دانلود مقاله نقش اخلاق و عرفان در نظام سیاسى اسلام

Word 222 KB 14211 40
مشخص نشده مشخص نشده فلسفه - اخلاق
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه
    بدون تردید، تبیین و تحلیل دیدگاههاى استاد شهید مطهرى در مورد «نقش اخلاق و عرفان در سیاست» یا «ارائه تصویر و تفسیرى روشن از حکمت عملى در دو ظرفیت»؛ یعنى «اخلاق» که انسان را به تکامل روحى و درونى مى‏رساند، و «سیاست مُدُن» یا مدیریت و حکومت بر جامعه، که به «تکامل اجتماعى» و اداره جامعه انسانى برمى‏گردد و پیوند آن دو ظرفیت به «حکمت نظرى»، که از «هست»ها و «است»ها سخن مى‏گوید و آن دیگرى از «باید»ها و «شاید» و «نشاید»ها بحث مى‏کند [2]، هم کارى است سترگ و البته شدنى و هم نیاز به نگرش همه‏جانبه به اندیشه‏ها و بینش‏هاى استاد شهید مطهرى دارد و اگر حکمت و حکومت را در تعامل و ارتباط با یکدیگر مورد شناخت و سنجش قرار دهیم و آنها را با عرفان و حکمت حضورى و شهودى یا معرفت ذوقى و باطنى گره بزنیم، در عین شیرینى و دلنشینى، کار را دشوارتر مى‏نماید که چگونه «اخلاق» که عمدتاً یک مقوله فردى و نوعى تزکیه نفس و ارتباط با خداست و درون‏گرایى در آن متجلّى است یا حداقل تفسیر و برداشت اولیه ما از آن چنین است و «عرفان» که اساساً سیر و سلوک باطنى و تهذیب، ریاضت و دنیاگریزى، جامعه‏گریزى و انقطاع از برون و اتصال به درون و رهایى از خلق و وصل به خالق است و یا دست کم چنین برداشت و تحلیلى از آن در ذهنها وجود دارد، با «حکومت»، «سیاست» و مدیریت جامعه که همانا پرداخت به امور مردم در همه ابعاد مى‏باشد در هم تنیده و به هم پیوسته باشند و اساساً چگونه است که در دل حکومت و حکمت سیاسى، حکمت عملىِ «اخلاق» و حکمت شهودى و ذوقىِ «عرفان» نقش‏آفرین باشد؟

    آیا درون‏گرایى با برون‏گرایى با هم قابل اجتماع‏هستند؟


    آیا حکومت و تدبیر جامعه که نوعى دنیازدگى و گرایش به امور طبیعى و مادیت است با اخلاق که مقوله‏اى است فردى و تهذیبى و عرفان که امرى است باطن‏محور، درون‏گرا و سلوکى که به نوعى دنیازدگى، خلق‏گریزى، تفرد، تزهّد و تجرد و تجرید براى تعالى نفس و تکامل منتهى مى‏شود، با هم سازگار و مرتبطاند؟

    به خصوص اگر به کارکردهاى اخلاق و عرفان با حکومت و سیاست و واقعیت تلخ شکاف و فاصله اخلاق و عرفان با حکومت، آن هم در جامعه و جهان کنونى بنگریم و دیوار فرهنگى، روانى و حتى عملى و عینى که میان هر کدام از آنها وجود دارد، اندک توجهى بیفکنیم، خواهیم دید که مسأله با پیچیدگى و ابهام بیشترى مواجه است و سؤال عمیق‏تر وشبهه بیشتر و پیچیده‏تر مى‏شود و این همان مقوله‏اى است که در این مقاله به دنبال حلّ و فصل آن، بر محور و مدار اندیشه‏هاى استاد مطهرى بر آمدیم و در صدد برتابیدن اخلاق و عرفان با حکومت و سیاست و حکمت سیاسى بر مدار بینش ناب اسلامى آن استاد شهید هستیم؛ لذا در چند محور به پاسخ چنین سؤالها، شبهات و تحلیل وتبیین‏هایى مى‏پردازیم: الف.

    اخلاق و عرفان در افق اندیشه استاد مطهرى.

    ب.

    سیاست و حکومت از منظر استاد مطهرى.

    ج.

    تعامل اخلاق و عرفان (حکمت اخلاقى و سلوکى) با حکومت و سیاست (حکمت سیاسى و حکومتى).

    چیستى اخلاق استاد شهید مطهرى، اخلاق را مبنایى مى‏داند براى «چگونه زیستن» [3] و بر این باور است که اخلاق پاسخى است بر چگونگى زندگى نیک و براى انسان و «چگونگى عمل»، افعال اخلاقى یا افعالى که داراى تعالى و ارزش باشند.

    البته استاد «چگونه باید زیست» را در کنار «براى اینکه با ارزش و مقدس و متعالى زیست کرده باشیم» قرار مى‏دهد [4] و لذا همه نظام‏ها و روش‏هاى اخلاقى را که مدعى نظام‏مندى اخلاقى هستند، داراى نظام اخلاقى نمى‏داند و به نقد آنها مى‏پردازد.

    به هر حال، استاد شهید نگرشى جامع و بنیادین با تئورى تبیین شده و کامل براى اخلاق، علم اخلاق و فلسفه اخلاق دارند که دقیقاً با تعاملات اجتماعى و تأملات حکومتى و سیاسى سازگار است؛ یعنى استاد معتقدند سرّ ناسازگارى اخلاق و سیاست یا حکمت اخلاقى و حکمت حکومتى، در طراز تلقى و تفسیر و نگرش ما از این دو مقوله است و اگر به بازسازى اندیشه‏هاى آسیب دیده خویش پیرامون هر کدام از اخلاق و سیاست بپردازیم و آنها را در خانواده «حکمت عملى» ببینیم بسیارى از پرسشها و شبهات براى مامطرح نخواهد بود چه اینکه تعالى و تکامل فردى و درونى لاجرم با تعالى و توسعه اجتماعى در هم تنیده‏اند و انسان بریده از جامعه نیست و جامعه محتاج حاکمیت اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است و اگر از غایات مهم بعثت پیامبر اکرم(ره) تتمیم و تکمیل خلقهاى فاضل و صفات اخلاقى بوده است، در حقیقت سرحلقه و ریشه همه تحولات اجتماعى و نظام‏هاى حکومتى دینى در اداره جامعه بشرى را شکل مى‏داد [5] یعنى «ارتباط با خدا، با ارتباط با اجتماع» در حوزه اخلاق دینى کاملاً مطرح و تحقّق‏پذیر است و لذا باید به آفت‏شناسى و آفت‏ستیزى در تفکر دینى جامعه اسلامى و احیاء و اصلاح فکر دینى پرداخت و استاد به شدت به بازشناسى و بازسازى «مفاهیم اخلاقى» و دینى در حوزه اندیشه و سپس عمل اسلامى مسلمین اعتقاد داشته‏اند و به همین دلیل خطرات جموداندیشى و تحجّرگرایى از جبهه درون و التقاطاندیشى وزمان‏زدگى و تجددگرایى از جبهه برون را آسیب‏هاى معرفتى در حوزه‏هاى اندیشه و بینش اسلامى مى‏دانستند.

    به هر حال استاد مطهرى نظام اخلاقى را به طور کلى بر سه قسم مى‏داند: 1.

    اخلاق فلسفى، که ریشه در اندیشه‏هاى سقراط و افلاطون و ارسطو دارد.

    2.

    اخلاق عرفانى، که ریشه‏اش در سیر و سلوک عرفانى است.

    3.

    اخلاق دینى یا مذهبى که سرچشمه‏هایش آیات و احادیث و آموزه‏هاى مستقیم دین و معارف وحیانى است.

    [6] و در فرازى دیگر، نظام‏هاى اخلاقى را به طور کلّى بر دو بخش قابل تقسیم مى‏دانند: الف.

    نظام‏هاى اخلاقى مبتنى بر خودخواهى، خودپرستى، منافع شخصى یا نظام‏هاى‏خودمحور.

    نظام‏هایى که فراتر از خود شخص و منافع شخصى بوده و یا نظام‏هاى غیر خودمحورهستند.

    [7] و البته «اخلاقى» که استاد آن را تبیین مى‏کند مبتنى بر «انسان‏شناسى» خاص و تبیین ویژه‏اى از «خود»، «انواع خود» خودهاى پندارى و حقیقى، من‏هاى فردى و اجتماعى، مَن سِفلى و عِلوى است که در ضمن آن به نقد آراء راسل و اگزیستانسیالیستها نیز مى‏پردازد.

    [8] به هر حال، استاد پس از تبیین اخلاق فلسفى به تبیین اوصاف این نوع اخلاق پرداخته ومى‏نویسند: این اخلاق داراى چند خلأ و کاستى است: 1.

    به رابطه انسان با خدا نمى‏پردازد 2.

    حالت ساکن دارد.

    این نوع اخلاق روح انسان را مانند خانه‏اى فرض مى‏کند که باید با یک سلسه زیورها وزینتها و نقاشیها مزیّن گردد و بدون آنکه ترتیبى در آن باشد و معلوم شود که از کجا باید آغاز گردد و به کجا باید ختم شود.

    4.

    عناصر و مقولات روحى، چنین اخلاقى محدود به معانى و مفاهیمى است که به طور غالب آنها را مى‏شناسیم.

    5.

    این نوع اخلاق فاقد عنصرى مانند واردات قلبى و درونى است و اساساً اخلاقى خشک و علمى بوده و از محیط علما و فلاسفه تجاوز نکرده و به میان عموم مردم نرفته است؛ یعنى تخصصى شده است نه عمومى و تأثیرگذار بر متن جامعه و توده‏هاى مردم، [9] تا تحول عمومى و انقلاب باطنى و روحى جمعى ایجاد نماید.

    و اما اخلاق عرفانى، اخلاقى است که عرفا و متصوفه مروج آن بوده و مبتنى بر سیر وسلوک و کشف و شهود مى‏باشد و البته به مقیاس گسترده‏اى، از کتاب و سنت بهره جسته‏است.

    و اخلاق دینى که از متن آموزه‏هاى آیات و روایات گرفته شده و بر اساس متون مقدس است و وجوه مشرک فراوانى داشته و در نهایت اخلاق دینى نیز اخلاقى عرفانى است.

    [10] آنگاه استاد شهید، به اوصاف اخلاق عرفانى و دینى مى‏پردازد که عبارتند از: 1.

    پیرامون روابط انسان با خود، جهان و خدا بحث مى‏کند.

    اخلاقى پویا و متحرک است؛ یعنى نقطه آغاز و مقصد و منازل و پایان دارد و ترتیبى خاص بین آنها موجود است.

    در چنین اخلاقى «صراط» وجود دارد و باید منزل به منزل آنها را پیمود و منزل قبلى مقدمه و قوه‏اى براى منزل بعدى است.

    روح بشر در چنین اخلاقى؛ مانند یک گیاه یا کودک است که طبق نظام مشخصى باید رشد و نمو کند.

    عناصر روحى و اخلاقى در آن، بسیار گسترده‏تر است.

    6.

    در این اخلاق، از یک سلسله احوال و واردات قلبى سخن مى‏رود که منحصراً به «سالک راه» در طول مجاهدات و طى طریقت و تهذیب نفس وارد مى‏شود و دیگر مردمان از آن واردات بى‏بهره‏اند.

    [11] ناگفته نماند استاد شهید پس از بیان اشتراک‏هاى اخلاق دینى و عرفانى، به امتیازها وافتراق‏هاى آنها نیز پرداخته‏اند و معتقدند اخلاق دینى در سه چیز با اخلاق عرفانىِ برخى از عرفا مخالف است: الف.

    تحقیر عقل یا عقل‏ستیزى و عقل‏گریزى.

    درون‏گرایى مطلق و جامعه‏گریزى محض.

    نفس‏کشى‏هایى که به خوار و ذلیل ساختن و زوال کرامت وعزت نفس منتهى مى‏شود، در حالى‏که تهذیب نفس در عین کرامت و عزت نفس باید باشد.

    [12] پس استاد مطهرى تنها اخلاق دینى برگرفته از متن کتاب و سنت وآیات قرآنى و سنت و سیره علمى و عملى پیامبر گرامى(ره) وائمه(ع) را اخلاقى جامع، جهانى، پویا، کارآمد، سازگار با اداره جامعه و سیاست، تکامل‏بخش انسان در ارتباط با خود، جامعه وخدامى‏داند و به همین دلیل در تعریف اخلاق و خصوصیات آن‏مى‏نویسد: «اخلاق عبارت است از یک سلسله خصلتها و سجایا و ملکات اکتسابى که بشر آنها را به عنوان اصل اخلاقى مى‏پذیرد یا به عبارت دیگر، قالبى روحى براى انسان که روح انسان در آن قالب و در آن کادر و طبق آن طرح و نقشه ساخته مى‏شود.

    در واقع اخلاق چگونگى روح انسان‏است.» [13] «اخلاق مرتبط با ساختمان روحى انسان است و بر این اساس با آداب و رسوم در جوامع تفاوت دارد؛ چرا که آداب و رسوم، یک سلسله قراردادهاى صرف مى‏باشد که ربطى به ملکات و خلقیات و قالب‏هاى روحى درونى ندارد.» [14] پس، از نظر استاد، اخلاق داراى ویژگى‏هاى زیر است: 1.

    اخلاق چگونگى روح انسان است.

    اخلاق همان ملکات، خلقیات و خصلتهاى اکتسابى انسان است.

    اخلاق الهى - انسانى استعدادهاى بالقوه و بالفعل وجودى در انسان داشته و بتدریج در پرتو آموزه‏هاى وحیانى شکوفا مى‏گردد.

    اخلاق شکوفا شده در پرتو وحى و عقل، دستمایه کامل و مناسبى براى اداره فرد و جامعه یا فردسازى و جامعه‏سازى است.

    استاد شهید ضمن بیان اهمیت و ضرورت اخلاق به عنوان: اخلاق شرط کمال انسان‏ [15]، اخلاق یکى از غایات مهم بعثت و رسالت‏ [16] پیوستگى اخلاق و سرنوشت اخروى انسان‏ [17] به سرّ و رمز عدم پاى‏بندى یا تنزّل التزام عملى به اخلاق در دنیاى کنونى که با فرد و جامعه و حکومت و سیاست مرتبط است مى‏فرمایند: «علت سست شدن و تنزّل تقیّدات در جهان امروز را مى‏توان در سه عامل عمده جویا شد: نخست: استفاده از تلقین و تقلید صرف در القاى امور اخلاقى.

    دوم: عدم وجود توجیه منطقى و عقلانى براى اخلاق.

    سوم: عدم وجود پایه و اساس محکم و استوار براى اخلاق که همان دین مى‏باشد.» [18] لذا استاد شهید پیوند دین و اخلاق را از جهات مختلف مورد بحث قرار داده و ضرورى مى‏داند که: الف.

    دین بنیاد اخلاق باشد و از همین طریق آن را ضمانت نماید.

    [19] ب.

    وجود اخلاق و نیاز بشر به آن، دلیلى بر نیاز به دین است، چه اینکه انسان منهاى اخلاق ممکن نیست و اخلاق منهاى جامعیت و کمال و فراگیرى، مطلوب نیست و این نوع اخلاق (اخلاق جامع و کامل) تنها با وجود دین و معنویت دینى امکان‏پذیر است؛ یعنى اخلاق سکولار و غیر دینى نمى‏تواند نیازهاى بشرى را تأمین کند و تنها اخلاقى دینى است که به نیازهاى فردى، اجتماعى، مادى و معنوى انسان پاسخ مى‏دهد.

    [20] ج) اوصاف اصول اخلاقى؛ مانند جاودانگى و نسبت با اخلاق و نسبت اخلاق عیناً به دین نیز منتقل مى‏شود؛ زیرا دین از مجموعه عقاید، اخلاق و احکام تشکیل شده است و اگر کسى اخلاق را نسبى بداند، اصول اخلاقى و تربیتى اسلامى را نیز باید نسبى و موقت بشمارد و اگر معتقد به اطلاق و ثبات و دوام اصول اخلاقى باشد نیز اصول تعالیم اسلامى را نیز باید جاودانه، مطلق و بادوام بداند و ...

    [21] آرى در نظام فکرى استاد مطهرى دین مجموعه‏اى بهم پیوسته و اجزاى در هم تنیده یا نظام تعریف شده و متعامل از جهان‏بینى و ایدئولوژى است که مکتب را تشکیل مى‏دهد و عقیده، اخلاق و احکام است که «دین» را متعین مى‏سازد و لذا اخلاق دینى با عقاید دینى و کلام و حکمت و فقه و شریعت و حقوق در ارتباط دقیق است حال چگونه است که اخلاق با جامعه، سیاست و حکومت مرتبط نباشد و دو جزیره جداى از هم باشند؟!

    اتفاقاً با تصویرى که استاد از اخلاق، آن هم اخلاق دینى ارائه داده و مى‏دهند، لازمه حکومت مثبت و حکمت سیاسى کارآمد آن است که «اخلاق» و «ارزشهاى اخلاقى» در حدوث و بقاى حکومت نقش‏آفرین باشد زیرا کار و فعل اخلاقى از نظر استاد فعلى است که با مَنِ علوى انسان مرتبط و در تعالى نفس‏آدمیان مؤثر باشد و در ارتباط با خدا و سجایاى وجودى و خدمت به خلق براى رضاى خدا صورت پذیرد، در این صورت، هیچ منافاتى بین افعال سیاسى و حکومتى با افعال اخلاقى و معنوى وجود ندارد و معنویت و سیاست و اخلاق و حکومت قابل اجتماع هستند نه مانعهالاجتماع، چه اینکه فعل اخلاقى از نظر استاد داراى اوصاف‏زیراست: 1.

    از روى عقل باشد 2.

    مبتنى بر اراده و اختیار باشد 3.

    انسانها براى آن افعال (با تکیه بر من علوى خود) ارزش قائل باشند.

    ارزش آنها غیر مادى و فوق مادى است 5.

    به خاطر ارزش ذاتى فعل انجام گیرد 6.

    از سطح فعل عادى و طبیعى و غریزى بالاتر باشد.

    [22] پس، از دیدگاه استاد شهید مطهرى «اسلام آیینى است جامع که شامل همه شؤون زندگى بشر؛ اعم از ظاهرى و باطنى مى‏شود و در عین حال که مکتبى اخلاقى و تهذیبى است، سیستمى اجتماعى و سیاسى نیز به شمار مى‏رود.

    اسلام معنا را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا، مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهدارى مى‏کند.» [23] ماهیت و حقیقت عرفان از جمله دانش‏هایى که استاد مطهرى درباره آن، از آثار گفتارى و نوشتارى نسبتاً فراوانى برخوردار است، مقوله «عرفان» است و استاد از عرفان شناسان و عرفان‏پژوهانى است که هم عرفان را معمولاً به سبک نظرى محض، اصطلاحى و قدما به بحث نکشیده و آن را از دسترس‏ناپذیرى، انتزاعى بودن، غیر کاربردى، مخصوص خواص به صورت مطلق بودن خارج کرد و در عین حال که راز و رمزهاى عرفانى و سلوک و طىّ مقامات را تنها از آنِ مجاهدان جبهه سیر و سلوک معنوى و کُمّل انسانها و اصحاب طریقت و حقیقت از مسیر شریعت دانسته است.

    لیکن در تبیین حقایق، معانى و آثار عرفانى بسیار روان، قابل فهم و دسترس‏پذیر عمل کرده است و هم عرفان را با مقوله‏هاى فرافردى و فرادرون گرایانه، یعنى نگاه به بیرون، خدمت به خلق، ارتباط با جامعه، تعاملات اجتماعى و حکومتى نیز گره زده و تفسیر کرده‏اند و انسان کامل اسلام که یکى از ابعاد وجودى آن عرفان و تهذیب نفس و تکامل قلبى و سلوک باطنى و کشف و شهود است را در ابعاد عقلانى و خردگرایانه، اجتماعى و جامعه باورانه، دنیا و آخرت مادیت و معنویت، درون و برون، درد خدا و خلق مطرح و تفسیر نموده‏اند و در حقیقت از عرفان اصیل اسلامى، دینى، نبوى، علوى و عرفان ناب و جامع یا عرفان مثبت سخن گفته‏اند تا عرفان نیز توانمندیهاى لازم در پوشش همه شؤون حیات و زندگى بشرى را داشته باشد و تنها از آن فرد و خلوتها و شب‏ها و سحرخیزیها و ارتباط با خدا نباشد بلکه در متن زندگى، جامعه، سیاست و حکومت نیز حضور و ظهور داشته باشد، لذا استاد مطهرى عرفان ناب را در دو محور مفهوم و مصداق بر اساس آموزه‏هاى اصیل اسلامى از کتاب و سنت و سیره عملى معصومین(ع) و به خصوص نهج‏البلاغه به تصویر کشیده‏است.

    [24] استاد مطهرى عرفان را از جمله دانش‏هائى مى‏داند که در دامان فرهنگ اسلامى زاده شد و رشد و تکامل یافت‏ [25] اگر چه در سیر توسعه و تکامل خویش از فرهنگ‏ها و علوم دیگر نیز متأثر شده است؛ چنانکه بر فرهنگ و تمدن بشرى نیز مؤثر بوده است و این خود از قدرت دانش عرفانى اسلامى در جذب و هضم علوم و مکاتب عرفانى ملل و نحل دیگر است و البته استاد عرفان را در دو جنبه: 1.

    جنبه فرهنگى = عرفان علمى 2.

    جنبه اجتماعى = تصوّف، مورد مطالعه و تحقیق قرار داده‏اند و به نقد اجمالى عرفان از جنبه اجتماعى یا تصوف نیز پرداخته و عرفان را از این زاویه دستخوش تحوّلات دانسته و آسیب‏پذیرى و آفت‏بردارى آن را از این جهت بیشتر مى‏دانند که فِرَق گونه‏گون نیز در آن قالب پیدا شده و رواج یافته‏اند.

    [26] و در نهایت استاد با طرح ریشه‏هاى عرفان و بُن‏مایه‏هاى دانش عرفانى سه نظریه را مطرح و پس از نقد و ارزیابى هر کدام، نظریه سوم که مبتنى بر این است که مایه‏هاى اولیه عرفان را باید در اسلام سراغ گرفت و آموزه‏هاى عرفانى؛ از جمله توحید، ولایت و ...

    از عمق و گستره فراوانى برخوردار است که نباید و نشاید به سراغ مکتب‏هاى عرفانى دیگر از مسیحى، هندویى و...رفت.

    [27] به هر تقدیر استاد مطهرى، عرفان را تکامل وجودى انسان در ارتباط با خدا و رسیدن به معرفت شهودى و عبودیت حقیقى و تامّه مى‏داند.

    عرفانى که انسان را «خدایى» مى‏نماید وانسانِ سالک همه چیز را تجلّى حق و نمود و نُماد خداى سبحان مى‏بیند و از رهگذر الهى،همه امور و افعال و احوال خویش را تنظیم مى‏نماید؛ یعنى در همه شؤون حیاتى عارف«خدا» حضور و تبلور دارد، پس عرفان تنها «ارتباط با خدا» به صورت درون‏گرایانه وفردى نیست، عرفان انزواگرایى و خلوت‏نشینى و دل‏گرایى صرف نیست بلکه عرفان اصیل‏ارتباط با خدا و خلق و جهت الهى بخشیدن به کار براى خلق خدا است و میان رسیدگى‏به امور اجتماعى، سیاسى و حکومتى با سحرخیزى و شب‏زنده‏دارى و گریه و لابه و ناله در برابر پروردگار عالمیان و نیایش و دعا و جهاد و مجاهده علمى و عملى، اخلاقى، سلوکى، اجتماعى و حتى اقتصادى، وصلت و التیام و هماهنگى و همگونى وجود دارد، نه تضاد وتعارض.

    استاد حتى مقوله‏هایى چون عبادت، زهد و سلوک باطنى که تنها فردى و اخروى باشد را کافى و جامع ندانسته و آن را ناشى از خلط برداشت انحرافى در اندیشه و انگیزه و علم و عمل‏مى‏داند و منشأ چنین شکاف و فاصله‏اى میان دنیا و آخرت، سلوک فردى و اجتماعى،دنیا و آخرت، مادیت و معنویت و معرفت و سیاست و عرفان و حکومت را تفسیر تضادگرایانه میان این مقوله‏ها از نظر مفهومى و تئوریک دانسته، [28] و در بخشى دیگر، به عدم تحمّل هر دو مقامِ خلوت و جلوت، درد خدا و درد خلق و درون و برون در مصادیق انسانى مى‏داند ولاغیر.

    بر اساس آیاتى چون 37 سوره نور، 118 سوره توبه، 27 سوره فتح و ...

    و خطبه‏هایى چون: 210، 213، و حکمت 147 نهج‏البلاغه و ...

    جمع میان حکمت باطنى و سلوکى با حکمت اجتماعى و سیاسى را ممکن و آنها را مانعهالاجتماع نمى‏داند.

    [29] استاد مطهرى چون سیر از خود تا خدا، نیل به توحید ناب، معرفت ناب و موحّد کامل شدن را در عرفان متعالى و کامل اسلامى مطرح کرده‏اند و چون به ارتباطهاى چهارگانه «خود با خدا»، «خود با خود»، «خود با جهان» و «خود با جامعه» در عرفان اعتقاد دارند، اگر چه ارتباط خود با خدا تا مرحله فناى خود در خدا را از محورى‏ترین و غنى‏ترین بخش عرفان اسلامى و دینى قلمداد کرده‏اند، از «خودآگاهى» بسیار سخن گفته‏اند و آن را سارى و جارى در تمام ابعاد وجودى انسان و حیات تکاملى آدمى دانسته‏اند.

    ایشان از خودآگاهى حضورى (فطرى)، خودآگاهى حصولى (خودآگاهى و جهان‏آگاهى) و خودآگاهى شهودى (سلوکى) [30] و همچنین از خود حقیقى و پندارى، خود عِلوى و سِفلى نیز در تفسیر بسیارى از آموزه‏هاى دینى؛ اعم از معرفتى و سلوکى، علمى و عملى نیز مباحث بسیار روشنگرى را طرح کرده‏اند [31] و با اصل اصیل «فطرت» همه مقوله‏هاى دینى را تفسیر نموده و آن را «امُ‏المعارف» دانسته‏اند.

    [32] البته استاد «خودآگاهى» را کلید تکامل فردى و اجتماعى دانسته و ضرورت آن را اینگونه تبیین کرده‏اند: 1.

    خودآگاهى، بنیاد و زیربناى تکامل وجودى و توسعه پایدار هستى انسان در همه ابعاد و ساحت‏هاى درونى و برونى است.

    خودآگاهى، اگر بر معیار حقیقى حاصل آید همانا «خداآگاهى» است.

    خودآگاهى، همه زمینه‏هاى آسیب‏پذیرى انسان را از حیث فکرى، فعلى و رفتارى از بین مى‏برد و زمینه‏هاى رشد و شکوفایى انسان را در عالى‏ترین درجه کمال ممکن انسانى - الهى فراهم مى‏سازد.

    خودآگاهى در فردسازى، خانواده‏پرورى و جامعه‏سازى، نقش محورى دارد.

    خودآگاهى به انسان قدرت مدیریت بر خود و تسلط بر قواى وجودى؛ اعم از ادراکى و تحریکى مى‏دهد تا انسان با موازنه قواى وجودى در صراط مستقیم الهى به سوى فلاح و فعلیت حرکت کند.

    [33] استاد مطهرى خودآگاهى را در دو محور حقیقى و مجازى (غیر واقعى) مطرح نموده و حقیقى را در بخش‏هاى: فطرى، فلسفى، جهانى، طبقاتى، ملى، انسانى، عارفانه و پیامبرانه تقسیم کرده‏اند [34] و آنگاه «خودآگاهى عارفانه را آگاهى به خود در رابطه‏اش با ذلت حق» [35] دانسته‏اند و درد عارف را درد درونى مى‏داند که از نیازهاى فطرى سرچشمه مى‏گیرد و خود درد براى او آگاهى است و او را به مسؤولیت‏پذیرى و درد خلق براى تحصیل رضاى خداوند سبحان وا مى‏دارد [36] و البته خودِ انسان را که خودِ خدایى، فطرى، ملکوتى و عِلوى است، داراى درجات و مراتب مى‏داند که باید بر اساس آگاهى، آزادى، انتخابگرى و عمل استکمال یابد [37] و جالب این است که استاد مطهرى براى خودآگاهىِ عرفانى یا عارفانه، سه مؤلفه محورى قائل است که عبارتند از: الف.

    حقیقت‏محورى و خداگرایى مطلق.

    دردمندى، درد درونى داشتن، عاشق حق بودن، احساس غربت و فراق در برابر قرب و وصال الهى داشتن.

    تقوامدارى، زهدورزى و دنیاگریزى.

    [38] بالاخره سیر استکمالى انسان از خود تا خدا؛ یعنى «شدن» و صیرورتى که انسان را به خود برتر، یا خود تکامل یافته مى‏رساند و انسانِ سالک به خود حقیقى و برتر نائل شده، هماره در خدمت به مردم، حلّ مشکلات جامعه و حتى حکومت و سیاست و تدبیر جامعه براى تحقّق ارزشهاى الهى و عدالت اجتماعى تلاش مى‏کند و عرفان و حکومت یا حکمت شهودى و حکمت سیاسى در اندیشه اصیل اسلامى و نگرش‏ها و گرایش‏هاى استاد مطهرى نه تنها متضاد نیستند بلکه متعاضدند.

    لذا استاد مطهرى در بخشى از تفسیر آیات قرآنى مى‏فرمایند: «...

    از اینجا تفاوت منطق عرفانى قرآن با خیلى از عرفانها روشن مى‏شود.

    قرآن نمى‏گوید مردانى که از کار و تجارت و بیع و بنّایى و معمارى و آهنگرى و نجّارى و معلمى و خلاصه «وظائف» دست برمى‏دارند و به ذکر خدا مشغول مى‏شوند.

    مى‏فرمایند: آنها که در همان حالى که اشتغال به کارشان دارند، خدا را فراموش نمى‏کنند.

    یگانه چیزى که هیچ وقت او را فراموش نمى‏کنند خداست ...» [39] آرى عرفان ناب اسلامى از رهگذر معرفت نفس، مراقبت نفس و محاسبه نفس یا خودشناسى و خودسازى عبور کرده و تا انسان کامل شدن پیش رفتنى است.

    [40] پس عرفان در جنبه علمى و معرفتى‏اش؛ یعنى «شناختن شهودى» و همه چیز را فروغ روى یار و تجلّى دلبر و دلدار دانستن و یافتن و در جنبه عملى و رفتارى‏اش؛ یعنى شدن شهودى و فناى فى‏اللَّه و رسیدن به توحید ناب و کامل الهى شدن و خداگونه گشتن و در تعالیم‏اسلامى چنین عرفانى هرگز با حکمت و حکومت «شریعت و سیاست» سلوک فردى واجتماعى، درد درونى و بیرونى، درد خدا و خلق در تعارض نیست و مى‏توان مظهر اَتمّ واَکمل عرفان حقیقى و حقیقت عرفانى و انسان کامل عرفانى را پیامبر گرامى(ره) و على(ع)و ائمه معصوم(ع) بشمار آورد که بین حقایق غیب و شهادت و مُلک و ملکوت‏جمع کرده و شاگردان آن ذوات مقدس و به خصوص حضرت امام خمینى(ره)را مصداق جامع و روشن عرفان اصیل علوى دانست که بین شریعت، طریقت و حقیقت، بین حکمت و حکومت، اخلاق و سیاست، عرفان و زندگى، سیر و سلوک و سیاست جمع نموده‏اند تا به بهانه عرفان، کسى از جامعه و حکومت گریزان نشود و به بهانه حکومت و سیاست کسى از عرفان و معنویت جدا نماند که حجت از نظر مفهوم و مصداق و معرفت و واقعیت، بر همه تمام خواهد بود و راه تکامل به روى همه باز است که عرفان همانا راه ولایت است و راه ولایت راهى پیودنى و همگانى است و ولایت عرفانى باولایت سیاسى و حکومتى، نه تنها منافات ندارد بلکه کاملاً سازگار است لیکن انسانِ عارف و جامع از نظر شخصیتى مى‏طلبد.

    نقش اخلاق و عرفان در سیاست بنا بر مطالب پیشگفته، در باره ماهیت اخلاق و عرفان و عدم تعارض آنها با حکومت و جامعه، آن هم بر محور اندیشه‏هاى استاد مطهرى، باید متذکر شویم که استاد مطهرى چون رهیافتى جامع‏نگرانه و همبسته نسبت به معارف و تعالیم اسلامى دارند و نظام عقیدتى، اخلاقى - عرفانى و احکامى و فقهى را بهم پیوسته و در هم تنیده مى‏دانند و براى اسلام دو بُعد و فلسفه قائل است: 1.

    فلسفه فردى که در تزکیه و تهذیب نفس و تکامل درونى و وجودى انسان است.

    فلسفه اجتماعى که در عدالت اجتماعى متجلّى است.

    براى هر کدام، مؤلفه‏هایى شمرده‏اند چون: الف.

    فلسفه فردى که عبارتند از: تعلیم کتاب و حکمت، تربیت دینى، اخلاق الهى، عرفان‏وحیانى.

    فلسفه اجتماعى، چون: عدالت‏محورى، آزادى‏گرایى و حق‏مدارى.

    [41] ایشان میان اخلاق و عرفان و تربیت یا رسالت فرهنگى اسلام با عدالت و حقیقت‏وحرّیت یا رسالت اجتماعىِ اسلام التیام بخشیده‏اند و حاکمیت حکمت اخلاقى - معنوى و عرفانى - سلوکى را بر حکمت فقهى - حقوقى و سیاسى - اجتماعى تحقّق‏پذیردانسته‏اند.

    استاد شهید مطهرى که از نظریه‏پردازان حکومت اسلامى و از مجاهدان و انقلابیون و قائل به تئورى ولایت فقیه بوده‏اند، بیش و پیش از همه، اهتمام خویش را در تبیین نظرى و تئوریک مقوله‏هاى حکومتى و سیاسى یا نظام سیاسى اسلام به کار گرفته‏اند و پشتوانه فلسفى انقلاب اسلامى، جمهورى اسلامى و حتى آفات نظرى و عملى انقلاب اسلامى را طرح و هشدار داده‏اند و میان معرفت، معنویت، سیاست و حکومت، هیچ تنازع و تعارضى ندیده‏اند و در نتیجه با نگرش اخلاقى بینش عرفانى مؤلفه‏هایى چون: آزادى، عدالت، و ولایت را در نظام سیاسى اسلام عنوان کرده‏اند.

    اگر چه از روحانیت، دیانت، مشروعیت و ...

    در نظام سیاسى اسلام نیز دادِ سخن سر داده‏اند و پُر پیداست که بحث‏هاى استاد مطهرى در این زمینه کامل نبوده است و چنین فرصتى از سوى التقاطیون، ماتریالیسم منافق و کوته‏فکران و علم‏زدگان به او داده نشده است و نظام اسلامى و جامعه انقلابى و دین از وجود ذى‏جود چنین شخصیتى محروم مانده است، لیکن بر اساس آنچه در اختیار است، مؤلفه‏هاى یادشده را به بحث مى‏گذاریم: مؤلفه‏هاى نظام سیاسى اسلام بر اساس آراى شهید مطهرى 1.

    آزادى و حریت از دیدگاه استاد مطهرى، «آزادى» از مختصات انسان است که هم فرصت‏ها و بسترهایى براى رشد استعدادها و سیر به سوى کمال ایجاد مى‏کند و هم لزوم عدم ایجاد مانع را شامل مى‏گردد؛ یعنى دو جنبه اثباتى (وجود زمینه و مقتضى) و سلبى (عدم مانع) را در بر مى‏گیرد که در بخش اثباتى و وجود زمینه‏ها، مقوله آزادى تفکر و پرورش اندیشه را که غیر از آزادى عقیده مى‏داند مطرح مى‏کند و در بخش سلبى (عدم مانع) حقوق طبیعىِ هدفدار را طرح‏مى‏سازد.

    [42] استاد پس از طرح «آزادى حق یا تکلیف؟» مى‏نویسند: آزادى بر دو قسم است: الف.آزادى معنوى ب.

    آزادى اجتماعى و آزادى معنوى را رهایى از بردگى فکرى، بردگى نفسانى و رهایى از هواهاى نفسانى و تعلّقات و وابستگى‏ها و دلبستگى‏ها مى‏شمارد و آن را جنبه درونى و باطنى آزادى مى‏داند و تحقّق آزادى‏هاى اجتماعى و نبودن موانع بیرونى براى رشد و شکوفایى را همانا «آزادى بیرونى» قلمداد کرده‏اند.

    پس «آزادى» در عرصه اندیشه و جامعه و سیاست، فرع و معلول «آزادگى» خواهد بود، پس اخلاق و عرفان که همان آزادى از همه تعلّقات و تعیّنات و رهایى از خودمحورى‏ها و انانیت‏هاست، تفسیرکننده جامع آزادیهاى اجتماعى نیز مى‏باشد و از طرفى آزادى را غیر از مصالح فردى، مصالح اجتماعى نیز محدود مى‏سازد پس «آزادى از» مبنا براى «آزادى در» خواهد بود.

    [43] از سوى دیگر از نظر استاد مطهرى، آزادى دو رکن دارد: الف.

    عصیان و تمرد ب.

    تسلیم و انقیاد، که باید بتدریج انسان در پرتو تربیت دینى و سلوک اخلاقى - عرفانى آن را کسب کند [44] و آموزه‏هاى قرآنى چون (فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ)نیز آزادى درونى را مطرح مى‏کند تا روح پرخاشگرى و حماسه‏سازى را در انسان، در نفى همه طاغوت‏ها پرورش دهد.

    چه اینکه در اسلام آزادى وسیله تأمین کمال وجودى انسان است.

    [45] اگر چه استاد مطهرى آزادى را، به رنگ و صبغه کلامى - فلسفى مطرح و سپس در ابعاد اخلاقى - عرفانى و آنگاه سیاسى و اجتماعى سارى و جارى ساخته‏اند و میان تقواى فردى واجتماعى، تقواى علمى و سیاسى و آزادى معنوى و اجتماعى جمع کرده‏اند.

    [46] استاد به طور کلى اساس فکرى آزادى در اسلام را بر دو چیز مى‏داند: خدا و انسان.

    در خداباورى توأم با معرفتِ انسان مسأله خودِ تکامل‏یافته و با خودیگانگى را در نقد اندیشه‏هاى افراطى راسل واگزیستانسیالیستها طرح کرده و انسان را به عنوان موجودى مطرح ساخته‏اند که از هر قیدوبندى رها شده و تن به هیچ پستى و ذلتى ندهد و خلیفهاللَّه گردد و ارزشهاى وجودى خویش را شناخته و شکوفا سازد.

    [47] پس استاد چهار نوع آزادى را مطرح نموده‏اند: 1.

    آزادى در مقابل جبر (کلامى - فلسفى).

    آزادى معنوى (اخلاقى - عرفانى و درونى).

    آزادى سیاسى و اجتماعى (بیرونى).

    آزادى عقیده و تفکر.

    و با فرق نهادن میان آزادى در تفکر و عقیده، حاکمیت آزادى درونى بر آزادى بیرونى یا اخلاق و معنویت و عرفان و سیر و سلوک را در آزادیهاى اجتماعى و سیاسى مطرح کرده‏اند چه اینکه بدون آزادگى، آزادى حاصل نمى‏شود.

    و معتقدند: «آزادى براى انسان کمال است اما «کمال وسیله‏اى» و نه «کمال هدفى» [48] هدف انسان این نیست که آزاد باشد بلکه انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خود برسد.

    چه اینکه آزادى با اختیار در انتخاب، در هدف‏شناسى و هدف‏یابى معنا مى‏یابد و انسان چون آزاد و مختار است معنایش این نیست که به کمال خود رسیده است بلکه با آزادى مى‏تواند وباید به عالى‏ترین کمالات خویش نائل گردد و استاد شهید در تعریف آزادى مى‏گوید: «آزادى؛ یعنى نبودن مانع، نبودن جبر، نبودن هیچ قید و بند؛ زیرا موجودات زنده براى رشد وتکامل به سه چیز احتیاج دارند: تربیت، امنیّت و آزادى» [49] چنانکه مى‏نویسند: «آزادى لزوم عدم ایجاد مانع است» [50] و مانع داراى دو ویژگى است: 1.

    باید شأنیت در قید و بند و بار دادن انسان را داشته باشد تا انسان با کنار زدن آن، آزادى پیدا کند 2.

    قواى ظاهرى و یا باطنى فاعل را محدود سازد.

    [51] آنگاه استاد به برخى مصادیق آزادى سیاسى و اجتماعى نیز اشاراتى دارند که عبارتند از: 1.

    آزادى به معناى رهایى از سلطه دیگران‏ [52] 2.

    آزادى به معناى حق مشارکت‏ [53] 3.

    آزادى به عنوان حق بیان.

    [54] 2.

    عدالت چنانکه گذشت، عدالت، آن هم عدالت اجتماعى، از مختصات فلسفه اجتماعى اسلام است و اسلام اگر بخواهد خود را در عالم خارج و واقعیت‏هاى اجتماعى، نشان دهد، باید در چهره «عدالت» متجلّى گردد و عدالت از ارکان مهم فلسفه سیاسى اسلام است.

    استاد مطهرى هم به «عدل الهى» و هم به «عدل اجتماعى» در مواضع مختلف پرداخته‏اند [55] و مى‏دانستند که مقوله عدالت آنگونه که شایسته‏اش بود، در حوزه‏اى سیاسى و حتى فقهى و حقوقى مورد بحث و کاوش علمى قرار نگرفته است و در یادداشتهاى خویش مهمترین مباحث عدالت را چنین مى‏داند:

کلمات کلیدی: اخلاق - اسلام - عرفان - نظام سیاسى

غدير و فلسفه سياسى اسلام فارغ از هر دو جهانم به گل روى على(ع) از خم دوست جوانم به خم موى على طى کنم عرصه ملک و ملکوت‏از پى دوست ياد آرم به خرابات چو ابروى على(ع) (1) پيشگفتار با نگاه به پيشينه حيات بشرى، «خانواده‏» و «قبيله‏» نخستين گروههاى اجتما

زندگی نامه آیت الله سید حسن مدرس فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیه الله سیدحسن مدرس یکى از چهره هاى درخشان تاریخ تشیع بشمار مى رود که زندگى و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیرى هاى سیاسى و اجتماعى وىبراى مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبى است . او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلاى اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامى و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند. همان گونه بود که مى گفت و ...

خون صدها هنرمند فرزانه در جبهه‏هاى عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایه زوال‏ناپذیر هنرى است که به تناسب عظمت و زیبایى انقلاب اسلامى، همیشه مشام جان زیباپسند طالبان جمال حق را معطر مى‏کند. تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدى‏صلى الله علیه وآله، اسلام ائمه هدى‏علیهم السلام، اسلام فقراى دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت‏ها ...

مقدمه این بررسى مختصر شامل چهار قسمت است: الف - تجزیه و تحلیل معرفت‏شناسى عمومى غرب، علل وجود تضاد در آن و بررسى بعضى علل. در نتیجه این معرفت‏شناسى، نظامهاى حقوقى و قانون‏گذارى غربى به‏سوى عقل‏گرایى غیردینى و درنتیجه، ضد دینى حرکت کرد که منتهى به شناخت‏خواست فرد (لیبرالیسم حقوقى) به‏عنوان تنها منبع حقوق شد. از آنجا که مسیحیت در غرب تا حد تنها «ایمان عاطفى‏» کاهش یافته و دیگر ...

رهبرى در طرح امامت طرح امامت از نظر اعتقادى و فرهنگى از اصیلترین مبانى ایدئولوژیکى اسلام، و از نقطه نظر سیاسى اجتماعى، از بارزترین پایه‏هاى انقلابى فقه اسلام است. در تجزیه و تحلیلهاى سنتى بیشتر دو بخش «شرائط امام» و «مسئولیت هاى امامت» مورد بحث قرار گرفته و مى‏گیرد . بى شک بررسى این دو بخش مى‏تواند پاسخگوى بسیارى از سؤالاتى باشد که در زمینه امامت مطرح مى‏گردد. ولى باید توجه داشت ...

خبرگزاري فارس: در اين نوشتار, سعى بر اين است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربيتى حماسه جاويدان عاشورا اشاره شود. ماجراى عاشورا نمايش عالى ترين و زيباترين حماسه هاست. شمع وجود امام حسين(ع) پروانه هايى را به گرد خود جمع کرده بود که سر از پا نمى

در اين مقاله به جلوهايي از اخلاق پيامبر در سياست مي پردازيم و چون سياست بحث گسترده اي را مي طلبد ما فقط سياست آن حضرت را در جنگ، مورد بررسي قرار مي دهيم و با اهداف رسول اکرم در جنگها،آگاهي ايشان با فنون وسياست هاي جنگي آشنا مي شويم. معني سيره ابتدا

اثر متقابل فقه و اخلاق در یکدیگر داود الهامى نیروى اخلاقى; ضامن اجراى احکام فقهى براى عمل شدن به قانون, تنها اعلان حکم و وجود قوه اجرائیه کافى نیست, بلکه آنچه قانون را در سطح فرد و جامعه در هر شرائط منشإ اثر مى سازد, وجود نیروى اخلاقى و تعهد فردى و جمعى است و این نوع ضامن اجرا در درون ذات افراد و پیوسته با ایشان همراه است. قوانینى که در دنیا موجود هستند, از لحاظ غرض و هدف بر دو ...

اخلاق چیست؟ ستایش مخصوص خدایی است که بنده اش را شبانه ازمسجدالحرام به مسجدالاقصی (برای معراج) سیر داد و رحمت پی درپی و درود بر کسی (حضرت محمد «ص») که نشانه های بزرگ پروردگارش را مشاهده نمود، و بر خاندان پاکیزه او که چراغهای هدایت هستند و نفرین و لعنت (خداوند) بر دشمنانشان باد که گمراهان و افراد پست هستند. باری غرض از این مقدمه، بیان حقیقت اخلاق می باشد. پس می گوییم: هیچ خیری در ...

حوزه علمیه خواهران‌ الزهرا(س) آذربایجان‌غربی ، با انتشار مقاله‌ای نقش محوری زنان در جامعه اسلامی را مورد بررسی قرار داده است. به گزارش خبرگزاری زنان ایران "ایونا" ؛ در این مقاله آمده است، جامعیت و گستردگی افق اندیشه و دیدگاه‌های تحلیلی درباره کارکردهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی زنان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. نقش کلیدی و محوری زنان در فراز و فرود جامعه انسانی در این ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول