دانلود مقاله اصحاب کهف

Word 28 KB 14278 7
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه
    در داستان‌های اسلامی اصحاب کهف عده‌ای خداپرست بودند که پیش از اسلام در زمانهٔ پادشاهی کافر با نام دقیانوس زندگی می‌کردند و ایمان خود را مخفی نگاه می‌داشتند.

    اینان سرانجام از جبر حاکم روزگار به ستوه آمده همراه سگ خود به غاری رفتند.

    چون به غار رسیدند.

    خواب ایشان را در ربود پس حدود سیصد سال به خواب اندر همی بودند.

    و سگ ایشان بر در غار چنان بود که گویی بیدار است.

    پس از سیصدسال چون برخاستند خود پنداشتند که چند ساعتی بیش نخفته‌اندی.

    چون به شهر شُدند همه چیز را دیگرگونه یافتند.

    سرانجام به غار بازگشته و دیگر اثری از ایشان یافت نشد.

    مردم بر فراز غار آنها مسجدی ساختند.داستان ایشان نسبتاً به‌تفصیل در قرآن آمده‌است.

    [۱]
    در بعضی روایات مرتبط با امام زمان شیعیان آمده‌است که «اصحاب کهف» رجعت کرده از یاران وی در آخر الزمان و هنگام ظهور خواهند بود.[
    شرح داستان
    خصوصیات داستان را ارباب احادیث و تفاسیر، مختلف ذکر کرده اند.

    و ما شرح این قضیه را در اینجا طبق روایت وارده در «تفسیر علی بن إبراهیم قمی » ذکر می کنیم:
    خصوصیات داستان را ارباب احادیث و تفاسیر، مختلف ذکر کرده اند.

    و ما شرح این قضیه را در اینجا طبق روایت وارده در «تفسیر علی بن إبراهیم قمی » ذکر می کنیم: ‎علی بن ابراهیم میگوید: حدیث کرد برای من پدرم از ابن ابی عمیر از ابوبصیر از حضرت امام صادق علیه السلام که آن حضرت فرمود: سبب نزول سوره کهف این است که طائفه قریش، سه نفر را بسوی نجران فرستادند تا از یهود و نصاری مسائلی را یاد بگیرند، تا آن مسائل را از رسول الله سؤال کنند.

    آن سه تن عبارت بودند از نضربن حارث بن کلده و عقبه بن ابی معیط و عاص بن وائل.

    این سه نفر حرکت کردند بسوی نجران، و به نزد علماء یهود در آنجا رفتند و در خواست تعلم مسائلی را از آنها نمودند.

    علماء یهود گفتند: شما از محمد از سه مسأله پرسش کنید؛ اگر طبق مدارکی که در نزد ماست به شما پاسخ گفت، پس بدانید که او صادق و راستگو است؛ و سپس از یک مسأله واحد دیگری نیز سؤال کنید؛ اگر مدعی شد که میداند، بدانید که او کاذب و دروغگو است!

    آن سه تن قرشی گفتند: آن مسائل چیست ؟

    علماء یهود گفتند: از محمد بپرسید که آن جوانان و جوانمردانی که در زمان پیشین بوده اند، و از میان قوم و اهل شهر خود خارج شدند و غیبت نمودند و خوابیدند؛ چقدر خوابشان به طول انجامید تا آنکه از خواب بیدار شدند؟

    و تعداد آنها چند نفر بوده است؟

    و با آنها از غیر آنان چه بوده است؟

    و داستان و قصه آنها چیست ؟

    و دیگر بپرسید از موسی علیه السلام در وقتی که خداوند او را امر کرد که از آن عالم پیروی کند، و از او تعلم کند و فرا گیرد؛ آن عالم که بود؟

    و چگونه از او تبعیت کرد؟

    و داستان او با آن عالم چیست؟

    و دیگر بپرسید از مردی که در گردش بود، و از محل غروب خورشید تا محل طلوع آنرا بپیمود تا به سد یأجوج و مأجوج رسید؛ آن مرد که بود؟

    و داستان و قصه او چیست ؟

    و سپس مفصلا آنها شرح این سه مسأله را برای آن سه نفر املاء کردند و گفتند: اگر محمد پاسخ شما را طبق آنچه ما برای شما شرح دادیم بیان کرد پس بدانید که او صادق است، و اگر بر خلاف این بیان کرد بدانید که کاذب است و تصدیق او را ننمائید!

    قریش پرسیدند: پس آن مسأله چهارم کدام است ؟

    یهود گفتند: از او بپرسید که قیامت چه موقع بر پا خواهد شد!

    اگر مدعی شد که من هنگام فرا رسیدن قیامت را میدانم، بدانید که دروغگو است!

    چون وقت قیامت را غیر از ذات خداوند تبارک و تعالی هیچکس نمیداند.

    آن سه تن از نجران باز گشتند، و به نزد ابوطالب در مکه آمدند و گفتند: ای أبوطالب!

    فرزند برادر تو چنین می پندارد که از أخبار غیبیه آسمان بر او نازل میشود، و ما مسائلی داریم؛ اگر پاسخ ما را داد میدانیم که در دعوای خود صادق است، و اگر پاسخ نداد میدانیم که کاذب است!

    أبوطالب گفت: از هر چه میخواهید از این مسائلی که مورد نظر شماست از او سؤال کنید.

    قریش از آن سه مسأله از رسول الله سؤال نمودند.

    رسول الله بدون آنکه جواب را مقرون به اراده و مشیت خدا کند و «إن شاء الله » بگوید فرمود: من فردا جواب شما را میدهم.

    (به امید آنکه تا فردا جبرائیل امین می آید و پاسخ این مسائل را از ناحیه مقدس ذات حق تعالی می آورد.) در این حال مدت چهل روز، وحی از رسول خدا منقطع و مختفی شد، تا به سرحدی که رسول خدا را غم و اندوه فرا گرفت، و صحابه که ایمان آورده بودند و پیوسته با آن حضرت بودند، در شک و تردید افتادند.

    و قریش خوشحال شدند، و پیامبر و مؤمنین را مسخره و اذیت میکردند.

    و حزن و اندوه أبوطالب فزونی گرفت.

    چون چهل روز به پایان رسید، بر پیامبر اکرم سوره کهف نازل شد.

    رسول خدا از جبرئیل پرسید: درنگ کردی!

    و در پاسخ این سؤالات کندی و تأمل کردی!

    جبرائیل گفت: ما ابدا چنین توانائی را در خود نداریم که بدون اذن و فرمان خدا فرود آئیم!

    در این حال خداوند این آیات را فرستاد: أم حسبت أن أصحـ'ب الکهف و الرقیم کانوا من ءایـ'تنا عجبا.

    و سپس قصه و داستان را برای رسول الله بیان کرد و گفت: إذ أوی الفتیه إلی الکهف فقالوا ربنآ ءاتنا من لدنک رحمه و هیی لنا من أمرنا رشدا.

    پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: اصحاب کهف و رقیم در زمان پادشاه جابر و سرکشی بودند که تمام اهل مملکت خود را به پرستش بتها فرا میخواند، و کسی که دعوت او را اجابت نمی نمود او را می کشت.

    و آن جوانان گروهی از ایمان آورندگان به خدای تعالی بودند که پیوسته خداوند عز وجل را عبادت میکردند.

    و پادشاه در دروازه شهر افرادی را گماشته بود که نمی گذاشتند کسی از شهر خارج شود مگر آنکه برای بت ها سجده کند.

    آن جوانان به بهانه صید خارج شدند.

    و در راه، عبورشان به چوپانی افتاد و او را به طریقه و آئین خود و به مرام و مقصود خود دعوت کردند.

    آن چوپان دعوت آنانرا اجابت نکرد؛ لیکن سگ آن چوپان دعوت را اجابت نمود، و با آنان به راه افتاد.

    حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هیچکدام از بهائم داخل بهشت نمی شوند مگر سه عدد از آنها که عبارتند از: خر بلعم باعورا و گرگ یوسف و سگ اصحاب کهف.

    باری، اصحاب کهف از شهر خود به بهانه شکار خارج شدند؛ چون از دین و آئین پادشاه در ترس و هراس بودند.

    و چون شب فرارسید، داخل در غاری شدند؛ و آن سگ نیز با آنان معیت داشت.

    خداوند پینکی و حالت خواب آلودگی را بر آنان مستولی ساخت؛ همچنانکه فرماید: فضربنا علی '´ ءاذانهم فی الکهف سنین عددا.

    آنان در آن غار آرمیدند و به خواب عمیق فرو رفتند؛ تا زمانی که خداوند آن پادشاه طاغی و یاغی و باغی را هلاک نمود؛ و تمام افراد آن مملکت را نیز بمیرانید، و اهل آن زمان منقرض شدند و زمان دیگری پدید آمد و اهل دیگری در آن زمان به ظهور رسیدند.

    در این حال اصحاب کهف از خواب بیدار شدند، و بعضی از آنان به بعضی دیگر گفتند: چقدر زمان گذشته است که ما در اینجا خوابیده ایم ؟

    دیگران نگاهی به خورشید افکندند و دیدند که بالا آمده است، لذا در پاسخ گفتند: درنگ ما در اینجا یک روز یا مقداری از یک روز بوده است.

    و سپس به یک نفر از میان خود گفتند: که این ورق پول را بگیر، و بطوری وارد شهر شو که کسی تو را نشناسد، و متنکرا برای ما طعامی خریداری کن و بیاور!

    چون اهل شهر اگر ما را بشناسند و از احوال ما مطلع شوند، بدون شک ما را خواهند کشت، یا به دین و آئین خود وارد خواهند ساخت.

    آن مرد برای خریداری غذا از کهف بسوی شهر رهسپار شد.

    دید شهر غیر از آنی است که در خاطر خود معهود داشت، و جماعتی را دید که همه به خلاف زی و عادت سابقین هستند.

    او آنها را نشناخت و با زبان و تکلم آنها نیز آشنا نبود، و آنان نیز از زبان او خبری نداشتند.

    بدو گفتند: تو که هستی؟

    و از کجا آمده ای ؟

    آن مرد، آنان را از قضیه و داستان خود آگاه کرد.

    پادشاه آن شهر با تمام یاران و اعوان خود برای کشف این قضیه به خارج شهر حرکت کردند، و آن مرد نیز همراه آنان بود.

    و آمدند تا به در غار رسیدند.

    و میخواستند که وارد شوند و از خصوصیات باخبر شوند.

    بعضی از آنان می گفتند که: این جماعت سه نفر هستند و چهارمی آنان سگ همراه آنهاست.

    و بعضی دگر می گفتند: ایشان مجموعا پنج نفر هستند و ششمی آنان سگ آنهاست.

    و بعضی دیگر می گفتند: ایشان هفت نفرند و هشتمین آنها سگ آنهاست.

    و چنان خداوند عز وجل به حجابی از رعب و ترس آنانرا پوشانیده بود که ابدا قدرت بر دخول و ورود در غار را نداشتند، و غیر از همان یک نفر که از خود اصحاب کهف بود احدی قادر بر دخول نبود.

    آن یک تن چون وارد شد، دید که یاران خود که در غارند همه در خوف و هراسند و چنین پنداشته اند که جماعتی که در غار اجتماع نموده اند، یاران همان پادشاه طاغی و سرکش سابق یعنی دقیانوس هستند (و اینک قصد دارند آنها را بکشند).

    آن یک نفر رفقای خود را مطمئن ساخت که چنین نیست؛ بلکه دقیانوس و تمام اهل شهر مرده اند، و اینان جماعت دگری هستند.

    و متوقفین در کهف که یاران او هستند در این مدت طولانی همگی به خواب عمیق فرو رفته اند؛ و خداوند آنانرا آیه و نشانه توحید و قدرت برای مردم قرار داده، و برای معاد و روز بازپسین شاهد صادقی مقرر داشته است.

    در این حال همگی به گریه در آمدند، و از خدای خود مسألت نمودند که آنانرا به خوابگاه هایشان برگرداند؛ و آنان بار دیگر نیز به خواب روند.

    پادشاه آن زمان که از مؤمنین بود گفت: سزاوار است که اینک ما در این محل مسجدی بنا کنیم، و برای دیدار و زیارت مسجد بدین نقطه بیائیم؛ چون این جماعت کهف از مؤمنان هستند.

    و از برای اصحاب کهف در هر سالی دوبار انتقال و از پهلو به پهلو شدن است؛ شش ماه بر پهلوی راست خود میخوابند، و شش ماه دیگر بر پهلوی چپ.

    و سگ آنان نیز همیشه ملازم آنهاست بطوریکه دو دست خود را در آستانه غار گسترده است.

    (تفسیر علی بن ابراهیم قمی طبع سنگی از ص392 تا 394) علامه طباطبایی بعد از نقل این روایت گفته اند: ‎ این روایت از نقطه نظر متن از واضحترین روایات وارده در این مقام است، و نیز از سالمترین و دورترین آنهاست از اضطراب و تشویش؛ لیکن معذلک دلالت دارد بر آنکه آن کسانی که در تعداد اصحاب کهف اختلاف کردند همان افرادی هستند که بر در کهف اجتماع کرده بودند، و این خلاف ظاهر آیه است.

    و دیگر دلالت دارد بر آنکه اصحاب کهف برای بار دوم نمرده اند، بلکه به خواب اولیه خود برگشتند.

    و نیز سگ آنان زنده و در خواب است؛ و در هر سال دو بار پهلو به پهلو می شوند از راست به چپ و از چپ به راست؛ و آنان فعلا بر همان هیئت و قیافه خود در غار هستند؛ و ما فعلا در روی زمین غاری را سراغ نداریم که در آن جماعتی بدینگونه و به این هیئت خوابیده باشند.

    (المیزان ج13 ص300)

کلمات کلیدی: اصحاب کهف

آنچه از قرآن کريم در خصوص اين داستان استفاده مى شود اين است که پيامبر گرامى خود را مخاطب مى سازد که ((با مردم درباره اين داستان مجادله مکن مگر مجادله اى ظاهرى و يا روشن )) و از احدى از ايشان حقيقت مطلب را مپرس . اصحاب کهف و رقيم جوانمردانى بودند که

درست کردن فعل امر ترجمه درس اصحاب کهف در زمان قديم مردم در وفور نعمت و آسايش بودند. روزي از روزها مردم شنيدند: اي مردم، اي مردم؛ اين فرماني است از پادشاه قدرتمند، سلطان توانا «دقيانوس» بزرگ کسي که پرستش بت ها را رها کند کيفرش کشته شدن اس

قرن دوم امام مسلم بن حجاج، ابوالحسن الغشيري النيشابوري آن پيشوا و آن حجت در شناخت احاديث «صحيح» از سقيم، مسکن وي در بالاي محله و مجاز بود و تجارتگاه او دَرخان = (کاروانسرا) محمش و زندگيش از ضياعي که در ناحيه استوا داشت گذران مي شد و در شب يکشنبه پنج

معادجسماني يکي از موضوعاتي که پيرامون معاد مطرح است ،جسماني يا روحاني بودن آن است.بطور عمده معتقدين به معاد به سه دسته تقسيم مي شوند: گروه نخست عموم فلاسفه وپيروان حکمت مشاء هستند که فقط قائل به معاد روحانيند. از نظر آنان پس از مرگ، صورت و اعراض بدن

بنا بوشته مورخین ولادت على علیه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفیل (1) بطرز عجیب و بیسابقه‏اى در درون کعبه یعنى خانه خدا بوقوع پیوست،محقق دانشمند حجه الاسلام نیر گوید: اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست‏ بطحا صدف گوهر یکدانه تست‏ گر مولد تو بکعبه آمد چه عجب‏ اى نجل خلیل خانه خود خانه تست پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد ...

مقدمه فتوت در لغت عرب صفتي است که از کلمه مشتق شده است همان‌گونه که رجولت از رجل و ابوّت از اب و اخوّت از اخ و امومت از امّ و انوثت از انثي و مانند آن. فتي نيز در لغت عرب، تازه جوان و کسي را گويند که پاي در دوران جواني نهاده و روزگار خوش شباب را

پيامبر اکرم(ص) بموازات پيمان برادرى، پيمانى هم با يهود به عنوان پيمان عدم تعرض منعقد فرمود که بر طبق آن يهود در مراسم دينى و کسب و کار خود آزاد بودند، مشروط بر اينکه توطئه‏اى بر ضد مسلمانان نداشته باشند و دشمن را بر ضد ايشان تحريک نکنند. هنوز چندان

‌« پيشگفتار» اي غائب از نظر،اي حجت ثاني عشر،اي شب ديجور را ستاره سحر، از منتظران رنجورت دريغ مفرما يک نظر. اي خورشيد پرده نشين ،اي کهف حصين،اي دُرّ ثمين، گوشه چشمي بنما به اين دلهاي غمين. اي ابر فيض بار،اي روح نوبهار،اي زخوان کرمت ماسوا ريزه خوا

کلمه نخست از جمله اموري که شايسته است در جوامع اسلامي، بويژه ايران مورد توجه قرار گيرد و با قوت رواج يابد، احياي سنت حسن? وقف است که به نوب? خود ميتواند حلالّ بسياري از مشکلات جامعه باشد. سنت پسنديده وقف ريشه در تاريخ صدر اسلام دارد و اولي

ذوالقرنين از ويکي‌پديا، دانشنامه? آزاد. (تغيير مسير از اسکندر ذوالقرنين) پيامهاي جديدي داريد (تفاوت با نسخه? پيش از آخر). Jump to: navigation, search ذوالقَرنَين واژه‌اي است عربي به معني دارنده دو شاخ، دو سده يا صاحب دويست سال. ذوالقرنين يکي از شخصي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول