یکی از مشکلاتی که ما در مسیر خوب بودن ، بالا رفتن و تعالی داریم این هست که بعضی وقتها به سمت خدایی می رویم که این خدا رو فقط شنیدیم و دقیقاً نمی شناسیم .
بحثی که انشاءالله تحت عنوان شناخت خداوند شروع می شه یه بحث کلامی ، عاطفی ، عقلانی ، اخلاقی ، نفسانی و در حقیقت یه بحث تلفیقی هست .
یعنی من الان کلاس اثبات وجود خدا نمی خوام بگذارم .
گاهی می بینی یه نفر ، دو سال ، 5 سال ، مشکلی داره ، بعد که باهاش صحبت می کنی می بینی تمام این مشکل از اینجا نشأت می گیره که یه دونه از صفات خداوند رو خوب نشناخته .
بعد که خوب براش توضیح می دی یا حتی از خودش سؤال می کنی ، جوابی که بهت می ده جواب این دو سه سال خودش هست .
مثلاً خیلی وقتها شخصی کلی تو زندگیش درگیری داره .
بعد که می شینی صحبت می کنی و براش اثبات می شه که خدا مهربونه ، می فهمه تو این دو ، سه ساله نسبت به خداوند چقدر سوء تفاهم داشته .
آخه خدا با تو به این کوچولویی ، می تونه لج کنه ؟!
اصلاً برای تو خدا مهمه ؟
یا فکر می کنی خداوند تبارک و تعالی کمتر از مادرت در حقت مهربونه ؟
مگر خبر نداری که رحمت مادرت نشأتی از رحمت خداست ؟
مگر کسی می تونه همچین حرفی بزنه که مادرم برای من از خدا مهربونتره ؟
رحمت مادرت جلوه ای از رحمت خداست .
بعد که اینها براش جا می افته ، می فهمه مثل اینکه جدی تا الان اشتباه می کرده .
این رو که دارم می گم برای این هست که ضرورت شناخت خدا در زندگی برامون جا بیفته .
خیلی وقتها برای اینکه ما خدا رو نمی شناسیم در زندگی دچار سوء تفاهم ها و سوء تعبیرهایی می شیم و متأسفانه می بینی که همه کار و زندگی از هم می پاشه .
یا به سمت خدای خیالی جلو می ریم .
خدایی که در اثر ناله ها و اشکهای ما دلش می سوزه ، ترحم می کنه و دست از مصلحتش برمی داره .
و فکر می کنیم خدایی که تا الان جواب ما رو نداده برای این هست که ما گریه نکردیم ، خدا ما رو دوست نداره برای اینکه گریه نکردیم
یکی از مشکلاتی که ما در مسیر خوب بودن ، بالا رفتن و تعالی داریم این هست که بعضی وقتها به سمت خدایی می رویم که این خدا رو فقط شنیدیم و دقیقاً نمی شناسیم .
گاهی می بینی یه نفر ، دو سال ، 5 سال ، مشکلی داره ، بعد که باهاش صحبت می کنی می بینی تمام این مشکل از اینجا نشأت می گیره که یه دونه از صفات خداوند رو خوب نشناخته .
خیلی وقتها برای اینکه ما خدا رو نمی شناسیم در زندگی دچار سوء تفاهم ها و سوء تعبیرهایی می شیم و متأسفانه می بینی که همه کار و زندگی از هم می پاشه .
و فکر می کنیم خدایی که تا الان جواب ما رو نداده برای این هست که ما گریه نکردیم ، خدا ما رو دوست نداره برای اینکه گریه نکردیم !
بهش می گن : آقا !
تو تا الان با خدا دوست نبودی ، خدا دوستت نداره ، غافل از اینکه خداوند همه رو دوست داره و خیلی از مصالح رو تغییر نمی ده .
چه تو گریه کنی ، چه نکنی ، باز این به عدم شناخت خداوند برمی گرده .
یعنی صفتهای الهی هر کدوم شناخت خاص خودشون رو دارن .
خدا رحمت کنه استاد بزرگوارمون مرحوم آسید علی آقای نجفی ، ایشون هزار جلسه ، یعنی هزار تا کاست نوار دارن ، شرح دعای جوشن کبیر ، هر یک آیه جوشن کبیر در صفات خداوند رو در یه جلسه شرح داده ، این هزار ساعت که تموم می شه ، جلسه آخر که دیگه آخرین کلمه رو می گه ، در آخرین جملاتش می گه : ما از خداوند گفتیم یک از هزار ، مکث می کنه ، می گه : نه نه نه !
یک از میلیون ، نه ، قطره از دریا ، نه ، هیچ از بی نهایت !
هزار ساعت از خداوند حرف زده !
خُب این چیزی هست که متأسفانه ما بعضی وقتها اصلاً دقت نمی کنیم .
خدایی رو که می پرستیم ، خدای خیالی هست : می روم با عصایی خیالی در پی یک خدای خیالی این خدایی که ما دنبالش می گردیم نیست .
این خدایی که تو مدارس اثبات شده برامون یه خدایی کاملاً منطقیه ، خدایی که با عقل اثبات می شه ، وقتی عقل در کوره احساسات می افته و بدن داغ می شه ، وقتی که روی تو فشار می یاد و صبر تموم می شه ، این خدای عقلی می پره .
لذا تو شهوات کم می یاره .
در صبرها کم می یاره ، در بلاها کم می یاره ، چرا ؟
چون خداوند عقلی تابِ مقاومت در برابر این شدائد و مسائل عاطفی رو نداره .
از این بُعد هم باز خدا رو نشناختیم .
اگر ما خدا رو بشناسیم ، خیلی از همه چیزها بالاتره ، خیلی بالاتر از این حرفهاست .
در حقیقت این مقدمه ای که خدمتتون گفتم لزوم شناخت خداست و در حقیقت یه نمای کلی از این بحث هست .
در طی چند جلسه ای که این بحث رو خواهیم داشت ، با خودمون فکر کنیم که اگر ما واقعاً خدا رو بشناسیم ، دیگه هیچ مشکلی داریم ؟
خیلی وقتها انسان چون خدا رو نمی شناسه ، تمام زندگیش تیره و تار هست و چون در اشتباهی رو هم می زنه این تیره و تاری برطرف نمی شه .
بعضی وقتها انسان مثلاً فکر می کنه داره مبارزه با نفس می کنه ، باز هم خدا رو نشناخته .
یه وقت فکر می کنه داره واجبات انجام می ده ، خدا رو نشناخته ، فکر می کنه داره مستحبات انجام می ده ، خدا رو نشناخته .
خیلی وقتها انسان فکر می کنه که دیگه آخر گذشت هست ، دیگه هیچ کس به پای گذشتِ این نمی رسه ، می گه : من خیلی آدم نورانی و خوبی هستم ، اما خدا رو نشناخته .
رفت پهلوی شیخ ، بادی هم به غبغب انداخت گفت : ای شیخ !
می خواهم که هیچ نخواهم !
شیخ آرام بهش گفت : همین رو هم خواستی !
یعنی بعضی وقتها ما از راه نفسانی داریم جلو می ریم ، فکر می کنیم خدای مبارزه با نفسیم ، خیلی وقتها شیطون دامهاش رو برای ما عوض می کنه .
در یه خونه دیگه رو می زنیم فکر می کنیم در خونه خدا روداریم می زنیم .
یکی از عرفای اصفهان نقل می کرد ، می گفت : یه مجلسی ما رو دعوت کردند که آقا فلانی در بستر احتضاره ، شما تشریف بیارید اونجا یه تلقینی بکنید و در حقیقت یک محبتی در حق این کسی که دار می میره بکنید .
گفتم : چشم ، رفتم بالای سرش ، گفتم : بگو اشهدان لااله الا الله ، گفت : اشهدان لااله الا الله ، دیدم یکی از دم در داره می گه : صَدَقَ عبدی !
گفتم : اِه !
این دیگه کیه ؟
برگشتم نگاه کردم دیدم شیطونه .
گفتم : با تو که نیست ، چرا می گی صدق عبدی ؟
گفت : اتفاقاً این با من هست ، یه عمر من رو می پرستیده ، فکر می کرده خدا رو می پرسته ، یک عمر من رو پرستیده .
می گه : لا اله الا الله ،راست می گه ، هیچ کسی غیر از من نداره .
یک عمر در یه خونه هایی رو می زنند ، بعد آخر کار ، تازه اونهایی که خیلی خوب باشن می فهمند که ای آقا ما در خونه کی رو داشتیم می زدیم ؟
یک عمر در دامهایی می افتند که فکر می کنند در مسیر بهشتند ، در حالی که کُمپلت داره در مسیر جهنم جلو می ره .
یه عمر قاری قرآن هست ، یه عمر داره منبر می ره ، یه عمر داره مداحی می کنه ، یه عمر زبانش به الفاظ معنوی مترنم هست ، اما چون در مسیر خداوند نیست ، رسماً داره شیطون رو تبلیغ می کنه .
لذا خداشناسی خیلی مهمه .
برای همین هست که یه وقتهایی تو دامهای اشتباهی می افتیم .
لذا بعضی وقتها نعوذبالله خیلی چیزهایی دیگه رو از خدا بالاتر می دونیم .
خُب با این مقدمه وارد بحث خداشناسی می شیم .
قبل از هر چیز من باید نگرش شما رو نسبت به جهان یه چکی کنم ، اسمش رو جهان بینی می ذاریم !
جهان بینی یعنی چی ؟
یعنی اون نگاهی که شما به دنیای دور و ورتون دارید .
این نگاه خیلی مهمه .
یعنی انسان قبل از اینکه بخواد به خدا برسه ، باید ببینه نظرش نسبت به دنیا چیه ؟
نظرات مختلفی ما نسبت به دنیا داریم ، یعنی طرز تلقی و برداشت شما از جهان متفاوته : 1 ـ یه عده هستند از آغاز جهان خبری ندارند ، از پایانش هم خبری ندارند ، لذا می یان می گن : اصلاً دنیا آغاز و پایانی نداره .
مثلاً ازشون می پرسی : آقا قبلاً چی بودی ؟
از کجا اومدی ؟
می گه : نمی دونم .
فقط شنیدم که تو شکم مادرمون بودیم ، یواش یواش دست و پا درآوردیم بعد هم چرخیدیم و بیرون اومدیم .
بعد می گه : وقتی اومدیم بیرون اول شیر می خوردیم ، اون هم یادم نیست ، بعد هم دیگه یواش یواش یه چیزهایی یادمه .
می پرسی زندگی از کی شروع می شه ؟
می گه : از 6 الی 7 سالگی ، یادمه تا اون لحظه ای که بخوام بمیرم .
می پرسی : بعدش چی ؟
می گه : بعدش هم نمی دونم .
دو طرف جهان برای اینها تاریکه .
اینها کسانی هستند که کاملاً مادی فکر می کنند ، برخی فکر می کنند منظور ما مارکسیستها هستند .
کما اینکه در بحث های جهان بینی منظور مارکسیستها هستند اما الان مارکسیست که تو موزه تاریخه .
مقصود من در این بحث اصلاً مارکسیست ها نیستند .
یعنی اگه شما تو کتابهای جهان بینی هم بخونید ، جهان بینی مادی می گه : کمونیستها ، مارکسیستها ، مادی گراها ، نه ، ما اینها رونمی گیم .
مقصود من ، ما ( من و تو بچه شیعه ) هستیم ، می خوایم ببینیم که نگرش ما شیعیان نسبت به جهان مون مادی نباشه .
چه جوری ؟
اگر تو در طول زندگیت نسبت به اون تیکه ای که بعد می خوای بری هیچ برنامه روشنی تو ذهنت نداری ، اگر تو در بیست و چهار ساعت شبانه روز ، از صبح که بیدار می شی ، 5 دقیقه ، 10 دقیقه وقت نمی گذای برای اینکه ، برای اونجا یه چیزی بفرستی ، و اگر تو نسبت به آینده ات هیچ آرزویی هم نداری ، مادی گرا هستی .
چقدر برای آینده تون آرزوها دارید ؟
می گید : می خوام دانشجو بشم ، اگر دانشجو هستی ، فارق التحصیل بشم ، ازدواج کنم ، خواستگاری برم ، خونه ، بچه ، کیف کنم ، چقدر آرزوها داری ؟
اما شده یه بار آرزو کنی بگی : قیامت باشه از خاک بلند شم مثل بقیه یاران امیرالمؤمنین (ع) لباسهام رو بتکونم بگم : ” الحمدلله الذی اذهب انّ الحزن” خدا رو شکر !
خوب شدم ، شاد شدم ، آرزو داشتی اونجا بری خدا رو ببینی ؟
پیغمبر (ص) رو ببینی ؟
اینها رو در زندگیت تو شبانه روز در مخیله ات چک می کنی ؟!
اگه چک نمی کنی ، نسبت به زندگی و نگاهت به جهان مادیگرا هستی .
جهان بینی تو مادی هست ، فرقی با مارکسیستها نداری .
فقط تو چهار تا کلمه شهادتین اضافه کردی ، فرقی نداری .
تو فقط گفتی : من به اصول دین اعتقاد دارم ، اما تا به معاد فکر نمی کنی ، مادی گرایی .
2 ـ اونی که نگاه مادی داره ( مارکسیست ) می گه : آقا همین یه فرصت رو دارم ، باید هرچی می تونم از این یه فرصت استفاده کنم ، و من خیلی تعجب می کنم از اینکه می بینم یه مارکسیستی جونش رو برای بقیه می ده .
بعد می فهمم که می شه شستشوی مغزی داد که با خودش بگه : اسم من می مونه .
ولی باز هم خیلی تعجب هست .
من داستان زندگی چکورا رو که می خونم تعجب می کنم ، یا فیدل کاسترو ، که همین الان می بینمش تعجب می کنم اینها چه جور مارکسیستهایی هستند ؟
اینها که از ما مسلمون ترند ، اون می گه چی ؟
می گه از این دنیا باید حداکثر استفاده رو بکنی ، ببین هرچی لذته همینه .
هرکاری می کنی بکن ، بهش برسی .
آقا جون هرچی می خوای بهش برسی همینه ، این فرصت رو داری .
مثل مگس !
مگس می دونید 24 ساعت عمر داره ، تو این 24 ساعت هر کاری بخواد بکنه می کنه دیگه ، زود باش هر کاری می خوای بکنی سریع !
آیا برخی از ما اینطوری هستیم یا نه ؟!
اگر که هر لذتی جلوت می یاد معطلش نمی کنی ، چکش نمی کنی که حالا این لذت برای آخرتم ضرر داره یا نه ؟
بعد لذت رو انجام بدم .
اگر هر لذتی جلوت اومد و با آخرت چک نکردی تو هم مارکسیست شیعه ای !
جهان بینی مادی داری ، گرچه شیعه هستی ، و گفتی اشهد ان لااله الا الله .
این رو باید دقت کنید .
پس دومین نگرش این هست که می گن : آقا !
جهان همینه که هست .
زود سر و ته اش داره به هم می یاد ، آقا !
بدو ، نفس نکش ، حتی کمتر بخواب ، برو برس به لذتها !
لذا حتی می دونید ؟
اینها از صبح تا شب ، حتی قرص می خورند ، به مشروبات پناه می برند ، قهوه می خورند ، از مواد مخدر استفاده می کنند ، برای اینکه ظرفیت لذت بردنشون رو در جهان بیشتر کنند .
کمتر بخوابند ، ما داریم گروههایی که اینها کمتر می خوابند ، برای اینکه از زندگی لذت ببرن !
مواد مخدر می کشه که یک ساعتش رو ده ساعت بکنه .
چون تو چند ثانیه ، مثلاً اندازه ده ساعت لذت می بره .
چرا این جوریه ؟
خُب این طفلک فکر می کنه جهان همینه دیگه .
کسی هم بهش نگفته اونجا هم هست .
اگر تو هم برنامه ریزیت طوری باشه که این برنامه ریزی فقط و فقط به لذتهای این جهان خلاصه بشه ، تو هم مادی گرایی .
آیا تا حالا شده که به لذتهای آخرتمون هم فکر کنیم ؟
آیا شده فکر کنیم که اونجا چه خبره ؟
3 ـ اونهایی که اومدن تو این جهان و جهان رو مادی می بینند ، جهان رو یه محلی می دونند که باید توش هرچی می شه و می تونند ابزارهایی درست کنند که این ابزارها بیشتر حفظشون کنه .
لذا همین الان در غربِ متمدنِ ما ، عده ای می رن پولهای کلان می دن تا اینها رو منجمد کنند ، به امید اینکه یه روزی علم پیشرفت کنه ، اینها دوباره از این انجماد در بیان ، دوباره زنده بشن و در جهان متمدن با پیشرفتهای زیاد زندگی کنند .
همین جوری تو یخ ایستاده منتظر که جهان متمدن بیاد .
باش داداش !
الان می یاد !
چرا اینجوری فکر می کنه ؟
به خاطر اینکه خیلی براش سخته ، اومده تو این جهان که به همه چیز برسه ، می بینه نمی رسه ، می بینه که این دنیا ، دنیای سریعی نیست ، نمی تونه به همه جا برسه ، هرچقدر هم پول جمع کنه و خرج کنه ، خیلی جاها رو نمی تونه ببینه ، می گه انشاءالله یه روزی بیام که مثلاً هر وقت خواستم به هرجای برم به همه کرات سرکشی کنم ، لذت بیشتری ببرم ، لذا از این جهان کوتاه می یاد و می ره خودش رو منجمد می کنه .
ما هم این طوری هستیم یا نه ؟!
آیا تا حالا شده فکر کنی که یه چنین زندگی داشته باشی ؟!
مادی داری فکر می کنی .
آیا تا حالا شده فکر کنی در جهان یه قدرتهایی داشته باشی ، که این قدرتها ظرفیت بهره برداری تو رو از جهان بیشتر کنه ؟
مثلاً قدرت داشته باشی هر ثانیه ای یه جای دنیا باشی ، چشمهات رو ببندی ، این ور دنیا باشی ، چشمهات رو ببندی اون ور دنیا باشی ، هر وقت فکر قدرتهایی بودی که بهره برداریت رو از جهان بالا ببره ، بدون دیدگاهت نسبت به جهان یه دیدگاه گذرا و دیدگاهی که به جهان به صورت پُل و معبر نگاه کنه نیست .
چه آرزوهایی بعضی ها تو ذهن هاشون دارن ؟
مراقب باش .
4 ـ مادیون !
قبلاً گفتم خیلی از ماها مادی هستیم ، این مادیون نسبت به خالق جهان و اون کسی که جهان رو می چرخونه هیچ آگاهی و شعوری نسبت نمی دن ، چون می گن : ماده است ، لذا روی وقایع جهان اینها خیلی حرف دارند ، می گن آقا چرا اینجا این جوریه ؟
چرا یه عده سفیدند ؟
چرا یه عده زردند ؟
چرا اینطوریه ؟
اینها رو این چیزها حرف دارند ، چرا ؟
چون خلقت رو بر مبنای شعور نمی دونند ، می گه این کِرمه چیه ؟
به چه درد می خوره ؟
صبح تا شب به خلایق گیر می دن .
حالا کِرم هیچی ، این سوسکه دیگه چیه ؟
مردم چرا اینجوری خلق شدند ؟
این چرا مریضه ؟
اون چرا سالمه ؟
در ایران خودمون چند وقت پیش در تهران پزشکی رو گرفتند ، ایشون تشریف می بردند بیمارهای لاعلاج سرطانی ، اونهایی که مشکل داشتند و داشتند می مردند رو آمپول هوا تزریق می کرد یارو از دنیا می رفت .
تعجب کردند ، دیدند سرطانی ها دارن زودتر از موعد از دنیا می رن ، قضیه چیه ؟
بعد که باهاش صحبت کرده بودند گفته بود : (ببینید تفکر مادی چقدر کار دست آدم می ده ؟
) دیدم دارن درد می کشند ، گفتم راحت بشن !
دست شما درد نکنه ، یعنی تو می گی آگاهی و شعوری روی این خلقت نیست !
اون صاحب اصلی که خودش می خواد مرگ رو برسونه عقل نداره ؟!
اون چیزی که تو فهمیدی رو نمی فهمید ؟!
تو توی خلقت دخالت می کنی ؟
البته این رو بگم : تا جایی که خداوند به ما علم اعطا کنه اجازه دخالت داریم یعنی اگر این علم به ما اعطا شد که می شود مثلاً سر یه آدم با مصرف رو برداشت روی بدن یه آدم اعدامی پیوند زد که این بیشتر زندگی کنه و بتونیم این کار رو انجام بدیم خُب این کار رو انجام می دیم ، تا جایی که خدا قدرت داده انجام دادنش مشکلی نداره .
ولی اینجایی که قدرت نداده حق دخالت نداریم .
با چه حقی در مرگ و میر مردم دخالت می کنی ؟
مگه خدا خودش این شعور رو نداره .
تفکر مادی نسبت به جهان نق می زنه .
بچه شیعه !
نق نمی زنی .
تا حالا شده تو آئینه به خودت نگاه کنی بگی : این دماغه کاش یه جور دیگه بود ؟
تا حالا شده با خودت فکر کنی که ما قدمون درازه ، زیادی ما رو کشیدن ؟
یا بگی ما چقدر کوچیکیم ؟
هروقت نسبت به قسمتی از خلقت نق زدی بدون جهان بینی تو این طوریه که فکر می کنی خالقت العیاذ بالله عقلش کمتر از تو هست .
پس ما بعضی وقتها در شیعه بودن خودمون مارکسیستیم .
نق نزن !
خالقت عقل داره و هرچیزی رو در جای خودش قرار داده ، عدل داره ، باز هم هر چیزی رو در جای خودش قرار داده ، مصلحت داره .
پس باز هم هر چیزی رو در جای خودش قرار داده ، و با این نق زدن ها هم هیچ دردی دوا نمی شه .
غیر از اینکه خود ما نشون می دیم خالق مون رو به خالق بودن قبول نداریم .
و این خیلی عجیبه ، عقل ما بیشتر از خدامون کار می کنه ، به خدا ایراد می گیریم !
می گیم : چرا این کار رو کردی ؟
آخرین بند تفکر مادی : تفکر مادی انسان رو در جبرهای مختلف یک موجود بی اختیار می دونه ، امروز محیط به یه طرف می ندازدش ، روز دیگه محیط برش می گردونه ، یه روز در حوادث گرفتار می شه ، بالا می ره ، یه روز زمین می خوره ، دائماً در حال این ور و اون ور رفتن هست .
دقیقاً مثل یک تخته پاره که در دریایی از امواج گیر کرده و بدون اینکه هیچ اراده ای از خودش داشته باشه ، یه موج این رو به یه سمت می بره ، یه موج به سمت دیگه ای می بره .
یکی بالا می بره ، یکی زیر آب می بره .
یکی پرتش می کنه ، یکی به ساحل می بره ، یکی از ساحل داخل دریا می یاردش .
این شخص دائماً همین طوریه .
لذا در تفکر مادی زیاد هم کار نمی کنند .
می گه : آقا !
ول کن !
خوش بگذرون بابا .
دنیا اسیر جبره .
شانس بیاری انشاءالله شانش !
خُب باز برگردیم به خودمون ، آیا بعضی وقتها ما شیعیان اسیر این تفکر نمی شیم ؟
تا حالا نشده ناامیدی اینقدر به دلت غلبه کنه بگی : هرچی پیش آید خوش آید ، ولش کن ؟
اگر به این معنا باشه که هرچی خدا بخواد ، خوبه ، ولی نه هرچی پیش آید !
یعنی قضا و قدر رو ول کنیم خودمون رو بسپاریم دست حوادث .
هیچ زحمتی برای خودش نمی کشه .
و چقدر بد هست : بعضی وقتها ما در یک دامهایی می افتیم که هرچی جلوتر می ریم ناامیدتر می شیم .
مثال بزنم براتون : امروز مثلاً روز اول مهر هست ، تصمیم می گیره درسش رو خوب بخونه ، تا آخر هفته هم سر این تصمیم محکمه .
روز اول مهر ، کتابها مرتب ، جلد گرفته ، دفترها خط کشی شده ، خودکارها مرتب ، اسمش رو تهش و نوکش نوشته ، خیلی منظم تو قفسه می ذاره ، آخر هر روز که می یاد ، صفحه اول رو می نویسه چک می کنه ، معمولاً اینطوریه ، تا آخر هفته هم می کشه ، بعد یواش یواش دیگه گرسنه اش می شه ، یه کم آبگوشت بالا سر دفتره می خوره ، لکه می ریزه روش ، بعد یواش یواش می گه : خط کشی هم اسرافه ، این بغلش هم بنویسیم ، بعد یواش یواش خودکارها ته اش گم می شه ، بعد از دو سه هفته می بینی از همه کار و زندگی افتاد .
روز اول خوب می خونه ، روز دوم می گه : این دو صفحه رو نمی خونم ولش کن حالا خسته ایم ، نمی خونیم ، فردا باز نمی خونه می شه چهار صفحه ، می گه حالا باشه آخر هفته ، 8 صفحه رو با هم می خونیم .
همین جوری جلو می ره ، جلو می ره به جایی می رسه که دیگه نمی تونه گذشته ای که به غفلت گذرونده رو جبران کنه .
این یه مثال درسی بود ، تو همه زندگی تون ، نگذارید کارها روی هم جمع بشه ، دیگه نمی شه جبران کرد ، کار از کار می گذره .
می ره تا جایی که دیگه غرق می شی .
دقیقاً مثل اون کسی که به سمت گناه می ره ،اولش یه دروغ می گه .
این که می گن تخم مرغ دزد شتر دزد می شه کاملاً درسته .
و شتر دزد هم آدمکش می شه !
آخرش همینه .
هی جلوتر می ره ، جلوتر می ره می گه : اینم چیزی نیست ، حالا یه نگاه کنیم ، یه موسیقی گوش بدیم، حالا چیزی نیست یه پُکی بزنیم ، می ره جلوتر : یه پیاله ای بخوریم ، جلوتر : یه چرتی بزنیم .
جلوتر : یه نیش چاقویی بزنیم ، جلوتر : می بینی که بله ، آقا !
تو زندانه .
به خدا قسم آدم دلش می گیره ، چقدر از این جوون ها تو زندان ها داریم .
فراوون هم داریم ، هجده ، نوزده ، هفده ، بیست ساله داریم که اعدامیه .
خدا شاهده آدم دلش می گیره ،!
چرا ؟
چون در مسیرهایی می افتن که هی رو هم می ندازن ، حالا بگذره ، درست می شه ، حالا بگذره درست می شه ، این تفکر نسبت به دنیا که می گن : بگذره درست می شه ، یه تفکر مادیه .
ما باز هم گیر داریم .
پس در جهان بینی اولین چیزی که باید از ذهنتون خارج کنید این چیزهایی هست که گفتم .
از برهان خلف داریم استفاده می کنیم .
این چیزهایی که گفتم یعنی شما نگاهتون به جهان مادی نباید باشه .
1 ـ جهان آغاز داره ، فرجام داره .
باید به فکرش باشی .
2 ـ جهان داره می گذره ، فرصتهایی که داریم فرصتهایی نیست که باید از اونها استفاده کنیم برای اینکه دیگه دستمون نمی یاد ، فرصتهایی هست که باید استفاده کنیم برای اون جهان اصل اونجاست .
3 ـ خالق جهان آگاهی و شعور داره ، بی زحمت از خداتون عاقل تر نباشید !
اما جهان بینی الهی : سرچشمه جهان رو از فیض خداوند می داند .
یعنی جهان را بر مبنای یک رحمتِ خلق شده می پندارد .
و جهان خلق شده تا یک رحمتی نشان داده بشه .
لذا با این جهان بینی انسان هیچ وقت به خدای خودش بدگمان نمی شه .
خدا جهان رو خلق نکرده که من و تو به زحمت بیفتیم .
بحث ، بحثِ رحمته .
بعضیها می گن : آقا!
ما تو زحمتیم !
اجازه بدید .
می رسیم ، و خواهیم فهمید که از بعضی صفات خداوند چنین در می یاد که حتی این چیزی که شما فکر می کنید زحمته همین هم خودش رحمت هست .
یعنی ما بعضی اوقات چون خدامون رو نمی شناسیم ، بعضی مسائل رو زحمت می دونیم .
مثل کوچولوهایی که قنداق رو برای خودشون زحمت می پندارند و دوست دارند دست و پا رو بیرون بگذارند و راحت باشند غافل از اینکه این قنداق دست و پای اینها رو راست نگه می داره .
( البته نمی دونم الان این سند علمی داره یا نه ؟
) و غافل از اینکه این بندی که دور اینها پیچیده شده یه هدف خوب پشتش هست .
خیلی وقتها ما دیوارهای قطور خانه رو مزاحم می دانیم ، در حالی که این دیوار ، ما رو شبها از سرما و گرما و گزند جانور و غیره و غیره حفظ می کنند .
خیلی وقتها ما در دنیا مسائل رو برای خودمون زحمت فرض می کنیم ، غافل از اینکه ابداً زحمت نیست و فقط رحمته .
دیدگاه الهی و کسی که با جهان بینی الهی به دنیا نگاه می کنه ، دنیا رو سراسر رحمت می بینه .
لذا اگر چیزی رو دید که همه فکر می کنند بد هست ، با خودش می گه : ” عَسی عَن تَکْرَهوا شیئاً وَ هُوَ خیرٌ لکم ” اینی که شما بدتون می یاد یه خوبی پشتش خوابیده ، می گرده خوبی رو پیدا می کنه .
بابا !
بگردید پیدا می شه .
پشت همه چیزها خوبی هست .
نشده تا حالا یه چیزی از خدا بخوای که برطرف بشه ، برطرف نشده ، بعد از چند سال فهمیدی چقدر خوب بود ؟
نشده یه چیزی از خدا بخوای ، بهت نده و بعد از چند سال بفهمی چقدر خوب شد که خدا نداد ؟
الان فکر کن ، جهان بینیت الهی باشه .
این انسان خود را مخلوق و امانتدار یک امانت می داند .
از روز اولی که فکرش کار می کنه به خودش می گه : حتماً من در این جهان نیامدم که بخورم وبخوابم .
من تو این جهان حتماً برای یه هدفی اومدم .
آخه اگه بحث خور و خواب و اینها بود که حیوونها خیلی بیشتر از من می خورن و می خوابند .
اگه بحث این مسائل چهارگانه حیوانی بود که حیوانات از من جلوتر هستند .
لذا برخی از کسانی که فکر می کنند برای خور و خواب اومدند آرزوهای عجیبی دارند .
در دفتر خاطرات ناصرالدین شاه نوشته : امروز بسیار حسرت خوردیم که چرا معده ای قدر معده فیل نداریم !
می خوردن تا خرخره ، بعد می رفتند بالا می آوردن .
دوباره می نشستند می خوردند !
الله اکبر !
این انسان می شینه با خودش فکر می کنه من برای اینها خلق شدم ؟
نه نه !
یه هدفی پشت خلقتم هست .
این انسان اگر امروز 7 صبح بیدار شد ، 11 شب خواست بخوابه می شینه با خودش فکر می کنه اگر در اعمال 7 صبح تا 11 شب فقط اعمال حیوانی دید ناراحته ، گیر می کنه .
درس خونده ؟
می گه درسم منشأش چیه ؟
به این چهار تا برمی گرده ؟
واقعاً ناراحت می شه .
این انسان خودش رو امانت دار می دونه !
خودش رو خلیفه الله می دونه !
وقتی انسان خودش رو خلیفه الله می دونه این انسان دائماً دنبال اینه که یه کار خدایی هم بکنه .
لذا نمی شه که 24 ساعت فقط بخوره و بخوابه و کار کنه .
نمی شه .
جلوی خودش کم می یاره .
انسانی که با دیدگاه الهی به جهان نگاه می کنه ، جهان رو یک محوطه آماده ای می بینه برای اینکه توی این محوطه بلند شه ، یه مقداری خدایی بازی در بیاره .
خودمونی دارم می گم : خدایی بازی !
یه مقداری به ملت نشون بده ، لذا دیدید اونهایی که جزء مکاتیب الهی نیستند مثل مرتاضها ، راهبه ها و غیره و غیره اینها الان یه مقداری خودشون رو ارضاء کردن ، راهبه می یاد یه سری از مسائل شهوانی و حیوانیش رو قطع می کنه برای اینکه یه جوری خدایی بازی در بیاره .
این هم اشتباه می کنه .
این خدایی بازی درآوردن نیست .
یه جوری نشون بده بابا ما از خدائیم !
ببینید !
در درون وجود ما یه چیزی می جوشه که این اجازه نمی ده ما حیوانی زندگی کنیم .
دائماً سیخ می زنه می گه : یه جوری خودت رو نشون بده ، تو که این جوری نیستی .
یه جوری خودت رو بالا بیار .
یه جور نشون بده تو خلیفه اللهی !
این انسان با جهان بینی الهی دائماً در این فکره که من چه جوری خودم رو نشون بدم ؟
به جای اینکه مثلاً ببینه دیگران چه جوری هستند ، و اون هم به اون شکل در بیاد ، به خودش می گه : همه این جورین ؟
من باید خودم رو از همه ممتاز کنم .
چقدر دوست داری تو محل کارت تک باشی ؟
( از نظر مادی ) چقدر دوست داری خوشگل باشی ؟
چقدر دوست داری ورزشکارِ ورزشکارها باشی ؟
چقدر دوست داری هیکل مند باشی ؟
چقدر دوست داری پر زور باشی ؟
اینها همه مادی هست دیگه .
با نگرش الهی ، همین قدر باید دوست داشته باشی که از نظر معنوی تک باشی !
یه ورزشکار خیلی قوی وقتی می یاد قاطی چهار تا استخونی احساس کمبود نمی کنه .
خودش رو بالا می گیره .
می گه : من تکم !
باید تو هم تو معنویات این طوری باشی ، یعنی وقتی تو محیطیهایی قرار گرفتی که اتفاقاً همه غیر معنوی هستند اینجا خیلی باحال تر و شارژتر باشی ، بگی: الحمدلله من خیلی کارم درسته .
انسان بانگرش الهی به دنیا ، خودش رو امانت دار یک امانتی می داند که دائماً تو این فکره که چه جوری این امانت رو ادا کنه .
این هم انسان خلیفه اللهی .
با نگرش الهی دنیا یک گذرگاه هست .
ابداً برنامه ریزیش برای دنیا ، برنامه ریزی مانا و باقی نیست .
مثلاً : می یاد می گه : آقا !
شما فاطمیه فلان جا تشریف می یارید ؟
می گم : نه ، می گه : ببخشید ، پس از الان یادداشت کنید فاطمیه سال بعد در خدمتتون باشیم ، می گم : برو بابا !
دلت خوشه تو ؟!
از پیش برنامه ریزی کنید .
می گم : من چه جوری قول بدم ؟
خیلی شجاعت می خواد .
من همیشه می گم : انشاءالله اگر زنده باشیم .
تا اون وقت اصلاً معلوم نیست چه خبره ؟
برنامه ریزی که انسان برای دنیا می کنه باید برنامه ریزی انشاءاللهی باشه .
یعنی برنامه تو ذهنت ( نه تو زبونت ) 50 ، 50 باشه .
یعنی برنامه برای فردا صبح که می خوای بریزی پنجاه ـ پنجاه ، ممکنه بیام ، یعنی 50 درصد این ور رو خوب محکم کن که بری ، 50 درصد اون ور رو هم محکم کن ، ممکنه از این ور بری .
این نگرش به دنیا الهی است .
لذا با این نگرش کسی تو برنامه ریزی های آخرش برنامه ریزی خلاف خدا و گناه انجام نمی ده که حالا چی بشه ؟
یه وقت تو یه محیط خاصی بودیم ، یه نفر با خوشحالی اومده به من می گه : آقا !
می گن : ماهواره می خواد آزاد بشه ، مثل رادیو و تلویزیون ، همین جوری کانال رو می چرخونی همه جا رو می گیری .
برنامه ها رو بدون دیش می گیره .
گفتم : مال الان که نیست .
گفت : بله مثلاً ده سال دیگه !
ای بیچاره !
طفلک ، گفتم از الان شادی که ده سال دیگه می تونی راحت گناه کنی ؟
تواصلاً می دونی ده سال دیگه چه خبره ؟
و چه جوری هستی ؟
مطمئنی که از الان بخوای به هوای گناه ده سال دیگه شاد باشی ، تا ده سال دیگه خدا این چشمها رو برای تو می ذاره ؟
مطمئنی ؟
از الان شوق داری که مثلاً ده سال دیگه گناه آزاد بشه ؟
آخه تو که نمی خوای اخبار CNN رو گوش کنی .
من می دونم .
اخبار می خوای گوش کنی ؟
بیا خودم بهت می گم کجا برو گوش کن .
می گه : آقا ما خبرهاش رو گوش می دیم .
ـ بابا !
فارسی صبحت می کنند نمی فهمی چی می گن ، انگلیسی رو متوجه می شی ؟!
ـ خُب اخبار مسائل اقتصادی و اینها رو می خوام گوش کنم .
ـ خیلی خُب بابا یه کانال 4 داریم صبح تا شب داره می گه ، برو این رو گوش کن ، تمام عمرش یه خط مسائل اقتصادی ، تجاری نخونده حالا می خواد باباش رو راضی کنه که به خاطر اخبار و مسائل اقتصادی می خوام ماهواره داشته باشم .
آره !
می دونم .
در دیدگاه معنوی به دنیا طوری نگاه نمی کنه ، که با چیزهایی که از خدا دورش می کنه خوشحال بشه .
و برنامه ریزی های ده ساله ، بیست ساله ، سی ساله ، داشته باشه .
می گه : آقا دارم پول جمع می کنم !
ـ چقدر ؟
ـ انشاءالله 6 ، 7 میلیون بشه بریم هاوایی !
ـ بری هاوایی چه کار ؟
ـ خُب اونجا راحتیم دیگه !
خبر نداری شما .
ـ مطمئنی فردا صبح که داری از خونه می ری بیرون ، می خوای پولی که برای هاوایی جمع می کنی بریزی تو بانک ، یه ماشینی بهت نمی زنه ، ضربه مغزی نمی شی ؟
من یه نکته ای بهتون بگم ، این جمله رو یادتون بمونه ، چه جوری جرأت می کنی بر علیه خدا برنامه ریزی کنی ؟
اصلاً به عاقبتت کار ندارم .
تو که با یه نیمچه اراده خداوند ، از این رو به اون رو می شی ، تو که با یه کوچکترین قهر خداوند جفت چشمهات کور می شه ، تو که با کوچکترین ناراحتی خداوند یه مریضی می گیری مثل سارس که حالا بدو جمعش کن .
چه جوری جرأت می کنی برای گناه برنامه ریزی کنی ؟!
من نمی فهمم .
اصلاً من به آخرت کار ندارم ، آدم در حکومت خداوند چه جوری جرأت می کنه بر علیه خداوند برنامه ریزی کنه ؟!
مثل کسی که مثلاً بیاد در ایران وسط بلوار پاسداران شروع کنه یه بنایی رو ساختن و روی بنا هم قشنگ بنویسه که این بنا داره آماده می شه که انشاءالله با بمب اتم بزنیم وزارت اطلاعات و سپاه و ارتش و نیروی انتظامی رو داغون کنیم .
وسط همین حکومت !
کسی چنین جرأتی می کنه ؟
مگه بالا خونه اش یه سری مشکلات داشته باشه !
چه جوری بعضی از ماها جرأت می کنیم برای گناه برنامه ریزی کنیم ؟
این جهان بینی مادی نیست ؟
با این نگاه به جهان ما می تونیم به خدا برسیم ؟
یه وقتهایی هست گناه پیش می یاد ، آدم داره رد می شه مثلاً پای آدم می لغزه گناه می کنه .
” کُلُّ بْنُ آدمْ خطاءٌ ” همه خطا می کنند .
اما اونی که می شینه برنامه ریزی می کنه ، حساب کتاب می کنه ، خیلی عجیبه من تعجب می کنم .
اونی که از اول تا آخر هفته داره عرق می ریزه .
می شناسم ، خودش به من گفت ، ما الحمدلله برخی مشتریهایی داریم خیلی باحالند !
می گفت : آقا ما از اول هفته تا آخر هفته عرق می ریزیم ، آخر هفته می ریم همش رو عرق می خوریم !
می گفت : ما بین العرقینیم !
این بین العرقین ، چه جوری جرأت می کنه در حکومت خداوند بین العرقین باشه ؟!
پس این نکته رو خوب دقت کنید نگاهی این گونه به جهان بینی ، نگاهی کاملاً مادی است .