واژه ی فرهنگ را در زبانهای اروپاپی (انگلیسی ، فرانسه ، آلمانی) culture culture kultur می گویند که از واژه ی cultura بر می آید از ریشه لاتینی colere این واژه طیف معنایی گسترده ای داشته است مانند : مسکن گزیدن ، کشت کردن ، حراست کردن ، پرستش کردن استعمال فرهنگ به عنوان یک اسم مستقل ، فراگردی انتزاعی بوده که پیش از پایان قرن هیجدهم میلادی اهمیتی نداشته و تا نیمه قرن نوزدهم میلادی معلوم نبوده است با این حال می توان گفت که این تحول به طور ناگهانی در زبانهای اروپایی به وقوع نپیوسته است جان میلتون ، شاعر انگلیسی در سال 1660 فرهنگ را در معنایی انتزاعی به کار می گیرد در قرن هیجدهم در انگلستان هنوز معنای رایج فرهنگ همان معنایی است که از CULTVATION و CULTINATED بدست می آید .
استعمال این واژه در ابتدا مترادف است با تمدن ( CIVILZATION ) نخست در معنایی انتزاعی که معرف یک فراگرد عام است به کار گرفته می شود که متمدن بودن و فرهیخته بودن را می نمایاند ، پس از آن در معنایی رواج پیدا می کند که مورخان رنسانس (عصر روشنگری) از تمدن می کردند وتوصیفی از فراگرد دنیایی و غیر دینی تحول بشری در تاریخنگاریهای عالم خود به دست می دادند .
هردر در این زمینه دگرگونی تعیین کننده ای پدیدار ساخت و در رساله خود به نام ((اندیشه هایی در باره فلسفه تاریخ بشریت)) درباره فرهنگ نوشت :
(هیچ چیز نامشخص تر از معنای این واژه نیست ، هیچ چیز فریبنده تر از انطباق این واژه بر ملتها و دورانها نیست) ، او اندیشه پیشرفت تک خطی بشریت را که در تاریخ نگاریهای عصر روشنگری انعکاس می یافت مورد انتقاد قرار داد . هردو از فرهنگها به صورت جمع سخن به میان آورد ، فرهنگ در معنای انتزاعی خود سه کاربرد عمده پیدا می کند :
اول : بصورت اسم مستقل و انتزاعی که فراگرد عام رشد فکری معنوی و زیبایی شناسانه را می نمایاند .