مقدمه
سخن از خدیجه ، سخن از یک دنیا عظمت و پایدارى و استقامت درراه هدف است .
به حق قلمفرسایى در باره کسى که خداوند بر اوسلام و درود فرستاد ، بسى مشکل است .
اما به مصداق «مالا یدرککله لا یترک کله ،» به بررسى گوشه هایى از شخصیت و زندگى اینبزرگ بانو مىپردازیم :
ولادت و خانواده
خدیجه (س) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد .
خانوادهاى کهخدیجه را پرورش داد ، از نظر شرافتخانوادگى و نسبتهاىخویشاوندى ، در شمار بزرگترین قبیلههاى عرب جاى داشت .
اینخاندان در همه حجاز نفوذ داشت .
آثار بزرگى و نجابت و شرافت ازکردار و گفتار خدیجه پدیدار بود .
خدیجه از قبیله هاشم بود و پدر و اقوامش از ثروتمندان قریشبودند .
پدرش خویلدبن اسد قریشى نام داشت .
مادرش فاطمه دخترزائد بن اصم بود .
اخلاق خدیجه (س)
خدیجه در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران کم نظیربود .
او به فضیلت اخلاقى و پذیرایىهاى شایان بسیار معروف بود وبدین جهت زنان مکه به وى حسد مىورزیدند .
دخترت خویلد در سجایا و کمالات اخلاقى زبانزد و نمونه بود و بهحق ایشان کفو خوبى براى پیامبر (ص) بود .
بىتردید مىتوان گفتکه این سجایا و فضایل اخلاقى سبب شد تا خدیجه براى همسرى پیامبراکرم (ص) شایسته شمرده شود .
طبق روایات ، او براى پیامبراکرم (ص) یاورى صادق بود .
آیا خدیجه (س) قبل از پیامبر (ص) ازدواج کرده بود ؟
معروف است اولین کسى که به خواستگارى خدیجه آمد یکى ازبزرگان عرب به نام «عتیق بن عائذ مخزومى» بود .
او پس ازازدواج با خدیجه ، در جوانى در گذشت و اموال بسیارى براى خدیجهارث گذاشت .
پس از او «ابىهاله بن المنذر الاسدى» که یکى ازبزرگان قبیله خود او بود ، با وى ازدواج کرد .
ثمره این پیوندفرزندى به نام «هند» بود که در کودکى در گذشت .
ابىهالهنیز پس از چندى ، وفات یافت و ثروت بسیار از خویش بر جاى نهاد.
هرچند این مطلب که پیامبر اکرم (ص) سومین همسر خدیجه بود وجز عایشه با دوشیزهاى ازدواج نکرد ، نزد عامه و خاصه معروف است; ولى مورد تایید همگان نیست .
جمعى از مورخان و بزرگان ، نظرمخالف دارند ; براى مثال «ابوالقاسم کوفى» ، «احمد بلاذرى» ، «علم الهدى» ، (سیدمرتضى) در کتاب «شافى» و «شیخ طوسى» در «تلخیص شافى» آشکارا مىگویند که خدیجه ،هنگام ازدواج با پیامبر ، «عذرا» بود .
این معنا را علامهمجلسى نیز تایید کرده است .
او مىنویسد : «صاحب کتاب انوارو البدء» گفته است که زینب و رقیه دختران هاله ، خواهر خدیجهبودند .
برخى از معاصران نیز چنین ادعا کردهاند و براى اثبات ادعاىخود کتابهایى نوشتهاند .
آشنایى با حضرت محمد (ص) فضایل اخلاقى خدیجه ، بسیارى از بزرگان و صاحب منصبان عرب رابه فکر ازدواج با وى مىانداخت .
ولى خاطرات همسر پیشین به وىاجازه نمىداد شوهرى دیگر انتخاب کند .
تا اینکه با مقاماتمعنوى حضرت محمد (ص) آشنا شد و آن دو غلامى که براى تجارتهمراه پیامبر (ص) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتى که از وىدیده بودند ، براى خدیجه نقل کردند .
خدیجه فریفته اخلاق و کمالو مقامات معنوى پیامبر (ص) شد .
البته او از یکى ازدانشمندان یهود و نیز ورقه بن نوفل ، که از علماى بزرگ عرب وخویشان نزدیک خدیجه به شمار مىرفت ، در باره ظهور پیغمبرآخرالزمان و خاتم الانبیا (ص) مطالبى شنیده بود .
همه اینعوامل موجب شد تا خدیجه حضرت محمد (ص) را به همسرى خودانتخاب کند .
ازدواج خدیجه زفاف خدیجه با حضرت محمد (ص) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشتاز سفر تجارت شام تحقق یافت .
در آن زمان ، حضرتمحمد (ص) 25سال داشت و خدیجه چهل ساله بود .
ابن عباس سن ایشان را 28 سالنقل مىکند .
هرچند بعضى از مورخان اهلسنتسعى مىکنند این سخنرا رد کنند ; چون راوى آن محمد بن صائب کلبى از شیعیان است وآنها او را ضعیف مىدانند .
خدیجه به سبب علاقه به حضرت محمد (ص) و مقام معنوى او بارسول خدا ازدواج کرد و تمام دارایى و مقام و جایگاه فامیلى خودرا فداى پیشرفت مقاصد همسرش ساخت .
در عقد ازدواج حضرت محمد (ص) و خدیجه ، عبدالله بن غنم بهآنها چنین تبریک گفت : هنیئا مریئا یا خدیجه قد جرت لک الطیرفیما کان منک باسعد تزوجتخیر البریه کلها و من ذا الذى فى الناس مثل محمد ؟
و بشر به البران عیسى بن مریم و موسى ابن عمران فیاقرب موعد اقرت به الکتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد گوارا باد بر تو اى خدیجه که طالع تو سعادتمند بوده و بابهترین خلایق ازدواج کردى .
چه کسى در میان مردم همانند محمد (ص) است .
محمد (ص) کسى است که حضرت عیسى و موسى به آمدنشبشارت دادهاند و کتب آسمانى به پیامبرى او اقرار داشتند .
رسولى که سر از بطحاء (مکه) در مىآورد و او هدایت کننده وهدایتشونده است .
احترام پیغمبر خدا (ص) به خدیجه احترام حضرت محمد (ص) به خدیجه ، به خاطر عقیده و ایمان اوبه توحید بود .
خصال خدیجه (س) خدیجه از بزرگترین بانوان اسلام به شمار مىرود .
او اولین زنىبود که به اسلام گروید ; چنان که علىبن ابىطالب (ع) اولینمردى بود که اسلام آورد .
اولین زنى که نماز خواند ، خدیجه بود.
او انسانى روشن بین و دور اندیش بود .
با گذشت ، علاقهمند بهمعنویات ، وزین و با وقار ، معتقد به حق و حقیقت و متمایل بهاخبار آسمانى بود .
همین شرافتبراى او بس که همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق یافت .
خدیجه از کتب آسمانى آگاهى داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» مىگفتند .
از نظر عقل و زیرکى نیزبرترى فوق العادهاى داشت و مهمتر اینکه حتى قبل از اسلام وى را«طاهره» و «مبارکه» و «سیده زنان» مىخواندند .
جالب این است او از کسانى بود که انتظار ظهور پیامبر اکرم (ص) مىکشید و همیشه از ورقهبن نوفل و دیگر علما جویاى نشانههاىنبوت مىشد .
اشعار فصیح و پر معناى وى در شان پیامبر اکرم (ص) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکایت مىکند .
نمونهاى از اشعار خدیجه در باره پیامبراکرم (ص) چنین است : فلواننى امسیت فى کل نعمه و دامت لى الدنیا و تملک الاکاسره فما سویت عندى جناح بعوضه اذا لم یکن عینى لعینک ناظره اگر تمام نعمتهاى دنیا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها وپادشاهان را داشته باشم ، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانى که چشمبه چشم تو نیافتند .
دیگر خصوصیتخدیجه این است که او داراى شم اقتصادى و روحبازرگانى بود و آوازه شهرتش در این امر به شام هم رسیده بود .
البته سجایاى اخلاقى حضرت خدیجه چنان زیاد است که قلم از بیانآن ناتوان است .
پیامبر اکرم (ص) مىفرماید : «افضل نساء اهل الجنه خدیجه بنتخویلد و فاطمه بنت محمد ومریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم .» چه مىتوان گفت در شان کسى که مایه آرامش و تسلاى خاطر رسولخدا (ص) بود ؟
!
در تاریخ مىخوانیم : «حضرت محمد (ص) هر وقت از تکذیب قریش و اذیتهاى ایشانمحزون و آزرده مىشدند ، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمىکرد مگریاد خدیجه ; و هرگاه خدیجه را مىدید مسرور مىشد» ذهبى مىگوید : مناقب و فضایل خدیجه بسیار است ; او از جملهزنان کامل ، عاقل ، والا ، پاىبند به دیانت و عفیف و کریم و ازاهل بهشتبود .
پیامبر اکرم (ص) کرارا او را مدح و ثنا مىگفتو بر سایر امهات مومنین ترجیح مىداد و از او بسیار تجلیل مىکرد.
به حدى که عایشه مىگفت : بر هیچ یک از زنان پیامبر (ص) بهاندازه خدیجه رشک نورزیدم و این بدان سبب بود که پیامبر (ص)بسیار او را یاد کرد .
درود خدا بر خدیجه خدیجه کبربى چنان مقام والایى داشت که خداوند عزوجل بارها براو درود و سلام فرستاد .
طبق روایتى از حضرت امام محمد باقر (ص) : پیامبر اکرم (ص) هنگام باز گشت از معراج ، به جبرئیلفرمود : «آیا حاجتى دارى ؟» جبرئیل عرض کرد : خواستهام این است که از طرف خدا و من بهخدیجه سلام برسانى» در روایتى دیگر مىخوانیم : روزى خدیجه به طلب رسول خدا (ص) بیرون آمد .
جبرئیل بهصورت مردى با وى رو به رو شد و از خدیجه احوال رسولخدا (ص)را پرسید .
خدیجه نمىتوانستبگوید رسول خدا (ص) در کجا به سرمىبرد .
او مىترسید این مرد از کسانى باشد که قصد کشتن پیغمبر(ص) را دارد .
وقتى که خدمت آن حضرت رسید و قصه باز گفت ،حضرت محمد (ص) فرمود : «آن جبرئیل بود و امر کرد که از خداتو را سلام برسانم .» نقش خدیجه در پیشبرد اسلام وقتى حضرت خدیجه دریافت که سعادتمند شده ، هرچه داشت در راهپیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام (ص) انفاق کرد .
او تمام اموالخویش را به پیامبر (ص) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرفرساند .
تا جایى که هنگام ارتحال ، پارچهاى براى کفن نداشت .
ابن اسحاق جملهاى در شان خدیجه دارد که گویاى همکارى وصداقت او در پیشبرد اسلام است .
او مىگوید : «خدیجه یاور صادقو با وفایى براى پیامبر (ص) بود و مصیبتها در پى رحلتخدیجهو ابوطالب بر پیامبر (ص) سرازیر شد .» گویا این دو ، در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبر اکرم (ص)، سدى بلند و مستحکم بودند .
این جمله ، معروف که اسلام رهین اخلاق پیامبر (ص) ، شمشیرعلى (ع) ، و اموال خدیجه است از نهایت همکارى و صداقتخدیجهپرده بر مىدارد .
فرزندان خدیجه در تعداد فرزندان حضرت خدیجه ، میان مورخان اختلاف است .
بهگفته مشهور : ثمره ازدواج رسول خدا و خدیجه ، شش فرزند بود .
1- هاشم .
2- عبدالله .
به این دو «طاهر» و «طیب»مىگفتند .
.
3- رقیه .
4- زینب 5- ام کلثوم .
6- فاطمه .
رقیه بزرگترین دخترانش بودو زینب ، ام کلثوم و فاطمه بهترتیب پس از رقیه قرار داشتند .
پسران خدیجه پیش از بعثتپیامبر (ص) ، بدرود زندگى گفتند .
ولى دخترانش ، نبوت پیامبر(ص) را درک کردند .
گروهى از محققان معتقدند : قاسم و همه دختران رسول خدا (ص)پس از بعثتبه دنیا آمدند و چندروز پس از پیامبر خدا (ص) بهمدینه هجرت کردند .
وصیتخدیجه حضرت خدیجه (س) سه سال قبل از هجرت بیمار شد .
پیغمبر (ص) به عیادت وى رفت و فرمود : اى خدیجه ، «اما علمت ان اللهقد زوجنى معک فى الجنه» ; آیا مىدانى که خداوند تو را دربهشت نیز همسرم ساخته است ؟
آنگاه از خدیجه دل جویى و تفقد کرد ; او را وعده بهشت داد ودرجات عالى بهشت را به شکرانه خدمات او توصیف فرمود .
چون بیمارى خدیجه شدت یافت ، عرض کرد : یا رسول الله !
چندوصیت دارم : من در حق تو کوتاهى کردم ، مرا عفو کن .
پیامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصیرى ندیدم و نهایت تلاشخود را به کار بردى .
در خانهام بسیار خسته شدى و اموالت را درراه خدا مصرف کردى .
عرض کرد : یا رسول الله !
وصیت دوم من این است که مواظب ایندختر باشید .
و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد .
چون او بعد ازمن یتیم و غریب خواهد شد .
پس مبادا کسى از زنان قریش به اوآزار برساند .
مبادا کسى به صورتش سیلى بزند .
مبادا کسى بر اوفریاد بکشد .
مبادا کسى با او برخورد غیر ملایم و زنندهاى داشتهباشد .
اما وصیتسوم را شرم مىکنم برایتبگویم .
آن را بهفاطمه عرض مىکنم تا او برایتبازگو کند .
سپس فاطمه را فراخواند و به وى فرمود : «نور چشمم !
به پدرت رسول الله بگو :مادرم مىگوید : من از قبر در هراسم ; از تو مىخواهم مرا درلباسى که هنگام نزول وحى به تن داشتى ، کفن کنى .» پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(ص) عرض کرد .
پیامبر اکرم (ص) آن پیراهن را براى خدیجهفرستاد و او بسیار خوشحال شد .
هنگام وفات حضرت خدیجه ، پیامبراکرم (ص) غسل و کفن وى را به عهده گرفت .
ناگهان جبرئیل درحالى که کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد : یا رسولالله ، خداوند به تو سلام مىرساند و مىفرماید : «ایشان اموالشرا در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را به عهدهبگیریم .» وفات خدیجه (س) خدیجه در سن 65 سالگى در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج ازشعب ابوطالب جان به جان آفرین تسلیم کرد .
پیغمبر خدا (ص)شخصا خدیجه را غسل داد ، حنوط کرد و با همان پارچهاى که جبرئیلاز طرف خداوند عزوجل براى خدیجه آورده بود ، کفن کرد .
رسولخدا (ص) شخصا درون قبر رفت ، سپس خدیجه را در خاک نهاد وآنگاه سنگ لحد را در جاى خویش استوار ساخت .
او بر خدیجه اشکمىریخت ، دعا مىکرد و برایش آمرزش مىطلبید .
آرامگاه خدیجه درگورستان مکه در «حجون» واقع است .
رحلتخدیجه براى پیغمبر (ص) مصیبتى بزرگ بود ; زیرا خدیجهیاور پیغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسیارى به حضرت محمد(ص) احترام مىگذاشتند و از آزار وى خوددارى مىکردند .
یاد خدیجه رسول خدا (ص) با این که بعد از رحلتحضرت خدیجه (س) بازنانى چند ازدواج کرد ; ولى هرگز خدیجه را از یاد نبرد .
عایشهمىگوید : هر وقت پیغمبرخدا (ص) یاد خدیجه مىافتاد ، ملول وگرفته مىشد و براى او آمرزش مىطلبید .
روزى من رشک ورزیدم وگفتم : یا رسول الله ، خداوند به جاى آن پیرزن ، زنى جوان وزیبا به تو داد .
پیغمبر (ص) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دستبر دست من زد وفرمود : خدا شاهد استخدیجه زنى بود که چون همه از من رومىگردانیدند ، او به من روى مىکرد ; و چون همه از من مىگریختند، به من محبت و مهربانى مىکرد ; و چون همه دعوت مرا تکذیبمىکردند ، به من ایمان مىآورد و مرا تصدیق مىکرد .
در مشکلاتزندگى مرا یارى مىداد و با مال خود کمک مىکرد و غم از دلممىزدود .
حضرت امام صادق (ع) فرمود : «وقتى خدیجه از دنیا رفت ،فاطمه کودکى خردسال بود ، نزد پدر آمد و گفت : «یا رسول اللهامى» ; مادرم کجاست ؟
پیامبر (ص) سکوت کرد .
جبرئیل نازل شد و گفت : خدایتسلاممىرساند و مىفرماید : به زهرا بفرما ، مادرت در بهشت و در کاخطلایى که ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند ،جاى دارد .
شبانى حضرت محمد صلى الله علیه وآله وسلم مقدمه شبانى و دامدارى از روزگاران کهن از جمله اشتغالات و حرفههاى رایج جامعه بشرى بویژه در اجتماعات بدوى و روستایى بوده است.
هر خانواده به طور طبیعى تعدادى، هر چند اندک، دام (گوسفند، گاو، شتر و غیره) با مقاصد اقتصادى و معیشتى نگاهدارى مىکرده و معمولا نوجوانان و جوانان، آنها را به چراگاه و مراتع مىبرده و شبانگاه به روستا برمىگرداندهاند و حتى گاهى به سبب زیادى دام و فقدان نیروى انسانى کافى در درون خانواده، فرد و یا افرادى را به اجیرى و مزدورى مىگرفتهاند و آنان در برابر دریافت دستمزد دامدارى و شبانى مىکرده و از گاو و گوسفند و شتر، مراقبت مىکردهاند.
یکى از موضوعاتى که ناقلان اخبار و سیرهنویسان، درباره زندگانى رسولاکرمصلى الله علیه وآله بدان پرداخته و سخنان نسبتا فراوان در آن باره گفته و احیانا در این زمینه از حدود ادب خارج شدهاند موضوع چوپانى و شبانى آن حضرت در دوره نوجوانى و جوانى و پیش از بعثت است.
از آن احادیث چنان برمىآید که نقالان و قصهپردازان از این موضوع، اصلى کلى ساخته و پرداختهاند که بنابرآن، گویا، همه پیامبران و رسولان حق تعالى باید دورهاى از عمر خویش را به شبانى بگذرانند تا براى تصدى امر خطیر رسالتشایستگى یابند!
ما در این مقال، موضوع شبانى پیامبران را در چهار عنوان بررسى مىکنیم: 1 - اصل شبانى و دامدارى به عنوان وسیله امرار معاش و زندگانى.
2 - اجیر شدن براى دیگرى به همین هدف و مقصد.
3 - چوپانى پیامبران به طور عام و پیامبر اکرم صلواتالله علیه و علیهم اجمعین به طور خاص براى تمرین و یادگیرى مسؤولیت پیامبرى و تحصیل برخى کمالات روحى و نفسانى.
4 - شبانى پیامبر اکرم براى مکیان و اجیر شدن او براى قریش به قصد تامین معاش و گذران زندگى.
اول: شبانى و دامدارى تردیدى نیست که انسان از بدو پیدایى خود در روى زمین براى آن که زنده بماند به غذا و طعام نیاز داشته و براى سیر کردن شکم خود و تامین معیشت نیازمند کار و کوشش بوده است و طبیعىترین کار در آن زمینه، کشاورزى و دامدارى و امثال آن بوده است وانگهى پیامبران خدا، بعد بشرى داشته و از این نظر مانند دیگر آحاد انسان براى زنده ماندن، کار و تلاش مىکردند و احیانا از طریق کشاورزى و گوسفنددارى و شبانى، زندگى مىگذراندهاند.
ابراهیم خلیل الرحمان على نبینا و آله علیهالسلام با ساره دختر خالهاش ازدواج کرد.
او که زنى ثروتمند و صاحب گوسفندان فراوان بود، همه آنها را در اختیار ابراهیم علیه السلام قرار داد و او با سر و سامان دادن به آنها و حسن نگهدارى، مال و منال فراوان به دست آورد و در شهر کوثا وضع هیچ کس بهتر از او نبود.
(1) درباره شبانى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله نیز روایات متعددى نقل شده است.
جابربن عبدالله گوید: در مرالظهران نزد رسولاللهصلى الله علیه وآله بودیم در حالى که گوسفند و قوچ مىچرانید.
پیامبر فرمود: بر شما باد گوسفند سیاه که پاکیزهتر است.
پرسیدند: آیا شما گوسفند شبانى کردهاید؟
فرمود: آرى، و هل نبى الا رعاها: آیا پیامبرى بوده که گوسفندچرانى نکند؟!
(2) از عمار رضىالله عنه نقل شده که گفت: روزى گوسفندان خانوادهام را به چرا برده بودم و محمدصلى الله علیه وآله هم شبانى مىکرد به آن جناب گفتم: آیا مایل هستید تا به فخ برویم که آن جا مرتع و سبزهزارى درخشنده و نیکو است؟
پیامبر فرمود: آرى برویم.
فرداى آن روز به آن جا رفتم.
محمدصلى الله علیه وآله پیش از من به آن جا رسیده بود اما گوسفندانش را از آن مرتع و علفزار دور نگاه داشته و نمىگذاشت وارد چراگاه شوند تا مرا دید فرمود چون با تو قرار گذاشته بودم خوش نداشتم پیش از آمدن تو گوسفندان را بچرانم.
(3) طبرسى در تفسیر آیه «و منهم من یلمزک فى الصدقات...» (توبه /58): «و برخى از آنان در خصوص صدقهها و زکات، بر تو طعنه مىزنند و خرده مىگیرند» مىنویسد: رسول خدا غنایم جنگ حنین را قسمت مىکرد.
مردى پیش آمد و گفت: مگر فرمان خدا آن نیست که صدقات را به فقرا و بینوایان بدهید؟
پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: آرى، چنین است.
آن مرد گفت: پس چرا همه آنها را به شبانها و گوسفندچرانان مىدهید؟
پیامبر اکرم فرمود: «ان نبىالله موسى کان راعى غنم»: «پیامبر خدا موسى، گوسفندچران بود».
وقتى آن مرد برگشت که برود رسولالله فرمودند: از این مرد برحذر باشید.
(4) جابر از ابوجعفر باقرعلیه السلام حکایت کرد که رسولاکرم فرمود: پیش از بعثتبه گوسفندان و شترانى که به چراگاه برده بودم مىنگریستم - و هیچ پیامبرى نیست مگر آن که شبانى کرده است - مىدیدم آن زبانبستهها که آرام و در جاى امن قرار داشتند و چیزى به ظاهر موجب رمیدن آنها نبود ناگهان بدون سبب و علت معلوم، آن گوسفندان و شتران از جا مىپریدند و رم مىکردند و من هماره درشگفتبودم و با خود مىگفتم جریان چیست و سبب رمیدن آن زبانبستهها کدام است؟
تا این که جبرئیل حدیث کرد که آن در نتیجه ضربتى است که در قبر بر کافر فرود مىآید و جز انس و جن همه جانداران آن را احساس مىکنند و صداى آن ضربت را مىشنوند.
پناه به خدا از عذاب و شکنجه قبر.
(5) در نقلى دیگر داستانگونه و در زمینه شقصدر پیامبرصلى الله علیه وآله چنین آمده است: داشتم گوسفندان را شبانى مىکردم که گرگى پیدا شد گفتم تو در این جا چه مىکنى؟
گفت: تو چه مىکنى؟
گفتم: من گوسفندان را شبانى مىکنم.
گفت: تو راهت را بگیر و برو، من گوسفندان را جلو راندم گرگ در میان گوسفندان افتاد و ناگهان گوسفندى را بکشت...
(6) به مفاد حدیث دیگر آن زمان که پیامبر سىوهفتساله بوده و در میان کوههاى مکه شبانى مىکرده است مردى را مىدیده که به وى نوید رسالت و پیامبرى مىدهد.
(7) و براساس حدیثى دیگر، آن وضع موقعى پیش آمده که پیامبرصلى الله علیه وآله گوسفندان ابوطالب را به چرا مىبرده است.
(8) ابوهریره روایت کرده که رسول خدا فرمود: «ما بعث الله عزوجل نبیا الا راعى غنم...» (9) : خداوند عزوجل جز گوسفندچران را پیامبر نکرده است.!
این است نمونهاى از نقلهاى تاریخى و حدیثهاى داستان گونه مشعر بر این که پیامبران الهى و رسول اکرمصلى الله علیه وآله همگى برههاى از عمر شریفشان را به شبانى و گوسفندچرانى سپرى کردهاند و هر چند که سند برخى از آنها محل کلام و احیانا متن آنها نیز آشفته است لیکن ما به لحاظ آن که ناممکن نیست که پیامبران و رسول گرامى ما در خانواده خود و براى اداره زندگى شخصى شبانى و گوسفندچرانى کرده باشند، از مناقشه در این باب چشم مىپوشیم و به بحث دیگر که مهمتر است و در ترسیم سیماى درست از پیامبران خدا مؤثرتر است مىپردازیم.
دوم: شبانى و اجیرى براى دیگران بحث دوم، شبانى پیامبران و رسول گرامى خدا و اجیر دیگران شدن است و در این باب، سخن از پیامبران با کلام از زندگانى رسولاللهصلى الله علیه وآله تفاوت دارد.
زیرا در قرآن کریم درباره شبانى موسى براى شعیبعلیهماالسلام آیاتى صریح و روشن داریم مبنى بر این که موسىعلیه السلام مدت ده سال اجیر شعیبعلیه السلام شد تا براى او شبانى کند، و پس از انقضاى مدت مقرر با همسرش راهى وطن خود شد و در طور سینا به رسالت و نبوت برانگیخته گردید.
(10) به زعم ما هر انسانى براى اداره زندگى خود، باید کار و کوشش کند اعم از پیامبران و یا دیگران; و شبانى و گوسفنددارى براى خود و یا دیگرى از جمله راههاى تحصیل معیشتحلال است.
و هیچ کار شرافتمندانهاى، ننگ و عار نیست لیکن این مساله در محیط اشرافى مکه و درباره رسول اکرمصلى الله علیه وآله فرق مىکند.
قرآن مجید، پندار جاهلانه مشرکان مکه و جز آنان را که کار و کوشش را براى پیامبران عیب مىدانستند و انتظار داشتند که آنان نخورند و براى زندگى روزمره خود تلاش نکنند به شدت محکوم کرده است.
گفتند: این رسولان را چه شده که طعام مىخورند و در بازارها راه مىروند...؟
ما پیش از تو رسولانى نفرستادیم مگر آن که آنان طعام مىخوردند و در بازارها راه مىرفتند.
(11) سخن ویژه درباره رسول اکرمصلى الله علیه وآله آن است که اگر چه او ممکن است در خانواده خود و براى مادر رضاعى و یا جد و عمویش شبانى کرده باشد لیکن او براى احدى به عنوان اجیر و مزدور شبانى و چوپانى نکرده است.
یعقوبى در این باب کلامى شیوا و صریح دارد: «و لا کان اجیرا لاحد قط» (12) : او هرگز اجیر و مزدور کسى نشده است.
به نظر مىآید راز این نکته آن باشد که جاهلیتبر پندارهاى واهى و تخیلات استکبارى، کار و کارگر را تحقیر و توهین مىکند چنان که یتیمان و مردمان بیکس در آن محیطها مورد بىتوجهى و بىمهرى شدید قرار مىگرفتند.
در نظامهاى جاهلى، ثروتمندان غالبا از راه رباخوارى و بهرهکشى از زحمتکشان فربهتر مىشوند و در همان حال کار و کارگر را تحقیر مىکنند.
و خداوند متعال خواسته است دشمنان پیامبرصلى الله علیه وآله را پیشاپیش خلع سلاح کند و جلو یاوهسرایان مکه را بگیرد.
در این جا ذکر این نکته لازم است که هر چند محمدصلى الله علیه وآله یتیم بوده لیکن خداوند متعال جدى مثل عبد المطلب که وى را ابراهیم ثانى مىخواند (13) و نیز ابوطالب عموى بزرگوارش را به سرپرستى او گماشته است.
و نیز اگر چه او از مال دنیا بهره زیادى نداشته است اما هرگز به مشرکان مکه نیز محتاج نبوده است و این همان نکتهاى است که خصم در طى قصهپردازى، آن را جاسازى کرده است.
ابوهریره مىگوید: خداوند با عزت و جلالت، جز چوپان و شبان را به پیامبرى برنینگیخت.
از آن حضرت سؤال شد شما چطور یا رسولالله؟
فرمود: «انا رعیتها لاهل مکه بالقراریط»: من براى مردم مکه با دریافت قیراطهایى، چوپانى و شبانى کردهام.» (14) «قراریط» را جمع قیراط دانستهاند و آن، اجزایى از درهم و دینار، و پول سیم و زر است که با آن اشیاى ناچیز و ارزان قیمت مىخریدند.
(15) و به قولى: قیراط در بیشتر بلاد، نصف یک درهم است و در شام، یک بیست و چهارم.
(16) و سویدبن سعید گفت: رسولالله هر گوسفند را به یک قیراط شبانى مىکرد.!
(17) ابراهیم حربى گفت: قراریط نام جایى است در مکه زیرا قراریط به عنوان پول سیم و زر در میان عرب، شناخته شده نیست وانگهى در برخى احادیث آمده است که آن حضرت فرمود: من براى خانوادهام به قیراطهایى شبانى کردهام و عادتا هیچ فردى براى شبانى خانوادهاش دستمزد نمىگیرد.
در برخى احادیثبه جاى «قراریط» «اجیاد» آمده است و آن مؤید این است که قراریط نام جایى است نه پول سیم و زر.
و از سویى دیگر، عرب جایى به نام قراریط نمىشناسد پس قطعا مراد از آن واژه، پول زر و سیم است پس شبانى براى خانواده نبوده بلکه براى مردم مکه بوده است و مؤید آن روایتبخارى است که: «کنت ارعاها اى الغنم على قراریط لاهل مکه»: من گوسفندچرانى مىکردم بر قیراطهایى براى مردم مکه.
(18) ابن حجر، میان آن احادیث که در برخى «بقراریط» و در بعض دیگر «على قراریط» و در سومى «لاهل مکه» و در چهارمى «غنم اهلى» آمده است، به نحوى جمع کرده است.
بدین بیان که او براى خانوادهاش بدون دستمزد و اجرت و براى دیگران با دریافت مزد و اجر، شبانى مىکرده است!
و مقتضاى جمع ابنحجر آن است که هر «نوع شبانى بىمزد و با دستمزد تحقق داشته است و چنین چیزى موقوف بر ثبوت نص و نقل در آن زمینه مىباشد.
(19) ابن جوزى مىنویسد روایتشبانى محمدصلى الله علیه وآله براى مردم مکه را فقط بخارى از ابنهریره نقل کرده است و او در این باب منفرد است.
و همان نکات مذکور درباره قراریط را آورده است.
(20) استاد مرتضى عاملى مىنویسد: مورخان نوشتهاند: محمدصلى الله علیه وآله در بنىسعد، شبانى کرده است و براى خانواده خود نیز دامدارى فرموده است و نوشتهاند براى مردم مکه هم چوپانى کرده است و حدیثبخارى را شاهد آوردهاند اما ما در صحت قصه تردید داریم چون بعید است پیامبر در برابر مزدى که حتى پیرزنان بدان رغبت ندارند به شبانى بپردازد.
اولا: یعقوبى، نص و روایتى صریح در نفى اجیر شدن آن حضرت در طول زندگانى، آورده است.
ثانیا: متن روایات، که حکایت از یک واقعه مىکنند اختلال و تناقض دارند و همین، سبب شده که علما در توجیه و تفسیر آن حادیثبه دست و پا بیفتند و اگر سند آن حدیثهاى صحیح مىبود مىشد به آن توجیهات دل بست.
استاد عاملى، وجود واژههایى على قراریط، بقراریط، لاهلى، لاهل مکه و اجیاد را دلیل اختلال و تناقض متن حدیث دانسته است.
(21) بیهقى در این جا به حدیث دیگرى پرداخته است مشعر بر این که رسول اکرم به امر اجیر شدن خود در جریان سفر شام اعتراف فرموده است.
«آجرت نفسى من خدیجه سفرتین بقلوص»: (22) در دو سفر، خودم را اجیر خدیجه کردم به یک شتر جوان.
(23) این حدیث علاوه بر تعارضش با نقل یعقوبى مبنى بر نفى اجیرى رسولالله براى احدى به طور مطلق، تاریخ بیش از یک سفر با سرمایه خدیجه را یادآورى نمىکند وانگهى در سند، ربیعبن بدر واقع است و دانشمندان رجالى او را به شدت محکوم کردهاند.
ابنحجر او را ضعیف دانسته است.
ابن معین گفت: او چیزى نیست.
قتیبه و ابوداود هم او را تضعیف کردهاند.
نسایى حدیث او را متروک دانسته و جوزجانى حدیثش را سستشمرده است و ابوحاتم گفت: با حدیث او سرگرم نشوید و آن را رها کنید و ابنعدى گفتحدیثهاى او و روایات کسانى را که از او نقل حدیث مىکنند پى نگیرید.
(24) اما راجع به ابوهریره، بحثى باز نمىکنیم و خواننده را به کتابهاى اضواء على السنه المحمدیه و شیخ المضیره ابوهریره هر دو از استاد ابوریه دانشمند و نویسنده مصرى، و کتاب ابوهریره از شرفالدین عاملى، ارجاع مىکنیم.
نکته جالبتر آن که یعقوبى آن جمله طلایى را درباره پیوند خدیجه با محمد صلى الله علیه و آله آورده است: «وانه ما کان مما یقول الناس انها استاجرته بشى» (25) : آنچه مردم گویند که خدیجه با مزدى، محمدصلى الله علیه وآله را اجیر گرفته بود، واقعیت ندارد.
نتیجه آن که شبانى محمدصلى الله علیه وآله و دیگر انبیاى الهى به اقتضاى محیط و شرایط زندگى، امرى عادى مىتواند باشد و حتى اجیر شدن پیامبرى مثل موسىبن عمران کلیمالله نیز پذیرفتنى است لیکن در خصوص حضرت محمدصلى الله علیه وآله به نص کلام یعقوبى و با ملاحظه ضعفها و تناقضهاى موجود در حدیثها، به ضرس قاطع مىتوان گفت که آن حضرت براى مردم مکه شبانى نکرده و اجیر نشده است و چنان نقلها، یاوههاى نقالان و قصاص عصر اموى است که براى شکستن شخصیت محمدصلى الله علیه وآله توسط علم و دین به دنیافروشان جعل و وضع شده است.
سوم: شبانى و رسالت سومین نکته در احادیثشبانى پیامبران و اساسىترین دیدگاه ما در این بحث، رابطه شبانى با رسالت و نبوت است که گویا چنان چیزى از شرایط پیامبرى و از مقدمات ضرورى آن بوده است!
و برخى نویسندگان معاصر در آن زمینه قلمفرسایى و سعى کردهاند ساختار شخصیتى پیامبران و رسولان حق تعالى را در پرتو شبانى، توجیه کنند.
آنان امر شبانى و چوپانى را چه از نظر خلوتگزینى و اندیشه و چه از جهت ابتلا به زبان بستههایى که گردآورى آنها و سر و کله زدن با آنها صبر و حوصله فراوان لازم دارد به حیات معنوى و اخلاقى پیامبران ربط دادهاند.
حدیث: مروانبن مسلم از عقبه، از امام صادقعلیه السلام روایت کرده است: «ما بعث الله قط نبیا حتى یسترعیه الغنم یعلمه بذلک رعیه الناس»: (26) خداوند هیچ پیغمبرى برنینگیخت مگر آن که او را به شبانى و چوپانى گوسفندان واداشت تا بدان وسیله رعیتدارى به ایشان بیاموزد.
هیکل با در نظر گرفتن مجموعه احادیثشبانى مىنویسد: آنچه محمدصلى الله علیه وآله را بیشتر از هر چیز به تفکر وامىداشت اشتغال او به گوسفندچرانى در دوران صباوت است که بعد از بعثتبه غبطه از آن حالتیاد مىکرد و خود را همانند موسى و داودعلیهماالسلام شبان مىدانست زیرا چوپان گوسفندان، دلى ذکى و روحى لطیف و با رافت دارد.
در روزها به بیابانهاى گسترده مىنگرد و شبها به آسمانها نظاره مىکند و با نگرش به ستارگان فروزان مجالى براى اندیشه مىیابد.
او به این عوامل و آیات مىنگرد تا پشتسر آنها را ببیند و براى این جهان تفسیرى پیدا کند...
(27) در کتاب سیره حلبى در فلسفه شبانى، چنین مىخوانیم: حکمت الهى ایجاب مىکند که مرد وقتى به شبانى گوسفندان مىپردازد از آن نظر که گوسفند ضعیفترین و پراکندهترین بهایم است اقدام به چنان کارى، مایه آرامش و سکون دل مىشود و قلب انسان مملو از لطف و مهر و رافت مىگردد و چنان شخصى اگر از شبانى گوسفند به مردمدارى و رعیتپرورى بپردازد اولا: حدت طبیعى در وجود او از بین مىرود و ثانیا: از ظلم و ستم غریزى فاصله مىگیرد!
پس او در معتدلترین حالات و عادلانهترین وضع قرار مىگیرد.
(28)