دانلود مقاله نقش اخلاق پیامبر اسلام در زمان خود پیامبر

Word 245 KB 14210 50
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام‏دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به‏سزایى داشت:
    1- اخلاق پیامبر ص
    2- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع)
    3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س)
    در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) درپیشرفت اسلام و جذب ‏دل‏ها تصریح شده است، آن جا که مى‏خوانیم: «فبما رحمه من الله‏لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم‏و استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما!

    به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان‏گشته‏اى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده‏مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش، و براى آن‏ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن‏ها مشورت فرما.»
    ازاین آیه استفاده مى‏شود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگ‏دل و سخت‏گیر نمى‏توانند مردم‏دارى کنند، و به جذب‏نیروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دست‏شکست‏خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت‏هاى نیک و پیوند دهنده است که موجب‏انسجام مى‏گردد.

    پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش‏هاى اخلاقى را بسیار ارج‏مى‏نهاد، خود در سیره عملى‏اش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره‏اى شادان و کلامى‏دلاویز با حوادث برخورد مى‏کرد.
    یکى از شاخصه هاى پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام‏دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، این خلق نیکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چیز در پیشرفت اسلام نقش به‏سزایى داشت: 1- اخلاق پیامبر ص 2- شمشیر و مجاهدات حضرت على (ع) 3- انفاق ثروت حضرت خدیجه (س) در قرآن مجید، به نقش اخلاق پیامبر (ص) درپیشرفت اسلام و جذب ‏دل‏ها تصریح شده است، آن جا که مى‏خوانیم: «فبما رحمه من الله‏لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم‏و استغفر لهم و شاورهم فى الامر; اى رسول ما!

    به خاطر لطف ورحمتى که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان‏گشته‏اى، و اگر خشن و سنگدل بودى، مردم از دور تو پراکنده‏مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش، و براى آن‏ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن‏ها مشورت فرما.» ازاین آیه استفاده مى‏شود که : 1- نرمش و اخلاق نیک، یک هدیه الهى است، کسانى که نرمش ندارند،از این موهبت الهى محرومند; 2- افراد سنگ‏دل و سخت‏گیر نمى‏توانند مردم‏دارى کنند، و به جذب‏نیروهاى انسانى بپردازند; 3- رهبرى و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است; 4- باید دست‏شکست‏خوردگان در جنگ و گنهکاران شرمنده را گرفت وجذب کرد (با توجه به این که شان نزول آیه مذکور در موردندامت فراریان مسلمان در جنگ احد نازل شده است); 5- مشورت با مردم از خصلت‏هاى نیک و پیوند دهنده است که موجب‏انسجام مى‏گردد.

    پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش‏هاى اخلاقى را بسیار ارج‏مى‏نهاد، خود در سیره عملى‏اش مجسمه فضایل اخلاقى و ارزش‏هاى والاى‏انسانى بود، او در همه ابعاد زندگى با چهره‏اى شادان و کلامى‏دلاویز با حوادث برخورد مى‏کرد.

    به عنوان مثال، درتاریخ آمده‏است:در سال نهم هجرت هنگامى که قبیله سرکش طى بر اثر حمله‏قهرمانانه سپاه اسلام شکست ‏خوردند، عدى بن حاتم که از سرشناسان‏این قبیله بود به شام گریخت، ولى خواهر او که «سفانه‏» نام‏داشت‏ به اسارت سپاه اسلام درآمد.

    سفانه را همراه سایر اسیران به مدینه آوردند و آنان را درنزدیک مسجد در خانه‏اى جاى دادند، روزى رسول خدا (ص) از آن‏اسیران دیدن کرد، سفانه از موقعیت استفاده کرده و گفت: «یا محمد هلک الوالد و غاب الوافد فان رایت ان تخلى عنى، و لا تشمت ‏بى احیاء العرب، فان ابى کان یفک العانى، و یحفظ الجار، و یطعم‏الطعام، و یفشى السلام، و یعین على نوائب الدهر; اى محمد!پدرم (حاتم) از دنیا رفت، و نگهبان و سرپرستم (عدى) ناپدید شدو فرار کرد، اگر صلاح بدانى مرا آزاد کن، و شماتت و بدگویى‏قبیله‏هاى عرب‏ها را از من دور ساز، همانا پدرم (حاتم) بردگان‏را آزاد مى‏ساخت، از همسایگان نگهبانى مى‏نمود، و به مردم غذامى‏رسانید، و آشکارا سلام مى‏کرد، و در حوادث تلخ روزگار، مردم‏را یارى مى‏نمود.» پیامبر اکرم (ص) که به ارزش‏هاى اخلاقى، احترام شایان مى‏نمود، به‏سفانه فرمود: «یا جاریه هذه صفه المؤمنین حقا، لو کان ابوک مسلما لترحمناعلیه; اى دختر!

    این ویژگى‏هایى که برشمردى، از صفات مؤمنان‏راستین است، اگر پدرت مسلمان بود، ما او را مورد لطف و رحمت‏قرار مى‏دادیم.» آنگاه پیامبر (ص) به مسؤولین امر فرمود:«خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق; این دختر را به‏پاس احترامى که پدرش به ارزش‏هاى اخلاقى مى‏نمود، آزاد سازید.».

    آن گاه پیامبر (ص) لباس نو به او پوشانید، و هزینه سفر به شام‏را در اختیار او گذاشت، و او را همراه افراد مورد اطمینان به‏شام نزد برادرش رهسپار کرد.

    نمونه‏هایى از اخلاق پیامبر )ص( در سیره عملى پیامبر (ص) صدها نمونه از اخلاق نیک و زیبا وجوددارد که هر کدام نشانگر قطره‏اى از اقیانوس عظیم حسن خلق آن‏حضرت است، همان گونه که خداوند با تعبیر «و انک لعلى خلق‏عظیم; و همانا تو اخلاق عظیم و برجسته‏اى دارى‏» به این مطلب‏اشاره فرموده است.

    نظر شما را به چند نمونه از آن‏ها جلب‏مى‏کنیم: 1- عدى بن حاتم مى‏گوید: «هنگامى که خواهرم سفانه به اسارت‏سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گریختم، پس از مدتى خواهرم‏با کمال وقار و متانت ‏به شام آمد و مرا در مورد این که‏گریخته‏ام و او را تنها گذاشتم سرزنش کرد، عذرخواهى کردم، پس‏از چند روزى از او که بانویى خردمند و هوشیار بود، پرسیدم:«این مرد (پیامبر اسلام) را چگونه دیدى؟» گفت: «سوگند به‏خدا او را رادمردى شکوهمند یافتم، سزاوار است که به اوبپیوندى که در این صورت به جهانى از عزت و عظمت پیوسته‏اى‏».

    با خود گفتم به راستى که نظریه صحیح همین است، به عنوان پذیرش‏اسلام، به مدینه سفر کردم، پیامبر (ص) در مسجد بود، در آن جا به‏محضرش رسیدم، سلام کردم، جواب سلامم را داد و پرسید:کیستى؟

    عرض کردم عدى بن حاتم هستم، آن حضرت برخاست و مرا به‏سوى خانه‏اش برد، در مسیر راه با این که مرا به خانه مى‏برد،بانویى سالخورده و مستضعف با او دیدار کرد، اظهار نیاز نمود،پیامبر (ص) به مدتى طولانى در آنجا توقف کرد و آن بانو را درمورد تامین نیازهایش راهنمایى فرمود.

    با خود گفتم:«سوگند به خدا این شخص پادشاه نیست.» سپس از آن جا گذشتیم وبه خانه رسول خدا (ص) وارد شدم، پیامبر (ص) از من استقبال وپذیرایى گرمى نمود، زیراندازى که از لیف خرما بود، نزدم آوردو به من فرمود: بر روى آن بنشین.

    گفتم: بلکه شما بر آن‏بنشینید.

    فرمود: نه، شما بر آن بنشین، خود آن حضرت بر روى‏زمین نشست، با خود گفتم: این نیز نشانه دیگر که آن حضرت،پادشاه نیست.

    سپس مطلبى از دینم را که راز پوشیده بود بیان‏فرمود، دریافتم که او بر رازها آگاهى دارد، و فهمیدم که‏پیامبر مرسل مى‏باشد، بیانات و پیشگوییها و مهربانى‏هایش مراشیفته‏اش کرده و همانجا مسلمان شدم.» 2- در جنگ خیبر که با حضور شخص پیامبر (ص) در سال هفتم هجرت‏رخ داد، پس از پیروزى سپاه اسلام بر سپاه کفر، جمعى از یهودیان‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، یکى از اسیران، صفیه دختر حى بن‏اخطب (دانشمند سرشناس یهود) بود.بلال حبشى، صفیه را به همراه زنى دیگر به اسارت گرفت و آن‏ها رابه حضور پیامبر (ص) آورد، ولى هنگام آوردن آن‏ها اصول اخلاقى رارعایت نکرد، و آن‏ها را از کنار جنازه‏هاى کشته‏شدگان یهود حرکت‏داد، صفیه وقتى که پیکرهاى پاره پاره یهودیان را دید بسیارناراحت‏شد و صورتش را خراشید، و خاک بر سر خود ریخت، و سخت‏گریه کرد.

    هنگامى که بلال آنها را نزد پیامبر (ص) آورد،پیامبر (ص) از صفیه پرسید: «چرا صورتت را خراشیده‏اى و این‏گونه خاک‏آلود و افسرده هستى؟!

    » صفیه ماجراى عبورش از کنارجنازه‏ها را بیان کرد، رسول اکرم (ص) از رفتار غیر انسانى و خلاف‏اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت‏ شده و بلال را سرزنش کرده و فرمود: «ا نزعت منک الرحمه یا بلال حیث تمر بامراتین على قتلى‏رجالهما; اى بلال!

    آیا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت‏بربسته که آن‏ها را از کنار کشته‏شدگانشان عبور مى‏دهى؟!

    چرابى‏رحمى کردى؟» جالب این که پیامبر اکرم (ص) براى جبران رنج‏ها و ناراحتى‏هاى‏صفیه، با او ازدواج کرد، سپس او را آزاد، و بار دیگر باپیش ‏نهاد صفیه با او ازدواج نمود و به این ترتیب، ناراحتى‏هاى اورا به طور کلى از قلبش زدود.

    3- در ماجراى جنگ حنین که در سال هشتم هجرت رخ داد، شیماءدختر حلیمه که خواهر رضاعى پیامبر (ص) بود، با جمعى از دودمانش‏به اسارت سپاه اسلام درآمدند، پیامبر (ص) هنگامى که شیماء را درمیان اسیران دید، به یاد محبت‏هاى او و مادرش در دوران‏شیرخوارگى، احترام و محبت‏شایانى به شیماء کرد.

    پیش روى اوبرخاست و عباى خود را بر زمین گستراند، و شیماء را روى آن‏نشانید، و با مهربانى مخصوصى از او احوال‏پرسى کرد، و به اوامر فرمود: «تو همان هستى که در روزگار شیرخوارگى به من محبت‏کردى...» (با این که از آن زمان حدود شصت‏سال گذشته بود(.

    شیماء از پیامبر (ص) تقاضا کرد، تا اسیران طایفه‏اش را آزادسازد، یامبر (ص) به او فرمود:«من سهمیه خودمرا بخشیدم،و در مورد سهمیه سایر مسلمانان،به تو پیشنهاد مى‏کنم که بعد از نماز ظهر برخیز و در حضورمسلمانان، بخشش مرا وسیله خود قرار بده تا آنها نیز سهمیه خودرا ببخشند.

    شیماء همین کار را انجام داد، مسلمانان گفتند: «ما نیز به‏پیروى از پیامبر (ص) سهمیه خود را بخشیدیم.» سیره‏نویس معروف‏ابن هشام مى‏نویسد: «پیامبر (ص) به شیماء فرمود: اگر بخواهى باکمال محبت و احترام، در نزد ما بمان و زندگى کن، و اگر دوست‏دارى تو را از نعمت‏ها بهره‏مند مى‏سازم و به سلامتى به سوى قوم‏خود بازگرد؟» شیماء گفت: مى‏خواهم به سوى قوم خود بازگردم.پیامبر (ص) یک غلام و یک کنیز به او بخشید و این دو با هم‏ازدواج کردند، و به عنوان خدمتکار خانه شیماء به زندگى خودادامه دادند.

    4- مهربانى و اخلاق نیکوى پیامبر (ص) در حدى بود که امام صادق (ع)فرمود:روزى رسول خدا (ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند، مردم بسیارى به‏او اقتدا کردند، ولى آن‏ها ناگاه دیدند آن حضرت بر خلاف معمول‏دو رکعت آخر نماز را با شتاب تمام کرد (مردم از خودمى‏پرسیدند، به راستى چه حادثه مهمى رخ داده که پیامبر (ص)نمازش را با شتاب تمام کرد؟!) پس از نماز از پیامبر (ص)پرسیدند: «مگر چه شده؟

    که شما این گونه نماز را (با حذف‏مستحبات) به پایان بردى؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:«اما سمعتم صراخ الصبى; آیا شما صداى گریه کودک رانشنیدید؟» معلوم شد که کودکى در چند قدمى محل نمازگزاران‏گریه مى‏کرده، و کسى نبود که او را آرام کند، صداى گریه او دل‏مهربان پیامبر (ص) را به درد آورد، از این رو نماز را با شتاب‏تمام کرد، تا کودک را از آن وضع بیرون آورده، و نوازش نماید.

    5- عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملى ازجمله جاذبه‏هاى اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما در صف مسلمانان قرار گرفت، او دوستى از یهودیان به نام‏«زید بن شعبه‏» داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت مى‏کرد، و عظمت محتواى اسلام را براى او شرح‏مى‏داد بلکه به اسلام گرویده شود، ولى زید هم چنان بر یهودى‏بودن خود پافشارى مى‏کرد و مسلمان نمى‏شد.

    عبدالله مى‏گوید: روزى‏به مسجدالنبى رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشسته‏و مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علت‏مسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانه‏ام نشسته‏بودم و کتاب آسمانى تورات را مى‏خواندم، وقتى که به آیاتى که‏در مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرف‏اندیشى آن را خواندم‏و ویژگى هاى محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او داراى آن ویژگى‏ها که یکى از آنها«حلم و خویشتن‏دارى‏» بود هست‏یا نه؟

    چند روز به محضرش رفتم،و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قراردادم، همه آن ویژگى‏ها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنهایک ویژگى مانده است، باید در این مورد نیز به کند و کاو خودادامه دهم، آن ویژگى حلم و خویشتن‏دارى او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلان‏هرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتن‏دارى نبینند.» روزى براى یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،دیدم عرب بادیه‏نشینى سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتى که‏محمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من از میان فلان قبیله به‏اینجا آمده‏ام، خشکسالى و قحطى باعث‏شده که همه گرفتار فقر ونادارى شده‏ایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهى در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه مى‏کنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنى.» محمد (ص) به حضرت على (ع)فرمود:آیا از فلان وجوه چیزى نزد تومانده است؟

    حضرت على (ع) گفت: نه،پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرض‏کردم اى رسول خدا!

    اگر بخواهى با تو خرید و فروش سلف کنم،اکنون فلان مبلغ به تو مى‏دهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهى، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیه‏نشین داد.

    من‏هم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزى به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصى حرکت مى‏کرد، سپس درسایه درختى نشست و هر کدام از یارانش در گوشه‏اى نشستند، من‏گستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:«اى پسر ابو طالب!

    من شما را خوب مى‏شناسم که مال مردم رامى‏گیرید و در بازگرداندن آن کوتاهى و سستى مى‏کنید، آیا مى‏دانى‏که چند روزى به آخر مدت مهلت ‏بیشتر نمانده است؟» من با کمال‏بى‏پروایى این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این که‏چند روزى به آخر مدت مهلت‏باقىمانده بود) ناگاه از پشت‏سر آن‏حضرت، صداى خشنى شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را ازنیام برکشیده ، به من رو کرد و گفت: «اى سگ!

    دور باش.» عمرخواست ‏باشمشیر به من حمله کند، محمد (ص) از او جلوگیرى کرد وفرمود:«نیازى به این گونه پرخاش‏گرى نیست، باید او (زید) را به حلم‏و حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.» عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد.

    گفتم: این زیادى چیست؟

    گفت:چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدى،محمد (ص) به من دستور داد این زیادى‏را به تو دهم، تا از تو دلجویى شود، و خوشنودى تو به دست آید.

    هنگامى که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلام‏و اخلاق زیباى محمد (ص) شدم، و گواهى به یکتایى خدا، و رسالت ‏محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم.

    این‏ها چند نمونه از سلوک اخلاقى پیامبر اسلام (ص) بود، که هرکدام چون آیینه اى شفاف ما را به تماشاى جمال زیباى اخلاق نیک‏آن حضرت دعوت مى‏کند، و یکى از راز و رمزهاى مهم پیشرفت اسلام‏در صدر اسلام را که بسیار چشمگیر بود، به ما نشان مى‏دهد.

    در فرازى از گفتار حضرت على (ع) در شان اخلاق پیامبر (ص) چنین‏آمده:«رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائما خوش‏رو،خندان، نرم و ملایم بود، هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان،عیبجو و مدیحه‏گر نبود، هیچ کس از او مایوس نمى‏شد، و هر کس به‏در خانه او مى‏آمد، نومید باز نمى‏گشت، سه چیز را از خود دورکرده بود; مجادله در سخن، پرگویى، و دخالت در کارى که به اومربوط نبود، او کسى را مذمت نمى‏کرد، و از لغزش‏هاى پنهانى مردم‏جستجو نمى‏نمود، جز در مواردى که ثواب الهى دارد سخن نمى‏گفت،در موقع سخن گفتن به قدرى گفتارش نفوذ داشت که همه سکوت نموده‏و سراپا گوش مى‏شدند...

    .» فرا رسیدن ماتم جانسوز رحلت کامل‏ترین انسان، حضرت ختمى مرتبت‏و شهادت سبط اکبرش حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام را در این‏روز و هم چنین شهادت امام على بن موسى الرضا علیه السلام را درآخر این ماه به فرزند دلبندش حضرت ولى الله الاعظم ارواحنافداه، مقام معظم رهبرى و به جهان بشریت، و مسلمانان دنیا وشیعیان و به ویژه امت پاسدار اسلام و پیروان اهل بیت عصمت وطهارت تسلیت عرض مى‏کنیم به این امید که ان شاء الله پیروى ازثقلین را سرلوحه اعمال خود قرار دهیم تا پیامبر و خداى پیامبراز ما خشنود و به شفاعت آن ذوات پاک در روز «وا نفسا» نایل‏آییم.

    جایگاه محبت و مهرورزی در دین اسلام با استفاده از سیره‌ی ‌عملی‌ پیامبر رحمت ومهربانی جایگاه محبت و مهرورزی در دین اسلام با استفاده از سیره‌ی ‌عملی‌ پیامبر رحمت ومهربانی زندگی دریای متلاطمی‌ست که قطب‌ نمای آن محبت است.

    خداوند پیش از آن که انسان را بیافریند عشق را آفرید چرا که می‌دانست انسان بدون عشق، درد روح را درک نخواهد کرد و بدون درد‌ بخشی از خداوندِ خدا را، در خویشتنِ خویش نخواهد داشت.

    سلام بر تو ای طلایه‌دار محبت و مهرورزی، سلام بر تو و سلام بر آن لحظه‌ای که خیال قدم نهادن در این بیکران ظلم و جهل و خشم و نفرت را داشتی که: به کام تشنه، جهان را رسید جرعه‌ی ناب / نگاه سبزه در آغوش آب بود آن شب دریده پرده‌ی ظلمت، به تیغ نور یقین/ نگار پرده نشین بی‌نقاب بود آن شب ز طلعت رخ احمد به راست پنداری / که چشم آیینه در آفتاب بود آن شب ترنم صدایش چون بال پروانه‌ها لطیف و دلنواز بود.

    لبخند ملیحش همچون شکفتن گل محمدی در باغ سبز و پر طراوتی بود که از نسیم خنکش دل‌های خسته و تب‌دار جانی دوباره می‌گرفتند.

    نفس مسیحایی‌‌اش آرام‌بخش دل‌های زخم خورده‌ی یتیمان بی‌خانمان و از همه جا رانده‌ی دنیای آلوده‌ی اغنیا بود.

    ندایش نوید پار‌گی بندهای اسیران دیو و دد زمانه را می‌داد.

    دختران محکوم به مرگ جاهلیت در شعاع رسالتش که نوید آزادی و رهایی می‌داد با عشق و محبت به سکون رسیدند.

    او رایحه‌ی بهشت بر سینه داشت و خورشید مهربان با تمام عظمت و نورانیت خود در برابرش خجل بود و هر روز با شرمساری طلوع و با خضوع و خشوع در برابر این همه مهر و مهربانی و زیبایی و نورانیت و کمال او غروب می‌کرد.

    در جنگ‌های توسعه‌گرایانه‌ی امپراتوران، جهان گشایان، سلاطین، زمام‌‌داران، استعمارگران، تجاوزگران و دیکتاتوران در جوامع بشری و همچنان ادامه‌ی آن تاکنون، خیلی از ارزش‌های مادی، معنوی، اجتماعی، تمدن بشری و میلیون‌ها انسان‌های کره‌ی زمین را به نفع کوتاه مدت مستبدین و فرعونیان زمان از بین برده‌اند.

    بعد از آن که متجاوزین، جلادان و عاملین جنگ بالاخره خسته شدند و آن گاه بالای اجساد مقتولین و بر خاکسترهای ویرانه‌های تمدن بشری، پیشنهاد صلح می‌دهند که اصلاً برای صلح، چیزی باقی نمانده است.

    این تراژدی بشری ناشی از جبر، دیکتاتوری، تجاوز به حریم دیگران و افزون‌خواهی می‌باشد.

    و این چنین است که در شریعت اسلام خشونت جایی ندارد؛ چون نرمش در اسلام عاملی برای گسترش ایمان است.

    بدین آیه توجه گردد که به حضرت محمد(ص) می‌فرماید: «از پرتو رحمت الهی است که تو با آن‌ها نرمش کردی، و اگر درشت‌خوی و سنگ‌دل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند».

    (آل عمران /159) بهترین سمبل عدم خشونت، هابیل فرزند آدم (ع) است.

    در قرآن می‌فرماید: «اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به سوی تو دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم.

    آخر من از خدا، پروردگار جهانیان می‌ترسم.

    من می‌‌خواهم با گناه من و گناه خود برگردی و از دوزخیان باشی و این سزای ستمگران است».

    (المائده / 28-29) بدین فرمان الهی برای حضرت موسی(ع) و برادرش هارون دقت شود که چگونه عدم خشونت را توصیه فرموده است.

    می‌فرماید: «به سوی فرعون بروید که سرکشی کرده است؛ سپس به نرمی با او سخن بگویید.» (طه / 43- 44) و یا به این فرمان الهی برای حضرت رسول (ص) توجه شود که می‌فرماید: «هرگز نباید کسانی که ایمان ندارند، مایه‌ی خشم و ناراحتی تو گردند».

    (الروم/60) بدین حدیث نبوی دقت شود که همه توصیه‌های بازدارنده از خشونت‌اند.

    «نرمی میمنت دارد و خشونت نحوست.» (1) (اصول کافی، کلینی، ج 3، ص 182) و یا این حدیث که می‌فرماید: «نرمی روی هر چه گذاشته شد آن را زینت داد و از هر چه برداشته شد، زشتش ساخت.» (2) (اصول کافی، کلینی، ج 3، ص 182) و یا این حدیث که می‌فرماید: «در نرمی، زیادی و برکت است و هر که از نرمی محروم شد از خیر محروم گشت.» (3) (اصول کافی، کلینی، ج 3 ص 182) و یا این حدیث نغز که می‌فرماید: «غضب، ایمان را فاسد می‌کند چنان که سرکه عسل را».

    (4) (اصول کافی، کلینی، ج 3، ص 182) به این شعر عبرت‌انگیز توجه نماییم که شاعر شیرین سخن چنین گفته است: به نرمی چو کاری توان برد پیش / درشتی مجویید از اندازه بیش سر خصم گر بشکند مشت تو / شود نیز آزرده انگشت تو طریق جبر، خیره‌سری،‌خشونت و قتل از هر جناحی که باشد، نتایج منفی و تباه کننده‌ای را به دنبال دارد و انتقام جویی را در جامعه گسترش می‌دهد.

    پس به همان اندازه که آغاز یک جنگ،‌ جنگ وحشتناک و تباه کننده‌ی دیگری را در پی دارد، برعکس، همان پیمان آشتی و تسامح خردمندانه، عقلانیت بیشتر و موجب آشتی مستحکم و مهرورزی در میان افراد جامعه می‌شود.

    در این اندیشه نباشیم که خون را با خون بشوییم.

    این منطق جلادان است که آدم‌کشی، انتقام جویی و تباهی مدنیت و انسان را ترویج می‌دهند.

    نتایج جنگ خانمان سوز سه دهه‌ی اخیر افغانستان یک عبرت است تا از جنگ به صورت عاقلانه و آگاهانه دوری جسته و زمینه‌های صلح، زندگی مسالمت‌آمیز، همبستگی ملی و انسان دوستی را در جامعه‌ی خویش جستجو نماییم.

    ما باید افکار و منطق قتل، خشونت، کشتار، تباهی، ویرانگری، نفی یکدیگر، تصفیه نژادی، اعدام، سنگسار، اهانت، تمدن ستیزی، زن ستیزی و غیره را از نهادهای جامعه تدریجاً و به طور مسالمت‌آمیز کاهش و بالاخره برطرف سازیم و جای آن را به حیات مسالمت‌آمیز عقلانی، بشر دوستی، تمدن پروری،‌ تفاهم ملی، همسازگرایی فرهنگ و زبان، همکاری مشترک، همسویی لازم مذهبی – دینی، آبادانی کشور و ...

    بالاخره به فرهنگ انسان سالاری در کره زمین دهیم.

    در شریعت اسلام به اجرای عدالت اجتماعی تأکید فراوان شده است یا بهتر بگوییم هدف اسلام در این جهان برقراری عدالت اجتماعی است.

    آیا عدالت اجتماعی با مهرورزی منافات دارد؟

    خیر، زیرا در جامعه هر کس به آن چه که حق اوست برسد عدالت برقرار شده است.

    کار، بیمه، حقوق مناسب و توجه به شایستگی افراد در کسب مناصب و مشاغل از نیازهای جامعه امروزی است.

    رعایت این‌ها از علایم جامعه متعادل و عادل است که جایی برای مهرورزی نمی‌گذارد چرا که این‌ها حقوق افراد جامعه است.

    رفتار حضرت علی (ع) با برادر خود که از او تقاضای مساعدت نمود بیانگر ویژگی‌ عدالت خواهی و عدالت پروری آن حضرت است.

    امام، سرشار از محبت و عطوفت نسبت به همگان است تا چه رسد به برادر.

    مهربانی و بزرگواری آن حضرت زبانزد دوست و دشمن است همان طور عدالتش.

    آیا علی (ع) می‌تواند تحت تأثیر عطوفت و مهربانی خود نسبت به برادر قرار بگیرد و حق مسلمانان دیگر را از بیت‌المال به برادر ببخشد؟

    اگر این گونه بود، دیگر علی نبود و شخص دیگری بود.

    او عدالت را بر رأفت برادری ترجیح می‌دهد.

    آیا در برقراری عدالت نیازی به مهرورزی وجود دارد، برای این که اگر قرار بر اجرای عدالت باشد، کسی که مظلوم واقع شده و یا حقوقش تضییع شده به حق خود می‌رسد پس نیازی به مهرورزی و منت ندارد.

    حال اگر کسی حقوقی نداشته و ندارد آن هم نیازی به مهرورزی پیدا نمی‌کند مگر این که بخواهد حقی ضایع کند.

    ورود مهرورزی به جایگاه عدالت باعث بی‌عدالتی می‌شود.

    هر یک از این دو صفت در هر شخصی می‌تواند جمع شود اما نمی‌توانند به جای دیگر به کار روند.

    در غیر این صورت عادل بودن شخص زیر سؤال می‌رود.

    قاضی رئوف است.

    اما صفت دیگری که برای نقشش وجود دارد او را وادار به اجرای عدالت می‌کند و قاتل را به قصاص محکوم می‌کند.

    نتیجه این که: اگر حقوق اجتماعی افراد در جامعه رعایت شود در این صورت نیازی به مهرورزی نیست چون هر فرد به حق خود رسیده نه چیزی فراتر از آن، اگر نه بی‌عدالتی است چه با مهرورزی چه بدون آن.

    هدف از بعثت پیامبران ایجاد اخلاق حسنه و نیکو بود.

    حضرت محمد (ص) نیز به عنوان خاتم پیامبران مبعوث شد تا فضایل اخلاقی نیکو را تحقق بخشیده و رذایل اخلاقی را یاد‌آور شود.

    شک نیست یکی از مهم‌ترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.

    او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت می‌کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس متوسل نمی‌شد.

    هیچگاه در معامله سختگیری نمی‌کرد.

    با کسی مجادله و لجاجت نداشت و کار خود را به دیگری واگذار نمی‌کرد.

    پیامبر اسلام (ص) صدق گفتار و امانت‌داری را قوام زندگی می‌دانست و می‌فرمود: این دو در همه‌ی تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است.

    در نظر پیامبر اسلام (ص) همه‌ی افراد جامعه، مؤظف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند.

    پیامبر اکرم (ص) چنان متواضع بود که تمام مغروران و متکبران را به اعجاب وا می‌داشت.

    زندگی آن حضرت، رفتار و خصوصیات اخلاقی وی، محبت، قدرت، خلوص، استقامت و بلندی اندیشه و زیبایی روح را الهام می‌بخشید.

    سادگی رفتار، نرمخویی و فروتنی حضرت‌ محمد (ص) از صلابت شخصیت و جذبه معنویت وی نمی‌کاست.

    پیامبر اسلام (ص) علاوه بر این که ارزش‌های اخلاقی را بسیار ارج می‌نهاد، خود در سیره عملی برجسته فضایل اخلاقی و ارزش‌های والای انسانی بود، او در همه‌ی ابعاد زندگی با چهره‌ای شاد و کلامی مؤثر با حوادث برخورد می‌کرد.

    تلاش برای تحقق انسانیت وجود رسول خدا (ص) برای همه‌ی مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنی نمی‌کرد.

    همه‌ی مردم نزد او روزی خور خداوند بودند.

    بخشایش و گذشت بد رفتاری و بی‌حرمتی به شخص خود را با نظر اغماض می‌نگریست، کینه‌ی کسی را در دل نگاه نمی‌داشت و در صدد انتقام بر نمی‌آمد.

    روح بلند آن حضرت عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح می‌داد.

    حریم قانون آن حضرت، بد رفتاری و آزاری را که به شخص او می‌شد عفو می‌نمود ولی در مورد اشخاصی که به حریم قانون تجاوز می‌کردند گذشت نمی‌کرد و در اجرای عدالت و مجازات متخلف‌ـ هر که بود ـ مسامحه روا نمی‌داشت.

    زیرا قانون عدل، سایه‌ی امنیت اجتماعی و حافظ کیان جامعه است و نمی‌شود آن را بازیچه‌ی دست افراد بی‌کفایت قرار داد و جامعه را فدای فرد نمود.

    سعه‌ی صدر از ویژگی‌های بارز پیامبر اکرم (ص) است.

    اخلاق حضرت محمد (ص) همان اخلاقیاتی بوده است که پیامبران و انبیاء الهی دیگر نیز داشته‌اند اما آن چه که در حضرت محمد (ص) به عنوان خاتم الانبیاء وجود داشت، کامل‌تر و جامع‌تر از دیگر انبیاء بوده است.

    بزرگ‌ترین ویژگی‌ حضرت محمد(ص) سعه‌ی صدر است که در آیات قرآن به این خصیصه اشاره شده است.

    این در حالی‌ست که وقتی پیامبر(ص) برانگیخته شد از خداوند متعال خواست تا به او سعه‌ی صدر دهد که این ویژگی به عنوان ویژگی‌ مثبت و بارز و برجسته در آن حضرت نمایان شده است.

    پیامبر (ص) بسیار ساده و به دور از تکبر، غرور و فخر می‌زیست، او به گونه‌ای رفتار می‌کرد که خود را با کم‌ترین افراد یکسان می‌دانست و به خاطر پیامبر بودن، خود را برتر از دیگران نمی‌شمرد، تا جایی که می‌گفت در راه رفتن، ایستادن، زندگی کردن، خوابیدن و خوردن مانند دیگر بندگان خدا هستم.

    آن چه همیشه در پیامبر زبانزد بوده، لطافت و نرمی طبع او است که زمینه‌ساز جذب پیروان خاص خود را فراهم آورد، زیرا اگر لطافت و نرم خویی در پیامبر اکرم (ص) نبود یاران از اطراف او پراکنده می‌شدند.

    به دلیل القاب و صفات خاص ایشان بود که مسلمانان گروه گروه به وی ملحق شده و به او تمسک می‌جستند.

    آری؛ عدالت عین مهرورزی و محبت است زیرا در سایه سار عدالت همه‌ی اقشار جامعه در کمال آرامش و اطمینان و خوشبختی به سر می‌برند و هیچ کس را دغدغه‌ی این نیست که مورد کم لطفی و بی‌مهری قرار بگیرد.

    خدایا به هر کس دوست می‌داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به آن که دوست تر می‌داری بچشان که محبت و مهر از عشق برتر رفتارهاى تربیتى و اجتماعى ماعى تحقق آرمان وحى انبیا در تامین اهداف خویش بیشترین موفقیت را بدست آورده اند.

    جامعه در بسترهاى گوناگون بهترین بهره را از پیام انبیا برده است .

    هر جا سخن از فضیلت است ، الهام گرفته از مکتب انبیا مى باشد.

    اکنون اکثریت جامعه در بعد اعتقادى به نحوى سخن از خدا، معاد و نبوت پیامبران دارد.

    البته همان گونه که شرک از مرتبه شرک خفى و ریا، تا مرحله بت پرستى مراتب دارد، توحید نیز مراحل دارد.

    همه انسان ها در یک سطح موحد نیستند، تا خالصى هایى در زمینه توحید نیز وجود دارد.

    لیکن تعداد افرادى که از خدا و نبوت بطور کامل غافل باشند، اندک اند.

    گرچه آنان نیز از فضایل انسانى که بهره دارند، و غیر مستقیم الهام گرفته اند از پیام انبیا مى باشد.

    بنابراین افرادى که در بى خبرى از پیام انبیا، و معذور باشند بسیار اندک اند.

    در بعد سیاسى و تحقق نهاد سیاسى الهى نیز صرف نظر از تحقق این هدف به دست پیامبران الهى به ویژه رسول الله صلى الله علیه و آله و برخى ائمه علیهم السلام ، فضایل و معیارهاى صحیحى که در نظام هاى بشر به چشم مى خورد، از برکت رسالت انبیاست .

    بنابراین با یک نگاه واقع گرا این حقیقت به خوبى آشکار است که با همه مفاسد و بزهکارهایى که در بین بشر مشاهده مى شود، اهداف اصلى انبیا در سطح بسیار خوبى در جامعه تحقق یافته است .

    در تحقق این اهداف الهى افزون بر تبیین مرام الهى با زبان گویا و رسا، روش ‍ و سیره انبیا و سیماى ملکوتى آنان نقش بسزایى به عهده داشته است .

    آنچه معیار موفقیت انبیا در تحقق آرمان ها مى باشد از یک سو تبیین باورهاى فطرى بشر است .

    از سوى دیگر خود انبیا نماد و نمونه رفتارى این باورها مى باشند.

    پیامبران بر باورهاى خود پاى بند بودند که در طول زندگى اندکى از معیارهاى ارزشى فاصله نگرفته اند.

    در تمام شرایط متفاوت زندگى بر ارزش ها پافشارى داشتند.

    پیامبران مبین دین و دین باور بودند که باورهاى آنها و نیز رفتار فردى و اجتماعى آنان همگون بر پیامبر وحى بوده است .

    به همین سبب با دین باوران به سوى قله هاى پیروزى پرواز نمودند.

    و به اوج عظمت و پیروزى رسیدند.

    از این رو الگو گیرى از راهبران دینى تنها به بخش اعتقاد توحیدى آنان بسنده نمى شود، بلکه به رفتارهاى آنان پیوند عمیق دارد.

    که در این بخش به تماشاى عقیده و سیر و سلوک و رفتارهاى تربیتى و اجتماعى الگوى اسوه ها مى نشینیم .

    و بر این باوریم که در جان ها و فطرت هاى زلال بیشترین تاءثیر را به ارمغان آورد.

    قبل از پرداخت به تحلیل خلق و خوى بس ‍ سیره رسول الله صلى الله علیه و آله سه نکته یاد آورى مى شود.

    الف : معیار صفات نیک قرآن خلق و خوى رسول الله صلى الله علیه و آله را چنین ستایش ‍ مى کند: انک لعلى خلق عظیم (258) تو بر خلق و خوى بزرگى هستى .

    خداى سبحان هیچ کس را به این عظمت نستوده است .

    رسول الله صلى الله علیه و آله را با عنوان نیکوترین انسان ستایش مى کند.

    در تبیین این محور مهم از رسول الله صلى الله علیه و آله چنین نقل شده است : حسن الخلق خلق الله الاعظم (259) معیار خلق نیکو خلق الله است .

    یعنى آن کسى خلق نیکو دارد که متخلق به اخلاق الهى باشد.

    و لله المثلى الاعلى (260) نیکوترین نامها و صفات از خداست .

    و لله الاسماء الحسنى (261) نام نیکو ازخداست .

    صبغه الله التى و من احسن من الله صبغه (262) چه رنگى نیکوتر از رنگ خدایى شدن .

    نیکوترین جلوه اى که انسان مى تواند به خود بگیرد، مظهر جلوه هاى الهى شدن است .

    که انسان خلیفه و جانشین صفات خدایى شود.

    که جانشین باید به نشانه هاى خداى سبحان متصف باشد.

    اگر خداى سبحان عطوف ، روف ، رحیم ، علیم ، کریم ، عزیز، حکیم و غفور است ، جانشین او نیز نشانى از این صفات باید داشته باشد.

    خداى سبحان با اسماى حسنایش در قرآن تجلى یافته است و آن کسى که در بالاترین مرحله به قدر توان موجود ممکن متخلق به این صفات است ، رسول الله صلى الله علیه و آله مى باشد.

    که در مورد وى نیز گفته شده خلق و خوى رسول الله صلى الله علیه و آله قرآن است : خلقه القرآن (263) قرآن خلق رسول الله صلى الله علیه و آله است .

    قرآن خلق عظیم رسول الله صلى الله علیه و آله را تبیین مى کند: لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم (264) از بین شما پیامبرى آمده که آنچه شما را به سختى وا مى دارد بر او ناگوار است ، او به هدایت و سعادت شما بسیار علاقه مند است و نسبت به مومنان روف و رحیم است .

    (265) از لطف و رحمت الهى با مومنان نرم و مهربان شدى (که اینطور عاشقانه دور ترا حلقه زده اند) اگر فردى خشن بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند محمد رسول الله والذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم (266) محمد پیام رسان خداست .

    همراهان او نسبت به کفار شدید و نسبت به مومنان رحیم و مهربان مى باشند.

    این ها جلوه هاى صفات الهى است که در بنده مؤ من و خالص او تجلى نموده است .

    ب : عقیده ، خلق ، رفتار فرق عقیده و خلق و نیز عمل این است که عقیده همان اندیشه ها و باورهاى انسان است .

    اندیشه نوع برداشت و تفکر انسان از مبدا و معاد و جهان هستى مى باشد.

    که در واقع جهان بینى انسان را شکل مى دهد.

    اما اخلاق و صفات عبارت از ملکاتى است که در اثر استمرار رفتارى انسان در وجود انسان پدید مى آید.

    عمل هم منظور رفتارهاى موردى است ولو بارها تکرار شده باشد.

    زیرا تا زمانى که در نهاد انسان رسوخ نکند و جاى نگیرد رفتار گفته مى شود.

    وقتى رسوخ نمود به طورى که زایل کردن آن مشکل شد، آنگاه خلق یا ملکه از آن یاد مى شود.

    با این بیان کوتاه فرق سه عنوان عقیده ، خلق و رفتار روشن شد.

    این نکته نیز روشن است که منظور از سیره همان خلق و خوى است گرچه ممکن است از رفتار موردى نیز در تحلیل سیره سخن به میان آید.

    ج : پایه اخلاق و سیره نکته مهم و اساسى که باید توجه شود این است که ریشه خلق و سیره انسان عقیده و ایمان او مى باشد.

    ساختار هویت هر شخصى را اندیشه هاى او شکل مى دهد.

    لذا براى بدست آوردن خلق و خوى نیک و برخوردارى از صفات حسنه باید به ریشه آن توجه نمود و چون این مطلب مهم و اساسى است قبل از بررسى صفات و سیره رسول الله صلى الله علیه و آله به این نکته باید توجه نمود که راه رسیدن به اخلاق حسنه که رسول الله صلى الله علیه و آله از آن برخوردار بود، عقیده به خدا و توجه به مبدا کمالات مى باشد.

    و رسول الله صلى الله علیه و آله که توانست این چنین از سیره و اخلاق برتر بهره مند شود، از راه ایمان و عبادت توانست این فضیلت را به دست آورد.

    و کسانى که مى خواهند وى را الگوى زندگى خویش قرار دهند، باید راه او را بپیمایند.

    رسول الله صلى الله علیه و آله با توجه کامل به منشاء کمالات و خضوع و تواضع در برابر حق توانست هم معرفت و شناخت حاصل کند، و هم صفات حسنه کسب نماید.

    زیرا بدست آوردن فضایل مشروط به همسو شدن به مبدا کمالات است .

    اگر خداى سبحان کسى را مورد تفضل و عنایت خاص قرار مى دهد، به این لحاظ است که از سوى بنده قدمى برداشته شده است .

    گر چه قدم اول از سوى خداست .

    ولى انسان با جلو نهادن این قدم ، خود را شایسته دریافت فیض مى نماید: الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (267) کسانى که به سوى ما تلاش کنند ما آنها را رهنمون خواهیم بود.

    و ان لو استقاموا على الطریقه لاسقیناکم ماء غدقا (268) اگر در راه راست استوار باشند از آب جارى زندگى فراوان آنها را بهره مى دهیم .

    سیراب شدن از آب فراوان زندگى مشروط بر استقامت در راه مستقیم الهى است .

    در این هنگام خداى سبحان و نیروهاى غیبى اش ‍ درهاى رحمت را باز مى کنند و دست انسان را گرفته به وى نورانیت مى بخشند: هو الذى یصلى علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات الى النور (269) او خدایى است که خود و ملائکه اش بر شما درود مى فرستند شما را از توفیق هاى خاص بهره مند مى کنند تا شما را از ظلمت ها به نور برسانند، به همین جهت ابتدا سیره رسول الله صلى الله علیه و آله در عبادت که زمینه ساز دریافت نعمت ها و رمز موفقیت او مى باشد، مورد توجه قرار داده ، آنگاه به بررسى سیره حضرت در ابعاد دیگر مى پردازیم .

    رسول الله صلى الله علیه و آله و پرستش و بالندگى انسان استعداد کمال در نهاده او گنجانده شده است .

    اما شکوفا شدن این استعدادها و بارور شدن این زمینه به عبادت و همسویى به مبدا کمال پیوند دارد.

    ظرفیت وجودى هر انسان به این حقیقت پیوند خورده است .

    هر مقدار این پیوند عمیق تر باشد، انسان از شکوفایى و بالندگى بیشترى بهره مند خواهد شد: من کان یرید العزه فان العزه لله جمیعا (270) کسى که مى خواهد عزیز باشد باید عترت را از مبدا آن که خداى سبحان است ، طلب کند.

    و عزت با سر نهادن به آستان قدس ربوبى فراهم مى شود.

    رسول الله صلى الله علیه و آله همان گونه که در شناخت و معرفت نمونه است ، در پرستش نیز برتر ازهمگان مى باشد.

    رسول الله صلى الله علیه و آله اولین کسى است به حق معرفت پیدا کرده ، در براى او خضوع نموده است .

    کنت اول من اقر بربى جل جلاله و اول من اجاب (271) من اولین کسى بودم که به مبدا شناخت پیدا کردم و اقرار به توحید نمودم و اولین کسى بودم که دعوت معبود را اجابت نمودم .

    نماز و تجهد نماز که کمال خضوع بنده در برابر حق است ، شادابى و فروغ چشم رسول الله صلى الله علیه و آله مى باشد: قره عینى فى الصلوه (272) قرآن براى به کمال رساندن حضرت در بعد عبادى این چنین رهنمود مى دهد: یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا نصفه او انقص منه قلیلا اوزد علیه ورتل القرآن ترتیلا انا سنلقى علیک قولا ثقیلا ان ناشئه اللیل هى اشد وطئا و اقوم قیلا(273) هان اى جامه به خود پیچیده چون تو را در روز مراوده فراوان است ، شب را جز اندک براى پرستش برخیز، خفتگى و استراحت شب به مقدار نصف شب یا کمتر از نصف یا بیشتر از نصف (به فراخور حال ) باشد.

    و قرآن را به آرامى قرائت کن به زودى به تو سخن و مسئولیت سنگین ارزانى خواهیم نمود.

    براى گرفتن فیض بزرگى چون قرآن باید شب زنده دار باشى .

    آن هنگام که همه در خواب ناز به سر مى برند، تو بر خیز با معبود خویش سودا کن .

    در دل شب که آرام و به دور از معاشرت هاى این سویى است ، بر خیز تهجد کن و قرآن را با ترتیل و طمانینه بخوان و به مبدا کمالات دست نیاز دراز کن تا روح تو ظرفیت حاصل کند و آماده پذیرش مسئولیت سنگین و رسالت عظیم گردد.

    خشوع رسول الله صلى الله علیه و آله با آن مقام و عظمت که داشت از همه خشیت بیشتر نسبت به مقام ربوبى و معاد داشتند.

    وقتى خبر از قیامت مى داد صداى خود را بلند مى کرد و صورتش گلگون مى شد.

    همانند این که از هجوم یک لشکر مهاجم خطر ناک خبر مى داد: کان النبى صلى الله علیه و آله اذا خطب و ذکر الساعه رفع صوته و احمرت و جنتاه کانه منذر جیش (282) از خوف الهى آن مقدار گریه مى کرد که غش بر او دست مى داد: کان یبکى حتى یغشى علیه (283) قدر از خوف خدا اشک مى ریخت که مصلاى اوتر مى شد: و کان یبکى حتى تبتل مصلاه خشیه عزوجل .

    (284) وى که معصوم بود و هیچ گونه گناه در پیشگاه خدا نداشت ، اما به لحاظ معرفت و شناختى که داشت همواره خود را بدهکار مى دانست و همواره در هراس بود.

    با این که مقرب ترین انسان در پیشگاه خداى سبحان بود اعتراف مى کرد: ما عبدناک حق معرفتک (285) ما آن چنان که شایسته مقام توست تو را عبادت نکردیم .

    همواره در ابتهال و توجه به خدا بود مى فرمود: لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا (286) خدایا مرا یک لحظه چشم به هم زدن به حال خویشتن وامگذار.

    و خداى سبحان ازخشیت او خبر مى دهد: انى اخاف ان عصیت ربى عذاب یوم عظیم (287) من حریم خداى خویش را پاس مى دارم من ترس دارم که اگر گناه کنم دچار عذاب روز بزرگ شوم .

    رسول الله صلى الله علیه و آله و زهد علاقه و وابستگى به دنیا فضیلت انسان را تهدید مى کند، رهیدن از این نوع دامها هنر هر کسى نیست .

    اولا شناخت لازم است که خطرها را به خوبى و به موقع بشناسد.

    افزون بر این هنر کنترل نفس مى خواهد که بعد از شناخت خطر، بتواند با آن مقابله نماید.

    انسان موجودى دو چهره خاکى و ملکوتى است .

    جنبه خاکى او علاقه به مبدا خویش دارد و دنیا طلب است ، و انسان را با لذت هاى زودگذر دنیایى سرگرم مى نماید.

    زندگى و متاع دنیا که تنها شکوفه زیبا و فریبا مى باشد، هیچ گاه به ثمر نمى نشیند.

    در همان هنگام شکوفه پر پر شده ریزش مى کند.

    قرآن از متاع و زندگى دنیا همین تعبیر را دارد: و لا تمدن عینیک الى ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحیواه الدنیا(288) چشمان خویش را به آنچه که متاع دنیا به حساب مى آید و ما برخى را از آن بهره داده ایم خیره ممکن که اینها شکوفه اى بیش نیستند.

    عن الدنیا راس کل خیئطه (289) علاقه مندى به دنیا منشاء هر خطر گناه است .

    و کسى مى تواند الگو قرار بگیرد که از این خطر رهیده باشد هیچ گونه توجهى به دنیا ناپایدار نداشته باشد.

    زیرا انسان علاقه مند به دنیا و جا و مقام در بهره گیرى از امکانات ، بى جا بهره ورى نموده و باعث تضییع حقوق دیگران مى شود.

    انسان زاهد و بى رقیب به متاع دنیا مى تواند از این خطر بزرگ نجات یابد.

    زهد چیست ؟

    البته منظور از زهد این نیست که کسى امکانات بهره ورى دنیاى نداشته باشد، زیرا نعمت دنیا و استفاده از آن خطر نمى باشد، تا کسى را از آن پرهیز دهند.

    متاع دنیا مى باشد.

    و خداى سبحان نعمت هاى خویش را آفریده تا انسان از آن بهره مند شود.

    اما بهره ورى از راه غیر مشروع و وابستگى که باعث از یاد خدا شده و انسان به دنیا را خطر همیشگى آخرت بى خبر نماسد خطر است .

    دین وابستگى به دنیا را خطر معرفى مى کند حب الدنیا نه بهره گرفتن از نعمت ها.

    لذا ممکن است کسى یک فرش از متاع دنیا داشته باشد و به همان وابسته بوده و دنیا طلب باشد.

    ولى فرد دیگر سرمایه هاى فراوان مشروع داشته باشد، اما چون وابسته به آنها نیست انسان زاهد باشد.

    قرآن کریم معیار زهد را ارائه مى دهد، مى فرماید انسان زاهد آن کسى است که وقتى دنیا از دست او رفت متاءسف نشود و هماهنگى که متاع دنیا به دست آورد فرحناک نگردد: لکى لاتاسوا على ما فاتکم و یفرحوا على ما آتیکم (290) این همان نکوهش وابستگى وستایش زهد است .

    انسان زاهد را از روحیه و زندگى او به خوبى مى توان تشخیص داد.

    چیزى نیست که به توان آن را پنهان کرد.

    آنکه به متاع دنیاتوجه ندارد و از خداى خود روزى حلال مى طلبد،در عین حال که پر تلاش است ، با آن کسى که براى به دست آوردن دنیاشب و روز نمى شناسد کاملا متقاوتند.

    ابعاد متفاوت وجودى انسان چه بسا به ظاهر با یکدیگر همخوانى ندارند.

    تجلى عبادت و زهد به گونه است که زاهد و پارسا بدور از جنجال هاى سیاسى و اجتماعى مى زید.

    رسول الله صلى الله علیه و آله در عین حضور در عرصه هاى سیاست و جنگ و اجتماع ، زاهدترین انسان نسبت به متاع دنیا بود.او از زندگى بى آلایش و به دور از زخارف دنیا بهره مند بود، در مورد مسکن او آمده است : توفى رسول الله صلى الله علیه و آله ما وضع لبنه على لبنه (291) رسول الله صلى الله علیه و آله در حالى رحلت نموده که خشتى ننهاده بود.در مورد غذاى او آمده است : ما اکل خبز بر قط و لا شبع من خبز شعیر قط (292) نان گندم تناول نکرد و از نان جو نیز سیر تناول ننمود.

    ما زال طعامه الشعیر حتى قبضه الله الیه (293) تا هنگام رحلت نان سفره وى نان جو بود.

    و اخصهم من الدنیابطنا (294) شکم او تو رفته و لاغر بود.

    در مورد فرش او چنین روایت نقل شده است : و کان فراش رسول الله صلى الله علیه و آله عبائه عبا فرش حضرت بود.

    زهد واقعى از دنیا را حضرت تجلى دادند که با تمام وجودش از دنیا روى گردان بودند، قد حقر الدنیا و صغرها...

    و اعن عن الدنیا بقلبه و امات ذکرها عن نفسه (295) دنیا را کوچک و حقیر شمرد وبا تمام وجود از آن روى گرداند و یاد و نام دنیا را از صحنه و جود خویش محو کرد.

    تاءثیر گذارى زهد زهد و بى علاقگى به دنیا فضیلت هاى انسانى است .

    انسان زاهد هم از ظلم و تجاوز به حقوق دیگران به دور است و هم از عصیان در برابر خدا منزه است .

    زهد و بى رغبتى به دنیا انسان را از انواع گرفتارى ها، فرصت طلبى ، برترى جویى ، جاه طلبى ، مال اندوزى و تکاثر، فخر به زفاف دنیایى و چشم و هم چشمى منزه مى دارد.

    رسول الله صلى الله علیه و آله در شرایطى زاهدترین است که زمامدار و صاحب اختیار تمام امور مسلمانان مى باشد.

    و همه امکانات عمومى در اختیار وى قرار دارد و مى تواند انواع بهره ورى از آنها داشته باشد.

    این سیره براى همگان به خصوص رهبران و دست اندرکاران جامعه اسلامى آموزنده است .

    زندگى زاهدانه پیامبران به دنیا از معیارهاى ارزشى فطرت پاک نهاد انسان است .

    که در سفیران الهى شکل گرفته و جاذبه هاى آنان را فزونى بخشیده است .

    این معیارها در رسول الله صلى الله علیه و آله در شرایطى متبلور است که امکانات عمومى در اختیار وى ، صرف ترویج دین و عزت مسلمانان مى شود.

    در این فضا ندا مى دهد: لااسئلکم علیه /(296) من در برابر مسئولیت رسالت خویش هیچ چشم داشتى ندرام .

    در این شرایط رهبرى بازندگى زاهدانه خویش هم سطح ضعیف ترین انسان هاى جامعه زندگى مى کند که رمز جاذبیت و محبوبیت وى در بین انبوه توده ها مى باشد.

    ارزش ‍ تلقى و پایبند به آرمانهاى ارزشى مى باشد این ویژگى رمز پایدار موفقیت است که هنر تاءثیرگذارى در دیگران را دارد.

    زندگى عارفانه و زاهدانه پیامبران زبانزد مردم مى باشد.

    و مردم خود داور این محکمه هستند.

    زیرا همواره خود گواه زندگى آنان مى باشند.

    و از آنان درس دین و زندگى و معیشت مى آموزند.

    روحانیت وارثان انبیاء این سیره روش پیامبران و وارثان انبیاست روحانیت که جانشانیان پیامبران و وارثان منصب هاى اجرایى رسالت و امامت انبیاء مى باشند: العلما ورثه الانبیا (297) دانشوران دینى جانشینان پیامبرانند.

    روحانیت که همواره امکانات عمومى در اختیار داشته است ، چه آن زمانى که گشاده دست بوده و زمام سیاست نیز در اختیار داشته است .

    و چه آن زمانى که از بخشى از منصب ها محروم بوده ، همواره امکانات عمومى در اختیار داشته است .

    لیکن از این امکانات بهره ورى صحیح در جهت ترویج و اعتلاى دین و عظمت امت اسلامى نموده است .

    و خود به اندک بهره بسنده کرده است .

    و با همین شیوه شایستگى نیابت و وارث خویش را نسبت به رسولان حق به اثبات رسانیده و با این زیباییها مردم را به جانب خویش جذب نموده است .

    که مردم بر آنان عشق مى ورزند و در زندگى از زهد و تقواى آنان الهام مى گیرند.

    و برا ین باورند که به فرهنگ این مرز و بوم خدمت مى نهند!

    لیکن اینان خفتگانى غفلت زده هستند که بانور و فضیلت به خواسته ، قلم زیبا و شیواى خویش نعمت الهى از ناسپاس مى کنند و ناصواب گفته مى نویسند.

    زیرا که روحانیت نیکو امانت دارى نموده است .

    گرچه در نظام آن کاسنیها مشاهده مى شود که با زبان انتقاد و قلم اصلاح مى توان در سامان دهى و زدودن کاستیها این نظام کوشید.

    لیکن قلم و زبان نیش ، هیچگاه توفیق اصلاح نیافته است .

    رسول الله صلى الله علیه و آله و فروتنى انسان به لحاظ طبیعت خودگرایى که دارد کمالات را به خویش نسبت مى دهد و در بسیارى از موارد اعتبارات پوچ را کمال مى پندارد.

    وقتى کمال را از خود دید روحیه کبر و تفوق طلبى در وجود او آشکار مى شود.

    و منش ‍ حیوانى یکه تاز میدان مى گردد.

    که : مال من ، مقام من ، مسکن و مرکب من ،تلاش و علم من ، درس من ، کتاب من و...

    لذا مشاهده مى شود که من محور همه چیز قرار مى گیرد، این همان روحیه استکبار و خوى فرعونى و قارونى است که در نهاد همگان نهاده شده است .

    قرآن این روحیه را تحلیل مى کند، قارون سرمایه دار معروف زمان موسى علیه السلام که به سرمایه خویش شاداب و خوشحال بود مى گفت من این سرمایه را با دانش و علم خویش به دست آوردم : قال انما او تیته على علم عندى (298) من سرمایه را علم خویش بدست آورده ام !

    این روحیه استکبارى از آن کسانى است که ایمان به خداوند و خدا را منشاء کمالات نمى دانند.

    همواره در زندگى سخن از من و من دارند.

    انسان موحد که خداى سبحان را سرچشمه کمالات مى داند، و باور دارند که از هر نعمتى که بهره ور است از جانب خداست .

    چنین انسانى در برابر انسانهاى دیگر فروتن خواهد بود.

    سخن از من ندارد کمالات خویش را به رخ دیگران نمى کشد و هیچ گاه خود را برتر از دیگران نمى انگارد.

    رسول الله صلى الله علیه و آله الگوى تواضع و فروتنى مى باشد.

    چون مظهر کمالات الهى است ، تمام ارزش هاى انسانى در او تبلور شده است او بر اساس رهنمود وحى : و احفض جناحک لمن اتبعک من المومنین (299) بال تواضع را همواره زیر پاى پیروان خویش بگستران .

    او خود را فوق دیگران نمى دید با این که برترین انسان بود.

    با بندگان خدا را از هر طبقه و موقعیتى که بودند معاشرت متواضعانه داشت .

    تواضع او در برابر خلق الله هم براى جلب رضاى حق بود: یا کل اکله العبید و یجلس جلسه العبید تواضعا الله عز و جل (300) براى رضاى خدا همانند بردگان بى آلایش ‍ مى نشست وغذا تناول مى کرد.

    و کان یاکل على الخصیص و ینام على الخصیص (301) در جاى پایین مى نشست و در همان جا مى خوابید.

    ماعاب رسول الله صلى الله علیه و آله مضجعا ان فرشوا له اضطجع و ان لم یفرش له اضطجع على الارض (302) هیچ گاه بسترى که به براى او درنظر مى گرفتند بنشیند یا بخوابد عیب نمى گرفت .

    اگر چیزى پهن مى کردند برروى آن مى خوابید.

    و اگر پهن نمى کردند بر روى زمین مى خوابید.

    ما اکل متکئاقط (303) هیچ گاه در حالى که تکیه داده باشد غذا تناول نمى کرد.

    یخیط ثوبه و یخصف نعله ویصنع الرجل فى اهله (304) لباس خود را وصله خود را وصله مى زد و در کارهاى خانه کمک مى کرد.

    یرکب الحمار العارى و یردف خلفه (305) بر الاغ برهنه سوار مى شد و کسى را هم بر ترک خود سوار مى کرد.

    سلام کردن بر هر رهگذار حتى کودکان سیره او بود کسى در سلام بر او پیشى نگرفت : الاکل على الارض کع العبید و رکوبى موکفا و حلبى الغز بیدى و لبس الصوف و التسلیم على الصبیان (306) با بردگان بر روى زمین غذا خوردن ، سورا شدن بر چهارپا که تنخا پلاسى بر پشت آن قرار دارد، دوشیدن گوسفند با دست ، پوشیدن لباس پشمى خشن و سلام کردن بر کودکان سنت و روش او بود.

    و قلبها را از اطراف به سوى جذب مى کند.

    رسول الله صلى الله علیه و آله و همسانى بامردم رهبران جامعه به ویژه رهبران سیاسى در مراوده با مردم خویش فاصله فراوان دارند.نوع مدیران سیاسى و اجتماعى خود را در سطحى برتر از مردم مى پندارند!و همین نکته از دو جهت موجب کاستى مى گردد.

    از جهتى فاصله داشتن با مردم باعث مى شود ارتباط صمیمى که نقش محورى در تربیت دارد حاصل نشود.

    و از جانب دیگر در مدیریتهاى سیاسى و اجتماعى نوع مردم نیاز به مراوده و تماس به مسؤ ولان را جهت بازگو نمودن خواسته ها و مشکلات خویش دارند.

    اگر ارتباط صمیمى نباشد، مدیریت قادر به درک مردم و توجه به نابسامانیهاى آنان نخواهد داشت .

    آنگاه کاستى بزرگى در رهبرى و مدیریت پدید خواهد آمد.

    از موفقیتهاى بزرگ انبیاء الهى به ویژه رسول الله صلى الله علیه و آله ارتباط صمیمى با مردم است .

    انبیاء به لحاظ بیشترین موفقیت را در انجام رسالت خویش به کف آوردند.

    هیچ نهاد رهبرى در ابعاد گوناگونش به مقدار نهاد رسالت پیامبران نهاده شده است آن چنان موفقیت فراهم نموده است که مورد تایید و ستایش خداى سبحان مى باشد.

    آن هم به گونه اى که خداى سبحان بر حسن انجام رسالت موفقیت انبیا درود مى فرستد: سلام على المرسلین (307)درود بر پیامبران .

    قل اذن خیر لکم (308) رسول الله صلى الله علیه و آله نیکو گوش فرامى دهد به شما.

    وى آن مقدار خود را همسان مى دید که با این که لحاظ دیدگاه فرزانه فرزانگان بود و هیچ کجا در عین حال براى ارج نهادن به راى و به حساب آوردن پیروان با آنان در امور مردمى مشاوره مى کرد، گرچه تصمیم صحیح را براساس دیدگاه خویش ‍ مى گرفت : و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله (309) در امور مردمى با آنان مشورت کن لیکن وقتى تصمیم گرفتى دل خود را به خدا بسپار.

    صممیمى ترین رهبرى که عمیق ترین پیوند را بین پیراون پدید آورده است رسول الله صلى الله علیه و آله مى باشد.

    خانه رهبرى در همسانى با مردم و مردمى بودن آن مقدار پیش رفت که مردم وى را از خود مى دانستند.

    راز زندگى با وى در میان مى گذاشتند، با وى مراوده مهمانى داشتند.

    نازلترین فرد اجتماعى اگر وى را دعوت مى کرد، با آغوش ‍ باز مى پذیرفت .

    با بردگان بر سفره غذا مى نشست .

    خانه وى مرکز مدیریت و رفت و آمد مردم بود.

    خانه وى محل اجتماع مردم با جلسات طولانى بى هماهنگى و با هماهنگى بود.

    به گونه اى که بر کنار سفره حضرت مى نشستند و محاوره و انس مى گرفتند.

    تا آن مقدار در این باره افراط کردند که خانه رهبرى و رسول الله صلى الله علیه و آله محل گعده هاى طولانى مى شد که موجب سلب آسایش حضرت مى گشت .

    لیکن حضرت هیچگاه به رو نمى آورد.

    و برخى آن مقدار زیاده روى نمودند که خداى سبحان سخن آمد: یا ابعا الذین آمنوا لاتدخلوا بیوت النبى الاان یوذن لکم الى طعام غیر نماظرین اناه و لکن اذا دعیتم فادخلوا فاذاطمعتم فاتشروا ولامستانسین لحدیث ان ذلکم کان یوذى النبى فیستحى منکم (310) اى مومنان بدون دعوت و اذن پیامبر وارد منزل وى نگردید، هنگامى که دعوت شدید قبل از موعد وارد نشوید تا منتظر طعان بمانید.

    نزدیک وقت پذیرایى وارد شوید و هنگامى که طعام صرف شد بعد از پذیرایى در منزل پیامبر به سخن گفتن با هم انس نگیرید.

    رسول الله صلى الله علیه و آله و مسئولیت پذیرى اصل مهم دیگرى که در شیوه رسول الله صلى الله علیه و آله به روشنى به چشم مى خورد، مسئولیت پذیرى وى مى باشد.

    طبع انسان گرایش به راحت طلبى دارد از این پذیرش مسئولیت براى ارائه خدمت به دیگران گریزان است .

    البته پذیرش مسوولیت هاى اجتماعى و سیاسى براى ارضاى غرایز و حب جاه امر دیگرى است ، که بسیارى در پذیرش مسوولیت ها بدان انگیزه مى باشند، که براى تصاحب قدرت ها دست از پا نمى شناسند!

    اما آنچه ارزش الهى و انسانى دارد پذیرش مسئولیت بر انگیزه خدمت و دست گیرى از دیگران براى کسب رضایت الهى مى باشد، که طبع انسان از آن گریزان است .

    چگونه براى رهنمود مردم روز شب نمى شناخت و چگونه احساس ‍ مسئولیت مى نمود که مردم را از گرفتاریهایى عقیدتى و اخلاقى و طاغوت ها برهانند:حریص علیکم بالمومنین رئوف الرحیم (311) او نسبت به هدایت سعادت شما حریص است و نسبت به مؤ منان رئوف مهربان است .

    ان تحرص على هداهم فان الله لایهدى من یضل (312) هر مقدار در رهنمود نخواهد پذیرفت .او حتى نسبت به کسانى که زمینه هدایت را از کف داده اند و عنود سرکش در برابر حق هستند و دشمن سرسخت آرمان رسول الله صلى الله علیه و آله مى باشند، حریص بود.

    و تلاش فراوان مى کرد که آنان را از آتش نجات دهد.

    رسول الله صلى الله علیه و آله در مسئولیت پذیرى تا آن مقدار پیش مى رود که خداى سبحان از او مى خواهد که خویشتن دارى کند و خود را به زحمت نیندازد: طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقى (313) قرآن را بر تو نازل نکردیم که این مقدار خود را به زحمت اندازى .

    رسول الله صلى الله علیه و آله انگیزه اى جز هدایت مردم و کسب رضایت حق ندارد.

    هیچ گونه هواى نفس و منش هاى خودى در تلاش ها و مسوولیت پذیرى آن مشاهده نمى شود.

    به همین جهت این شیوه در جامعه بیشترین تاءثیر را دارد.

    رسول الله صلى الله علیه و آله و پایدارى رسیدن به آرمان بزرگ رسیدن به آرمانهاى بزرگ الهى رایگان و بدون تحمل سختیها ممکن نخواهد بود همواره مقابل جبهه نیروى حق ، نیروهاى شیطان و باطل صف آرایى مى نمایند و در مقابل آرمان هاى الهى مانع مى سازند: و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبى الااذا تمنى القى الشیطان فى امنیته (314) هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز این که شیطان در مقابل آرزوهاى او ماتع ایجاد نمود.

    آرزوى پیامبر تحقق آرمانهاى الهى و هدایت مردم است .

    این پایدارى رسول الله صلى الله علیه و آله و مسلمانان در جنگ بدر موجب عظمت اسلام و اعتلاى کلمه حق مى گردد.که خدا دین را باپایدارى در جبهه نبرد یارى مى کند: و اذ یعدکم الله احدى الطائفین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکه تکون لکم ویرید الله ان یحق الحق بلکماته و یقطع دابر الکافرین (315) به خاطر آور زمانى را که خدا یکى از دو کاروان رابراى شما وعده مى داد.

    شما مى خواستید با کاروان غیر مسلح غیر ذات الشوکه بر خورد کنید، لیکن خداى سبحان مى خواست حق را پایدار کند و ریشه کفار را از جابربکند لذا شما را با کاروان مسلح درگیر کرد.

    خداى سبحان قادر است رایگان و به صورت معجزه کفار را ریشه کن کند لیکن براى آزمون انسانها این کار باید به دست انسان هاى موحد صورت گیرد، تا پایدارى آنها در راه حق روشن گردد.

    که دین با پایدارى نیروى حق جارى و جاوید مى شود: لو لادفع الله بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بین وصلوات ومساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا (316)اگر دفاع مجاهدان نباشد تمام مراکز عبادى و دینى مانند صومه ها، کنیسه ها و کلیساها، و مساجد که اسم خدا را در آن زیاد برده مى شود، منهدم مى شوند.

    دین به برکت دفاع و جهاد پایدار مى شود قرآن براى مقابله با دشمن دستور پایدارى مى دهد.

    که اگر پایدارى نباشد هیچ گاه آرمان الهى تحقق نمى یابد:و اصبر کما صبر واوالعزم من الرسل (317)همانند پیامبران صاحبان اراده پولادین صبر و مقاومت کن .

    فاستقم کماامرت (318) همان طور که مامور هستى باید مقاومت کنى .

    رسول الله صلى الله علیه و آله با رهنمود خداى سبحان آن مقدار در راه آرمان الهى خویش استقامت کرد که وقتى از تو سئوال شد چگونه این مقدار زود پیر شدى ، فرمودند سوره هود به خاطر این آیه که دستور مقاومت مى دهد، و سوره واقعه مرا پیر کرد: قیل یا رسول الله صلى الله علیه و آله اسرع الیک الشیب قال شیبتى هود و الواقعه (319) سیره رسول الله صلى الله علیه و آله و مقاومت حضرت درس پایدارى در راه حق به همگان مى آموزد.

    رسول الله صلى الله علیه و آله در تحمل آزار دشمن ، سختى ها نظام نو پا کمبودهاى جبهه و جهاد، تحمل شکنجه و آزار و کشته شدن یاران ، و آوارگى از وطن ، و سایر طرفندهاى دشمن آن چنان مقاومت نمود که پایدارى را از پاى در آورد!

    و این همان تحقق صبر جمیل است که قرآن به آن رهنمود است : فاصبر صبراجمیلا(320) شکیبایى زیبا پیشه کن .

    رسول الله صلى الله علیه و آله و تلاش و سازندگى آنچه در مورد زهد گذشت این نکته را آشکار نمود که زهد به معناى سستى و گوشه گیرى و فرار از مسئولیت نیست .

    انسان زاهد آن نیست که در گوشه انزوا و بخزد و به عبادت خشک بپردازد.

    این مفهوم انحرافى از زهد است زهد بى علاقه به متاع دنیاست .

    زهد وابسته نبودن به مقام و مال دنیاست .

    لذا هیچ گاه با کار تلاش و سازندگى ناسازگار نیست .

    انسان مى تواند پر تلاش ‍ باشد در عین حال که زاهد است .

    تلاش و سازنده دستور خداى سبحان است : هو الذى جعل الارض ذلولا فامشوا فى مناکبها و کلوا من رزقه (330) او آن خدایى است که زمین را رام شما قرار داده است ، لیکن براى بدست آوردن روزى حلال باید بر دوش هاى آن سوار شوید تا روزى حلال به کف آرید.

    تلاش و سازندگى ، کشاورزى ، باغدارى ، دام پرورى ، استخراج معادن و صنایع و...

    انجام دهید تا رزق حلال بدست آورید.

    رسول الله صلى الله علیه و آله که زاهدترین انسان بود پر تلاش ترین بود.

    او در گیر آمد و شد و مدیریت اجتماعى جامعه بود.

    قرآن از تلاش و سازندگى وى این چنین یاد مى کند: ان لک فى النهار سبحا طویلا (331) تو در روز آمد و شد فراوان دارى .

    تلاش روزمره وى آرامش را ازحضرت گرفته بود.

    به گونه اى که فرصت استراحت نداشت : و لیست له راحه (332) همان رهنمود دینى که مى گوید اگر قیامت دارد بر پا مى شود و در دست یکى از شماها نهال درختى وجود دارد، اگر توان دارید باید آن را بکارید و پاداش خواهید داشت : ان قامت الساعه و فى یداحدکم الفسیله فان استطاع ان لا تقدم الساعه حتى یغرسها فلیغرسها (333) این رهنمود دین در مورد سازندگى و توسعه است .

    باغدارى و کشاورزى ائمه علیهم السلام حفر قنات هاى اطراف کوفه به دست على بن ابى طالب علیه السلام و دیگر ائمه زبان زد همگان است .

    که این مجال را فرصت طرح آنها نیست .

    دین که دعوت به زهد مى کند و مى گوید: حب الدنیا راس کل خطیئه (334) همان دین مى گوید: الکاد على عیاله کالمجاهد فى سبیل الله (335) کسى که با دست رنج خویش زندگى خود را تامین کند، همانند کسى است که در راه خدا جهاد مى کند.

    همان دین مى گوید: من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله (336) آنکه آب و خاک داشته باشد در عین حال نیازمند بیگانه باشد، از رحمت خدا دور است .

    مسلمان باید باتلاش و دانش خویش روزى بخورد، وابسته به بیگانگان نباشد.

    این همان رهنمود به توسعه اجتماعى و سازندگى است که امت اسلامى را بدان سوق مى دهد که از هر جهت خود کفا باشد.

    سیره رسول الله صلى الله علیه و آله و رهبران دین را الگوى خویش قرار دهد.

    لحظه هاى زندگى رسول الله صلى الله علیه و آله را وقتى بررسى کنى ، حضرت غیر از عبادت و انجام کارهاى شخصى ، یا در هنگام مدیریت و رهبرى ، یا انجام کارهاى ادارى ، یا در جبهه ، یا در دادگاه و داورى و یا در ابلاغ رسالت بوده است .

    لحظه اى از عمر با برکت آن بیهوده صرف نشده است .

    رسول الله صلى الله علیه و آله و شرح صدر و گذشت به این نکته اشاره شد که تحمل مسئولیتهاى بزرگ ظرفیت بزرگ مى طلبد و چون مسئولیت رسول الله صلى الله علیه و آله سنگین ترین مسئولیت اجتماعى و سیاسى و اجرایى مى باشد، زیرا که او رهبرى ابعاد مختلف زندگى بشر را به عهده دارد.

    باید از ظرفیت و بلند نظرى که توان تحمل آن مسئولیت را داشته باشد بهره مند باشد.

    باید از آن چنان شرح صدر بهره مند باشد که آیینه ارزش ها قرار گیرد.

    مدیریت جامعه بزرگترین نهاد است و براى تحقق آن شرح صدر شرط محورى مى باشد.

    به همین لحاظ خداى سبحان که مسئولیت تدبیر جامعه را بر دوش پیامبر مى نهد سخن از ظرفیت و شرح صدر او دارد: الم نشرح لک صدرک (337) آیا به تو شرح صدر عطا نکردیم .

    همان شرح صدر و ظرفیتى که توان تحمل معارف وحى چون قرآن را به دست آورد.

    همان شرح صدر و بلند نظرى که مدیریت ، رهبرى عموم جامعه را با انواع چالشها پذیرفت .

    و موضع گیرى هاى صحیح منطبق با واقع و ارزش ها که الگوى همگان است ، در پیش گرفت .

    رسول الله صلى الله علیه و آله چون از شرح صدر و ظرفیت کامل بهره مند بود توانست در مدیریت جامعه موضع گیرى هاى صحیح و جاذب و سازنده داشته باشد.

    در معاشرت هاى اجتماعى گرچه توصیه دین است که رعایت حقوق همدیگر شود، لیکن لغزش لازمه زندگى اجتماعى بشر است .

    وقتى از کسى لغزش صورت مى گیرد که باعث تضییع حق دیگرى است ، کدام برخورد در برابر لغزش سازنده است ؟

    آیا مقابله به مثل و انتقام راهگشاست ، یا گذاشت مؤ ثر است ؟

    گذشت در حال توان مندى باعث تاءلیف قلب و جذب دگر اندیش به ارزش هاى الهى مى گردد.

    و بهترین راه سازندگى مى باشد.

    خداى سبحان هم به این نوع عفو گذشت ارزش مى نهد.

    نه عفو گذشتى که از موضع ضعف و ناتوانى طرف شکل گیرد، و نه گذشتى که موجب ترغیب به فساد گردد: الم تعلم ان الله له ملک السموات و الارض یعذب من یشاء و یغفر لمن یشاء و الله على کل شى ء قدیر (338) آیا آگاهى ندارى که خدایى که مالک آسمان ها و زمین است و قدرت مطلقه به دست اوست .

    کسى را که بخواهد و مصلحت باشد عذاب مى کند و کسى را که بخواهد مى بخشد.

    و او بر هر کارى قادر است .

    غفران الهى در حال توان مندى است .

    سیره رسول الله صلى الله علیه و آله هم در بعد فردى و هم اجتماعى و سیاسى آموزنده است .

    رسول الله صلى الله علیه و آله براساس ‍ رهنمودهاى خداى سبحان عفو و گذشت را متجلى ساخت : خذ العفو و امر بالعرف (339) عفو و گذشت را پیشه کن و به کارهاى پسندیده ترغیب کن .

    فاعف عنهم و اصفح ان الله یحب المحسنین (340) از لغزش هاى آنان در گذر و گشاده رو و با ظرفیت باش که خدا انسان هاى با گذشت و نیکوکار را دوست دارد.

    وى در حقوق فردى کسانى را که حق رسول الله صلى الله علیه و آله را تضییع کرده و باعث آزار وى شدند هیچ گاه مورد عتاب و تنبیه قرار نداد: رسول الله صلى الله علیه و آله لم ینتقم لنفسه من احد قط بل کان یعفو و یصفح (341)

کلمات کلیدی: اخلاق - اسلام - پیامبر

نقش اخلاق و مشورت در سيره عملى پيامبر اسلام (ص) يکى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيک و کلام‏دلاويز و پرجاذبه پيامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، اين خلق نيکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به‏سزايى داشت: 1- اخلا

نقش اخلاق در سيره عملى پيامبر اسلام (ص) محمد محمدى اشتهاردى يکى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيک و کلام‏دلاويز و پرجاذبه پيامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، اين خلق نيکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به‏سزايى دا

مقدمه از آنجا که سال جاری به نام مبارک و مقدس یامبر اعظم (ص) مزین گردیده است شایسته است که در تمام جهان اسلام مخصوصا در کشور و میهن اسلامیمان بیش از گذشته به بحث و بررسی پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت آن بزرگ الهی و آن اسوه و الگوی کامل بشریت پرداخته شود .سخن درباره آن وجود مقدس که سرور پیامبران و صدیقان و شهیدان و فرشتگان است کار بسیار اسانی نیست و بیان تمام ابعاد شخصیت آن حضرت از ...

يکى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيک و کلام‏دلاويز و پرجاذبه پيامبر اکرم (ص) با انسان‏ها بود، اين خلق نيکوتا بدان حدى بود که معروف شد سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به‏سزايى داشت: ?- اخلاق پيامبر (ص) ?- شمشير و مجاهدات حضرت على (ع) ?- انف

مقدمه اگر دين‌ را مجموعه‌ عقايد و دستورات‌ عملي‌ بدانيم‌ که‌ بنا بر ادعاي‌ آورنده‌ و پيروان‌ آن‌ عقايد و دستورات‌، از سوي‌ آفريدگار جهان‌ مي‌باشد، و اخلاق‌ را مجموعه‌ آموزه‌هايي‌ که‌ راه‌ و رسم‌ زندگي‌ کردن‌ به‌نحو شايسته‌ و بايسته‌ را ترسيم‌ کرده،

تواضع: تواضع و فروتني جايگاه و اهميت خاصي در اخلاق اسلامي دارد و خداوند به پيامبر خود امر مي فرمايد: وَاحفِض جَناحَکَ لِمَنِ اَتَّبَکَ مِنَ المومنين. و (اي رسول من) پر و بال مرحمت بر تمام پيروان با ايمانت به تواضع بگستران. اين سفارش به پيامبري است ک

در ميان تمام انبيا، تنها پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است که جزئيّات تاريخ زندگى او به روشنى ثبت و ضبط شده که افتخار بزرگى براى مسلمانان به شمار مى‏رود، زيرا زندگى ساير انبيا مدّتى بعد از آن بزرگواران، با تحريفات فراوان و همراه با انواع تهمت‏ها

چکيده : خداوند در حق رسول مکرمش محمد بن عبد الله (ص ) مي فرمايد: "انک لعلي خلق عظيم . براستي که بر خلق عظيمي هستي " (سوره قلم آيه 4) بنده ناتواني چه مي تواند در حق پيامبري که سراپا فضيلت و رحمت و منبع خير و نيکي و بزرگواري است بگويد؟ آنچه مي

اخلاق از دیدگاه قرآن پاره اى از آیات اخلاقى ، به عبارت دیگر اخلاق از دیدگاه قرآن را به نظر مبارکتان مى رسانیم که بطور گذرا و اشاره آورده و فقط به ترجمه آیات اکتفاء نموده ایم . قال الله تعالى : و انک لعلى خلق عظیم ، براستى از براى تو است (اى محمد) اخلاق عظیم . قال الله تعالى : لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه ، مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نیکوئى بود. در سوره مریم ...

تواضع: تواضع و فروتني جايگاه و اهميت خاصي در اخلاق اسلامي دارد و خداوند به پيامبر خود امر مي فرمايد: وَاحفِض جَناحَکَ لِمَنِ اَتَّبَکَ مِنَ المومنين. و (اي رسول من) پر و بال مرحمت بر تمام پيروان با ايمانت به تواضع بگستران. اين سفارش به پيامبري است ک

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول