دانلود مقاله تولد حضرت فاطمه و روز زن و مقام مادر

Word 181 KB 14080 26
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • باغبان هستی:
    مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.

    گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

    گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند.

    گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.

    گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.
    گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.

    مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.



    خشم لبریز از مهربانی:
    مهربانی و لطافت مادر را بارها یاد کرده ایم و ستوده ایم، ولی من، لحظه های ناب خشم و قهر او را نیز می ستایم؛ لحظاتی که پایم در راه می لغزید و سوی بیراهه می رفتم؛ لحظاتی که دست به خطا می بردم و از سر جهل راه عصیان پیش می گرفتم.

    نه به کلام او دل می سپردم و نه به نگاه زنهار زده اش وقعی می نهادم.

    سر در جیب جهالت فرو کرده، راه خود می رفتم و او چون کوهی سترگ، راه بر من می بست.

    چون رودی خروشان می خروشید، آن گونه که خود را خردتر از آن می دیدم که نافرمانی کنم و چه زود پرده جهالتم دریده می شد و چشم دلم گشوده، و می دیدم که با آن خشم لبریز از مهربانی اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است و آن گاه، فروتنانه به سپاسش می نشستم.
    مهربانی و لطافت مادر را بارها یاد کرده ایم و ستوده ایم، ولی من، لحظه های ناب خشم و قهر او را نیز می ستایم؛ لحظاتی که پایم در راه می لغزید و سوی بیراهه می رفتم؛ لحظاتی که دست به خطا می بردم و از سر جهل راه عصیان پیش می گرفتم.

    چون رودی خروشان می خروشید، آن گونه که خود را خردتر از آن می دیدم که نافرمانی کنم و چه زود پرده جهالتم دریده می شد و چشم دلم گشوده، و می دیدم که با آن خشم لبریز از مهربانی اش، چگونه راه مرا بر پرتگاه خطا بسته است و آن گاه، فروتنانه به سپاسش می نشستم.

    قدرت مندی و جدیت: به همان اندازه که مهربانی و لطافت مادر قابل ستایش است، قدرت مندی و استواری او در راه تربیت صحیح کودک نیز قابل تحسین، و شایسته ستایش است.

    مادر فهمیده و دانا، با جدیت از مشاجره با کودک و یا کوتاه آمدن در مورد خواست های نا به جای او دوری می کند و با قدرت مندی، راه او را بر خطا می بندد و این، بهترین راه برای حفظ سلامت جسمی و روحی کودکی است که نه خوب و بد را می شناسد و نه می تواند بفهمد و بشناسد.

    گام به گام رو به سعادت: مادر مسلمان، در کنار همه محبت های مادرانه و عاطفه بی پایانی که خداوند به او بخشیده، چون راهنمایی است که کودک را از همان ابتدا با اصول اسلامی آشنا می کند.

    او با نقل داستان های واقعی یا تخیلی، تذکر گام به گام و بیان کودکانه از واقعیت ها و بایدها و نبایدها، کودک را با رفتاری مطلوب و اسلامی پرورش می دهد، آن گونه که این رفتارها از همان آغاز کودکی در وجود کودک برجسته می شود.

    چنین مادرانی که راه سعادت را بر روی فرزندان خود می گشایند، شایسته تحسین و پاداش الهی هستند.

    عظمت مقام مادر: در قانون خلقت، هرچه مقام آفریده ای بالاتر است، وظایف او هم سنگین تر می شود.

    در این میان، زن که به عنوان انسان، جانشین خدا در زمین و به عنوان مادر، پرورش دهنده افراد جامعه بشری است، از مقام بلند و والایی برخودار است.

    آیت الله جوادی آملی، در مورد عظمت مقام مادر و وظایف او چنین می نویسد: �یک سلسله مسئولیت های پرورشی به عهده مادر است که مرد از آن محروم است.

    زن حداقل سی ماه یک سری مسئولیت هایی دارد که مرد ندارد.

    در این سی ماه که کودک مستقیماٌ از مادر تغذیه می کند، مادر مسئول حفظ دو نفر است؛ یکی برای خود و دیگری برای کودک.

    آیا این عظمت زن نیست؟

    این مسئولیتی نیست که ذات اقدس الهی به زن داده است که به زن فرمود: مسئولیت در حفظ اندیشه ها، افکار و عقاید بیش از مرد است.

    تو مسئول دو نفری.

    از این رو مواظب افکار و اندیشه هایت باش؛ زیرا که بسیاری از مسائل، از راه اندیشه به فرزند می رسد�.

    تعالی اندیشه در مادر: حساسیت مقام زن و دشواری وظایف او، و سنگینی اموری که در خلقت بر عهده او نهاده شده، بسیار دشوار و در عین حال ظریف و دقیق است.

    توجه مادران به این وظایف حساس، باعث سلامت جامعه بشری است.

    استاد جواد آملی در این باره چنین می نویسد: �اگر مادری بداند که اندیشه های او در کودک اثر می گذارد، اندیشه ها و بینش های خود را تعالی بیشتری می بخشد، وظیفه مادری تنها این نیست که با وضو بچه را شیر بدهد و (یا هنگام شیر دادن) �بسم الله� بگوید که اینها امور ظاهری و عبادت های ظاهری است؛ بلکه دین می فرماید: مواظب اندیشه های خودت نیز باش�.

    تجلیل ویژه از مادر: خداوند در جای جای قرآن کریم، به تکریم و احترام پدر و مادر و احسان به آنها سفارش و در مواردی، احسان به والدین را در کنار عبادت حق ذکر می کند.

    ولی با همه این توصیه ها، در جایی که از زحمات آن دو یاد می کند، تنها از دشواری هایی که مادر تحمل کرده نام می برد و می فرماید:� ما انسان را سفارش کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، (خاصه مادر) زیرا مادرش (بار وجود) او را به سختی حمل کرده و به سختی فرو نهاده است.� بله آن جا که سخن از سختی ها و زحمات است، خداوند نام مادر را به صورت مخصوص بیان می دارد تا بلندای حق او بر فرزند، آشکار گردد.

    بلندای مقام مادری: استاد جوادی آملی درباره توجه و اهتمام زنان به امور خانواده و وظیفه حساس مادران می فرماید: �مبادا ارزش های مادی و عادی، مقام والای مادری را به دست نسیان بسپارد و آن را کمتر از سمت های دیگر وانمود کند و خانه داری و مدیریت داخلی خانواده که رکن اصیل جامعه اسلامی است، کم رنگ گردد�.

    منزلت رفیع مادر: حساسیت وظایف مادر به قدری والا و دقیق است که توجه یا عدم توجه به آن، تأثیر آشکار و عمیقی بر آینده کودک و جامعه می گذارد.

    در حقیقت، مقام مادری پستی کلیدی در جامعه است.

    استاد جوادی آملی در مورد مقام مادر می فرماید: �نه اعضای خانواده مجازند مقام شامخ مادری را تنزل دهند، نه افراد جامعه می توانند منزلت رفیع مدیریت داخلی خانه را سبک تلقی کنند، نه نظام حکومتی و سیستم اداره جامعه حق دارد از بهای لازم آن غفلت یا تغافل کند، و نه خود زنان مأذونند که از شناخت چنین جایگاه رفیعی جاهل بوده و یا تجاهل نمایند.� دعا برای والدین: خدای متعال در کتاب آسمانی اش، قرآن کریم، در چهار مورد احسان و اکرام والدین را بلافاصله بعد از توحید و عبادت خود ذکر کرده که این نشان دهنده تأکید بر وجوب احترام و احسان به والدین و بزرگ داشت مقام آنان است.

    افزون بر این، در موارد چندی نیز مؤمنان را به دعا در حق والدین و طلب آمرزش برای آنان توصیه کرده است.

    ما نیز در این روز بزرگداشت مقام مادر، دست به دعا بر می داریم و از خدای یگانه برای همه مادران مهربان برکت، رحمت و عزت می طلبیم.

    گاه نیازمندی: مادران اسوه های فداکاری، جلوه های صبوری و آینه های بردباری اند که کودک را از آغاز بودنش در آغوش پر مهر خویش گرفته و در پناه حمایت خود می پرورانند.

    لحظه ای از فکر کودک خود غافل نمانده و اندکی بی توجهی به او روا نمی دارند.

    چه زیباست اگر چنین اسوه های صبوری و فداکاری را، گاهِ پیری که نیازمند حمایت و هم یاری اند، با مهربانی و رحمت بپذیریم، دست یاری به سویشان بگشاییم، و مقام بلندشان را پاس داریم.

    روز زن و روز بزرگداشت مقام مادر باشکوه‏ترین نعمت خداوند نمی‏دانم تا کی می‏توانم تو را بیشتر از همه کس دوست داشته باشم؟

    نمی‏دانم بهشت تا کی ادامه خواهد داشت؟

    نفس‏های تو، بوی بهشت می‏دهند.

    تو از جنس بهشتی؛ بهشت زیر پای توست.

    تو مهربان‏ترین ستاره‏ای هستی که من داشته‏ام.

    تو از تمام درخت‏ها پرنده‏تری.

    نمی‏دانم تا کجای دنیا می‏توانم از مهربانی تو بنویسم!

    من سال‏های دلواپسی‏ام را سر بر شانه تو گریسته‏ام.

    من دلهره‏هایم را در فشار آغوشت فراموش کرده‏ام و تمام کودکی‏ام را با آوازهای عاشقانه تو خوابیده‏ام.

    لالایی‏هایت، طولانی‏ترین خواب‏هایی است که به یاد دارم.

    هنوز دوست دارم ساعت‏ها در آغوش مهربانی‏های تو بگریم.

    هنوز دست‏های خسته‏ات،بوی لالایی‏های آرام می‏دهند.

    تو تنها پرنده‏ای هستی که من توانسته‏ام سال‏های سال، پیشانی‏اش را ببوسم.

    هر روز آینه، تصویر لبخندهای تو را برایم قاب می‏گیرد تا تنها دلخوشی‏ام در این روزهای سراسر دلتنگی باشد.

    صدای تو، آشناترین کلامی است که می‏شناسم.

    تو روح تمام شعرهای عاشقانه‏ای که باید بسرایم؛ حتی واژه‏ها برای از تو گفتن کم می‏آورند.

    می‏خواهم برای یک بار هم که شده، تو را زیباتر از تمامی کلمات بنویسم.

    باید برای نوشتن تو، واژه‏ها را عوض کنم.

    کاش می‏شد واژه‏ای تازه به دنیا بیاید؛ واژه‏ای که بتوان تو را با آن سرود، واژه‏ای که در هیچ کجای جهان، به گوش هیچ شاعری نخورده باشد.

    تو تنها فرشته دنیایی هستی که من می‏شناسم.

    همه مهربانی‏ها به لبخند تو می‏رسند.

    دست‏هایت، زیباترین مکانی است که برای خواب بوسه‏هایم سراغ دارم.

    خداوند تو را از جنس زیباترین سلام‏هایش آفریده است.

    خدا کند بتوانم تمام روزهایم را از تو بسرایم؛ تویی که ادامه بهشتی، تویی که تازه‏ترین سلام‏ها هستی، تو اولین و باشکوه‏ترین نعمت خداوندی که من دیده‏ام.

    بگذار تا بوسه‏هایم بر دست‏های رنجورت گریه کنند.

    زلال‏تر از آینه ‏ها پیدایی؛ پیداتر از روشنایی، پیداتر از آفتاب، پیداتر از نهایت امید.

    عشق و حماسه، ادامه مهربانی تواند.

    از دامان توست که مرد به معراج می‏رود.

    سرچشمه تمام پاکی‏ها، دامان توست.

    جان‏های پاک را در دستانت به تماشای آفتاب دعوت می‏کنی.

    روحت از تمام آینه‏ها زلال‏تر است.

    فرشته‏های خداوند، به کرامت انسانی تو سر به سجده می‏سایند.

    عفت، بلندترین قله‏ای است که پرچم زنانگی‏ات را بر آن افراشته‏ای.

    گرمی آغوشت، امن‏ترین پناهگاهی است که برای روزهای پر از دلهره کودکانه سراغ دارم.

    دورترین رودها، زلالی تو را به دریاها سوغات می‏برند.

    بوی عصمتت، دل‏نوازترین نسیمی است که زمستان‏ها را به بهار نزدیک‏تر می‏کند، تو وارث پاکدامنی مریمی؛ میراث‏دار شجاعت آسیه در تالارهای کافر مصر؛ تکه‏ای از بزرگواری خدیجه علیهاالسلام در روزهای فقیر بعثت هستی؛ جان آزاده سمیه شهیدی؛ هم‏پای روزهای صبور زینب علیهاالسلام هستی.

    تو آمیزه‏ای از عشق و صبر و شجاعت و مهربانی و معصومیتی.

    تو از تمام غنچه‏هایی که می‏شناسم پاک‏تری.

    کرامتت را در عصمت گلبرگ‏های بهشتی پیچیده‏اند.

    تو سربلندترین درختی هستی که من سراغ دارم؛ درختی که از تمام توفان‏های گناه، پاکدامن گذشته و از بادهای وحشی دامن گرفته تا به خداوند نزدیک‏تر شده است.

    غرورت، کوه هیبتی است که هفت پشت چشم‏های هوس‏آلوده را می‏لرزاند و کلام محکمت، خیال‏های خام را می‏شوید و می‏شوراند.

    درود بر تو که معصوم‏ترین فرشته خداوندی.

    تو قلب خانه‏ای مادر!

    صدای پای تو را به تمام دنیا نمی‏توان فروخت.

    سلام تو، عین خداحافظی از دردهای فرو ریخته بر دیوار دل است.

    آفتاب چشم‏های تو، زودتر از آفتاب پشت‏بام سر می‏زند، سرازیر می‏شود از پنجره‏ها به اتاق.

    صدای آب، با صدای نفس‏های تو جاری است در خانه.

    خروس‏خوان صبح را که بیدار می‏شوی، صدای پای تو، بلای جان تاریکی است.

    حضورت خاطره هر چه سختی را خط می‏زند؛ خاطره هر چه اندوه را نیز.

    تو قلب خانه‏ای.

    تو ریشه دوانده‏ای در شاهرگ باغچه و حیاط، در گلوی ناودان‏ها و گوشه گوشه قاب‏های روی دیوار.

    عشق، لانه‏اش را روی شانه تو بنا می‏کند.

    شانه‏های تو، یادمان مهر الهی است در زمین.

    چه صبورند شانه‏های تو!

    چه پرغرور ایستاده‏اند تا تندیس مهر، نشکند در برابر توفان‏های روزگار!

    ساحل دریای متلاطم روزهای زندگی تویی و ما ساحل‏نشین محبت‏های توایم.

    نبض امید، با دست‏های تو می‏زند.

    قدر تو را نشناختن، ظلم است به خاطره‏های خود، به روزهای شیرینی که می‏توان ورق زد.

    خنده‏هایت را دریغ مکن؛ انرژی می‏دهد به کالبدهای خسته.

    چشم‏های اهالی، گرداگرد تو پرسه می‏زند.

    تو به قدم‏هایمان راه رفتن آموخته‏ای.

    تو به لب‏هایمان سخن گفتن آموخته‏ای.

    ما در دامن تو بزرگ شده‏ایم.

    دست‏های تو بوسیدن دارد.

    پاهای تو بوسیدن دارد؛ چرا که بهشت زیر پای مادران است.

    بهار من صدای توست مادر رضای حق رضای توست مادر مرا بوسیدن پای تو کافی است بهشت، زیر پای توست مادر نامت بلند با خاک گفتم از مقام مادر؛ اقیانوس‏ها را نشانم داد.

    با آب گفتم از مقام مادر؛ کهکشان‏ها را نشانم داد.

    با باد گفتم از عطر آغوشش؛ مشام بهشت را مست شمیم خویش کرد.

    با آتش گفتم از حرارت عشقش؛ عرق شرم بر جبین خورشید نشانید.

    کیست مادر؟

    آنکه دستت را گرفت.

    آنکه پروردت به جان کیست مادر؟

    آنکه مهرت یاد داد کیست مادر؟

    آنکه نامش، نامی از نور خداست.

    کیست مادر؟!

    ...

    مادر، واژه‏ای لاهوتی است که حتی در فضای ناسوت هم عطر آسمانی خویش را از دست نخواهد داد!

    مادر تفسیر آیه آیه ایثار در قاموس عشق و وفاداری است.

    تأویل سوره سوره اخلاص، در فرقان مهر و محبت است.

    مادر تحلیل صفحه به صفحه کتاب زندگی، از تولد تا مرگ است.

    مادر یعنی، شمع، یعنی تبسمی گران‏بها در آیینه عشق الهی!

    شعله‏ای در وجودستان محبت که از گرمایش، خورشید جان می‏گیرد!

    شراری در دل عشق که اشک‏ها را بر گونه‏ها می‏رویاند.

    مادر یعنی؛ خاطره‏ای کوتاه در سکوتِ غبارگرفته عکس‏ها!

    تو نام خداوند را به من آموختی تا قدردان نعمت‏هایش باشم؛ تو چگونه بودن را به من آموختی تا چگونه زیستن را خود، یاد بگیرم!

    به نام دست‏هایت قنوت می‏گیرم و با یاد اشک‏هایت به اجابت آسمان، دل می‏بندم.

    چگونه می‏توانم به پاس هزاران روز، تنها «یک روز» را به نام تو جشن بگیرم؟!

    نامت بلند باد در قاموس تمام خوبی‏ها!

    روزت مبارک و نام و یادت گرامی!

    محبت، کنار خواب گهواره‏ها محمد کاظم بدرالدین روز شکوفایی زمزمه‏های عاطفه است.

    روز پیوند با دستان آبشارگونه مهربانی.

    زیباترین گل‏ها آمده‏اند و به چشمه‏ای خیره شده‏اند که پاکی‏ها را در خود پرورش می‏دهد.

    فرصتی است تا رؤیایی از کودکی را همراه با جوانه‏های لالایی، به تماشا بنشینیم و با حس حضور این روز، گرم‏ترین خورشید را بسراییم که: «تا هستم و هست دارمش دوست».

    و امروز، هر طرف که می‏نگری، عطر شیفتگی پیچیده است.

    سرمست‏ترین تصنیف‏ها از متن دقایق، امروز می‏چکد.

    نام مادر، چشم‏انداز روشنی است که چون کوهی استوار، در مقابل بهار عمر ماست.

    از همان نخست، در خواب گهواره‏ها، نوازش‏های محبت‏آمیزی نهفته بود که بوی مادر می‏داد.

    خنده‏های او به روزهای ما طعم ایمان می‏بخشید و چراغ نیایش او بود که شب‏های ما را روشن نگاه می‏داشت.

    از هیچ آموزشگاهی جز دامنِ پاک او، عشق را نیاموختیم.

    تمام مکتب‏ها به گوهرهایی که از نگاه پرمهرش می‏ریخت، غبطه می‏خوردند.

    هنوز هم شاگرد مکتب‏خانه اوییم و به تمنای گوشه‏ای از آن نگاه، دنیای خود را محتاج می‏دانیم.

    هنوز با بدرقه‏ای از دعای او، راه ما هموار است و سرنوشت ما به نیکویی رقم می‏خورد.

    بهشت، زیر پای توست نزهت بادی بهشت را زیر پای تو باید جست!

    از اینجا که تو ایستاده‏ای تا آنجا که خداوند، بهشت موعودش را برقرار ساخته، به اندازه یک قدم فاصله است.

    قصور از ماست که به زیر پای تو، سر خضوع و احترام خم نمی‏کنیم؛ وگرنه بهشت نزدیک است.

    فقط کافی است مادری قدم بر رواق چشمان فرزندش بگذارد تا سرای جاویدان بهشت شود.

    این مقامی که به مادر عطا کردند، همه از لطف آن «ام ابیهایی» است که برای عالم هستی، مادری می‏کند.

    یادت نرود، هر جا بوته عشقی از دل مادری سر زد و درخت محبتی به بار نشست، ریشه‏اش به باغ مینوی وجود زهرا علیهاالسلام باز می‏گردد که اگر نبود، رشته پیوند میان آسمانیان و زمینیان از هم می‏گسست و نقطه اتصال عقل و عشق کور می‏شد.

    پس وقتی به چشمه کوثر زیر پای فاطمه علیهاالسلام راهی نیست، برای طهارت وجود خویش باید بر خاک پای مادر تیمم کرد.

    دعایم کن، مادر!

    خدیجه پنجی مادر، ای طراوت نامت توالی نوبهاران تازه در راه!

    در امتداد نگاه تو زندگی جان می‏گیرد.

    عطوفت محض را از سرانگشتان مهربانی‏ات عشق جوانه می‏زند.

    با تو، راه آسمان برایم کوتاه است؛ وقتی طراوت نگاهت با من است.

    مادر!

    نامت، بند بند وجودم را به آتش می‏کشد.

    فرشته‏ها سر به دامن مهر تو دارند.

    بگذار پرنده‏ای شوم رها و مرز لاهوتی نگاهت را بال بزنم تا بی‏کرانگی عشق!

    تمام عاشقانه‏ها، شرح یک لحظه مهربانی توست.

    از بلندای پیشانی‏ات، آفتاب طلوع می‏کند.

    زندگی سر بر شانه‏های عاطفه و احساس تو دارد!

    شقیقه‏های حیات، با ضرب‏آهنگ نفس‏های تو می‏زند.

    تو که باشی، همه چیز جان می‏گیرد.

    آرامشی غریب دارد با تو بودن و در کنار تو بودن.

    تا همیشه عمرم سر از دامن مهر تو برنخواهم داشت!

    چقدر پیراهن عاطفه، قامتت را برازنده است!

    درست از اولین لالایی شبانه‏ات، زندگی جان می‏گیرد و نبض حیات می‏تپد.

    در قاموس تو عشق حرف اول را می‏زند!

    رایحه بهشتی‏ات، فضای خانه را پر می‏کند و هوای اطراف را، معطر می‏سازد.

    خواب‏های آشفته‏ام را به آرامش یک تبسم میهمان کردی و لحظه‏های دلتنگی‏ام را خیس نوازش‏های مادرانه‏ات.

    قدم برمی‏داری و بهشت، زیر گام‏هایت شکوفه می‏کند.

    تو شاهکار بی‏بدیل خداوندی در عرصه آفرینش!

    همه چیز در تو معنا می‏شود؛ درخت که استواری قامتت را به امانت گرفته است، گل که رنگ و بو از رخسارت ربود، اقیانوس که زلالی‏اش را وام‏دار روح پاک و بزرگ توست.

    در کوچه‏های دلتنگی‏ام قدم بزن و مرا مثل همان زمان کودکی‏ام در آغوشت بگیر؛ می‏ترسم از هیاهوی دنیا، می‏ترسم در شلوغی و بی‏خیالی جهان پیرامون گم شوم.

    به لهجه خدا برایم لالایی بخوان؛ تو لهجه خدا را بلدی؛ من این را از گفت‏وگوی محرمانه و نیمه شب‏هایت فهمیدم.

    مرا با خود به کوچه‏های آسمان ببر!

    هر بار که سر می‏گذاری بر شانه مهربانی خدا، در خلسه‏های عاشقانه‏ات مرا هم یاد کن؛ بگذار دعایت بدرقه راهم شود!

    دعای تو کلید دروازه خوش‏بختی است.

    بگذار کوله‏باری داشته باشم برای جاده‏های پرپیچ و خم زندگی!

    دامان محبت امیر اکبرزاده واژه‏ها دست زیر چانه درماندگی زده‏اند توصیف نامت را.

    شکوه مهربانی‏ات آن‏چنان است که هیچ جمله‏ای را توان شرح آن نیست.

    در ذهن کوچک مدادم، هیچ واژه‏ای نیست تا در خور مقام آسمانی‏ات باشد.

    دستانت پیوند خورده‏اند با رودهای در جریان؛ رودهایی جریان گرفته از سرچشمه‏های زلال مهر و عشق.

    عشق، واژه‏ای است کوچک؛ آن‏قدر کوچک که قادر نیست بی‏تو حتی بر پای بایستد.

    «عشق» کودکی است که سر عجز به دامانت نهاده و انگشت حیرت به دندان گزیده.

    بهار، در دستانت به بار می‏نشیند سرخ‏ترین گل‏ها را.

    شاخه‏های هر درخت سیب، با نام متبرک تو میوه می‏دهند.

    شکوفه‏های سپید، طرحی مبهم از لبخند تواَند.

    خنده با توست که به اوج زیبایی می‏رسد.

    گل در دستانت همیشه بهاری می‏ماند؛ به دور از خیال سرد خزان.

    با توست اگر زندگی‏ام در جریان است؛ در جریانی شاد و نیز سایه‏ات بر سر زندگی من است که این‏چنین آفتابی‏ام.

    من با توام که در حرکت سیّال عمر، تا منتهی الیه دلدادگی پیش می‏روم.

    من با تو هستم؛ بودن من با توست.

    بودن من، سایه‏ای از بودن توست، مادر!

    سر بر زانوانت که می‏گذارم، پا بر فرق جهان گذاشته‏ام.

    دستانت را که می‏بوسم، پیشانی ملیح آسمان را بوسیده‏ام در آفتابی‏ترین روزش.

    این تو هستی که در رگ‏هایم جریان پیدا کرده‏ای؛ آن‏چنان که جان در رگ تن...

    .

    واژه‏هایم را صدا زده‏ام تا تو را به توصیف بنشینم.

    غزل‏هایم را جمع کرده‏ام تا تاجی بسازم از آنها و بر سرت بگذارم؛ هر چند تو خود، مادر بهاری!

    معنای آفتابی و اوج زندگی!

    خوش‏بختی من در دستان توست.

    دستان نوازشت را چونان سایه‏بانی گسترده بر سر خویش احساس می‏کنم، مادر!

    در حریم حیا مهناز السادات حکیمیان جاودانه باد روزی به نام زن، به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست.

    به نام فاطمه علیهاالسلام ، بالانشینِ تاریخ عفاف؛ هم‏او که هجوم پیمان‏شکنان، اندامش را فرو ریخت؛ بی‏آنکه توانسته باشند پرده از بلندای قامت حجب او براندازند؛ مادرِ دست‏های تنها و شانه‏های خسته بابا.

    «زهرا اگر نبود محمد یتیم بود پربار نخل سبز ولایت عقیم بود» به نام زینب علیهاالسلام ، بانوی اول کربلا که در مقام خواهری، ولایت مولایش را در سینه جای داد و جاده سفر، زیر اقتدار گام‏هایش هموار شد و استقامت نینوا را در خیمه صبوری‏های خویش معنا داد.

    به نام خدیجه علیهاالسلام ، اولین بانوی اسلام، اولین ذهن و زبان و دلی که به اسلام زنده شد و شخصیت زنده به گور زنان را احیا کرد.

    بانوی سخاوت که از دامنه ثروت خود، دامانی محض حیات بالنده اسلام پدید آورد.

    به نام مریم، بانوی درک و معنویت که تقدس جانش، او را در نوع مادری یگانه ساخت و در توفانی از خاک و خاشاک تهمت‏ها، چشم شفاف نجابت را روشن کرد و خداوند، شایستگی جان او را عظمت داد تا مأمن نورانی پیغمبر دوستی و محبت شود.

    به نام معصومه علیهاالسلام بانوی کرامت که در غریبانه‏ترین روزهای بارانی، غربت دل‏ها را در شبستان آشنایی پناه می‏دهد.

    آفتاب بزرگواری‏اش، گرمای برکتی آسمانی را در دل ذرات خاک می‏کارد و روشنای حضور و ضریح و آستانش، عشق زائران را تا «اشفعی لنا فی الجنّه» پرواز می‏دهد.

    و به نام زن که نشانی «معراج» را باید از دامان پاکش سراغ گرفت.

    جاودانه باد روزی به نام زن؛ به نام او که در حریم حیا، حصار بسته جهل را شکست.

    زیباترین رنگ هستی طیبه تقی‏زاده سپیدی روز را در تو می‏بینم.

    پاکی حقیقت را بر اندام تو تماشا می‏کنم.

    روح مهربان جاری، مادر!

    تو را سپاس می‏گویم در شب زنده‏داری‏های بی‏وقفه‏ات؛ آن هنگام که از وجودت گذشتی، آن هنگام که هر گام کودکی‏ام دست در دستانم گذاشتی و قدم به قدم یاری‏ام کردی، آن هنگام که در اولین ایستادنم، فریاد شادی برآوردی.

    تو را دوست دارم به اندازه همه مهربانی‏هایت.

    تو را عاشقم به اندازه تمام مهر مادری‏ات.

    تو سپیدترین اتفاق دنیایی.

    پیچیده در هاله‏ای از رنج‏ها، آمدی بسان فرشته.

    خلق شدی در چشمه‏سار زلال مهربانی‏ها، چون کوثر پاک.

    رنج‏ها را به خود خریدی و انبوه دردهای طاقت‏فرسا را تاب آوردی.

    در هر تپش قلبت، دردها را به جان خریدی، تا ساقه‏های ضعیف جانم تنومند شود.

    تو نسیمی هستی در خیال دل‏انگیز صبح، پرستویی سبک‏بال در آسمان خوش‏بختی.

    دست‏های مهربان تو را آن هنگام که بر سرم می‏کشیدی به یاد خواهم داشت در تمام پیروزی‏هایم.

    صدای جاری تو را و زمزمه دل‏نشینت را با تمام وجودم می‏شنوم.

    تو صبح سپیدی هستی در زندگی‏ام و آرامش شبانگاهی‏ام هستی در خستگی‏هایم!

    همیشه به یاد خواهم داشت، «کسی که ناز مرا می‏خرید مادر بود».

    کسی که هیچ‏گاه بهانه‏های من خسته‏اش نکرد، مادر بود.

    مادر، نیلوفری پیچیده بر اندام حیات و زیبایی زیبنده به دامان زندگی است.

    تویی که چون پروانه می‏سوزی تا پیله‏های پرواز را برای پروانه کوچکت بشکافی.

    امروز که ایستاده‏ام، فراموش نخواهم کرد تکیه‏گاه روزهایی را که به زمین می‏افتادم.

    امروز که ایستاده‏ام، تو را می‏بینم با تمام فداکاری‏هایت.

    رنگی از نوازش‏هایت را در تمام زندگی می‏بینم که چه زیبا نقش بسته است.

    دستان لطیف تو را می‏بینم که معنای بلند مهر را به تصویر می‏کشند در هر محبت و نوازش مادرانه.

    تو زیباترین رنگ هستی‏ام هستی!

    از چه بگویم مادر؟

    حسین امیری از چه بگویم؟

    از اینکه تو آغاز ایثاری؟

    از اینکه دست‏های مهربانت، ادامه دستان خداست و زاده محبتی و از بهشت آمده‏ای؟

    تو نجوای نگاه بلند عشقی که از سرانگشتان محبت می‏باری و لبریزی از یک حس آشنای نزدیک، از یک آغوش پر از بخشش، کاش همیشه در آغوشت جای آرمیدن بود و یک‏دم از آن فارغ نمی‏شدم!

    در آغوش تو، بهار تا تشعشع پرتو عشق، تن زمستان‏زده آرزوها را بیدار می‏کند و امید، در اولین تکبیر مؤذن لالایی نماز، مهربانی را یادم می‏دهد و محبت را.

    کاش گم نمی‏کردم صدای ملکوت آهت را در خستگی روزگار سرد و غربت ازلی انسان!

    تو را قرابتی بود با عهد ازلی، با فطرت پاک بشر.

    راست می‏گویم مادرم!

    از آغوشت، بوی خدا را می‏شنیدم؛ بوی آفریننده بی‏منت را.

    از چه بگویم، وقتی گفتن، کوچک شمردن راز مگوی عشق توست که دستان ترک‏خورده زمستانت را کرسی گرمی ساختی تا قلب کوچکم، تا ابد عاشقانه بتپد و اشک‏هایت معلمی دلسوز بود که خنده را برایم هجی کرد و من هجا به هجای لالایی‏ات را هنوز به یاد دارم.

    از چه بگویم، وقتی مهربانی‏ات برهان قاطع توحید است؟

    تو به دنیایم آوردی تا دوستم بداری، همچون او که آفرید تا عاشقم باشد و عاشقش باشم.

    لختی بخند!

    فاطمه عبدالعظیمی اشتیاق درونم را با کدام جمله می‏توانم ابراز کنم؟

    کوچکی‏ام را با دست‏های خالی‏ام فریاد می‏زنم.

    چشم‏هایم سوسو می‏زند به سمت آسمان رضایت نگاهت.

    لختی بخند تا جان بگیرد در من شور زندگی!

    کمی نوازش کن گیسوان رها شده در بادم را که من نیازمند محبت خدایی‏ات هستم.

    امروز روز توست؛ دست‏کم امروز برای خودت باش!

    هیچ وقت میان دوراهیِ من و خودت گیر نکردی و همیشه من را به جای خودت برگزیدی.

    تو هنرمندترین زن روزگاری که خودت را وقف هنر پرورش من کردی.

    آرزوهای دوردستت و حرف‏های نگفته‏ات، در سکوتت موج می‏زند.

    در برابر کوتاهی‏هایم هیچ شکایتی نکردی و با عفو متواضعانه‏ات مرا شرمنده کردی.

    دست‏های حقیرانه‏ام را که سبد سبد شکوفه سپاس برایت هدیه آورده است، بپذیر!

مقدمه: مهمترين سطور زندگاني بشر آن است که بتواند شمع روشن راه ديگران شود و هراندازه تحولات دوران زندگي يک فرد بر روحانيت و خلوص نيت نزديکتر باشد و مشعله‌داري و هدايت قرارگرفته است اثر آن در ارشاد و دلالت مردم عميق‌تر است. درباره عرفان و جذبه‌ي رو

تولد و کودکی امام حسن (ع ) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (ص ) است . امام حسن (ع ) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت . وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (ص ) بلا فاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت . سپس برای او بار گوسفندی قربانی کرد، سرش را تراشید و ...

فاطمه زهرا(س ). حضرت فاطمه زهراى دختر حضرت محمدر و حضرت خدیجه و همسر گرامى حضرت على (ع ) و مادر ائمه اطهار (ع ) است . پیامبر گرامى اسلام (ص ) در شب معراج از میوه هاى بهشتى تناول کردند و پس از آن با همسر خود هم بالین شدند و ثمره آن , مولود پاکى به نام فاطمه شد که در رحم با مادر سخن مى گفت . در هنگام تولد, چهار زن نمونه , به نام هاى حواء (همسر آدم (ع ,آسیه (همسر فرعون ) , کلثمه ...

مقدمه: مهمترین سطور زندگانی بشر آن است که بتواند شمع روشن راه دیگران شود و هراندازه تحولات دوران زندگی یک فرد بر روحانیت و خلوص نیت نزدیکتر باشد و مشعله‌داری و هدایت قرارگرفته است اثر آن در ارشاد و دلالت مردم عمیق‌تر است. درباره عرفان و جذبه‌ی روحی انسان به ماوراء طبیعت و باز شدن چشمها و چشمه‌هایش در درون آدمی مکاتب و فرقه‌های گوناگونی درطول مهیات بشری سخن گفته‌اند. هرکس به همان ...

حضرت اميرالمومنين علي (ع) حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام سي سال بعد از عام الفيل، روز جمعه سيرده رجب در خانه خدا متولد شد، و در سال چهلم از هجرت شب نوزدهم ماه رمضان المبارک، وقت طلوع فجر با شمشير ابن ملجم مرادي ضربت خورد و شب بيست و يکم همان ماه

خصوصيات فردي تولد، کنيه ، القاب ششمين پيشواي مسلمين درسپيده دم روز جمعه ، هفدهم ربيالاول،سال83 قمري درمدينه چشم به جهان گشود.نام مبارکش جعفر، کنيه اش ابوعبدالله والقابش هجري صابر ، فاضل ، طاهر ، قاهر ، باقي ، کامل ، منجي ، فاطر ، صادق است . ملقب

مقدمه شنا خت ومعرفت چهارده معصوم (ع) امری واجب وضروری است وهیچ عذروبهانه ای در ترک این امرپذیرفته نیست وهرکسی که بدون معرفت و شناخت امام ازدنیا برود مرگ او همانند مرگ زمان جاهلیت و مرگ گمراهان و کافران ومنافقان می باشند(اصول کافی 1ص180) دیگاه و شناخت شیعیان نسبت به چهارده معصوم (ع) بر دو نوع است: یک عده از شیعیان هستند که قائل به پیامبری حضرت محمد (ص) و عصمت حضرت زهرا (ع) و ...

حضرت زینب (س) پیام آور کربلا حضرت زینب (س) درپنجم جمادی الاول سال پنجم هجری از مادری چون فاطمه زهرا (س) متولد شد و در دامان ایشان، پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) پرورش یافت. حضرت زینب (س) درپنجم جمادی الاول سال پنجم هجری از مادری چون فاطمه زهرا (س) متولد شد و در دامان ایشان، پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) پرورش یافت. ستاره درخشانی در آسمان تقوا طلوع کرد; گوهر گران‏بهایی در ...

حضرت عیسی علیه السلام حضرت عیسی علیه السلام یکی از پیامبران اولوالعزم خداوند است. از ویژگی‌های این پیامبر بزرگ آن است که بدون داشتن پدر، از مادری به نام حضرت مریم به دنیا آمده است. پس از آنکه با اراده خداوند متعال، عیسی چشم به دنیا گشود و تهمت‌های فراوان مردم به سوی حضرت مریم سرازیر شد، مریم مأموریت یافت که پاسخ به هر گونه شبهه و سوالی را به نوزاد در گهواره واگذار کند. با قدرت ...

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» منظومه محنت زهرا و آل او دوشیزگان پرده نشین حریم قدس بر خاطر کواکب ازهر نوشته‌اند نام بتول بر سر معجر نوشته‌اند سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول