معاد در دین اسلام :
باور به رستاخیز (معاد) یکی از اصول دین اسلام است.
معاد هم روحانی وهم جسمانی است.
معاد یکی از اصول دین اسلام و یکی از مهمترین آنهاست .
زیرا نوشته شده است: امّا در حقیقت مسیح پس از مرگ زنده شد و اولین کسی است که از میان مردگان برخاسته است.
زیرا چنانکه مرگ بوسیلهء یک انسان(آدم) آمد، همانطور قیامت از مردگان نیز بوسیلهء یک انسان دیگر(مسیح) فرا رسید.
(ماخذ از انجیل )
معاد در دین بهائی :
معاد یا جهان پس از مرگ یکی از عقاید اصلی بهائیان می باشد.
بهائیان به بقای روح اعتقاد داشته و هدف از زندگی را پرورش استعدادات روح میدانند.
بر طبق تعالیم بهائی روح انسانی مستقل از جسم بوده و پس از مرگ و فنای جسم، باقی و برقرار میماند و در عوالم روحانی و الهی داخل گشته و به حیات و تکامل خود ادامه می دهد.
معاد از دیدگاه قرآن :
• از دیدگاه قرآن باطن هر کس در این دنیا، عین ظاهر اوست در آخرت- یوم تبلی السرائر؛ روزی که درون ها آشکار می شود؛ سوره طارق آیه 10
• مطابق آیات قرآن در روز قیامت نفس را مؤاخذه می کنند نه قوای نفس را.
به همین خاطر نفس به قوای خود می گوید: وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا - چرا بر علیه من شهادت می دهید.
اعضای بدن می گویند: قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ - خدایی که هر چیزی را به سخن در آورده است ما را به نطق واداشته است.(سوره فصلت- آیه 22)
نظام آخرت کاملترین نظام امکانی است که هر کس به حسب گنجایش وجودی خود هر چه را اراده نماید و بخواهد بی درنگ و بدون شرط به وجود خواهد آمد.
خدا در قرآن می فرماید: لَهُم مَّا یَشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ- هر چه بخواهند در آنجا براى آنها هست،و نزد ما نعمتهاى بیشترى است (که به فکر هیچ کس نمىرسد)- سورهُ ق آیه35 فلسفه معاد از نظر اسلام : معاد یعنی تجلی کردن نفس با تمام آنچه در درون خود داشته است، یعنی آنچه در زمین وجودت کاشتی قیام می کند.
در قیامت نوشته های نفس به اسم شریف "الحی" حیات می یابند.
هر کس زرع و زارع و مزرعه خویش است؛ به عبارت دیگر مهمان سفره خود است.
بسیاری از آنچه در آخرت به انسان روی میآورد بروز و ظهور صفات و ملکاتی هستند که انسان در مزرعه وجود خویش کاشته است.
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر / کای نور چشم من بجز از کشته ندروی – سعدی- جزا در طول علم و عمل بلکه نفس علم و عمل است.
لاجرم قیامت هر کسی برپا شده است و هر کس بهشت یا دوزخ خود است.هر کس با ادراکات و افکار و اقوال و اعمالش سازنده خود است و ادراکات او عین هویت و ذات او می گردند.
جایگاه معاد معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جایگاه قابل توجّهى دارد، زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه مىشود؟
پایان عمر و تلاش ما به کجا مىرسد؟
نتیجه و هدف از زندگى چیست ؟
آرى این سؤالها براى همه مطرح است.
در پاسخ به این سؤالها دو جواب داریم: الف: تمام ادیان الهى با استدلالى که در آینده بیان خواهیم کرد، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مىدانند، قرآن مىگوید : «و أنّ اِلى ربّک المنتَهى» (1) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مىباشد.
ب: مکتبهاى مادّى، آینده جهان و انسان را بنبست، تاریک، فانى و نیستى مىدانند و این دید بسیار خطرناک و یأسآور است، علاوه بر این چنین مکتبهایى هیچ گونه دلیل علمى هم براى عقیده خود ندارند.
قرآن دراین باره مىفرماید: «و قالوا ما هِىَ الاّ حیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیى و ما یُهلکُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلکَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ یَظنُّون» (2) کسانى که ایمان به قیامت ندارند گفتند: زندگى جز همین چند روز دنیا نیست که ما هم در آن مرگ وحیاتى داریم وبعد هم روزگار ما را نابود مىکند.
ولى این انکار و گفتهها روى علم و دلیل نیست، بلکه تنها یک سرى وَهم و خیالى باطلى است که آنها دارند.
ریشهها و زمینههاى فطرى گرچه افرادى به زبان معاد را نمىپذیرند، ولى ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابدیّت براى انسان دارند و گاه وبیگاه از خود علامتهایى نشان مىدهند که دلیل آن است که با وجود مرگ و پوسیده شدن جسم، حاضر نیستند انسانیّت و شخصیّت واقعى او را نابود و نیست شده بدانند.
ما نمونههایى از این علامتها را در اینجا بیان مىکنیم: 1- تمام منکران معاد به قبر نیاکان خود احترام مىگذارند.
2- نام شخصیّتهاى مرده را بر روى خیابانها و مؤسسات و مدارس و دانشگاهها و...
مىگذارند.
3- همه آنها میل دارند که بعد از مرگ نامشان به نیکى برده شود.
4- نام نیاکان خود را روى فرزندان خود مىگذارند.
5 - گاهى مردگان خود را مومیایى مىکنند تا فاسد نشود.
اگر منکران معاد ، مرگ را نابودى انسان مىدانند، این قبیل اعمال چه توجیهى دارد؟
و چون آنان مردن را نیستى و هیچ مىدانند، پس به گفته خودشان احترام مرده یعنى احترام هیچ و نام مرده یعنى نام نیستى و چرا براى نیست و هیچ شده، مقبره مىسازند و دستهگل روى قبر مىگذارند و به نام مردگان نامگذارى مىنمایند؟!
آرى اینها همه نشان مىدهد که مخالفان معاد هم در دل یک نوع ایمانى (گرچه بسیار ضعیف) به بقاى روح، انسانیّت و شخصیّت انسانى دارند که با مرگ از بین نمىرود.
باز هم کمى توضیح دهیم: راستى اگر مردن نابودى است، مومیایى کردن مردگان که در طول تاریخ بوده چه تفسیرى دارد؟
اگر مرگ را نابودى مىدانند، چرا اقوام و نسلها نام نیاکان خود را روى فرزندان خود مىگذارند و به آنان افتخار مىکنند؟
و اگر کسى به قبر پدرشان بىاحترامىکند، با او مىجنگند و ساختمانهاى با عظمت بر قبر آن بنا مىکنند و در فرقههایى حتّى همراه مردگان خود، طلا، شمشیر و لباس دفن مىکنند؟
آیا کسى حاضر است نام هیچ را روى فرزندش بگذارد؟
یا به خاطر لگدى که به قبر هیچ مىخورد بجنگد؟
یا بر قبر هیچ ساختمان بسازد؟
یا با هیچ، طلا و شمشیر دفن کند؟
یا به نام هیچ، افتخار کند؟
آیا انسان حاضر است در برابر قبر هیچ، اداى احترام کند؟
(3) آرى، انسان از درون فطرت خود احساس بقا و جاودانگى مىکند و یکى از وسائل تشویق را نام نیک در تاریخ مىداند.
این از یک سو و از سوى دیگر یکى از احساسات درونى انسان احساس غربت است، دنیا براى او تنگ است، با همسر، باغ و مسافرت هم موقّتاً خود را سرگرم مىسازد، ولى پس از چندى باز از درون احساس کمبود مىکند، همه وسائل رفاه هم او را سیر نمىکند، گاهى به فکر خودکشى مىافتد، گاهى مىپرسد هدف آفرینش چیست؟
چرامن هستم؟
تمام این وسوسههاى درونى نشان مىدهد که انسان احساس غربت مىکند و این جهان با تمام گستردگیش براى او تنگ، جسم براى او قفس و دنیا براى او زندان است که این احساس نیز یکى از زمینههاى ایمان به روزى است که در آنجا انسان سیر مىشود و به تمام آرزوها و اهدافش مىرسد، زیرا پاسخ هر نیاز و احساس و وسوسه درونى در بیرون موجود است.
مثلاًاحساس تشنگى با آب و احساس شهوت با زناشویى و احساس غربت هم با معاد پاسخ داده مىشود.
هدایت صحیح ریشهها هر احساسى که در نهاد انسان است، دو گونه مىتوان به آن پاسخ داد: 1- پاسخ موقّت، کاذب و موهوم.
2- پاسخ مستدلّ، دائمى و صادق.
مثلاً شخصى که احساس تشنگى مىکند، هم مىتوان او را به چشمههاى زلال هدایت کرد و هم مىتوان او را به سراب و آبنماهایى دروغین معرفى نمود، و یا طفلى که از درون احساس گرسنگى مىکند، هم مىتوان او را به پستان پرشیر مادر رساند و هم مىتوان پستانک خشک را به جاى پستان در دهن او قرار داد.
آرى، تمام احساسهاى صادقانه را دو گونه مىتوان پاسخ داد؛ پاسخى واقعى و دائمى و یا پاسخى کاذب و موقّت.
حضرت على علیه السلام مىفرماید: حضرت محمّد صلى الله علیه وآله آمد تا مردم را از بندگى بتها به بندگى خدا و از اطاعت خلق به اطاعت خالق هدایت کند.
(4) بنابراین اصل و اساس ستایش و عشق در انسان وجود دارد که اگر این میل درونى به حق هدایت نشود، از موهومات و خرافات سر در مىآورد.
پاسخ خداوند توسّط پیامبران تا کنون گفتیم که همه انسانها در درون خود احساس جاودانگى و میل به بقا دارند و این احساس باید صادقانه و مستدلّ پاسخ داده شود.
حال ببینیم پیامبران در این زمینه چه مىگویند، البتّه ما سیمایى از این پاسخها را نقل و در صفحات آینده ان شاءاللّه استدلال این پاسخها را هم بیان خواهیم کرد، انبیا مىگویند: 1- انسان بیهوده آفریده نشده است؛ «أفَحَسِبتم انّما خلقناکم عَبَثا» (5) 2- در آفرینش انسان هدفى بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از میان تمام راهها و بندگى و تسلیم خدا از از میان تمام انواع بندگى ها و تسلیمها است؛ «و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ لیعبدون» (6) 3- براى آنکه انسان در هدفش موفق شود، تمام امکانات طبیعى را براى او قرار داده و همه چیز را مسخّرش نمودهایم؛ «سَخَّر لکم ما فى الارض» (7) 4- به او بشارت و هشدار دادیم که کار نیک و بد تو در هر شرایط و هر مقدارى که باشد، زیر نظر و مورد حساب قرار مىگیرد؛ «فَمَن یَعمل مِثقالَ ذَرّه خیراً یَرَه و مَن یَعمل مِثقالَ ذَرّه شرّاً یَرَه» (8) 5 - انسان در گرو عمل خویش است؛ «کلّ نَفسٍ بِما کَسَبت رَهینَه» (9) 6- حتّى از گوش، چشم و دل انسان واز شنیدنىها، گفتنىها و فکر کردنىها بازپرسى مىشود؛ «اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤادَ کلّ اولئِکَ کان عنه مَسئولا» (10) 7- خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمىکند؛ «اِنّ اللّه لایُضیعُ أجرَ المحسِنین» (11) این دیدگاهها، پاسخى است که انبیا به آن زمینههاى فطرى مىدهند، البتّه هر یک از بیانات فوق وابسته به یک سرى دلائل عقلى است که به خواست خداوند در بخشهاى آینده مطرح کرده وبررسى مىکنیم.
راههاى اثبات معاد مراحل وجود و هستى براى اثبات هر وجود و موجودى سه شرط و مرحله لازم است: الف: امکان شدن.
ب: دلائل وقوع.
ج: نبود مانع.
بنابراین بهتر است ببینیم اساساً معاد یک واقعیّت شدنى است یا نشدنى؟
یعنى آیا از نظر عقل محال نیست؟
و بعد از آنکه امکان آن براى ما روشن شد، دلیل معاد چیست؟
زیرا تنها ممکن بودن کافى نیست، بلکه هر کار ممکنى تا دلیل و علّت نداشته باشد واقع نمىشود، و در مرحله سوّم بحث دراین است که مانعى براى معاد نیست.
این سه شرط براى معاد نیز وجود دارد که به ترتیب بیان مىکنیم: الف: امکان معاد در طول تاریخ، هیچ کس دلیل علمى براى نبودن معاد نیاورده است وتنها چیزى که مخالفان معاد زمزمه مىکنندآن است که مگر مىشود انسانِ مردهاى که ذرّاتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟
آیا این محال نیست؟
پاسخ عقل و قرآن آن است که بدون شک و تردید این کار شدنى است، زیرا هم در فکر قابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونههایى از زندهشدن مردگان را به چشم خود مىبینیم.
گرچه استدلالهاى ما از قرآن است، لیکن قرآن فکر و عقل ما را دعوت به اندیشه مىکند و مىگوید: آیا کسى که نمونههاى کارش را هر روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مىکنید، باز جایى براى استبعاد و انکار عمل و کارى از او وجود دارد؟!
امام جواد علیه السلام مىفرماید: خوابیدن و بیدارشدن، بهترین نمونهاى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مىکند.
آرى مرگ یک خواب طولانى و شدیدى بیش نیست.
بهار و پائیز درختان، نمونه دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است، در سوره فاطر مىخوانیم: خداست که بادها را مىفرستد تا ابرها را برانگیزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مىکند و پس از باریدن، آن شهر مرده را زنده مىکند، سپس مىفرماید: «کذلِکَ النُّشور» (12) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زندهشدن درختان و گیاهان است.
در جاى دیگر مىفرماید: «و اَحیَینا بِهِ بَلدَهً مَیّتا کذلِکَ الخُروج» (13) ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم، همچنین است خروج شما در قیامت.
بنابراین، نمونههاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما مىدرخشد و مسأله زندهشدن مرده (با آن همه عظمت) را براى ما ساده و ممکن جلوه مىدهد.
نمونههاى دیگر براى امکان معاد قرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست، نمونههاى فراوانى را بیان مىکند، از جمله: الف: شخصى استخوان پوسیدهاى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت) به رسول خداصلى الله علیه وآله گفت: کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟
خداوند به پیامبرش مىفرماید: «قل یُحیِیهَا الّذى أنشَأها اوّلَ مَرّه» (14) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده، بعد از متلاشى شدن هم مىتواند دوباره آن را خلق کند.
اگر سازنده کالایى بگوید که من محصول کارخانهام را باز کرده و دوباره بهم متّصل مىکنم، سخن گزافى نگفته است، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهمتر است.
ب: حضرت عُزیر علیه السلام (15) در سفرى از کنار آبادى خراب شدهاى عبور مىکرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مىکند؟!
خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا ماندهاى؟
آن پیامبر گفت: یک روز یا نصف روز.
خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى، به الاغى که سوارش بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ، مرده و پوسیده و متلاشى شده، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است، حالا براى اینکه زندهشدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوانهاى پوسیده الاغ کن که در جلو چشم تو آنرا از زمین بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مىگردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد.
آن حضرت زمانى که هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را دید گفت: مىدانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد.
(16) ج: حضرت ابراهیم علیه السلام از کنار دریایى مىگذشت، لاشهاى را دید که گوشهاى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّهاى از آن را یک نوع حیوانى مىخورد، همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مىکنى؟
(در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است) خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى؟
گفت: چرا ولى با مشاهده عینى، آرامش دل پیدا مىکنم.
آرى، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مىکند، ولى تجربه و مشاهده دل را آرامش مىبخشد.
خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مىگیرد و به شکل پرنده اوّل ساخته مىشود.
حضرت ابراهیم علیه السلام خروس، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، بهم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند.
(17) آرى، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شدهاند، مرحله بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاههاى مخصوص خود در نظام هستى مىبرد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّههاى اوّل هم بالا نرفتهایم، از مقام شهود، حضور، معراج، ملکوت و یقین خبرى نیست.
بنابراین وسوسه منکران معاد در دو چیز است: اوّل اینکه آیا مىشود استخوان پوسیده زنده شود؟
«و قالوا ءاِذا کنّا عِظاماً و رُفاتاً ءانّا لَمبعوثون خَلقاً جَدیدا» (18) مىگویند: آیا هنگامى که ما استخوانهاى پوسیده و پراکندهاى شدیم، دگر بار آفرینش تازهاى خواهیم یافت؟!
دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوانهاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت؟
«فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّه» (19) مىپرسند چه کسى دوباره ما را برمىگرداند؟
به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید.
کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مىدانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟
اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکلتر است!
اگر یک کارگر ساده خشتمال بگوید که من خشت خودم را خرد مىکنم و دوباره از نو از همان خاک، خشت تازهاى مىسازم، آیا اینقدر تعجّب مىکنند؟!
اگر کسى که هواپیما مىسازد بگوید: من این هواپیما را باز مىکنم و درهم مىریزم و دوباره مىسازم، آیا باید در سخن او شک کرد؟
هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسانتر را هم مىتواند انجام دهد.
(گرچه نزد خدا و قدرت بىنهایت او هیچ چیز مشکل نیست.) به سراغ قرآن مىرویم که در این زمینه مىفرماید: او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مىآورد و باز آوردن آسانتر است.
«هُو الّذى یَبدؤا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه» (20) باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بىجان، موجودى جاندار ساخته مىشود: 1- گاو علف مىخورد و از ذرّات علف شیر بیرون مىآید.
2- انسان قطعه نانى میل مىکند و از درون آن اشک، خون، استخوان، مو، ناخن و گوشت و...
ساخته مىشود.
3- بسیارى از پارچهها از نخى است که از دل نفت بیرون کشیده شده است.
4- فلزى که ذوب مىشود، کفهاى درون خود را خارج و بیرون مىریزد.
5 - مَشک دوغى را مکرر تکان مىدهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مىشود.
چگونه قبول مىکنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد، منابع معرفت نفس - علامه حسن زاده آملی انسان در عرف عرفان- علامه حسن حسن زاده آملی معرفت نفس از دیدگاه علامه حسن زاده آملی