نیمه دوم قرن نوزدهم (۱۹۰۰ ۱۸۵۰) با چندین جریان هنری منجمله رئالیسم و ناتورالیسم همراه بود که بازتابی از نگرانی های اجتماعی و علمی آن عصر بودند.
رئالیسم متشکل از کلمه «ریئل » به معنای «واقعیت» و درمجموع به معنای حقیقت جویی و واقع بینی است.
رئالیسم از میل و گرایش هنرمندان (بویژه رمان نویسها و نقاشها) برای نزدیک کردن هنر با واقعیت به وجود آمد.
هنرمندان این مکتب عقیده داشتند که مناظر زندگانی باید آیینه وار، بی کم وزیاد و بدون دخل و تصرف نمایانده شوند وحقایق طبیعی ، در صنایع و ادبیات ارائه شود.
رئالیسم قبل از سال ۱۸۵۰ به وجود آمد ولی بعداز این تاریخ طرفدارانی پیدا کرد و گسترش یافت.
درابتدا منتقدان آثارهنری این کلمه را به کار بردند.
بعد به تدریج در واژگان نقد ادبی رایج شد .
به عنوان مثال وقتی کوربه روستایی را بدون تلاش برای آراستن و زیباجلوه دادن آن با تمام واقعیتهایش به تصویر می کشید برای نقد کار او از اصطلاح «رئالیسم» استفاده می کردند.
ناتورالیسم ، نوعی رئالیسم است که به افراط و اغراق کشیده شده است .
البته به طور کلی رئالیسم و ناتورالیسم یک هدف را دنبال می کنند.
رئالیسم رسالت تقلید و نمونه برداری از طبیعت وحقایق را بر عهده داشت و با نویسندگانی مانند فلوبر و نقاشانی مانند کوربه مشهور شد.
به همین دلیل طبیعت گرایی (ناتورالیسم ) با رهبری زولا درادبیات وکروت ، منه و دوگاس درنقاشی ، برای رئالیسم جانشین مناسبی بود و دراین مکتب برای رسیدن به واقعیات به علم رجوع می شد.
زولا، طبیعت گرایی را به عنوان روش علمی جدید و دقیق درادبیات تعریف کرد.
بنابراین باید منشأ آن را درتحول علمی قرن جست وجو نمود.
دو عنوان «رمان تجربی » و «تاریخ طبیعی و اجتماعی » مشخص کننده موضوعات جریان طبیعت گرایی هستند به همین دلیل طبیعت گرایی (ناتورالیسم ) با رهبری زولا درادبیات وکروت ، منه و دوگاس درنقاشی ، برای رئالیسم جانشین مناسبی بود و دراین مکتب برای رسیدن به واقعیات به علم رجوع می شد.
دو عنوان «رمان تجربی » و «تاریخ طبیعی و اجتماعی » مشخص کننده موضوعات جریان طبیعت گرایی هستند واین دو موضوع ارتباط تنگاتنگ با حوزه علمی دارند.
رئالیسم موضوعاتش را از مشاهده دنیای اجتماعی و تاریخی معاصر اقتباس می کند.
رئالیسم درواقع به مردم و اوضاع واحوال مردمی علاقه مند است که تا به آن زمان برای کارهای هنری قابل توجه نبودند.
دراین مکتب خلق اثر تصویری و ادبی بیشتر به طبقات متوسط و پایین جامعه مانند کارگران، صنعتگران ، زنان روسپی، ولگردهای خیابانی و به نفرت انگیزترین جنبه های زندگی آنان پرداخته می شود.
به عنوان مثال، بالزاک دراثر خود به نام «پدرگوریوت» ، انسانی را با ذات و درونی پست و قبیح و نفرت انگیز توصیف می کند.
در رئالیسم محدودیتهای «آداب و نزاکت» رعایت نمی شود.
برخلاف رمانتیکها که معتقد بودند باید فقط زیباییها را بیان کرد، رئالیستها عقیده دارند که حقیقت چه زیبا و چه زشت و چه زننده باید بیان یا به تصویر کشیده شود.
به همین دلیل است که نقاشی کوربه «بی ادبانه و قبیح» و یا رمان «مادام بوواری » اثر فلوبر به عنوان رئالیسم زشت و زننده وتوهین کننده به عفت، قضاوت می شود.
رئالیسم تنها یک گرایش و جریان نیست بلکه حرکتی درارتباط تنگاتنگ با تحولات روحی و طرز تفکر واطلاعات گرفته شده از اجتماع و علم است.
علم و ادبیات به سختی با یکدیگر موافق و سازگار هستند و برای خلق اثر ادبی همراه با علم تناقض گویی به وجود می آید.
واقعیت بشر، حقیقت رفتار، افکار و احساسات درصورت ضرورت علمی فراموش می شود، درحالی که شخصیت رمان یک روبوت (آدم ماشینی) نیست.
در رئالیسم مسأله «سبک» درحاشیه قرار می گیرد.
میل نویسندگان رئالیسم به پیروی و تقلید از واقعیت، مستلزم مشاهده و استناد به حقیقت است و باتوجه به این ، کشف عکس وهنر عکاسی که نمونه برداری و انعکاس دقیق واقعیت است، هنرقابل توجهی برای هنرمندان این مکتب بود واین عملاً پایانی برای توهمات شاعرانه و آرمانگرایانه رمانتیکها محسوب می شد.
ناتورالیسم : ناتورالیسم از نظر فلسفی به قدرت کامل و محض طبیعت که نظم بی نظیری داشته باشد گفته می شود.
از جهت ادبی تقلید موبه مو و دقیق از طبیعت را گویند.
برخی از نویسندگان ناتورالیست معتقدند که ادبیات و هنر بایستی جنبه علمی داشته باشد.
به گفته امیل زولا همانطور که زیست شناس درباره موجود جاندار به بررسی می پردازد نویسنده باید شیوه یک زیست شناس را پیروی کند و روش تجربی باید مورد توجه نویسندگان قرار گیرد.
اختصاصات سبک ناتورالیسم عبارتند از: 1- فرد و اجتماع دارای هیچگونه امتیاز خارجی نمی باشد قانون تنازع بقاء در کلیه کارها و اتفاقات به چشم می خورد، پس اگر موجودی کار خوب یا بدی دست بزند نتیجه اراده اش نیست بلکه جبر و قوانین طبیعت او را به این کار وادار می کند.
2- در نوشته های ناتورالیستی بیش از حد و اندازه به جزئیات توجه می شود.
این باریک بینی و ریزه کاری و ذکر عوامل و حوادث بسیار جزئی گاهی خسته کننده و بیهوده می شود.
این ذکر جزئیات شامل کوچکترین حرکات قهرمان داستان تا جزئی ترین چیز در محیط او و فرعی ترین حادثه را شامل می شود.
3- در این سبک، جسم بیش از روح ارزش دارد یعنی هر نوع نظم یا بی نظمی مربوط به جسم آدمی است که آن هم نتیجه توارث است و روان و روح فقط حکم سایه را دارد.
4 -در سبک ناتورالیسم مکالمه های طولانی و بی مورد چنان موضوع رمان و نمایشنامه را اشغال می کند که آن را از حقیقت نمایی و لطف می اندازد این مکالمه به صورت عامیانه یا به هر صورتی که گوینده مناسب می داند آورده و گفته می شود.
شاعران و نویسندگان ناتورالیست برخی از کشورها عبارتند از: امیل زولا پیشوای ناتورالیست های فرانسه جرج مور از انگلستان وان لانپ امانتس از هلند کرتزر، هولتس شلاف، هوپتمان از آلمان ناتورالیسم زاده فلسفه اثباتی "اگوست کنت" و شارح و مفسر آن هیپولیت تن نقاد معروف فرانسوی است.
تن می گوید همان طور که زندگی به وسیله علوم طبیعی مورد مطالعه قرار می گیرد، هنر و ادبیات نیز باید به قوانین علمی تطبیق کند.
او معتقد است آنچه نویسنده به وجود می آورد اجباراً به عواملی وابسته است و فکر انسان از قوانین نیرومندی که رفتار او را تعیین می کند اطاعت می نماید.
ناتورالیسم پا به پای رئالیسم به وجود می آید.
بزرگ ترین نماینده ناتورالیسم فرانسه امیل زولا است.
او و یارانش سعی دارند به هنر و ادبیات جنبه علمی بدهند.
به عقیده او نویسنده باید تخیل را کنار بگذارد و دارای حس واقع بینی باشد و مانند یک شیمی دان یا فیزیک دان که درباره مواد بی جان کار می کند و یا چون فیزیولوژی دان که اجسام زنده را مورد آزمایش قرار می دهد، نویسنده هم باید راجع به صفات و مشخصات و رفتار و عادات افراد و اجتماعات بشری به همان طریق کار کند.
ناتورالیسم معتقد به جبر علمی است و می گوید حوادثی که در دنیا اتفاق می افتد، مطابق قوانین علمی و تحت تأثیر علل جبری است و مطابق این جبر از شرایط معین نتایج معین به دست می آید.
به عقیده این گروه کیفیت روانی و رفتار اشخاص را در اجتماع، شرایط جسمی آنها تعیین می کند.
زولای دنیای بشیری را تابع همان جبری می داند که بر سایر موجودات طبیعت حکمفرماست.
وی رمان نویس را تشریح کننده ی وضع فردی و اجتماعی بشر می داند و تاثیر وراثت را در تکوین شخصیت می پذیرد.
شخصیت در رمانهای زولا تحت تاثیر وضع مزاجی و ارثی و عوامل دیگری از این قبیل است از این رو مجبور به انجام دادن کارهایی معین می شود.
نویسنده ناتورالیسم به توصیف جزئیات می پردازد و این جزئیات را برای اثبات نظر علمی خاص خودش مورد توجه قرار می دهد.
او وضع روانی را نتیجه مستقیم وضع جسمی می داند.
وضع جسمی هم از نظر او چیزی است که به ارث به او رسیده است.
از نکات مهمی که در شیوه ناتورالیسم هست یکی توجه به آنها زبان است و دیگر توجه به توصیف زشتیها، نویسنده سعی می کند در نقل گفتار هر یک از شخصیت های داستانی همان جملات و عباراتی را بیارود که طبعاً باید به زبان آورد.
اگر چه آن عبارات و کلمات زشت و ناهنجار باشد.
از کسانی که با طولا دوست و همکار هستند و تا حدی شیوه او را می پسندند یکی "گوستاو فلوپر" است و دیگر "موپاسان".
با این همه فلوبر در بسیاری موارد با زولا موافق نیست و به او اعتراضی دارد و "گی دو ماپاسان" که در واقع نخستین بار داستان کوتاه را در ادبیات فرانسوی وارد می کند، هر چند با زولا دوست و هم عقیده است اما ناتورالیسم او نوعی رئالیسم اغراق آمیز است و با آنچه زولا می گوید تفاوت دارد.
رئالیسم : واژه رئالیسم از رئل(Real) که به معنای واقع است، مشتق شده و در واقع به معنای مکتب اصالت واقع است.
مکتب رئالیسم نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ یعنی مکتبی که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می داند.
رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی.
این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است.
ایده آلیست ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توانم بگویم که چیزی هست.
در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسان ها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت.
به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می داند.می داند.
باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند.
حتی ایده آلیست ها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.
کلمه رئالیسم در طول تاریخ به معانی مختلفی غیر از معنایی که گفته شد، استعمال شده است.
مهمترین این استعمال ها و کاربرد ها، معنایی است که در فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک(Scholastic) رواج داشته است.
در میان فلاسفه مدرسی، جدال عظیمی بر پا بود که آیا کلی وجود خارجی دارد و یا اینکه وجودش فقط در ذهن است؟
کسانی که برای کلی واقعیت مستقل از افراد قائل بودند، رئالیست و کسانی که کلی را تنها دارای وجودی ذهنی و در ضمن موجودات محسوس می دانستند و برای آن وجود جدا از جزئیات قائل نبودند،، ایده آلیست خوانده می شدند.
بعدها در رشته های مختلف هنر مانند ادبیات نیز سبک های رئالیستی و ایده آلیسمی به وجود آمد و سبک رئالیسم در مقابل سبک ایده آلیسم است.
سبک رئالیسم یعنی سبک گفتن و نوشتن متکی بر نمودهای واقعی و اجتماعی.
اما سبک ایده آلیسم عبارت است از سبک متکی به تخیلات شاعرانه گوینده یا نویسنده .
تفاوت رئالیسم ناتورالیسم رئالیست های دیگر"انوره دومیه" است که در طی حکومت ناپلئون سوم برای نشریات انتقادی- فکاهی کاریکاتور تهیه می کرد.
دومیه در کارهایش از هرگونه آب و تاب دادن موضوع خودداری می کرد و واقعیات اجتماعی هرچند تلخ و وحشیانه را به تصویر می کشید.
رئالیسم در کلیت خود، اصلاحی در تاریخ هنر است که به بازنمایی واقعیتِ مورد تجربه ی انسانها در زمان و مکان معین اشاره دارد.
در این تعریفِ عام، رئالیسم مفهومی متضاد با آرمانگرایی، انتزاعگرایی، چکیده نگاری و رمانتیسم است و از این رو با معنای ناتورالیسم(naturalism)، مترادف انگاشته می شود.
از جنبه ی صوری، رئالیسم به این دلیل با ناتورالیسم متمایز است که بر "عام در خاص" تاکید می کند( ناتورالیسم صرفا " خاص" را چون اساس واقعیت ارائه می کند) از نظر محتوی نیز رئالیسم با ناتورالیسم متفاوت است، زیرا لزوما به اثباتگرایی و فلسفه ی طبیعتگرانه درباره ی زندگی نمی پردازد.
گاه واقع گرایی را در معنای "واقع نمایی" بکار می برند.
که در این صورت مفهومی متضاد با کژنمایی است.
برخی نیز شبیه سازی واقعیت را "واقعگرایی بصری" می نامند.
و آن را از واقعگرایی مفهومی جدا میکنند.
رئالیسم به مثابه یک روش هنری، قابل تعمیم به بسیاری از آثار هنری – صرف نظر از سبک یا اسلوب معین - است.
رئالیسم را در آثاری می توان شناخت که هنرمند از سطح ظواهر عینی فراتر رفته، حقایقی از روابط گوناگون و پویای انسانها با یکدیگر و با محیطشان را بیان می کند و به طور کلی با مسئله ی "انسان چیست و چه می تواند بشود" درگیر می شود.
نقاشانی چون رامبراند، گویا، وانگوگ، پیکاسو، لژه و بسیاری از هنرمندان دیگر، آثاری واقع گرایانه آفریده اند.
در برخی از این آثار روشهای کژنمایی، انتزاع و چکیده نگاری به کار رفته است.رئالیسم چون یک آموزه یا نظریه ی هدفمند، در میانه ی سده ی نوزدهم، واکنشی در برابر خصلت آرمانی کلاسی سیسم و خصلت ذهنی و تلقینی رمانتیسم بود.
واقعگرایی سده ی نوزدهم بر تفسیر همه جانبه ی زندگی اجتماعی و تجسم دقیق سیمای زمانه تاکید می کرد.(از نظریه پردازان اصلی آن، شانفلُری و دورانتی بودند).ادامه ی جنبش رئالیسم سده ی نوزدهم به دو جریان امپرسیونیسم و ناتورالیسم – به خصوص در ادبیات – انجامید(واقعگرایی اجتماعی، رئالیسم سوسیالیست، واقعگرایی نو) رئالیسم در ادبیات و فلسفه: افراط ورزیدن بیش ازحد دراحساسات توسط هنرمندان رمانتیک باعث شد که آنها به تدریج از واقعیات اطراف خود دورشوند، غرق شدن درتخیلات باعث شد که پیوند خود را با مردم و دنیای واقعی قطع کنند.
دراین شرایط کم کم نویسندگان دیگری پدیدارشدند که درآثارشان اجتماع را با تمام خوبی ها و بدی هایش به تصویر کشیدند و چهره ای از زندگی واقعی را نشان دادند.
دراین زمان بود که مکتب رئالیسم یا واقعگرایی ادبی درفرانسه شکل گرفت.
دراین مکتب برخلاف رمانتیک به واقعیت اهمیت داده می شد و مشکلات و مسائل اجتماعی مطرح می شد و تنها چیزهایی که دیده می شد بیان می گردید و حتی به شعر نیز به اندازه رمان اهمیت داده نمی شد.
از معروفترین نویسنده های رئالیست انوره دو بالزاک با اثر معروفش " کمدی انسانی" است که به عنوان پیشوای مکتب رئالیسم در ادبیات شناخته شد.
این رمان درمورد جامعه پاریس درقرن 19 نوشته شده بود.
بالزاک معتقد بود نباید درمورد کسی یا چیزی که هرگز ندیده است بنویسد.
از دیگر نویسندگان معروف این سبک گوستاو فلوبر با کتاب "مادام بواری" که به عنوان "کتاب مقدس رئالیسم " شناخته شده است.
این کتاب به تمامی اصول این مکتب پایبند است همچنین استاندال با رمان معروفش "سرخ و سیاه" و گی دومو پاسان با داستانی چون" گردنبند" که عمده شهرتش به خاطر داستانهای کوتاه رئالیستی است.
رئالیسم ادبی درروسیه با داستان "شنل" اثر نیکلای گوگول آغاز شد.
وی واقعیتهای روسیه معاصرخود را بوسیله هجو و طنز بیان می کرد.اما معروفترین رمانهای رئالیستی روس مانند"جنگ و صلح، آنا کارنینا و رستاخیز"مربوط به نویسنده بزرگی چون "لئون تولستوی" است.واما بیشتر داستانهای فئودورداستایوفسکی به " رئالیسم روانکاوانه " معروف هستند در شاهکارش"جنایت و مکافات" مستقیماً با اثرات روانی جنایت برروح شخصیتش سرو کار دارد .
اینجا لازم است از ایوان گنچاروف با اثر جاودانش "اُبلوموف" یادآوریم، دراین رمان کاهلی و سستی طبقه اشراف روس بررسی می شود.
همچنین ماکسیم گورکی که امضای او درزبان روسی به معنای "تلخ و بینوا" شهرت بسیار یافت.
داستانهای او بیشتر بیان زندگی انسانهای مطرود ازاجتماع و فرودست است که ذاتا خلافکار نیستند و جامعه مسئول بدبختی آنهاست و کورمال به دنبال نوری می گردند.
آنتوان چخوف که تحصیل اصلی او دررشته پزشکی بود ، اما بعدها به فعالیت ادبی روی آورد.
وی نمایشنامه و نوول(داستان کوتاه ) های بسیاری نوشته است.
واژه رئالیسم در فلسفه در واقع به معنای مکتب اصالت، واقع است.مکتب رئالیسم نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ یعنی مکتبی که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می داند.رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی.
این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است.ایده آلیست ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می کنم نباشم، دیگر نمی توانم بگویم که چیزی هست.
به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می داند.باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند.
مهمترین این استعمال ها و کاربرد ها، معنایی است که در فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک(Scholastic) رواج داشته است.در میان فلاسفه ،مدرسی جدال عظیمی بر پا بود که آیا کلی وجود خارجی دارد و یا اینکه وجودش فقط در ذهن است؟
بعدها در رشته های مختلف هنر مانند ادبیات نیز سبک های رئالیستی و ایده آلیسمی به وجود آمد و سبک رئالیسم در مقابل سبک ایده آلیسم است.(سبک رئالیسم یعنی سبک گفتن و نوشتن متکی بر نمودهای واقعی و اجتماعی.
اما سبک ایده آلیسم عبارت است از سبک متکی به تخیلات شاعرانه گوینده یا نویسنده) رئالیسم در سینما و عکاسی به طور کل توضیح دادن این سبک در سینما بسیار مشکل است و تنها به قسمتهایی بسنده می کنیم.
به این دلیل که باید تاریخ سینما را تا رسیدن به این سبک به طور مفصل و پایه ای بررسی کنیم.فیلمهای رئالیستی در سینما به دو بخش عمده ی فیلمهای مستند و فیلمهای رئالیستی اجتماعی تقسیم می شوند.
که ظهور هر کدام از این ها لازمه ی زمان مشخصی است.
و بوجود آمدن این سبک در هنر سینما در هر کشور و هر سینمایی قابل بحث عمیق است.
لویی و آگوست لومیر، سازنده ی نخستین فیلمها بودند.
برادران لومیر مخترع "سینماتوگراف" (دستگاه نمایش دهنده فیلم) بودند.نخستین فیلمی که به صورت رسمی نمایش داده شد در تاریخ 28 دسامبر 1895 در زیر زمین گراند کافه – واقع در بلوار کاپوسین پاریس – بود این تاریخ را به طور کل به عنوان سر آغاز تاریخ سینما به رسمیت می شناسند.
همزمان با اختراع لومیرها در فرانسه ادیسون نیز دستگاهی به نام "کینتوسکوپ" (kinetoscope ) را اختراع کرد.
اما تصاویر متحرک آن از یک روزنه و تنها برای یک نفر قابل دیدن بود.
نخستین فیلمهای لومیرها تنها یک سری تصاویر از زندگی عادی و روزمره مردم بود، مثل غذا دادن به کودک (کودکی روی زانوی مادرش نشسته و مادرش غذا را به دهان او می گذارد) یا خروج کارگران از کارخانه ( عده ای کارگر که کارخانه لومیرها را ترک می کنند) باغبان آبپاشی شده ( جوانی پایش را روی شلنگ آبیاری یک باغبان می گذارد وقتی باغبان شلنگ را بررسی می کند، ناگهان آب به شدت به صورتش می پاشد) و بعدها صحنه معروف "ورود قطار به ایستگاه" قطاری که لوکوموتیوش به نظر رها شده می آمد و به شدت باعث وحشت تماشاگران شد!
لومیرها سازنده فیلمهایی بودند که امروزه "مستند" نامیده می شوند.
فیلم مستند گرچه واقعیت زندگی روزمره است اما در سینما چیزی که به عنوان رئالیسم به مفهوم خاص به فیلمها نسبت داده شد.
چیزی جدای فیلمهای مستند بود.
بارزترین نوع سینمای رئالیسم نوین در آلمان پس ار سال 1924 بود.
(سبک اکسپریسونیسم- که توضیح آن طبق روال تاریخی آورده خواهد شد - در آلمان دهه ی بیست اوج گرفته بود و راهنمای سبک رئالیسم شد)درسالهای پس از جنگ آلمان بسیاری از کارگردانان خود را از قالب های سینمایی پس از جنگ رها کردند و رئالیسم نوینی در پایان سالهای بیست در هنر سینما پایه گذاردند.
و ظاهرا هرگونه برخورد عاطفی از نوع رمانتیک با شخصیتهایی که توصیف می شوند از فیلمها طرد شد.
و تصمیم گرفته شد که فرد به هیچ وجه نباید مرکز ثقل توجه قرار گیرد واین توجه باید معطوف به عده ی کثیری از افراد گردد و واقعیت گرایی نوین، ناب ترین بیان خود را ارائه داد.
جنبش دیگر رئالیسم به صورت رئالیسم شاعرانه در فرانسه در سالهای اختراع صدا در سینما (1928) تجلی یافت.
سالهای میان 1935 تا1939 برای سینمای فرانسه به صورت سالهای پرباری در آمد و موفق به ابداع و کسب روش ویژه ای شد که در خارج از فرانسه موجب کسب اعتبار برای آن گردید.
گرایش به واقعیت ها، انتقاد شدید اجتماعی همراه با نوعی بدبینی نامشخص، از ویژگی های بیشتر فیلمهای این دوره به شمار می رود.
ژان ویگو با فیلم "درباره ی نیس"، که فیلمی انتقادی – طنز بود پا به عرصه سینمای رئال فرانسه گذاشت.
در این فیلم که نوعی فیلم مستند اجتماعی بود، دو فیلمبردار با دوربین مخفی خود از زنان ثروتمندی که در بلوار آنگلز شهر نیس به گشت و گذار مشغول بودند فیلم برداری کردند و بعد ویگو در حین مونتاژ، صحنه هایی از شهر قدیمی نیس را با تصاویری جالب از باغ وحش در هم آمیخت.
تصاویر تحریک آمیز هتل های اشرافی دنیای یکنواخت و پر امتیاز اشراف را به زیر سوال کشید.
درباره ی نیس یک فیلم ساخته پرداخته ی مونتاژ بود که تصاویر آن در برخورد با یکدیگر معنی و مفهوم پیدا می کردند.
فیلم دیگر ویگو"نمره ی اخلاق صفر" نیز نقطه نظری مستند به شمار می آمد.
اصطلاح رئالیسم شاعرانه اولین بار به فیلمهای مارسل کارنه داده شد.
خصوصیت فیلمهای رئالیستی عبارت بودند از علاقه و توجه به محرومین، توجه به مسائل اجتماعی و به ویژه تعارض های میان فرد و جامعه و تجزیه و تحلیل افراد در محیط های خاص.
اصولا پیدایش رئالیسم در حوزه هنر عکاسی به طور مستقیم به پیشرفتهای تکنولوژیک بشر مرتبط است..
یک دیدگاه جالب این است که پیدایش رئالیسم به طور مشخص با کشف دوربین عکاسی مرتبط است.
یعنی پیدایش وسیله ای که به انسان امکان ثبت و ضبط کامل یک لحظه (و یا برش) از زندگی را میدهد.
بررسی همزمانی کشف و پیشرفت تکنولوژی دوربین عکاسی با ایجاد و پیشرفت سبک رئالیسم ادبی به شکلی تایید کننده نظر فوق است.
در یکی از روزهای تابستان سال1827 ژوزف نیسفور نیپس موفق به ثبت اولین تصویر ثابت شد .
البته مدت کمی بعد نمونه بهتری از عکس و دوربین Niépce به وسیله Louis-Jacques-Mandé Daguerre ساخته شد .
این دوره زمانی را تقریبا با دوره کاری بالزاک میشود یکسان گرفت.
جالب اینجاست که در سال 1877 صفحات عکاسی (فیلم عکاسی) جدیدی به وسیله George Eastman ساخته شد که عملا انقلابی در ساختار دوربین های عکاسی پدید آورد.
دوربینهای ساخته شده بعد از تولید این صفحات عکاسی را به عنوان اولین نسل جدی دوربینهای عکاسی امروزی به حساب می آورند.
اما نکته جالب اینجاست که این پیشرفت چشمگیر در صنعت عکاسی با دوره کاری امیل زولا ( 1840-1902 ) هماهنگی دارد.
به عنوان مثال امیل زولا ( نویسنده ی ناتورالیست) شاهکارش "ژرمینال" را در فاصله سالهای 5-1884 نوشت.
این به این معنی است که پیشرفت تکنولوژیک در صنعت عکاسی با انتقال جریان ادبی رئالیسم به ناتورالیسم هماهنگی زمانی دارد.
این هماهنگی زمانی کاملا معنادار است و نشانه اثر گذاری این جریانها بر یکدیگر و رشد هر دوی آنها ست.
یعنی ایجاد توانایی در ثبت و ضبط لحظات و عینیت بیرونی افراد و اشیا و گسترش توانایی در این نحوه نمایش.
عکسهای رئال نیز مانند فیلمهای رئال در دسته عکسهای مستند و خبری دسته بندی می شوند.
عکسهایی از لحظات طبیعی زندگی انسانها یا حیوانات و...
خصوصیت عکسهای رئالیستی- انسانی نیز در بیشتر موارد علاقه و توجه به محرومین، موضوعات جنگ و خسارات جنگی، توجه به مسائل اجتماعی و همان تعارض های میان فرد و جامعه و تجزیه و تحلیل افراد در محیط های خاص بود که بدون اغراق عکاس( برعکس سبک های دیگر در عکاسی که لازمه ی آنها اغراق می باشد) و از راه ثبت مستقیم لحظه یا ثبت فرد در لحظه ای غیر از ژست و به طور طبیعی است.
عدم استفاده از رتوش، گریم، نورپردازی خاص و نشان دادن جزئیات صورت از خصوصیات عکسهای پرتره ی رئالیستی است.
عکسهای رئالیستی در فضایی کاملا طبیعی و با نوری طبیعی و بدون اغراق ثبت می شدند..
روش شناسی رئالیسم در هنر انتخاب صفت «رئالیسم انتقادی» بیعلت و خودانگیخته نبوده است، بلکه نتیجهٔ ارزیابی رویکرد رئالیسم و آثار آن از تجربهٔ فکری امروز است.
دیگر اینکه انتخاب صفت جدا کردن رئالیسم غرب از رئالیسم سوسیالیستی است چرا که بین آنها نزاعی فراتر از همه پارامترهای تضادهای خارجی است.
فلاسفه اولین کسانی بودند که بین رئالیسم ساده و رئالیسم انتقادی فرق گذاشتند.
بر این اساس که رئالیسم ساده به اشیا همان طور که هستند مینگرد بیآنکه فرقی بین ظاهر خارجی و واقعیت اصلی آنها قائل شود.
در صورتی که انسان ـ حتی در تجربههای روزمرهٔ خود، توانایی درک حواس را ندارد، اشیای دور، از نظر حجم حقیقی کوچکتر، به نظر میآیند.
مثلاً خط آهن به نظر میرسد که به هم میرسند در حالیکه همیشه موازی هستند، تا آنجا که از ظهور پدیدههای نظری در شناخت آغاز و به لزوم استفاده رئالیسم در نقد و بررسی قبل از تسلیم به آن انجامید.
پس این روش خود را با بقیهٔ معارف انسانی همانند کرد تا پذیرشی ساده برای اشیا بدون شناخت شرایط و پوششهایی که آن را در برگرفته بودند بدون ادراک کافی از شرایط خود قابل پذیرش باشد.
صفت انتقادی برای رئالیسم ـ به مفهوم فلسفی آن ـ آن را به تمثیل زندگی و آگاهی ژرف نزدیکتر، و به دور از حالت ادراک محوری که مرحله اول را کامل میکند هماهنگ کرد .
بنابراین به بُعد فلسفی انتقادی رئالیسم، بُعدی اضافه میشود که به طور همزمان دارای طیفی ادبی اجتماعی است و این مسئله به دیدگاه هنرمند، در جهان غرب از واقعیت برمیگردد.
ویژگی مشترک بین همه هنرمندان و نویسندگان جهان سرمایهداری ـ همان گونه که «ارنست فیشر» میگوید، ناتوانی آنها از قبول واقعیت اجتماعی حول آنها و تسلیم به آن است.
و به رغم اینکه صدای همه نظامهای اجتماعی در هنر ـ چه آنها که به آن شوریدهاند و چه آنها که با آن کنار آمدهاند ـ است، با این حال ما، در سایه سرمایهداری همه هنرها را میبینیم که موضعی معارض و انتقادی و سرکش گرفتند.
بیگانگی انسان با خود و وضعیت شدید لگدمال شدن او را در سایه این نظام هموار کرد، تا آنجا که همه ثروتهای زمین را چون زالو میمکیدند و گرایش سودجویی و سوداگری در همهٔ جهان، به جایی رسید که نیروهای خلّاقه به درجهای از نفرت رسیدند که ضد اوضاع حاکم سر به شورش برداشتند۲ و بدینترتیب تمثیل آنها از واقعیت، رنگیـ اساساًـ انتقادی گرفت و از پنهانکاری و بیگناهسازی آن دور شدند .
و چنانچه به محدودسازی نشانههای رئالیسم منتقدان تقلیدی غرب مراجعه کنیم آن کوتهنظریهای آشکار را در تصوراتشان میبینیم.
تلاشی سخت در محصور کردن در زمانی معین میبینیم، با این همه درک ابعاد دیدگاه غرب را به ما میدهد بدون اینکه در محدودیتهای نظری توقف کنیم، به ابعاد ضعف آنها اشاره خواهیم کرد و چه بسا که این امر در اساس به جنگ ایدئولوژیک معاصر باز میگردد که به سطح زیباشناختی نیز منتقل شده است .
تعریفی که بزرگان نقد رئالیسم به ما میدهند این است: «تمثیل موضوعی واقعیت اجتماعی معاصر»۳ که فاقد اشاره به عنصر انتقادی که ریشهٔ رئالیسم امروز است، و فقط به وضعیت آن در روند تاریخی مقابل رومانتیسم میپردازند، سپس بنا به منظوری خاص به جداسازی این تعریف در ابعاد مختلف میپردازند، اینکه رئالیسم غلو کردن را در خیال و زیادهروی در توهمات بلندپروازانه ـ همچنین ـ به نظرشان ـ مجازی و نمادین بودن و اسلوبی تصفیهشده در سطح بالا که به تجردگرایی و توهمگرایی یا فقط راهحلی لفظی با نقش و نگار میانجامد.
این بدان معنی است که رئالیسم به اساطیر اهمیت نمیدهد و عالم رؤیا را به هیچ میانگاردـ که خواهیم دید این تعبیر مطلقاً غلط استـ نیز احتمال و آنچه را که تصادفاً یکباره به وجود میآید انکار مینماید و از شگفتیها و عجایب استقبال نمیکند.
همه اینها برای این است که جامعه تصور خود را امروز بر اساس دنیای علم قرن نوزدهم بنا نهاده است.
جهانی که بر اساس علت و معلول استوار است، جهانی که از معجزات و هر آنچه که با ماوراء حسی مربوط میشود؛ حتی اگر انسان قادر به حفظ عقاید دینی خود باشد .
اگر رئالیسم از نظر اینان همه آن عناصری است که بدون آنها زندگی یک شعر پوچ است را آن همه رد میکند و عناصر سلبی را وارد حساب میکند.
مانند عناصر قبیح و موذی و کوچک و حقیر تا برای آنها میدانی مشروع باز کند و بازتاب به آن ادبیات جنسی و مرگ را که پیش از آن از موضوعها محرمه بودهاند .
بدون شک این تصور مرحلهای برای رئالیسم خود مسئول سوء تفاهم در جهان عرب شده است و طبیعی است که بزرگان هنر و ادب ما به این مسئله اهمیت نمیدهند اتهامی که برخی از منتقدان به رئالیسم از قرن نوزدهم تاکنون به آنها میزنند مثل فلاسفه محدث ـ همان گونه که بعضی از پژوهشهای تقلیدی که مراحل تکاملی آن را نادیده گرفتهاند و خود را از حقیقت مهمی به تجاهل میزنند .
آن عملیات گزینشی رئالیسم بزرگ که ادبیات سوسیالیستی جزئی از آن است ـ و به حق برتر از آن نیستـ نه فقط برابر در روند مذهبی مسئول است، بلکه نوآوران بزرگ غرب در حفظ ریشه اساسی آن با خلاصهای از تجارب هنری و زندگی ایفا کردند و به همین دلیل تقالید «رئالیسم انتقادی» هرگز قطع نشد، بلکه فقط در ابعاد و نامگذاریها متفاوت گردید .
در اینجا با بعضی منتقدان محافظهکار همراه میشویم که تصورشان از رئالیسم این است که به مشکلات نظری و ابراز تناقضاتی میپردازند که به ظن آنها نه راه حلی دارد و نه فراتر از آن میتوان رفت و به جای استفاده از واژهٔ «مسئولیت» نام آن را «گرایش آموزشی» گذاشتند .
هنری ویلک تعریفی از رئالیسم میدهد که درون آن «گرایش آموزشی» دیده میشود، به رغم تمثیل کامل و مطمئنی که از رئالیسم داده است به گونهای نظری از هر گونه هدف تبلیغاتی یا اجتماعی دور میشود که ـ به زعم خودش ـ این تناقض را نشئتگرفته از مسئله رئالیسم بزرگ، از دیدگاه نظری است، و اگر نگاهی کوتاه به تاریخ ادبیات بیفکنیم خواهیم فهمید تغییر نابی است برای توصیف واقعیت اجتماعی معاصر یعنی درس انسانیت است و نقد اجتماعی دعوت به اصلاح و انکار جامعه وصف شده است، این تناقض زمانی آشکار میگردد ـ به نظر او ـ از درون «اصطلاح روسی» برای رئالیسم سوسیالیستی است و بر نویسنده است که جامعه را آن طور که هست باید توصیف کند و به طور همزمان میبایست جامعه را آن طور که باید باشد وصف کند .
بدون شک رئالیسم سوسیالیستی فقط شامل اصطلاح روسی نمیشود بلکه در تاریخ ادبیات جهان وارد شد و به عنوان مِلاکی فرهنگی برای همه قرار گرفت، ولی درگیری فکری که این ناقد بزرگ رئالیسم برای دشمنی با سوسیالیسم برمیگزیند و به جنگ سوسیالیسم اشاره میکند و به عنوان یک سبک ادبی رو به افول گذاشتهشده میانگارد و بزرگترین ویژگی آن را که همان نقد زندگی است در نظر میگیرد و این وظیفه هنر و ادبیات و اندیشهٔ زیربنایی است.