اعتصموا باللّه » - این جمله تفریع بر همه مطالب قبل است که خدا با آنها بر مسلمین منت نهاد، یعنى : پس بنابراین واجب است بر شما که نماز به پا دارید، و زکات بپردازید.
- که این دو اشاره است به واجبات عبادى و مالى - و در همه احوال متمسک به خدا شوید یعنى به آنچه امر مى کند موتمر شده ، از آنچه نهى مى کند منتهى گردید، و در هیچ حالى از او قطع رابطه مکنید، چون او مولى و سرپرست شما است شایسته نیست که بنده از مولاى خود ببرد و آدمى را نمى رسد که با اینکه از هر جهت ضعیف است از یاور خود قطع کند.
البته این دو معنا به خاطر این است که کلمه مولى دو معنا دارد یکى سرپرست و آقا و دیگرى یاور.
پس جمله « هو مولى کم » در مقام تعلیل حکم قبلى است و جمله « فنعم المولى و نعم النصیر» مدح خداى تعالى و هم دلخوش ساختن نفوس مؤ منین و تقویت دلهاى آنان است ، به اینکه مولى و یاور ایشان آن خدایى است که غیر او نه مولایى هست و نه یاورى .
این را هم باید دانست که آن معنایى که ما براى « اجتباء » و همچنین براى « لام » و سایر کلمات آیه کردیم معنایى است که بیشتر مفسرین براى آیه کرده اند و مبناى ایشان خطاب « یا ایها الذین آمنوا » است که در صدر کلام قرار دارد و بیان استدلالشان این است که : این خطاب شامل همه مؤ منین و همه امت مى شود.
و نتیجه گرفته اند که پس خداى تعالى ، اسلام همه مسلمانان آن روز را قبول کرده .
ولى ما مکرر خاطر نشان کرده ایم که حقیقت معناى اجتباء این است که خدا، بنده خود را مخلص - به فتح لام - کند و او را مخصوص خود سازد به طورى که غیر خدا در او بهره اى نداشته باشد و این صفت صفت همه مسلمانان آن روز و تمامى افراد امت نیست و هم چنین کلمه اسلام و اعتصام ، معنایش آنطور نیست که همه مسلمین را شامل شود و به طور قطع ، معناى حقیقى این کلمات مورد نظر است .
و بنابراین ، نسبت اجتباء و اسلام و شهادت به همه امت دادن ، مجاز و توسع و از این باب است که در میان امت افرادى که داراى این صفات باشند وجود دارد و در قرآن از این گونه تعابیر مجازى بسیار است همچنانکه همه بنى اسرائیل را پادشاه خوانده ، فرموده : « و جعلکم ملوکا » و همه ایشان را بر عالمیان برترى داده است فرموده : « و فضلناهم على العالمین از کتاب جوامع الجامع نقل شده که در تفسیر آیه « فلا ینازعنک فى الامر» گفته : روایت شده که بدیل بن ورقاء و غیره که از کفار خزاعه بودند به مسلمانان گفتند شما چرا آنچه خودتان مى کشید مى خورید؟
و آنچه را که خدا مى کشد - یعنى مردار - را نمى خورید؟.
مؤ لف : سیاق آیه با این حدیث سازگار نیست .
و در کافى به سند خود از عبد الرحمان انماط فروش از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که گفت : قریش را رسم چنین بود که مشک و عنبر به بتهاى پیرامون کعبه مى مالیدند، و بت « یغوث » برابر در خانه و بت« یعوق » طرف دست راست کعبه و بت « نسر» طرف دست چپ آن قرار داشت و چون داخل حرم مى شدند براى یغوث سجده مى کردند و بدون اینکه سر بلند کرده و منحنى شوند، در همان سجده به طرف یعوق مى چرخیدند، و سپس به طرف دست چپ آن به سوى نسر بر مى گشتند، آنگاه اینطور تلبیه مى گفتند: « لبیک اللّهم لبیک لبیک لا شریک لک الا شریک هو لک ، تملکه و ما ملک - یعنى لبیک اى خدا، لبیک اى خدا، تو شریکى ندارى ، مگر آن شریکى که هم خودشان و هم مایملکشان ملک تو است » خدا براى اینکه به آنان بفهماند بتها مالک چیزى نیستند، مگس سبز رنگ که داراى چهار بال بود فرستاد، و تمامى آن مشک و عنبر را که بر بتها بود بخورد و این آیه را بدین مناسبت نازل کرد: « یا ایها الناس ضرب مثل فاستمعوا له » .....
و در همان کتاب به سند خود از برید عجلى روایت کرده که گفت : به امام ابى جعفر (علیه السلام ) عرض کردم معناى آیه« یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون و جاهدوا فى اللّه حق جهاده » چیست ؟
فرمود: منظور این آیه ما هستیم ، اجتباء شده نیز ماییم ، ماییم که خداى تعالى در دین براى ما حرجى قرار نداده ، پس « حرج » مضیقه اى است شدیدتر از آنچه کلمه « ضیق » افاده مى کند.
در جمله « مله ابیکم ابراهیم » نیز منظور فقط ماییم « هو سماکم المسلمین » خداى عز و جل ما را مسلمان نامیده « من قبل » در کتابهاى آسمانى گذشته « و فى هذا » و در قرآن مسلمان خوانده ، « لیکون الرسول علیکم شهیدا و تکونوا شهداء على الناس » رسول را گواه ما کرد.
به آنچه که از ناحیه خداى تبارک و تعالى به ما رسانید، و ما را گواه مردم قرار داد تا روز قیامت (به آنچه ما به ایشان رساندیم ) پس هر کس روز قیامت را قبول دارد ما او را تصدیق مى کنیم ، و هر که منکر قیامت است ما منکر او خواهیم بود.
مؤ لف : روایات از طرق شیعه از امامان اهل بیت (علیهم السلام ) در این معنا بسیار رسیده ، و در ذیل آیه بیانى گذشت که معناى این گونه روایات را روشن مى کند.
و در الدر المنثور است که ابن جریر، و ابن مردویه و حاکم - وى حدیث را صحیح دانسته - از عایشه روایت کرده اند که از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) از آیه « و ما جعل علیکم فى الدین من حرج » پرسید.
حضرت فرمود: مقصود از حرج ، ضیق است .
و در تهذیب به سند خود از عبدالاعلى مولاى آل سام روایت کرده که گفت : به امام صادق (علیه السلام ) عرض کردم : پایم لغزید، و ناخن آن افتاد من انگشتم را با پارچه اى پیچیدم در اینحال چگونه وضوء بگیرم ؟
فرمود: این مساءله و نظایرش از کتاب خداى عز و جل فهمیده مى شود، چون خداى تعالى فرموده : « ما جعل علیکم فى الدین من حرج » و به حکم این آیه چون مسح بر بشره انگشت حرج است تو باید بر همان پارچه مسح کنى.
مؤ لف : در معناى این روایت روایات دیگرى است که با آیه شریفه به رفع حکم حرجى استشهاد شده ، و تمسک به آیه در این حکم ، خود دلیل روشنى است بر اینکه آنچه ما در معناى آیه بیان کردیم صحیح بوده .