با آنکه مردم عرب در زمان «پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم حتّی از علوم زمان خودبیبهره بودند و دانشمندان آن زمان نیز در اثر نداشتن وسائل علمی امروز بهخرافات عجیبی مبتلا بودند، مثلاً اعتقاد آنها درباره کره زمین این بود که زمیندر مرکز معیّنی ایستاده و افلاک هفتگانه گرد او میچرخند.
و یا زمین غیرکروی است و هیچ گونه حرکت وضعی و انتقالی ندارد، در چنین شرائطی اگر«پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم میخواست قرآن را از جانب خود تدوین کند طبعاً باید طبقآنچه در میان مردم معمولی یا نهایت دانشمندان آن زمان شایع بوده بنویسد،نه آنکه مطالبی برخلاف دانشمندان آن روز و موافق علم امروز در کلمات وعبارات قرآن بیاورد که دانشمندان امروز انگشت حیرت به دهان بگیرند.
ما در اینجا نمی خواهیم کتابهای «قرآن و اکتشافات جدید» یا «قرآن از نظرعلومروز» و یا «علم روز و قرآن» و یا «قرآن برفراز اعصار» و یا کتاب «عذرتقصیر بهپیشگاهمحمّد صلی الله علیه و اله و سلم و قرآن» و دهها کتاب دیگر از این قبیل رارونویس کنیم، زیرا بهقول معروف در این صورت «مثنوی هفتاد من کاغذشود».
ولی به یاری پروردگار میخواهیم چند نمونه از آنچه در بین مردم آنزمان شایع بوده و قرآن برخلاف آنها و طبق علم روز سخن گفته است، برایاثبات اعجاز قرآن بیان نمائیم.
اوّل:
«مسأله آهن»
در روزگاری که مردم از آهن جز برای شمشیر و چاقو و نهایت چند آلتدیگر استفاده نمیکردند، در زمانی که از نظر مردم آهن بیشتر از مواد دیگرمورد استفاده نبود بلکه طلا و نقره از نظر اقتصادی در آن زمان اهمیّتزیادتری داشت، در عین حال قرآن آنچنان به مسأله آهن و استفاده عجیبی کهاز آن در این زمانها میشود توجّه داشته که یک سوره به نام حدید (آهن) درقرآن دیده میشود و در آیه 24 همین سوره میگوید: «وَ اَنْزَلْنَا الْحَدیِدَ فیِهِ بَأْسٌشَدیِدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ» «و ما آهن را که در آن صلابت و محکمی شدید و منافعیبرای مردمان در آن است نازل نمودیم».
دانشمند معروف آقای «نوفل» در کتاب «القرآن و العلم الحدیث» میگوید:
«تا قرن هیجدهم یعنی دوازده قرن پس از نزولقرآن هنوز کارهای فلزی در نهایت ضعف بود و نه تنهاارزش آن شناخته نشده بود بلکه اساساً مهمّ و قابلتوجّه تلقّی نمیشد تا آنکه ناگهان چشم دنیا به آهندوخته شد و رقابت عجیبی در میان دانشمندان برایاستخراج و استفاده بهتر از آن بوجود آمد تا آنجا که بهاین دو قرن دوران نهضت و پیشرفت و عصر فلز اطلاقشده و دنیا حقّاً منافع آن را آنچنانکه باید دریافته وصدق یکی دیگر از حقایق قرآن، نقاب از صورت بهیکسو زده است.
امروز منافع آهن آنچنان برای مردم دنیاروشن شده که احتیاج بهتوضیحندارد».
و قرآن تقریباً در هزار و چهارصد سال قبل برخلاف نظریّه مردم آن روز وموافق علم امروز سخن در اهمیّت «آهن» گفته و از این راه اعجاز خود رااثبات کرده است.
دوّم: «مسأله حرکت زمین» در روزگاری که نظریّه «بطلمیوس» به عنوان بهترین فرضیّه در موضوعافلاک شناخته شده بود، در زمانی که جز سکون زمین و حرکت افلاک به دورآن چیز دیگری برای افراد بشر مفهوم نداشت، در عهدی که وسائل علمی بههیچ وجه در اختیار بشر قرار نگرفته بود تا به غیر محسوسات خود بهحقیقت دیگری متوجّه شوند، قرآن با لطافت خاصّی که نه با نظرات مردم آنزمان صریحاً مبارزه کرده باشد که آنها از اسلام دوری کنند و نه حقیقت رابیان نکرده باشد، در چند مورد به حرکت وضعی و انتقالی زمین اشارهفرموده و میگوید: «اَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ کِفَاتاً اَحْیَائاً وَ اَمْوَاتاً وَ جَعَلْنَا فیِهَا رَوَاسِیَشَامِخَاتٍ وَ اَسْقَیْنَاکُمْ مَاءً فُرَاتاً».
یعنی: آیا ما برای شما زمین را مرورکننده سریع و زنده و مرده قرار ندادهایم؟
بلکه در آن کوههای ثابت وبلندی قرار دادیم و برای شما از آن آبهای پاک و گواراآفریدیم.
در گذشته مفسّرین در تفسیر این آیه شریفه دچار اشکالاتی شده بودند،زیرا کلمه «کفات» در لغت عرب به معنی «موجودی که با سرعتپروازمیکند»، میباشد.
و آنها به عناوینی این جمله را تأویل میکردند ولیپس از کشف حرکت انتقالی زمین، معنی آیه شریفه کاملاً واضح شد و نیزمعلوم گردید که چرا پروردگار پس از جمله «کفات» که در آیه شریفه ذکر شده،زنده شدن و مردن زمین که بوسیله جمله «احیاءً و امواتاً» گفته شده که مسلّم باضمیمه آیات دیگر مراد تابستان و زمستان است و بوجود آمدن تابستان وزمستان در اثر حرکت انتقالی زمین است.
و یا در نتیجه حرکت انتقالی زمین و بوجود آمدن فصل زمستان وتابستان جریان آب از اقیانوسها به سطح خشکی و تصفیه آنها بوسیله ابرها وآشامیدن بشر از آب پاک و قابل شرب را نام میبرد.
و یا در سوره نباء آیه 5 میفرماید: «اَلَمْ نَجْعَلِ الاَْرْضَ مِهَاداً وَ الْجِبَالَ اَوْتَاداً».
آیا ما زمین را برای شما گهواره و کوهها رامیخهائی بر آن قرار ندادیم؟
و در سوره طه آیه 53 میگوید: «اَلَّذِی جَعَلَ لَکُم ُالاَْرْضَ مَهْداً» خدا آن کسی است که زمین را برای شماگاهواره قرار داد.
تردیدی نیست که این دو آیه با تشبیه کاملاً جالبی که اهل دقّت متوجّهآن هستند به حرکت وضعی زمین اشاره کرده است.
و چون در معنی این آیه بین مفسّرین اختلاف شدیدی است، ما دراینجا خلاصه کلام یکی از مراجع بزرگ را در تفسیر این دو آیهنقل میکنیم: در صفحه 86 تفسیر «البیان» آمده است.
«خواننده محترم!
تأمّل کن که چگونه این آیاتبهحرکت زمین نیکو اشاره کرده، چقدر عالی گاهواره رابرای زمین به استعاره گرفته، آنچنانکه گهواره بهمنظوررشد و استراحت طفل حرکت داده میشود،همچنان زمین در اثر حرکت سبب رشد و استراحت بشرو حیوانات میگردد».
و عجیبتر آنکه فوراً پس از بیان حرکت زمین در این آیات که اشاره بهحرکت وضعی زمین است به بیان استحکام زمین بوسیله کوهها که اگر نبوددر اثر حرکت وضعی زمین در هم میپاشید، میپردازد و بعد اشاره به شب وروز میکند که باز هم در اثر حرکت وضعی زمین یعنی گردش آن به دور خودبوجود میآید.
بنابراین حیرت دانشمندان جهان را به خود جلب مینماید.چنانکه اگر کسی از باب نمونه در سوره نبأ دقّت کند، این حقیقت را به خوبیدرکمیکند.
ممکن است کسی بگوید: چرا قرآن مجید حرکت وضعی و انتقالی زمینرا با کنایه و تشبیه بیان کرده و صریحاً نفرموده زمین دو حرکت، یکی به دورخود و دیگری به دور خورشید دارد؟
در جواب میگوئیم: «الکنایه ابلغ منالتّصریح» یعنی: کنایه بلیغتر از تصریح است.
زیرا اگر «پیامبر اسلام» صلی الله علیه و اله و سلم درهزار و چهارصد سال قبل که کلیّه دانشمندان بشری معتقد بودند زمین حرکت ندارد، میفرمود که زمین در حرکت است، علاوه بر آنکه او را بهپیامبری قبول نمیکردند، به او صدمه و آزار هم وارد مینمودند و به علاوه«پیامبراکرم» صلی الله علیه و اله و سلم در آن زمان وسیله اثبات ادّعای خود را هم برای مردمنداشت.
یعنی نمیتوانسته این حقیقت را برای آنها ثابت کند و بالاخرهآنچنانکه «گالیله» را پس از هزار سال که از هجرت «پیامبر» صلی الله علیه و اله و سلم گذشته بود باآنکه ادّعاء نبوّت هم نمیکرد وقتی حرکت وضعی و انتقالی زمین را اثباتنمود، تنها به منظور آنکه حرف تازهای آورده با آن عظمت و جلالت علمیکه در بین مردم داشت او را به محکمه تفتیش عقائد در محضر پاپ احضارکردند و مدّتها او را زندانی نمودند و میخواستند اعدامش کنند که توبه کردو توبهنامه او معروف است.
همچنین «پیامبراکرم» صلی الله علیه و اله و سلم را هم با وضع بدتریاذیّت مینمودند و حتّی قرآن به خطر میافتاد و رسالت حضرت «خاتم الانبیاء»صلی الله علیه و اله و سلم دچار حملات مردم و بلکه دانشمندان آن زمان قرار میگرفت ونمیگذاشتند صدای اسلام به گوش کسی برسد.
ولی وقتی قرآن با آن بیاناعجازآمیز که در مقام تذکّر نعمتهای الهی یا در مقام اثبات وجود خدا باتشبیه و کنایه مطلب را بیان کرده، علاوه بر آنکه مردم آن زمان را علیه خودشتحریک نفرموده، مطلب را به طوری کامل و صحیح اداء کرده که امروزدانشمندان به نحو احسن آن را قبول میکنند.
سوّم: «مسأله کرویّت زمین» در گذشته مفسّرین متوجّه نبودند که منظور از «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ»چیست زیرا اگر منظور، فصول باشد هر روز از فصل زمستان و تابستان و بهارو پائیز، مشرق و مغرب جداگانهای دارد.
و در لغت به محلّ فرو رفتن ماهمغرب نمیگویند.
ولی از زمانی که «کرویّت» زمین به صورت علم جلوه کردمعنی آیات به ترتیب زیر واضح شد.
قسمت اوّل آیات آیه 28 سوره شعراء میگوید: «قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَا بَیْنَهُمَا اِنْ کُنْتُمْتَعْقِلُونَ» وقتی موسی در مناظره خود با فرعون میخواهد، خدا را به اومعرّفیکند، میگوید: پروردگار من خدائی است که خالق شرق و غرب و آنچه در بین این دواست، میباشد.
اگر تعقّل و تفکّرکننده باشید.
این آیه چون در مقام مناظره با فرعون و طرفداران او بیان شده باید بهمحسوسات کسانی که مورد خطابند نزدیک باشد تا آنکه مناظره صحیحانجام شود و لذا تنها به آنچه در وقت مناظره محسوس مخاطبین بوده اشارهفرموده و آن جز یک مشرق و یک مغرب و آنچه در بین آنها از مخلوقاتوجود داشته، چیز دیگری نبوده است.
(و این یکی از بزرگترین رموزبلاغتاست).
و همچنین اگر در سوره بقره آیه 136 میفرماید: «سَیَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَاوَلّیَهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کَانُوا عَلَیْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ» .
این نیز در مقام مناظره است و باید محسوسات مخاطبین در زمانخاصّی مورد توجّه و منظور نظر قرار گیرد.
و اگر در سوره بقره آیه 110 میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَاَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّوَجْهُ اللَّهِ».
در مقام بیان احاطه الهی بر مخلوق بوده و اینجا جز کلمه مشرق ومغربی که در زمان خطاب، محسوس خلق است، چیز دیگری نباید گفتهشود، زیرا خلاف بلاغت بوده است.
و حتّی اگر در سوره مزمّل آیه 9 فرموده: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ» خلافحقیقت نبوده زیرا آیات قبل و بعد آن خطاب به شخص «پیامبر اکرم» صلی الله علیه و اله و سلم بودهو مسلّم زمان خاص و وقت خطاب، منظور شده و در این صورت جز باجمله مفرد آن را اداء نمودن، چیز دیگری معنی ندارد و یا لااقل برخلافبلاغت میباشد.
قسمت دوّم از آیات سوره رحمن آیه 17 میگوید: «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ» خدای دومشرق و دو مغرب.
در این آیه که جنبه مناظره و خطاب به فرد خاص و زمانخاص منظور نشده است و بلکه فقط در بیان خداشناسی برای جنّ و انسبوده و تمام زمانها را در نظر گرفته است، کلمه «مَشْرِقَیْن» در آیه آمده و با بیانزیر به کرویّت زمین اشاره فرموده است: زیرا واضح است که با توجّه به کرویّت زمین، در هر زمانی که خورشید ازدیدگان ما ناپدید شود در همان زمان در جای دیگر ظاهرمیگردد.
پس اگر مثلاً ما رو به جنوب بایستیم، طرف راست برای نیمکرهای که مادر آن قرار گرفتهایم، مغرب است و همان محل در زمان غروب خورشید،برای نمیکره دیگر مشرق خواهد بود.
و همچنین طرف چپ برای نیمکره ما مشرق و برای نیمکره دیگرمغرب است.
بنابر این یک مشرق و یک مغرب طرف راست ما و یک مشرق و یکمغرب طرف چپ ما قرار خواهد گرفت.
و مسلّم در غیر این فرض «مَشْرِقَیْنِ وَمَغْرِبَیْنِ» به صیغه تثنیه معنی ندارد.
و نیز در آیه 38 سوره زخرف میفرماید: «حَتّیَ اِذَا جَاءَنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِفَبِئْسَ الْقَریِنُ».
«وقتی آنکه پیروی از شیطان کرده و از ذکر خدااعراض نموده به محضر عدل الهی در قیامت مشرّفمیگردد، میگوید: ای کاش بین من و تو ای شیطاندوری دو مشرق بود، زیرا تو بد قرینی برای من بودی».
جای تردید نیست با فرض کرویّت زمین و شرحی که در آیه بالا ذکر شدبُعد دو مشرق در سطح کره، در نهایت درجه دوری از یکدیگر قرارگرفتهاست.
اگر مشرقین به معنی مشرق و مغرب نیمکرهای که ما در آن قرار گرفتهایممیبود و مجازاً این نام را بر این دو اطلاق کرده بودند، نهایت درجه «بُعد» کهدر آیه منظور بوده است، استفاده نمیشد.
بنابراین در این آیه به کرویّت زمین کاملاً اشاره شده و یکی دیگر ازوجوه اعجاز قرآن مجید ظاهر گردیده است.
زیرا اگر در زمانی که مردم دنیا معتقد نبودند که زمین کروی است،حضرت «رسول اکرم» صلی الله علیه و اله و سلم با نداشتن وسائل علمی و تحقیقاتی بگوید کهزمینکروی است، مسلّم این گفتار معجزه است.
قسمت سوّم از آیات در سه آیه از قرآن به کلمه مشارق و مغارب که جمع مشرق و مغرباست اشاره شده که در مرحله اوّل احتمال دارد منظور مشرقهائی که ازاختلاف افق بدست میآید باشد که باز به کرویّت زمین اشاره شده و درمرحله دوّم ممکن است اختلاف فصول در حرکت زمین به دور خورشیدمنظور باشد که برای هر روز شرق و غربی در نظر گرفته باشند که این معنی مستبعدی است.