دانلود مقاله ازدواج کتاب النساء

Word 169 KB 14271 27
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • در اخلاق و سرشتشان و آنچه از میانشان بر می گزینندوآنچه ناخوش می‌دارند از مجاهد از ] قول[ یحیی بن جعده روایت شده است که گفت:رسول خدا (ص) گفت: با زن به خاطر سیرت و شرافت و جمال و خوبی‌اش ازدواج می کند .

    پس بر تو است که این روش را در پیش بگیری – که امیدوارم به خیر نرسی – سپس گفت: هیچ مردی بعد از اسلام آوردن ،به اندازه‌ی ]خیری که [ از زنی – که دارای این سیرت باشد که اگر بدو بنگرد از او شاد شود و آن گاه که بدو فرمان دهد از او اطاعت کند و اگر از او دور شود از وجود خویش و مال او محافظت کند ]دیده[ - کسب خیر نکرده و خوبی‌ای ندیده است.


    و از عایشه رضی الله عنها روایت شده که گفت : زن با همسرش نباید در کمتر از ده سالگی رویا روی شود.
    عایشه گفت : و با رسول خدا (ص) در حالی که رویاروی شدم که دختری نه ساله بودم.
    اصمعی گفت: پیری از بنی العنبر به ما روایت کرد و گفت : می گویند : زنان سه دسته‌اند : ] یک دسته [ فرمانبردار نر مخوی پاکدامن مسلمان که خانواده و همسرش را بر زندگی یاری می کند وبه زندگی علیه خانواده‌اش یاری نمی رساند( زندگی و آسایش زندگی را بر همسر و خانواده‌اش ترجیح نمی دهد) و دیگری، ظرفی برای فرزند ودیگری طوقی آهنی شپشو که خداوند آن را در گردن کسی که می خواهد ،می گذارد و از ]گردن [کسی که می خواهد باز کند.


    ومردان ، سه دسته اند : فرمانبردار نرمخوی پارسای مسلمان که کارها را از جایی که باید پایان پذیرد به پایان می برد و از جایی که باید آغاز کند ، آغاز می کند.و دیگری ]کسی است که [ به رأی و اندیشه صاحب خرد و توانا می رسد ]دست می‌یابد[ و ]خود را [ ملزم به انجام آن کار می کند و به گفتارش می رسد.

    و دیگری ،فرد گمراه سر گشته‌ای است که برای هدایت شدن ، ]با دیگران[ مشورت و از ارشاد کننده، فر مانبرداری نمی کند.
    از جعفر بن محمد از ]قول [ پدرش ] واوهم[ از ]قول[ علی ابن ابی طالب ( ع)
    روایت شده است که گفت: بهترین زنانتان ]زنی است که [ در مورد فرجش پاک باشد ( پاکدامن باشد) و نسبت به همسرش ، تیز شهوت .
    و از عروه بن زبیر روایت شده است که گفت : هیچ کسی پس از ایمان به خدا با چیزی مانند ازدواج درست ] و بنا شده بر صدق و راستی [ خودش را بالا نبرده وپس از کفران نسبت به حق با چیزی مانند ازدواج بد ، خودش را خوار نکرده است.

    سپس گفت : خداوند آن زنی را که با مردان سفید پوست بلند قامت الفت ایجاد می کند وسپس در دگرگون کرد نشان می کوشد و آن را سیاه و کوتاه می گرداند ، لعنت کند.


    یکی از شعرای بنی أسد گفته است : و آغاز آلودگی آب ، آلودگی خاک آن است * و سرآغاز پلیدی مردم ، پلیدی زنان است .

    اصمعی گفته است : ابن زبیر است : نباید کوتاهی زن ،شما از ازدواج با زنی کوتاه قامت باز دارد .

    چرا که زن بلند قامت ، فرزندی کوتاه قد می زاید و زن کوتاه قد فرزندی بلند قامت ؛ و از زنی که شبیه مرد است پرهیز کنید چرا که او فرزند نجیب و گرامی نمی‌آورد .

    أبو عمرو بن العلا گفت:مردی گفت : با هیچ زنی تا آن زمان که به پدرو مادرش نگاه کنم ، ازدواج نمی کنم :به او گفتند : آن چگونه است ؟

    گفت : به پدر و مادرش نگاه می کنم چرا که او ،به یکی از آن دو کشیده می شود .

    از ابن ابی ملیکه ]روایت شده است که [ عمر گفت : ای بنی سائبهمانا فرزندان ضعیف و لاغری برایتان زاده شده است (صاحب فرزندان ضعیف و لاغری می‌شوید)، پس با زنانی که با غیر از قبیله‌ی خود ازدواج می کنند ، از دواج کنید.

    اصمعی گفت : مردی گفت : دختر عمو ها ، شکیبا ترند و غریبه ها (دختران غیر فامیل و قبیله ) نجیب تر .

    وهیچ کسی مانند پسر غیر عرب ،بر سر قهرمانان ] ضربه[ نزده است .

    از أوفی بن دلهم نقل شده که می گفت : زنان چهار دسته‌اند ، یکی از آنان ، تیز هوش است که همه چیز هایش از آن ]خود[ اوست ]نه همسرش[ .

    و یکی از آنها عاشق و دنباله روی اوست که زیان می رساند و سود نمی دهد .

    و یکی از آنان زیبای چالاکی است که پراکنده می سازد و جمع نمی کند و یکی از آنها ]مانند[ ابری بارنده است که هرگاه به شهری می رسد ، آن جا سبز و خرم می شود.

    اصمعی گفت : بخش هایی از این روایت را برای ابی عوانه ذکر کردم گفت : عبدالله ابن عمیر بدان می افزوید : و یکی از چشمانش سرمه می کشد و دیگری را وا می گذارد (به چشم دیگرش سرمه نمی کشد ).

    از علی ابن زید روایت شده است که گفت : عمر بن خطاب ( رض) گفت : سه گروه، از بلاهای سخت به شمار می آیند :1- همسایه محل اقامت ، ]همسایه‌ای که [ اگر خوبی‌ای ببیند آن را بپوشاند و اگر بدی‌ای ببیند ، آن را ] بین مردم [ پخش کند ؛ 2- وزنی که اگر داخل شود،تو را دشنام دهد و بد بگوید و اگر از او دوری شود ، از جانب او ایمنی نباشی ؛ 3- و پادشاهی که اگر نیکی کنی ، تو را سپاس نگزارد و اگر بدی کنی ، تو را بکشد .

    اصمعی گفت : جمیع بن أبی غاصره – که پیری بود مسن از بادیه نشینان و از فرزندان زبرقان بن بدر از سوی زنان – به ما روایت کرده و گفته است : زبرقان می گفت : دوست داشتنی ترین عروسانم در نظرم ،] عروسی است که [ خودش را خوار بدارد و در میان قوم و قبیله‌ی خود ، عزیز باشد؛ و زن پاکدامن و پارسای با خرد و اندیشه‌‌ی استوار و کم رو و شرم گینی است که در شکمش پسری باشد و آن بسر از او فرمانبرداری کند .

    و منفور ترین عروسانم در نظرم زنی است که شوهرش اورا راضی نکند و خود را بر مردان دیگر بنمایاند ]و [ زن پنهان شودنده و خانه نشینی ]است[ که مانند ماده شتر تیز رو راه می رود و بر روی پاشنه های پا می نشیند به طوری که بر سر انگشتانش پا استوار باشد ]و[ در میان قوم خود خوار باشد و در نظرخودش غزیز ، که در شکمش دختری باشد و آن دختر از او پیروی کند.

    ]روایتی[ از خالدبن صفوان به من رسید که گفته است : هر که قصد ازدواج با زنی را داشته باشد ، باید با زنی ازدواج کند که در میان قوم خود ،عزیز باشد و در وجود خود ، خوار.

    (خودش را خوار به شمارد) ، و بی نیازی ، اخلاق و سلوک اورا متین گردانیده و بدو ادب آموخته باشد و فقر و بی چیزی او را خوار کرده باشد .

    زن شوهردار عفیف و پارسا باشد و خود را از همسایه‌اش نگاه بدارد و نسبت به همسرش ، شوخ و کم حیا باشد.

    و فرزدق ، در حالی که زنان را توصیف می کند ، گفته است: نزد شو هرانشان آنگاه که خلوت می کند نرم خوی و خوش طبع می شوند و آن گاه که شوهرانشان بیرون می روند، زنان کم رو و شرم گین هستند.

    و خالدبن صفوان به دلال گفت : برای من با کره‌ای مانند زن بیوه و شوی دیده یا بیوه‌ای همانند باکره بجوی ]که[ نه کم سن و کوچک باشد و نه پیر و بزرگسال]و[ در]نازو[ نعمت زندگی کرده و نیاز و حاجتی بدو رسیده باشد .

    و خلق و خوی طبیعت نعمت ]یافتن[ ، با او باشد و خواری حاجت در او .

    و بی نیاز کننده‌ی من از جمالش این باشد که از دور ، درشت جثه و تنومند باشد و از نزدیک ملیح .

    و بی نیاز کننده‌ی من از شرافت و بزرگواری‌اش این باشد که در شمار برگزیدگان قوم خویش باشد ]و[ بنابر سنت از من خشنود ؛ اگر زنده بمانم اورا گرامی می دارم و اگر بمیرم ، او را وارث خود می گردانم .

    و مردی به دوستش گفت : برای من زنی را به جوی و طلب کن که سفیدی‌اش سفید باشد و سیاهی‌اش سیاه و درازی‌اش دراز و کوتاهی‌اش کوتاه ]و[ منظور وی این بود که: همه‌ی اعضای او سفید باشد یعنی باید بسیار سفید باشد و همه‌ی اعضای او سیاه ، یعنی باید بسیار سیاه باشد و همچنین است درازی و کوتاهی .

    و دیگری گفت : برای من زنی را بجوی که به وارد شوندگان خانه‌اش خوش آمد نگوید، یعنی خانه‌اش را با ورود مردم ]به خاطر خوش آمد گویی‌هایش[ محل سکونتی ]برای آن مردم [قرار ندهد .

    و با همسایه‌، انس نگیرد ( یعنی همسایگان با ورود او به نزدشان ،انس نگیرند) و آتش را روشن نکند یعنی سخن چینی نکند و میان مردم دشمنی نیندازد.

    کفلها و پوست زانوهای او ، آنگاه که شب می خوابید و زیرش ترنج بزرگی را پرتاب می کردی از طرف دیگر خارج می شد.

    پسر عویش به او گفت : بمانند او فقط در بهشت وجود دارد .

    مانند سخن او درباره ترنج ،ام زرع می گوید : ابو زرع در حالیکه سینه های درشت من پر از شیر بود از خانه خارج شد و زنی را دید که دو فرزندش مانند یوزپلنگبا او بودند و در گودی کمر او نشسته با دو انار (در سینه‌ او) باز می کردند ،مرا طلاق داد و با او ازدواج کرد .

    دیگری گفت: برای من زنی بجوی مثل کوه تنومند و بلند قامتو رانهایش دندانگیر و خوشبو کمر (بدن ) باشد .

    ابن الاعرابی است : اگر از روی نادانی و جهل طالب بیوه زنی از میان مردم هستی بسن پدر و دائی او کیست چرا که آنان از جنس او ، و او از جنس او ، و او از جنس ایشان است ، همانگونه که اگر کفشی می خواهی بخری آنرا با کفش خود اندازه و هم قد می‌نمایی.

    چنانچه کسی را بخاطر ثروت ومالش بخواهی ، بد بختی و رنجش هم هم با او خواهد آمد .

    گویند : دختر مانند ذرتی است که آنرا آرد می کنی و خمیرش می کنی و آنرا می پزی ، ولی بیوه توشه سبک مسافری (که صاحب خود را خسته نمی کند) خرما و آرد نرم گندم است .

    ابن الاعرابی گفته است : زیاد هنگامی که زنش را دارای لکنت زبان دید او را طلاق دادو گفت : می ترسم که فرزندم دارای لکنت زبان متولد گردد .

    و گفت : زن دارای لکنت زبان بچه چاق و کوتوله و دارای لکنت زبان می آورد که در هنگام راه رفتن به چپ و راست متمایل می گردد وانگشت نما می گردد.

    گویند : زن مانند زنجیر است ببین چه بد گردنت می اندازند ، ابن مقفع می گوید : قرض بردگی است ،ببین خودت نزد چه کسی گرو می گذاری .

    ابن اعرابی سروده است : من عاشق دختران پاکدامن هیتم و از اینکه از روی عطش و تشنگی پس مانده دیگران را بخورم بیزارم .

    می گویند : از زنی که چندین بار ازدواج کرده هر چند ناچار به او باسم ،متنفرم.

    خالد حذا گفته است : دختری را از بنی اسد خواستگاری کردم وآمدم که او را ببینم و بین من و او پرده شفافی بود ،کاسه بزرگی خواست که پر از تلیت بود روی آن پوشیده از گوشت، آنرا تا آخر خوردم ، و کاسه پر از شیر یا شراب آورد و آنرا سر کشیده سپس گفت : ای کنیز پرده را بالا نزن ناگهان دختر زیبایی را دیدم که بر پوست شیر نشسته ، گفت : ای عبد الله (بنده خدا) من ماده شیری هستم از بنی اسد بروی پوست شیر ، این خوردن و نوشیدن من است اگر دوست داری قدم پبش نهی بیا ، گفتم استخاره کنم و بیندیشم ؛ خارج شدم و برنگشتم .

    از انس روایت گردیده است که رسول خدا ( ص ) در حالی که ام سلیم به زنی نگاه می کردگفت : « دهانش را بو کن و به اجدادش نگاه کن ».

    نابغه گوید : محبوب من اگر چه روانه شد ولی پیشینیانش سیاه پوست نیستندو قلب من را به سنگ ریزه محله نخله نمی فروشند.

    اصعمی می گوید : اگر پیشینیان زن سیاه باشند سایرین او سیاه می شوند .

    علی بن الحسین با زن تک فرزندی از انصار ازدواج کرد .

    عبدالملک در این خصوص او را سرزنش کرد ، وی به عبدالملک نوشت : خدا به وسیله اسلام زن فرد مایه را بالا برد و ناقص را کامل کرد و تجیل را بخشنده کرد.

    بنابراین ننگی بر مسلمان نیست ، این پیامبر خداست که با خدمتکار و زن غلام خود ازدواج کرده است .

    عبالملک گفت : علب ابن الحسین از همان جایی که مردممنزتشان سقوط می کند ، مقامش بالا می گردد.

    اصمعی گفت : مردم مدینه از ازدواج با بیوهای اولاد دار بدشان می آمدتا اینکه علی ابن الحسین و قاسم بن محمد ابی بکر و سالم بن عبدالله بن عمر در میانشان به من جوانی رسیدند و به آنان فقه و پارسایی آموختند و مردم به کنیزان راغب گردیدند مسلمه بن عبدالملک گوید : در شگفتم از مردی که مویش را بسیار کوتاه می کند سپس بلند می کند و سبیلش را کوتاه می کنند یا صاحب کنیز آن است و زن آزاد گران قهریه می گیرد.

    مردی از اهالی مدینه گوید : هرچز به شخصی که مادرش رومی یا سیاه پوست غیر عرب است ناسزا مگوی مادران فقط ظرفها و محل ودیعه نهادن نطفه ها می باشند در حالیکه دورمان به پدران بر می گردندگاهی شتر سفید موی (گران قیمت نزد عرب) نجیب نمی باشد و ای بسا گاو نر سیاه بانجابت می گردد.

    (چون گاو از نر از شش شتر کمتر است (مترجم)‌ ).

    در یافتم که مردی در خصوص ازدواج با حکیمی مشورت نمود ، حکیم به او گفت ،ازدواج کن ولی از زیبایی زیاد بپرهیز چراکه آن چراگاه خوشایند دوست داشتنی است او گفت : مرا از آنچه می خواهم نهی کردی ، حکیم گفت : مگر این سخن را نشنیدی که : هرگز به چراگاه حاصل خیزی برخورد نمی‌کنی مگر اینکه در آن اثر گامهای طالب و دوست داری را می‌بینی .

    عمربن ولید به ولید بن یزید گوید : تو دوست دار کنیزان هستی ، ولید گفت : چرا دوست دارشان نباشم حال آنکه آنان بمانند تو را می زایند .(به دنیا می‌آورند) از ابودرداء روایت شده می گوید : بهترینِ زنانتان کسی است که با تکبر وارد می شود و با طمأنینه و تبخترخارج می شود و خانه‌اش را پر از پنیرو نان خرمای روغنی می‌کند و بدترینِ زنانتان ، زن نادان و فاحشه و بی‌حیاء و جسور نسبت به مردان است که صدای دندان فروچه او را می‌شنوی و کنیزش ترسو است.

    و این را در کتاب " غریب الحدیث " تفسیر کرده‌ام .

    معاویه به عقیل بن أبی طالب گوید : چه زنی دوست داشتنی‌تر است ؟

    گوید : موافق با آنچه دوست می‌داری ، گوید : کدامین زن بدترین است ؟

    گوید : مخالف با آنچه که خشنود می‌شوی .

    معاویه گوید : به خدا سوگند این است معیار سریع ، عقیل گوید : با میزان عدل .

    مردان بی نیازکننده (برطرف کننده نیاز ) از ابی هُریره نقل است که گفته است : رسول خدا (ص) فرمود : اگر کسی به نزدش آمد که قیافه و اخلاقش را پسند می‌کنید با او ازدواج کنید که اگر چنان نکنید فتنه و فساد بسیاری در زمین ایجاد می‌گردد .

    از حسن به نقل از سهره از پیامبر (ص) نقل گردیده که فرمود : دودمان ، ثروت و کرم و بخشش ، تقوا و پرهیزگاری است .

    از اَنَس نقل است که أمّ حبیبه گفت : ای رسول خدا ، زنی از ما که در دنیا دو همسر داشته و می‌میرد در آخره مال کدامیک از آنهاست ؟

    فرمود : مال خوش‌اخلاق‌ترین آنهاست ای ام حبیبه .

    خوش‌رفتار خیر دنیا و آخرت را برده است .

    از عطیه بن قس نقل است که گفت : معاویه از امّ ‌درداء خواستگاری کرد .

    ام‌درداء گفت : أبودرداء به نقل از پیامبر گفته است : زن مال آخرین شوهر خود است .

    پس من پس از أبودرداء ازدواج نمی‌کنم تا اگر خدا بخواهد در بهشت با أبودرداء ازدواج کنم .زنان پیامبر (ص) پس از او بر دیگران حرامند چون ایشان در بهشت زنان او هستند .

    هشام‌ بن‌ عروه به نقل از پدرش گوید : عمر بن خطاب که خدا از او خشنود باد گفت : دختران خود را مجبور به ازدواج با مرد زشت نکنید که آنان دوست می‌دارند آنچه را که شما دوست می‌دارید .

    ابن اعرابی گوید : به دختر"خُسّ"(یا بنا به روایتی دختر حسن) گفته شد : ازدواج نمیکنی ؟

    گفت : البته ، برادر فلان و پسر فلان وخیلی لاغر وچاق گوشتالود را نمی‌خواهم ولی کسی را می‌خواهم که وقتی صبح از خانه بیرون می‌رود مال بسیار بدست آورد و وقتی که می‌آید بسیار خندان باشد .

    پدرش چشمان او را بسته بود و به او گفت : حال شترت چگونه است ؟

    گفت : چشمانش به گودی نشسته و هیکلش لرزان است و گشادگشاد راه می‌رود .

    پدرش گفت : پای آن را ببند ، آن را بست .

    پدر گفت : ازدواج نکرد تا اینکه پیر شد .

    به عربی گفته شد : فلانی از فلانی خواستگاری می‌کند .

    اعرابی گفت : از عقل و دین بهره‌ای دارد ؟

    گفتند بله ، گفت : برایش زن بگیرید .

    از عیسی بن عمر نقل است که گفت : مردی به عرب بیابانگردی گفت : آیا تو به من زن می‌دهی ؟

    گفت : نه .

    گفت : برای چه ؟

    گفت : برای اینکه ریشت سرخ (یا سفید) است .

    عقیل بن عُلَّّفه مرد با غیرتی بود ، عبدالملک مروان دخترش را برای یکی از پسرانش خواستگاری کرد و عقیل به او نیازمند بود و به او گفت : اگر باید چنین کنی مرا از پسران دورگه‌ات (از پدر عرب و از مادر غیرعرب ) دور کن .

    ابراهیم بن هشام بن اسماعیل از او خواستگاری کرد ـ ابراهیم بن هشام والی مدینه و دائی هشام بن عبدالملک بود- او را رد کرد او خیلی سفید بود ، و گفت آنگاه که اصل و نصبش جز از سرخ (عجم) امتناع می‌کردند ، مکتوب قریشی را رد کردم مردی از اعراب گفت : ما را اعراب می‌نامیدند در حالیکه عرب اسم ماست و اسمهای آنان بردگان توشه‌ورزی می‌باشد .

    یعنی عجم که سرخ نامیده می‌شوند .

    ابن اعرابی گفته است : عبدالملک مروان به زنی از قریش که با مردی مورد طعن در اصل و نصب و درینش ازدواج کرده بود گفت : آیا زن آزاده با برده‌اش ازدواج می‌کند ؟

    زن گفت : ای امیرمؤمنان قهریه‌ها زنان بی‌شوهر ، زنان بیوه یتیم را به ازدواج آدمی در می‌آورد که سلام را شایسته او نمی‌دانی .

    ابن اعرابی گوید : مردی برای مردی خواستگاری کرد و به او راضی نشد (قبول نکرد ) ، و او گفت : به کسانی که تلاش کردند که نرم و لطیفش را بدست آورند بگو که گرسنگی امّ کلثوم را نزد من ارزان نکرد .

    مرگ برای او از شوهری ناقص که ارزش و عظمت ماده شتر کوهان‌داری پدرش را مشتاق او می‌کند ، بهتر است .

    عمرالخیر عاقد بود در سالی می‌گوید : شاید که فقر آنان را وادار که برای غیرثروتمندان زن بگیرند .

    مُساوِر به مرّار گوید : اینکه مادرم از بنی‌اسد است و پروردگارم مرا از آتش نجات می‌دهد و اینکه از دخترانشان به ازدواج من درآورند و هر روز هزار دینار دارم مرا خوشحال نکرد .

    مرّار به او جواب می‌دهد : تو از مادری از قبیله عبس و اسد نیستی ، تو فقط دینار بن دیناری ( فرزند دیناری ) اگر تو از قبیله عبس و مادر ایشان باشی اما مادر تو از اصل فَرْج می‌باشد .

    دینار بن دینار یعنی برده پسر برده ، جارهالجار ، اصل واساس ، الجار :عورت زن یک عرب گوید :هنگامی که نزد من بیاید که مرا به زنی زیبا راهنمایی کند به او می‌گویم اگر سه خصلت را نادید بگیرد به خدا قسم به شوهری دلخواه خود رسیده‌است ،فسقی و گناهی که از فرزندش ممانعت نشود ، سست بودن اسلام و کمی ثروت .

    مردی به ابن هُبیره گفت : من فرزند کسی هستم که برای معاویه خواستگاری کرد .

    ابن هبیره گفت : آیا او را زن داد ؟

    گفت : نه ، گفت : کاری نکردی .

    ابوالحسن مدائنی گوید : مردی از بنی کلاب زنی را خواستگاری کرد ،‌ مادرش به او گفت : تا درباره‌ات پرس‌وجو کنم ،روانه شد و درباره بخشنده‌ترین موجود زنده به او.

    او را به پیرمردی خوش‌محضر که از او سؤال می‌شد ، راهنمایی کردند ،‌ از او خواست که وی را خوب مدح وثنا گوید و نسبش را به گفت .

    او را شناخت .

    پس از آن پیرزن شتابان رفت درباره او از وی پرسید .

    او گفت : من او را تربیت ، زن گفت : زبانش چگونه است ؟

    گفت : آقا و رهبرقومش است و خطیب آنان می‌باشد .

    زن گفت : شجاعتش چگونه است ؟

    گفت : پشتیبان قومش و پناه آنان است .

    زن گفت :‌ بخشش و بزرگواری وی چگونه است؟

    گفت : پناه و فریاد رس و نان‌رسان به قومش و بهار آنان است .

    جوان آمد و پیرزن گفت : بخدا قسم چه خوب آمد، خم نشد و تعظیم نکرد .

    جوان نزدیک شد ، چه خوب سلام کرد ،‌ صدایش را بلند نکرد و فریاد نزد .

    سپس نشست ، پیرمرد گفت : بخدا چه خوب نشست .

    جوان رفت که تکان بخورد گوزید ،‌ پیرمرد گفت : بخدا سوگند چه خوب گوزید ، چه صدای آرام و خفه‌ای نه پر طنین ، با او زیاد حرف نزد و بر او فریاد نزد .

    جوان شرمنده برخاست .

    پیرمرد گفت : بخدا چه خوب برخاست .

    پیچ و تاب نخورد و کلامش را قطع نکرد .

    جوان شتابان رفت .

    پیرمرد گفت : بخدا چه گامهای خوبی ، راهش را کج نکرد و درنگ نکرد ،‌ پیرزن گفت : کسی را بسویش بفرست او را برگرداند ، اگر بریند قطعاً به او زن می‌دهیم .

    خالدبن صفوان زنی را خواستگاری کرد و گفت : من خالد بن صفوان هستم ، دودمانم چنان است که به آن آگاهی ،‌زیادی ثروتم چنان است که به تو رسیده است ودرمن خصلت‌هایی است که برایت بیان می‌کنم می‌پذیری مرا یا رد می‌کنی ؟

    زن گفت : آنها کدامند ؟

    زن آزاد (غیربرده) اگر نزدیکم شود خسته‌ام می‌کند و اگر از من دور شود بیمارم می‌کند ،‌ هیچ راهی به درهم و دینار نیست ، زمانی از خستگی و دلتنگی بر من می‌رسد که اگر سرم در دستم باشد آنرا پرتاب می‌کنم .

    زن گفت : سخنت را فهمیدم و آنچه بیان کردی دریافتم ، بشکرانه خدا در تو خصلت‌هایی است که از آنها برای دختران شیطان هم خشنود و راضی نمی‌شویم .

    خدا به تو رحم کند ، برگرد .

    شاعر می‌گوید : هان ای شب اگر به زندگی کردن در میان ما برگزیده‌ شده‌ای ببین انتخاب کجاست که تو با کودن احمقی که دارای انتقام و خونخواهی است و انتقام و خونخواهی بر علیه او نیست .

    یکی دیگر به زنش گوید : هلاک شدم که تو ازدواج نکنی با بسیار ستمگر عشیره و بسیار حسود آن که عظمت خود عیب شرافت خانوادگیش می‌داند و نسبت به بزرگ و سرور قبیله‌اش کینه می‌ورزد .

    دیگری می‌گوید : اگر روزگار بین ما جدایی افکند با آدم پیشانی و گردن (پشت) پرمو که موی پیشانیش نریخته و دورنگ و شکمباره و کم ‌صبر و وقار است و استخوان فکّش را (کنایه از گشادی دهان ) یا لُپهایش (که کنایه از چاقی است ) را به استخوان سینه‌اش می‌زند و آنگاه که قوم به کار نیک فعّال می‌گردد او خود را در جامه می‌پیچد (می‌خوابد) ،‌ ازدواج نکن.

    ابراهیم بن نعمان بن بشیر ، برده عثمان بن عفان یحیی بن أبی حفصه را به بیست هزار درهم به همسری دخترش درآورد و مورد سرزنش قرار گرفت و گفت : بیست هزار درهم سخنی برای گوینده باقی نگذاشت پس به سخن سرزنش کننده توجه نکن .

    اگر برده‌ای را زن داده‌ام ، علاقه به درهم‌ها بوده‌است و سُنّتی که قبل از من بر آن گذشته‌است .

    و این یحیی جدّ مروان شاعر است ، و یهودی بود و بدست عثمان اسلام آوردو با خوله دختر مقاتل بن طلبته بن قیس ابن عاصم رئیس و بزرگ اهل و بر ازدواج کرد .

    قُلاخ گفت : از خوله با خبر شدم ،آنگاه که او را شوهر دادند گفته است : ای بسا از تو انتظار ننگ و عار داشتم (از تو عار می آمد ) .

    به دو برده که به ثروت فراوان آنها دلبسته بودی زن دادی ،خاک و سنگ در دهانت باد از این دلبستگی .

    برای خدا باشد این اسبان رهوار تند رو دست و پا و پیشانی سفیدی که تو تربیت کردی مردی از ابن عباس دختر یتیمی را خواستگاری کرد ، ابن عباس گفت : من رضایت نمی‌دهم که او همسر تو شود .

    گفت چرا در حالی که در آغوش تو بزرگ شده است ؟

    ابن عباس گفت : زیرا او به دقت می نگرد و می‌اندیشد : گفت، یعنی چه ؟

    ابن عباس گفت : الآن بتو برای او راضی نیستم.

    زیاد به سعید بن عاص نوشت که ام عثمان دختر سعید را از او خواستگاری کند و مال بسیاری برایش فرستاد ، وقتی که نامه را خواند به دربان خود دستور دریافت مال و هدایا را داد ، هنگامی که اموال را مصادره کرد دستور داد بین همنشینانش تقسیم کند ، دربان گفت : اموال از این حرفها بیشتر است ، سعید گفت : من از آن اموال بیشترم ، پس تقسیم کرد .

    سپ به زیاد نوشت :" بسم ا...

    الرحمن الرحیم .

    اما بعد ،" قطعاً انسان سر کشی می کند وقتی که خودش را بی نیاز و ثروتمند می بیند" (آیه قرآن ).

    لقیط بن زراره از قیس بن خالد ذوالجدین شیبانی خواستگاری کرد ( دخترش را ) قیسبه او گفت .

    تو کی هستی ؟

    گفت : لقیط بن زراره .

    گفت : چه چیز تو را واداشت که علنی از من دختر به خواهی ؟

    لقیط گفت دانستم که اگر علنی خواستگاری کنم بدیهایت را آشکار نمی کنم و اگر پنهانی خواستگاری کنم تورا فریب ندهم .

    گفت : همتا و همسر بزرگواری ، به خدا سوگند شبی از نزد من عرب و غریب سپری نمی کنی ، و دخترش را به همسری او درآورد و مهریه‌اش را به عوض پرداخت .

    مردی به حسن «امام حسین » گفت : دختری دارم و و از او خواستگاری می شود، او به همسری چه کسی در آورم ؟

    فرمود‌ : او را به همسری کسی درآور که از خدا بترسد ، چرا که اگر او را دوست داشته باشد ، عزیزش و گرامیش می دارد و اگر دوستش نداشته باشد به وی ستم نمی کند .

    ابو الیقطان گوید : عمر بن خطاب ،ام آبان دختر عتبه بن ربیعه پس از این که شوهرش یزید بن أبوسفیان مرد خواستگاری کرد ،ام أبان گفت : او عبوس داخل می شود و عبوس خارج می گردد ، درهایش را می‌بندد و کم خوبی می کند .

    پس از آن زبیر از او خواستگاری کرد ، او گفت : زبیر دستی بر فکلهایم دارد و دستی بر تازیانه ، علی از او خواستگاری کرد ، او گفت : زنان را از او بهره‌ای نیست الاّ اینکه بین چهار گروه از آنان می نشیند غیر از این چیزی به آنان نمی رسد .

    طلحه از او خواستگاری کرد و جواب داد و با او ازدواج کرد .

    علی ابن ابی طالب بر او وارد گردید و فرمود : ما را رد کردی و با پسر دختر خضرمی ازدواج کردی !

    گفت: خواست خدا بود .

    فرمود : تو با زیبا رو ترین و بخشنده ترین و نیکو رفتارترین ما نسبت به خانواده‌اش ازدواج کردی.

    گفت عایشه :خطبه خواند پیامبر زنی از قبیله‌ی بنی کلب را عایشه گفت : من را فرستاد که به او نگاه کنم (بپسندم) پیامبر به من گفت : آن را چگونه دیدی گفت : فایده‌ای در او ندیدم بیامرز فرمود خالی را در گونه‌ی او دیده‌ای آن خال آنقدر زیباست که موهای تورا بر بدنت راست (سیخ) کرده است .

    گفت : غیر از این ؟؟؟

    چیز ای نا گفتنی است ( برای تو سری ندارد بنی (تو همه چیز را می‌دانی ).

    ؟؟؟

    می گفت : ابو الاسود بر عبیدالله من زیاد وارد شد سپس گفت زیبا شده (خود را زیبا کرده‌ای ) اگر حرفی را جهت رفع چشم زخم اگر به گردن می آویختی او گمان کرد که با من شوخی می کند سپس گفت : - جوانی را نابود می کند کسی که من به او مبتلا شده‌ام و همچنین گذر و گذشت شب و روز را - آمد و شد شب وروز چیزی را برای باقی نگذاشته است که از آن خوف چشم زخم داشته باشم.

    حیا بن عمر گفت : بر قتاده‌ی من علی ؟؟؟

    وارد شدم .

    مردی در ؟؟؟

    خانه عبور کرد من او را در صورت ؟؟؟

    دیدم ؟؟؟

    دیدم سپس قتاده گفت پیامبر به صورت ؟؟؟

    زده است .

    عمر به بن عبدالله گفت : گفته می‌شد (فین می گویند ) کسی که صورت زیبایی در پیش داشته باشد و مقامی هم که قابل طمن و عیب نباشد و روزی هم دانسته باشد او خالصاً خدایی است .

    حکیم پسر قنبر گفت : برای او گفته نمی شود اگر کامل باشد که کامل گردد (او کامل است و تیازی به عوض شدن ندارد ) دو جزئی از تمکین بودن او ( جذاب بودن او ) جای خود را داشت.

    اگر آرزو شود که مثل او آفریده شود او برای خود بدلی نمی بیند (آنچه خوبان همه دارند و تخفا دارد).

    معنبی از محد شین گفته‌اند : وقتی که ملامت کنندگان تو را دیدند من با زیبایی تو برای آنها دلیل آوردم تا جایی که همه‌ی آنها عذر من را پذیرفتند و همین طور گفت: از زیبایی او فهمش (اندیشه‌اش ) متحیر است و ؟؟؟

    اوست که متحیر باشد خود را و دیگران را می‌بیند وبرای خود مانندی ندیده است.

    اعشی در توصیف زنی گفته است : مرا به یاد بهشت انداخت بهشتی که با میوه‌اش ناز می کرد (تفاخر می‌کند) عایشه

کلمات کلیدی: ازدواج - کتاب النساء

پيشگفتار يکي از حقوق مالي زن ازنقد نکاح در نظام حقوقي اسلام مهر مي باشد. مهر از اختصاصات حقوقي اسلام است که در صورت تعيين مهريه به محض انشاء عقد زن مالک مهر مي شود و مي تواند هرگونه تصرف مالکانه در آن بنمايد و مرد نيز ملزم به پرداخت آن به همسرش مي

مقدمه اسلام همواره به نکاح اهميت و توجه بسياري داشته است. از اقسام نکاح قابل تصور، ازدواج با غير مسلمانان مي باشد و ما در اين تحقيق برآنيم از نظر اسلام پيرامون نکاح با غير مسلمانان سخن بگوييم. معيار حرمت ازدواج با بيگانگان در اسلام، مسائ

چکيده شهادت زنان، از ديرباز در فقه، مورد بحث و گفت وگو بوده است. در ميان فقيهان اهل سنّت، از زمان پيدايش مذاهب، اختلاف نظر وجود داشته است . امروزه يکي از مسائل مهم و مورد توجه جامعه بين المللي، مسأله حفظ و رعايت حقوق زنان، مراعات تساوي حقو

چند اعجاز از قران کریم خداوند پاک هنگامی که حکمت خود را بر روی زمین گسترانید سعادت دنوی واخروی انسان را فالب کتابی نازل کرد که آن را قرآن کریم نا مید ودرهرعصروزمان مطابق استعداد مردم آیاتی را نازل می ساخت وبرای بیان خردمندانه این احکام راهنمایانی برای انسان می فرستاد . پس این هدایتنامه بزرگ الهی جامع تمام نیازهای بشری بوده ومربوط به همه ادواروعصرهاست وتمامی انسانها را شامل خواهد ...

پیشگفتار یکی از حقوق مالی زن ازنقد نکاح در نظام حقوقی اسلام مهر می باشد. مهر از اختصاصات حقوقی اسلام است که در صورت تعیین مهریه به محض انشاء عقد زن مالک مهر می شود و می تواند هرگونه تصرف مالکانه در آن بنماید و مرد نیز ملزم به پرداخت آن به همسرش می شود.مهراز ارکان دائم محسوب می شود و عدم تعیین آن نیز خللی به صحت عقد وارد نمی کند و زن در این مورد درصورت وقوع نزدیکی مستحق مهرالمثل ...

گام اول کمي تأمل ! انتخاب همسر،مسابقه دو نيست آهسته گام برداريد. (( روزي شخصي در خدمت درويشي گفت : در اين راه ، در هر قدمي هزار چاه است . درويش گفت : راه نرفته ، نشان راه مده که چاه درکنار راه است نه در ميان راه ، هر که از راه به در رود در ميان چاه

عموما نوشته‏اند ماجراى اين ازدواج ميمون و مبارک از اينجاشروع شد که بنا به پيشنهاد جناب ابو طالب،يا رخواست‏خديجه،رسول خدا«ص‏»بصورت اجير يا بعنوان مضاربه براى خديجه به‏سفرى تجارتى اقدام کرد،و بخاطر سود فراوانى که در اثر تدبير ودرايت آنحضرت از اين سف

نکاته در لغت به معناي زير به کار مي رود: الف- زن گرفتن ب-زناشويي کردن ج-عقد ازدواج ودر اصطلاح حقوقي ودرکتب حقوقي به شرح زير تعريف شده است. د- (نکاح عبارت(4) از رابطه حقوقي است که بوسيله عقد بين مرد و زن حاصل مي گرددوبه آنهاح

ازدواج و تابعيت زن ايراني چکيده «ازدواج» و «تابعيت» دو دسته ارتباط احوال شخصيه توصيف شده که در قلمرو حقوق خصوصي قرار مي گيرند. هريک از کشورها و کنوانسيونهاي بين المللي بر اساس نظريه هاي وحدت، استقلال تام و استقلال نسبي تابعيت زوجين؛ قوانين

ازدواج در بين بهائيان، اتحاد بين زن و مرد است و بهائيان به امر ازدواج تشويق شده‌اند. اما اين ازدواج علاوه بر ارتباط جسماني بايد روحاني نيز باشد. هدف اصلي ازدواج، پرورش روح و ايجاد هماهنگي و وحدت بين دو شريک زندگي تعريف شده‌است. حداقل سن ازدواج پانز

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول