امام رضا (ع) از پدرانش، از قول علی (ع) فرمود: «کنا مع النبی (ص) فی حفر الخندق، اذجائته فاطمه (س) و معها کسیره من خبز، فدفعتها الی النبی (ص) : فقالالنبی (ص) : ما هذه الکسیره؟
قالت: قرصا خبزته للحسن و الحسین (ع)، جئتک منه بهذه الکسیره فقال النبی (ص) : اما انه اول طعام دخل فم ابیک منذ ثلاث; (1) در کندن خندق با پیغمبر (ص) بودیم که فاطمه (س) آمد و با خود پاره نانی داشت و آن را به پیغمبر (ص) داد .
پیامبر (ص) گفت: این چیست؟
گفت: نانی است که برای حسن و حسین (ع) میپختم و پارهای از آن را برای شما آوردم، پیامبر (ص) گفت: نخستین طعامی است که بعد از سه روز به دهان پدرت وارد میشود .»
امیرالمؤمنین (ع) در توصیف زندگی پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «ما رفعت له مائده قط و علیها طعام و ما اکل خبز بر قط و لا شبع من خبز شعیر ثلاث لیال متوالیات قط .
توفی و درعه مرهونه عند یهودی باربعه دراهم .
ماترک صفراء ولا بیضاء مع ما وطئ له من البلاد و مکن له من غنائم العباد و لقد کان یقسم فیالیوم الواحد الثلاثمائه الف اواربعمائه الف و یاتیه السائل بالعشی فیقول: «والذی بعث محمدا بالحق، ما امسی فی آلمحمد صاع من شعیر ولا صاع من بر ولا درهم ولا دینار; (2) هرگز سفرهای از پیش او برچیده نشد که بر آن طعام باشد (آن قدر طعام سفره حضرتش اندک بود که چیزی از آن باقی نمیماند!) و هرگز نان گندم نخورد و هرگز سه شب پیاپی از نان جو سیر نخورد .
در حالی از دنیا رفت که زره آن حضرت نزد مردی یهودی در برابر چهار درهم به گرو بود با وجود همه سرزمینهایی که در اختیارش قرار گرفته بود و غنایمی که از جنگها به دست آورده بود، (سکه) زرد و سفیدی از خود برجای نگذاشت .
در یک روز سیصد هزار و چهارصد هزار را تقسیم میکرد و شبانگاه که سائلی به نزدش میآمد و از او چیز میخواست میگفت: سوگند به آنکه محمد را به حق مبعوث فرمود، در خاندان محمد پیمانهای از گندم یا جو یا درهم و دیناری برای شب نمانده است!»
امیرالمؤمنین (ع) ضمن تاکید بر اینکه شیوه زندگی و برخورد پیامبر اکرم (ص) نسبتبه دنیا سرمشق هر مسلمانی است - که قطعا مدیران و پیشوایان جامعه اسلامی باید در صف اول پیروی و اقتداء به آن حضرت باشند - میفرماید: «و لقد کان فی رسولالله (ص) کاف لک فی الاسوه، و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها و کثره مخازیها و مساویها اذقبضت عنه اطرافها و وطئت لغیره اکنافها و فطم عن رضاعها و زوی عن زخارفها; (3) پیامبر (ص) برای نمونه و سرمشق بودن برای تو (ای مسلمان!) کافی است او راهنمای تو استبه عیب و نکوهش دنیا و فراوانی بدیها و رسواییهای آن، زیرا دنیا به خود او وفا نکرد و همه چیز آن برای غیر او مهیا گشت .
او از پستان دنیا شیر نخورد و از بهرهگیری از زینتهای آن چشم فروبست .» پیامبر اکرم (ص) در سخنی خطاب به ابوذر غفاری میفرماید: «یا اباذر انی البس الغلیظ و العق اصابعی و ارکب الحمار بغیر سرج و اردف خلفی فمن رغب عن سنتی فلیس منی; (4) ای اباذر من لباس درشت میپوشم و بر زمین مینشینم و به هنگام غذاخوردن - انگشتان را با زبان میلیسم و بر الاغ بدون پالان سوار میشوم، و کسی را پشتسر خود سوار میکنم .
پس هر کس از سنت من گریزان شود از من نیست!» نمونههایی از سادهزیستی پیشوای پرهیزگاران علی (ع) میفرماید: «.
.
و الله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها و لقد قال لی قائل: الا تنبذ ها عنک؟
فقلت: اعزب عنی «عند الصباح یحمد القوم السری (5) ; .
به خدا قسم که چندان پیراهنم را وصله زدم که از وصله زننده آن شرمسار شدم!
یکی به من گفت: چرا آن را دور نمیافکنی؟
در جواب به او گفتم: از من دور شو که چون صبح شود مردمان قدر راهپیمایی شبانه را بدانند .» امیرالمؤمنین (ع) : .
فدعونی اکتف من دنیاکم بملحی و اقراصی فبتقویالله ارجو خلاصی .
ما لعلی و نعیم یفنی و لذه تنحتها المعاصی؟
سالقی وشیعتی ربنا بعیون ساهره و بطون خماص .
; (6) .
مرا به حال خود واگذارید تا از دنیای شما به نمکی و قرص نانی اکتفاء کنم!
زیرا رهایی خود را در ترس از خدا و تقوا امید بستهام .
علی را با نعمتی که فنا میشود و لذتی که از گناه فراهم میآید چه کار؟
من و شیعیانم بزودی پروردگارمان را با چشمان شب زندهدار و شکمهای گرسنه ملاقات خواهیم کرد .
!» ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین (ع) میگوید: هنگامی که شب نوزدهم ماه رمضان فرارسید در وقت افطار طبقی که در آن دو قرص نان جو و یک کاسه شیر و مقداری نمک بود نزد آن حضرت آوردم .
آنگاه که از نماز فارغ شد و خواست افطار کند، به سینی افطار نگریست و در آن درنگ کرد، سپس سرش را تکان داد و به شدت و با صدای بلند گریه کرد و گفت: «یابنیه اتقدمین الی ابیک ادامین فی فرد طبق واحد؟
اتریدین ان یطول وقوفی غدا بین یدیالله - عز وجل - یومالقیامه؟
انا ارید ان اتبع اخی و ابن عمی رسولالله (ص)، ما قدم الیه ادامان فی طبق واحد الی ان قبضهالله .
یا بنیه!
ما من رجل طاب مطعمه و مشربه و ملبسه، الا طال وقوفه بین یدیالله - عز و جل - یومالقیامه، یا بنیه ان الدنیا فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب; (7) دخترم!
آیا در یک سینی برای پدرت دو نانوخورش میآوری؟
آیا میخواهی فردای قیامت ایستادن من در پیشگاه خدا - برای حساب پس دادن - به درازا کشد؟
من میخواهم که از برادرم و پسر عمویم رسولخدا (ص) پیروی کنم، هرگز دو نوع طعام در یک ظرف نزدش گذاشته نشد و چنین بود تا جان به جان آفرین تسلیم کرد .
دخترم!
هیچکس نیست که خوراک، و پوشاک او پاکیزه و لذتبخش باشد، مگر آنکه در روز قیامت ایستادن او نزد خدای عز و جل طولانی شود .
در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عقاب .
!» عدی بن حاتم طائی، امیرالمؤمنین (ع) را دید در حالی که در برابرش کاسهای آب و پارهای نان جو و نمک قرار داشت، پس گفت: ای امیرمؤمنان، این روا نیست که روز را گرسنه و مشغول کار و تلاش به سر بری و شب را بیدار و درگیر با رنجها به روز آوری و با این حال افطارت این باشد!
امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «علل النفس بالقنوع و الا طلبت منک فوق مایکفیها» (8) «نفس خود را به قناعت عادت ده و گرنه بیش از آنچه برای او کفایت کند از تو طلب خواهد کرد!» سادهزیستی در جایگاه رهبری و مدیریت نمونههایی که ذکر شد، بیشتر حاکی از اصل نگرش پیشوایان الهی نسبتبه مظاهر دنیا و بهرهگیری از آن بود .
در عین حال باعنایتبه عمق درستی این نگرش و ضرورت پیروی همه آحاد جامعه اسلامی از پیشوایان راستین - بخصوص آنان که از جایگاه اجتماعی و فرهنگی برخوردارند - ، همواره باید این ویژگی مهم نصبالعین همگان بوده و هر چه بیشتر تلاش کنند از این زاویه خود را به آنان شبیهتر و نزدیکتر نمایند .
اما، آیات و روایات بسیاری نیز داریم که در آنها این ویژگی (سادهزیستی و وارستگی از دلبستگیها و تمتعات مادی) درارتباط با جایگاه رهبری و مدیریت مورد توجه و تاکید قرار گرفته است و تعمیم آن نسبتبه همه مدیران یا به روشنی گوشزد شده استیا با کنایه که «ابلغ من التصریح» استبیان گردیده است .
ما نمونههایی از آن را در اینجا یادآور میشویم: حضرت امیرالمؤمنین (ع) طی خطابهای ضمن اشاره به تمکن خود در استفاده از بهترین امکانات زندگی با قاطعیت تمام روش و منش خود را در جایگاه رهبری و مسئولیتی که نسبتبه مردم دارد اینگونه بیان میفرماید: «ولوشئت لاهتدیت الطریق الی مصفی هذا العسل، و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز .
و لکن هیهات ان یغلبنی هوای، و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمه و لعل بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص، ولا عهد له بالشبع!
او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری اواکون کما قال القائل: «و حسبک داء ان تبیتببطنه و حولک اکباد تحن الی القد» ااقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین ولا اشارکهم فی مکاره الدهر، او اکون اسوه لهم فیجشوبه العیش» (11) اگر میخواستم، به پالوده این عسل و مغز این گندم و بافتههای این ابریشم راه مییافتم، ولی هیهات که هوای نفس بتواند بر من غلبه کند و شدت حرص بتواند مرا وادارد که طعامهای لذیذ برگزینم در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که به قرص نانی امید نداشته باشد و هیچگاه غذای سیر نخورده باشد!
هیهات که من با شکم سیر بخوابم و در پیرامون من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه یافتشوند یا چنان باشد که شاعر گفته است: «این درد تو را بس که شبانگاه با شکم پر بخوابی در حالی که در اطراف تو جگر سوختگانی در آرزوی دیدن کاسهای به سر میبرند!» آیا باید تنها به این خرسند باشم که مرا امیرالمؤمنین بخوانند و در ناخوشیهای روزگار شریک مردم نباشم؟
و نتوانم در تحمل خشونت زندگی سرمشق مردم باشم؟
!
زندگی خانواده مدیران وضعیت کلی اهلبیت مدیران - همانند سایرین - ممکن است الزاما در همه موارد منطبق با منش و روش رهبران و زمامداران نباشد; و حتی امکان دارد که در برخی موارد، فرزندان و همسران مدیران در جهتخلاف آنان باشند و به هر حال، اگر این تخلف معلول کوتاهی مدیران نباشد - همانگونه که در قرآنکریم در مورد فرزند نوح و همسر لوط تصریح شده است - نمیتوان بر آنها عیب گرفت; اما آنچه مسلم است این است که اولا زمامداران باید مراقبت لازم را در تربیت صحیح همسر و فرزندان خود داشته باشند و نباید در اثر عملزدگی از آنها غافل شوند; همانطور که در این سالها شاهد مدیرانی بودیم که خود متدین بودهاند، ولی با قطع ارتباط آنان از مسجد و نمازجماعت و جمعه و محافل و مجالس مذهبی و دعا و .
و از سوی دیگر همنشینی با اهل دنیا و غرق شدن در تجملات و پیوند تدریجی با عوامل غفلتزا و موانع یاد خدا و معنویت، زن و فرزندان آنها در تباهی از آنها پیشی گرفته و نه فقط به لکه ننگی بر دامن مدیریت نظام تبدیل شدهاند که حتی برای اولیای خودشان باعث دردسر و آبروریزی گردیدهاند .
اما به هرحال امکان دارد با همه تلاشی که پدر انجام میدهد، باز هم در موارد معدودی زن و فرزند تحت تاثیر عوامل دیگر به راه خلاف کشیده شوند و با سوءاستفاده از ظرفیتهایی که پدر با خوبی و مجاهدت و خدمتخود به دست آورده است، گوی سبقت را در فساد مالی یا اخلاقی یا .
از همگنان بربایند .
باتوجه به اینکه نزدیکان مدیران - بخصوص مدیران عالی رتبه - زیر ذرهبین مردم هستند، دشمنان نیز ضمن ایفای نقش برای فریب آنها به بزرگنمایی انحراف آنان پرداخته و از این نقطه ضعف به عنوان چماقی برای کوبیدن بر سر نظام و مدیریت آن بهرهبرداری میکنند .
در این نوع موارد میبینیم که قرآن بدون مجامله - مانند آنچه درباره فرزند نوح و همسر لوط آمده - به افشای چهره انحرافی آنان پرداخته و رهبران ذیربط را نیز به تسلیم در برابر همین شیوه وادار کرده است; و حتی در مورد خاتم پیامبران (ص) در قرآن یک سوره کامل با ذکر نام، در افشای شخصیت منفی آنان آمده است که مربوط به ابولهب عموی پیامبر و همسر او میباشد .
از سوی دیگر برای پیشگیری از نفوذ آلودگیهای دنیاگرایی در داخل خانه پیامبر اکرم (ص) قرآن در مورد همسران آن حضرت میفرماید: «یا ایها النبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوه الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا; (12) ای پیامبر، به همسرانتبگو: اگر شما خواستار زندگی دنیا و زینت و زرق و برق آن هستید، بیایید با هدیهای شما را بهرهمند کنم و به شیوه نیکویی رهایتان سازم!» اگر دنیاگرایی و دلبستگی به زرق و برق و تجملات زندگی در خانه زمامداران نفوذ کند، علاوه بر آنکه زمامداران و مدیران را از مسیر سادهزیستی خارج مینماید، جامعه را نیز به شدت تحتتاثیر پیامدهای منفی آن قرار میدهد و هم نظام را تدریجا به تباهی میکشد و هم جامعه را و لذا پیغمبر اکرم (ص) با همه علاقه و مودتی که نسبتبه حضرت زهرا (س) دارد، باتوجه به نقش الگویی آن حضرت به عنوان دختر پیامبر و همسر علی (ع) معمولیترین مظاهر تجمل دنیا را برای او نمیپسندد; نمونه آن در حدیث ذیل است که پیامبر اکرم (ص) شخصا روی قضاوت مردم و افکار عمومی تکیه میکند و با ظرافت، پارهتنش را از آراستن خود به طلا بازمیدارد: امام زینالعابدین (ع) از اسماء بنت عمیس نقل میکند که میگوید: «کنت عند فاطمه اذ دخل علیها رسولالله (ص) و فی عنقها قلاده من ذهب کان اشتراها لها علی بن ابیطالب (ع) من فیء فقال لها رسولالله (ص) یا فاطمه لا یقول الناس ان فاطمه بنت محمد تلبس لباس الجبابره فقطعها و باعتها و اشترت بها رقبه فاعتقها فسر بذلک رسولالله (ص) ; (13) در محضر فاطمه زهرا (س) بودم که رسول خدا (ص) بر او وارد شد، در حالی که گردنبندی از طلا که علی (ع) از غنیمتبرایش فراهم کرده بود برگردن داشت .
پیامبر اکرم (ص) خطاب به فاطمه (س) فرمود: مبادا که مردم بگویند فاطمه دختر محمد پوشش جباران را میپوشد .
پس فاطمه گردنبند را کند و آن را فروخت و با آن بردهای خرید و در راه خدا آزاد کرد و بدینگونه رسولالله (ص) شادمان شد!» در روایتی دیگر آمده است : یکبار که فاطمه زهرا (س) به شکرانه و شادمانی بازگشت پیروزمندانه پدر و شوهرش از جنگ، دستبند و گوشوارهای برای خود فراهم ساخته و پردهای نو بر در خانه خانهاش آویخته بود، پیامبر گرامی (ص) - که همواره دیدار حضرت زهرا (س) برایش روح انگیز و دلگشا بود و هرگاه به خانه او میرفت توقف طولانی داشت - به خانه زهرا (س) وارد شد، اما این بار برخلاف همیشه خیلی زود با چهرهای گرفته و ناخرسند از خانه حضرت زهرا (س) خارج شد و به مسجد رفت .
ازگشتسریع آن حضرت از خانه زهرا (س) آن هم با چهرهای درهم کشیده، شاهدان صحنه را در حیرت فرو برد، اما فاطمه زهرا (س) که خود در اوج معرفتبه خدا و رسول خدا بود پیش از همه، علت را دریافت .
و لحظاتی بعد با رسیدن پیک حضرت زهرا (س) به مسجد، همه چیز روشن شد، فرستاده زهرا (س) دستبند و گوشواره و پرده را تقدیم رسول خدا (ص) کرد و عرضه داشت که دخترت گفتبه مسجد برو و بگو: «تقرا علیک ابنتک السلام و تقول: اجعل هذا فی سبیلالله; دخترت برتو سلام داد و گفت: اینها را در راه خدا صرف نما!» پیامبر اکرم (ص) شکفته شد و سه بار تکرار نمود: «فعلت فداها ابوها; پدرش فدایتباد آنچه را باید انجام میداد، انجام داد .» از مجموع آیات و روایات در زمینه زندگی مسئولان، استنباط میشود که برخلاف برداشت غلط برخی از ناآگاهان، بسیاری از اموری که برای مردم عادی مباح یا مکروه است، برای مدیران حرام و ممنوع است و چه بسا آنچه برای دیگران حسنه محسوب میشود، برای مدیران سیئه به شمار آید .
(14) عدم افزایش امکانات زندگی در زمان مدیریت در دوران تصدی مدیریت و مسئولیت، نباید هیچگونه تغییری در امکانات زندگی مدیر به وجود بیاید; زیرا مدیر باتوجه به دسترسی به امکانات بیتالمال و اموال عمومی و در پرتو جایگاه اجتماعی و امکان بده بستانها و برخورداری از انواع امتیازات همراه با تسویلات شیطانی براحتی و آرام، آرام در باتلاق تمتعات مادی غرق میشود .
بدین ترتیب در درازمدت همه چیز در مسیر زندگی مدیر واژگونه میگردد و به تبعاتی گرفتار میشود که دنیا و آخرت او را به تباهی میکشاند .
لذا عزم قطعی مدیران در دوره مدیریت، باید بر این تعلق گیرد که هیچگونه امکانات و تسهیلاتی را به زندگی خود اضافه نکنند .
حضرت امیرالمؤمنین (ع) در حدیثی ضمن این که هرگونه افزایش را در امکانات مادی در دوره رهبری خیانت میشمارد، آشکارا دارایی اندک خود را که در یک دستمال و به اصطلاح امروزی در یک چمدان و ساک جا داده در آغاز کار به مردم نشان میدهد و میفرماید: «دخلتبلادکم باشمالی هذه!
و رحلتی و راحلتیها هی، فان خرجت من بلادکم بغیر مادخلت، فاننی من الخائنین; (15) با این جامهها (ی مندرس) به سرزمین شما آمدم و بار و بنهام همین است که میبینید، اکنون اگر از بلاد شما با چیزی جز آنچه آمده بودم، بیرون روم از خیانتکاران خواهم بود!» پس وای بر ما که ما یا باید این نوع احادیث را انکار کنیم و یا خودمان را!
امام باقر (ع) در وصف امیرالمؤمنین (ع) در دوره امامت ظاهری آن حضرت میفرماید: «لقد ولی (علی) خمس سنین و ما وضع آجره علی آجره ولا لبنه و لا اقطع قطیعا و لا اورث بیضاء و لا حمراء; (16) علی (ع) مدت پنجسال ولایت کرد، در حالی که آجری بر آجری یا خشتی بر خشتی نگذاشت و تیولی به خود اختصاص نداد و سرخ و سفیدی (زر و سیمی) به میراث بر جای ننهاد!» در روایتی دیگر آمده است که قنبر در «رحبه» چند جام طلا و نقره نزد امیرالمؤمنین (ع) آورد و گفت: تو هر چه به دستت میآید را با دیگران تقسیم میکنی!
من اینها را برایت پنهان کردهام!
آن حضرت شمشیر برکشید و فرمود: «ویحک!
لقد احببت ان تدخل بیتی نارا!؟» ثم استعرضها بسیفه فضربها حتی انتثرت من بین اناء مقطوع بضعه و ثلاثین و قال «علی بالعرفاء!» فجاءوا .
فقال: هذا بالحصص .
; (17) وای بر تو!
میخواهی آتش به خانه من داخل کنی؟
سپس چنان با شمشیر به آنها ضربه زد که سی و چند پاره شد، آنگاه فرمود: داروغهها را حاضرکنید!
آنها آمدند آنگاه گفت: اینها را (میان مردم) تقسیم کنید .
.» (18) مدیریت هیأتی مدیریت هیأتی، مدیریتی است که در آن بین کارکنان پراکنده نه کارکنان منسجم، نوعی هماهنگی خودجوش به وجود میآورد.
روز عاشورا کسانی که به یک هیأت سینهزنی میپیوندند کاملاً به صورت خودجوش به این جمعیت میپیوندند.
آدمها کاملاً پراکندهاند.
از نظر صنف، طبقه اجتماعی و مقولههایی از این قبیل.
در این نوع مدیریت، مطلقاً دیکتاتوری حاکم نیست.
مدیریت تلاش میکند به شیوههای غیر تحکّمآمیز، بین کارکنان، نوعی همرنگی و هم نوایی را به وجود آورد.
اصلاً قصد انطباق نیست.
فقط میخواهد که همه با هم مثل هم حرکت کنند و با هم، همرنگی و همنوایی را بروز دهند.
من اینجا لازم میدانم همنوایی را توضیح بدهم.
همنوایی عبارت است از: پذیرش خودآموز و بیچون و چرای ارزشها و الگوهای مسلط محیط و همسان کردن رفتار خود با این الگوها.
ما در اسلام یک نمونه داریم که هنگامی که تابوتی را در خیابان حرکت میدهند اگر کسی در آن محدوده باشد باید خودش را به تابوت برساند، مهم نیست که کمک او مؤثر هست یا نه.
حتی ممکن است با گذاشتن یک انگشت به زیر تابوت، این همنوایی را بروز دهد.
مهم این است که وارد بازی شود.
مهم این است که مشارکت را از خودش بروز دهد.
در واقع همان پذیرش خودآموز.
چون مشارکت و عضویت در گروه داوطلبانه است، مدیریت هیأتی داوطلبپذیر است نه گزینشگیر.
هیچ کنکور استخدامی ندارد.
نمیاید تواناییها را اندازهگیری کند.
دو روش دیکتاتوری (شبیه جامعه شوروی سابق) و روش تحریک عاطفه، راههای دستیابی به حداکثر همنوایی است و چون ماهیت مدیریت هیأتی غیر تحکمآمیز است.
رویآوری به تحریک عاطفه به عنوان نیروی بالابرندهی همنوایی، اجتنابناپذیر است.
مدیر هیأتی بیشتر در حوزه عاطفه کار میکند تا در حوزه درگیریهای خردگرایانه.
بنابراین مدیریت هیأتی همان ایجاد همنوایی اعضای گروه است تا با هم حرکتی انجام دهند و این نیازمند شیوههای پیچیده سنجش نیست بلکه در این مدیریت، میزان رفرنس، مقدار محرک و شور عاطفی که در جمعیت ایجاد شده کافی است.
مدیر هیأتی چون داوطلبپذیر است عملاً نمیتواند در تلاش پرورش استعداد باشد بلکه در تلاش برای بهرهوری از حداکثر توانایی است.
هر کسی حداکثر توانایی را که دارد عرضه میکند و قرار نیست که پرورش استعداد اتفاق بیفتد.
این نکته سبب میشود که در مدیریت هیأتی سلسله مراتب و نمودار سازمانی، خودجوش و بسیار کم رنگ باشد.
ویژگی دیگر مدیریت هیأتی این که مدیر و اعضاء نه با هدف منفعتطلبانه و نه دستیابی به حداکثر بازده بلکه با هدف دستیابی به حداکثر خدمت (ثواب) به فعالیت میپردازند.
و چون نفعطلبی هدف نیست پس دستمزدطلبی هم رایج نخواهد بود.
بنابراین مدیریت هیأتی بدون افتادن در چرخه بروکراسی میتواند گروه را به کسب حداکثر خدمت یا ثواب رهنمود کند.
این از ویژگیهای منحصر به فرد به این نوع مدیریت است.
از آنجا که اصلیترین شرط تداوم همکاری با گروه، ترکیبی از تعهد و همنوایی است، مهمترین عامل رفعت کارکنان نیز ترکیب مذکور است.
هرکس بیشتر متعهد باشد، بیشتر همنوا باشد.
او به طرف رأس هرم و سازمان خودجوش نزدیکتر میشود.
برای مدیریت هیأت میتوان دو نوع وظیفه را تصور کرد.
1.
وظایف ساده و کوتاهمدت 2.
وظایف پیچیده و درازمدت وظایف ساده و کوتاهمدت تجربه نشان داده که این مدیریت هیأتی، در شرائط اجرای وظایف ساده و کوتاهمدت میتواند با سه عنصر تعهد، همنوایی و استفاده از هر مقدار توانایی، بسیار موفق عمل کند.
شواهد نشان میدهد که ترکیب و تعامل این سه عامل میتوانند خیلی مؤثر و موفق ظاهر شوند.
الف) اولین نمونه مربوط میشود به 15 خرداد 1342 که مدیریت هیأتی توانست بزرگترین هیأتهای سینهزنی تهران را به گونهای اداره کند که شعارهای عزاداری، به صورتی همنوا به شعارهای حمایت از امام و ضدیت با شاه تبدیل شود.
پدیدهای که باعث شد رژیم را برای چند ساعتی مستأصل کند و زمینه را برای بروز انقلاب اسلامی فراهم کند.
ب) دومین نمونه در چند دهه اخیر، روز 22 بهمن 1357 اتفاق افتاد.
ایجاد یک نوع همرنگی غیر تحکمآمیز انبوهی از مردم در تبعیت از پیام خودجوش رهبری.
(تعارف نیست چون ساعت 2 بعدازظهر، رادیو اعلام کرد که ساعت 4 همان روز حکومت نظامی است) و رهبری در این فرصت اندک چنین تصمیمی را اتخاذ کرد.
پس خودجوش است و پیام شکل خاصی دارد.
پیام این بود که تن به حکومت نظامی ندهید.
ساعت 4 بعدازظهر میشود و همه به خیابانها میریزند.
این نوع مدیریت هیأتی در مدیریت انقلاب خیلی مؤثر بود.
ج) در سال 1359 توقف ماشین سهمگین ارتش متجاوز عراق در تجاوز به خاک ایران توسط رزمندههایی صورت گرفت که با شیوه سازماندهی مدیریت هیأتی ساماندهی شده بودند نه با مدیریت ارتش منظم و از هم گسسته زمان شاه.
حتی فیلمهای آن دوران نشان میدهد که پرچمهایی که دستشان بوده مشابه یک هیأت عزاداری پرچمهایی در رنگها و اندازههای مختلف است.
بعد از مدتی دو عامل شرایط و هوشمندی فرماندهان جنگی سبب شد که مدیریت ترکیبی پدید اید و مدیریت هیأتی خالص برود.
این پدیده منجر به تشکیل ارتشی موازی به نام سپاه پاسداران شد که درجه نظامی و لباس نظامی مخصوص و سازمانی خاص پیدا کرد.
وظایف پیچیده و درازمدت مشکل از اینجا شروع میشود که مدیریت هیأتی با وظایف پیچیده و درازمدت مواجه شود.
هر چقدر درصد فعالیت مدیریت هیأتی از هیجانی به عادی تبدیل شود (تمام مثالهایی که گفته شد شرایط هیجانی بودند)، کارایی تحریک عاطفه کاسته خواهد شد و از آن سو هر چقدر گروه از وظایف ساده و کوتاه مدت، مثل مراسمات مذهبی و عزاداریها به وظایف پیچیده و درازمدت مثل مدیریت یک سازمان تبدیل شود، با یک سری نیازمندیهای جدید مواجه خواهد شد که در زیر میتوان به سه مورد از آنها اشاره کرد: 1.
تخصص کارا، در تمام سطوح به افزودن کلمهی کارا به تخصص اصرار دارم.
2.
انطباق جای همنوایی چون همنوایی دیگر جواب نمیدهد.
در مثالی که گذشت در حمل تابوت، افراد باید در تمامی محورها نیروهای خود را تقسیم کنند تا بتوان با یک حرکت، این سنگینی را برداشت بدون این که فشار بین افراد ناموزون باشد تا کار به سرعت انجام شود، به انطباق نیاز دارد نه همنوایی.
پس همنوایی کنار گذاشته میشود یا به انطباق با حداقل همنوایی میرسد.
3.
برخورداری از تعهدهای عمقی و اخلاص دیگر پوشیدن لباس سیاه نمیتواند نماد اخلاص باشد و اخلاص را نشان داد.
از وظایف هیأتی این است که به واقع مخلص باشد تا این موتور حرکت کند.
این دو مدل با هم تفاوت دارند.
مدل 1: تعهد، همنوایی، تلاش به هر مقدار.
مدل 2: تعهد عمقی و اخلاص، انطباق، تخصص کارا در مقاطع اولیه انقلاب نارضایی عمیق مردم از نظام دیوانسالار تخصصگرای حکومت شاه، همراه با موفقیتهای طول انقلاب [که ناشی از] مدیریت هیأتی تعهدگرا [بود] باعث شد که در نزد تودهها تخصص جایش را عوض کند و به رتبههای پائینتر منتقل شود.
در یک کار تحقیقاتی دو مدل انقلاب مشروطیت و انقلاب اسلامی را با هم مقایسه کردهام و سرمقالههای تمامی روزنامهها و مطبوعات این دو انقلاب را با هم مقایسه کردهام.
انطباق: یعنی سازگاری متناسب و سالم مبتنی بر آموزش که بنیاد آن مناسباتی است شایسته بین فرد و محیط.
مثل مشارکت چند نفر در برداشتن یک شیء سنگین بهگونهای که توضیح دادم.
در صورتی که تعهد عمقی و اخلاصی نه ظاهری به اضافه دو فاکتور دیگر فراهم نباشد احتمال بروز تعهد پوستهای و ظاهری میرود.
تعهد پوستهای: کسانی که ریاکارانه نمایشهای تعهدی را از خودشان نشان میدهند.
سازمان درازمدت با کار درازمدت با روش پیچیده تخصصی مدرکگرا و ناکارا یکی از پدیدههای محصول این سازمان است.
چون تعهد کم است، در این سازمان به جای تخصص کارا، تخصص ناکارا و مدرکگرا استفاده میشود.
همنوایی سر جایش باقی میماند به جای انطباق.
در آن شرایط یک سری پیامدها بروز خواهد کرد.
تلاش برای پر کردن خلاء تخصص از طریق ورود به چرخه انواع آزمونها و خطها 2.
شکلگیری بروکراسی آشفته و ناراضیتراش مدیریت هیأتی سنتی قدیمی اصلاً بروکراسی نداشت.
این بروکراسی چون طولانی میشود و چون امکاناتش را ندارد تبدیل میشود به بروکراسی آشفته ناراضیتراش به جای نظام خودجوش نظاممند قبلی.
مشکل شدن تشخیص تعهد واقعی از تعهد ظاهری کشف تعهد در هیأتیها (در روز عاشورا) خیلی دشواری ندارد و میشود به راحتی دریافت.
ولی در نظامی که سیستم پیچیده شد، کشفش مشکل است و مفهوم تعهد بیمعنی میشود.
امروزه به راحتی میتوان در هیأتها چرخید و از هیأتیها گزارش تهیه کرد و تعهد اخلاصی را از تعهد پوستهای باز شناخت.
ولی در نظامی که سیستم پایدار شده و پیچیده شده کشفش خیلی مشکل است و اینجاست که مفهوم تعهد به چالش کشیده میشود.
باندبازی یا انتخاب اصلح؟
یکی دیگر از لغزشگاههای خطرناک برای مدیران که میتواند مدیر و مدیریتیک نظام را به ضعف و تباهی بکشاند آن است که مدیر به جای شایسته سالاری و انتخاب اصلح در انتخاب همکاران و مدیران زیر مجموعه، آگاهانه یا ناخودآگاه گرفتار روابط شخصی و باندی شود.
یکی از زمینههای این بلای مهلک که از منافذ شیطان به شمار میآید این است که انسان به طور طبیعی به افرادی که با آنها وابستگی فامیلی، قبیلهای، باندی، حزبی، و...دارد به اندازه تعلق خاطر، شیفتگی و محبت نسبتبه آنها، از دیدن واقعیات در مورد آنها کور میشود: «حب الشیء یعمی و یصم» .
شیفتگی نسبتبه هر کس باعث میشود که انسان نواقص او را به طور طبیعی نبیند و کمالات او را فراتر از آنچه هستبپندارد و گاهی به آنجا میرسد که حتی زشتی و نقص او را کمال و زیبایی میبیند و این رشته سر دراز دارد.
با مروری گذرا بر شیوه عملی حضرت امیرالمؤمنین (ع) در دوره خلافت و حکومت ظاهری میتوان دریافت کرد که آن حضرت برای پیشگیری از بلیه خانمان سوز قبیله گرایی، علیرغم این که: - در آن دوران ارتباطات قبیلگی و خویشاوندی نقش محوری را در روابط تشکیلاتی و حکومتی ایفاء میکرد و این وضعیت کاملا متعارف و جا افتاده بود.
- وابستگان حضرت امیر (ع) در اوج شایستگی و توانمندی بودند.
- دست آن حضرت از نیروهای قابل اعتماد و توانمند پر نبود و...
و این همه اقتضا میکرد که حضرت امیرالمؤمنین (ع) از فرزندان و سایر خویشاوندانی که به وفاداری و امانت داری آنها اطمینان داشت در کار حکومتبهره گیرد اما هرگز هیچ یک از آنان را در مسئولیتهای اجرایی و کارهایی که شبهه بهره جویی از قدرت و امتیازات ظاهری در پی داشت نگمارد و آنان را به ولایت و امارت بر مردم منصوب نفرمود زیرا هر چند این کار میتوانستبه ظاهر پایههای حکومت او را اقتدار بخشد اما ولایت معنوی او را زیر سؤال میبرد و میتوانست در آینده برای دیگران راه را هموار سازد تا اصاغر خاندان خویش را بر اکابر امت اسلام حاکم سازند و به آنجا منتهی شود که خود میفرمود: «یستدل علی ادبار الدول باربعه: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تاخیر الافاضل و تقدیم الاراذل; (1) چهار چیز نشانه واژگونی دولت ها است (اعم از دولت اسلامی یا غیر اسلامی) : 1 و 2- واگذاردن اصول و پرداختن به فروع (در مقام برنامهریزی و اولویتبندی کارها) 3 و 4- جلو انداختن فرومایگان و عقب راندن صاحبان فضل (در مقام اجرا و مدیریت) آری اگر پیشوایان الهی در صحنه حکومت کمترین مجالی برای صدارت و وزارت خویشاوندان خود فراهم نساختند اما میدانهای جهاد و فداکاری را با عزیزترین عزیزان خویش میگشودند، اگر محبوب ترین فرزندان و برادران آنان در هنگامه قدرت و مکنت در آخر صف بودند اما در بحبوحه ایثار و شهادت در اول صف قرار داشتند، از لیله المبیت که علی در بستر خطر بجای پیامبر خوابید و فداکاریهای بینظیر امیرالمؤمنین در طول حیات پیامبر گرفته تا پیشتازی علی اکبر در روز عاشورا در شهادت قبل از بنیهاشم و بنیهاشم جلوتر از دیگران و حتی غلام سیاه، جلوههای روشنی از این فصل فروزان در کتاب مدیریت و رهبری اسلامی است.
بهر حال ضمن این که ورع و اجتناب از مظان شبهه و تهمت و پیشگیری از فروغلتیدن نظام اسلامی در گرداب روابط خانوادگی و قبیلهای و باندی ایجاب مینماید که حتی از خیر احتمالی خویشاوندان چشم پوشی شود، مساله شایسته سالاری و انتخاب اصلح از مهمترین و سرنوشتساز ترین مسائل مدیریت است که عقل و شرع بر آن حکم قطعی دارند.
تعهد یا تخصص؟
همواره یکی از مباحث جدال برانگیز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این بوده است که از میان تخصص و تعهد کدام یک مقدم است؟
شاید عمده دلیل و ریشه این جدال بیفرجام را بتوانیم در ابهام معنی تعهد جستجو کنیم اگر معنی لغوی تعهد را پیمان بستن بدانیم با این اطلاق معلوم نیست تعهد به چه چیز و چه کس؟
تعهد به دنیا یا آخرت؟
تعهد به منافع شخصی یا تعهد نسبتبه کار و مسئولیت؟
تعهد به این خط و آن خط یا...؟
پس یا باید برای کلمه تعهد معنی خاص و تعریف شدهای را معین کنیم یا آن که برای تعهد پسوندی مانند الهی، دینی، مکتبی قرار دهیم یا آن که از این کلمه بگذریم و به جای آن از تعبیر تقوی که کلمهای شناخته شده در ادبیات دینی است و صدها آیه و حدیث معتبر معنی و حدود و ثغور آن را تبیین کرده است استفاده کنیم.در این صورت موضوع این جدال منتفی میشود و مساله تخصص همچون بسیاری از مسائل دیگر در قبال تقوی جای خود را پیدا میکند و معلوم میشود که اصولا تخصص در عرض تقوی نیست که بحث تقدم و تاخر آن مطرح شود بلکه تخصص در طول و در دل تقوی نهفته است.زیرا از مهمترین معیارهای تقوی این است که اگر انسان به خاطر فقدان تخصص و آمادگی همه جانبه، آمادگی و شایستگی لازم را برای به دوش گرفتن بار مسئولیتی نداشته باشد، هرگز نمیتواند آن مسئولیت را بپذیرد و در صورت پذیرفتن آن، فی الحال فاقد تقوی به حساب میآید و چنین مسئول و مدیری در این حالت کلا فاقد تقوی محسوب میشود و دیگر نوبتبه بحث تقدم تقوی بر تخصص نمیرسد و به تعبیر دیگر در نظام شایسته سالار مدیریت اسلامی هیچگاه به چنین فردی نه به خاطر عدم تخصص بلکه به دلیل عدم تقوی نباید مسئولیتی سپرده شود.