بسم الله الرحمن الرحیم
و ضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما
کانوا یصنعون (1)
معرفتسیاسى مجموعهاى از باورهاى ذهنى است که پنجحوزه قابل تفکیک دارد.
مىخواهیم ببینیم حضرت امام (ره) در
کدامیک از این حوزهها تبلور بیشترى دارند.
این پنجحوزه عبارتند از:
1.
حوزه علم سیاست
2.
حوزه علم به حوادث سیاسى
3.
حوزه تحلیل سیاسى
4.
حوزه آراى سیاسى
5.
حوزهاندیشه سیاسى
اگر سوال شود: فرضیهها و کشفیات علمى حضرت امام (ره) در موضوعات علم سیاست چیست؟
پاسخ روشن آن این است که در
حال حاضر هیچ.
چرا که معظم له به این معنا عالم علم سیاست نبودند.
یعنى اگر از ایشان دعوت مىشد که تئوریهاى علم سیاست
را براى دورههاى دکترا و کارشناسى ارشد و کارشناسى تدریس کنند، حتى اگر فرصت داشتند نمىپذیرفتند و مىفرمودند که در
این رشته تخصصى ندارم، همچنان که اگر قرار بود فیزیک و شیمى یا اقتصاد تدریس کنند، باز هم همین را مىفرمودند.
اگر به
کتابهایى که درباره تئوریهاى روابط بینالملل نگاشته شده توجه کنیم، در آنها نظریههایى ارائه شده که زبان تخصصى است و حتى
اگر بسیارى از سیاستمداران موفق دنیا آنها را بخوانند، شاید بخوبى متوجه نشوند.
البته این بدان معنا نیست که علم سیاست علم
عجیب و غریبى است و استعداد فوقالعاده مىخواهد; بىگمان چنین نیست.
برعکس علم سیاستبا وجود قدمتى بهاندازه عمر
علمى بشر، همچنان دانش لاغرى است و تعداد تئوریها و فرضیههاى اثبات شده آن، براحتى قابل شمارش است.
آنچه کتابهاى این
دانش را حجیم و متنوع ساخته، تعدد و کثرت موضوعات مصداقى است و نه تعدد و کثرت تئوریها و نظریههاى آن.
در همین جا دو نکته قابل توجه است: اولین نکته اینکه حضرت امام (ره) به این معنا عالم علم سیاست نبودند، ولى نمىتوان گفت
که از تئوریهاى این علم هم آگاهى نداشتند.
چرا کهاندیشمندان سیاسى به نحو کلى از شماى تئوریها مطلعاند.
مثلا مورگانتا،
نظریهپرداز روابط بینالملل، قدرت سیاسى را در ظرف سیاستخارجى به شش عامل تقسیم کرده و در دانشگاهها، این شش
عامل به نام او تدریس مىشود.
نظریهپردازان دقیقتر از او نیز عوامل متشکله قدرت را به سه، چهار و پنج عامل دیگر تقسیمبندى
کردهاند که نظرات آنها نیز در نقد نظریه مورگانتا مورد توجه قرار مىگیرد و دانشجو باید اسامى این نظریهپردازان را به خاطر
بسپارد تا نمره دریافت دارد.
ولى یک اندیشمند سیاسى لازم نیستبه طور دقیق اسامى نظریهپردازان و تاریخ دقیق این
نظریهپردازى را به خاطر داشته باشد.
کافى است که بداند چنین نظریاتى نیز موجود است.
بنابراین اگر از یکاندیشمند بپرسیم
نظریات مورگانتا در باب عوامل متشکله قدرت چیست؟
ممکن استبگوید، اول بار است که نام او را مىشنوم، ولى اگر بگوییم
در همین جا دو نکته قابل توجه است: اولین نکته اینکه حضرت امام (ره) به این معنا عالم علم سیاست نبودند، ولى نمىتوان گفت که از تئوریهاى این علم هم آگاهى نداشتند.
مثلا مورگانتا، نظریهپرداز روابط بینالملل، قدرت سیاسى را در ظرف سیاستخارجى به شش عامل تقسیم کرده و در دانشگاهها، این شش عامل به نام او تدریس مىشود.
نظریهپردازان دقیقتر از او نیز عوامل متشکله قدرت را به سه، چهار و پنج عامل دیگر تقسیمبندى کردهاند که نظرات آنها نیز در نقد نظریه مورگانتا مورد توجه قرار مىگیرد و دانشجو باید اسامى این نظریهپردازان را به خاطر بسپارد تا نمره دریافت دارد.
ولى یک اندیشمند سیاسى لازم نیستبه طور دقیق اسامى نظریهپردازان و تاریخ دقیق این نظریهپردازى را به خاطر داشته باشد.
بنابراین اگر از یکاندیشمند بپرسیم نظریات مورگانتا در باب عوامل متشکله قدرت چیست؟
ممکن استبگوید، اول بار است که نام او را مىشنوم، ولى اگر بگوییم عوامل متشکله قدرت چیست؟
یکاندیشمند سیاسى، کلیاتى را به خاطر دارد و بدون استناد به اسامى تئورىپردازان آنها، مىتواند جسته گریخته، عواملى را ذکر کند که همین مقدار آگاهى از تئوریهاى عرضه شده براىاندیشهسازى کفایت مىکند.
شواهد نشان مىدهد که حضرت امام (ره) از سن نوزده سالگى، از وقتى به حوزه علمیه اراک رفتند و کودتاى سوم اسفند رخ داد تا قبل از انقلاب، به مقالات و کتابهایى که به دانش خالص سیاست مىپرداخت، عنایتخاصى داشتند و این توجه تا چندى قبل از انقلاب ادامه داشته است.
مثلا (مرحوم) حاج احمد آقا گفتند: "حضرت امام (ره) کتاب شهریار ماکیاول را خوانده بودند و فرموده بودند مثل اینکه اروپاییها آن زمان وضعشان از وضع این زمان ما بدتر بوده که چنین آدمى قانون جنگل را به جامعه تعمیم داده است".
بازسازىاندیشههاى فلسفى نکته دیگر اینکه در تاریخ بشر گاه کسانى یافت مىشوند که به اصول کلى قوانین و سنتهاى خلقت دست مىیابند و چنین کسانى لازم نیست همه چیز را بخوانند و به طور دقیق نسبتبه ریزهکارى آن اصول آگاهى روشن و قابل بیان داشته باشند; چنانکه پیامبران چنین بودند; البته در بیان نیز توانمند بودند، حکماى بزرگ چنیناند.
بوعلىسینا چنین بود.
سقراط این چنین بود.
شاید بتوان گفت، عارف کسى است که از طریق دیگر به چنین قواعدى نیز دست مىیابد.
نقل شده که علامه طباطبایى (ره) با مختصر آگاهى به فلسفه دکارت و کانت، براساس اصولى که در دست داشت تماماندیشههاى فلسفى آنان را بازسازى مىکرد و مىگفت مثلا کسى که در فلان مسئله اینگونهاندیشیده است، نمىتواند نسبتبه فلان مسئله اینگونه نیندیشیده باشد.
یک زیستشناس فرانسوى به نام "کوویه" - همعصر داروین - چنان به اصول کلى زیستشناسى دستیافته بود که یک تکه از استخوان حیوانى را به او نشان مىدادند و او مىتوانست از روى همان تکه استخوان شکل حیوان را به طور نسبتا دقیق رسم کند.
بدشانسى داروین این بود که چنین حریفى را در مقابل نظریه تطور انواع داشت.
البته عالمان هر رشته از معرفت تا حدود زیادى نسبتبه چنین افرادى هم مدیوناند و هم گلهمند; از این حیث مدیوناند که معمولا چنین افرادى که در دانشى غیر حرفهاىاند، با دستیابى به اصول و قواعد کلى آن، موجب تحول در دانش مىشوند.
زیرا تخصص علمى، از سویى آگاهى مىدهد و دانش را فربه و چاق مىکند و از سوى دیگر حجاب تحول مىشود.
و از این جهت گلهمندند که هرکس به کلیات یک دانش آگاهى مىیابد، در اظهارنظر شجاع مىشود ولى به این دلیل که از ریزهکاریهاى آن دانش آگاهى ندارد، گاه واقعا و گاه ظاهرا، به آن دانش لطمه جدى مىزند.
به هرحال این که آیا حضرت امام (ره) به اصول کلى دانش سیاست آگاهى داشتند یا نه؟
معتقدم آرى، و اگر کسى گفت نه، شواهدى قابل عرضه دارم، و اگر نپذیرفت مشاجره نمىکنم.
زیرا ظاهرا حق با اوست; یعنى حضرت امام (ره) کتابى ندارند که بتواند به عنوان نظریهپردازى علم سیاست در دانشگاه تدریس شود، مگر آنکه کسى پیدا شود و تئوریهاى علمى ایشان را شناسایى کند و در یک کتاب به جامعه دانشگاهى عرضه نماید و اگر چنین همتى صورت بگیرد، تازه اول کار و اول نقد و بررسى است.
زیرا مفهوم اصطلاحى علم چنین اقتضا مىکند که هر آنچه از سوى عالمى بیان شود، جداى از شخصیت و حیثیت و تقدس عالم، همواره قابل نقد و اثبات و ابطال باشد و در دایره علم، عالم هم بیرحم است و هم بىملاحظه; یا باید با حفظ ادب چنین باشد.
حوزه علم به حوادث سیاسى 2.
دومین حوزه در معرفتسیاسى، حوزه علم به حوادث سیاسى است.
این حوزه چنان فراخ و وسیع است که کمتر کسى مىتواند حتىاندکى نسبتبه آنچه در جهان مىگذرد اطلاع کامل داشته باشد.
هر روزه هزاران روزنامه و مجله در دنیا منتشر مىشود که حاوى اخبار سیاسى است.
تلکسهاى خبرى اطلاعات آشکار و نهان را آن چنان گسترده در سطح جهان توزیع مىکنند که مطبوعات ناگزیرند گزیدههایى از آنها را منتشر کنند.
بسیار اتفاق مىافتد که مدیر یک روزنامه فرصت کافى ندارد آنچه را در روزنامهاش به چاپ مىرسد مطالعه کند.
هر جمعیت، گروه و حزب سیاسى هر لحظه در حال حادثهآفرینى سیاسى است.
تمام نیروهاى اطلاعاتى کشورها، سفارتخانهها، استانداریها و حتى بخشداریها اخبار سیاسى را پیگیرى مىکنند.
کیلومترها از اسناد بجا مانده مربوط به حوادث سیاسى گذشته در قفسههاى بایگانیها ساکت نشستهاند تا روزى کسى آنها را بررسى کند.
اکثر وقایع تاریخى، آن مقدارى که نوشته شده و آن مقدارى که بعدها نگارش خواهد یافت، ذکر حوادث سیاسى گذشته است.
حتى کسى نمىتواند ادعا کند که همه تاریخ را خوانده است.
سازمان ملل متحد یکى از سازمانهاى سیاسى بینالمللى است که هر ساله هزاران سند منتشر مىکند که کمتر عضوى از اعضا قادر است همه سندها را مطالعه کند.
ناتو نیز سازمان سیاسى - نظامى بزرگى است که اطلاعات خود را در سطح قابل دسترس منتشر نمىکند.
اخبار آشکارى که به دست مردم مىرسد، بسیار کمتر از اخبار سرى سیاسى است که بخش اعظم آن در سازمانهاى اطلاعاتى موجود مىباشد.
ادعاى اشراف بر تمام حوادث سیاسى هیچکس جز معصوم نمىتواند ادعا کند که بر کل اخبار و حوادث سیاسى اشراف دارد.
بنابراین، علم به کل حوادث سیاسى براى هر کس، فقط یک علم اجمالى است که البته در یک یا چند حادثه مىتواند علم تفصیلى باشد.
طبیعى است که با چنین حجمى از اطلاعات موجود، هیچکس نمىتواند ادعا کند که کل حوادث جارى جهان را مىداند; مگر آنکه جهلش مرکب باشد.
بدیهى ستحضرت امام (ره) نیز نمىتوانستند به شیوههاى مرسوم در این بخش از معرفتسیاسى، اطلاعات جامعى داشته باشند.
اما مسئله حایز اهمیت آن است که عالم بتواند گزینشهایى داشته باشد و پیرامون آن گزینشها، حوادث سیاسى را تعقیب کند.
مردم نیز به طور غریزى چنین گزینشهایى را دارند و به تمام اخبار و حوادث سیاسى حساسیت نشان نمىدهند.
کسانى که روشهاى گزینشى مناسب دارند عمر را تباه نمىکنند، ولى کسانى که بىگزینش، بر حجم انبوهى از حوادث سیاسى آگاهى مىیابند، معمولا آدمهاى خوش حافظه اما کمثمرى هستند.
این که حضرت امام (ره) به چه نوع حوادثى توجه داشتند و آنها را چگونه تعقیب مىکردند; تا آن جا که تحقیق کردهام، ایشان از سنین حدود هفتسالگى، اخبار مشروطیت و پس از آن رویدادهاى جنگ جهانى اول و سپس نهضت جنگل، کمیته مجازات، نهضت دلیران تنگستان، اخبار حکومت قاجار، شاهزادگان، شخصیتهاى محلى خمین و اطراف را تعقیب مىکردند.
در همین سالها به مطالعه تاریخ صدر اسلام پرداختند و سپس کمى با تاریخ و رفتار حکام عثمانى آشنا شدند.
در همین سالها تا حدودى تاریخچه بهائیت و وهابیت را نیز مورد مطالعه و بررسى قرار دادند.
ابزار دستیابى امام به اخبار سیاسى در خلال این سالها، چند روزنامه بود که براى شخصیتهاى مخالف و موافق مشروطه به خمین مىرسید.
همچنین تعداد محدودى کتاب تاریخ که در کتابخانه پدر شهیدشان، آیهالله سیدمصطفى، باقى مانده بود.
روزگار نوجوانى امام براى دستیابى به حوادث جارى روزگار نوجوانى، مهمترین منبعى که در اختیار داشتند، وجود علمایى بود که به خانه ایشان رفت و آمد داشتند و اخبار جارى را به آن مقدارى که علما مطلع بودند، به طور شفاهى از آنان دریافت مىکردند.
مهمترین مسئله این بود که اخبار، خام نبود و غالبا با تحلیلهایى درستیا سست ارائه مىشد.
در حدود نوزده سالگى در اراک بودند که اخبار کودتاى سیدضیاء و رضاخان انتشار یافت و ایشان این اخبار را با دقت تعقیب مىکردند، پس از ورود به قم در سال 1300 هجرى شمسى چگونگى مباحث نمایندگان مجلس شوراى ملى و اخبار رفت و آمدهاى درباریان به خارج از کشور را پى مىگرفتند.
در همین سالها مطالعاتاندکى نسبتبه فراماسون و پس از آن تعقیب تاریخ عراق، ترکیه، مصر و لیبى مطمح نظرشان بود.
راجع به انقلاب روسیه و نهضت رهایى هند هم مطالعاتى داشتند و از اخبار و رویدادهاى جهانى از طریق رادیوهاى کشورهاى دیگر آگاه مىشدند.
در این سالها شهید مدرس منبع خبرى موثقى بود.
بدین سبب، حضرت امام که گاهى به تهران مىآمدند با آن مرحوم که در تحلیل حوادث سیاسى اعجوبهاى بود، خلوت مىکردند.
در خلال جنگ دوم جهانى، تا حدودى با تاریخ اروپا بویژه آلمان، فرانسه و انگلیس آشنا شدند.
در این روزها علاوه بر روزنامهها و نشریات داخلى و نیز رادیو ایران، رادیوها و مطبوعات بعضى کشورهاى عربى و مجلات اخوان المسلمین، منبع خبرى ایشان بود.
گویا در همین ایام، یک دوره تاریخ طبرى، و ترجمه عربى تاریخ ویل دورانت را خوانده باشند.
در سالهاى بین 1320 تا 1332، رفتوآمد امام با شخصیتهاى مذهبى و سیاسى از جمله آیهالله کاشانى بسیار زیاد بود و اخبار نسبتا دست اولى از اوضاع و شرایط ایران و جهان اسلام را، آنان دریافت مىداشتند.
در این سالها به تاریخ علم و فلسفه نیز علاقه نشان مىدادند و گاهى از کتابخانه مجلس کتابى را به امانت مىگرفتند.
در بین سالهاى 1340 تا شروع نهضت، منابع خبرى زیادى داشتند.
بسیارى از ارادتمندان بازارى، استادان دانشگاه، دانشجویان و قشرهاى دیگر، خدمت ایشان مىرسیدند و معظم له با طرح پرسشهاى خاصى درباره وضعیت اقتصاد، تجارت و شیوه توزیع کالا، با اوضاع سیاسى و اقتصادى کشور آشنا مىشدند.
مثلا از یک تاجر پرسیده بودند، کاغذ از کجا مىخرید؟
او گفته بود، از ایتالیا و انگلیس.
با سوالات دیگرى که پىدرپى از آن فرد شده بود، در نهایت فرموده بودند: "پس معلوم مىشود اروپاییها بیشتر دوست دارند براى نشر مجلات و ساختن جعبههاى مقوایى کاغذ بفروشند تا براى چاپ کتاب".
سالهاى تبعید از سال 1343 تا هجرت به پاریس، از جهتى منابع خبرى ایشان به علت در تبعید بودن تا حدودى محدود شد و از جهت دیگر گسترش یافت.
طبیعتا در عراق، اخبار سیاسى با گرایشهاى چپگرایانه به مطبوعات و رسانهها راه مىیافت و اخبار سیاسى ایران با گزینشهاى اروپایى و آمریکایى رویدادها و حوادث کشورهاى عربى متمایل به شوروى، انگلیس و آمریکا نیز موجب مىشد تا اخبار سیاسى جهان را از چند منبع خبرى متفاوت و معارض دریافت دارند و این براى کشف حقیقتخبر، امکان خوبى بود.
ضمنا دانشجویان و انجمنهاى اسلامى خارج از کشور به طور دایم با ایشان مکاتبه مىکردند و به طور محدودى ملاقات داشتند و منابع خوبى براى کسب اخبار بودند; مثلا از چند استاد که در دانشگاههاى خارج از کشور تدریس مىکردند، خواسته بودند تحقیق کنند پایاننامههاى دانشجویان ایرانى که در آمریکا و اروپا نوشته مىشود، حول چه مسائلى است، دانشگاهها از این پایاننامهها چگونه استفاده مىکنند و آنها را به کجا ارسال مىدارند؟
پس از هجرت به پاریس تا پیروزى انقلاب، اوج خبرگیرى ایشان از اوضاع سیاسى ایران و جهان بود و در طول این مدت بجز زمانى که براى عبادات شخصى و استراحت صرف مىکردند، تمام اوقات ایشان به ملاقات با گروههاى مختلف مردم، شخصیتها، خواندن جراید و گوش دادن به رادیوها سپرى شده است.
پیروزى انقلاب اسلامى پس از پیروزى انقلاب هم به طور رسمى تلکسهاى خبرى، روزنامهها، مجلات، اخبار صدا و سیما و گزارشهاى مسئولان کشور را در اختیار داشتند، ولى گویا بیش از سه ساعت در روز وقتبراى مجموع اطلاعگیرى از اوضاع کشور و جهان صرف نمىکردند و بقیه اوقات را بهاندیشیدن، عبادتهاى شخصى، ملاقاتها، سخنرانیها و استراحت مىپرداختند.
البته در همین دوران به طور بسیار هوشیارانه، افراد مختلفى از دوستان و ارادتمندان را به حضور مىپذیرفتند و ضمن تجدید دیدار، از مسیرهاى غیررسمى اطلاعات خود را از آنچه شنیده بودند، تصحیح و تکمیل مىکردند.
آنچه حایز اهمیت است این که علم سیاست و بخشهاى دیگر معرفتسیاسى فقط یک آزمایشگاه دارد و آن تاریخ جامعه است.
فرق این آزمایشگاه با آزمایشگاههاى علوم تجربى در این است که آزمایشگاههاى علوم تجربى دراختیار آزمایشگر است، ولى آزمایشگر و آزمایشگاه در علوم انسانى بالاخص در سیاستیک واحدند.
بنابراین هر آزمایشى در جامعه اگر نتایج تخریبى داشته باشد.
آزمایشگاه و آزمایشگر را نیز نابود خواهد کرد.
چنین است که علم به حوادث سیاسى گذشته و حال، بهترین و کم هزینهترین نوع آزمایش براى کشف رفتارهاى اجتماعى و سیاسى است.
امام فرق اساسى استبین کشف حوادث، آنگونه که بوده با کشف قواعد آنگونه که جارى است.
اگر میل کسى به خواندن و کشف حادثهها، منهاى نتایج کلى آنها، زیاد شود، به مالیخولیایى دچار مىشود که هرچه بخواند و بداند، نه براى خود سودى دارد و نه براى دیگران، چرا که حادثهها آنگاه که اتفاق مىافتند و تازگى دارند، شاید در سرنوشت کسى تاثیر فورى داشته باشند ولى حوادثى که دهها سال از وقوع آن گذشته است، وقتى به کارهاى غیر تفننى مىآید که منتجبه نتیجهاى شود و به تعبیر زیبا و عمیق قرآن کریم، موجب عبرت گردد.
"لقد کان فى قصصهم عبره لاولى الالباب".
(2) با آن که مىدانیم حضرت امام (ره) به قدر امکانات و فرصتهایى که دراختیار داشتند، از مطالعه تاریخ و خبرگیرى از اوضاع و شرایط روزگار خود غافل نبودند، اما اگر دقت کرده باشیم در بیشتر فرمایشاتشان بالاخص در بعد از پیروزى انقلاب، گویا جریانهاى کلى پىدرپى تاریخى را به خاطر داشتند، ضمن اینکه جزئیات برخى از حوادث را فراموش کرده بودند.
هرچند طبیعى است که کبر سن و آن همه مشغله ذهنى، عامل به فراموشى سپردن جزئیات حوادث شود، ولى علت اصلى آن، شاید این باشد که هنگام مطالعه تاریخ، به جزئیات هر حادثه مىپرداختند و وقتى حوادث، نتایج عبرانگیز خود را نشان مىدادند، آن عبرت را به عنوان نتیجه کار به ذهن مىسپردند و براى به خاطر ماندن جزئیات حادثه، تلاشى نمىکردند و چنین مىشد که حتى اسامى بعضى افراد مشهور نیز از خاطرشان محو مىشد.
حال اگر علت اصلى این فراموشى فقط مشغله و کبر سن بود، باید قواعد فقه، اصول، فلسفه و عرفان را نیز فراموش مىکردند، حال آنکه چنین نبود.
تحلیل سیاسى 3.
سومین حوزه معرفتسیاسى، تحلیل سیاسى است.
شاید تحلیل سیاسى، بیشتر یک فن یا هنر باشد تا یک علم.
البته هرکس که عالمتر است، تحلیلش نسبتبه حوادث، قاعدتا باید درستتر باشد، ولى بسیار دیده شده استبا اینکه بسیارى از تحلیلگران سیاسى توانایى کافى براى تدریس دانش سیاست ندارند و یا از روشهاى این دانش چندان آگاه نیستند، ولى در تحلیل قضایا حتى از دانشمندان علم سیاست تحلیلهاى درستترى ارائه مىدهند و جامعه نیز بر صحت تحلیل آنها پس از مدتى گواهى مىدهد.
بیشتر سیاستمداران موفق که موجب تحول در جامعه خود شدهاند، کسانى هستند که عالم علم سیاست نیستند، اما در تحلیل حوادث سیاسى توانمندند و توانایى آنها بیشتر ناشى از روشهاى درست اطلاعگیرى و تمرکزهاى مناسب بر روى قضایا و نیز ذوق و قریحه ذاتى است.
البته این بدان معنا نیست که تحلیل سیاسى قاعدهمند نیست; اما قواعد آن به فن معمارى شبیهتر است تا به دانش مهندسى.
در این حوزه از معرفتسیاسى، همگان براى خود حق اظهارنظر قایلاند.
در این حوزه نمىتوان کسى را منع کرد که دخالتى نکند.
چرا که وقتى از مردم مىخواهیم در تعیین سرنوشتسیاسى کشور خود مشارکت کنند، راى دهند، کاندیداى نمایندگى شوند، احیانا نامزد ریاست جمهورى گردند، این مشارکت ذاتا تحلیل طلب است.
یعنى نمىتوان از کسى خواست که در امرى از امور اداره کشور مشارکت کند، براى خود آرا جمع نماید یا به کسى راى بدهد ولى از اوضاع، شرایط، شخصیتها، حوادث جارى و گذشته و سوابق افراد، تحلیل نداشته باشد.
تحلیل سیاسى، ذاتى مشارکتسیاسى است.
حتى از چند علت در مورد بىتفاوتى کسانى که حاضر نیستند براى تعیین سرنوشتخود در امور سیاسى دخالت کنند، یکى این است که اینگونه افراد ابتدا از قضایا، تحلیلهاى مایوسانهاى در ذهن دارند و سپس به بىتفاوتى تن در مىدهند.
البته بخش عمدهاى از جامعه، تحلیلهاى خود را از فضاهاى تبلیغاتى اخذ مىکند، ولى به هر صورت، وجود تحلیل، چه از نوع علیل و تبلیغى آن و چه از انواع دیگرش، لازمه یک تصمیم سیاسى است.
به عبارت دیگر، اتخاذ هر تصمیم سیاسى، بدون تحلیل سیاسى نه تنها مشکل بلکه غیر ممکن است.
اقسام تحلیل سیاسى تحلیل سیاسى اقسامى دارد: گونهاى از آن، تحلیل علمى است.
(منظور از علمى، درستیها و نادرستیهاى تحلیل نیست; بلکه به این معناست که از روشهاى علمى پیروى کند) .
طبیعى است اگر کسى عالم علم سیاست نباشد، تحلیل او از قضایا و جریانها علمى نخواهد بود، ولى این بدان معنا نیست که هرکس عالم نیستحق تحلیل ندارد.
چرا که اگر این حق را از چنین کسانى سلب کنیم، به این معناست که حق مشارکت را که کمترین آن، حق راى دادن است، از او سلب کردهایم.
این تناقضى است که بیشتر دانشجویان علوم سیاسى در سالهاى نخستین ورود به دانشگاه با آن برخورد دارند و بعضى فارغالتحصیلان این رشته نیز تا آخر عمر گرفتار آنند.
براى قوام، دوام و سلامت جامعه و حکومت، مشارکت همگان امرى ضرورى است، ضمن آنکه مشارکتبدون تحلیل، امرى تصنعى و تشریفاتى است و از دگر سو، فقط معدودى از افراد جامعه که علم سیاست را مىدانند در تحلیل علمى توانمندند.
حتى اکثر سیاستمداران جهان، به دانش سیاست مجهز نیستند ولى ناگزیرند در مقام اداره پستى که در اشغال دارند تحلیل ارائه کنند.
حل چنین تناقضى به این است که دایره درستى و نادرستى تحلیل سیاسى را فراختر از علمى بودن آن بدانیم.
کافى است رستبودن تحلیل را به منطقى بودن آن محدود کنیم و در عوض تحلیل را به فلسفى، علمى، کلامى، دریافتهاى شخصى و غیره تقسیم کنیم.
بدیهى استیک تحلیل فلسفى به طور حتم باید منطقى باشد و بر صحت و ابطال یک تحلیل علمى نیز منطق باید داورى کند.
بنابراین تحلیلهایى که براساس دریافتهاى شخصى است، اگر منطقى باشد، قابل اعتناست.
پس هرکس با هر درجه از معرفت، اگر در تحلیل حوادث و جریانهاى سیاسى نوعى آگاهى منطقى داشته باشد، کافى است تا متناسب با حساسیت موضوعى که باید در قبال آن تصمیم سیاسى بگیرد، موضع داشته باشد.
مثلا کسى که مىخواهد به یکى از نامزدهاى انتخاباتى براى ورود به مجلس راى دهد، ممکن است ارزشهاى اخلاقى را به عنوان ملاک انتخاب قرار دهد و بین نامزدها از لحاظ ویژگیهاى اخلاقى، یک یا چند کلیت ارزشى را به عنوان"کبرى" در نظر بگیرد و با ردیف کردن "صغرى و کبرى"هاى خود به نتایجى دستیابد که به قطعیتیا تشویش به کسى راى دهد و تصمیم او براى این راى کاملا منطقى باشد.
اصولا یک خاصه تحلیل، بازشناسى یک جریان کلى سیاسى یا یک حادثه جزئى با روش مقایسه امکانپذیر است.
منتها کبراهاى قیاس، یا علمى استیا فلسفى و یا هیچکدام; بلکه باورهاى نقلى یا ارزشهاى ایدئولوژیکى یا القائات فرهنگى است.
چنانکه وطندوستى غالبا در بسیارى از تحلیلهاى سیاسى به عنوان یک کبرى حضور دارد.
حال آنکه این قضیه اگر ریشه در فطرت هم داشته باشد، یک قضیه علمى نیست.
شاید علم بتواند ثابت کند که حس وطندوستى غریزى یا القایى است، ولى با روش علم سیاست نمىتوان به چنین حکمى رسید.
برداشتهاى متفاوت از تحلیلهاى سیاسى نکته مهم دیگرى که در این بخش از معرفتسیاسى باید بدان توجه داشت این است که هرکس به قدر سعه وجودى خود تحلیل ارائه مىدهد.
تحلیل علماى علم سیاست و کسانى که در دیگر حوزههاى معرفتسیاسى دستى دارند، به جریانهاى کلى میل مىکند و تحلیلهاى افراد عامى معمولا در حیطه مسائل جزئى مىچرخد.
تفاوت دیگر اینکه، عامه مردم به نتایج تحلیل خود تعصب دارند; و اگر نداشته باشند جاى تعجب است.
چرا که مثلا چه لزومى دارد یک نوجوان جنگزده مجروح و آواره بوسنیایى از مکانیسم تصمیمات شوراى امنیتسازمان ملل تحلیل ارائه دهد؟
حال آنکه او مىتواند بهاندازه دریافتهاى اجمالى خود، نسبتبه رفتار دوگانه سازمان ملل در مقابل تجاوز صربها به بوسنى و تجاوز اسرائیلىها به مناطق اشغالى، حساسیت نشان دهد و آن را با رفتار این شورا نسبتبه نیروهاى چند ملیتى در حمله به عراق بسنجد و سبتبه این رفتار دوگانه براى خود تحلیلى ارائه دهد.
طبیعى است نتایج چنین تحلیلى با تعصب همراه باشد; زیرا اصل گزینش موضوع، امرى است که به حیات و ممات او بستگى داشته است.
حال آنکه یک دانشجوى دوره دکترا که مىخواهد راجع به موضوعى تحقیق کند، علاوه بر میل باطنى وگاه به رغم میل خود، به لحاظ وجود منابع یا دسترسى به آنها یا میل استاد، آن موضوع را برمىگزیند.
بدیهى است گزینش چنین شخصى با حیات و ممات و گاه با معاشش رابطه مستقیم ندارد و نسبتبه موضوعى که مىخواهد تحلیل کند بىتعصب است; حال آنکه به خاطر زمانى که صرف کرده، نسبتبه نتیجه تحلیل خود تعصب نشان خواهد داد.
به عبارت دیگر، عامه مردم هم نسبتبه موضوع و هم نسبتبه نتایج تحلیل خود تعصب نشان خواهند داد، ولى حرفهایها لزوما به موضوع گزینشى تعصبى ندارند.
تعصب یا غیرت؟
شاید درستتر باشد که به جاى تعصب، واژه غیرت سیاسى را به کار بریم.
زیرا در علم واژه تعصب، بار عاطفى منفى یافته، حال آنکه مفهوم غیرت سیاسى هنوز عقیم نشده است.
مثلا یک معلم شیمى یا فیزیک که دامادش را براى دفاع از کشور از دست داده است در نظر بگیرید که باید براى سوالات نوههاى شیرین زبانش که مىپرسند چرا پدر شهید شد؟
چرا عراق به ایران حمله کرد؟
و چرا باید پدر به جبهه مىرفت؟
و پرسشهاى بیشمار دیگرى که احتمالا به این زودیها پایان نخواهد یافت پاسخ مناسب بیابد; پاسخهایى که ذهن بچهها را مشوب نکند، پدر را تقدیس کند و همچنان قهرمانى را که باید به او مفتخر بود، در نگاه نسل فردا، قهرمان نگه دارد.
به اعتبار آنکه تحلیل سیاسى باید به دور از تعصب باشد، اگر چنین شخصى بدون تعصب جوابهایى را دست و پا کند و یا بىپایه و افسانهوار سخن بگوید چه کرده است؟
بدیهى است انسان عاقل، تحلیلى که از حادثه جنگ تحمیلى براى اهل خانه ارائه مىدهد باید از منطق پیروى کند، اما بىتعصب بودن نسبتبه موضوعاتى که باید براى تحلیل آنها گزینش کند، بىغیرتى است و بىغیرتى سیاسى در این جا نه تنها ارزش اخلاقى نیست و ارزش معرفتى ندارد، بلکه حتى از نظر علمى یک ضد ارزش است.
چرا که جامعه فرهیخته علمنگر دانشدوست، به موضوعاتى نمىپردازد که به کار جامعه نیاید.
حضرت امام (ره) در ساحت تحلیل سیاسى یک غیرتمند به شمار مىآیند.
یعنى هرگز به تحلیل موضوعى که به کار جامعه بشرى نیاید نزدیک نشدهاند.
این امر بدیهى و مسلمى است که نیاز به اثبات ندارد.
همه سیاستمداران عاقل چنین بودهاند ولى بسیارى از بازیگران سیاسى جهان چنین نیستند.
آنها دنبال تحلیل موضوعات خنثى مىگردند که بتوانند ساعتها مصاحبه کنند و کسى را نیازارند و بر مسندى که تکیه زدهاند باقى بمانند و حیثیت و شخصیتسیاسىشان به ظاهر محفوظ بماند.
اما در این که مبانى تحلیل ایشان علمى، فلسفى و یا دریافتهاى شخصى استیا غیر آن، کمى درنگ مىطلبد.
تحلیل آنان در بعضى از موضوعات کاملا شخصى است و نمىتواند براى کسى مبنا قرار گیرد.
مثلا وقتى قرار شد حضرت امام (ره) از پاریس به تهران تشریف بیاورند، بعضى شخصیتهاى سیاسى ایشان را از این اقدام برحذر مىداشتند، با رد پیشنهادها قریب به این مضمون فرمودند: وقتى دیدم خیلى فشار مىآورند متوجه شدم که حتما باید بروم.
این نوع تحلیل از قضایا، یک معرفتشخصى است و کسى نمىتواند براساس این نوع نگرش تصمیمى بگیرد; مگر آنکه مبانى چنین تحلیلى به روش یک معرفت عام قابل عرضه شود.
برداشت از سخنان امام (ره) بعضى تحلیلهاى امام فلسفى است.
به این معنا که چندین نظریه را که ماهیت فلسفى دارد، مبنا قرار مىدادند و حوادث را در قیاسهاى اقترانى و قیاسهاى مرکب جا داده و نتیجهاى را که منتزع مىشد به عنوان تحلیل قضایا ارائه مىدادند.
توضیح این نوع تحلیل از ایشان کمى مشکل است و فرصتى دیگر مىطلبد.
چرا که باید تا حدودى در کشف نوع تحلیل فلسفى ایشان، هم به معرفت فلسفى به مفهوم عام آشنایى داشت و هم به مبانى فلسفى معظم له آگاه بود.
مهمتر آنکه حضرت امام (ره) کتاب مستقلى در این زمینه ندارند و منابعى که از ایشان باقى مانده بیشتر سخنانى است که براى قشرهاى مختلف ارائه شده است.
در سخنان امام، هم مواعظ اخلاقى و هم رهنمودهاى سیاسى به چشم مىخورد.
هم از دنیا و وظایفى که به عهده آحاد ملت قرار گرفته سخن گفتهاند و هم از زهد و تقوا و نتایج آن در آخرت.
در حقیقتسخنان ایشان آمیزهاى است از حکمت، فقه، فلسفه، اخلاق و سیاست.
گاه مبانى تحلیل ایشان در یک سخنرانى، فلسفه قرار گرفته و گاه مبانى فقهى یا اخلاقى.
ولى مهمتر آنکه گاه یک کلام از این شخصیتبزرگ که در چند رشته از معرفت متخصص است، ترکیبى به وجود مىآورد که آن ترکیب نه فلسفه است، نه علم، نه فقه و نه در معرفت دیگرى جاى مىگیرد ولى احساس به درستى آن گواهى مىدهد.
به رغم آنکه در این بخش نمىتوان براحتى سخن گفت، چند مسئله ساده قابل توجه است: یکى آنکه تحلیلهاى فلسفى اکثر سیاستمداران، از قضایایى که درحال جریان است غالبا فقط از نیم کره چپ مغز به نیمکره راست منتقل مىشود و غالبا به زبان نمىآید.
زیرا لازمه تحلیلى که به یک تصمیم سیاسى مهم و به یک تحول عمده منجر شود، اکثرا ناگفتنى است و وقتى به زبان بچرخد دیگر بىخاصیت مىشود.
تحلیلى که ایشان از انتخاب نشدن مجدد دو رئیس جمهور آمریکا داشتهاند، از این نوع است.
دوم اینکه تحلیلهاى فلسفى ایشان و غالب سیاستمداران بزرگ از قضایا غالبا بدون ذکر کبرىها به بیرون تراوش مىکند و این به عهده محقق است که آن کبرىها را کشف کند.اى کاش ایشان کلاس درسى به عنوان تحلیل سیاسى داشتند تا شاگردانشان بتوانند براحتى روش تحلیلهاى فلسفى معظم له را شناسایى کنند ولى هم اکنون نیز مىتوان با شناخت مبانى فلسفى ایشان و هم با روشى که اینجانب براى کشف کبرىهاى مکنون، به نام شماسازى منطقى پیشنهاد کردهام تا حدود زیادى به روش تحلیلى فلسفى ایشان دستیافت.
اگر بخواهیم بیابیم که چه تحلیلى منجر به این نتیجه شد که ایشان به طور جدى باور کردند که نظام کمونیستى در شوروى بسرعت فرو خواهد ریخت؟
و این باور آن قدر قوى بود که براى آینده آن کشور توصیههایى داشتند که از چاله به در نیاید و به چاهى بیفتد، مبانى تحلیلى ایشان به روش کشف کبرىهاى ذهنى محتمل مىشود.
البته بازهم حلقههاى مفقودهاى هست که به تمامى نمىتوان تحلیل ایشان را در ایشان خصوص یک تحلیل فلسفى تعبیر کرد.
شاه رفتنى است...
سوم اینکه در فلسفه سیاسى، بیشتر تحلیلگران به حوادثى که اتفاق افتاده نظر مىدوزند و تحلیل ارائه مىدهند; تحلیلى که کمتر مىتوان مبناى یک پیشبینى باشد.
البته تعداد معدودى نیز که جسارت بیشتر دارند، تحلیل حوادث پىدرپى گذشته را براى ترسیم حوادث آینده مفید مىدانند و از مسیر رسیدن به یک پیشبینى علمى گذر مىکنند.
اما حضرت امام (ره) از گذرگاههاى علمى نقدپذیر، براى پیشبینى آینده عبور نکردهاند.
بنابراین براحتى نمىتوان دریافت که با کدام روش و متد توانستهاند، در هم شکستن نظام سلطنت را در ایران آنگونه ببینند که بىتردید و با قاطعیتى که به الهام بیشتر شبیه است تا به تحلیل بگویند: شاه رفتنى است.
شاه باید برود و یا با کدام تحلیل، مسئولیتسنگین کمرشکن روز 21 بهمن را براى درهم شکستن حکومت نظامى به عهده گرفتند؟
درک این معنا براى کسانى که او را سیاستمدارى مانند اغلب سیاستمداران دنیا مىدانند، بسیار ساده است.
ولى براى کسانى که او را مرجع دینى، فقیه زاهد، عارف بلندمرتبه و ملجا مردمى مىدانند و مىدانند کسى که در گرماى تابستان نجف که آتش از آسمان مىبارد، به این مختصر که خانهاش یک کولر آبى داشته باشد، تن در نمىدهد، چرا که اکثر طلبهها توان خرید پنکه را هم ندارند، همان شخص مسئولیتخون میلیونها نفوس را به عهده بگیرد، حتى تصور آن سخت است.
نقل کردهاند که روزى با مشتى گره کرده و به زحمت، پنجره اتاق را باز مىکردند، پس از مدتى ناظران متوجه شدند که مگسى را در مشت دارند و مىخواهند آن را در حیاط آزاد کنند.
چنین شخصى که با یک جاندار ظاهرا بیمقدار چنین مىکند، سخت است و باورنکردنى که مسئولیت جان یک ملت را به عهده بگیرد.
بنابراین باید در این تصمیم سیاسى خطیر، خطرناک و سرنوشتساز به چنان تحلیل عمیق و متقن رسیده باشند، تا چنین کنند که کردند.
اما هیچ تحلیل سیاسى چه از نوع علمى آن و چه از نوع فلسفى و چه تحلیلهاى معمول شخصى، هرگز نمىتواند چنین اتقانى را موجب شود.
چنین است که ناگزیر باید گفت، مبانى تحلیلهاى معظم له از بعضى حوادث بسیار مهم باید فراتر از تحلیلهاى متداول باشد.
چنانکه مرحوم آیهالله طالقانى (ره) طى مصاحبهاى با صداى جمهورى اسلامى ایران، قریب به این مضامین فرمودند: آن لحظهاى که حضرت امام (ره) حکم دادند که مردم به خیابانها بروند، با نگرانى به ایشان تلفن کردم و تحلیلهاى دوستانى را که با سیاست آشنایى داشتند خدمتشان عرض کردم، ولى ایشان به گونهاى سخن گفتند که گویا از غیب الهام گرفتهاند، دلم آرام گرفت; اما ذهنم همچنان مشوش بود.
جهان، تشنه رهنمودهاى امام در همین جا لازم استبه نکتهاى ظریف اشاره کنم و آن اینکه حضرت امام (ره) اسطوره بود; اما اسطورهاى قابل تقلید.
اگر بنا باشد از معجزات او سخن بگوییم، دیگر قابل تقلید نخواهد بود.
حال آنکه ما به او محتاجیم.
جهان تشنه امروز، به او محتاج است.
اکنون که کفر با تمام قامت کمر بسته تا مادیت را در باورهاى قلبى و ذهنى به کرسى بنشاند، نسل سرگردان امروز به چنین شخصیتى بیشتر محتاج است.
پس مراقبتى تام باید کرد که از او که مىتوان پا در جاى پایش گذاشت، شخصیتى نسازیم که فقط به کار تقدیس بیاید و بس.
بنابراین دوبارهنگرى در مبانىاندیشههایى که بااندیشههاى او پیوند ندارد لازم است.
این دوباره نگرى شاید به دوبارهنگرى بعضى بنیانهاى علمى، فقهى، فلسفى و کلامى نیز منجر شود.
چیزى که استادان این رشتهها براحتى به آن تن درنمىدهند; مثلا در علم اقتصاد امروز، امرى به نام برکت، نه تنها فرموله نشده، نه تنها حضور ندارد بلکه حتى براى طرح آن در این دانش با پوزخند اقتصاددانان مواجه مىشویم.
حتى اقتصاددانان دینباور نیز برکت را به عنوان امرى ناشناختنى و غیرقابل درک مىدانند.
زیرا مبانى دانش اقتصادى خود را از روشهاى موجود گرفتهاند.
اگرچه هرچه علمى است وجهى از حقیقت است، اما بنیانهاى علم امروز، تمام عیار حقیقت جو نیست; بیشتر کارآمد است و کارآمدى را نیز در دایره محدودى معنا مىکند.
انفاق نیز امرى اخلاقى تلقى مىشود و در اقتصاد همچنان به عنوان مصرف، در فهرست مصارف جاى دارد و نه به عنوان فرمولى براى سلامت اقتصاد.
زکات حداکثر به عنوان مالیات در اقتصاد معنا مىیابد و نه به عنوان یک امر عبادى نمودهنده و شکوفاکننده وضعیت معاش.
همچنین در امور نظامى ممکن استبه این آیه که مىفرماید: "و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه" (3) از وجوهى توجه شود، اما به این آیه که: "کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله" (4) آنگونه توجه نمىشود که بتواند به عنوان یک فرمول، در استراتژیها شرکت کند.
البته در بیشتر جبهههاى دفاعى ما این آیه حضور معنوى داشت، اما هنوز کسى نتوانسته استبه گونهاى در سازماندهى گردانهاى رزمى نیز آن را شرکت دهد یا از آن الهام گیرد.
حال آنکه هر دین باورى که به جامعیت دین یقین دارد، باید به این حقیقت نیز عنایت داشته باشد که مبانى دانش را نیز مىتوان در دین جست.
امیدوارم این معنا القا نشود که علم را نفى مىکنیم، چرا که هر علمى اگر بواقع علم است، نور خداست.
وقتى کتاب خدا را باز مىکنیم، پس از حمد که نوعى دعاست، متن با رمز "الم" آغاز مىشود و آیه پس از رمز چنین جلا دارد که "متقین را در این کتاب شکى نیست; کسانى که به غیب ایمان مىآورند و نماز برپا مىدارند و از آنچه روزیشان دادیم انفاق مىکنند.
"بنابراین ایمان به غیب از اولین پیامهایى است که یک مسلمان مىبیند و مىشنود.
حال باید بتواند این ایمان به غیب را در اقتصاد، سیاست، جامعهشناسى و حتى در علوم دقیقه به کار گیرد.
اینگونه نیست که علم چیزى است و غیب چیز دیگر یا فلسفه امرى دنیایى است و غیب امرى عقبایى.
اگرچه به علت عدم بضاعت و کمى معرفت نمىتوان چگونگى ورود ایمان به غیب را در معرفتسیاسى حضرت امام بازگفت، اما از آنجا که چند سالى است در آثار ایشان در حد بضاعتخویش غور مىکنم، به این یقین رسیدهام همانگونه که ایشان در فلسفه و عرفان به وحدت رسیدهاند، مبانى همه معارف ایشان نیز به وحدت رسیده است.
بنابراین تصمیم بر شکستن حکومت نظامى، اگر امرى الهامى است مىتواند تحلیل سیاسى نیز داشته باشد; شاید بدین معنا که بارها خود فرمودهاند: ما مامور به تکلیف هستیم و نه مامور به نتیجه.
عمق چنین اعتقادى را فقط کسانى مىتوانند دریابند که یا با فطرت زلال مىنوشند، مانند عامه مردم و یا توانستهاند در مبانى چند دانش به وحدت برسند.