در کشور ما، هرچند در نزد روشن فکرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ایران و اسلام، از آزادى سخن مىرفت، اما کشانیده شدن این مقوله پرسش انگیز به میان جامعه و مردم کوچه و بازار، از دوران مشروطیت آغاز گشت.
آزادیخواهى و عدالتطلبى در عصر استبداد زده قاجار، بسیارى را دل باخته خویش ساخته و در راه نجات و پدید آوردن حاکمیت ملتبرانگیخته بود.
در این جهت، نمىتوان نقش و تاثیر سخنان بیدارگرانه فیلسوف و مفسر بزرگ سید جمال الدین اسدآبادى را نادیده انگاشت.
(1) مخاطبان وى در میان تحصیل کردههاى متقدم و متجدد - در داخل و خارج از کشور - به میزان شایستهاى به خود آگاهى اجتماعى و تاریخى دستیافته، و پس از تبعید و شهادت او در دوره ناصرى و مظفرى تاثیرگذار بودهاند.
(2) به هر حال در طى سالیانى که بر ما گذشت، همچنان آزادى، ذهن و جان ایرانیان را به خود مشغول داشته و شهیدها برگرفته است.
در این مجال مىکوشیم تا از نظرگاه رهبر فقید انقلاب ، مفهوم و گستره آزادى را به دست آوریم.
بىگمان، جنبش 15 خرداد - که طلیعه حرکت دینى - سیاسى نوینى در سده اخیر تاریخ کشورمان شناخته مىشود - در پى نهضت ملى نفت و انقلاب مشروطیت رخ داده وبى ارتباط با مقوله آزادى خواهى نیست.
از این رو، ضرورت تحلیل آزادى از منظر رهبرى نهضت اجتناب ناپذیر است.
کوتاهى در ارایه مفاهیم معقول آزادى و تحقق آن در ابعاد فردى و جمعى، خواه ناخواه بر روند حرکت ملت، تاثیرهاى نامطلوبى نهاده و دین و انقلاب مبتنى بر آن را دچار ابهام و چالش و آسیب پذیرى مىسازد.
مشاهده آثار گسست نسلهاى انقلاب، بیش از پیش لزوم پرداختن به آرمان آزادى و روشن گرى نسبتبه مرزهاى آن و همچنین اقدام خیرخواهانه اجتماعى در نیل به حقوق شهروندى را آشکار مىگرداند.
پیش از نقل سخنان و مواضع رهبرى در رابطه با آزادى، تاملى در گفتارهاى مرتبط با آن خواهیم داشت و از نقد و نظر اندیشه ورزان دینى آگاه خواهیم گشت.
دکتر على شریعتى، ضمن آن که آزادى را در نگاه زلال و فطرى مذهب، برخوردار از ژرفایى در خور تقدیر تلقى مىکند، در بستر تاریخى و فکرى مغرب زمین، دچار تنگناى معنوى و اجتماعى مىنگرد.
مىتوان آزادى جنسى و فردى را از آن جمله برشمرد.
این کلمه [آزادى] در مذهب یک بعد بىنهایت عمیق دارد، اما در تاریخ و در فلسفههاى ماتریالیستى جدید، معناى خیلى خلاصه شده سطحى و بدون دامنه دارد، به هر حال آزادى یکى از ابعاد اساسى وجود انسان است.
(3)
بهره گیرى منفى پارهاى از افراد و اقوام بشرى از آزادى، نمىتواند توجیه کننده شیوه استبدادى باشد و موجب سلب آزادىها - که بستر ساز استعدادهاى روانى و عقلانى و اجتماعى انسان است - گردد.
آفرینش آدمى و آزادى، پیوندى تنگاتنگ داشته و بدون آن نیل به مقام انسان کامل ممکن نیست.
پیامبران ابراهیمى با دعوت به توحید و تقوا، در واقع از سویى آزادگى و آزادى مردم را خواستار بودند و از سویى دیگر، طریق برخوردارى معقول و مقبول از آزادى و اختیار را نمایاندند.
استاد محمد تقى جعفرى، پس از بررسى مفاهیم رهایى و آزادى طبیعى محض توام با انتخاب هدف، و آزادى تصعید شده و اختیار، به منظور تعریف آزادى، آن را در کنار حق حیات و حق کرامت، به عنوان حق آزادى مىنشاند.
این حق[آزادى] مانند حق حیات و حق کرامت از عنایات خداوندى است که بر بندگانش مرحمت فرموده است.
لذا با کمال صراحت مىگوییم: مزاحمتبا حق حیات و کرامت و آزادى، در حقیقت مخالفتبا مشیتبالغه خداوندى است.
(4)
از این منظر متعالى، انسان هنگامى به آزادى معقول دست مىیابد که در برخوردارىهاى فردى و جمعى خود، به آگاهى و شناخت هدفهاى والاى زندگى انسانى و امکان وصول بدان همه نایل گشته باشد.
بدین سان، آزادى زمینهساز کمال عقلانى و اجتماعى بشر است و نمىتوان مردمان را از برکات آن بىنصیب ساخت.
هر نوع بینش و کوشش مغایر با حق آزادى انسانها، خلاف فطرت الهى بوده و حیات و کرامت انسانى را دستخوش آسیب مىسازد.
استاد مرتضى مطهرى ، با بیان نزاع میان ارباب کلیسا و قدرت از یک سو، و مردم و مصلحان جامعه از دیگر سو، بر سر حاکمیت و حقوق انسانى و اجتماعى شهروندان، یادآور مىشود که : "از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مىسازد.
" (5) بدین سان، آنان که به نام خدا و مذهب، تنها از تکلیف سخن مىرانند و حقوق مردم، به ویژه آزادى را نادیده مىانگارند، درصدد احیاى نزاع دین و آزادى اند.
شهید مطهرى، در تطبیق اسلام و مسیحیت کلیسایى، آشکارا از همخوانى مفاهیم دینى با آزادى، سخن به میان مىآورد و اختناق اجتماعى را با آموزههاى قرون وسطایى کلیسا سازگار مىشمارد.
"از نظر اسلام مفاهیم دینى همیشه مساوى با آزادى بوده است.
درستبرعکس آنچه.
.
در غرب جریان داشته، یعنى این که مفاهیم دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است" (6) .
امام خمینى (قدس سره) ، بر این باور است که : یکى از بنیادهاى اسلام، آزادى است.
فطرتا یک انسان، آزاد[آفریده] شده است".
(7) رهبرى در این منظر، پیش از آن که عنوان حکومت را پذیرا باشد، رویکرد خدمتگزارانه خواهد داشت.
حاکم مسلمان در تامین و تضمین حقوق مردم به خصوص آزادى که برآمده از فطرت توحیدى آنان است، گام برمى دارد.
پاس داشتن آزادىهاى ملت، خدمت ماندگار و تاثیرگذار است که رهبر شایسته برعهده خویش مىشمارد.
"اگر به من بگویند خدمتگزار; بهتر از این است که بگویند رهبر.
رهبرى مطرح نیست، خدمت گزارى مطرح است.
اسلام ما را موظف کرده که خدمت کنیم".
(8) در برابر اهانتشاه و دستگاه طاغوتىاش به مردم انقلابى، امام بر آشفته شده و آزادى خواهى و استقلال طلبى یک ملت را نشانه تمدن و حاکى از حقوق اولیه بشر تلقى مىکند.
"مردم که قیام کرده اند، آزادى مىخواهند!
این مردمى که آزادى و استقلال مىخواهند، اینها وحشى نیستند، اینها متمدناند که آزادى و استقلال مىخواهند.
وحشى ها، آنها هستند که استقلال و آزادى را از اینها گرفته اند.
استقلال و آزادى، دو تا چیزى است که از حقوق اولیه بشر است".
(9) بدین گونه حکومتهایى که با آزادى و استقلال مردم، سر ناسازگارى گرفته و آنان را سرگرم امور معیشتى و دغدغههاى شخصى و فرقهاى مىسازند، راه خیانت را طى مىکنند.
رهبر فقید انقلاب، چنین حاکمیتهاى جفا پیشهاى را بیگانه با تعالى و تمدن دانسته و به نوعى مشروعیت این قدرتهاى جبار و طاغوتى را زیر سؤال مىبرد.
این همه از آن روست که آنان، مردم را به جرم آزادى خواهى - که در واقع نمایان گر جوشش فطرى و انسانى شان مىباشد - محکوم به تحقیر و نابودى مىکنند.
رواج آزادىهاى فردى و بىدردسر یا حمایت از آزادىهاى جنسى و لجام گسیخته، از سوى ارباب قدرت، مفهومى غیر از وحشت آنان در برابر میزان - که همانا آراى ملت آزاد و به پا خاسته است - تداعى نمىکند.
امام خمینى، با چنین مواضعى در قبال رنوشتشهروندان، نشان مىدهد که حاکمیت مشروع و کارآمد و برخوردار از رغبت و حمایت ملى را در بستر فریادهاى آزادى خواهانه و استقلال طلبانه، امکانپذیر مىداند.
حکومت، آن گاه که فراخناى این بستر را بر نمىتابد و به بهانههاى واهى و با تمسک به شعارهاى دروغین، از تامین مطالبات فطرى ملت در جهت نیل به خلیفه الهى خویش سرباز مىزند، منش و روش طاغوتىاش را آشکار مىسازد.
امام خمینى با رهبرى ملتبزرگ ایران در انقلاب مبتنى بر خواستههاى انکارناپذیر فطرى و اجتماعى - آزادى و استقلال - خدمت گزارى صادقانهاش را به دین و میهن خود متجلى ساخت.
جانبدارىهاى آن پیشواى وارسته، پیش از انقلاب و پس از آن در دوران حاکمیت جمهورى اسلامى از آزادى ملت، حاکى از ارج دادن به این حق طبیعى و موهبت الهى بود.
نگاهى به موضع گیرى امام در برابر شاه حاکى از جایگاه بلند آزادى شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست.
"شاه هم مىگوید که اعطا آزادى مىخواهم بکنم!
یکى نیست که بگوید: آقا تو چه کاره اى!
که اعطا آزادى مىخواهى بکنى؟
آزادى که قانون اساسى به مردم داده است، شما اعطا مىخواهى بکنى!
تو چه کاره هستى که مىخواهى اعطا بکنى؟
کسى که همه مسوولیتها به گردن اوست، باید بیاید پیش ملت - باید این چیز بشود - این اگر هم بخواهد برود، باید بیخ ریشش را بگیرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاکمهاش کنند تا این همه خون ریزى یى که این آدم کرده است، جواب بیاید بدهد.
تا این آزادى که از مردم[سلب] کرده استبیاید جواب بدهد".
(10) بدین سان، حکومت در منظر سیاسى امام خمینى، همواره در برابر ملت مسؤول بوده و باید در صراط آزادىهاى معقول و اجتماعى آنان، به دور از هرگونه مصلحت اندیشى تلاش کند.
محروم ساختن مردم از حق آزادى و حضور و مشارکت فعال آنان در رنوشتخود از رهگذر آراى عمومى و انتخاب مدیرانى خدمتگزار و متعهد، تخلف از قانون اساسى محسوب شده و قابل تعقیب و کیفر از جانب ملت است.
رهبر فقید انقلاب در پاسخ به نوع حکومت مورد نظر، افزون بر اسلامیت، عنصر جمهوریت را خاطر نشان مىسازد که همانا تکریم ملت و تضمین آزادىهاى سیاسى و اجتماعى آنان مىباشد.
"ما خواهان استقرار یک جمهورى اسلامى هستیم و آن حکومتى است متکى به آرا عمومى، شکل نهایى حکومتبا توجه به شرایط و مقتضیات کنونى جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد.
" (11) گفتنى است که مواضع امام خمینى در رابطه با آزادى شهروندان ، پیش از آنکه سیاسى و ناشى از ضرورتهاى انقلابى جامعه باشد، برآمده از جهان بینى توحیدى و شناخت واقع بینانه از اسلام قرآن و پیامبر مىباشد.
بدین سان، مىتوان تلاش در راه آزادى خود و ملت را به منزله عبادت تلقى کرد و مجاهدان آزادى خواه را در هر برههاى از زمان، در شمار پیروان ابراهیم به حساب آورد.
"ریشه و اصل همه عقاید که مهمترین و با ارزشترین اعتقادات ماست، اصل توحید است.
بر این اساس هیچ انسانى هم حق ندارد انسانهاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند.
ما از آن اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مىآموزیم که هیچ فردى حق ندارد، انسانى و یا جامعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند.
" (12) نظامهاى سیاسى - طاغوتى، ناگزیر از شعار آزادى و ترقى بوده و همواره تظاهر به دموکراسى مىکنند.
در حقیقت از رهگذر این فریب کارى ها، سعى در پوشاندن سلطه گرى خود دارند.
امام خمینى در دوران ستمشاهى، بارها رسوایى قدرت را در رابطه با آزادى آشکار ساخت و فریادگرى ملت را از خرد و کلان حاکى از فقدان نعمت آزادى بر مىشمرد.
"اینها فریاد دارند مىزنند که ما آقا!
آزادى مىخواهیم.
ما 50 سال، هیچ چیز ما آزاد نبود!
نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباى ما آزاد بودند، نه علماى ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما، دانشگاه[آزاد] بود، هیچ چیز نبود.
ما آزادى مىخواهیم.
" (13) "همه مردم دارند فریاد مىزنند که ما استقلال مىخواهیم، ما آزادى مىخواهیم، خوب اگر اینها آزادى داشتند، دیگر چى چى مىخواهند؟
منطق شاه این است که مملکت من آزادى است!
یعنى همه شان تحتشکنجهاند!
این منطق است؟
" (14) "آزادى این است که .
علماى ما، سیاسیون ما، بازارى ما، الان یک دسته دختر، پسر، زن و مرد، همه در حبسهاى اینها دارند به سر مىبرند؟
چى گفتند که این طور شده؟
یک کلمه گفتهاند که آقا مثلا بالاى چشمش ابروست!
آزادى ما عبارت از این است؟
آن آزادىاى که آقاى کارتر مىفرماید.
یک اجتماع مترقى، شاه درست کرده و منشا مخالفت مردم با او این است که مردم مىگویند ما ترقى نمىخواهیم ، ما مىخواهیم الاغ سوار بشویم!
حیله این است.
او خیال مىکند این حیلهها را دیگر مردم مىپذیرند!
" (15) "ما که مىگوییم حکومت اسلام.
یک حکومتباشد که براى قانون متواضع باشد.
یعنى سرپیش قانون فرو بیاورد.
قانون هرچه گفت قبول بکند، نه این که قانون براى مردم عادى باشد، قدرتمندها از قانون مستثنى باشند.
" (16) "باید مردم را براى انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کارى کنیم که فردى بر مردم تحمیل شود.
" (17) آزادىهاى فردى در این که هر فرد متمایل به آزادى شخصى در رفتارها و گرایشها و گزینش هاست، تردیدى نیست.
چنان که پیشتر گذشت، این نیاز مبناى فطرى داشته و هرکس حق دارد که از آن برخوردار باشد.
نکتهاى که نبایستى از یاد برد، همانا تعدیل برقرار کردن میان خواستهها و نیازهاست; به گونهاى که آزادىهاى فردى مزاحم کمال گرایى خود و شهروندان نباشد.
ویل دورانت در اینباره چنین مىنویسد: "از آنجا که انسان دوستدار آزادى است و آزادى افراد در اجتماع با برخى قواعد رفتارى ملازمت دارد، نخستین شرط آزادى محدود بودن آن است".
(18) جان لاک، وجود آزادى را مشروط به قانون و حرمت نهادن بدان برمىشمرد.
و از رهگذر قانونگرایى، آزادى و خیرخواهى همگانى را در جامعه ممکن تلقى مىکند.
"آن جا که قانون نباشد، آزادى نیز نیست، زیرا که قوانین عقلانى مسیر منافع عمومى یا خیر عموم را مشخص مىگرداند.
" (19) رابطه دین و آزادى را باید در همین فضا مورد جست و جو قرار داد.
دیندارى هیچ گونه تضاد و ناسازگارى با آزادى انسان در رفتارهایش ندارد و هرکس مىتواند هم به دین گرایش داشته باشد و هم در طلب آزادىهاى شخصىاش برآید.
دین با مشخص کردن چارچوبى براى زندگى هر فرد، در حقیقت، در سامان دادن آن کوشش دارد.
ممکن است در ظاهر، نوعى محدودیت در کردار و تصمیم سازىها باشد.
در واقع این همه، به منظور هدایت گرى خرد و جان به سمت و سوى تعادل میان نیروها و غرایز، و امکان دستیابى به منزلت والاى انسانى است.
محدودیتهاى ناشى از ایمان، در حقیقت، مصونیت هایى براى روان و حیات انسانها پدید مىآورد، تا نیکوتر و فزونتر از مواهب حیات اجتماعى و استعدادهاى علمى و فکرى و عاطفى اش، بهره ببرد.
بدین سان دین عبارت از راهى استبه سوى حقیقت و فضیلت، و دین دارى، سلوک توام با خردورزى و خیرخواهى مىباشد.
دین، نه تنها مغایر با آزادى نیست، بلکه شخص مخاطب خود را در جهت آزادى برمى انگیزد.
دعوت به تزکیه نفس و تعلیم و تفکر در آیات انفسى و آفاقى، همه و همه، بستر ساز حریت آدمى است.
به عبارت دیگر، آزادگى به دست آمده از رهگذر ایمان و اخلاق مبتنى بر آن، طریق نیل به آزادى و انتخاب و تکامل را در زندگى فردى و در برخورد با دیگران هموار مىسازد.
رهبر فقید انقلاب، به آزادىهاى فردى شهروندان، حرمت مىنهاد و به منظور حفظ کرامت و امنیت جامعه، لزوم قانون مندى را یادآور مىشد.
بدینگونه، چنین آزادىهایى را آنگاه معقول مىشناخت، که در چارچوبى موافق با فطرت و سلامت مردمان بگنجد.
"آزادى در حدود قانون است.
همه جاى دنیا این طور است که آزادى که هر ملتى دارد در حدود قانون آزادى دارد.
نمىتواند کسى به اسم آزادى، قانون شکنى کند".
(20) "آزادى که در اسلام است در حدود قوانین اسلام است.
آن چیزى که خدا فرموده است، نباید بشود، شما آزاد نیستید که الزام کنید.
" (21) امام خمینى، ضمن مقید بودن کنشها و واکنشها به قانون و عدل، بر این اصل تاکید مىورزید که هیچ کس نمىتواند دیگرى را ملزم به انجام کارى کند و خودکامگىاش را جامه قانونى بپوشاند.
مراد از چارچوب قانونى و عادلانه براى رفتارهاى انسان، همان است که وجدان خیرخواهانه او مىطلبد و بدان رهنمون مىشود.
هرکس در روشنى و به سادگى مىتواند به چند و چون این قاعدههاى عقلانى و اخلاقى پى ببرد و خویشتن را برپایه معیارهاى عزت جویانه بپرورد.
"مردم عقیده شان آزاد است.
کسى الزام شان نمىکند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید.
کسى الزام به شما نمىکند که حتما این راه را بروید.
کسى الزام تان نمىکند که در کجا مسکن داشته باشى یا در آن جا چه شغلى را انتخاب کنى.
آزادى یک چیز واضحى است.
" (22) رهبر فقید انقلاب، در سال 61، نسبتبه پارهاى از رفتارهاى ناصواب و بیم گسترش قانون گریزىها و شکستن حریم آزادىهاى معقول و فطرى، احساس تکلیف نموده و در فرمان 8 ماده اى، چنین فرمود: "هیچ کس حق ندارد به خانه یا مغازه یا محل کار شخصى کسى بدون اذن صاحب آن وارد شود یا کسى را جلب کند یا به نام کشف جرم یا ارتکاب گناه تعقیب و مراقبت نماید و یا نسبتبه فردى اهانت نموده و اعمال غیر انسانى اسلامى مرتکب شود یا به تلفن یا نوار ضبط صوت دیگرى به نام کشف جرم یا کشف مرکز گناه گوش کند و یا براى کشف گناه و جرم هرچند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و یا به دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غیر نماید و یا اسرارى که از غیر به او رسیده ولو یک نفر فاش کند.
تمام اینها جرم و گناه است و بعضى از آنها چون "اشاعه فحشاء و گناهان" از کبائر بسیار بزرگ است و مرتکبین هریک از امور فوق، مجرم و مستحق تعزیر شرعى هستند بعضى از آنها موجب حد شرعى مىباشد.
" (23) آزادى زنان امام خمینى درباره زنان و شرکت و پوشش آنان در جامعه، تنها رعایت موازین انسانى را - که از منظر دین و خرد آشکار است - را مؤثر مىشمرد و هرگونه تحمیل در حوزه کار و ابتکار زنان فرهیخته را مغایر با دین تلقى مىنمود.
"زنان در انتخاب فعالیت و سرنوشت و همچنین پوشش خود با رعایت موازینى آزادند و تجربه کنونى فعالیتهاى ضد رژیم شاه، نشان داده است که زنان پیش از پیش، آزادى خود را در پوششى که اسلام مىگوید، یافتهاند.
" (24) "اسلام با آزادى زن، نه تنها موافق است، بلکه خود پایه گذار آزادى زن در تمام ابعاد وجودى زن است.
" (25) "زنها.
حق راى دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند.
اختیار شغل آزاد دارند".
(26) آزادى مذهب اقلیتهاى مذهبى و آزادى آنان نیز در مواضع رهبر فقید انقلاب آمده و حکومت موظف به رعایتحقوق اجتماعى شان شده است.
"تمام اقلیتهاى مذهبى در ایران براى اجراى آداب دینى و اجتماعى خود آزادند و حکومت اسلامى خود را موظف مىداند تا از حقوق و امنیت آنان دفاع کند و آنان هم مثل سایر مردم مسلمان ایران، ایرانى و محترم هستند.
" (27) آزادى احزاب حزبها و تشکلهاى سیاسى و اجتماعى هم در نظرگاه امام، آزادى داشته و مىتوانند در چارچوب قانون و مصالح ملت فعالیت کنند.
امام، بیان عقیدهها و نظرها و انتقادگرى را از سوى احزاب و افراد، مشروط به حفظ اسلامیت و جمهوریت نظام آزاد مىشمردند.
"احزاب، گروه ها، جمعیتهاى سیاسى و مذهبى آزادند مادامى که اعمال شان برضد جمهورى اسلامى و اسلام و نقض حاکمیت ملت و نقض ملیت و کشور نباشد".
(28) "آزادى به همه کس تا آن جا که به ضرر ملت ایران نباشد، داده خواهد شد و هیچ گونه اختناق براى مردم نخواهد بود.
" (29) آزادى اندیشه از آنجا که با اندیشیدن، آدمى از دیگر موجودات، به ویژه حیوانات و فراتر از آنها; فرشتگان متمایز گشته و به منزلتخداگونگى نایل مىشود، نمىتوان آزادى اندیشه را به فراموشى سپرد و یا با آن از سر ستیز و انکار بر آمد.
بیش از فیلسوفان و مصلحان بشرى، باید از پیامبران یا بنیان گذاران تمدنها نام برد که بعثتخود را بستر نجات بخشى انسانها از رهگذر آزادى اندیشه ساختند.
هیچ پیامبرى مردمان را از آزاداندیشى باز نداشته و رابطه یک سویه و آمرانه نداشته است، بلکه آنان را به سبب تقلیدهاى جاهلانه از ارباب قدرت و ثروت و مذهب، و همچنین تعصب ورزى در باب عقاید و سنتهاى منحط پیشینیان و نیاکان سرزنش مىکردند.
درست از همین نقطه، حق و باطل در رویارویى با هم قرار گرفته و بعثت ها، هدف آماج حملهها و کینه توزىها واقع مىشد.
برانگیختن جانها و بیدارگرى ذهنها و سرشارى دلها، محصول روشن و ماندگار دعوت انبیا بود و این همه در فراخناى اندیشههاى آزاد تجلى مىیافت.
با توجه به نزول قرآن کریم و ظهور اسلام و اعلام ختم نبوت - که بشر را در عرصه سخن و حیات، هدایت نمود - باید گفت که پیامبر اکرم بیش از دیگر پیامبران به زمینه سازى آزادى اندیشه و گفت و گو پرداخت.
تا آن جا که نمىتوان کس را مسلمان نامید، مگر این که اندیشه ورزى را آیین مستمر زندگىاش برگرفته باشد.
اساسا شفابخش بودن قرآن کریم، مشروط به اندیشیدن در ابعاد زندگى شمول آن مىباشد.
در این باره، استاد جعفرى بر این باور است که آزادى اندیشه در اسلام، فراتر از حوزههاى مانوس معرفتبشرى بوده و از ویژگیهاى بنیادى آن محسوب مىشود.
"اگر کسى ادعا بکند که آزادى اندیشه از مختصات اساسى دین اسلام است، این ادعا مبالغه نخواهد بود.
دلیل بسیار روشن این مدعا، صدها آیات قرآن مجید است که با بیانات گوناگون دستور به تفکر و تعقل و به جریان انداختن شعور و فهم مىدهد.
اگر اندیشه در واقعیات عالم هستى اعم از واقعیات جهان برون ذاتى و درون ذاتى و دیگر واقعیات عالم هستى آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اکید به اندیشه بدون تعیین محتوى و تعیین چهارچوب صادر نمىفرمود.
" (30) تاریخ اسلام، بخصوص در دوران امام صادق - علیه السلام - که مقارن با خلافت عباسیان بود، چنان عرصه آزادى اندیشه و بحث را فراخ مىنماید که حلقههاى علمى و فکرى موجود به اماکن مقدس همچون بیتالحرام کشیده شده بود.
اسلام با داشتن منطق پاسخ گو و شکیبا در برابر نقد و نظرها بىمحابا در میدانهاى اندیشه حضور مىیافت و پیروزمندانه از آن همه سربر مىآورد.
در همین فضاى شفاف و آکنده از بصیرت و سعه صدر بود که اندیشهها در تقابل با یکدیگر شده و موجب زایش اندیشه و عقیده واقع بینانه مىگشت.
مسلمانها - با وجود اختلافهاى تاریخى و اجتماعى و مذهبى - و حتى غیر مسلمان، از اهل کتاب و آنان که خدا و غیب و آخرت را منکر بودند، یکدیگر را تحمل کرده و در چالشهاى فرهنگى و فکرى و اعتقادى، به عرضه عقیدهها مىپرداختند.
قدرتها، همواره مزاحم و مانع آزادى اندیشه بودهاند و با ترفندهاى گوناگون، مردمان را از تامل در حقایق و رویدادها و سامان بخشى امور جامعه بازداشته اند.
در همان عصر که همه مىتوانستند در حوزه اعتقادى ، اندیشه ورزى کرده و بحثبا یکدیگر داشته باشند، کمتر کسى مىتوانست در رابطه با سرنوشت دین و امت، بیندیشد یا نکتهاى را اظهار دارد.
از این رو، اندیشه سیاسى هیچ گاه فرصت مورد نیاز خود را پیدا نکرد و آن چه هم در قالب کتاب هایى همچون مدینه طاهره فارابى شکل گرفت، حاکى از ناکجا آبادهاى ذهنى بود.
اندیشه سیاسى در صورت عینى همان بود که در خیزشهاى انقلابى شیعیان و علویان از سوى عباسیان سرکوب مىگشت.
در روزگاران پس از آن هم، شیوه خودکامه حاکم بر قدرتها مانع از طرح اندیشه سیاسى و آزادى شهروندان در مسایل مربوط به سرنوشتشان بوده است.
در عصر دموکراسى و حاکمیتشهروندان هم، در غرب به گونه دیگرى اندیشه سیاسى محکوم تمایلات فزون خواهانه قدرتهاى وابسته به سرمایه دارى گشته است.
این وضع به طورى است که از دموکراسى یا حکومت مردم بر مردم، در بیشتر جوامع مغرب زمین، به جز شعارى تهى از حقیقتبه چشم نمىخورد.
سیاستهاى حزبى حاکم، هرچند صورت راى دادن را حفظ کرده و انتخابات را برگزار مىکنند، ولى همواره اندیشههاى مردم را ظرف خواستههاى استثمارى خود ساخته اند.
امام خمینى که نظام جمهورى اسلامى را در ایران، به کمک و خواست ملت ایران، بنیان گذارى نمود، پیوسته از اندیشه و حضور سیاسى شهروندان دفاع مىکرد.
رهبر فقید انقلاب تا آنجا، آزادى اندیشه و انتخاب در سرنوشت اجتماعى را ارج مىنهاد، که به لحاظ دینى و شرعى هرگونه سرسپردگى جناحى و حزبى و قومى را مطرود و ناروا برمىشمرد.
"احدى شرعا نمىتواند به کسى کورکورانه و بدون تحقیق راى دهد".
(31) همین غفلت ورزىها و جانب دارىهاى جاهلانه است که به تدریج زمینه ساز استبداد و سلب آزادى اندیشه، به خصوص در عرصه سیاست و سرنوشت ملى مىگردد.
در واقع، دموکراسى بیش ازآنکه بر اثر خودکامگىها و فر یب کارىهاى سیاست گران راه زوال را بپیماید، به سبب بىتفاوتىها و تقلیدها و خوش باورى ها، ناکارآمد و شعارى خواهد شد.
مسؤول بودن ملت در برابر جامعه و سرنوشت و انتخابات و آراى سیاسى خویش، که از منظر فقهى - سیاسى امام خمینى مطرح شده است ، یادآور آیات بسیارى مىباشد که انسانیت (32) و اسلامیت را در اندیشه ورزى متجلى مىسازند.
حاکمیتها در این فضاى آکنده از مسوولیتشناسى و اهتمام اجتماعى - سیاسى شهروندان گرویده به دین و توحید، کمتر دچار استبداد مىشوند.
این همه از آن روست که مردم در پرتو قرآن و ایمان، اندیشه و آزادى آن را پاس مىدارند و از رهگذر آن نمایندگان سالم و متعهد و خدمت گزار و کارآمد را برمى گزینند و از آنان حمایت مىکنند.
حاکمیتهاى خودجوش مردمى و انقلابى به منظور تثبیت نظام ناگزیر از جلب رضایت مردم هستند.
بىگمان قدرتها نمىتوانند مشروعیتخود را حفظ کرده و همواره از حمایت مردمى برخوردار باشند.
بىآنکه هم دلى با شهروندان داشته، انتخابات مشروع و حاصل حضور و آزادى اندیشه سیاسى را تداوم بخشند.
رهبر فقید انقلاب چنین ذهنیتسالمى که به طور متقابل میان حاکمان و شهروندان برقرار باشد و مجالى به انتخابات فرمایشى ندهد، نمودار انقلاب و شعارهاى بنیادى آن برمى شمرد.
امام، خرسندى خدا را در خشنودى ملت مىطلبد; ملتى که در راه حقیقت و سیادت خود، به لحاظ اندیشهورزى سیاسى و انتقاد و امر به معروف و نهى از منکر در رابطه با عملکرد حاکماناش آزاد است.
"امروز مردم این طور نیست که دولت را از خودشان جدا بدانند یا انتخابات را انتخابات فرمایشى بدانند و از غیر بدانند.
امروز مردم مىدانند که دولت از خودشان است، انتخابات از خودشان است، پایگاه پیدا کنید در میان مردم.
وقتى پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضى است، ملت از شما راضى است، قدرت در دستشما باقى مىماند و مردم هم پشتیبان شما هستند.
" (33) آزادى اندیشه سیاسى، ممکن نیست مگر آن که قدرتها و حاکمیتها در چارچوب عدل و قانون باشند.
حاکمانى که عدالت اجتماعى و سیاسى و اقتصادى را برنمى تابند و منفعتطلبىها و مصلحتاندیشىها را محور سیاستهاى راهبردى خود مىسازند، با قانون و آزادى ملتبیگانه اند.
بدین سان، حکومتى در شعار مردم سالارانه خویش، صادق و وفادار است و در برابر تعدىهاى سیاسىاش در باب آزادى اندیشه و حرکتشهروندان، واکنش مثبت و مستمر نشان مىدهد که برپایه قانون استوار باشد.
کارگزارانى که قانون گرایى را برنمى تابند و خودخواهىها و شخص پرستىها را بر خیر و مصلحت مردم ترجیح مىدهند، هیچ گاه در کنار شهروندان نبوده و حرمت اندیشهها و آزاداندیشىها را نگاه نمىدارند.
از نظرگاه رهبر فقید انقلاب، اسلام، دین قانون است و جامعه آرمانى خود را براساس قانون گرایى پدید مىآورد.
بدین گونه تمامى آزادىهاى فردى و جمعى محترم شمرده شده و اندیشههاى سیاسى خیرخواهانه مجال ظهور خواهد یافت.
در این الگوى شایسته کشوردارى - که در دوران پیامبر وعلى (ع) به صورت نمادشکوهمند سیاست و عدالت توحیدى درآمد - هیچ کس جایگاه رفیع قانون را نمىگیرد و فراتر از قانون حکم نمىراند.
خرد کلان این مجموعه حاکم، تابع قانون و عدل الهى اند.
بدین سان آزادى اندیشه و اقدام سیاسى، اعتبار یافته و تضمین مىشود، و سرنوشتشهروندان به دستخودشان، با راى و انتخاب خودشان رقم خواهد خورد.
"در اسلام آن چیزى که حکومت مىکند، یک چیز است و آن قانون الهى[است].
پیغمبر اکرم هم به همان عمل مىکرده است.
خلفاى او هم به همان عمل مىکرده اند.
حالا هم موظفیم به همان عمل کنیم.
قانون حکومت مىکند.
شخص حکومت نمىکند; آن شخص ولو رسول خدا باشد.
شخص مطرح نیست.
در اسلام قانون [مطرح] است.
همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست; قانونى که از روى عدالت الهى پیدا شده است;قانونى که قرآن کریم است و سنت رسول اکرم است".
(34) از جمله عواملى که در حاشیه قدرتها و یا در تقابل با آن بستر اندیشه سیاسى و آزادىخواهى شهروندان را در این گستره سرنوشتساز، ناهموار مىسازد، همانا تحزبها و تشکلهاى مغایر با مردمسالارى است.
تردیدى نیست که گردهماییهاى سازمانى و حزبى و گروهى، و پیوند تنگاتنگ میان اعضاو رهبرى، نمایان گر ضرورتهاى حیات جمعى انسان است و سبب شناخت و رشد توانمندىهاى گوناگون خواهد گشت.
اما آنچه همواره سبب دغدغه رهبران انقلابها و خیرخواهان جامعه بوده است، همانا کژروى و قدرت طلبىهاى حزبى مىباشد غالبا مرکزیتهاى حزبى، تشکلها را ابزار سیاسى خود ساخته و خواستههاى خود را جاى گزین تفکر و تعقل اعضا نموده اند.
این گونه اقدامهاى فرصت طلبانه، که در تاریخ احزاب کشورمان، قابل تامل است، بسان حاکمیتهاى نامشروع و گریخته از کانون مردمى، باعثسلب آزادى اندیشه سیاسى خواهند گشت.
بدبینى هایى که نسبتبه احزاب و تلاشهاى حزبى در اذهان ما وجود دارد، در واقع محصول همان جفاهایى مىباشد که بر استعدادهاى خلاق و کارآمد کشور در جهت آزاداندیشى و نیل به عزت اجتماعى رفته است.
اختلافانگیزىهاى برآمده از تحزبها - که فضاى عدالت و آزادى را به ستم و استبداد تبدیل مىکند و دست آورد ملت را بر باد مىدهد - بىشک ثمره بازداشتن هواخواهان از آزادى فکر و خردورزى در سیاست و جامعه است.
چرا که روشناى حریت فکرى - سیاسى، چنان فراخنایى را پدید مىآورد که تمامى خدمت گزاران عدالت و فضیلت اجتماعى را در خود جاى مىدهد و روشها و منشها را به سمت و سوى آزادى و استقلال رهنمون مىشود.
"باید وحدت داشته باشید تا حفظ شوید، دسیسهها براى اختلاف است و شما توجه داشته باشید که یک کلمه اختلاف آمیز، از گناهان بزرگى است که مشکل استخداى تبارک و تعالى بیامرزد چه این کلمه صادر بشود از دشمنهاى ما، چه این کلمه صادر بشود از دوستان ما!
چه از اشخاصى که ادعاى قداست مىکنند و چه از اشخاصى که این ادعا را ندارند.
" (35) آزاداندیشى در عرصه سیاست و اداره امور جامعه، طبعا عقیده هایى را به وجود مىآورد که افراد ناگزیر از پى گیرى آن در اقدام مىباشند.
باورهاى صادقانهاى که زاییده آزادى فکر مىباشند، مىبایست امکان ظهور در گفت و گوها و تاثیرگذارى در عینیت جامعه را داشته باشند.
البته شکى نیست که باید در ارایه عقیدههاى سیاسى - اجتماعى، جانب عدل و انصاف و ادب را نگاه داشت و هدف متعالى را در نظر گرفت.
آنان که در صدد تحمیل آراى خود بر دیگران بوده، با سلب آزادى اندیشه و عقیده از خیرخواهان جامعه، فضاى خفقان آلود را پدیدار مىسازند.
پیداست که در حذف رقیب و انباشت قدرت توام با عوام فریبى، نمىتوان مجالى براى شکوفایى خردها و شکیبایى جانها در روند انقلاب و ارزشهاى بنیادى و مردم سالارانه آن باقى گذاشت.
هر عقیدهاى که از سر صدق و صفا آشکار شود، بر فرض نادرستبودن آن، در عرصه رقابتهاى سالم و هدایت گر، محو مىشود.
اما توفیقى که عقیدهها و اندیشههاى سیاسى در مقام عرضه به شهروندان به دست مىآورند، امیدها و اطمینانها را بالا مىبرد و استمرار مىبخشد.
بدین گونه است که مشارکت فکرى - اجتماعى در مسابقه خیرگرایانه، راه فتنه انگیزان را مىبندد و مردم شاهد به بار نشستن آرمان هایى خواهند بود که از خون و جان خویش براى آن دریغ نورزیدند.
عدالت که روح ساختارهاى فرهنگى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى جامعه است، در همین فضاى فراخ و شفاف و استوار گشته بر تفاهم و تعاون انسانى، تامین و تضمین خواهد گشت.
امام خمینى، آشکارا از روشن بودن مرزها و نگاه داشتن حریمهاى فکرى - سیاسى یاد کرده است و مخاطبان خود را از هرگونه اجبار و تحمیل عقیده بر حذر داشته اند.