عنوانهایى نظیر تئوریسین بزرگ، صاحبنظر برجسته، تحلیلگر سیاسى فوقالعاده، استراتژیستبلند پایه، آیندهنگرى قوى، جهان بین منحصر به فرد، داراى دکترین عالى و پیچیده، ژرفنگر، غیر قابل پیش بینى و داراى پیچیدگى بسیار دور بخشى از عنوانهایى بود که شخصیتهاى جهانى به حضرت امام خمینى دادهاند، واقعیت این است که حضرت امام امت همه عنوانها و القاب فوق را داشت ولى اینها همه صفات امام نبود، بلکه ناظران بینالمللى هر کدام از دیدگاه خاصى امام عزیز را مىدیدند.
اینک با توجه به محدودیت کلام گوشههایى از ویژگیهاى سیاسى امام راحل را به شکلى کاملا موجز و خلاصه ذکر مىکنیم.
1- خودباورى به جاى خودباختگى:
یکى از برجستهترین اهداف امام عزیز تلقین روح خود باورى به عموم مسلمانان و بخصوص به مردم خود بود.
بنیانگذار جمهورى اسلامى در این استراتژى الهى خود از دو تاکتیک معروف استفاده مىنمود:
الف - تحقیر قدرتها و ابرقدرتها
رهبر کبیر انقلاب اسلامى که به خوبى به جنایتهاى کشورهاى امپریالیستى در تحقیر ملتهاى دربند آگاهى داشت و آثار ذلتبار سلطه ابرقدرتها را بر ملتها مشاهده نموده بود، درصدد برآمد که اولا آنها را کوچکتر از آنچه هستند و نشان مىدهند معرفى کند، ثانیا بر مبناى قاعده تایید باطل، باطل است، سعى وافر بر نفى تاثیرگذارى و موقعیتبرتر آنها داشتند.
تکرار جمله امریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند، از امریکا در ذهن و فکر مردم ما کشورى و قدرتى ترسیم نمود که قدرت هیچ کارى را ندارد.
الحق همین جمله کاخ ابرقدرتى امریکا را فرو ریخت و حتى امکان واکنش مناسب در برابر طوفان سهمگین انقلاب اسلامى را از او گرفت.
حال آنکه امریکا به عنوان یک واقعیت، ابرقدرتى بود که به خود حق مىداد و مىدهد که در امور داخلى کشورها مداخله نماید.
در ویتنام آنهمه جنایت مرتکب شود، گرانادا را به اشغال خود درآورد، لیبى را بمباران و در نیکاراگوئه دخالت نظامى نماید.
نوریهگا را از اریکه قدرت در پاناما به زیر کشد و از اسرائیل حمایتبىقید و شرط نماید و به اعراب بىاعتنایى کند.
این درست است که امریکا و چهار کشور دیگر عضو دائم شوراى امنیت و داراى حق وتو هستند.
ولى واقعیت چیزى دیگرى است.
به نظر بسیارى از صاحبنظران سیاسى امریکا حرف آخر را در شوراى امنیت مىزند.
اگر سازمان ملل را به مدرسهاى تشبیه کنیم و شوراى امنیت را به کلاس، امریکا رئیس این مدرسه، انگلیس معلم کلاس، فرانسه در حکم مبصر کلاس، شوروى چون شاگرد ساعى و درسخوان این کلاس و چین مانند دانشآموز مستمع آزاد کلاس است؟
!
با همین دید و تحلیل است که مشاهده مىکنیم امریکا در بحران اشغال کویت در مدت کوتاهى تعداد زیادى قطعنامه را در شوراى امنیتبر علیه عراق به تصویب رساند، حال آنکه کشورهایى نظیر فرانسه و شوروى که هوادار سنتى عراق بودند از انجام هرگونه واکنشى ناتوان شدند و نتوانستند به نفع عراق کارى انجام دهند.
همین امریکا در دیدگاه خدابین امام بزرگوار هیچ گونه محلى از اعراب را نداشت و به شدت تحقیر شد.
دیگر قدرتها هم به فرا خور حال و به مناسبتهاى گوناگون مورد طعن و عتاب و شماتت قائد عظیمالشان قرار گرفتند.
این یکى از استراتژیهاى امام بود.
ب - القاى روح بزرگمنشى و عزت اسلامى
رهبر کبیر انقلاب اسلامى سعى بسیار زیادى داشتند که عزت از دست رفته را به مسلمانان برگردانند و این مهم جز با تفهیم جهانبینى عظیم اسلامى مقدور نبود.
بنابراین توجه بنیانگذار جمهورى اسلامى بعد از شکستن ابهت و صولت قدرتها، تشریح و معرفى اسلام ناب بود.
همان اسلامى که عزت را منحصر به مسلمانان مىداند ولله العزه ولرسوله وللمومنین.
امام عزیز معتقد بودند به میزانى که مسلمانان از اسلام فاصله بگیرند، به لحاظ سیاسى به همان میزان به قدرتهاى جهانى وابسته مىشوند.
در این استراتژى همه مساعى حضرت امام مصروف تبلیغ اسلام و توجه به مسایل اسلامى بود.
بهگونهاى که مسلمانان هرگز احساس نیاز به دیگر ایدئولوژیهاى وابستگى آور را نکنند.
2- اعتراف جهان به صلابتسیاسى امام
در سال 1365 در پایان سمینار منطقهاى سفراى کشورمان که دسته جمعى به محضر امام نایل شدیم.
توفیق زیارت خصوصى معظم له نیز طبق معمول دست داد.
در آن ملاقات خصوصى حضرات آقایان: مهدوى کنى و انوارى و نیز جناب آقاى دکتر ولایتى نیز حضور داشتند.
چند لحظهاى به سکوت گذشت.
بنده از محضر امام بزرگوار اجازه خواستم که مطلبى را به عرض برسانم.
امام عزیز اجازه فرمودند.
آنگاه گفتم:
چندى پیش سفیر شوروى در تهران (آقاى بویلدیروف سفیر وقتشوروى) به دیدن من آمد و طى گفتگویى گفت: ما و شما هیچ اختلافى با هم نداریم.
من در پاسخ گفتم: اتفاقا ما با شما خیلى اختلاف داریم.
اولین اختلاف ما ایدئولوژى ماست که هیچ فصل مشترکى با ایدئولوژى شما ندارد.
دوم حضور نظامى شما در افغانستان است که ما کاملا مخالفیم.
سوم حمایتهاى شما از صدام است که مساله مهم ما و شماست و در این زمینه ما سیاستشما را رد مىکنیم و اصلا این سیاستبراى ما قابل درک نیست.
سفیر شوروى گفت: ما و شما همسایهایم و این را خدا خواسته است؟
با خنده گفتم: مگر شما هم خدا را قبول دارید؟
سفیر شوروى گفت: آن خدایى که امریکا را با آنهمه عظمتبه دست انقلاب شما تا این اندازه زبون و ذلیل کرده است، ما هم این خدا را قبول داریم.
چهره حضرت امام بسان گل باز شد و با لبخندى که حاکى از رضایت و خرسندى بود، فرمودند: همین طور است، آن دیگرى هم (مقصود امریکا) درباره انقلاب اسلامى همین طور فکر مىکند.
آنگاه خود حضرت امام به موضوع بسیار مهمى اشاره کردند که در تایید همین مطلب بود.
ایشان فرمودند: چند روز پیش من فلان رادیو را گوش مىدادم (حضرت امام اسم رادیو را بردند ولى براى اینکه تبلیغى براى این رادیو نشود از ذکر نام آن خوددارى مىکنم) از قول سران کاخ سفید مىگفت: تا زمانىکه فلانى - حضرت امام خمینى (س) - زنده استشوروى جرات تعرض به ایران را ندارد.
نگرانى ما زمانى است که فلانى نباشد و روسها بخواهند به تمامیت ارضى ایران تجاوز نمایند.
مقصود حضرت امام این بود که اگر مثلا ابرقدرت شرق در مورد عظمت انقلاب اسلامى چنان خاضعانه اظهار نظر مىکند دیگر قدرت غربى هم تصور مشابهى از انقلاب اسلامى دارد و هر دو به گونهاى از انقلاب واهمه دارند.
عظمت انقلاب اسلامى حاصل خودباورى و طرد و رد قدرتهاى مادى بود و این خصیصه را امام عزیز در مردم ایجاد فرمودند.
3- دیپلماسى ایجاد مشکل براى دشمنان انقلاب اسلامى یکى از استراتژیهاى بارز رهبر کبیر انقلاب اسلامى ایجاد مشکل و درد سر دائمى براى قدرتهایى بود که در صدد ایجاد مشکل براى انقلاب اسلامى بودند.
اصولا استراتژى ابرقدرتها مشغول کردن کشورهاى جهان سوم با مسایل داخلى به شکلهاى گوناگون است تا این کشورها نتوانند به مسایل اساسى خود بپردازند.
اختلافهاى داخلى، جنگ عقیدتى، درگیرى منطقهاى، توطئه تجزیهطلبى و مسایلى از این قبیل موانعى است که کشورهاى مستقل فرصت پرداختن به موضوعهاى مهم را نداشته باشند.
امام بیدار و بیدارگر، پیوسته مىکوشیدند تا با ایجاد دردسر تازه براى دشمنان انقلاب اسلامى نه تنها ابتکار عمل را از دست آنها بگیرند، بلکه به عکس آنها را با مشکل جدید، روبهرو نمایند.
اشغال لانه جاسوسى امریکا و افشاى اسناد و مدارک و شخصیتها و عوامل امریکایى در کشور و کشف سناریوهاییکه واشنگتن جهتشکست انقلاب اسلامى تهیه دیده بود و بالاخره بازداشت 444 روزه جاسوسان امریکایى، کاخ سفید را به جد با مشکلهاى عدیدهاى مواجه کرد که هم و غم "کارتر"، رئیس جمهورى وقت آمریکا و دستیارانش، آزادى گروگانها بود و امام عزیز به کارتر اجازه نداد از پیمان کمپ دیوید که موجب ضعف و ذلت اعراب بخصوص مصر در برابر اسرائیل شد و خطر اعراب براى اسرائیل حداقل براى دو دهه منتفى گردید - استفاده لازم را بنماید و اشغال لانه جاسوسى از کارتر یک زمامدار بى کفایتساخت که در مسایل مهم قدرت تصمیمگیرى را نداشت و کارتر که با تحمیل پیمان "کمپ دیوید" به مصر خواب انتخاب مجدد در انتخابات را مىدید به کلى از پیروزى مایوس شد و رقیب انتخاباتىاش حداکثر استفاده را از گروگانها نمود و این هم یکى دیگر از استراتژیهاى امام امتبود.
4- افشاى استراتژى دشمنان اسلام بنیانگذار جمهورى اسلامى اهتمام خود را مصروف آگاه نمودن امت اسلامى از نقشهها و طرحهاى شیطانى دشمنان اسلام و مسلمانان مىکردند و در این راه به اعتراف دوست و دشمن موفقیتبسیار زیادى کسب نمودند.
یکى از این موارد موضع محکم و انعطاف ناپذیر امام، سیاستبر علیه نویسنده مزدور کتاب موهن "آیههاى شیطانى" بود.
دشمنان انقلاب اسلامى که از توطئههاى گوناگون علیه انقلاب اسلامى سودى نبرده بودند، ایدئولوژى انقلاب را نشانه رفتند و تیرهاى مسموم خود را به طرف آن شلیک کردند.
این بار نیز امام پر صلابت انقلاب در مقابل تمامیت کفر جهانى را هدف قرار دادند و با اعلام ارتداد نویسنده سرسپرده آن کتاب و صدور فتواى تاریخساز واجب القتل بودن وى، بار دیگر حکم روشن اسلام را بیان فرمودند.
دشمن زبون و سراسیمه و مایوس از هر کارى به تنها عملى که مقدورش بود دست زد و با اجلاسى عجولانه تصمیم به احضار سفراى خود از تهران کرد تا شاید رهبر انقلاب را به عدول از این حکم الهى وا دارد که صد البته بى اثر بود.
از این پاتک امام بتشکن چند مساله روشن شد: الف - به طور کامل دشمن در موضع ضعف و انفعال قرار گرفت.
ب - ماهیت دشمنان اسلام و انقلاب اسلامى بیش از پیش مشخص گردید.
ج - تشتت و تفرق آنها آشکار گردید که اصولا وحدت جز در سایه ملاحظات اعتقادى میسور نیست.
آنجا که قرآن کریم مىفرمایند: "تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتا".
در همین مورد روشنتر از همیشه افتراق و تشتت دنیاى کفر برملا گردید; به طورى که یکى از سفراى اروپایى که با اکراه تهران را موقتا ترک مىکرد، طى تماس تلفنى گفت: من با بى میلى تهران را ترک مىکنم ولى هفته آینده باز خواهم گشت.
همین طور هم شد و سفیر مزبور پس ازحدود دو هفته به تهران بازگشت.
د - شجاعتیافتن مسلمانان در برابر کفار، بطورى که از اندونزى تا مراکش و تا پشت دفتر نخستوزیر انگلیس مسلمانان فریاد "مرگ بر رشدى" سر دادند و خواستار اجراى حکم حضرت امام شدند.
ه - روشن شدن قدرت و صلابت وحدت مسلمانان - که به راستى اگر مسلمانان وحدت کنند عزت گذشته را باز مىیابند - و صولت و ابهتیافتن انقلاب اسلامى.
در این مورد به یک خاطره اشاره مىکنم: دو سال پیش که پنج تن از برجستهترین ائمه جمعه کشورهاى تانزانیا، زامبیا، زیمباوه، موزامبیک و افریقاى جنوبى به تهران آمده بودند و توفیق دیدار آنها در دفترم دست داد.
یکى از آنها با اشاره با فتواى ارتداد سلمان رشدى که به ساحت مقدس رسولالله - صلى الله علیه و آله و سلم - اسائه ادب کرده بود، گفت: حکم حضرت امام چونان ضربتى بود که مولى امیرالمومنین - علیهالسلام - در جنگ خندق بر پیکر کفر مجسم یعنى عمروبن عبدود وارد آورد.
ز - واکنش مساعد و مستعد کنفرانس اسلامى در برابر این حکم، وزراى خارجه کنفرانس اسلامى در اجلاس قاهره که به همین منظور تشکیل شده بود، با توجه به طوفان عظیمى که این حکم ایجاد کرده، به اتفاق آرا حکم حضرت امام خمینى رهبر ژرفاندیش جهان اسلام را تایید کردند و دیپلماسى انگلیس یک بار دیگر در برابر قدرت و جاعتبىمانند امام احیاگر اسلام عقیم ماند و ناکام گردید.
5- امام خمینى انقلابىترین سیاسى و سیاسىترین انقلابى اندیشههاى امام خمینى - رضواناللهتعالى علیه - مرزهاى قراردادى را در نور دید و به اقصى نقاط عالم بسط و گسترش یافت.
گستره پایگاه امام قلوب دردمندان و محرومان بود.
همان تازیانه خوردهها که زنجیر اسارت قرون و اعصار بر پا و گردن و دستشان سنگینى کرده بود و امروز نام امام خمینى همواره با واژههاى زیبایى آزادى، استقلال، خودباورى، ظلم ستیزى و مبارزه مستمر بر علیه بیداد، مترادف است.
نام امام خمینى الهام بخش مبارزان و یاد امام خمینى امید آفرین دردمندان براى روزهاى بهتر و آینده روشنتر است.
امروز آزادگان جهان از امامتخمینى به عظمتیاد مىکند و از اینکه در قرنى که به قرن امام خمینى شهره خواهد شد تعلق دارند، بر خود مىبالند.
فى المثل دریادار چیکاتا، عضو شوراى انقلاب غنا و مرد شماره دو این کشور، با نهایت تواضع مىگوید: امام خمینى متعلق به ما سیاهان زجر کشیده و شلاق خورده است.
او به ما درس آزادى و آزادگى را بیاموخت و به ما آزاد زیستن در سایه مبارزه دائمى با دشمنان آزادى را تلقین کرد او در پایان این گفتگو گفت: ما براى تلفظ نام امام خمینى حرف (خ) را در زبان انگلیسى وارد کردهایم.
امام، حوزه و سیاست مىخواستیم بدانیم زمان حضور حضرت امام در حوزه و در سالهاى مبارزه و استقامت ایشان در برابر طاغوت، متحجرین و مقدس مآبها چگونه سپرى شده است؟
امام با آیت الله العظمى بروجردى چه رابطهاى داشتند؟
چرا امام دو بار با شاه ملاقات کردند; در آن ملاقاتها امام به شاه چه گفتند و...
براى یافتن پاسخ موفق به دیدار با یادگار گرامى حضرت امام و پاسدار نستوه اسلام و انقلاب حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى شدیم.
آنچه در پى مىآید حاصل این دیدار است که در واقع پاسخ سوالات ما را شامل مىشود.
سخن گفتن درباره ابعاد مختلف شخصیتحضرت امام خمینى (س) کار آسانى نیست.
شخصیت امام در زمینههاى گوناگون علمى، اخلاقى، عرفانى، سیاسى و مبارزاتى براى مسلمانان دنیا ناشناخته است.
امام با آفریدن نظام جدیدى در معادلات سیاسى جهان موجبات بیدارى و امیدوارى ملتهاى مظلوم را فراهم آوردند، بىتردید با آغاز دورانى که با نام امام خمینى (س) رقم خورده است، ملل تحتستم در مبارزات اعتقادى خود قوت و قدرت ببیشترى خواهند یافت، امروز درهاى امیدوارى بر روى آنان باز شده است.
این نعمت الهى به دست معلم و مرشد و مقتداى مظلومان عالم اسلام حضرت امام خمینى تحقق یافت و همه ما براى آگاهى به رموز ناشناخته شخصیت امام خمینى (س) وظیفه سنگینى بر عهده داریم.
ظاهرا حضرت امام در سن 21 سالگى وارد حوزه علمیه اراک مىشوند، در آن موقع اراک یکى از مراکز علمیه ایران بود و مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى - رضوان الله علیه - موسس حوزه علمیه قم در اراک تدریس مىکردند.
مرحوم آیت الله حائرى از اراک براى زیارتى به قم مىآیند و در قم تعدادى از علما به گرد ایشان جمع مىشوند و از ایشان درخواست مىکنند در قم ماندگار بشوند.
طبعا وقتى ایشان در قم مىمانند طلاب و شاگردانشان (از جمله حضرت امام) که در اراک بودند راهى قم مىشوند.
در قم حضرت امام نزد مرحوم آیت الله حائرى بیشتر دروس مقدماتى را فرامىگیرند.
در همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصیل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به تدریس هم اشتغال داشتهاند.
امام فلسفه را نزد مرحوم آیت الله رفیعى فرامىگیرند و به گفته حضرت ایشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آیت الله رفیعى در تحصیل "منظومه" بهره مىگیرند.
بعد از این که درس فلسفه ایشان، یعنى "شرح منظومه" تمام مىشود، امام به درس "اسفار" آقاى سید ابوالحسن قزوینى مىروند، امام در این مورد فرمودند: دو یا سه جلسه که رفتم ملتفتشدم درس ایشان را مىدانم و نیازى به خواندن "اسفار" ندارم.
امام مقدار زیادى از "اسفار" را با مرحوم آقامیرزا خلیل کمرهاى مباحثه مىکردند و در ضمن آن "منظومه" را تدریس مىکردند.
در جلسه درس "منظومه" شاگردان و طلاب زیادى از جمله آیت الله شهید مرتضى مطهرى حضور داشتند.
امام درس اخلاق را در مدرسه فیضیه با حضور تعداد زیادى از طلاب و مردم عادى کوچه و بازار برگزار مىکردند و مطالب درس اخلاق را در سطح مردم عادى بیان مىکردند.
طبق گفته بعضى از حضار درس اخلاق امام بسیار سازنده بود و گاهى صداى گریه و استغاثه در مسجد طنینانداز مىشد بخصوص مواقعى که امام توضیحاتى درباره مسائل آخرت و معاد ارائه مىدادند، موجب تاثیر و تاثر فراوان حاضران در مجلس مىشده است.
یک روز امام با مرحوم آقاى الهى از شخصیتهاى عارف مسلک قزوین در قم ملاقات مىکنند، در جریان این ملاقات مرحوم آقاى شاهآبادى بزرگ (عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشتهاند، امام فرمودند: مقدارى با هم صحبت کردیم و یکى دو تا سوال از مرحوم آقاى شاهآبادى بزرگ پرسیدم، وقتى جواب مشروح و کاملى شنیدم، مطلع شدم که ایشان اهل فلسفه و عرفان هستند، زمانى که مرحوم شاهآبادى تصمیم داشتند از، مدرسه دارالشفاء (محل ملاقات) در جنب مدرسه فیضیه تشریف ببرند، امام نقل کردند که من هم به همراه ایشان راه افتادم; در بین راه از ایشان سوال کردم "منظومه" و "اسفار" و نظایر آن را درس مىدهید؟
ایشان جواب دادند: والله نمىتوانم حال و حوصلهاش را ندارم; نهایتا حضرت امام، مرحوم آقاى شاهآبادى بزرگ را براى تدریس عرفان راضى مىکنند و "فصوص" ابن عربى را به مدت 6 سال نزد ایشان مىخوانند.
آقاى مرتضى حائرى یزدى فرزند گرامى مرحوم آیت الله شیخ عبدالکریم حائرى یزدى - رضوان الله علیه - نکته مهمى را براى بنده بازگو کردند، به گفته ایشان با رحلتحضرت امام چند تا از علوم به طور کلى دچار خلاء مىشوند، یکى از این علوم، عرفان است زیرا در حال حاضر نظیر امام کسى وجود ندارد که در این علوم عمیقا تحصیل کرده باشد.
حضرت امام فرمودند، یک بار در حال رفتن به مدرسه فیضیه مشاهده کردم که عدهاى دارند راجع به کتاب "اسرار هزار ساله" بحث مىکنند، ناگهان به ذهنم آمد که ما داریم درس اخلاق مىگوییم حال آنکه این بحثها در حوزهها هم نفوذ پیدا کرده است.
امام تصمیم مىگیرند از وسط مدرسه فیضیه برگردند و دیگر به درس نمىروند، طى یک ماه، تا چهل روز تقریبا همه کارها را کنار مىگذارند و کتاب "کشف الاسرار" را مىنویسند.
همه کسانى که در جوانى با امام آشنایى و سابقه رفاقت داشتهاند، ایشان را اهل ریاضت نفسانى مىدانستند، حضرت امام اهل شبزندهدارى و راز و نیاز با خدا بودند در جلسهاى که غیبت مىشده استحاضر نمىشدند و به هیچ وجه اجازه نمىدادند در نزدشان غیبتبشود و این صفت اخلاقى امام در حوزههاى علمیه زبانزد است.
ایشان در کنار تهذیب نفس از فعالیتهاى سیاسى غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آیتالله حائرى یزدى و چه در زمان مرحوم آیت الله بروجردى در مسائل سیاسى جامعه مشارکت فعالانهاى داشتهاند براى مثال وقتى که دستگاه رضاخان جز به عدهاى روحانى خودفروخته اجازه نمىداد ملبس به کسوت روحانى باشند، ایشان با تلخى از آن دوران یاد مىکردند و متذکر مىشدند که دوران بسیار سختى بر ما گذشت، حتى نقل مىکردند، من و چند نفر دیگر براى این که مورد هجوم عمله رضاخان قلدر قرار نگیریم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلى بیرون از شهر قم مىرفتیم وقتى هوا تاریک مىشد دوباره به خانه برمىگشتیم تا بتوانیم به درس و مباحثه برسیم در عین حال دست از لباسمان نکشیم; امام در این مبارزه براى حفظ حرمت و هویت روحانیت متعهد برخوردهاى تندى با توجیه کردن کارهاى خلاف شرع و قانون حکومت وقت داشتهاند.
امام یکى از مسائلى را که براى حیات علمى حوزه بعد از رحلت مرحوم آقاى حائرى یزدى ضرورى مىدانستند، حضور حضرت آیت الله بروجردى در قم بود.
زیرا ایشان از نظر علم و فضائل اخلاقى از علماى تراز اول بودند; بعد از رحلت آقاى حائرى یزدى و در زمان مراجع ثلاث; یعنى حضرات آیات خوانسارى، صدر و حجت که در قم حضور داشتند امام که از شخصیت و درجه علمى مرحوم آیتالله بروجردى اطلاع داشتند، براى اقامت ایشان در قم تلاش وسیعى مىکنند; ظاهرا مرحوم آیت الله بروجردى براى عمل جراحى اطلاع داشتند براى اقامت ایشان در قم تلاش وسیعى مىکنند، ظاهرا مرحوم آیتالله بروجردى براى عمل جراحى به بیمارستان فیروزآبادى (شهر رى) مىآیند طبق گفته مادرم، امام گاهى پنجاه تا شصت نامه براى علماى سراسر کشور دستنویس مىکردند که از آقاى بروجردى بخواهند به قم تشریف بیاورند بر اثر تلاشهاى همه جانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آیتالله بروجردى براى اقامت در قم راضى شدند و بدین ترتیب حوزه تازه تاسیس قم از نظر بنیه علمى قوت گرفت و بصورت بارزى تقویتشد.
زمان رحلت آیتالله بروجردى امام حدود 62 سال داشتند، عدهاى رسالههایى را که تدوین کرده بودند، به چاپ رساند و توزیع کردند; با این عنوان که حوزه نباید بىسرپرستبماند شهریههاى مرحوم آقاى بروجردى را قبول کردند ولى امام هرگز وارد این قضایا نشدند فقط در یکى دو جلسه بصورت ضعیف شرکت کردند و کماکان به درس و بحث و تربیتشاگردانشان کوچکترین قدمى براى کسب موفقیتبر نداشتند بهترین گواه این مدعا شاگردان حضرت امام هستند.
مرحوم آقاى میرزا جعفر سعانى (صاحب تعزیرات امام در اصول) از شاگردان امام بودند که چهارده سال تمام به درس امام مىرفتند ایشان به خیال اینکه امام پول ندارند از طلاب پول جمع مىکنند تا حضرت امام براى مرحوم آیتالله بروجردى فاتحه بگیرند البته آقایانى که به این امر کمک مالى کرده بودند قصد و نیتخیر داشتند.
اما نمىخواستند براى مرحوم اقاى بروجردى فاتحه بگیرند; چون تصور مىکردند برگزارى مجلس فاتحه معنا دارد و معناى آن در حوزههاى علمیه عنوان کردن ادعاى مرجعیت از طرف برگزارکننده است، اما امام در این قضیه بالشخصه هیچ کارى نکردند، اصلا ایشان دنبال تعلیم و تربیت طلاب براى حوزه و آتیه اسلام بودند.
بعد از رحلت آیتالله بروجردى حضرت امام به اتفاق اعضاى خانوادهشان تابستانها به امامزاده قاسم تهران مىآمدند; در همان زمان آیت الله سید هادى شیرازى از نظر مرجعیتبر مرحوم آیتالله حکیم پیشى گرفت، متاسفانه ایشان چند ماه بعد دار فانى را وداع گفتند; از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند که امام فاتحه بگذارند; ایشان گفتند: نه مجلس فاتحه مىگذارم و نه در فاتحه شرکت مىکنم; زیرا این نوع کارها در عالم طلبگى به معناى طرح مساله مرجعیت است و امام نمىخواستند خودشان را مطرح بکنند.
درستبه یاد دارم مرحوم آقاى اشراقى (دامادمان) از قم آمدند و بار دیگر همین موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند فضلاى قم مرا فرستادهاند خدمتشما که این کار را بکنید، ولیکن امام قبول نکردند در نهایتبر اثر فشار زیاد طلاب و مردم، امام ناچار شدند رساله بدهند.
حضرت امام چه در زمان مرحوم آقاى حائرى و چه در زمان مرحوم آقاى بروجردى همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، براى مثال بر اثر قضایاى سیاسى که در زمان آقاى بروجردى اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاى بروجردى و علما مجبور شد با شاه صحبت کند، نظر مراجع و علما این بود، نمایندهاى باید برود و حرف ما را صریح و پوست کنده به شاه منتقل کند و این کار از کسى غیر از حاج آقا روحالله (حضرت امام خمینى) برنمىآید و ایشان هم طى دو ملاقاتى که با شاه انجام دادند حسابى بر نقطه نظرهاى مراجع و علما تاکید کردند و به شاه درباره اقبتسیاستهایش هشدار دادند.
در قضیه اعدام نواب صفوى و سایر اعضاى فداییان اسلام، امام از مرحوم آقاى بروجردى و مراجع دلخور شدند که چرا موضع تندى بر علیه دستگاه شاه نگرفتند و اینها را نجات ندادند، امام در این قضیه خیلى صدمه روحى خوردند، در آن اوضاع و احوال شرایط به گونهاى بود که از دیدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود; یعنى استدلال مىکردند حالا که قرار استیک روحانى اعدام بشود، لباس روحانى را از تن او در بیاورید که به مقام روحانیت اهانت نشود!!
درست نقطه مقابل تفکر امام که اعتقاد داشتند روحانى باید با کسوت مقدس روحانیتشهید بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اینها در صحنه هستند، از دیدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در حالى که از دیدگاه امام، مبارزات روحانیان بزرگوارى همچون شهید نواب صفوى روشنىبخش حیات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود.
البته اوضاع حاکم بر حوزه به گونهاى بود که نباید آقاى بروجردى را مقصر دانست، جو حاکم بر حوزه بخشى از یک روند مبارزاتى بود، در مقابل تفکرات ارتجاعى مقدس مآبها در عرصه دین و سیاست که اعتقادى به مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفکر انقلابى و رهایىبخش امام قرار داشت.
مقدس مآبهاى متحجر حتى در زمینه دروس عرفان و فلسفه تحمل بنیش امام را نداشتند، متحجران شرایط را جورى مهیا ساختند که وقتى مىخواستند کتاب "منظومه" را از جایى بلند کنند از انبر استفاده مىکردند و لمس کردن آن را نجس مىدانستند یا به فرض اگر کسى فلسفه مىخواند او را بىدین مىدانستند، امام شکستن جو تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخیص دادند; لذا وقتى در قم "منظومه" و "اسفار" تدریس مىکردند مورد تهاجم تهمت و افتراى دشمنان متحجر واقع شدند; اما روحیه و توان علمى و مبارزاتى امام و یارى خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فکرى متحجران شکستبخورند، به نظر من مبارزه امام با مقدس مآبها در درون حوزه از مسائل سیاسى و مبارزاتى مهمتر بود; زیرا اگر سد متحجران که به آمیختگى و امتزاج بین دین و سیاست اعتقادى نداشتند شکسته نمىشد، امام هرگز نمىتوانستند قدم بعدى مبارزه را که بسیار طولانى بود با قوت و استحکام بردارند، لذا امام به خوبى تشخیص داده بودند که روشنگرى صاحبان اندیشه ابتدا باید از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بیرون حوزهها را داشت، امام با دستخالى; ولى با ایمانى استوار وارد میدان مبارزه شدند و پایههاى فکرى و اعتقادى انقلاب اسلامى را پىریزى کردند و در این مسیر کش و قوسهاى عجیبى را براى تحول و تثبیتحوزهها تحمل کردند، یعنى از یک طرف مىبایسست طلاب علوم دینى را که داراى استعداد علمى و مبارزاتى بودند از جو جمود فکرى حاکم نجات مىدادند و از طرف دیگر روند مبارزات مردم ایران را بر علیه رژیم شاه و اربابان او به سرکردگى امریکا ترسیم و هدایت مىکردند.
امام تفکر متحجران را مانع بزرگى در روند مبارزاتى و انقلابى مردم ایران مىدانستند بنابراین زیربناى اعتقادى حوزه را بر منباى پرورش افکار اصیل اسلامى و انقلابى قرار دادند تا جایى که دیگر اعدام یک نفر روحانى به وسیله عوامل شاه موضوعى خجالتآور براى حوزه و روحانیان تلقى نمىشد، بلکه سند حضور و صیرورت فرهنگ انقلاب و اسلام محسوب مىشد.
به تدریج مبارزات اوج گرفت تا جایى که امام مرجعگیرى را به قول بعضى از آقایان باب کردند; در این مرحله باز متحجران لبه تیز حملات خودشان را به جاى حکومتشاه متوجه حضرت امام کردند.
بالاخره امام با تربیتشاگردانى انقلابى توانستند بر این تفکر فائق شوند و با بصیرت منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوى پیروزى هدایت کنند.
اندیشه سیاسی امام خمینی ابعاد وزوایا به طور کلی ، عموم اندیشه های بشری – و از جمله اندیشه های سیاسی – را از دو موضع بیرونی و درونی می توان شناخت .
معرفت درونی ، شناختی استدلالی است به گونه ای که روش پژوهشگر در مقام گردآوری و داوری با روش اندیشه ور یکسان و تابع همان منطق و قواعد است .
در مقابل ، معرفت بیرونی قرار دارد که شناختی علی است .
از این موضع برخورد پژوهشگر با اندیشه ور ، برخوردی پسینی و برون نگر است .
تاکنون غالب برخوردهایی که در میان پژوهشگران داخلی با اندیشه های سیاسی امام ( قده ) صورت گرفته از موضع نخست بوده است .
از این موضع در کنار بسیاری آثار ، که به دفاع از نظریه ولایت فقیه پرداخته اند ، برخی نویسندگان ، این نظریه را آن چنان که در آثار ملااحمد نراقی و امام خمینی ( قده ) آمده است ، نقد کرده اند .1 دو رویکرد یاد شده ممکن است به برخوردی افراطی یا تفریطی با اندیشه بینجامد که از آن به عنوان ‹‹ متن باوری ›› 2 و تاریخ باوری ›› 3 یاد می شود .
از این موضع متن باوری ، آنچه که در شناخت اندیشه های شخص فاقد اهمیت است ، موقعیت تاریخی و شرایط سیاسی ، اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر او است .
چرا که اندیشه امری مستقل از واقعیت بیرونی شمرده می شود .
در نتیجه حاکمیت چنین رویکردی ، در مجامع علمی ‹‹ سنت باور ›› ، اساسا تاریخ علم مغفول گذاشته می شود .
چنین رویکردی – به ویژه در هنگامه تحولات تاریخی که میان زمانه پژوهشگر و اندیشه ور فاصله بسیاری ایجاد می شود – بیش تر رخ می نماید .
در مقابل ، باید از رویکرد تاریخ باورانه – که اندیشه را نسبت به واقعیت ، امری بالعرض می شناسد و شان مستقل آن را انکار می کند وبه علل به جای دلایل اصالت می بخشد –نیز پرهیز کرد .
ا زاین موضع ، اعتبار هراندیشه تابع شرایط زمان ومکان آن است .
به عبارت دیگر اندیشه ، زندانی زمان ومکان خویش است واعتباری محدود دارد .
این رویکرد ، لزوما رویکردی ‹‹ فروکاستی ›› 4 است به این معنا که همواره دلیل را به علت فرومی کاهد .5 درمیانه ‹‹ متن باوری ›› و ‹‹ تاریخ باوری ›› ، رویکرد تاریخی 6 جای می گیرد که درپی کشف تعاملات پیچیده اندیشه واقعیت ، درعین باور داشتن به اصالت اندیشه وشأن مستقل آن است .
مهم ترین وجه اهمیت واقعیت بیرونی دربررسی اندیشه های سیاسی ، نهادن مسئله ای درپیش روی اندیشه وراست که اورا ، ناگزیر به تأمل وامی دارد وبرحسب موضع سلبی یا ایجابی که نسبت به آن اتخاذ می کند ، اندیشه ای حافظ وضع موجود یا انتقادی ومعرف وضع بدیل پی می افکند .
آن چه که تعیین کننده جهت گیری اندیشه سیاسی در برابر واقعیت های خارجی است ، مجموعه نگرش ها وباورهای پیشینی اندیشه ور به علاوه شرایط خاص بیرونی است .
ملاحظات سه گانه زیر اموری هستند که اندیشه ورسیاسی درمقام خردورزی ناگریز از توجه به آن ها است : 1.
انسجام درونی وفقدان تعارض منطقی ، 2.
حقانیت ، 3.
کار آمدی ، ملاحظه اخیر – به ویژه درعرصه سیاست – اهمیت بسیار دارد .
اندیشه سیاسی ، باید آن چنان از ظرفیت تحول پذیری برخودار باشد که هرزمان بتواند به نیازهای نو پاسخ گوید .
درغیر این صورت اندیشه دچار نابهنگامی وناکار آمدی می گردد وناگزیر می شود عرصه سیاست را به اندیشه های رقیب واگذارد .
مسئله ‹‹ کارآمدی ›› ، دراندیشه سیاسی امام ‹‹ قده ›› -به ویژه درسالیان آخر عمر ایشان – بسیار مورد توجه قرارگرفته است .
ایشان درنامه ای به اعضای محترم شورای نگهبان می فرماید : ‹‹ یکی ازمسائل بسیار مهم دردنیای پرآشوب کنونی ، نقش زمان ومکان دراجتهاد ونوع تصمیم گیری هااست ، حکومت فلسفه عملی برخورد باشرک وکفر ومعضلات داخلی وخارجی را تعیین می کند واین بحث های طلبگی که در چارچوب تئوری ها است ، نه تنها قابل حل نیست که ما را به بن بست هایی می کشاند که منجر به نقض ظاهری قانون اساسی می گردد .
شما درعین این که باید تمام توان خودتان رابگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد – وخدا آن روزرانیاورد – باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام درپیچ وخم های اقتصادی ونظامی ، اجتماعی وسیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد .››7 مفروض اصلی این سخن امام آن است که اسلام ، دینی همه زمانی وهمه مکانی است .
بنابراین ، درهر عصری باید پاسخگوی نیازهای آن عصر باشد .
عصر مانیز که عصر بسط حاکمیت تجدد است ، ا زاین قاعده مستثننا نیست .
ازاین روی ، امام باوجود آن که دردنیای متجدد درپی حاکمیت دین است ، بسیاری از مظاهر تجدد را می پذیرد ،8 اما از آن جا که تحولات دنیای متجدد ، شرایط زندگی اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی وفرهنگی انسان را متحول ساخته است، بدون توجه به دوعامل زمان ومکان نمی توان به تداوم ساخته دین امید داشت ، از این رومی توان گفت : ازنظر امام کارآمدی دین در پاسخ گویی به مقتضیات زمان دلیلی آشکار برحقانیت آن است .