تعریف اخلاق
اخلاق در لغت بمعنی خویها و خصلتها و سرشت ها می باشدکه جمع خلق است و در اصطلاح ، فنی است که بحث از ملکات انسان می کند که متعلق به قوای نباتی و حیوانی و انسانی انسان می باشد و هم چنین کار این فن تمیز دادن فضائل آن ملکات از رزائلش
می باشد تا انسان بواسطه آراستن خود به فضائل و خالی کردن خود از رزائل کمال وجودی یابد .
اخلاق :
« بِمَعنی نَفْس الاَفعالِ الَّتی تَسْتَحِقُ المَدْحِ اَوِ لذَّمَّ »
اخلاق به افعالی گفته می شود که سزاوار ستایش یا نکوهش باشند .
معمولاً در مورد اخلاق گفته می شود که ( عبارت است از علم زیستن یا علم چگونه زیستن ) ولی آنچه مربوط به اخلاق است تنها این نیست که ( چگونه باید زیست ) بلکه این است که ( برای اینکه با ارزش و مقدس و متعالی زیست کرده باشیم چگونه باید زیست ) .
البته ناگفته ماند که یک چیز را در تمام این تعریفات باید بعنوان اصل موضوع اتخاذ کرد و آن آزادی و مختار بودن است ، یعنی اخلاق رسیدن به کمال انسانی از راه انجام دادن کارهای نیک و از بین بردن کارهای زشت است .
اختیاراً باید گفت : چیزی که کار را اخلاقی یا غیر اخلاقی می کند اراده و اختیار است و لذا موجوداتی که از راه اراده و اختیار بی بهره اند خارج از این بحث اند و برای همین هیچ گاه نمی گویند : فلان حیوان کار خلاف اخلاق مرتکب شد و یا فلان حیوان کار اخلاقی انجام داد .
موضوع علم اخلاق
موضوع علم اخلاق همانطوری که از تعریفش پیداست شکوفا نمودن خصائص نیک انسان و از بین بردن خصائص پست انسانی است ، بنابراین موضوع علم اخلاق انسان را از حیث رفتار و کردار و گفتار می باشد .
هدف و غایت علم اخلاق
هدف علم اخلاق را از موضوعش می توان یافت ، بدینگونه که وقتی موضوعش شکوفا نمودن خصائص خوب انسانی و مضمحل نمودن صفات رذبله او باشد نتیجه این کار بوجود آوردن یک مدینه فاضله بوسیله انسانهای خود ساخته خواهد بود ، زیرا تمام زشتی ها از ناحیه بودن صفات حیوانی و نبودن صفات انسانی بوجود می آیند و وقتی موضوع علم اخلاق ( که نابود کردن صفات رذیله و شکوفا کردن صفات حسنه باشد ) محقق شود ، دیگر جائی برای زشتی ها که شامل افراد بسیاری مانند دزدی ، تجاوز ، خیانت ، دروغ و غیبت و رشوه و غیره باشد ، نخواهد ماند ، در نتیجه انسان از حیوانیت محض بیرون آمده و به سوی الهی شدن پیش خواهد رفت و در نتیجه الهی خواهد شد، پس غایت اخلاق ، الهی شدن انسان است و به همین معنی اشاره دارد .
روایتی که
می فرماید :
« تَخلَقوا بالاخلاقِ الله » « خودتان را به خویهای الهی رئوف آراسته کنید » بنابراین انسان در زندگی باید سعیش بر این باشد که خود را به صفات خدائی متصف کند، همانطوریکه خداوند سبحان رئوف است ، او هم رئوف است ، همانطوری که خداوند سبحان رحیم است ، او هم رحیم باشد ، همانطوریکه خداوند سبحان جبار است او هم به موقعش جبار باشد که : « محمد رسول الله وَ الَذینَ مَعَهُ اشِدّاءُ علیَ الْکفارِ اُمحاؤُ بَیْنَهُمْ » یعنی : « محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند و پیرو او هستند سخت گیران بر دشمن اند و مهربان بر خودشان ».
برداشت نادرست از علم اخلاق از این جا نیز می توان به نادرستی یک تصور شایع در مورد علم اخلاقی پی برد .
بدین منظور که عده ای علم اخلاق را نه به سان علمی که قابل تعلیم و تعلم است ، بلکه به صورت مشتی مواعظ و نصایحی می شناسند که تنها از راه ایجاد ( حال) می توان آنها را در متعلم تثبیت کرد .
چنین برداشت نادرستی در میان کسانی شیوع دارد که به ماهیت این علم و نقش حیاتی ان از لحاظ ایجاد بینش صحیح اخلاقی و تعلیم راه و رسم خودسازی جاهل اند .
توضیح اینکه هر گونه تحول اخلاقی در انسان مسبوق به علم و آگاهی است .
اگر چه علم وآگاهی به تنهایی و به خودی خود منتهی با سازندگی اخلاقی نمی شود ؛ اما برای هر نوع تعلیم و تربیت اصولی در زمینه اخلاقی یک عضو لازم و ضروری است ، زیرا در مراحل گوناگون تربیت ، نکات حساس و ظرائف فراوانی پیش می آید که تا شخص از بینش صحیح و معلومات کافی در آن زمینه برخورداز نباشد ، و به تعبیر دیگر ، حریم حق وباطل را در تمامی این زمینه ها به خوبی نشناسد ، قادر به تربیت صحیح خویشن نمی شود .
بنابراین هدف علم اخلاق ایجاد احساس های روحی مطبوع ولی زود گذر در متعلمین نیست و نه اکتفا کردن به آن شرط عقل است .
این قبیل احساسها به همان اندازه که سهل الوصولند ، سهل الانهدام نیز هستند و هرگز نمی توان بنیان تربیت اخلاقی را بر این گونه حالات و احساسها که در زمان تعلیم پیش می آیند ، استوار کرد .
سازندگی روحی و معنوی انسان قبل از همه محتاج پیدایش بصیرت و معرفت است .
تحول و انقلاب درونی که متکی بر علم و معرفت نباشد ، پشتوانه قابل اعتمادی ندارد .
پیامبر اکرم (ص) خطاب به ابن مسعود فرمود : « ای ابن مسعود !
هرگاه به کاری دست می بری ، با علم و عقل دست ببر .
» و باز آن حضرت فرمودند : « آنکه بدون علم به عمل برخیزد پیش از انکه اصلاح کند ، سبب تباهی می شود .
» و از سخنان امام علی (ص ) است که می فرمایند : « لا یُری الْجاهِلُ اِلا مُفرِطاً اَوْ مُفْرطاً » «جاهل را نبینی جز اینکه یا افراط می کند یا تفریط » حضرت علی (ع) خطاب به کمیل می فرمایند : « یا کُمَیل : مامِن حَرِکهَ الا و اَنتَ مُحتاجٌ فیها الی مَعْرِفَهٍ » ای کمیل !
هیچ حرکتی نیست جز اینکه تو در آن نیازمند معرفتی هستی : حال باید پرسید چنان معرفتی را چگونه باید تحصیل کرد ؟
آیا جز این نیست که ایجاد آن محتاج تعلیم و تعلم جدی و اصولی از سوی مربیان شایسته است ؟
غالباً کسانی که حوصله چنان تعلیم و تربیت جدی و پرزحمت را ندارند ، آن را امری غیر ضروری معرفی کرده و به همان حالات زودگذر روحی بسنده می کنند و یا با عنوان کردن مطالبی از این قبیل که ( اخلاق رفتنی است نه گفتنی ) ، ( اخلاق تنها جنبه عملی دارد ) و امثال آن ، از زیر بار تعلیم و تعلم اصولی و آموزش تا مرحله حصول بصیرت و معرفت شانه خالی می کنند .
و این خطای بزرگی است که تاوان آن شکست در خودسازی و تربیت نفس است .
کسانی که عملاً در وادی تربیت خود و دیگران قدم نهاده و با حساسیت فوق العاده ای تربیت اخلاقی آشنا هستند ، نیک می دانند که مشکلات و موانع موجود بر سر این راه هدف نه چنان است که بتوان به اتکاء مشتی حالات زودگذر به سلامت از این موانع گذشت و به نتیجه مطلوب دست یافت .
امام جعفر صادق (ع) در اهمیت تحصیل علم و اگاهی بعنوان پشتوانه ضروری برای عمل و نکوهش عملی که همراه با علم و بصیرت نباشد ، می فرمایند : « العاملُ علی غیْرِ بَصیرَهٍ ، کالسائرِ علی غیرِ الطّریقِ لا یَزیدهُ سُرعَهُ السّیدِ اِلّا بُعْداً » « کسی که بدون بصیرت و بینش عمل کند ، هم چون کسی است که در طریق و مسیر پیش نمی رود ، از این رو هر چه بر تندی و حرکت خود بیفزاید ، از قصد دورتر می شود».
امام علی (ع) نیز بی نتیجه بودن مساعی کسانی را که عمل انها از روی بصیرت و بینش نیست ، چنین بیان می فرمایند : « الْمُعْبدُ بِغیرِ علمٍ کحمارِ الطاحُوتهَ یَدُوُر و لا یَبْرَحُ مِن مکانِهِ » « عبادتگر بی علم ، هم چون خر اسیاب است که همواره در یک جا می چرخد و گاهی پیش نمی رود .» از این رو تغییرات تند و تکان دهنده می توان به اهمیتی که اسلام به علم و معرفت و ضرورت تعلیم و تربیت نمی شناسند ، دریافت ..
ضرورت ارزشهای اخلاقی پس از آگاهی به تعریف و ارزش اخلاقی و شناخت نقش و موضوع علم اخلاق و هدف ازآن ، حال باید ارزشهای اخلاقی را بشناسیم ، زیرا که اخلاق فردی یا اجتماعی ، بدون ارزشها واقعیت پیدا نمی کند .
باید یدانیم که ارزشهای اخلاقی کدامند ؟
راه بدست آوردن آنها چیست ؟
و ضد ارزش و موانع پیدایش اخلاق اسلامی انسان کدامند ؟
و چگونه باید آنها را از سر راه تکاملی خود برداریم ؟
زیرا دلهای ما مانند یک زمین کشاورزی است که برای بدست آوردن محصول سالم و فراوان باید دو کار اساسی و سرنوشت ساز توجه نماییم .
اول : شناخت بذرهای سالم و مفید و کاشتن دانه ها در زمین و فراهم نودن مسائل رشد و تکامل آن مانند ، آبیاری ، کود پاشی .
دوم : پاکسازی زمن کشاورزی کاشته شده از علفهای هرز و خارهای مزاحم مانند : سم پاشی و کندن و دور ریختن گیاهان هرزه تا هر روز دانه های کاشته شده ، رشد و نمو کنند و علفها و خارهای مزاحم و هرزه نتواند جلوی رشد و تکامل محصولات مورد لزوم را بگیرند .
ارزشها و ضد ارزشها تواضع و فروتنی تواضع و فروتنی یکی از ارزشهای اخلاقی پسندیده ای است که می شود با آن بر همه دلها، حتی دلهای دشمنان خود راه یافت و شیطان و شیطنتهای ویرانگر را از جامعه دور ساخت .
و آنها را که با ما قهر کردند می توان با تواضع و فروتنی به دوستی و مهربانی وادار کرد و گل بوته های رضایت و لبخند را بر همه دلها کاشت که امام علی (ع) می فرمایند : « وَ بالتَّواضُعِ تُتِمُّ النِّعمَهُ » « با فروتنی و تواضع و خوشروئی و نرمی ، نعمتها کامل می شود .» امانت داری یکی از ارزشهای اخلاقی ، امانت داری است که با آن می توانیم بزرگترین خدمت شایسته را به دوستان خود روا داریم .
امانت داری گاهی نسبت به اموال دیگران مطرح است و زمانی در رابطه با مسائل اخلاقی است ، یعنی اگر رازی را برای ما فاش کرده اند و یا به اسرار دیگران آگاهی پیدا نمودیم باید راز داری و صبر و پایداری ، امانت دار امینی باشیم وآبروی دوستان خود را حفظ نمائیم .
نیکوکاری و ترک منت گذاری و سرزنش دیگران صفت نیکوکاری و علاقه به انجام کارهای درست و مفید برای دیگران ، وقتی با ارزش است که با صفت و عادت پست منت گذاری و سرزنش کردن ، آلوده نگردد .
منت گذاری دلها را می رنجاند و قهر و ناراحتی به همراه دارد و اثر کارهای خوب را نابود می سازد .
امام علی (ع) می فرمایند : « ایّاکَ وَ اَلْمنَّ 000 فَانَّ امَّنَ یُبطلُ الاحْسانَ » « از منت گذاری بپرهیزید زیرا اثر نیکوکاری تو را از بین می برد» .
خیر خواهی و اصلاح امور دیگران یکی از ارزشهای والای اخلاقی این است که نسبت به دیگران خیر خواه و مهربان باشیم، نگذاریم دشمنی ها ، قهر کردن ها ، در میان دوستان ما باقی بماند .
اگر متوجه شدیم دو برادر ، دو دوست ، دو همسایه با هم قهر کردند ، تلاش کنیم ناراحتی ها را ازبین ببریم ، زیرا اصلاح امور دیگران یکی از عبادتهای پسندیده و ارزشمند است .
عفو و گذشت کینه توزی و لجاجت ویژه روحهای حقیر و همتهای پایین است و بر عکس آنان که نظر بلند و روح بزرگ دارند پوزشها را می پذیرند .
از خطاهای دیگران چشم می پوشند و از حق شخصی خویش در می گذرند .
بلند نظری انسان عامل محبت دلهای دیگران است.
برای خود انسان نیز نوعی لذت روحی را دارد و گفته اند : ( در عفو لذتی است که در انتقام نیست ) .
عفو و گذشت و چشم پوشی و نادیده گرفتن لغزشهای دیگران دانه های جلب محبت است و دیگران را خوشبین ، وفادار و با محبت نگاه می دارد.
امام سجاد (ع) در دعای بلند « مکارم الاخلاق » از خداوند اینگونه می طلبد : « خداوندا !
000 مرا ثابت قدم و استوار بدار تا با خالصان و دغلها ، خیرخواهانه برخورد کنم .
بخشش و محبت آدمیزاد بنداه احسان است .
به هر کسی نیکی کند ، او را رام و مطیع خویش می سازی و به هر کس محبت و لطف کنی قلعه دلش را فتح کرده ای .
به قول سعدی : بنده حلقه بگوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش این تعلیم حضرت رسول (ص) است که: « ای مردم !
می دانم که نمی توانید با همه اموالتان ، همه مردم را راضی کنید ولی با چهره باز و گشاده روئی و خوش اخلاقی می توانید » .
و سخن مولایمان حضرت امیر (ع) چنین است : « با الایثارِ یُسْتَرَقُ الاحرارُ » « آزاد مردان با ایثار ، بنده و غلام می شوند .» البته بنده و غلام خویها و کرامتهای اخلاقی .
این هم گام دیگری در جذب دلها و ایجاد الفتها و تحکیم رابطه های عاطفی در جامعه بشری است .
حسن خلق کاملترین مومنین از لحاظ ایمان ، خوش خوترین آنان است .
پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: حسن خلق آثار خطاها را از بین می برد ، هم چنانکه آفتاب یخ را و سوء خلف عمل را تباه می سازد ، هم چنانکه سرکه عسل را .
امام صادق (ع) لبخند مرد بر روی برادرش حسنه است و دور کردن هر نوع سختی و ناراحتی از وی حسنه است و خدا پرستیده نشده بکاری که محبوبتر باشد نزد او از شاد کردن دل مومن .
فصل دوم برتری نظام اخلاقی اسلام و الگو برداری از آن گفتیم که : هر نظام اخلاقی بر سه اصل موضوعی بنا می شود : انسان مختار است .
در افعال اختیاری خود هدفی را دنبال می کند که دارای مطلوبیت ذاتی است .
یگانه راه وصول به آن هدف انجام افعال اخلاقی خواهد بود ؛ یعنی در حقیقت این افعال اختیاری هستند که موجب سعادت یا شقاوت انسان می شوند و جز این طریق کسی به سعادت یا شقاوت نمی رسد .
البته باید یاد آوری کنم که بسیاری از نظامهای اخلاقی توجه تفصیلی به این اصول نداشته و آنها را بعنوان اصول موضوعه خود مطرح نکرده اند ؛ ولی ما با تجزیه و تحلیل به این نتیجه می رسیم که این سه اصل هر چند به طور ارتکابی و اجمالی مورد قبول و پذیرش هر یک از نظامهای اخلاقی خواهد بود .
نظام اخلاقی اسلام نیز در پذیرش اصول فوق با دیگر نظامها هماهنگی دارد و بر اساس اعتراف به اصول نامبرده پی ریزی شده است و در این زمینه با دیگر نظامها هماهنگی دارد و تفاوتی ندارد .
اکنون این پرسش مطرح می شود که بنابراین چه تفاوت اساسی بین نظام اخلاقی اسلام با سایر نظام های اخلاقی وجود خواهد داشت ؟
در پاسخ به این سوال باید بگوییم : نظام اخلاقی اسلام با دیگر نظامهای اخلاقی تفاوتهایی نیز دارد که در اینجا دو تفاوت اساسی را به ترتیب مورد بررسی قرار می دهیم .
سعادت در نظام اخلاقی اسلام باید بگوییم : اخلاق اساسی نظام های اخلاقی به لحاظ مفاهیم کلی نیست ؛ بلکه بیشتر به مصادیق آن مفاهیم کلی مربوط می شود .
یعنی هر انسانی بطور کـلی فطراً طـالب سعـادت است و هیچگاه این خواست را نمی تواند از خویش صلب کند و می توان گفت: این حقیقت را همه نظامهای اخلاقی پذیرفته و در آن اتفاق نظر دارند و اختلاف میان نظامهای گوناگون اخلاقی ، متوجه تشخیص مصادیق ( سعادت ) خواهد بود .
مشکل اساسی و نقطه درگیری نظامها و نقطه نظرهای متنوع و متضادی که اظهار می دارند ، در پاسخ دادن به این پرسش خلاصه می شود : آیا آن سعادتی که گمشده انسان است و او با همه تلاش خود بدنبال آن می گردد.
بدیهی است پاسخگویی به پرسش فوق کار آسانی نخواهد بود و می توان گفت : رمز اشکال و گره کار در اینجاست که سعادت ـ این گمشده همه انسانها ـ یک شیء عینی و موجود خارجی و یا حتی یک حیثیت نفسانی و پدیده روحی و روانی خاص نیست تا بتوانیم به آسانی به آن دست یابیم و زمینه اختلافات کم شود .
در پاسخ به این پرسش اصولی باید بگوییم : ما قبلاً نظر خود را توضیح دادیم و گفتیم : سعادت ، یک مفهوم انتزاعی است که منشاء انتزاع آن ، دوام و شدت لذت است .
به طور مطلق و اگر میسر نشد دوام و شدت نسبی خواهد بود .
بر این اساس اگر زندگی ما توام با رنج و ناراحتی باشد و در آن جا که آلام کمتر است و به حداقل می رسد و در مقابل آنها لذایذ ما در سطح بالایی قرار دارد ، سعادت صدق می کند .
کوتاه سخن اینکه سعادت خواهی فطری بشر است .
همه می خواهند لذایششان دائمی و در عالیترین کیفیت و شدت و در مقایسه با آلامشان بیشتر باشد ولی نمی دانند ، چگونه بایدبه آن دست یافت و هر کس در این زمینه سخنی می گوید .
از اینجاست که می توان گفت : درباره مفهوم سعادت اتفاق نظر وجود دارد ، ولی در تشخیص مصداق سعادت اختلاف فراوان به چشم می خورد .
انسان در نظام اخلاقی نظام اخلاقی اسلام مبتنی بر نوعی جهان بینی است که وجود خداوند را به عنوان مبداء وآفریننده موجودات و انسان را بعنوان موجودی وابسته و نیازمند به او معرفی می کند.
انسان در این بینش فقر محض است و نسبت به خداوندی وجودی ربطی بیش ندارد .
خداوند درقرآن می فرماید : « یا ایُّها النّاسُ اَنْتُمْ الفُقَرائُ اِلی اللهِ هُوَ الغَّنیُ الْحمیدً » « ای مردم شما نیازمند به خدا هستید و فقط خداوند بی نیاز و ستوده است » طبیعی است این نظام برای آنکه مسیرش مبتنی بر حقایق و هماهنگ با واقعیتها و بر کنار از اوهام و تخیلات باشد ، ناگذیر است رابطه عبودیت و ربوبیت فوق را مورد توجه قرار دهد و بر اساس این اصل و با ملاحظه آن برنامه ریزی کند .
البته بایدتوجه داشت آن چه در بالا گفتیم از ویژگی انسان نیست ، بلکه تمام موجودات بدون استثناء نسبت به خداوند از چنین موقعیتی برخوردار بوده و به تمام معنی وابسته و از اعمال هستی نیازمند به خداوند هستند ؛ ولی ، از آن جا که ما درباره نظام اخلاقی بحث می کنیم ؛ منتها از وابستگی انسان یاد کردیم .
با توجه به این وابستگی عمومی به این نتیجه دست پیدا می کنیم که هر گاه انسان در اشیاء دخالت و تصرف می کند و از آنها بهره مند می شود باید بداند که در ملک خداوند تصرف کرده است .
البته ما منکر این نیستیم که انسان به یک لحاظ و در یک مرتبه در ملک خود تصرف می کند .
حال یا در ملک تکوینی خود مثل اعضای بدنش و یا در ملک تشریعی و اعتباری خود مثل اشیاء خارجی که بر اساس قرار و قانون ، ملک او شمرده می شوند .
ولی از این حقیقت نباید غافل شد که همه اینها نهایتاً و در یک مرحله عالی تر مربوط به خداوند بوده و مالک حقیقی همه اشیاء اوست .
حفظ این رابطه نتیجه دیگری نیز به دنبال دارد و ما را برآن می دارد تا حتی اگر کاری را فرض کنیم که به نفع زندگی و نیروی انسان نباشد و خود بخود در سعادت اخروی وی نیز تاثیری نداشته باشد ؛ ولی مع الوصف همین کار غیر مفید و بی خاصیت ، مورد امر خداوند قرار گیرد( که باید ان را انجام دهی ) ما را بر آن می دارد که حتی اطاعت امر خداوند را در چنین مواردی نیز لازم بدانیم .
انسان با حالت انقیاد کامل و بدون هیچ گونه اعتراضی باید در برابر اوامر و نواهی خداوند تسلیم محض باشد ، زیرا اعتقاد به ربوبیت تکوینی و تشریعی خداوند چنین اقتضایی دارد که انسان در مقام عمل ، گوش به فرمان او بوده و مراقبت باشد تا چه کاری ازوی می خواهد و چه کاری را منع می کند.
این حقیقت واضح است که اوامر و نواهی خداوند تابع مفاسد و مصالح هستند و مفاسد و مصالح نیز صرف نظر از اوامر و نواهی خداوند که تابع مصالح و مفاسد هستند و بوده و واقعیت دارند .
ما نیز این حقایق را انکار نمی کنیم ، سخن ما این است که حتی اگر هم تابع مصالح و مفاسد نمی بودند اطاعت آنها بر انسان واجب بود و او در چنین فرضی نیز در برابر خداوند باید چنین توطین نفسی داشته باشد.
اکنون اگر سوال شود که آیا نظریه فوق یک تئوری محض است یا واقعیت دارد و تا کنون چنین فرمانی از جانب خداوندصادر گردیده است ؟
در پاسخ باید بگوییم : صدور چنین امری از جانب خداوند آن چنان هم دور از باور نیست و بعنوان نمونه می توان از ف مان خداوند به حضرت ابراهیم (ع) بر ذبح فرزندش حضرت اسماعیل (ع) نام برد زیرا، کشتن فرزند خود بخود نه سعادت دنیا را نتیجه می دهد و نه سعادت آخرت را .
با هیچیک از آن دو رابطه تکوینی ندارد و اگر خداوند چنین فرمانی نداده بود و اقدام به ذبح اسماعیل موجب سعادت آخرت نمی شود و حضرت ابراهیم هرگز چنین کاری را تجویز نمی کرد و انجام نمی داد .
در هیچ نظام اخلاقی غیر الهی ، چنین قابل توجه نیست اما از آن جا که حقیقت دیگری هم وجود دارد همه چیز رابطه وابستگی به خداوند دارد و مملوک خداوند است در نظام های الهی هر کاری که او می گوید باید انجام داد ، خواه مصلحتی برای خود یا جامعه دربر داشته باشد و خواه نداشته باشد .
همه اینها ملک خداوند است و مکلف ؛ حق ندارد چون و چرا کند .
رابطه عبودیت انسان به ریوبیت خداوند می تواند به تمام کارهای انسان رنگ بزند و چنانکه بعد از این توضیح می دهیم رنگی جالب تر و موثرتر از هر چیز دیگر در وصول انسان به سعادت خویش که خداوند درباره آن می فرماید : « صِبْغًهَ اللهَ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنُ اللهِ صِبْغَهً » « رنگ خدایی است و چه کسی در رنگ آمیزی ( توحیدی ) از خدا بهتر است » می توان گفت : در حقیقت این موضوع سبب شد بعضی از اندیشمندان مسلمان ، چنین گمان کنند که اساس ارزشهای اخلاقی در اسلام چیزی جز امر و نهی خداوند نیست .
( خوب ) آن است که خداوند به آن ( امر ) می کند و خوبی آن به لحاظ همین امر است و (بد) آن که خداوند از آن ( نهی )می کند و سرچشمه بدی آن همان ( نهی ) است .
آنان گفتند : کار خود بخود نه خوب است و نه به بی تفاوتی و خنثی است ، هیچ مطلوب و یا مبغوضیتی ندارد ، حسن و قبح ، ذاتی افعال نیست بلکه تابع امر و نهی خداوند خواهد بود .
باید بگوییم : این هم اشتباه بزرگی بود که این گروه مرتکب شدند ، زیرا خوبی یا بدی افعال دربست از طرف امر و نهی خداوند بیاید و ذاتاً عاری از خوبی و بدی باشند .
حقیقت این است که حیثیت امر و نهی حیثیتی است جدای از حیثیت ذاتی افعال که چون مورد امر نهی خداوند قرار گرفتند ، علاوه بر ارزش ذاتی خود خود ، زمینه چنین ارزش مثبت یا منفی را نیز برای انسان بوجود می آورند .
یعنی ارزش بندگی اطاعت و انقیاد نسبت به خداوند و فرامین او و یا بی بندو بی باری مخالفت و تجدی نسبت به او خواه ، مصلحت مفسده ای هم در متعلق امر و نهی لحاظ شده باشد.
نظیر اکثر قریب به اتفاق احکام وفرامین الهی یا نشده باشدنظیر نمونه ای که یادآوری گردید .
آیات قرآن خود شاهدی بر مدعای ما هستند و از ارزش ذاتی افعالی پرده بر داشته اند .
خداوند می فرماید : « اِنَّ اللهَ یامرُ بالعدلِ وَ الاحسانِ » « محققاً خداوند به عدالت و میکی کردن فرمان می دهد .» و می فرماید: «قُلْ انَّ اللهَ لایاْمُرُ بافحْشاءِ » « بگو محققاً خداوند به انجام کار زشت فرمان نمی دهد .» از آیات فوق بخوبی می توان دریافت که : عدل و احسان ، متعلق فرمان خداوند هستند و قبل از اینکه بر آنها امر شود بصورت خصیصه ذاتی یک سری از افعال انسان وجود و واقعیت دارند و این افعال به لحاظ همین ویژگی ذاتی ، مورد امر خداوند قرار می گیرند نه آنکه چون خداوند امر کرده است خصیصه ذاتی برای یک سری از افعال دیگر وجود دارد و از این جهت خداوند به انجام چنین کارهائی فرمان می دهد .
بنابراین عدل و احسان یا فحشاء بدون توجه به هیچ امر و نهی ، دارای مصادیق خارجی و چنانکه قبلاً توضیح دادیم انتزاعی هستند .
الگوی اخلاقی اسلام نکته مهم دیگری که ضرورت تحصیل آگاهی و ومعرفت و وجود تعلیم و نعلم جدی در زمینه اخلاقی را روشن می سازد .
عظمت هدفی است که در تعالیم اسلامی از سازندگی اخلاقی تعقیب می شود چه ، هدف از تربیت اخلاقی در اسلام تنها ، این نیست که شخصی پاره ای آداب ظاهری را فرا گرفته و یا برخی فضایل سطحی و ظاهری را در خود ایجاد کند ، بلکه هدف نهایی از سازندگی اخلاقی و معنوی در مکتبهای آسمانی عموماً و در مکتب اسلامی خصوصاً ، چنان با عظمت ، حساس و متعالی است که هرگز و در تحت هیچ شرایطی نمی توان با انواع جهالتها ، ساده اندیشی ها و سطحی نگیری ها بی آنکه شخص از عمق فکری و معنوی لازم بر خوردار گردد به آن دست یافت .
از این رو ، تفاوت بسیاری است بین الگوهای اخلاقی و معنوی اسلام ، و آن چه در عرف و اجتماع بعنوان تیپ مقدس مآب معروف خاص و عام است .
این قبیل افراد که تنها به ظاهر آداب شرع توجه کرده و از فضایل به دسته خاصی ، آن هم به صورت صوری و سطحی بنده می کنند ؛ هرگز الگوهای مطلوب اخلاقی اسلامی نبوده و نمی توانند باشند .
اینان به جهت بی بهره بودن از فضایل و کمالات اساسی و محرومیت از عمق معنوی لازم ، نتوانستند اهداف تربیتی و معنوی اسلام را به طور هماهنگ و به صورت عمیق در وجود خود پیدا کنند ، بلکه به جهت یک جانبه نگری و تک بعدی بودن ، فرسنگها از انسان نمونه اسلام که شخصیتی چند بعدی ، عمیق و همه جانبه دارد ، فاصله دارد .
اساسی ترین عنصری که شخصیت معنوی این قبیل افراد ظاهراً با تقوا فاقد آن است ، همان عنصر ( آگاهی و معرفت ) است .
فقدان علم و آگاهی در این افراد سبب می شود نارسائی فکری بر کل شخصیت آنها سایه افکنده و از آنها انسانهای سطحی و موجودی بسازد که هیچ انسان اگاه و بیداری حاضر نیست آنان را به عنوان الگوی تربیتی خویش بپذیرد یا آرزوی شباهت به آنها را در دل داشته باشد .
الگوی اخلاقی اسلام ، انسان وارسته و بکمال پیسوته ای است که علاوه بر ظاهر از نظر باطن نیز به تسویه کامل نائل آمده و دلش روشن به نور معرفت است .
هدف از تربیت اخلاقی در اسلام ، افزایش مراتب و درجات قلبی در سایه معرفت الهی است تا شخص شایستگی لازم برای تقرب به خدا را پیدا کند .
از این رو ، تعلیمات اخلاقی باید در جهت نیل به این هدف متعالی قرار گیرد و از هر نوع سطحی نگری و ظاهر گرائی مصون ماند تا به جای ترببیت مقدس مآبان جمود ، انسانهای شایسته ، آگاه و عمیق تربیت شوند که هم از لحاظ بینش و معرفت و هم از لحاظ عمل در سطح بالایی از کمالات قرار گیرد و گرنه تنها توجه به جهات عملی و بی توجهی به نقش و اهمیت علم و بصیرت که آن همه در اسلام به آن تاکید شده است ، از آفات بزرگ تعلیم و تربیت دینی و اخلاقی است که اگر به طور جدی با آن مبارزه نشود سبب خواهد شد ، انسانهای یک بعدی ، سطحی و متحجرالفکری بار آیند که از کمال لایق انسانی و ارزشهای متعالی اسلام ، فرسنگها فاصله دارند.
اینان نه تنها خود از رسیدن به کمال باز می مانند بلکه با مقدس مآبی ها و تعصبات احمقانه، تیشه بر ریشه اسلام زده و دیگران را از این دین و آئین الهی گریزان می سازد.
از این رو ، پیشوایان آسمانی از دست این گروه از متعبدین جاهل دردمندانه شکوه کرده و آنان را در ردیف عالمان فاسد و بی حیا و وسیله شکست اسلام معرفی نموده اند .
امام صادق (ع) فرمود : « قَطَعَ ظَهدی اتُنانِ : عالِمٌ مثتَهَتّکٌ و جاهلٌ مُتَنَسّکٌ ، هذا یَصُدُ الناسَ عنْ علمهِ بتَهتُّکه وَ هذا یَعُدُّ الناسُ عَنْ نُسْکه بجَهْله » « دو طایفه کمر مرا شکستند : عالم فاسد و بی حیا و جاهل مقدس مآب .
اولی مردم را از علم خویش یا فساد و پرده دری باز می دارد و دومی آنان را از عبادت به جهات خویش گریزان می سازد .
فصل سوم تربیت و اخلاق آغاز تربیت نقطه آغاز تربیت ، تربیت خویشتن است .
کسی می تواند مربی باشد که پیش از دیگران به تربیت خود بپردازد .
کسی می تواند مربی باشد که بیش از آنکه از دیگران انتظار تغییر و اصلاح داشته باشد، از خود چنین توقع کند .
انسان بدون تربیت مستمر خود نمی تواند یک مربی موفق باشد .
انسانی که خود اهل مطالعه نیست ، چگونه می تواند دیگران را به این کار دعوت کند .
کسانی که خود به لحاظ اخلاقی منزه نیستند چگونه می توانند دیگران را به اخلاق پاک دعوت کنند ؟
سه عامل مهم برای تقدم تربیت دیگران عبارتند از : عمل مربی بیش از کلام او بر روی متربی اثر می کند .
مربی ومعلم باید همیشه جلوتر از متربی خود حرکت کنند .
برای درک مشکلات متربی مربی خود باید بخشی از انتظاراتی را که از او دارد ، در مورد خود عملی سازد .
ابعاد تربیتی خداوند انسان را بگونه ای خلق کرده که دارای شخصیتی چند بعدی است .
تربیت او هم باید متوجه همه این ابعاد باشد .
مهم ترین ابعاد شخصیت انسان عبارت است از : بعد شناختی ، بعد عاطفی ، بعد حرکتی - جسمانی ، بعد اجتماعی ، بعد اخلاقی و بعد هنری .
یک تربیت متعادل و متوازن باید همه این ابعاد را در نظر قرار دهد .
دین مبین اسلام دینی است که به تمامی این ابعاد توجه کرده ، برای پرورش متعادل و درست آن برنامه دارد.