ساختار حکومت پیامبر (ص)
این مقاله درصدد اثبات ساختار حکومتى براى حکومت نبى اکرم در مدینهالرسول (ص) است، تا ساختار حکومت اسلامى اثبات شود، زیرا بدیهى است اگر رسول اکرم (ص) ساختار دولتى مبتنى بر وحى داشته باشد، کافى است، تا ادعا شود اسلام ساختار دارد، آنگاه سیره حکومتى امیرمؤمنان مؤید آن خواهد شد.
این مقاله درصدد اثبات ساختار حکومتى براى حکومت نبى اکرم در مدینهالرسول (ص) است، تا ساختار حکومت اسلامى اثبات شود، زیرا بدیهى است اگر رسول اکرم (ص) ساختار دولتى مبتنى بر وحى داشته باشد، کافى است، تا ادعا شود اسلام ساختار دارد، آنگاه سیره حکومتى امیرمؤمنان مؤید آن خواهد شد.
بنابراین، مطالب این مقاله صرفا درباره اثبات ساختار براى حکومت پیامبر خواهد بود .
براى اثبات مدعاى فوق نیاز به تعریفى مورد اتفاق از «ساختار» داریم که قاعدتا ارائه آن ا دانشمندان علم مدیریت و سازمان متوقع است.
مقدمتا خوب است دانسته شود مکاتب مدیریت، دورانهاى زیر را شامل مىشود: (1)
الف) دوران قبل از مدیریت علمى،
ب) دوران مدیریتها یا مکتبهاى کلاسیک،
ج) مکتب روابط انسانى،
د) ترکیبى از ب و ج .
مدیریت و فن اداره، مانند هر اندیشه دیگر در حال تطور و تکامل است .
در دوران قبل از مدیریت علمى، مدیریتها به شکل فطرى و بدون فرمولهاى مدون و مبین بود، مانند واحدهاى تجارى در زمان چینیان و رومیان (2) که داراى نوعى بینش مدیریتى ساده بودند با ظهور «فردریک تایلور) دوران مدیریت علمى شروع مىشود (3) که به عنوان پدر مدیریت علمى معروف شد و در اوایل قرن حاضر نوشتههایش درباره تئورى مدیریتبه طور گستردهاى خواننده داشت .
مبناى مدیریت وى اساسا تکنولوژى بود و به گمان وى بهترین طریق افزایش بازده، بهبود فنون و روشهایى بود که کارگران به کار مىبردند .
او افراد را ابزار مىدانست و در طرح او عمدتا به نیازهاى سازمانى توجه مىشود، نه نیازهاى افراد .
(4) بعدا «التون میو» ظهور کرد و «نهضت روابط انسانى» را در فواصل 1920 تا 1930 - 1299 تا 1309 ه مطرح کرد و جانشین آراى تیلور نمود .
او و پیروانش مىگفتند علاوه بر اینکه باید بهترین روشهاى تکنولوژى را براى بهبود و بازده مورد توجه قرار داد، روحیات و امور انسانى را نیز باید مورد توجه قرار داد .
آنها ادعا مىکردند روابط انسانى بر روابط تکنولوژى و کارى ترجیح دارد و این را از آزمایشات معروف به «هاتورن» به دست آورده بودند .
(5) قبل از «التون میو» و بعد از «فردریک تیلور» دوران مکاتب کلاسیک مدیریت است و حدود 50 سال مىباشد و بوروکراسى «وبر» و اصولگرایى «فایول» (6) شاخصترین آنها است .
برخى تکنوکراسى «فردریک تیلور» را از زمره این مکاتب شمردهاند، (7) ولى به نظر مىآید نظریات مدیریتخیلى بیشتر و نامنظمتر از این باشد، به گونهاى که به نظر بعضى از صاحبنظران، (8) علم مدیریت، جنگلى از تئوریها است و به نظر بعضى، از زمره علوم ناموفق است .
(9) حال آیا مىتوان در این جنگل تئورى و این علم ناموفق، به اصولى ثابت دست پیدا کرد که مورد اتفاق باشد تا بتوانیم از آنها به عنوان اصل موضوعى استفاده ببریم؟
باید گفت رهبر اصولگرایان که کارش تاسیس اصل در علم مدیریت و سازمان است و اصول او در این علم معروف مىباشد و او را پدر اصولگرایان در این علم مىدانند و مىنامند (هنرى فایول) مىگوید: من در اطلاق کلمه اصل تردید دارم و این اصول راهنماى عمل است و قانون نیست .
وى مىافزاید: اصول مدیریتبیشتر از قوانین طبیعى در معرض تغییر و تغیر قرار دارند و تا وقتى قابل پیروى هستند که بر اساس منطقى صحیح و قابل توجیه، از آن رویگردانى به عمل آید .
(10) وقتى رهبر اصولگرایان چنین برخوردى با اصول مىکند، دل بستن به این جنگل و به چنگ آوردن اصل از آن روا نیست، اما با این وصف به اصول آن توجه مىکنیم .
فایول ضمن بیان این واقعیت که هیچ چیز در مدیریت مطلق نیست، روشها و فنونى که در تجربه بدان رسیده بود و آنها را در تقویت پیکره سازمان یا انجام وظایف مدیریت مفید مىدانست، به عنوان اصول چهاردهگانه مدیریت ارائه داد (11) : 1 - تقسیم کار، 2 - اختیار، 3 - انضباط، 4 - وحدت فرماندهى، 5 - وحدت مدیریت، 6 - وابستگى منافع فردى به هدف کلى، 7 - جبران خدمات کارکنان، 8 - تمرکز، 9 - سلسله مراتب، 10 - نظم، 11 - عدالت، 12 - ثبات، 13 - ابتکارعمل، 14 –احساس یگانگى .
او اصول فوق را در سال 1295، در کتابى به نام اصول فن اداره اعلام کرد .
(12) بعدا امثال «ارویک» و «گیولیک» آمدند و به آرایش و پیرایش اصول فوق پرداختند .
هم تعداد آنها را کاستند و هم علامت اختصارى براى آنها قرار دادند، مانند (13) واژه Posdcrob که نشانه عفت عنوان است، یعنى برنامهریزى، سازماندهى، کارگزینى، هدایت، هماهنگى، گزارشدهى و بودجهبندى .
علىمحمد اقتدارى که از صاحبنظران مدیریت و سازمان است، تنها به سه اصل معتقد است: دانشمندان امروزین مدیریتبه سه اصل معتقد و متفق شدهاند که عبارتند از: برنامهریزى، سازماندهى، کنترل .
وى مىافزاید که هماهنگى، رکنى از سازماندهى است و استقلالى در عرض آن ندارد و شاید در مدیریت نهفته باشد .
از این رو نیازى به ذکر آن به عنوان یک اصل نیست، چرا که مدیریت، همان هماهنگى است .
(14) برخى به اصل وى انگیزش یا رهبرى را افزودهاند .
(15) از مجموع آنچه گفته شد روشن گردید اتحاد در زمینه اصول مدیریت وجود ندارد .
اما در جمعبندى نهایى شاید بتوان وحدت نسبى را حول عناوین پنجگانه زیر تصور نمود: 1 - برنامهریزى، 2 - سازماندهى، 3 - هماهنگى، 4 - رهبرى (انگیزش)، 5 - کنترل (نظارت) .
اقتدارى معترف است که 90 درصد صاحبنظران مدیریتبه اصول پنجگانه فوق پاىبند هستند .
(16) با استقصایى که شد، این امر مورد تایید است و اکنون باید خوشحال بود که در روند کلى از دوران بىاصلى به اصولگرایى انبوه و سرانجام اصول تقریبا متسالم فوق رسیدهایم که مىتوانیم به آنها تکیه و اعتماد کنیم و پایهاى پایدار براى بحث قرار دهیم .
مناسب است اینها را به عنوان اصول پنجگانه مدیریتبنامیم و اصل موضوعى محسوب کنیم .
چون موضوع پژوهش «ساختار و تشکیلات و سازمان حکومت اسلامى» است، سر و کار ما تنها با اصل سازماندهى از میان اصول نامبرده است، اما به منظور ازدیاد بصیرت و ورود روشنتر به بحث، ابتدا گذرى اجمالى و نظرى کلى به چهار رکن غیر از سازماندهى داریم .
سپس رکن سازماندهى را که رکن بحث استبه تفصیل بررسى خواهیم نمود .
1 ـ برنامهریزى از مجموعه تعاریفى که براى برنامهریزى شده استبه دست مىآید که عناصرى چون «تعیین هدف» ، «پیشبینى کیفیت اجرا» ، «تهیه نقشه کار و خط مشى» در تمامى تعاریف دیده مىشود یا در اکثر تعاریف .
از این رو مىتوان برنامهریزى را تعیین هدف و تبدیل آن به نقشه کار و خطمشى و پیشبینى کیفیت اجراى عملیات بر اساس نقشه و خطمشى تهیه شده براى رسیدن به هدف از قبل تعیین شده تعریف کرد .
(17) توجه به برخى فرمایشات نورانى معصومان ( علیهمالسلام) دیدگاه برنامهاى آنان را نشان مىدهد: 1 - پیامبر فرمود: «یابن مسعود!
اذا علمت عملا فاعمل بعلم و عقل و ایاک ان تعمل عملا بغیر تدبیر و علم، فانه جل جلاله یقول: «و لا تکونوا کالتی نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا» ; (18) اى پسر مسعود!
وقتى عملى را انجام مىدهى، با علم و عقل انجام بده .
مبادا بدون تدبیر و آیندهنگرى اقدام کنى، زیرا خدا فرمود: «مانند پیر زالى نباشید که بافته خویش را بعد از محکم نمودن باز مىکرد .» 2 - ...
مردى خدمت رسولالله آمد و عرض کرد: مرا اندرز ده!
فرمود: فانی اوصیک اذا همتبامر فتدبر عاقبته فان بک رشدا فامضه و ان بک غیا فانته عنه; (19) به تو وصیت مىکنم وقتى به امرى همت گماشتى، عاقبت آن را بنگر و ملاحظه کن اگر در آن رشد و ثمربخشى است، عمل کن و اگر تباهى و بىحاصلى است، رها کن .» 3 - على (ع) فرمود: «لا خیر فی عزم بلا حزم; (20) تصمیم بدون دوراندیشى بىفایده است .» کلمه «تدبیر» که در جملات فوق و مشابه آن تکرار مىشود در واقع واجد هر سه عنصر نامبرده شده در تعریف برنامهریزى مىباشد، چرا که تدبیر یعنى تعیین هدف، تهیه نقشه و پیشبینى اجرا .
از این رو پیامبر اکرم که مشوق تدبیر در امور است قاعدتا در حکومتخویش «تدبیر» یعنى برنامهریزى داشته است .
2 - هماهنگى ایجاد موازنه و تطبیق بین وظایف متعددى که به منظور تامین هدف مشترک توسط عناصر مختلف انجام مىشود هماهنگى نام دارد .
(21) کلمه آهنگ جالب است زیرا هر عنصر سازمانى مطابق وظیفهاش آهنگى مىزند .
مانند گروه ارکستر که هر کدام سازى متفاوت با دیگرى مىزند ولى رهبر ارکستر با حرکات چوب و با تکیه بر نت، آنها را طورى منجسم مىکند که یک صداى دلپذیر و گوشنواز از آن همه اختلاف به گوش برسد; گویا یکى هستند .
یک مدیر و رهبر خوب باید وظایف مختلف تقسیم شده بین واحدهاى مختلف را همآوا و هماهنگ کند تا همه با یک آهنگ به تحصیل اهداف بپردازند .
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که بهترین مدیران و فرمانروایان کسانى هستند که استعدادها و سلیقههاى گوناگون را زیر چتر مدیریت گرد آورند و بدترین مدیران کسانى هستند که مجموعه هماهنگ و همسو را متفرق سازند .
(22) از مولاى متقیان که کوفه را مهد حکومتخود قرار داده بود نقل شده: «مرکز و محور باش و آسیاب امور را به دور خود بچرخان» (23) و هم فرمود: «مکان زمامدار و رهبر مانند رشته مهره است که مهرهها را گرد آورده و به هم پیوند مىنماید .
اگر این رشته بگسلد، مهرهها از هم جدا شده و پراکنده مىگردند .» (24) 3 - کنترل و نظارت نظارت، کوششى است که مدیر جهت تطبیق عملیات با برنامه انجام مىدهد تا میزان صحت و سقم فعالیتها را به دست آورد .
(25) نظارت از جهت چگونگى دو گونه است: مستقیم و غیر مستقیم .
در نظارت مستقیم مدیر شخصا امور را کنترل مىکند که در سازمانهاى گسترده امکان آن وجود ندارد و چه بسا مضر است، زیرا مدیر را از کلیات باز مىدارد، که اسلام آن را نمىپسندد .
در غررالحکم است: «من اشتغل بغیر المهم ضیع الاهم .» (26) نظارت غیر مستقیم، نظارت از طریق دستگاهها است .
ابنابىالحدید مىگوید: بیتالقصص على (ع) مخصوص مراجعات و شکایات بود .
(27) برخى نظارت را به سه نوع تقسیم نمودهاند: 1 - نظارت اجتماعى، 2 - نظارت حکومتى، 3 - نظارت فرد بر اعمال خویش و از آن به عنوان «هرم نظارت» یاد مىکنند .
(28) روح اسلام که در واقع روح نظارت و مراقبت استبا این هرم موافق است .
اسلام، خدا، فرشتگان، نفس لوامه، جامعه، و فرد و ...
را ناظر و مراقب مىشمارد .
اصل امر به معروف و نهى از منکر، روح نظارت را در خویش دارد .
وقتى اسلام با چنین نگرشى و گرایشى زمام حکومت را به دست گیرد، نظارتى قوى اعمال مىکند .
پیامبر اکرم (ص) وقتى والى یا امیر نصب مىکرد فرد دیگرى را منصوب مىنمود تا آشکارا یا نهانى مواظب او باشد .
(29) امیر مؤمنان محاسب و ناظر و عیون داشت و به منصوبان سفارش مىکرد عیونى داشته باشند .
(30) «نظارت» از مهمترین ارکان مدیریت و حکومت است و جایگاهى ویژه در حکومت نبوى و علوى داشت .
4 - رهبرى و انگیزش غالبا مدیریت و رهبرى را یکسان تلقى مىکنند ولى میان این دو فرق عمدهاى وجود دارد .
رهبرى ماهیتا مفهومى وسیعتر از مدیریت است و مدیریت نوع خاصى از رهبرى تلقى مىشود .
فرق اصلى این دو در کلمه سازمان نهفته است .
رهبرى ضمن اینکه براى تحقق هدفهایش، با افراد و به وسیله آنان کار مىکند (تعریف مدیریت) لیکن این هدفها لزوما هدفهاى سازمانى نیسند .
یک فرد ممکن استبراى تحقق هدفهاى شخصى بارها تلاش کند ولى علاقه چندانى به هدفهاى سازمانى نداشته باشد .
به این دلیل فردى ممکن است در تحقق هدفهاى شخصى موفق شود ولى در حصول تلاشهاى سازمانى مؤثر واقع نشود .
(31) طبق نظریههاى جدید مدیریت، نقش مدیر در مقام رهبرى، شامل روابط متقابل وى با مرؤوسین و زیردستان است .
اهمیت نقش رهبرى از این ضرورت ناشى مىشود که مدیر باید نیازمندیهاى روانى و اجتماعى افراد را با مقاصد سازمان وفق دهد .
همانطورى که قبلا اشاره شد رسالت پیامبر اسلام (ص) بر دو پایه و اصل: تعالى و تولید استوار است و تعالى انسانها میسر نیست مگر با برخوردارى از صفات رهبرى، مدیر اسلامى، کارکنان سازمان را با رهبرى خود تعالى مىبخشد و تولید را با مدیریتخود افزایش مىدهد .
منبع تغذیه فکرى و روحى مدیر براى تحقق رسالت (تعالى) در درون سازمان (مکتب) است .
(32) در خصوص رکن رهبرى و تفاوتهاى آن با مدیریت، کاملا آشکار است که رکن رهبرى شاخصترین وجهه را در حکومت اسلامى دارد، زیرا پیامبر (ص) و پیروانش اگر در راس حکومت قرار گیرند رهبرى را به معناى عمیق خود اعمال مىنمایند; یعنى علاوه بر اداره حکومت از طریق قوانین و مقررات، گامهایى اساسى در جهت تعالى روحیات انسان از طریق ایجاد جو سالم برخواهند داشت .
با مطالعه سیره حکومتى نبىاکرم (ص) به خوبى روشن مىشود حضرت چگونه در عین مدیریت، رهبرى کرده است .
چهار رکن فوق بررسى شد تا اشارهاى شده باشد به اینکه چنین ارکانى در مدیریت وجود دارد تا هنگامى که از سازماندهى بحث مىکنیم جایگاه آن مشخص باشد که رکنى از مدیریت است و چهار رکن در عرض آن قرار دارند .
اکنون به بحثى تفصیلى مىپردازیم .
5 - سازماندهى و سازمان تعاریف زیر از سازمان قابل توجه است: الف) سازمان، نظام فعالیتهاى هماهنگ شده دو یا چند نفر است .
(33) ب) یک واحد است که وظایف مشخص شده را از طریق هماهنگى منطقى بین فعالیتهاى هدفدار، توسط گروهى از افراد اجرا مىکند .
(34) ج) گروهى از افراد است که براى رسیدن به هدفهاى معین فعالیت مىکنند .
(35) د) از الحاق افراد شکل مىگیرد با وظایف و مسؤولیتهاى هماهنگ، خواه یک سازمان خلقالساعه براى مقابله با آتشسوزى و سیل باشد یا یک سازمان رسمى براى افزایش کارآیى اقتصادى .
(36) ه) افرادى هستند که در نظامها در جستجوى هدف کار مىکنند .
(37) و) افراد در قالب سازمانها کار مىکنند، اگر کارها در سازمان میان افراد تقسیم و سپس کارهاى تقسیم شده براى رسیدن به هدفهاى سازمان هماهنگ شده باشد .
(38) ز) سازمان عبارت از رشته روابط منظم و عقلایى بین افرادى است که وظایف پیچیده و متعددى را انجام مىدهند و کثرت تعدد آنها به حدى است که نمىتوانند با هم در تماس نزدیک باشند و به منظور هدفهاى مشترک خاصى برقرار مىگردد .
(39) ح) عمل طبقهبندى وظایف، تفویض اختیار، تثبیت مسؤولیتبراى اجراى وظایف و منظور همکارى مؤثر در انجام کارهاى سازمانى است .
(40) ط) چیزى جز ارتباطات بین وظایف، افراد و اشیا نیست .
(41) ى) عبارت است از وجود هماهنگى معقول در فعالیتهاى گروهى براى نیل به یک هدف و منظور مشترک از طریق تقسیم کار و وظایف از مجراى سلسله مراتب اختیار و مسؤولیت قانونى .
(42) تعاریف فوق حاکى از نظریات کارشناسانه صاحبنظران علم سازمان و مدیریت است و تاییدکننده این ادعا که سازمان غیر ساختمان است .
بلکه صرف «روابط هماهنگ شده» و «وظایف تقسیم شده» است .
در این میان تعریف «چیتر بارنارد» جالب است که حداقل افراد یک سازمان را دو نفر مىداند (تعریف الف) .
به طور کلى اگر چند نفر گرد هم آیند و براى رسیدن به هدفى، وظایفى را بین خویش تقسیم کنند و با یکدیگر روابط هماهنگ داشته باشند، تشکیل سازمان دادهاند .
با این حساب مىتوان گفتحضرت موسى (ع) وقتى عرض مىکند: «واجعل لی وزیرا من اهلی» (43) مىخواهد یک سازمان تشکیل دهد .
آنچه گفته شد در خصوص سازمان بود .
درباره سازماندهى هم تعاریفى شده است که به آنها اشاره مىکنیم، گر چه در نظر ابتدایى مترادف به نظر مىآیند: الف) مقصود از سازماندهى، کمک به معنىدار کردن هدفهاى سازمان و یارى بخشیدن به کارایى سازمان است .
(44) ب) سازماندهى، محدود کردن دامنه مدیریت است .
اگر چنین محدودیتى در کار نباشد، یک شرکتسازمان نایافته با یک مدیر خواهیم داشت .
(45) ج) سازماندهى مجموعهاى از فعالیتها براى رسیدن به هدفهایى است که از وظایف هر یک از مدیران و محدوده اختیارى که براى سرپرستى نیاز دارند، نیز آمادگیهاى مربوط به هماهنگىهاى افقى و عمودى را در ساختار سازمان براى آنها معین مىکند .
(46) د) سازماندهى برقرارى رشته ارتباطات بین سه عامل: وظایف، افراد و اشیا به منظور حصول هدفهاى معین است .
به عبارت دیگر براى هدفهاى برنامه باید وظایف و مشاغل مربوط را معین کرد و افراد مناسب را براى انجام وظایف و مسؤولیتهاى مشاغل انتخاب نمود و به کار گمارد .
(47) ه) سازماندهى پنج مرحله دارد: تجزیه و تحلیل کار، ساختار بخشیدن به کار، تدابیر کنترلى کار، انتخاب افراد مستعد براى کار آموزشى، فراهم کردن زمینه و در دسترس قرار دادن ملزومات کار .
(48) در یک جمله کوتاه مىتوان سازماندهى را ایجاد ساختار و سازمان دانست .
از مجموعه تعاریف فوق مىتوان اصولى را براى سازماندهى به دست آورد که مورد اتفاق باشد .
این اصول از یک دیدگاه عبارتند از: اصل تقسیم کار، اصل برقرارى روابط و هماهنگى، اصل اختیارات و مسؤولیت، اصل حیطه نظارت و اصل سلسله مراتب .
(49) برخى، این اصول را عبارت از هدفدارى، سلسله مراتب قدرت، انعطافپذیرى، برنامهریزى و تقسیم کار مىدانند .
(50) دیگران هم اصولى را گفتهاند که در دید جامعنگر سه اصل زیر را مىتوان اصول مورد اتفاق شمرد: 1 - تقسیم کار، 2 - سلسله مراتب قدرت، 3 - اختیار و مسؤولیت .
اینها اصول و ارکان سازماندهى هستند که هر جا باشند سازمان هست .
مهمتر از همه تقسیم کار است که داراى دو رکن است: 1 - شرح وظایف روشن، 2 - معیارهاى گزینشى .
(51) براى همکارى مؤثر و سازمانى باید مجموع وظایفى که اجراى آن براى نیل به هدف معین ضرورت دارد، بین افراد واحدهاى سازمانى تقسیم گردد تا از تکرار و تداخل وظایف جلوگیرى شود .
(52) اصولا لازمه تشکیل سازمان در درجه اول تقسیم کار و طبقهبندى وظایف است .
(53) به عبارت دیگر مهمترین امر سازماندهى تقسیم کار میان کارکنان است.
بر اساس میزان تخصص و تعهد، مشاغل و مسؤولیتهاى هر فرد باید دقیقا روشن باشد تا اولا هر کس مسؤولتخود را بشناسد، ثانیا در صورت کوتاهى مؤاخذه شود .
وظیفه باید مطابق توان باشد .
(54) در یک دید کلى تقسیم کار مهمترین اصل سازماندهى، و سازماندهى مهمترین اصل مدیریت است .
مدیریتیعنى تقسیم کار که از اهمیت والایى در ساختار و ساختاردهى برخوردار است .
به نظر مىآید بحث مقدماتى و کارشناسانه به منظور شمارش اصول به همین اندازه کافى باشد .
براى اثبات ساختار حکومت اسلامى کافى است ارکان و اصول فوق را در حکومت پیامبر اکرم (ص) بیابیم .
وجود اصول فوق حاکى از وجود ساختارى کامل در صدر اسلام خواهد بود .
به عبارتى دیگر اگر اثبات کنیم پیامبر اکرم (ص) در حکومتخویش تقسیم کار داشته است، با شرح وظایف بر اساس معیارهاى گزینشى مشخص، اصلىترین گام را در جهت اثبات ساختار برداشتهایم، اکنون به کاوش در سیره نبىاکرم (ص) مىپردازیم .
برخى معتقدند در حکومت رسولخدا (ص) وظایف به عهده یازده دستگاه بود: (55) 1 - وزیر، 2 - دستگاه ادارى، 3 - دستگاه قضایى، 4 - دستگاه فنى، 5 - دستگاه مالى، 6 - دستگاه دیپلماسى، 7 - دستگاه نظامى یا عسکرى، 8 - دستگاه آموزشى و تعلیمى، 9 - دستگاه تبلیغى، 10 - دستگاه امنیتى و حسبه .
برخى، تقسیمات دیگرى کردهاند .
ضمن ارج نهادن به همه نظریات، ترتیب فوق اتخاذ مىشود تا تقسیم کار به وضوح اثبات شود .
دوران کودکی : حضرت محمد (ص) در 17 ربیع الاول سال عام الفیل در شهر مکه بدنیا آمد .
ثروتمندان مکه برای اینکه کودکشان از آب و هوای بهتری استفاده کند او را در خارج از شهر مکه به دایه می سپردند .
شش سال از سن شریفش نگذشته بود که به همراه مادر برای زیارت قبر پدرش به سمت یثرب حرکت کرد .
هنگام بازگشت به مکه آمنه بیمار شد و در جلو دیدگان نور دیده اش محمد (ص) چشم از جهان فرو بست و آن طفل در سن شش سالگی از پدر و مادر یتیم شد و بدین ترتیب سرپرستی وی را عبدالمطلب ( پدر بزرگش) برعهده گرفت .
عبدالمطلب پس از درگذشت آمنه بیش از پیش از محمد (ص) محافظت میکرد .
هرگاه در کنار کعبه با سران قریش و پسران خویش می نشست همین که چشمش به محمد (ص) می افتاد او را در کنار خود می نشاند و می گفت به خدا سوگند او دارای منزلتی بزرگ خواهد بود .
در هشتمین بهار زندگی حضرت محمد (ص) عبدالمطلب نیز درگذشت و بنا به سفارش او ابوطالب سرپرستی حضرت را بر عهده گرفت .
ابوطالب که مردی با ایمان , موحد و از شخصیتهای برجسته قریش بود، در نگهبانی و دفاع از پیامبر (ص) از هیچ کوششی فروگذار نکرد و در سالی که محمد (ص) دوازده ساله شد او را همراه خود به سفر سالیانه خود برای تجارت به شام برد .
در این سفر کاروان قریش در مسیر خود در محلی توقف کرد .
راهب مسیحی که در این مکان اقامت داشت محمد (ص) را دید و خبر از آینده او و دین جهان گستر او داد .
دوران جوانی : محمد (ص) کم کم بزرگ می شد و دوران جوانی زندگیش را که دوره شگفتگی غرائز و نیروهاست فرا می رسید .
در فضای تیره جامعه حجاز که حتی کهنسالان به گونه ای شرم آور در آلودگی به سر می بردند و پرچم سیاه به علامت جاهلیت بر فراز برخی از خانه ها نصب شده بود .
او از کودکی به جوانی رسید و با اینکه تا 25 سالگی ازدواج نکرده بود تحت تأثیر محیط قرار نگرفت و کوچکترین عمل خلافی از او مشاهده نشد بلکه دوست و دشمن او را عالیترین نمونه فضائل و اخلاق معرفی کردند .
در جوانی از آنچه مردم آن محیط بدانها آلوده بودند بر کنار بود و راستگو و درستکار بود و سالها پیش از پیامبری مردم آن را امین می نامیدند .
دلی پاک و فکری درخشان و نهادی الهی و آسمانی داشت .
هرماه چندین بار شب و روز در غار حرا به عبادت و نیایش خداوند می پرداخت .
و پیش از آنکه به خانه برگردد به کعبه می رفت و هفت بار طواف می کرد و آنگاه به خانه خویش باز می گشت .
او گرچه از مهر مادر و محبت پدر محروم شده بود ولی ابوطالب به حکم وظیفه اخلاقی و سفارش عبدالمطلب از او نگهداری و حمایت می کرد .
ابوطالب برای محمد(ص) پدری مهربان و عمویی با وفا بود .
آنها آن چنان به یکدیگر علاقمند بودند که موجب می شد ابوطالب هیچ وقت او را از خود دور نکند و او را به بازارهای عمومی عرب ببرد.
پیامبر در بیست سالگی همراه عموهای خود در چهارمین جنگ از جنگهای فجار شرکت کرد این نبرد بین طایفه قریش و قبیله هوازن واقع شد .
رسول خدا فرموده است : من در این جنگ به عموهایم تیر می دادم تا آنها پرتاب کنند.
پس از پایان نبرد فجار پیمانی به نام ً حلف الفصول ً بین طایفه هایی از قریش بسته شد که بر اساس آن می بایست برای یاری هر مظلومی در مکه و باز گرفتن حق او از ستمکار متحد شوند و اجازه ندهند در مکه بر کسی ستم رود.
رسول خدا (ص) بیست ساله بود که در خانه عبداله جدعان در این پیمان شرکت کرد و با قریشیان هم پیمان گردید تا یاور ستمدیدگان باشد .
آن حضرت (ص) سالها پس از حلف الفصول در زمان بسط اسلام فرمود : در سرای عبدالله بن جدعان در پیمانی شرکت کردم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت می شدم اجابت می کردم و اسلام جز استحکام چیزی برآن نیفزوده است.
حضرت محمد (ص) در سن سی و پنج سالگی با تدبیر خود در نصب حجرالاسود ( در ماجرای تجدید بنای کعبه ) مانع جنگ و نزاع بین طوایف قریش گردید .
ازدواج محمد (ص) : آوازه امانتداری و راست گفتاری محمد (ص) باعث شد تا خدیجه دختر خویلد زن برجسته و ثروتمند قریش که برای تجارت از مردان یاری می گرفت او را به همکاری دعوت نماید و آن حضرت (ص) را در قالب قراردادی برای تجارت عازم شام کند .
رسول اکرم (ص) پس از بازگشت سود فراوانی را بدست آورده بود به خدیجه سپرد که البته پس از ازدواج با محمد (ص) همه ثروتش را در راه خدا و برای تبلیغ اسلام خرج کرد .
همین که خدیجه ماجرای سفر تجارتی حضرت محمد (ص) را از زبان غلام خود شنید و نیز با سوابقی از درست کاری و امانتداری و راستگویی که خود از حضرت محمد (ص) سراغ داشت پیکی به نزد پیامبر فرستاد و از او برای خویش خواستگاری کرد .
این خود گویای آنست که پیامبر برخلاف آنچه برخی از مشرکان می پنداشتند به طمع اموال خدیجه با وی ازدواج نکرد بلکه خواستگاری از طرف خدیجه بود و پاکدامنی خدیجه نیز زمینه پذیرش ازدواج را در حضرت محمد (ص) ایجاد کرده بود .
بدین ترتیب نجیب ترین جوان قریش که دوشیزگان عرب در آرزوی ازدواج با وی به سر می بردند در بیست و پنج سالگی با خدیجه که چهل سال سن داشت ازدواج کرد و پس از آن نیز سالها به همان کار تجارتی همسر خود اشتغال داشت .
حضرت محمد (ص) بهترین دوره زناشویی یعنی در حدود بیست و پنج سال از عمرش را با خدیجه گذراند او اولین همسر پیامبر بود و تا زمانیکه زنده بود رسول خدا (ص) همسر دیگری اختیار نکرد .
خدیجه نه تنها برای حضرت محمد (ص) یک همسر خوب بود بلکه بزرگترین یار و مددکار به شمار می رفت .
خدیجه به خاطر از خود گذشتگی و فداکاری بی نظیری که نسبت به حضرت محمد (ص) و آیین او نشان داد نه تنها در زمان حیاتش مورد علاقه شدید او بود بلکه بعد از مرگ هم هرگاه به یاد او می افتاد بسیار اندهگین می شد .
آفتاب عمر خدیجه در سن شصت و پنج سالگی و در سال دهم بعثت غروب کرد .
خانه حضرت محمد (ص) برای همیشه از فروغ خدیجه خاموش گشت .
آغاز رسالت : بیست و هفت رجب در حالیکه حضرت محمد (ص) عالیترین و مراحل کمال انسانی و عقلانی را در چهل سالگی پشت سر می گذاشت فرمان رسالت وی از سوی پروردگار صادر شد .
با دریافت وحی هیجان همه وجود پیامبر اسلام (ص) را فرا گرفت زیرا با دنیای بزرگ و عالیتر پیوند یافته بود .
آرامش ارتباط با فرشتگان با اضطراب سنگینی بار رسالت درآمیخت و او را با تجربه ای نوین رو به رو ساخت بدین ترتیب بزرگترین انقلاب جهانی آغاز شد .
انقلابی الهی و بر پایه بینش توحیدی .
در سراسر خلقت در میان انسانهای پیشین تا کنون و آینده تاریخ هیچ کس مانند تاریخ پیامبر اسلام (ص) سازنده و پاینده نیست و هیچ کس در راه ارشاد و مردم مانند او پیشرفت سریع و وسیع نداشته است و هیچ پیامبری در راه ابلاغ رسالت چون او زحمت و رنج نبرده است .