حضرت امام خمینى, پس از معصومان (ع) که برگزیدگان خاص الهى اند, نسخه اى بى مثال از شخصیتى جامع است که براى تبیین و شناخت وى باید از زوایاى متعددى نگریست و به تحلیل و ارزیابى و مقایسه پرداخت.
حضرت امام, در چهره یک انقلابى بزرگ, کسى است که یکى از اصیل ترین انقلابها را تا سرمنزل پیروزى رهبرى کرد.
در مدیریت و رهبرى, نظامى را پایه ریزى و در سالهاى دشوار شکل گیرى و على رغم توطئه ها و مانع تراشیهاى بسیار, رهبرى کرد که نسخه اى منحصر به فرد است.
در مرجعیت دینى, یکى از پرآوازه ترین مراجع است و دامنه مرجعیت ایشان بسى فراگیر گشت.
در مقام استادى و تدریس, به تعلیم و تربیت صدها شاگرد در حوزه هاى مختلف اصول و فلسفه و اخلاق و عرفان نشست.
در نگارش و بیان, آثارى را در زمینه هاى مختلف ارائه کرد که براى سالهاى سال سرمایه مراکز علمى و محافل فکرى و پاسخگوى بسیارى نیازها خواهد بود.
در اخلاق و عرفان و سلوک معنوى, هم از بعد نظرى و هم در میدان عمل, به عنوان یک عارف صاحب نظر, و سالک عالى مقدار, در ردیف یکى از اولیاى عظیم الشان الهى, لنگر آرامش و ثبات ملتى شد که جهان استکبار و سلطه جویان شرق و غرب, عزت و آزادى آن را نشانه رفته اند.
حتى در ادبیات عرفانى, مجموعه اى اززیباترین سروده هاى عمیق عرفانى را بر جاى گذاشت و توان بالاى خویش را در این خصوص نشان داد.
در زندگى شخصى و سلوک خانوادگى در مقام همسر و پدر, نمونه اى متعالى و الگویى جاودانه از یک زندگى موفق را ارائه داد.
اینها و ابعاد دیگرى از این دست که با یک نگاه کوتاه به شخصیت آن عزیز به چشم مىآید, و نیز زوایاى پنهان و لایه هاى عمیق دیگرى از شخصیت امام که گذشتً زمان آن را آشکار خواهد ساخت, هر کدام در جاى خود بسیار مهم است و سرجمع نیز نسخه اى مى شود که آن را ((امام خمینى)) مى نامیم.
اما یکى از مهمترین و راهگشاترین ابعاد شخصیتى امام و از یک منظر, مهمترین بِعد شخصیت ایشان, بِعد دین شناسى و نوع نگرش ایشان به اسلام و تفسیرى که از دین ارائه مى کند و چهره اى که از اسلام ترسیم مى نماید مى باشد.
اگر از این منظر به ویژگیهایى که شخصیت استثنایى حضرت امام را شکل مى بخشد نگاه شود, انسانى خواهیم یافت که بیشترین نسبت و عمیق ترین و جامع ترین درک را از دین شریف اسلام دارد.
انسانى با این ویژگیها, اسلام شناسى کم نظیر است که در حوزه علم و عمل و در عرصه عملى ساختن مکتب, نمونه اى اعلى و شخصیتى بى مثال به شمار مى رود.
او در عرفان عملى و رهیافتهاى شهودى که از مسیر دل و تصفیه درون به چنگ مىآید, چنان که قرآن کریم بر رابطه روشن میان ((تقوا)) و ((معرفت)) تاکید دارد به شناخت شهودى بسیارى حقایق نایل آمده است.(1)
حضرت امام, در ((عمق))
حضرت امـام خمـینى, پـس از معـصومان (ع) کـه بـرگزیـدگان خاص الهى اند, نسخه اى بى مثال از شخصیتى جامع است که براى تبیین و شناخت وى باید از زوایـاى متعددى نگریست و بـه تحلیل و ارزیابى و مقایسه پرداخت.
حضرت امـام, در چهـره یک انقلابى بزرگ, کسى است که یکى از اصیل ترین انقلابها را تـا سـرمنـزل پیروزى رهبرى کرد.
در نگارش و بیان, آثارى را در زمینه هاى مختلف ارائه کرد که براى سالهاى سال سرمایه مراکز علمى و محافل فکرى و پاسخگوى بسیارى نیازها خواهد بود.
در اخلاق و عرفان و سلوک معنوى, هم از بعد نظرى و هم در میدان عمل, به عنوان یک عارف صاحب نظر, و سالک عالى مقدار, در ردیف یکى از اولیاى عظیم الشان الهى, لنگر آرامش و ثبات ملتى شد که جهان استکبار و سلطه جویان شرق و غرب, عزت و آزادى آن را نشانه رفته اند.
در زندگى شخصى و سلوک خانوادگى در مقام همسر و پدر, نمونه اى متعالى و الگویى جاودانه از یک زندگى موفق را ارائه داد.
اینها و ابعاد دیگرى از این دست که با یک نگاه کوتاه به شخصیت آن عزیز به چشم مىآید, و نیز زوایاى پنهان و لایه هاى عمیق دیگرى از شخصیت امام که گذشتً زمان آن را آشکار خواهد ساخت, هر کدام در جاى خود بسیار مهم است و سرجمع نیز نسخه اى مى شود که آن را ((امام خمینى)) مى نامیم.
اما یکى از مهمترین و راهگشاترین ابعاد شخصیتى امام و از یک منظر, مهمترین بِعد شخصیت ایشان, بِعد دین شناسى و نوع نگرش ایشان به اسلام و تفسیرى که از دین ارائه مى کند و چهره اى که از اسلام ترسیم مى نماید مى باشد.
اگر از این منظر به ویژگیهایى که شخصیت استثنایى حضرت امام را شکل مى بخشد نگاه شود, انسانى خواهیم یافت که بیشترین نسبت و عمیق ترین و جامع ترین درک را از دین شریف اسلام دارد.
او در عرفان عملى و رهیافتهاى شهودى که از مسیر دل و تصفیه درون به چنگ مىآید, چنان که قرآن کریم بر رابطه روشن میان ((تقوا)) و ((معرفت)) تاکید دارد به شناخت شهودى بسیارى حقایق نایل آمده است.(1) حضرت امام, در ((عمق)), ژرف ترین حقایق و معارف را در مباحث عرفانى, فلسفى, اخلاقى و تفسیرى خود ارائه کرده است و در ((سطح)), اسلام را دین زندگى, دین حکومت و سیاست و دین مدیریت جامعه و سامان بخشى به زندگى مادى و معنوى بشر مى داند.
در جایى حضرت امام اسلام را نه دین حکومت بلکه اساسا مساوى با حکومت به معناى عام و فراگیر آن مى شمارد و احکام و مقررات آن را در واقع قوانین اسلام و بخشى از حکومت و به منزله امورى ابزارى براى اجراى حکومت و بسط عدالت معرفى مى کند.(2).
طبعا فرآیند دین شناسى انسانى شایسته و وارسته چون حضرت امام که از این منظر به دین و رهنمودهاى آن مى نگرد, بسیار متفاوت است با نظریه پردازى و در واقع ((توهم پردازى)) کسانى که یا به خاطر فقر ناشى از تحجر و بسته نگرى, اساسا دین را امرى منفک از سیاست و مدیریت جامعه مى شمارند, و یا از سر روشنفکرنمایى و وارفتگى سیاسى ـ علمى در نظریه نویسى, حتى حکومت و سیاست و مدیریت پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) را نیز امرى زمینى و غیر الهى و خارج از رسالت دین و در حوزه تشخیص و خواست عرف و جامعه معرفى مى کنند و عهده دارى آن توسط پیامبران و امامان را تنها ناشى از تن دادن به خواست مردم مى دانند; و در بیشتر روزگاران که به گفته اینان, مردمان چنین خواست و اقبالى را نسبت به حکومت انبیا(ع) و ائمه(ع) نداشته اند, آنان نیز به تنها وظیفه و رسالت خود یعنى ابلاغ دین بسنده کرده اند!(3).
اینک مجال پرداختن مبسوط به این وجهه از شخصیت حضرت امام نیست.
هدف فقط اشاره به این است که اولا اگر به شایستگى هاى کم نظیر حضرت امام در شناخت, قرائت و تفسیر صحیح و جامع از دین و شریعت اسلامى توجه شود, و ثانیا به جایگاهى که ایشان از آن منظر حوزه عمل دین و ترسیم و تفسیر چهره شریعت مقدس مى پردازند توجه شود, و ثالثا اگر به نیاز حیاتى و گسترده جامعه به فهم و شناخت درست دین و عرصه عمل و کارکردهاى آن توجه شود, و رابعا اگر به تلاش تخریبى و گمراه کننده دو جبهه افراط و تفریط, به تقصیر یا از قصور, در حوزه دین شناسى و تحلیل منابع و تفسیر مخصوص شریعت, توجه شود, و خامسا اگر به کم کارى, نسنجیده گرى و یا جزئى نگرى محافل مسوئول در ارائه چهره ناب و بىآلایش دین (و در اینجا مشخصا در چارچوب قرائتى که حضرت امام از آن دارند) و زدودن سلیقه ها, خرافه ها و نظریه پردازیهاى التقاطى از سیماى تابناک و پاک اسلام, توجه شود, اذعان خواهیم کرد که مهمترین وجهه همت ما و لااقل یکى از مهمترین مسوئولیتهاى ما, آن هم در سال بزرگداشت امام خمینى, شناخت دین و آموزه هاى شریعت از منظر نگاه امام و در چارچوب الگویى که آن بزرگوار ارائه کرده است مى باشد.
و پرواضح است روش اساسى و منطقى در نگرش به دین از این منظر, دستیابى به اصول و الگوهایى است که چارچوب نگرش امام به مسایل دینى و احکام شریعت را ترسیم مى کند و از این طریق, دستیابى به الگویى جامع در دین شناختى امام و ترسیم نگره اى کامل و سازمان یافته از پیکره سالم و کامل دین که در باور ما نظام دین نیز همچون ((نظام احسن)) آفرینش, ((نظام احسن)) در تشریع و ضابطه مندى همه چیز است حتى ((غرامت یک خراش)); چنان که در تعبیر امام صادق(ع) آمده است.(4) اینکه مبادى رویکرد امام به دین شناختى چیست و با کدام روش به تفسیر و تحلیل نصوص و منابع دینى مى پردازد؟
و اینکه در هرم دین شناختى امام کدام عناصر و اجزا در ((قله)) و کدام در ((دامنه)) و کدام در ((قاعده)) قرار مى گیرند؟
و جایگاه هر یک از اجزا کلیت دین کجاست؟
و ملاک وحدت و انسجام و ارتباط منطقى میان اجزا چیست؟
و پرسشهاى بسیارى از این دست, طبیعى است که در موضوع مهم و حیاتى دین شناختى از منظر اندیشه و نگاه امام مطرح مى شود و باید پاسخ بیابد.
اما در این فرصت چاره اى جز میانبر زدن و پرداختن مستقیم به موضوع این نوشته نیست.
و آن ((الگوهاى دین شناختى در حوزه شخصیت زنان و مسایل آنان)) مى باشد.
اما پیش از پرداختن به بحثهاى مورد نظر, ناگزیریم چند نکته توضیحى را بازگو کنیم.
1ـ چنان که اشاره شد به نظر مى رسد عمده ترین و بلکه راهگشاترین کار در شناخت و شناساندن اندیشه هاى امام در زمینه هاى مختلف, ارائه اصول و الگوهایى است که از یک سو تصویرى روشن و جامع و حتى الامکان سازمان یافته از اندیشه امام و نگاه تفسیرى ایشان از دین را در آن زمینه ارائه دهد و به دور از جزیى نگرى و نگرش تبعیضآمیز به اندیشه ها و مواضع آن بزرگوار باشد, و از سوى دیگر بتواند ملاکى براى عمل و هر چه کاربردىتر شدن آن, و معیارى براى ارزیابى دیدگاهها و عملکردها باشد.
این است که در این مقاله تلاش شده است الگوها و معیارهایى براى نگرش به جایگاه انسانى اجتماعى بانوان و مسایل آنان بر اساس اندیشه و نظر امام و مستندسازى اجمالى آنها, ارائه شود.
2ـ نیز چنان که اشاره شد, وقتى الگوهاى ارائه شده براى ما مى تواند به عنوان ((الگوهاى دین شناختى)) مورد استناد و استفاده قرار گیرد که به شخصیت حضرت امام و جایگاهى که از آن موضع, سخن مى گویند, و دین را تفسیر مى کنند و شرح و بسط مى دهند, کاملا توجه شود.
بسیارى انسانها به تجزیه و تحلیل مسایل دینى مى نشینند, از زبان اسلام سخن مى گویند, به نظریه پردازى و تفسیر شریعت مى پردازند; به گونه اى که مى توان گفت نسبت نظریه پردازى در دین و سخن گفتن از شریعت و کتاب نویسى و پژوهشگرى در حوزه مسایل دینى, بیش از سایر علوم و موضوعات است, اما پرواضح است که نسبت و قرابت اینها به حقیقت دین و واقعیت شریعت, همه در یک سطح نیست, همه در یک مرتبه حجیت و قوّتى که مایه آرامش وجدان دینى و پایبندیهاى شرعى باشد نیست و چنین انتظارى نیز نمى رود.
شخصیتهاى علمى و اندیشمندان و صاحب نظرانى که سخن و نظر آنان در حوزه احکام دینى, ((حجت)) باشد و در حوزه ((عقیده و باورهاى دینى)) مایه آرامش و تحکیم پیوندهاى اعتقادى موئمنان باشد, طیف وسیعى را شامل نمى شود و باید گفت در هر دوره گروهى محدود مى باشند و طبیعى است در این گروه نیز کسانى که اندیشه و نظر آنان مبناى عمل جامعه باشد, انگشت شمار خواهند بود.
حضرت آیت الله العظمى امام خمینى, از زبان دین و شریعت, راه مى نمایند و به تفسیر و تبیین آموزه هاى دینى مى پردازند, در جایگاه کسى سخن مى گویند که فقط بخشى از ویژگیهاى وى اینهاست: فقیه چیره دست, فیلسوف, مفسر, صاحب نظر در اخلاق و عرفان نظرى, عارف وارسته, و مرجع تقلید, با همه لوازم و شرایطى که این اوصاف دارد.
سخن ایشان, سخن یک نویسنده, سخنران, یا متفکر صرف یا نظریه پرداز محض یا یک منتقد و مصلح اجتماعى صرف نیست.
انسانى در این جایگاه, نمى تواند و نباید سخن به مبالغه گوید یا به انگیزه جاذبه هاى تبلیغاتى و رضایت خاطر این شخص یا آن گروه و در خوشایند مریدان, اظهارنظر کند.
اگر اضافه شود امتیازها و ویژگیهاى دیگرى که در امام بود و از وى نسخه اى منحصر به فرد ساخته بود, بویژه انسانى که علاوه بر اوصاف مذکور در جایگاه رهبرى یک انقلاب و سپس نظام, به تبیین دین و آموزه هاى شریعت مقدس مى پردازد, آن وقت به اهمیت اندیشه و نگاه امام و قرابت آن با حقیقت دین بیشتر اذعان خواهیم داشت.
این است که براحتى پاى این ادعا مى ایستیم که ما از حضرت امام خمینى کسى را نزدیکتر و آشناتر به شناخت اسلام و راه و رسم اولیا عظیم الشان آن (صلوات الله علیهم) سراغ نداریم.
3ـ موضوع این نوشته همان گونه که از عنوان آن پیداست ارائه آن دسته از الگوها و معیارهایى است که در نگرش به دین از منظر نگاه امام در حوزه مسایل زنان, به دست مىآید و مى تواند مبناى داورى ما در دیدگاه امام نسبت به این دست مسایل قرار گیرد.
نکته لازم به ذکر این است که آنچه در اینجا به عنوان اصول نگرش حضرت امام ارائه شده است تنها سرفصلهاى عمده در این مبحث است و بناى بر استقراى کامل و ارائه جامع همه آنچه مى تواند به عنوان یک اصل و معیار در این زمینه به شمار رود نبوده است.
آن کار که تلاشى مفید و راهگشا نیز خواهد بود نیازمند فرصتى بیشتر و مجالى متناسب با خود است که اینک از حوصله بحث بیرون است.
همین مقدار نیز بحث را به درازا کشانده است.
لذا از محورهایى چون ((تفاوتهاى حقوقى)), ((اسلام دین زندگى)), ((مسوئولیت برابر رشد)), ((توسعه و تحدید بر اساس مصلحت)) که براى این نوشته پیش بینى و مطالعه شده بود صرف نظر شد.
شاید در فرصتى دیگر به آنها نیز بپردازیم.
ان شاالله.
در این فرصت فقط به دوازده محور پرداخته شده است.
چه اینکه, شرح و بسط و مستندسازى همین الگوها نیز به مجالى بیشتر نیازمند است, بویژه کار مستندسازى این اصول و الگوها از نقطه نظر منابع دینى و ادله و نصوص قرآنى و حدیثى که در اینجا به ذکر نمونه هایى محدود بسنده شده است; در حالى که مى دانیم نوعا پشتوانه دیدگاههاى حضرت امام بویژه آنگاه که به عنوان اصول و در سطحى کلى تر بیان شده است, حجم وسیعى از ادله دینى و شواهد قرآنى و حدیثى است و پژوهشگرانى که به مستندسازى مواضع و دیدگاههاى آن عالم فرزانه مى پردازند نوعا حجم زیادى منابع و ادله در اختیار دارند که در تحقیقات خود مى توانند از آن بهره برند.
البته از انسان وارسته و پراستعدادى که حدود 80 سال از عمر شریف خویش را در شناخت اسلام و درک حقایق آن و دانش شهودى همراه با تعهد و تعبد کامل به موازین و آموزه هاى دین پرداخته است و آن همه مشمول توفیق و عنایت الهى قرار گرفته است نیز چیزى جز این انتظار نمى رود که قلم و قدم او و بیان و حرکت او, ترجمان حقایق دینى و احکام شریعت مقدس باشد.
4ـ الگوهاى ارائه شده, به سلیقه نویسنده در سه بخش آمده است; یکى حوزه کلام و انسان شناسى, دیگرى خانواده و تربیت و سومى جامعه و فرهنگ مى باشد.
این تقسیم بندى هر چند بر اساس همخوانى نسبى میان مباحث هر بخش صورت گرفته و مناسب دانسته شده است ولى امرى ناگزیر نیست و مى تواند به گونه یا گونه هاى دیگر تقسیم شود; هدف, دسته بندى مطالب و توجه دادن به نوع گرایش سرفصلها و عناوین مورد بحث بوده است و نه بیشتر.
آرزو و حتى گمان نویسنده این است که این مجموعه بتواند چارچوبى از نگاه و اندیشه حضرت امام در حوزه مسایل زنان را ارائه دهد و ملاکهایى را براى تبیین موضوعات جزئى تر و نیز ارزیابى عملکرد اجتماعى و روند جامعه انقلابى ما در این خصوص پیش روى نهد و در کنار دیگر مباحث ویژه نامه, ((خط امام)) را در این دست مسایل هر چند به اجمال ترسیم کند.
بخش اول یکم:انسان شناسى و کلام انسانیت, عنصر مساوى و مشترک یکى از الگوهاى اساسى در دین شناختى مسایل زنان, که مى توان با نگرشى کلامى از آن سخن گفت این اصل است که زن و مرد در حقیقت انسانى و آنچه وجه تمایز میان این حقیقت با سایر ((انواع)) مى باشد, هیچ تفاوتى ندارند.
هر دو از یک حقیقت مشترک سرچشمه گرفته و از یک حقیقت برخوردارند و آن همان است که این موجود داراى حیات را از دیگر جانداران جدا مى سازد و حقیقت وجودى وى قائم و بسته به آن است.
حقیقتى که در اشاره به آن از تعابیرى چون ((من)), ((تو)), ((او)), ((خود)), ((خویشتن)) و ((نفس)) به صورت مطلق بهره مى بریم.
و همان که محور تعلّق تکالیف و حقوق قرار مى گیرد.
آنچه آدمى را از دیگر انواع جاندار متمایز مى سازد حقیقت انسانى او است و آنچه در مرحله تکلیف و مسوئولیت, مخاطب قرار مى گیرد همان حقیقت است.
به عبارت دیگر همان حقیقتى که آدمى را در مرحله ((تکوین)) و شکل گیرى حقیقت وجودى وى, اساس هستى او و مایه تمایز او است, همان حقیقت در مرحله ((تشریع)) و مسوئولیت دهى و پاسخگویى نیز ملاک و مخاطب قرار مى گیرد و ((تکلیف)) متوجه او مى شود و اعضا و جوارح تنها ابزارى براى عمل به تکلیف هستند.
قرآن کریم در هر دو مرحله, به صراحت تفاوت میان زن و مرد را نفى مى کند; هم آنگاه که از جایگاه انسانى زن و مرد در مرحله شکل گیرى حقیقت وجودى آن دو سخن مى گوید, منشایى مشترک و حقیقتى یکسان را یادآور مى شود و هم در مرحله اصل تکلیف و عمل, آن دو را به عنوان عنصر انسانى مخاطب مى سازد و در مقام ارزشگذارى و پاداش عمل یکسان مى نگرد.
قرآن کریم هر دو نکته را در این آیه جمع کرده است: ((یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکرٍ و انثى و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم)).(5) بخش نخست آیه اشاره به خاستگاه اولیه آدمیان دارد که همه از یک نر و ماده آفریده شده اند و بخش نهایى آن ملاک ارزشگذارى و برترى آدمیان على رغم داشتن حقیقت مشترک را بیان مى کند.
ملاکى که کاملا در اختیار و به اراده خود آنان است; یعنى عمل.
اگر تفاوتى هست نه به خاستگاه و حقیقت مشترک آن دو, بلکه به واقعیات و ارزشهایى برمى گردد که با کمال اختیار و خواست خویش به آن جامه وجود مى پوشند.
قرآن کریم در جاى دیگر, پس از آنکه نحوه نگرش خردمندان به آفرینش آسمانها و دستاورد نگرش اندیشمندانه آنان همراه با خضوع و کرنش در مقابل حضرت حق و اندیشناکى آنان از عمل خود که موجب نگرانى ایشان نسبت به آینده است و در نتیجه پناه جستن به ذیل رحمت و غفران الهى را بازگو مى کند, پاسخ خداوند را این گونه بیان مى فرماید: ((فاستجاب لهم ربّهم انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض));(6) ((خدایشان خواسته آنان را اجابت کرد که من عمل هیچ عمل کننده از شما را, مرد باشد یا زن, ضایع و تباه نخواهم ساخت, همه از هم هستید.)) این همان حقیقت و اصل است که حضرت امام خمینى بر آن تاکید دارد.
آنجا که مى فرماید: ((تاریخ اسلام گواه احترامات بى حد رسول خدا(ص) به این مولود شریف[ حضرت فاطمه(س]( است تا نشان دهد که زن, بزرگى ویژه اى در جامعه دارد که اگر برتر از مرد نباشد کمتر نیست.))(7) قرآن کریم نه تنها بر یکسانى میان زن و مرد ـ در حقیقت انسانى ـ تاکید دارد بلکه اساسا آن را یکى از نشانه ها و آیات الهى همچون آفرینش آسمانها و زمین و آفرینش اصل آدمى و تفاوت زبانها و رنگهاى آدمیان مى شمارد و در ردیف برشمارى آیات الهى به یکسانى میان زن و مرد از نقطه نظر انسانیت و حقیقت وجودى, اشاره مى کند و همین همسانى را مایه سکونت و انس و الفت مى شمارد و اگر جز این بود چگونه مى توانست دستمایه سکونت و آرامش غریزى آدمیان باشد: ((و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّه و رحمه, انّ فى ذلک لایات لقوم یتفکّرون)).(8) تعبیر ((مًن0 اَن0فِسًکِم0)) یعنى آفرینش از حقیقت و جنس خودتان, هم از آیات الهى است, هم مایه سکونت آدمى است, و هم دستمایه اندیشه ورزى اندیشمندان.
به همان سان که آفرینش آسمانها و زمین مایه و زمینه اندیشه آنان و دستیابى به ایمان برتر و حقایق بیشتر است, یکسانى و همسانى زن و مرد نیز چنین دستمایه اى را براى اندیشه ورزى آنان فراهم ساخته است.
حضرت امام در تاکید بر همین حقیقت در جاى دیگر مى فرماید: ((از[ نظر] حقوق انسانى, تفاوتى بین زن و مرد نیست زیرا که هر دو انسانند و زن حق دخالت در سرنوشت خویش را همچون مرد دارد.
بله در بعضى از موارد تفاوتهایى بین زن و مرد وجود دارد که به حیثیت انسانى آنها ارتباط ندارد.))(9) بنابراین هر آنچه که در تعارض با این حقیقت مسلّم قرآنى و اسلامى باشد حتى اگر در منابع دینى یا تاریخى جاى گرفته است نمى تواند مورد قبول باشد.
وقتى آیات متعددى که فقط بخشى از آن در اینجا آمد, زن و مرد را در حقیقت و هویت انسانى یکسان مى شمارد و خاستگاه آن را یک زن و یک مرد به یکسان معرفى مى کند, دیگر زن را نمى توان فقط به عنوان یک ((حامل)) و ((ظرف)) وانمود کرد چنان که برخى گفتند: ((و انما امهات الناس اوعیه)); مادران ظرفهایى بیش نیستند!
و یا آن دیگرى که در تعریضى سیاسى گفت: ((بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابنا الرجال الاباعد)) فرزندان ما فقط فرزندان پسران ما هستند, اما فرزندان دختران ما فرزندان مردان بیگانه اند!
چه اینکه پذیرفته نیست در مقام تحقیر شخصیت انسانى زن و کاستن از وزن حقیقت و هویت وجودى وى, او را طفیلى و زائده اى از گًل وجودى حضرت آدم(ع) بشماریم.
حتى اگر در ظاهر برخى متون دینى آمده باشد.
و از همین روى است که مى خوانیم امام صادق(ع) وقتى با چنین گفته اى ـ و باید گفت با چنین خرافه اى ـ مواجه مى شود به شدت برخورد مى کند.
ملاحظه فرمایید این روایت را که زراره, آن محدث و عالم فرزانه, نقل مى کند: ((سئل ابوعبدالله(ع) عن خلق حوّا و قیل له: انّ اناسا عندنا یقولون: ان الله عزّ و جلّ خلق حوّا من ضلع آدم الایسر الاقصى, فقال: سبحان الله و تعالى عن ذلک علوّا کبیرا!
ا یقول من یقول هذا: ان الله تبارک و تعالى لم یکن له من القدره ما یخلق لادم زوجه من غیر ضلعه؟!
و یجعل للمتکلم من اهل التشنیع سبیلا الى الکلام ان یقول: انّ آدم کان ینکح بعضه بعضا اذا کانت من ضلعه!
ما لهوئلا؟!
حکم الله بیننا و بینکم ...))(10) کسى از امام صادق(ع) در باره آفرینش حوّا پرسش کرد و گفت: ما دسته اى مردم را داریم که مى گویند: خداى عز و جل, حوا را از آخرین دنده چپ آدم آفرید.
امام(ع) فرمود: خداوند از این سخن براستى که منزه و برتر است.
آیا کسى که این حرف را مى زند, معتقد است که خداى تبارک و تعالى توان نداشت که براى آدم, همسرى را از غیر دنده او بیافریند؟
و راه را براى سرزنش گران بازمى کند تا بگویند: آدم اگر همسرش از دنده او بوده است پس خودش با خودش آمیزش مى کرده است؟!
این گویندگان را چه شده است؟!
خدا میان ما و آنان داورى کند ...)).
دوم: خوشبختى, فرا راه همه از بدیهى ترین الگوهاى دین شناختى, در باورهاى دینى, یکسانى زن و مرد در دستیابى به هدایتى است که در منطق دین مایه خوشبختى واقعى است.
راه سعادت به روى همه گشوده است.
کالاى خوشبختى در بازار ایمان و عمل, در معرض گزینش و خرید همگان است, بى هیچ تفاوتى میان مرد و زن.
قرآن و اساسا دین, مایه هدایت ((انسان)) است و انسان است که مخاطب آیه هاى هدایت و سعادت است و جنسیت از عوارض بیرونى و خارج از مقام تکلیف به ((هدایت)) و تشویق به کسب ((سعادت)) است.
قرآن خود را ((هدىً للناس)) مى شمارد.
چه اینکه خود را ((هدىً للمتقین)) مى داند و تقواپیشگى را در انحصار هیچ کس نمى داند.
آدمى, بى هیچ تفاوتى میان زن و مرد, مکلف به هدایت است.
آدمى در طریق هدایت, راهى جز ((تقوا)) ندارد و مگر هدایت جز تقوا و خداباورى و خداترسى و خداخواهى چیز دیگرى است.
آدمى, چه زن و چه مرد, مى تواند آرزومند سعادت جاودانه باشد.
این راهى است که او برمى گزیند: ((انا هدیناهِ السبیل, اما شاکرا و اما کفورا)).(11).
و این, چنان که اشاره شد, از قطعى ترین و بدیهى ترین آموزه هاى دینى و عقلى است.
جز این در نظام آفرینش که آفریدگار آن آدمى را از سر حکمت, و با اختیار و اراده عمل و نمایاندن راه و بشارت و انذار آفریده است, نمى تواند باشد.
یکى از تعبیرهاى زیباى قرآن در باره سعادت حقیقى که ادیان الهى همه به آن سو فرا خوانده اند ((حیاه طیبه)) است; زندگى پاکیزه.
چه اینکه پاداش بهشت که ((جزاى احسن)) الهى است بیان دیگرى از این سعادت جاودانه است.
قرآن کریم در چند جا به صراحت به گونه اى تشویقآمیز و در قالب ارائه یک اصل, توجه مى دهد که کسى که ((عمل صالح)) را از سر ایمان به جاى آورد, چه مرد باشد چه زن, به آن ((حیات طیب)) و به آن ((جزاى احسن)) خواهد رسید و ذره اى در باره او ستم نخواهد شد.
این آیات همین حقیقت تردیدناپذیر را بازگو مى کند: ((من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو موئمن فلنحیینهِ حیاه طیبه و لنجزینّهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون)).(12).
((و من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو موئمن فاولئک یدخلون الجنه یرزقون فیها بغیر حساب)).(13).
((و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثى و هو موئمن فاولئک یدخلون الجنه و لا یظلمون نقیرا)).(14) از این روى طى مراحل رشد و ارتقاى به مراتب بالاتر انسانى و دستیابى به کمالاتى که مسیرى براى وصول به ((حیاه طیبه)) و (جزاى احسن)) الهى است, امرى انحصارى نیست.
((عمل صالح)) عمل مردانه نیست.
کما اینکه ((ایمان)), امرى مردانه نیست.
به همین حقیقت و به امکان طى منازل انسانى و کمالات وجودى اشاره دارد این سخن امام که مى فرماید: ((براى زن ابعاد مختلفه است.
چنانچه براى مرد و براى انسان.
این ورق صورى طبیعى نازل ترین مرتبه انسان است و نازلترین مرتبه زن است و نازلترین مرتبه مرد است.
لکن از همین مرتبه نازل حرکت به سوى کمال است.
انسان موجود متحرک است, از مرتبه طبیعت تا مرتبه غیب, تا فنا بر الوهیت.))(15) اگر راه رشد و کمال یابى براى همه گشوده است, قهرا جلوه هاى رشد و زمینه هاى اجتماعى آن نیز در انحصار قشرى خاص نیست.
هر آنچه در دستیابى به آن ((حیات طیب)) که قرآن به صراحت همه موئمنان را به آن فرا خوانده است, دخالت دارد, مشترک میان زن و مرد است.
((یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم)).(16) عبادت و کرنش در مقابل خداوند از آن همه است, دانش و هنر از آن همه است.
بروز و ظهور تواناییها و استعدادهاى آدمى از آن همه است.
((در علم و تقوا کوشش کنید که علم به هیچ کس انحصار ندارد, علم مال همه است, تقوا مال همه است و کوشش براى رسیدن به علم و تقوا وظیفه همه ماست و همه شماست.))(17).
سوم: عاطفه, نقطه عطف زندگى در تبیین چارچوب نگرش حضرت امام به مسایل زنان, نوع نگاه و تحلیل ایشان نسبت به موضوعى که همواره در تحلیل برخى تفاوتهاى حقوقى میان زن و مرد, به عنوان یکى از ویژگیهاى بانوان مورد استناد قرار مى گیرد قابل توجه است و مى تواند به عنوان یک اصل در دین شناختى مسایل زنان و تحلیل شخصیت انسانى آنان از منظر امام مورد توجه قرار گیرد.
قوت عاطفه و گستره احساسات در بانوان که برخاسته از لطافت اولیه روح و متناسب با برخى موقعیتهاى ویژه آنان است, در مقایسه با قوت عقلانیت معاش و خطرپذیرى مردان, واقعیتى است که به صورت نوعى و اجمالا انکارناپذیر است و این خود نشان از حکمت بالغه الهى در تدبیر امر آفرینش و سامان یافتن معاش آدمیان و احساس نیاز متقابل و نقش پذیرى تکمیلى آنان, دارد.
به عنوان مثال, تربیت و رشد فرزند و آمادگى براى پذیرش آن همه دشوارى از نقطه آغاز تا بزرگ شدن فرزند و قدم گذاشتن به جامعه, دشواریهاى دوران حمل و بیدارخوابیها و رسیدگى به امر تغذیه و نظافت وى به انگیزه و توان و تحملى بیش از آنچه عقل تدبیر و حسابگرى خرد پدید مىآورد نیاز است.
تنها عشق و عاطفه است که مى تواند انگیزه و توان پذیرش آن همه دشوارى را ایجاد کند و از آدمى, عنصرى خستگى ناپذیر بسازد که فرهادوار کوه سختیها را با سرپنجه عشق و احساسات خود از سر راه بردارد.
آدمى به نداهایى برخاسته از عمق جان و فراخوانهایى از پررمز و رازترین لایه هاى روح انسانى خود, نیازمند است تا او را به بى هیچ چشمداشتى به استقبال سختیها و ناگواریها وا دارد.
عقلانیت تدبیر و خرد زندگى چنین نیست که براى همه آن مراحل و همه دشواریها و خطرپذیریها ((تمکین)) کند و به قول مولانا: ((پاى استدلالیان چوبین بود, پاى چوبین سخت بى تمکین بود.)) این است که در سخن زیبایى از امام باقر(ع) به نقل فرزند بزرگوارش امام صادق(ع) این واقعیت را چنین مى خوانیم: ((ان الله تبارک و تعالى جعل للمراه صبر عشره رجالٍ, فاذا حملت زادها قوّه عشره رجال اخرى));(18) ((خداى تبارک و تعالى به زن, صبر و تحمل ده مرد داده است; و زمانى که باردار مى شود, خداوند نیروى ده مرد دیگر را نیز به وى مى دهد.)) پرواضح است که وجه روشن این توان, زور بازو و قدرت ماهیچه هاى بدن او نیست.
بلکه همان لایه هاى زیرین روح و عمق جان او است که او را قوت مى بخشد و در مقابل سختیها مقاوم مى سازد.
این مصداقى از همان حقیقت است که حضرت امام صادق(ع) در سخن راهگشا و تامل برانگیز دیگرى بیان فرموده است: ((ما ضَعِفَ بَدَنٌ عَمّا قَوًیَت0 عَلیه النیه));(19) * آنچه مکمل خرد حسابگر مرد در راه بردن و تمشیت امر زندگى است و موجب مى شود زن در برخى صحنه ها که از توان و انگیزه مرد بیرون است به ایفاى نقش بپردازد همان لایه زیرین روح و عاطفه عمیق وى است که نقطه عطف زندگى در بسیارى صحنه ها و مراحل است.
((هیچ تنى, نسبت به آنچه که نیتى استوار و اراده اى قوى براى آن وجود داشته باشد, دچار ضعف و ناتوانى نمى شود.)) آنچه مکمل خرد حسابگر مرد در راه بردن و تمشیت امر زندگى است و موجب مى شود زن در برخى صحنه ها که از توان و انگیزه مرد بیرون است به ایفاى نقش بپردازد همان لایه زیرین روح و عاطفه عمیق وى است که نقطه عطف زندگى در بسیارى صحنه ها و مراحل است.
و در واقع صحنه گردان این نقشها چیزى جز همان سرپنجه قوى و استوار و نستوه ((عاطفه)) زن نیست; همان که در رهنمود امام صادق(ع) قوت آن تا بیست برابر مرد شمرده شده است.
و در سخن امام, چنان که خواهد آمد, داراى ((تحملّى چون عرش)) معرفى گشته است.
همین ویژگى روحى, وقتى در صحنه جامعه, در قالب صحیح خود به ایفاى نقش مى پردازد, جلوه هایى از آیت الهى و حکمت ربانى را, هم در ((صحنه)) و هم در ((صحنه گردانى)), نشان مى دهد.
بارها حضرت امام از نقش ((صحنه گردانى)) بانوان در میدان مبارزه تا پیروزى سخن گفته اند که نمونه هایى را بازگو کردیم.
آنچه زمینه اى شد که در نگاه امام از منظر عاطفه به عنوان نقطه عطف زندگى, به شخصیت زن و دین شناختى مسایل آنان بپردازیم, سخنى دیگر از آن بزرگوار است که جلوه دیگرى از ایفاى نقش عاطفه بانوان در ((صحنه)) است.
و براستى چه کسى را سراغ داریم که وقتى از قوت عواطف و احساسات بانوان سخن مى گوید در این سطح و به عنوان یک نقطه قوت و یک محور امتیاز, به تحلیل و تفسیر آن بپردازد; عاطفه اى که در خدمت جنگ و جهاد مقدس قرار مى گیرد و ره توشه مجاهدانى مى شود که در پشت جبهه و در واقع, در پشت صحنه, دستهاى عاطفه و ایمان بانوانى را مى بینند که نقش جهاد و پیروزى و شهادت را در دل آنان رقم مى زنند: ((عواطفى که در بانوان هست مخصوص خودشان است و در مردها این عواطف نیست و لهذا آن چیزى که در پشت جبهه از روى عواطف از بانوان صادر مى شود بیشتر و بالاتر و ارزنده تر است از آن چیزى که از مردها صادر مى شود.
به موجب عواطفى که بانوان دارند آنها براى جبهه کارهاى بسیار مفید انجام داده اند و انجام مى دهند و از همه مهمتر اینکه بانوان بعد از انقلاب با تمام کوشش و حفظ عفت و حفظ جهات اسلامى, همقدم بلکه پیشقدم چهارم:خانواده و تربیت بخش دوم در امور کشور بوده اند.))(20).
زنان, زیربناى فضیلتهاى انسانى در جایگاه تربیت و رشد انسانى جامعه, تردیدى نیست بانوان نقشى تعیین کننده و بى بدیل دارند.
به روشنى پیداست که این نقش نمى تواند امرى تشریفاتى و یا حتى قراردادى باشد.
دست حق در نظام زیبا و حکیمانه آفرینش, زن را در چنین جایگاه و طبعا در چنین مسوئولیتى قرار داده است.
جایگاهى که هیچ قانون و قرارى نمى تواند کلیّت آن را نادیده بگیرد و هیچ شانه اى نمى تواند به جز خود وى, این مسوئولیت را بر خود نهد.
این است که از آن به نقش بى بدیل یاد مى کنیم.
و این چنین است که سخن امام در این باب که بارها نیز بر آن تاکید ورزیده اند, بیانى از یک واقعیت تکوینى در ((نظام احسن)) وجود و آفرینش آدمى و مناسبات انسانى اجتماعى آدمیان است و ترجمه اى است از آنچه در منابع دینى و نظام تشریع در شریعت مقدس آمده است.
اگر خداى تبارک و تعالى با صفت ((رب)) پرورش دهنده و رشددهنده جهان و جهانیان است, زن نیز در نظام الهى چه نظام تکوین و ((هستى)) و چه دستگاه تشریع و ((بایستى)), مظهرى از همین وصف و نام مى باشد.
در سخن کوتاه اما پربار و آسمانى حضرت صادق(ع) آمده است: ((اکثر الخیر فى النسا));(21) ((بیشترین خیر و خوبى در وجود بانوان است.)) جلوه اى از این کلام آسمانى در سخنان امام این گونه آمده است: ((زن مربى جامعه است.
از دامن زن انسانها پیدا مى شوند.
مرحله اول مرد و زن صحیح, از دامن زن است.
مربى انسانها زن است.
سعادت و شقاوت کشورها بسته به و جود زن است.
زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مى کند و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد مى کند.
مبدا همه سعادتها از دامن زن بلند مى شود.
زن مبدا همه سعادتها باید باشد.))(22) همین حقیقت را حضرت امام, در جاى دیگر با تعبیر ((عنصر تابناکى که زیربناى فضیلتهاى انسانى و ارزشهاى والاى خلیفهالله در جهان است))(23) بازگو مى کنند.
و برخاسته از همین حقیقت است که پیامبر اکرم(ص) دختران را بهترین فرزندان آدمى مى شمارند: به آن دسته از گفته هایى که زنان را سرچشمه هر فساد و آلودگى و گناه و در یک کلمه ((منشا شرّ)) و تیره بختى آدمیان معرفى مى کنند حتى اگر در میان برخى منابع دینى باشد, باید کاملا به دیده تردید نگریست و حداقل در برابر ظواهر آن متون, باید ایستادگى کرد و به گونه اى از آنها بهره جست که در تعارض آشکار با مبانى قطعى قرآنى و دینى نباشد.
((خیر اولادکم البنات.))(24) حضرت امام, با اشراف عمیق و همه سویه اى که بر شریعت مقدسه از یک سو, و مناسبات اجتماعى تربیتى جامعه دارند, یکى از محورىترین آموزه هاى خویش را در باب مسایل زنان و جایگاه خانوادگى و اجتماعى آنان, همین موقعیت اساسى و زیربنایى براى آنان مى شمارند و سخت بر آن تاکید مى ورزند.
جالب است که در اشاره به اهمیت این جایگاه, آن را با مقام تربیتى قرآن قرینه سازى مى کنند; هم قرآن را انسان ساز مى شمارند و هم بانوان را: ((قرآن کریم انسان ساز است و زنان نیز انسان ساز.
اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملتها گرفته شوند, ملتها به شکست و انحطاط کشیده مى شوند.))(25) از این رو, به آن دسته از گفته هایى که زنان را سرچشمه هر فساد و آلودگى و گناه و در یک کلمه ((منشا شرّ)) و تیره بختى آدمیان معرفى مى کنند حتى اگر در میان برخى منابع دینى باشد, باید کاملا به دیده تردید نگریست و حداقل در برابر ظواهر آن متون, باید ایستادگى کرد و به گونه اى از آنها بهره جست که در تعارض آشکار با مبانى قطعى قرآنى و دینى نباشد.
فضیل که از یاران امام صادق(ع) است سخنى از مردم جامعه خود را ـ که اینک نیز در فرهنگ ما بى رونق نیست!
ـ براى آن حضرت(ع) بازگفت.
سخن این بود که مردم مى گویند: در قیامت بیشتر دوزخیان, زنان هستند!
امام(ع) در ردّ این گفته به پاسخى نقضى و قابل فهم براى همه اکتفا کردند و فرمودند: این چه سخن بیجایى است؟!
در حالى که گاه یک مرد در آخرت, با هزار نفر از زنان دنیا در کاخى از درّ یکپارچه ازدواج مى کند!
((قلت له: شى یقوله الناس: ان اکثر اهل النار یوم القیامه النسا.
قال: و انّىُ ذلک و قد یتزوّج الرجل فى الاخره الفا من نسا الدنیا فى قصر من درّه واحده؟!))(26).
پنجم: انسان, نیازمند الگو در دین شناختى شخصیت و مسایل زنان, یک امر حیاتى, مساله الگوسازى و الگودهى است.
براى کمتر کسى تردیدى در نقش تربیتى و سازندگى الگوها در زندگى آدمى وجود دارد.
اگر هیچ تحلیل روانشناختى و دلیل علمى بر نقش اساسى الگوها در شکل گیرى شخصیت فرد و نحوه سلوک او و نیاز همه جانبه اى که به الگوها دارد, وجود نداشته باشد جز همان تجربه گسترده اى که هر فرد در زندگى شخصى در این خصوص دارد و احساس نیاز به الگو و تاثیر آن را عملا و از درون در خود یافته و مى یابد, در ضرورت اهتمام به این مهم کفایت مى کند, بویژه براى کسانى که احساسات و عواطف قوى و پرتاثیر آنان احساس الگوخواهى و زمینه تاثیرپذیرى از الگوها را در آنان دوچندان مى سازد.
آدمى همواره یک نگاه او به واقعیت موجود خود است و نگاه دیگرش به نقطه اى است که خود را شایسته وصول به آن مى داند.
یا لااقل آرزوى دستیابى به آن را دارد.
یک چشم به کاستیها و استعدادهاى کنونى و یک چشم به آرمانها, اهداف و وضعیت مطلوبى که براى خویش ترسیم مى کند دارد.
هر کس مى کوشد فاصله میان واقعیت موجود و حقیقت مطلوب را به حداقل برساند و این اصلى است مشترک میان آدمیان و تردیدى در آن نیست.
نیک مى دانیم که آنچه میان آدمیان متفاوت است واقعیتهاى متفاوت ((موجود)), و آرمانها و واقعیتهاى بسیار متفاوت ((مطلوب)) است.
هر کسى شخصیت و واقعیت وجود خویش را در آینه آینده به گونه اى مى بیند و یا مى طلبد و یا لااقل آرزو مى کند, حتى اگر آرزویى دست نایافتنى باشد.
خوشبختى, همان حقیقت مطلوب, واژه اى نیست که همه یک معنا و یک تفسیر از آن داشته باشند.
تلاش عمده پیامبران الهى(ع) و سرآمد همه آنان, پیامبر خاتم(ص) و اولیا اسلام(ع) آشنا ساختن آدمیان با چهره واقعى خوشبختى یعنى همان ((حقیقت مطلوب)) است که کمال طلبى هر کس آن را فریاد مى کند و در پى آن مى باشد.
آدمیان تفاوتشان در شکل دادن به شخصیت خود و نحوه سلوک و حیات, در تفسیرى که از این واژه محبوب ارائه مى دهند و در مسیرى که براى وصول به آن ترسیم مى کنند و در عواملى که در این مسیر ـ که گاه به درازاى یک عمر است ـ یار راه مى شمارند و در سطح و عمق آگاهى آنان به آنچه در پى آنند مى باشد.
در اینها نیز تردیدى نیست.
آنچه اینک در پى تاکید برآنیم این است که آدمى همه, هر کس به فراخور و به مقتضاى جهان بینى, باورها, و تحلیل و تفسیرى که به اجمال یا به تفصیل از خوشبختى و حقیقت مطلوب خویش دارد, در نقطه اى از آینده زندگى خود که لزوما عنصر زمان در آن دخالت ندارد و در واقع در نقطه اى دیگر از شخصیت و حیات انسانى خود, نمونه یا نمونه هایى را در پیش چشم آینده نگر خود نصب مى کند و * الگوها به فراخور جاذبه اى که در شخص ایجاد مى کنند نه فقط دستمایه نحوه شکل گیرى شخصیت آدمى مى شوند بلکه مایه اى براى تشخّص اجتماعى و میزانى براى نمود بیرونى وى و معرفى او مى گردند.
آن را مرکز ثقل همت و تلاش خود قرار مى دهد.
نمونه هایى که از آن به عنوان ((الگو)) یاد مى کنیم.
الگوهایى که در شخصیت خویش و در شکل گیرى کمالات انسانى خود, دستیابى به آن را هر چند نسبى, امرى شدنى مى داند یا آرزوى آن را در سر مى پروراند.
الگویى که مى تواند جامع خواستهاى آرمانى و مطلوب شخص باشد یا مجموعه اى از الگوها که در ترکیب خود, چهره اى از الگوى مطلوب شخص را ترسیم مى کند.
اینجاست که نقش الگو و میزان تاثیرگذارى آن در شکل گیرى و سلوک آدمى نمایان مى شود.
تلاش وى در هر چه بهتر شناختن الگو و پى بردن به راز و رمزهاى موفقیت الگو و کوشش براى کنار زدن موانع و هماهنگ سازى و تطبیق خود با او و حتى و لااقل آرزوى پیشى گرفتن از او, آغاز مى شود, آغازى که پایان ندارد, آغازى که در مسیر تا انتها و حتى پس از پشت سر گذاشتن الگو ادامه مى یابد.
الگوها به فراخور جاذبه اى که در شخص ایجاد مى کنند نه فقط دستمایه نحوه شکل گیرى شخصیت آدمى مى شوند بلکه مایه اى براى تشخّص اجتماعى و میزانى براى نمود بیرونى وى و معرفى او مى گردند.
بس است که شخص براى معرفى خود, الگوهاى شناخته شده خود را بازگو کند.
و این خود زمینه اى براى افتخارخوانیها و عاملى براى خطکشیهاى اجتماعى و تمایز شخصیتى آحاد جامعه در میان خود و جوامع در سطح جهانى خواهد بود.
و این قاعده اى است نه براى فرد بلکه براى هر جامعه اى که در هیات یک فرد با یک هویت جمعى ظاهر مى شود و از دیگر جوامع متمایز مى گردد.
و نیک مى دانیم آنچه نقطه مشترک و نخست در بحث الگوخواهى و الگوسازى است, اصل این نیاز و اصل تاثیربخشى و اصل فراگیرى و گستره آن به پهناى همه آدمیان است, اما نوع الگو, خوب یا بد, مثبت یا منفى, ویرانگر یا اصلاح گر, همه و همه در مرحله بعد است و همین واقعیت است که کار مصلحان را دشوار مى سازد و امر هدایت را در مسیرى ناهموار مى افکند.
و اینجاست که الگوهاى کاذب رخ مى نماید و جاذبه هاى وسوسه گر و دلفریب آن, تشخیص سره از ناسره را بر بسیارى آدمیان دشوار مى سازد و کار را بر مبلغان ارزشهاى واقعى و تفسیرگران خوشبختى حقیقى سخت مى سازد.
ادیان آسمانى, و در چهره کامل آن, قرآن کریم, این زمینه غریزى و این نیاز فطرى آدمیان را فرصتى بس مغتنم دانسته و همواره در کنار رهنمودهاى خویش و در جهت رسالت هدایتگرى خود, نمونه هاى عینى و الگوهاى تجربه شده بشرى را در پیش چشم آنان گذاشته و در وصف آنان سخن گفته و مستقیم و غیر مستقیم آنها را در همان نقطه هایى نصب العین آدمیان قرار داده که در دعوت خویش, بشر را به آن نقطه مى خواند; مثالها و نمونه هایى از میان خود آدمیان و از جنس آنان و در شکل و شمایل آنان.
نمونه هاى عینى را در حیات و ممات الگو شمرده است و از هر فرصتى براى توجه دادن به آنان استفاده کرده است.
تا آنجا که براى نگاه به چهره آنان و حتى براى نگاه به در خانه آنان ارزش قایل شده و در ادبیات دین, براى آن ((ثواب)) برشمرده است.
یکى از الگوهاى دین شناختى در باره بانوان و مسایل آنان, در نگاه حضرت امام خمینى ـ بویژه با توجه به قوت و گستره عواطف آنان, که طبعا استعداد بیشترى در جذب به الگوها را پدید مىآورد ـ موضوع مهم و حیاتى الگوطلبى و الگوسازى و نقش شگرف آن در شکل گیرى شخصیت بانوان مى باشد.
و این در واقع تاکیدى بر رویه روشن قرآن و متون دینى است که بارها و بارها مورد استفاده قرار گرفته است.
آیات متعددى در قالبهاى مختلف به این سنت الهى در هدایت بشر تکیه کرده و بارها نمونه هاى عملى و عینى از تاریخ و واقعیات هستى را با عنوان ((ضرب المثل)) بازگو نموده و به این شیوه نیز توجه داده است.
گاه از شیوه خود این گونه یاد مى کند: ((و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون));(27).
براى مردم در این قرآن, در هر زمینه اى نمونه و مَثَل آوردیم تا شاید یاد کنند و بپذیرند.
و گاه براى پیامبر(ص) مثالى را بازگو مى کند تا براى مردم بیان کند.(28).
گاه مثالها را به صورت عام و براى همه بازگو مى کند و گاه نیز به الگوسازى و معرفى نمونه, چه نیک و چه بد, از جمع زنان مى پردازد.
در دو آیه, پشت سر هم, نخست, دو نمونه از زنان زشت کردار را که اتفاقا هر دو نیز در خانه وحى و در کنار پیامبرى از پیامبران الهى بودند مثال مىآورد; زن نوح و زن لوط.
آن دو با اینکه به تعبیر آیه در عقد همسرى و در اختیار دو نفر از بندگان صالح الهى بودند, اما این فرصت و موقعیت, نتوانست زمینه اى براى رشد ارزشهاى انسانى و ارتقاى معنوى آنان گردد.
دست به خیانت زدند و نتیجه این شد که همراه دیگر دوزخیان راهى آتش شدند.
سپس براى موئمنان, آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران را به عنوان نمونه و الگو معرفى مى کند که اوّلى على رغم حضور در دستگاه فرعون به موسى(ع) ایمان آورد و بهشت را و نجات از فرعون و رفتار او را طلب کرد و دیگرى, آن بانوى عبادت پیشه اى که خودنگهدار بود و عیسى(ع) را مادرى کرد.
((ضربَ اللهِ مثلا للذین کفروا امراتَ نوحٍ و امراتَ لوطٍ کانتا تحت عَب0دَی0نً مًن0 عبادنا صالحَی0نً فَخُانَتُاهِمُا فَلَم0 یغنیا عَن0هِما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراتَ فرعونَ اذ قالت0 ربء ابنً لى عندکَ بیتا فى الجنّه و نجّنى أ مًن0 فرعونَ و عَمَلًه و نجّنى مًن القوم الظالمین و مریَمَ ابنتَ عمرانَ التى احصنت0 فرجها فَنَفَخ0نُا فیه مًن0 روحنا و صَدقَت0 بکلماتً ربها و کتبه و کانت0 من القانتین)).(29).
حضرت امام مى فرماید: ((ما باید سرمشق از این خاندان[ خاندان پیامبر(ص]( بگیریم; بانوان ما از بانوانشان و مردان از مردانشان, بلکه همه از همه آنها.))(30).
و در جاى دیگر تاکید مى فرماید: ((الگو حضرت زهرا سلام الله علیها است.
الگو پیغمبر اسلام است.))(31).
معرفى صحیح و جامع الگوها.
آنچه گفته شد تاکیدى مجدد بر نکاتى است که براى همه روشن است و جاى تردید نیست و حضرت امام نیز بر همین اصل تاکید دارند.
آنچه نکته اساسى سخن مى باشد, تفسیر درست و تحلیل جامع از الگوهایى عینى است که اسلام ارائه کرده است.
مهم, پرهیز از یکسویه نگرى و تلاش براى شناختن کامل و شناساندن درست به جامعه است.
مهم این است که اولا بتوانیم شخصیتهایى را که بحق به عنوان الگوهاى جامع و اطمینان بخش و حتى متصل به وحى به جامعه معرفى مى کنیم, شاخصهاى ((اسوه)) بودن در قالب ادبیات و فرهنگ قابل فهم و قابل عمل و تاسى ارائه دهیم و این جز به مدد شناخت درست تاریخ و زمان, و توان تفکیک میان ((محتوا)) و ((قالب)) شخصیت و سلوک انسان اسوه امکان نخواهد داشت.
به عنوان مثالى روشن و ساده, همه مى خوانیم که صدیقه کبرا(س) در خانه با آسیاى سنگى دستى, آرد تهیه مى کرده است.
((محتواى)) اصلى قابل تاسى این عمل چیزى جز ارزش خانه دارى, کمک به همسر, و تلاش براى تولید, نخواهد بود و ((قالب)) آن, دستاسى است که حتى موجب جراحت دست آن بانوى بزرگ(س) مى شود.
دستاس, خصوصیتى ندارد.
در همان دوره نیز, این فرض که به شیوه اى دیگر از گندم, آرد تهیه شود, چیزى از آن محتوا نمى کاست.
آنچه زمان آن را عوض مى کند قالبهایى است که ارزش محتوا را ندارد و لزوما قابل تاسى نیست.
نمونه دیگر سخنرانى حضرت(س) در مسجد مدینه است.
بروشنى پیداست محتواى قابل تاسى آن, نکاتى از قبیل ضرورت دفاع از حق, پیشگیرى از ستم, شناساندن حقایق و معارف, رسوا ساختن عاملان گمراهى, و در عین حال حفظ کرامت و عفاف و وقار زن مسلمان و نکاتى از این دست است.
این محتوا مى تواند در محیطى غیر مسجد باشد, در دانشگاه یا شرکت در اجتماعات مردمى و راهپیماییها, در مجامع جهانى, در رسانه هاى گروهى, در مجالس قانونگذارى و یا پیش از خطبه هاى نمازجمعه باشد.
و از همین منظر است که میان حضور صدیقه کبرا(س) در مسجد مدینه و سخنرانى در پس پرده, با حضور آن بزرگوار به همراه على(ع) و فرزندان در مقابل یکایک خانه هاى مهاجران و انصار در مدینه و تاکید بر حقانیت على(ع) و استمداد براى احقاق حقوق از دست رفته, تفاوتى نیست.
این اولا, و ثانیا و موئکدا شرط دیگر آن است که تصویرى جامع و گویا بى هیچ اعمال سلیقه اى از شخصیت الگو ارائه دهیم.
جزئى نگرى, و معرفى تبعیضآمیز در ابعاد گوناگونى که شخصیت جامع الگو دارد, و یک یا چند بعد را تاکید ورزیدن و ابعاد دیگر را به فراموشى سپردن, بروشنى پیداست که اگر در کوتاه مدت نیز بتواند برخى اهداف مقطعى را برآورده سازد اما در درازمدت نمى تواند پاسخگوى نیازهاى همه جانبه جامعه باشد.
و حتى اگر از منظر باورهاى دینى نیز شخصیت الگو, از هر نظر مورد احترام و تجلیل باشد و علقه هاى قلبى مردم با وى قوت داشته باشد اما راهگشایى و هدایتگرى مورد انتظار را نخواهد داشت.
کوتاهى در معرفى درست و جامع از شخصیت الگو است که یک دختر مسلمان, از سر نادانى در باره ((الگوى زن)) در این روزگار, سخنى را بر زبان مىآورد و از صداى جمهورى اسلامى پخش مى شود که موجب ((کمال تاسف و تاثر)) حضرت امام مى گردد و به تعبیر ایشان ((انسان شرم دارد بازگو نماید.)) و از نقطه نظر شرعى, گوینده را تا لبه اعدام پیش مى برد.(32).
و اینچنین است که حضرت امام, به شرح ابعادى از شخصیت و سلوک حضرت فاطمه(س) به عنوان شخصیت الگو مى پردازد: ((اگر شما زنها هم و زنهاى ما هم همه, کشور ما همه, پذیرفتند که امروز روز زن است; یعنى روز تولد حضرت زهرا که آن وقت و آن کمال و آن وضعیت را دارد, پذیرفتند که روز زن است, به عهده شما مسائل بزرگى از قبیل مجاهده, که حضرت مجاهده داشته است, حضرت به اندازه خودش که در این ظرف کوتاه مجاهده داشته است, مخاطبه داشته است با حکومتهاى وقت, محاکمه مى کرده است حکومتهاى وقت را, شما باید اقتدا به او بکنید تا پذیرفته باشید که این روز, روز زن است.
یعنى روز تولد این حضرت, روز زن است, زهد و تقوا و همه چیزهایى که داشته است و عفافى که او داشته است و همه چیز.
شما باید اگر پذیرا شدید, آنها را تبعیت کنید و اگر تبعیت نکردید, بدانید که شما داخل در روز زن نیستید.))(33).
ششم: خانواده, نهادى محورى و اصیل وقتى از منظر نگاه امام خمینى به دین شناختى زنان و مسایل آنان مى نگریم, اصالت نهاد خانواده به عنوان مایه سکونت و انس جویى و محبت ورزى زن و شوهر و جایگاه امن و آماده تربیت فرزندان از یک سو, و شرافت و مقام مادرى و مسوئولیت خطیر ولى بس پرارزش آن از سوى دیگر, جلوه اى ویژه و جایگاهى محورى دارد.
عنایت و اهتمام خاصى که آن فقیه فرزانه و دین شناس بزرگ تاریخ اسلام به این نهاد بویژه مقام مادرى دارد, محور ((خانواده ـ مادر)) را بروشنى در نگاه و اندیشه هر کس که از منظر نگاه امام به این محور مى نگرد, از نظر موقعیت آن و مسوئولیتهاى ناشى از آن, به یکى از حیاتى ترین و زیربنایى ترین نهادها و موقعیتهاى بشرى درمىآورد, و از نظر شرافت و ارزش در قله خوبیها و سرآمد ارزشها قرار مى دهد.
و امام در این باب سخن بسیار دارد و در اینجا به اندکى بسنده خواهد شد.
مدینه فاضله اى که اسلام ترسیم مى کند و جامعه مدنى و توسعه همه جانبه که اینک به عنوان یک آرمان جهانى براى ملتهاى مختلف و از جمله امت بزرگ اسلامى درآمده است, بدون حضور سازنده و فعال ((نهاد مقدس خانواده)) و بدون منظور ساختن همه شروط و لوازمى که شکل گیرى و تحقق ((خانواده مطلوب)) براى جامعه اسلامى ایجاب مى کند, امکان ندارد.
خانواده به عنوان یک نهاد فراگیر اجتماعى, هسته اولیه جامعه به شمار مى رود و خاستگاه موقعیت ممتاز و ویژه آن به خصوص جایگاه مادرى, فقط رهنمودهاى دینى نیست.
افزون بر آن همه آموزه هایى که در جهت شکل گیرى صحیح, تعیین مسوئولیتها, راه حل مشکلات و تحکیم پیوندهاى خانوادگى, صادر شده است, منافع و ارزشهاى گسترده اى که در این نهاد هویداست, به عنوان واقعیاتى ملموس, براى همگان روشن است.
این است که در آیه اى نازل نشده بود و سنت و روایتى نیز وجود نداشت, همان سخنى از حضرت رضا(ع) مى خوانیم که اگر در باره ازدواج حتى نیکى به خویشان و انس و الفتى که با دیگران در آن وجود دارد به اندازه اى هست که انسان عاقل و خردمند, به آن رغبت کند و انسان موفق و کاردان به سوى آن شتاب ورزد: ((لو لم تکن فى المناکحه آیه منزله و لا سنّه متبعه, لکان ما جعل الله فیه من برّ القریب و تالّف البعید, ما رغب فیه العاقل اللبیب و سارع الیه الموفق المصیب.))(34) پیشتر آوردیم که قرآن کریم خاستگاه غریزى و فطرى پیوند زناشویى و تشکیل این نهاد را آفرینش زن و مرد از یک حقیقت (مًن0 اَن0فِسًکِم) و عشق و مهربانى (مودّه و رحمه) و آرامش خاطر (لًتَس0کِنِوا اًلَی0ها) مى شمارد و آن را از جمله ((آیات)) الهى معرفى مى کند.(35) و در جاى دیگر جایگاه زن و شوهر و نسبت میان آن دو را با استعاره زیبا و گویاى ((لباس)) یکدیگر بودن بیان مى کند.
در این نهاد, ((مرد)) در موقعیتى قرار مى گیرد که به بیان نبوى(ص), پس از اصل دین, فایده اى برتر و منفعتى بزرگتر از داشتن همسرى مسلمان و سازگار و مسوئولیت شناس, نبرده است.
و ((زن)), پس از اصل دین که نیاز فطرى انسانها و حاکم بر همه آنهاست, تا بالاترین مرتبه برکت و سودمندى قرار مى گیرد: ((ما استفاد امروئ مسلم فائده بعد الاسلام افضل من زوجه مسلمه, تسرّه اذا نظر الیها, و تطیعه اذا امرها و تحفظه اذا غاب عنها فى نفسها و ماله.))(36).
قداست این نهاد, برخاسته از جایگاه آن و عنایت ویژه اى است که خداوند بزرگ در قلم ((تکوین)) و رقم ((تشریع)) به آن داشته و دارد.
بنگرید این سخن شریف پیامبر(ص) که هیچ نهادى در اسلام را در پیشگاه خداوند دوست داشتنى تر و عزیزتر از نهاد خانواده و پیوند زناشویى نمى داند: ((ما بنى فى الاسلام بنا احبّ الى الله تعالى و اعزّ من التزویج)).(37).
و قداست و شرافت آن از یک سو تا آنجاست که اگر مرد بدون هیچ مانعى, با اینکه در محل خود به سر مى برد, شب را در بیرون از خانه به سر برد و در جاى دیگر استراحت کند, در سخن امام(ع) عین نامروّتى و خلاف جوانمردى است.(38) و از سوى دیگر در سخن نبوى(ص) و رهنمود علوى(ع) براى زن به مثابه صحنه جهادى است که او جهادگر آن میدان است.(39) و ارزش رساندن یک جرعه آب به همسر به جز پاداش اخروى, از یک سال روزه دارى و شب زنده دارى برتر است.(40) بارها حضرت امام در تاکید بر اینکه اسلام دین زندگى است و براى همه زوایا و جوانب زندگى برنامه و چارچوب دارد, مثال تشکیل خانواده را شاهد آورده است: ((احکام شرع, حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى سازد.
در این نظام حقوقى, هر چه بشر نیاز دارد فراهم آمده است; از طرز معاشرت با همسایه و اولاد و عشیره و قوم و خویش و همشهرى, و امور خصوصى و زندگى زناشویى گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با سایر ملل, از قوانین جزایى تا حقوق تجارت و صنعت و کشاورزى.
براى قبل از انجام نکاح و انعقاد نطفه قانون دارد و دستور مى دهد که نکاح چگونه صورت بگیرد و خوراک انسان در آن هنگام یا موقع انعقاد نطفه چه باشد, در دوره شیرخوارگى چه وظایفى بر عهده پدر و مادر است و بچه چگونه باید تربیت شود, و سلوک مرد و زن با همدیگر و با فرزندان چگونه باشد.
براى همه این مراحل دستور و قانون دارد تا انسان تربیت کند.))(41).
شرح این حقیقت بارها در کلام حضرت امام آمده است, از جمله: ((شما وقتى اسلام را ملاحظه مى کنید به حسب ابعاد انسانیت او, طرح دارد, قانون دارد, از قبل از اینکه انسان به این دنیا بیاید, قبل از اینکه پدر و مادر انسان ازدواج کند, طرح دارد براى اینکه این بذر را خوب تربیت کند, طرح دارد اسلام.
زن را چه جور انتخاب کنید, شوهر را چه جور انتخاب کنید, در وقتى که ازدواج مى کنید چه وضع باشد, با چه آداب باشد, در وقت لقاح چه آداب باشد, در وقت حمل چه آداب باشد, مثل یک زارعى که یک تخم زراعت را مى کارد و مواظبت مى کند که زمین خوب باشد, آب, آب سالم باشد, به موقع برسد, سایر تربیتها تربیتهاى نباتى باشد که درست تربیت بشود, اسلام براى تربیت انسان از قبل ازدواج پدر و مادر شروع کرده است, زمین را یک زمین سالم مطهر مى خواهد باشد, زوج را یک زوج سالم صحیح انسان صفت انتخاب بکند.
بعد هم آداب دیگر تا وقتى که متولد مى شود و آداب رضاع و آداب حمل و رضاع و تربیت در دامان مادر و تربیت در پیش پدر و تربیتهاى بعدى که دنبال این مىآید.))(42).
هفتم: شرافت مادرى, ارزشى بى همتا شان مادرى, و شرافت و مسوئولیتى که این جایگاه دارد و توجه ویژه اى که در متون دینى به منزلت مادر, نقش و تاثیرگذارى آن, و طبعا مسوئولیتهاى وى شده, انعکاس خاصى در بیانات حضرت امام یافته است تا آنجا که عطوفت و رحمت نهفته در دیدگان مادر را, بارقه رحمت و عطوفت رب العالمین شمرده و یک شب مادر نسبت به فرزند را از سالها عمر پدر ارزنده تر دانسته است.
خداوند بزرگ, در قرآن کریم در دو مورد وقتى سفارش احسان و نیکى به پدر و مادر را یادآور مى شود به دوران دشوار باردارى مادر و تولد فرزند و شیرخوارگى آن اشاره مى کند و در یک مورد آن, از ((انسان)) مى خواهد که شکرگزار او و پدر و مادرش باشد.(43).
و بروشنى پیداست که چرا حضرت امام, شغل مادرى را شریفترین شغل مى شمارند: ((این مادر که بچه در دامن او بزرگ مى شود, بزرگترین مسوئولیت را دارد و شریفترین شغل را دارد, شغل بچه دارى.
شریفترین شغل در عالم بزرگ کردن یک بچه است و تحویل دادن یک انسان است به جامعه.
این همان بود که خداى تبارک و تعالى در طول تاریخ براى انبیا فرستاد.
در طول تاریخ از آدم تا خاتم انبیا آمدند انسان درست کنند.))(44).
و اینچنین است که در سخن نبوى(ص) هیچ شیرى براى فرزند, بهتر از شیر مادر نیست: ((لیس للصبى لبن خیر من لبن امّه.))(45).
و ارزش دوران باردارى و شیر دادن, با مرزبانى در راه خدا برابرى مى کند و اگر این دوران دشوار منجر به فوت مادر شود, جایگاهى چون شهید خواهد داشت و این سخنى است که به نقل امیرالموئمنین(ع), پیامبر اکرم(ص) در پاسخ زنى فرمود که پرسید: پس زنان را از ارزش جهاد چه بهره اى است؟(46).
التزام به نگرشى که حضرت امام به دین و معارف اسلامى دارد و شناخت الگوهاى رفتارى دینى از منظر آن بزرگوار, در گرو شناخت همه اندیشه ها و رهنمودهاى امام و پایبندى به همه آموزه هاى ایشان است.
تنها نگاهى کوتاه به بیان امام در شرح شان مادرى و مسوئولیت خطیر آن و رسالتى که هیچ چیز نمى تواند جایگزین آن گردد و نیز شرافت و ارزشى که این جایگاه در نگاه امام به فراخور اهمیت و نقش آن دارد, هیچ تردیدى باقى نمى گذارد که مادرى و مسوئولیتهاى ناشى از آن, یک محور اساسى و بدون جایگزین در حرکت جامعه اسلامى و سلامت آن مى باشد و هر چقدر به دانش و آگاهى و رشد و پیشرفت جامعه افزوده گردد باید این رکن, رفعت بیشترى یابد و از استحکام و استوارى فزونترى برخوردار گردد.
و طبعا لوازم و مقتضیات آن بیشتر مراعات شود.
یک جامعه اسلامى و انقلابى که به تعادل رفتارى و آگاهى درست و بینش توحیدى همه جانبه دست یافته باشد همواره در سیاستگذاریها و برنامه ریزیهاى خود, شان و مسوئولیت و نیز شرافت و ارزش مادرى را یک اصل محورى و بى بدیل مى شمارد.
و به مقتضاى آن به تنظیم مناسبات اجتماعى و سامان دادن امر جامعه و مردم و حکومت مى پردازد; اصلى جارى در همه صحنه ها و حاکم بر همه برنامه ریزیها.
زیربناى معرفتى و دینى و ارزشى این امر نیز کاملا روشن است.
همه تلاشهاى فردى و اجتماعى حتى تشکیل حکومت در نگاه دین, باید در یک نقطه به هم برسند و پیوند بخورند و آن هدایت و تربیت انسان است.
اسلام نیز ((براى ساختن انسان آمده است.
کتاب آسمانى اسلام که آن قرآن مجید است, کتاب تربیت انسان است.))(47) و چه کسى شایسته تر و موئثرتر از مادر براى این هدف.
چه اینکه اگر انسان زاده نشود, موضوعى براى هدایت وى و رسالت دین باقى نمى ماند.
و اینچنین است که حضرت امام در شرح این شان و در تبیین همین نقش و مسوئولیت, چنان که به اشاره گذشت, در فرازى بسیار زیبا و از منظرى عرفانى ـ تربیتى به فرزند خود مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى مى نویسند: ((حقوق بسیار مادرها را نمى توان شمرد و نمى توان به حق ادا کرد.
یک شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است.
تجسم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانى مادر, بارقه رحمت و عطوفت رب العالمین است.
خداى تبارک و تعالى قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته آن گونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسى جز مادران درنیاید و این رحمت لایزال است که مادران را تحملى چون عرش در مقابل رنجها و زحمتها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زاییدن و از نوزادى تا به آخر, مرحمت فرموده, رنجهایى که پدران یک شب آن را تحمل نکنند و از آن عاجز هستند.
اینکه در حدیث آمده است که ((بهشت زیر قدمهاى مادران است))(48) یک حقیقت است و اینکه با این تعبیر لطیف آمده است براى بزرگى عظمت آن است و هشیارى به فرزندان است که سعادت و جنت را در زیر قدم آنان و خاک پاى مبارک آنان جستجو کنید و حرمت آنان را نزدیک حرمت حق تعالى نگهدارید و رضا و خشنودى پروردگار سبحان را در رضا و خشنودى مادران جستجو کنید.))(49) و صد البته, چنان که در کلام امام صادق(ع) آمده است, خوشا به حال کسى که مادرش پاکدامن و عفیف باشد.(50) جلوه اى از این سخن جعفرى(ع) را در این فراز از سخنان امام مى خوانیم; فرازى که استدلالى روشن و انکارناپذیر را در خود دارد و بارها حضرت امام در این باره سخن گفته اند: ((شما خانمها شرف مادرى دارید که در این شرف از مردها جلو هستید و مسوئولیت تربیت بچه در دامن خودتان دارید.
اول مدرسه اى که بچه دارد, دامن مادر است.
مادر خوب, بچه خوب تربیت مى کند و خداى نخواسته اگر مادر منحرف باشد, بچه از همان دامن مادر منحرف بیرون مىآید و چون بچه ها آن علاقه اى که به مادر دارند به هیچ کس ندارند و در دامن مادر هستند تمام چیزهایى که دارند, آرزوهایى که دارند خلاصه مى شود در مادر و همه چیز را در مادر مى بینند, حرف مادر, خلق مادر, عمل مادر, در بچه ها اثر دارد.
لامحاله یک بچه در دامن مادر که اول کلاس است, این دامن اگر یک دامن طاهر پاکیزه مهذب باشد, بچه از همین اول که دارد رشد مى کند, با آن اخلاق صحیح و با آن تهذیب نفس و با آن عمل خوب رشد مى کند.
بچه وقتى در دامن مادرش هست مى بیند مادر اخلاق خوش دارد, اعمال صحیح دارد, گفتار خوش دارد, آن بچه ها از همان جا اعمالش و گفتارش به تقلید از مادر که از همه تقلیدها بالاتر است و به تزریق مادر که از همه تزریقها موئثرتر بخش سوم است, تربیت مى شود.))(51).
هشتم:جامعه و فرهنگ زن و مرد, نقش تکمیلى متقابل یکى از نکات محورى در اندیشه دین شناختى حضرت امام در حوزه مسایل زنان توجه به این اصل است که زن و مرد همان گونه که در نظام آفرینش و ساختار تکوینى زندگى آدمى ((نقش تکمیلى متقابل)) دارند و در این خصوص و با توجه به جایگاه و نقشى که هر یک از آن دو دارند, هیچ کدام فرع بر دیگرى نیستند و تفاوت در نقش به مقتضاى حکمت بالغه الهى و ضرورت آن در نظام آفرینش, به معناى اصل بودن یکى و فرعى تلقى شدن دیگرى نیست, در نظام تشریع و تنظیم مناسبات اجتماعى و جایگاه انسانى اجتماعى هر یک از آن دو نیز, مکمل یکدیگرند و یک محور اساسى در تحلیل و تبیین تفاوتهاى قراردادى و اعتبارى نیز همین نقشهاى تکمیلى است که خاستگاه آن عمدتا تفاوتهاى ساختارى هر یک در نظام آفرینش مى باشد و در واقع یک تقسیم کار طبیعى را مى طلبد.
خاستگاه بخشى از نقشهاى متفاوت تکمیلى, چنان که اشاره شد اقتضائات طبیعى هر یک از طرفین است.
اما بخشى از آن نیز به عرف و عادات اجتماعى و اعتباراتى برمى گردد که فرد یا جامعه به هر دلیل آن را براى خود پذیرفته است.
اینکه به عنوان مثال مادر, به صورت غریزى احساس مى کند باید از کودک خود حمایت کند یا به او شیر بدهد, اعتبارى و بسته به قراردادهاى اجتماعى نیست; با این تفاوت که در اولى با پدر مشترک است و در دومى تنهاست, اما اینکه زن اجمالا نمى تواند بدون موافقت شوهر از خانه خارج شود یا شوهر نمى تواند برخلاف قرار اولیه, زن را از شهر محل سکونتش به جایى دیگر منتقل کند, امورى است که خود آنان در چارچوب قرارهاى عام یا خاص پذیرفته اند.
بهر روى, تردیدى نیست که موضوع ((نقش تکمیلى)) در نظام آفرینش آدمى, و پیوندهاى اجتماعى و تنظیم روابط انسانى, از عام ترین و ملموس ترین موضوعات است و کسى اصولا در صدد تردید در این واقعیت نیست تا نیازى به تاکید بر آن باشد.
آنچه مورد تاکید است یکى این است که در ایفاى نقش تکمیلى و در قرار گرفتن هر یک از زن و مرد در این جایگاه که ((مکمّل)) دیگرى مى باشند, یکى اصل و دیگرى فرع نیست, یا هر دو اصلند یا هر دو فرع.
قرآن کریم به صورت عام و فراگیر همه انسانها را در خدمت یکدیگر مى شمارد; خدمت متقابلى که زاییده نیاز متقابل است:.
((اهِم یَق0سًمون رحمه ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیاه الدنیا و رفعنا بعضَهم فوق بعضٍ درجاتٍ لیتّخذ بعضِهم بعضا سخریا و رحمه ربک خیرٌ مما یجمعون));(52) ((آیا اینان رحمت پروردگارت را قسمت مى کنند!
ما میانشان, امکانات زندگى اشان را تقسیم کردیم و آنان را بر یکدیگر برتریهایى دادیم تا یکدیگر را به خدمت گیرند, و رحمت پروردگارت از آنچه آنان گرد هم مىآورند بهتر است.)) مفاد آیه شریفه تقسیم بندى جامعه به افراد بادرجه و افراد بى درجه, یعنى افرادى که فقط دیگران را به خدمت و ((تسخیر)) مى کشند و افرادى که فقط به خدمت و ((تسخیر)) دیگران درمىآیند نیست.
نیاز متقابل است که تسخیر متقابل را در پى دارد.
شرایع الهى نیز در صدد هدایت بشر به تنظیم روابط و مناسبات عادلانه اجتماعى و معرفى ((حقوق متقابل)) اعضاى جامعه بوده اند.
تبیین تکالیف و مسوئولیتهاى متقابل اجتماعى و تقسیم وظایف در جهت ایجاد روابط عادلانه, کارى است که در حوزه مسوئولیت انبیا الهى بوده است.
نمود روشن, عمیق و گسترده آن در شکلى سازمان یافته همراه با حقوق و تکالیف معین, در قالب نهاد خانواده شکل مى گیرد و ایفاى نقش تکمیلى هر یک از زن و مرد و سمت و سوى این رابطه تسخیرآمیز, نه فقط در سطح ایجاد زمینه هاى همزیستى مسالمتآمیز, بلکه پاسخگویى به ندایى است که از عمق فطرت و از نهان عواطف, غرایز و وجود آدمى به گوش مى رسد و ((مایه)) آرامش و سکونت نفس را مى طلبد.(53) این است که قرآن کریم در خصوص رابطه و نقش تکمیلى زن و مرد, طبعا در چارچوب نهاد خانواده, آن را مایه سکونت طرفین و در فضایى آکنده از مودت و مهربانى مى شمارد: ((و من آیاته اَن0 خَلَقَ لکم مًن انفسکم ازواجا لًتَس0کِنِوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه)).(54).
و همین نقش را در شکلى کاملا رسمى, در قالب روابط همسرى با این بیان که هر کدام ((لباس)) دیگرى است بیان مى دارد:.
((هِن لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لَهِن)).(55) و یا آنگاه که بر این اصل الهى تاکید مى ورزد که خداوند عمل هیچ عمل کننده اى را ضایع نمى کند, چه مرد باشد چه زن, بلافاصله با تعبیر ((بعضِکِم0 مًن0 بعضٍ)) به همزادى زن و مرد و نقش تکمیلى آن دو, ولى با یک خاستگاه انسانى, اشاره مى کند.(56) جلوه اى از این نقش متقابل تکمیلى را در این فراز از بیانات حضرت امام به وضوح مى بینیم: ((خدمت مردها هم بسیارش مرهون خدمت زنهاست.
در مردها یک حسى است که اگر ببینند زنها بیرون آمده از خانه ها براى یک مقصدى, اگر قوه شان یکى باشد, ده تا مى شود و در مملکت ما این طور شد که بانوان همدوش بلکه جلوتر از مردها از خانه ها بیرون آمدند و در این راه اسلامى زحمت کشیدند و رنج دیدند, جوان دادند, شوهر دادند, برادر دادند, معذلک رنج کشیدند, عمل کردند, پشتیبانى از اسلام کردند و مردها هم بسیارى به تبع زنها این کار را کردند.))(57).
حضرت امام این واقعیت را با همین مضمون در چند جاى دیگر نیز بیان کرده اند اما نکته قابل توجه آن است که ایشان یک عامل اساسى در حرکت و قیام خودشان و استمرار آن را همین حضور و فداکارى بانوان مى شمارند.
یعنى حضور و حرکت زنان, انگیزه حرکت امام و ادامه آن.
این نکته اى بود که حضرت امام در 13 بهمن 57, یک روز پس از بازگشت به ایران یادآور شدند: ((روز سکوت نیست, روز فعالیت است; هر کس در هر منصبى که هست, در هر مقامى که هست نباید ساکت باشد.
این فریادى که اینها مى زنند, زنها را شما ببینید چه فریاد مى زنند, مردها چه فریاد مى زنند, اینها پشتوانه شما هستند.
((شکّر الله سعیهم)) اگر اینها نبودند, ما هیچ قدمى برنمى داشتیم, اینهایند که من را وادار مى کنند به قدم برداشتن.))(58) و اینچنین است که یک ماه پس از آن, در حالى که انقلاب روزهاى نخست پیروزى را مى گذراند, همه را مرهون بانوان مى شمارند: ((ما همگى مرهون شجاعتهاى شما زنان شیردل هستیم.))(59).
بنابراین, زن و مرد, هم در جامعه و روابط اجتماعى, و هم در فضاى خانه و در مناسبات خانوادگى, دو وجود مکمل یکدیگرند و نه دو قطب مخالفى که وجود هر یک, عرصه را بر دیگرى تنگ مى کند و به ناگزیر یکى باید حذف شود و یا کاملا در خدمت دیگرى باشد.
از این رو در شناخت و تنظیم مناسبات اجتماعى و خانوادگى میان زن و مرد و معرفى وجهه انسانى اجتماعى آنان, حضور و نقشآفرینى هر یک بدون دیگرى را باید ناقص شمرد و صد البته که انسانها در موقعیتها و شرایط متفاوت, وظایف و حقوق متفاوت دارند و در کسب شایستگیهاى ارادى چون ایمان, علم, تقوا و جهاد, کسانى برترند که شایستگى بیشترى کسب کنند, چه زن و چه مرد.
((ما نهضت خودمان را مدیون زنها مى دانیم.
مردها به تبع زنها در خیابانها مى ریختند, تشویق مى کردند زنها مردان را.
خودشان در صفهاى جلو بودند.
زن یک همچو موجودى است که مى تواند ...
یک قدرت شیطانى را بکشد.))(60).
نهم: ارزشهاى وجودى, میزان شخصیت یکى دیگر از الگوهاى دین شناختى در حوزه مسایل بانوان, توجه به ملاکها و معیارهاى حقیقى در ارزشگذارى شخصیت و وزن انسانى و اجتماعى, افراد است.
آنچه حضرت امام, در این خصوص یادآور شده اند جلوه اى از معیارهاى روشن اسلام و تاکیدى بر مفاد رهنمودهایى است که در آیات و روایات و در سیره معصومان(ع) آمده است.
آنچه اساس شخصیت یک انسان را شکل مى دهد فضایل و ارزشهایى است که در عمل اکتسابى خود و بر اساس اراده و تلاش خویش به دست مىآورد.
عواملى چون رنگ, زبان, خویشاوندى, و جنس, تنها در شناخت آدمیان و تمایز میان آنان دخالت دارد و نه در میزان ارزشهاى وجودى و شخصیتى.
قرآن کریم وقتى از آفرینش آدمیان از یک مرد و زن سخن مى گوید, هم, یکسان بودن آنان در منشا آفرینش را یادآور مى شود و هم اینکه این منشا, فقط مرد یا فقط زن نیست, بلکه ((مًن0 ذَکَرٍ وَ اِن0ثىُ)); مرد و زن با هم.
آنچه خاستگاه تمایز در این مرحله و شاخه شاخه شدن و قبیله قبیله گشتن آدمیان یعنى ((وَ جَعَل0ناکِم0 شِعِوبا و قَبائلَ)) است, امکان شناخت یکدیگر و تفاوت گذارى میان آنان در این مقطع است که جز نخستین و ضرورىترین نیازهاى زندگى اجتماعى و حتى خانوادگى است.
همان که قرآن با تعبیر ((لًتَعُارَفِوا)) از آن یاد مى کند.
تا اینجا, عوامل تمایز نوعا طبیعى و خارج از اراده و خواست اولیه خود افراد است و به هر حال ملاک و میزانى براى ارزشگذارى نیست و اینچنین است که در این مرحله هیچ تفاوتى میان آدمیان در پیشگاه خداوند نیست چرا که همه آفریده او و رابطه وجودىاشان با آفریدگار یکسان است.
آنچه وجه تمایز و در واقع میزانى براى ارزشهاى وجودى و شخصیتى انسان, زن یا مرد, به شمار مى رود همان است که قرآن در پى اشاره به یکسانى آفرینش و تفاوتهاى طبیعى و خاستگاه آن, با تعبیر ((اًن اکرمَکِم0 عند الله اتقیُکم)) از آن یاد مى کند.(61) ((تقوا)) در معناى حقیقى و گسترده آن که اینک مجال پرداختن به شرح آن نیست, شامل پایبندى به همه مقررات دینى و احکام الهى و همه ارزشهاى دینى مى گردد.
لذا اگر در جاى دیگرى از فضیلت جهاد و تفاوت مجاهدان و قاعدان سخن مى گوید و تصریح مى کند که خداوند ((جهاد))گران را بر ((قعود))پیشگان, برترى ویژه اى داده است, در واقع یک مصداق اگر از تمایز میان ((عالم)) و ((جاهل)) و طبعا برترى ((عالم)) برروشن از تقواپیشگى و کسب ارزش جهاد است.(62).
((جاهل)) و در واقع, ((علم)) بر ((جهل)) سخن مى گوید, میزانى را ارائه مى دهد که امرى اکتسابى است و جنسیت ملاکى براى دستیابى به آن نیست.(63) آیات چندى نیز که تفاوتهاى ارزشى میان آدمیان را یادآور مى شود, مثالها و نمونه هایى را که شاهد مى گیرد امورى خارج از جنسیت است.
((خبیث)) و ((طیب))(64), ((اعمى)) و ((بصیر)) و ((ظلمات)) و ((نور))(65) و ((زندگان)) و ((مردگان))(66), ((بهشتیان)) و ((دوزخیان))(67), ((موئمن)) و ((فاسق))(68) و موارد چند دیگرى که در عدم همسانى و تمایز آشکار میان دو دسته از مردمان بیان کرده است.(69) فهم تفاوت میان نمونه ها و تمثیلها نیز امرى است وجدانى که قرآن به داورى وجدان خود مردمان وانهاده است و نیازى به استدلال ندارد.
اگر قرآن کریم از تفاوت و مراتب متفاوت آدمیان در نظام آفرینش نیز سخن گفته, یکى به این هدف شمرده است که تفاوتها, منشا و موجب احساس ((نیاز متقابل)) و در نتیجه ((خدمت متقابل)) و تنظیم و تقویت مناسبات و روابط اجتماعى باشد, و همه در خدمت هم باشند,(70) و دیگرى به این هدف که زمینه آزمون آنان فراهم آید.(71) کما اینکه در تنظیم روابط اجتماعى و مناسبات میان آدمیان که طبعا بر اساس جعل و در چارچوب قرارهاى اعتبارى و ((نظام تشریع)) مى باشد بر همسانى زنان و مردان در اختصاص داشتن دستاورد هر یک به خود, تاکید مى ورزد و هر یک از آن دو را صاحب ارزشها و سرمایه هاى مادى و معنوى خود مى داند و کسى را نرسد که چشمداشتى به سهم یا کسب دیگرى داشته باشد: ((و لا تَتَمَنوا ما فضل الله بعضَکم على بعضٍ لًلرجال نصیبٌ ممّا اک0تَسَبِوا و للنسا نصیبٌ مما اکتسبن)).(72).
و اگر در جایى نیز پس از تاکید بر یکسانى و همسانى ((حقوق)) با ((تکالیف)) زنان, در چارچوب روابط زناشویى (به حدس قوى) یا فراتر از آن در مناسبات اجتماعى (به احتمالى), به یک نوع برترى مردان بر زنان حکم داده است(73), در مقام تشریع و چارچوب ((تدبیر منزل)) یا ((تنظیم روابط اجتماعى)) است که طبعا مسوئولیتهاى سنگین ترى متوجه مردان است و پرواضح است که این تمایز ربطى به ارزشهاى اکتسابى هر یک از آن دو, در زمینه هایى که اسلام آنها را مایه ارزش مى داند; ندارد.
و به بیان علامه طباطبایى: ((ان الاعمال التى یهدیها کل من الفریقین الى المجتمع هى الملاک لما اختص به من الفضل, و انّ من هذا الفضل ما تعیّن لحوقه بالبعض دون البعض کفضل الرجل على المراه فى سهم الارث, و فضل المراه على الرجل فى وضع النفقه عنها, فلا ینبغى ان یتمنّاه متمن, و منه ما لم یتعیّن الا بعمل العامل کائنا من کان کفضل الایمان و العلم و العقل و التقوى و سائر الفضائل التى یستحسنها الدین, و ذلک فضل الله یوئتیه من یشا و اسئلوا الله من فضله)).(74).
مضمون سخن این مفسر بزرگ این است: ((ملاک امتیاز و ارزش, در هر یک از زن یا مرد, اعمالى است که تقدیم جامعه مى کنند.
البته پاره اى امتیازات امرى اختصاصى است مثل افزونى سهم ارث مرد بر زن, و امتیاز زن بر مرد در عدم مسوئولیت نسبت به نفقه.
در این بخش هیچ کس نباید چشمداشتى نسبت به امتیاز دیگرى داشته باشد.
و بخش دیگر تنها به عامل آن بستگى دارد, هر کس مى خواهد باشد.
ارزش و امتیاز ایمان و دانش و عقل و پرهیزگارى و سایر ارزشهایى که دین مى پذیرد, همه از این نوع است.
ارزش و امتیازى است که خداوند به هر کس بخواهد مى دهد و توفیق آن را باید از خداوند خواست.)) و اینچنین است که حضرت امام خمینى در تاکید بر فداکارى اعجابآمیز زنان بزرگ ایران در طول جنگ, یادآور مى شوند: ((اینجانب در طول این جنگ, صحنه هایى از مادران و خواهران و همسران عزیز از دست داده دیده ام که گمان ندارم در غیر این انقلاب نظیرى داشته باشد)) و آنگاه به نمونه اى از ایثار و ارزشهاى متعالى و افتخارآمیز بانوان به عنوان یک خاطره فراموش نشدنى مى پردازند: ((و آنچه براى من یک خاطره فراموش نشدنى است, با اینکه تمام صحنه ها چنین است, ازدواج یک دختر جوان با یک پاسدار عزیز است که در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسیب دیده بود.
آن دختر شجاع با روحى بزرگ و سرشار از صفا و صمیمیت گفت حال که نتوانستم به جبهه بروم, بگذار با این ازدواج دَی0ن خود را به انقلاب و به دینم ادا کرده باشم.
عظمت روحانى این صحنه و ارزش انسانى و نغمه هاى الهى آن را نویسندگان, شاعران, گویندگان, نقاشان, هنرپیشگان, عارفان, فیلسوفان, فقیهان و هر کس را که شماها فرض کنید, نمى توانند بیان و یا ترسیم کنند و فداکارى و خداجویى و معنویت این دختر بزرگ را هیچ کس نمى تواند با معیارهاى رایج ارزیابى کند)).(75) و این مصداقى از رهنمود آسمانى حضرت صادق(ع) است که فرمود: ((الاسمراه الصالحه خیرٌ من الفً رجلٍ غیر صالح));(76) زن صالح, به از هزار مرد ناصالح است.
و در بیان دیگر فرمود: ((لیس للمراه خَطَرٌ, لا لصالحتهًن و لا لطالحتهن, امّا صالحتهنّ فلیس خطرها الذهب و الفضه.
و اما طالحتهن فلیس التراب خطرها; التراب خیر منها;))(77) ((زن را ارزش و بهایى نیست, نه براى صالح آنان و نه براى ناصالحشان.
اما صالح آنان, در مقابلش, طلا و نقره برابرى نمى کند, و اما ناصالح آنان, ارزش خاک نیز ندارد و خاک بهتر از او است.)) در ضد ارزشها نیز, تفاوتى میان زن و مرد نیست و این درست برخلاف تصور جاهلى و باور خرافه اى برخى مردم است که قبح ارتکاب گناه توسط زنان را در مواردى بیشتر مى دانند و ننگ آن را براى او حتى اگر توبه کند جاودانه مى شمارند, اما مرد را حتى اگر اصرار بر آن ورزد مستحق چنین سرزنشى نمى شمارند.
علامه طباطبایى, خاستگاه چنین خرافه اى را همان تصور دوران جاهلیت مى شمارد که آنان را به زنده به گور کردن دختران وا مى داشت.
علت اصلى این بود که در تصور آنان دختر وقتى بزرگ مى شد و به همسرى دیگرى درمىآمد بازیچه دست او مى شد و شوهر هر گونه که مى خواست از او بهره مى جست و این مایه ننگ خانواده دختر بویژه پدر او بود.
آنگاه مى افزاید: ((و قد بقى من هذه الخرافات بقایا عند المسلمین ورثوها من اسلافهم, و لم یغسل رینها من قلوبهم المربّون, فتراهم یعدّون الزنا عارا لازما على المراه و بیتها و ان تابت دون الزانى و ان اصرّ, مع ان الاسلام قد جمع العار و القبح کله فى المعصیه, و الزانى و الزانیه سوا فیها));(78) ((ته مانده هایى از این خرافه ها بین مسلمانان مانده است و از پیشینیان خود به ارث برده اند و مربیان جامعه, زنگار این خرافه ها را از دلهاى آنان نشسته اند.
لذا مى بینى که زنا را ننگى ماندگار نسبت به زن و خانواده اش, حتى اگر توبه کند مى شمارند اما مرد زناکار را حتى اگر اصرار ورزد, نه.
با اینکه اسلام ننگ و زشتى را همه در گناه مى داند و مرد بدکاره و زن بدکاره, از این نظر یکسانند.)) حضرت امام نیز چند روز پیش از پیروزى انقلاب اسلامى با اشاره به موقعیت زنان در جمهورى اسلامى مى افزایند: ((ما همه گونه آزادى را به زن خواهیم داد, البته جلوى فساد را مى گیریم و در این مورد, دیگر بین زن و مرد فرقى نیست.))(79).
میزان ارزش.
تا اینجا, سخن از این رفت که شخصیت آدمى, بسته به ارزشها و اعمالى است که کسب مى کند اما اینکه میزان ارزش چیست و ملاک فضیلت کدام است, موضوعى است که نیازى به شرح آن نیست و جاى جاى سخنان حضرت امام, مستقیم و غیر مستقیم گویاى ارزشهاى متعالى انسانى و اسلامى و موازین آن است.
به اجمال, تنها اشاره به دو فراز از سخنان آن بزرگوار مى شود; یکى در شرح برخى امور که در رژیم فاسد گذشته به عنوان ارزشهاى واقعى ترویج مى شد, و دیگرى در اشاره به ارزشهاى حقیقى.
((وقتى در قشر توده هاى مردم نگاه مى کردى, در بین زن و مرد هر دو طایفه, ارزش به لباس بود و به طرز پوشیدن لباس و دوختن لباس و آرایش, هر که بهتر لباس مى پوشید و شیک تر بود در لباس, ارزشش پیش مردم بیشتر بود و هر زنى که آرایشش به طرز اروپایى بود و لباسش از آنجا الهام مى گرفت, این پیش زنها هم ارزشش زیادتر بود, البته پیش اکثر, ارزشها همه به امور مادى بود.))(80).
پیش از پیروزى انقلاب اسلامى, در پاریس, وقتى یکى از خبرنگاران زن به حضور حضرت امام مى رسد و مطرح مى کند که چون امام وى را به عنوان یک زن پذیرفته است, این نشان مى دهد که نهضت, برخلاف تبلیغات دیگران که آن را عقب مانده مى شمارند, یک نهضت مترقى است!
حضرت امام, اشاره مى کنند که صرف پذیرفتن یک خبرنگار زن ((دلیل بر این نیست که اسلام مترقى است)) و بعد با اشاره به تصور ناصحیح برخى افراد از ترقى, اضافه مى کنند: ((ترقى به کمالات انسانى و نفسانى است و بااثر بودن افراد در ملت و مملکت است, نه اینکه سینما بروند و دانس بروند.
و اینها ترقیاتى است که براى شما درست کرده اند و شما را به عقب رانده اند.))(81).
دهم: زن, آزاد و مسوئول در تعیین سرنوشت یکى از مهمترین الگوهاى دین شناختى حضرت امام در حوزه مسایل زنان که در واقع وجهى اساسى در تمایز میان اندیشه و نگاه ایشان و بسیارى از بزرگان دیگرى که از زبان دین سخن مى گفتند و مى گویند, به شمار مى رود, اصل و محور فراگیر و گسترده اى است که در اینجا با عنوان مسوئولیت و دخالت در سرنوشت از آن نام مى بریم.
این مهم با توجه به سرفصلها و موضوعات متعددى که در مصداق یابى آن از منظر اندیشه امام وجود دارد مى تواند با تعابیر دیگر و یا در چند بخش مجزا مطرح شود.
مجال اندک مقاله چاره اى جز شرح اجمالى و پرداختن فهرست گونه به بخشى از عناوینى که زیرمجموعه این اصل قرار مى گیرند, باقى نمى گذارد.
آنچه در این بخش مورد نظر است عمدتا از وجهه نظر مسوئولیت عملى زن در دو حوزه فرد و جامعه است و نگاهى به بِعد کلامى و مباحث انسان شناختى ندارد.
در آن زمینه به همان شرحى که در محور ((خوشبختى, کالاى مشترک)), آمد بسنده مى کنیم.
تردیدى نیست و کسى نیز نمى تواند تردید کند که زن نیز یکسان با مرد, در سرنوشت خود دخیل است و پاسخگوى عمل خود مى باشد.
مدار تکلیف و مسوئولیت, عبارت است از اراده و اختیار و آزادى عمل از یک سو, و خرد و آگاهى از سوى دیگر.
و هر انسانى, زن یا مرد, در گرو دستاوردها و اکتسابات خود است, چه خوب و چه بد: ((کلّ نفس بما کسبت رهینه))(82) و: ((لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت)).(83) در اینها تردیدى نیست و کسى نیز تردید نکرده است و نیازى به شرح و بسط آن نمى باشد.
آنچه در این مختصر از منظر دین شناسى امام به آن اشاره مى کنیم, همسانى زن و مرد و مسوئولیت مشترک آنان در حوزه عمل بانوان بویژه در زمینه هاى حضور اجتماعى مى باشد.
مظاهر حضور اجتماعى اعم از تلاشهاى فرهنگى, آموزشى, سیاسى و هنرى, تحصیل, اشتغال, و تولیدات صنعتى, کشاورزى و دامى و دیگر فعالیتهاى اجتماعى با ((حفظ جهات شرعى)) اختصاص به قشرى یا جنسى خاص ندارد و زنان نیز نه تنها حق پرداختن به آنها را دارند بلکه در بسیارى موارد تکلیف دینى و اجتماعى آنان به شمار مى رود و تلاش حضرت امام نیز طى سالهاى مبارزه و پس از آن, از جایگاه مرجعى بزرگ و رهبرى که فقط و فقط از موضع احکام دین و تکالیف اسلامى سخن مى گوید, مصروف این شد که بانوان را به صحنه آورد و از قید و بندهاى خرافه اى و محرومیتهاى خودساخته اى که بر تلاش اجتماعى و نقشآفرینى آنان با توطئه دشمنان و ناآگاهى توسط برخى دوستان بسته شده بود بگشاید و آنان را به مرحله اى از رشد و بالندگى برساند که در ردیف یکى از افتخارات خود و جامعه اسلامى در آغاز وصیت نامه ((ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خرد و کلان درسیاسى الهى خویش اعلان کند:.
صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان, در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند ...
و از محرومیتهایى که توطئه دشمنان و ناآشنایى دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند, شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند, خارج نمودند.))(84).
اصل همسانى زن و مرد در جایگاه اجتماعى و حضور سازنده و فعال در صحنه هاى مختلف جامعه به عنوان یک انسان مستقل, امرى نیست که آشنایان به اسلام بىآلایش و رها از داوریهاى پیش ساخته و تکلفهاى خودساخته, به آن اذعان نداشته باشند.
مفسر عالى قدر, علامه طباطبایى در شرح جایگاه اجتماعى زن در بیانى کلى مى نویسد:.
((و اما وزنها الاجتماعى: فان الاسلام ساوى بینها و بین الرجل من حیث تدبیر شوئون الحیاه بالاراده و العمل فانهما متساویان من حیث تعلق الاراده بما تحتاج الیه البِنیه الانسانیه فى الائکل و الشرب و غیرها من لوازم البقا, و قد قال تعالى: ((بعضکم من بعض))(85), فلها ان تستقل بالاراده و لها ان تستقل بالعمل و تمتلک نتاجها کما للرجل ذلک من غیر فرق, ((لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت)).
محصول این بخش سخن علامه این است که زن در برآوردن نیازهاى انسانى و اجتماعى خویش با مرد یکسان است و مى تواند مستقلا تصمیم بگیرد و مستقلا عمل کند و مالک دستاوردهاى خود است.
در نگاه ایشان تنها دو ویژگى در زن است که طبعا و به مقتضاى آن دو, مسوئولیتهاى خاصى را متوجه او مى سازد: ((احدیهما: انها بمنزله الحرث فى تکوّن النوع و نمائه فعلیها یعتمد النوع فى بقائه فتختص من الاحکام بمثل ما یختص به الحرث, و تمتاز بذلک من الرجل.
و الثانیه: ان وجودها مبنى على لطافه البنیه و رقّه الشعور, و لذلک ایضا تاثیر فى احوالها و الوظائف الاجتماعیه المحوّله الیها.))(86).
((آن دو ویژگى, یکى جایگاه و مسوئولیت زن در چرخه شکل گیرى وجود آدمى و رشد آن است که بقاى نسل متکى بر این جایگاه است و طبعا در ((تشریع)) و تنظیم مناسبات اجتماعى به مقتضاى آن و نه بیشتر, احکام و مسوئولیتهایى را متوجه او مى سازد, و دوم, ساختار لطافتآمیز و ظرافتهاى ادراکى وى است که به گونه اى در مسوئولیتهاى محوله به او تاثیرگذار مى باشد)) و شرح آن در بخش دیگرى از همین نوشته با عنوان ((عاطفه زن, نقطه عطف زندگى)) آمده است.
حضرت امام به مقتضاى شناخت همه جانبه و عمیقى که از آموزه هاى دینى دارند ـ به شرحى که در مقدمه گذشت ـ رسالت خود و انقلاب اسلامى را دستیابى زنان به مقام والاى انسانى مى دانند, به گونه اى که بتواند در سرنوشت خود دخالت کند: ((ما مى خواهیم زن به مقام والاى انسانیت برسد.
زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.))(87) اگر قرآن کریم سرنوشت جوامع را به دست خود آنان مى داند و پیشرفت و تحولات نیک آن را در سایه تلاشهاى آحاد جامعه معرفى مى کند(88) و انحطاط اخلاق و فرهنگ و زوال نعمتها و شکست تمدنها را نیز ناشى از عملکرد خود مردم مى شمارد(89) این ((مردم)) اختصاص به گروهى خاص ندارد.
جلوه اى از این اصل قرآنى همان است که در سخنان امام بارها بر آن تاکید شده است; از جمله اینکه: ((اسلام زن را مثل مرد در همه شوئون, همان طورى که مرد در همه شوئون دخالت دارد, دخالت مى دهد.))(90) حضرت امام چنان که اشاره شد, دخالت در سرنوشت خود و شوئون اجتماعى را نه تنها حق بانوان بلکه تکلیف شرعى و به عنوان عمل به وظیفه دینى و اجابت دعوت الهى مى شمارند و این, آن الگویى است که ما را در شناخت بیشتر دین یارى مى دهد و یک عامل اساسى در برترى اسلام در تکریم شخصیت زنان و حمایت از حقوق اجتماعى و سیاسى آنان و تاکید بر مشارکت و حضور آنان در عرصه هاى مختلف اجتماعى در مقایسه با دیگر مکاتب و نظامها است.
((این بانوان را کى بسیج کرده که در همه شوئون کشور دخالت مى کنند و دخالت بجایى هم مى کنند؟
اینها را کى, اینها را خدا دعوت کرده است.
اینها لبیک براى خدا دارند مى گویند.))(91) پیامبر اکرم(ص) دعوت خویش را از روز نخست متوجه همه اقشار اجتماعى مى دانست.
دومین فردى که به او ایمان آورد یک زن بود که تا آخر نیز به پاى ایمان خویش ایستاد و آنهمه فداکارى کرد و نام خویش را به عنوان یکى از چهار زن برگزیده جهان توحید ثبت نمود.
زنان در همه صحنه ها حضور داشتند, حضورى مسوئولانه و از سر اداى وظیفه دینى و رسالت ایمانى خود.
حضورى که در پاسخ به نداى پیامبر(ص) بود.
در نخستین بیعتى که با پیامبر(ص) پیش از هجرت در عَقَبه, از جانب چند نفر از مردم یثرب که هنوز نام ((مدینه)) را نیز به خود نگرفته بود, صورت گرفت, از زنى به نام هفرا دختر عبید بن ثعلبه نام برده شده است و در اهمیت حضور وى همان بس که برخى علت نامگذارى آن بیعت به ((بیعه النسا)) را همین مى دانند.
در بیعت دوم در سال بعد نیز حداقل دو زن حضور داشتند.
در بیعت عمومى مردم مکه هنگام فتح آن نیز همه شرکت جستند.
قرآن کریم نیز به مساله استقبال زنان از بیعت پرداخته و پیامبر(ص) را موظف به پذیرش آن کرده است.(92) در جریان هجرت نیز که یک امر حیاتى براى مسلمانان بود, چه در هجرت مخفیانه به حبشه که از جمع حدود یکصد نفر مهاجران, نزدیک 20 نفر زن شرکت داشت, و چه در هجرت به مدینه, پیش از هجرت پیامبر(ص) و پس از آن که مسلمانان اموال خویش را در مکه نهاده و به دنبال پیامبر(ص) روانه مدینه مى شدند و حدود 500 کیلومتر راه را با دشوارى بسیار طى مى کردند.
حضرت امام در باب ضرورت مشارکت بانوان در آنچه که به سرنوشت جامعه اسلامى مربوط مى شود, در حوزه هاى مختلف اجتماعى, بیانات بسیارى دارند که پرداختن به همه نکات و آموزه هاى آن از مجال بحث بیرون است.
آنچه در این مختصر بازگو مى شود تنها اشاراتى بس کوتاه, آن هم به بخشى از محورها و عناوین است, افزون بر آنچه در سایر بخشهاى مقاله آمده است.
مشارکت سیاسى: یکى از محورهایى که در حضور اجتماعى بانوان, سخت مورد تاکید حضرت امام است, مساله مشارکت سیاسى آنان مى باشد: ((زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد.
زنها در جمهورى اسلام راى باید بدهند.
همان طورى که مردان حق راى دارند, زنها حق راى دارند.))(93) ((همان طورى که مردها باید در امور سیاسى دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند, زنها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند.
زنها هم باید در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى همدوش مردها باشند.))(94)ادامه در صفحه 418 آنچه در این نوشته, به عنوان محور اصلى دنبال مى شود, این نکته اساسى است که حضرت امام اینها همه را از موضع دین و در بقیه از صفحه 41 جایگاه معرفى اسلام بازگو مى کنند.
و چهره اى که از دین و شریعت ترسیم مى کنند جز این نیست که بانوان دوشادوش مردان در عرصه هاى مختلف اجتماعى و شوئون زندگى حضور فعال و مسوئولانه دارند: ((خانمها براى اینکه یک چیزى مثلا دستشان بیاید, ـ یک ـ یا فرض کنید که صاحب منصب بشوند نمىآیند بیرون خودشان و بچه هایشان را به کشتن بدهند.
این اسلام و قرآن است که خانمها را آورده است بیرون و همدوش مردها بل جلوتر از مردها وارد در صحنه سیاست کرد.))(95).
حضور در عرصه سازندگى: یکى دیگر از صحنه هاى مشارکت فراگیر, مساله سازندگى همه جانبه کشور و جامعه است که هیچ کس نباید و نمى تواند تردید کند که بدون حضور فعال بانوان جامعه اسلامى بتوان در این مهم توفیق کامل به دست آورد.
در این خصوص نیز حضرت امام, تاکیدهاى زیادى دارند: ((همه ملت ایران, همه ملت ایران, چه بانوان و چه مردان باید این خرابه اى که براى ما گذاشته اند, بسازند.
با دست مرد تنها درست نمى شود, مرد و زن باید با هم این خرابه را بسازند.))(96) ((زنان شیردل و متعهد, همدوش مردان عزیز به ساختن ایران عزیز پرداخته چنان که به ساختن خود در علم و فرهنگ پرداخته اند و شما شهر و روستایى را نمى یابید جز آنکه در آنها جمعیتهایى فرهنگى و علمى از زنهاى متعهد و بانوان اسلامى ارجمند به وجود آمده است.))(97) حضرت امام اساسا معناى آزادى صحیح بانوان را نیز همین مى شمارند که آنان بتوانند با حفظ شوئون دینى و انسانى خود, در سازندگى کشور نقش ایفا کنند: ((امروز زنان در جمهورى اسلامى همدوش مردان در تلاش سازندگى خود و کشور هستند و این است معناى آزادزنان و آزادمردان, نه آنچه در زمان شاه مخلوع گفته مى شد, که آزادى آنان, در حبس و اختناق و آزار و شکنجه بود)).(98).
یکى از عرصه هاى حضور اجتماعى که از منظر دینى, بانوان تلاش فرهنگى: وظیفه دارند در آن مشارکت فعال داشته باشند, تلاش در عرصه فرهنگ به معناى وسیع کلمه است.
و حضرت امام, بارها بر این مهم که طبعا بخش عمده اى از حیات اجتماعى را در بر مى گیرد تاکید کرده اند: ((شما مى دانید که فرهنگ اسلام در این مدت مظلوم بود, در این مدت چند صد سال, بلکه از اول بعد از پیغمبر سلام الله علیه تا برسد به حالا فرهنگ اسلام مظلوم بود, احکام اسلام مظلوم بودند, و این فرهنگ را باید زنده کرد و شما خانمها همان طورى که آقایان مشغول هستند, همان طورى که مردها در جبهه علمى و فرهنگى مشغول هستند, شما هم باید مشغول باشید.))(99).
مشارکت در نظارت عمومى: نظارت فعال و متعهدانه بر آنچه در جامعه اسلامى بویژه در اجزا نظام اسلامى مى گذرد و تلاش براى حسن جریان امور, وظیفه اى است شرعى و متوجه همه افراد جامعه, چه زن و چه مرد.
زن نیز باید در نظارت بر امور, خود را مسوئول بداند.
نظارت مسوئولانه علاوه بر آگاهیهاى لازم, نیازمند حضور فعال و اظهارنظر در مسایل است: ((باید همه زنها و همه مردها در مسایل اجتماعى, در مسایل سیاسى وارد باشند و ناظر باشند; هم به مجلس ناظر باشند, هم به کارهاى دولت ناظر باشند, اظهارنظر بکنند.))(100) این سخن امام, شعاعى از فرمان قرآن کریم است که به صراحت پیوند مسوئولانه و ایمانى زنان و مردان موئمن را یادآور مى شود و آنان را عهده دار مسوئولیت امر به معروف و نهى از منکر مى شمارد, همان گونه مسوئول اقامه نماز و اداى زکات و پیروى از خدا و رسول مى داند: ((و الموئمنون و الموئمنات بعضهم اولیا بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوه و یوئتون الزکوه و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم.))(101).
آرى به گفته قرآن, این چنین جامعه اى با چنان پیوندهاى ایمانى و مناسبات اجتماعى مسوئولانه و نظارت همه جانبه در کنار انجام دیگر وظایف دینى است که مورد لطف و عنایت خداوند قرار مى گیرد.
حضور در دفاع و تدارک میدان نبرد: تحمیل جنگى ناخواسته بر ملت انقلابى ایران, فرصتى تاریخى را براى بانوان مجاهد و فداکار فراهم آورد که گوهر وجود ایمانى و ارزشهاى انسانى خویش را به زیباترین و گویاترین شکل به نمایش گذارند و زمینه اى شد که حضرت امام نیز وجه دیگرى از مشارکت بانوان در مقدرات اساسى جامعه و سرنوشت خویش را بازگو کنند.
و اینچنین بود که یکى از محورهاى اساسى در بیانات حضرت امام در باره جنگ تحمیلى و دفاع مقدس را, ضرورت و نحوه حضور بانوان و تلاش جهادى آنان تشکیل مى دهد; از آموزش نظامى گرفته تا تدارکات جبهه, تربیت فرزندان و تشویق همسران و بستگان براى حضور در میدان نبرد, حضور در سپاه و ارتش و حتى حضور خود بانوان در جهاد دفاعى که مسوئولیتى مشترک میان زن و مرد است.
و اینها همه از نگاه دینى, تحلیل و استدلالهاى روشن و انکارناپذیرى دارد.
((زنان در صدر اسلام با مردان در جنگها هم شرکت مى کردند.
ما مى بینیم و دیدیم که زنان همدوش مردان بلکه جلوتر از آنان در صف قتال ایستادند, خود و بچه هاى خود و جوانان خودشان را از دست دادند و باز هم مقاومت کردند.))(102) ((اگر خداى نخواسته زمانى یک هجومى به مملکت اسلامى بشود باید همه مردم, زن و مرد حرکت کنند.
مساله دفاع این طور نیست که تکلیف منحصر به مرد باشد یا اختصاص به یک دسته اى داشته باشد; همه باید بروند و از مملکت خود دفاع بکنند.))(103) ((من از آنچه تا کنون به همت مردان و زنان باشرف و رزمنده شده است, امید آن دارم که در بسیج همه جانبه آموزش نظامى و عقیدتى و اخلاقى و فرهنگى با تایید خداوند متعال موفق شوند و دوره تعلیمات و تمرینهاى عملى نظامى و پارتیزانى و چریکى را شایسته و به طورى که سزاوار یک ملت اسلامى بپاخاسته است به پایان رسانند.))(104).
استدلال بر ضرورت آموزش نظامى توسط بانوان در شکلهاى مختلف آن نیز کاملا روشن است.
کما اینکه امام خطاب به جمعى از بانوان مى فرمایند: ((اگر دفاع بر همه واجب شد, مقدمات دفاع هم باید عمل بشود.
از آن جمله قضیه اینکه ترتیب نظامى بودن, یاد گرفتن انواع نظامى بودن را براى آنهایى که ممکن است.
این طور نیست که واجب باشد بر ما که دفاع کنیم و ندانیم چه جور دفاع کنیم.
باید بدانیم چه جور دفاع مى کنیم ...
البته در آن محیطى که شما تعلیم نظامى مى بینید باید محیط صحیح باشد, محیط اسلامى باشد, همه جهات عفاف محفوظ باشد, همه جهات اسلامى محفوظ باشد.))(105).
پایان بخش این محور, سخن دیگرى از حضرت امام در پیش از پیروزى انقلاب است که هم تاکیدى بر مشارکت مسوئولانه بانوان در جهاد شرعى است و هم تاکیدى بر حضور فعال در جامعه و مشارکت در امورى که به سرنوشت آنان مربوط مى شود: ((این تبلیغات که ((اگر اسلام پیدا شد مثلا دیگر زنها باید بروند توى خانه ها بنشینند و قفلى هم درش بزنند که بیرون نیایند)) این چه حرف غلطى است که به اسلام نسبت مى دهند.
صدر اسلام زنها توى لشکرها هم بودند, توى میدانهاى جنگ هم مى رفتند.))(106).
یازدهم: عفاف و حجاب, دژى تسخیرناپذیر وقتى از منظر اندیشه و نگاه امام خمینى به دین شناسى در حوزه مسایل زنان مى پردازیم ضرورت حفظ شوئون و شرایطى که یک زن مسلمان باید در حضور اجتماعى و سلوک و رفتار خویش به آن کاملا پایبند باشد, بخوبى آشکار است.
همان که از آن به عفاف و پاکدامنى, و به حجاب و پوشش شرعى یاد مى کنیم.
انقلاب و مبارزه تا پیروزى هنر امام بود, اما هنر بزرگ و بى بدیل امام این بود که این همه را با صبغه دینى و کاملا منطبق بر خواستها و ارزشهاى دینى سامان داد.
آوردن بانوان به صحنه انقلاب و میدان مبارزه بى شک هنر امام بود.
اما هنر بى نظیر وى آن بود که آنان را با تاکید بر حفظ شوئون شرعى به صحنه آورد و در میدان دفاع از دستاوردهاى انقلاب, حاضر نگه داشت; تا آنجا که انقلاب او, ((انقلاب چادرها)) نام گرفت.
این حقیقت شیرین از یک منظر جاى شگفتى ندارد چرا که امام اساسا یکى از اهداف قیام خود را نجات جامعه از فرهنگ بى بند و بارى و زدودن مظاهر هتک کرامت بانوان و آنچه خود امام از آن تعبیر به ((آزادى وارداتى)) مى کرد بود.
هنر امام این بود که نه ضرورت حضور اجتماعى و سازنده بانوان در سرنوشت خود و جامعه را فداى یکسویه نگرى و تنگ نظرى به دین و جایگاه زن نمود و نه به عذر مبارزه و حضور بانوان در صحنه هاى مختلف آن, چارچوبهاى شرعى و شوئون مورد نظر شریعت در روابط اجتماعى بانوان را نادیده گرفت.
در نگاه امام, شخصیت اجتماعى و کرامت انسانى زن مسلمان و حضور سازنده او در جامعه و نقش کامل وى در تعیین سرنوشت خود, تنها با حفظ همه جهات شرعى که در اینجا از آن با نام عفاف و حجاب یاد مى کنیم, ممکن است و طبعا و لزوما تحلیل شخصیت و ارائه چهره اجتماعى زن مسلمان از منظر دین شناسى امام, در هر جایگاه و مسوئولیتى که قرار مى گیرد, عفاف و حجاب به معناى وسیع و صحیح آن به عنوان یک اصل محورى, حضور دارد و صد البته که نه ((عفاف)) مى تواند در دایره بسته سلیقه این دین مدار یا سهل انگارى و ولنگارى فکرى و اعتقادى آن توجیه گر, تفسیر و تعیین مصداق گردد و نه ((حجاب)) بر مدار تنگ نظرى و تعصب بیجاى این فرد یا آن گروه مى چرخد و نه موم صفت مى تواند هر روز و به دلخواه هر کس به شکلى در آید.
چارچوب شرعى آن مشخص است و هر جا نیز عرف, موضوع حکم شرع باشد, مردم عرف خود را مى شناسند.
حضرت امام, بارها بر انجام وظایف و مسوئولیتهاى اجتماعى بانوان تاکید ورزیده اند و در عین حال حفظ سایر شوئون دینى را یادآور شده اند: ((امروز باید خانمها وظایف اجتماعى خودشان را و وظایف دینى خودشان را باید عمل بکنند و عفت عمومى را حفظ بکنند و روى آن عفت عمومى, کارهاى اجتماعى و سیاسى را انجام دهند.))(107).
امام وظیفه دینى را در جاى دیگر با اشاره به وضعیت مطلوب کنونى در ایران شرح مى دهند: ((همان طورى که مردها باید در امور سیاسى دخالت کنند و جامعه خودشان را حفظ کنند, زنها هم باید دخالت کنند و جامعه را حفظ کنند.
زنها هم باید در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى همدوش مردها باشند.
البته با حفظ آن چیزى که اسلام فرموده است, که بحمدالله امروز در ایران جارى است.))(108) این جلوه اى از همان سخن امیرالموئمنین(ع) است که حیا و عفت را از صفات و دستاوردهاى ایمان شمرد و جز سجایاى آزادگان و رسم نیکان دانست: ((ان الحیا و العفّه من خلائق الایمان و انّهما لسجیّه الائحرار و شمیه الائبرار));(109).
((حیا و پاکدامنى, نشانه آزادگى و جوانمردى و لازمه ایمان است.)) ملتى که آزادى یافته, لازمه آزادى را حیا و پاکدامنى و رها شدن از فرهنگ بى بند و بارى مى داند.
پاکدامنى و حجاب نشانه آزادگى است و مردان و زنان آزاده, آنانند که با حیا و پاکدامن باشند.
آزادگى, خاستگاه و سرمنشا بسیارى صفات نیک و سلوک پسندیده از جمله حیا و خویشتندارى است.
این سخن امام صادق(ع) است که ((حریت)) را جامع صفاتى مى شمارد که اگر حتى یکى از آنها در کسى نباشد, خیر چندانى در وى نیست; وفادارى, تدبیر, حیا, حسن خلق و در نهایت که به تعبیر امام(ع) جامع صفات دیگر است, آزادى: ((خمس خصال من لم تکن فیه خصله منها فلیس فیه کثیر مستمتع; اولها: الوفا, و الثانیه: التدبیر, و الثالثه: الحیا, و الرابعه: حسن الخلق, و الخامسه ـ و هى تجمع هذه الخصال ـ: الحرّیه.))(110).
حضرت امام در جاى دیگرى مى فرماید: ((بانوان محترم ایران ثابت کردند که دستخوش این طور توطئه ها نشده اند و نمى شوند و ثابت کردند که در دژ محکم عفت و عصمت هستند و جوانان صحیح و نیرومند و دختران عفیف و متعهد به این کشور تسلیم خواهند کرد و هیچ گاه نخواهند در آن راههایى که قدرتهاى بزرگ براى تباه کردن این کشور پیش پاى آنها گذاشته بود, به آن راهها نخواهند رفت.))(111) بنابراین, حفظ جهات شرعى به صورت کامل در همه صحنه هاى حضور اجتماعى به معناى وسیع کلمه, یک الگوى محورى, براى دین شناسى در حوزه مسایل زنان از منظر حضرت امام است.
حضرت امام, حتى بانوان را به آموزش نظامى تشویق کرد و آن را در شرایطى واجب شمرد, و یا به عنوان نمونه از عضویت در ارتش یا سپاه پاسداران نهى نکرد اما همواره با تاکید بر حفظ جهات شرعى و شوئون دینى زن مسلمان.(112) تکمله این محور, سخنى از امیرالموئمنین(ع) است, خطاب به مردم عراق, آنهم در زمانى که حضرت در راس حکوم بودند و شنیده بودند در رفت و آمد برخى زنان و مردان حدود و مرزهاى شرعى و کرامت انسانى بانوان رعایت نمى گردد: ((یا اهل العراق!
نِبّئتِ ان نساکم یدافعن الرجال فى الطریق; اما تستحون؟!))(113) ((اى عراقیان!
شنیده ام که زنان شما در راه با مردان برخورد مى کنند[ !و مثلا شانه به شانه مى شوند] آیا شرم نمى کنید؟!)) همین نکته را در گزارش دیگرى که مرحوم کلینى در کتاب کافى آورده چنین مى خوانیم: ((اما تستحیون و لا تغارون؟!
نساکم یخرجن الى الائسواق و یزاحمن العلوج;))(114) ((آیا شرم نمى کنید و به غیرت نمىآیید که زنانتان روانه بازارها مى شوند و با افراد لاابالى و بى ایمان برخورد مى کنند و مى لولند؟!)).
دوازدهم: تحصیل و تدریس, فرصتى براى همه اسلام, دین دانش و معرفت, اندیشه و قلم است.
جاى جاى این دین شریف, دعوت به رشد علمى و تاکید بر تحصیل کمالات معرفتى, آموزش دادن و دانش آموزى است.
تاریخ اسلام, از نخستین روز آن گواه گویا و انکارناپذیرى بر این حقیقت روشن است.
آن همه آیات که به دانش و کمالات معرفتى و پى بردن به رموز عالم و کشف حقایق هستى فرامى خواند.
و آن حجم وسیع متون حدیثى که در باب علم و جنبه هاى مختلف آن, وارد شده و به مبارزه علیه جهل و عقب ماندگى پرداخته است و آن سیره حسنه و عملکرد افتخارآمیز اولیا دین علیهم السلام که بیشترین تلاش را در گسترش دانش و معرفت و تعمیق و توسعه فراورده هاى علمى داشته اند و آن تاریخ علمى مسلمانان تا کنون که از فرط روشنى هیچ نیاز به اشاره نیز ندارد.
اساسا اسلام که رسالت خود را ((هدایت)) مى داند, نمى تواند جز بر مبناى دانش و معرفت, به رسالت خود جامه عمل پوشد.
اسلام که آدمیان را بى هیچ تفاوتى میان زن و مرد مخاطب سخن و تکلیف سازى خویش مى داند و ((عقاب)) بى((بیان)) را به حکم عقل, زشت مى شمارد, نمى تواند به دانش و دانایى فرا نخواند.
اسلام که سیادت و استقلال موئمنان به خویش را طلب مى کند و به عنوان یک اصل فراگیر در طول و عرض, در زمان و مکان, تاکید مى ورزد که ((و لن یجعل الله للکافرین على الموئمنین سبیلا))(115) ((کافران را هیچ راه سلطه و سیادتى بر مسلمانان نیست)), جز این نیست که همه موئمنان را به جهاد علنى فراگیر دعوت کند.
اسلام که حتى رفتارهاى عبادى بندگان را در جهت کسب معرفت و دستیابى به مراحل معرفتهاى درونى و شناخت بیشتر حقیقت هستى و ((ملکوت)) آسمانها و زمین مى داند و اساسا, پایه اصلى ((معراج)) به هر معنا و شکلى که باشد چیزى جز دستیابى به حقایقى برتر در جهان ملکوت و در بارگاه قدس ربوبى نیست, چه اینکه, جانمایه اصلى نزول فرشتگان بویژه فرشته وحى, اتصال بشر به جهان معرفت و عوالم غیب و رمز و رازهایى است که آدمى جز به مدد ایمان به پیامبران(ع) و به واسطه وحى, راه به آنها ندارد, هویت این دین چیزى جز معرفت و دانش در مراتب مختلف آن و ایمان به حقایق برتر هستى و وفق دادن و هماهنگ ساختن خویش با آن نیست.
آیا چنین دینى در ذات خود اساسا مى تواند با دانش پذیرى نیمى از مخاطبان خود سازگارى نداشته باشد.
این درست به آن مانَد که گفته شود این دین با هدایت و ایمان و سعادت جاودانه این نیمه کارى ندارد!
آیا چنین مکتبى هیچ منفعتى در ناآگاهى موئمنان به خویش دارد.
این درست به آن مانَد که گفته شود اسلام منفعت و بقاى خود را در بى ایمانى مردمان و هدایت نایافتگى آنان مى جوید!
نیک درمى یابیم که چرا حضرت امام خمینى, شکرگزار و ستایشگر فضایى هستند که بانوان ما را از عقاید بسته اى که دانش را در انحصار مردان مى جست نجات بخشید و همه را دعوت مى کنند که کاستیهاى گذشته را نیز جبران کنند: ((بحمدالله امروز آن بندهایى که به عقاید ما بسته شده بود رها شد.
امروز تمام قشرهاى ملت مشغول تربیت و تعلیم هستند.
بانوان مشغول هستند.
الان بانوان مشغول هستند.
الان بانوان جزو طلاب علوم دینیه در قم و در جاى دیگر هستند و خودشان در هر جا هستند مشغول تربیت و تعلیم هستند و این یک امرى است که در این انقلاب تحقق پیدا کرد.
آن وقت همچو محصور کرده بودند که براى بانوان هیچ حق قائل نبودند که حتى در یک مجمع ده نفرى وارد بشوند و مساله علمى بگویند و مساله عقیدتى بگویند.
امروز اینها مى توانند با همه حفظ جهات اسلام در همه جاى کشور تبلیغات بکنند, بلکه در خارج از کشور هم.
ما بسیار عقب افتاده بودیم در این امور و امروز باید تلافى کنیم, باید نقیصه ها را رفع بکنیم.))(116).
جاى پرداختن به آن همه ادله روشن در تاکید اسلام بر ضرورت تحصیل و تدریس دانش و معرفت در رشته هاى مختلف علوم, بویژه علوم مورد نیاز جامعه و بالاخص دانش هدایت و کمالات معنوى, نیست و در این مجال, نیازى به بازگو کردن حتى بخش کوچکى از آن نیز نمى باشد.
ما نمى توانیم و نباید این همه برهانهاى روشن و قطعى را نادیده انگاشته و به صرف وجود برخى متون یا به عذر برخى عوارض, تحصیل و تدریس را چهره اى مردانه به آن بدهیم و حتى آن را مایه ((فتنه)) براى نیمه دیگر احتمال دهیم.
این چیزى جز تحجّر و درآمیختن سلیقه ها و عادات شخصى به دین و دیانت نیست.
از این رو اگر در برخى روایات, تعلیم بانوان به گونه اى مورد نکوهش قرار گرفته و از منع آنان از دانش آموختن سخن گفته, این مضامین حدیثى را نمى توانیم بپذیریم.
نه موازین حدیث شناسى و حدیث پذیرى چنین روا مى دارد و نه اصول استنباط و اجتهاد در شریعت مقدس مى تواند اینها را همراهى کند و نه با مذاق شریعت و دین, دانش و معرفت همخوانى دارد.
این دسته روایات را باید به کنارى نهاد.
یا به گونه اى قابل قبول به تاویل برد یا اگر چنین وجهى یا توانى نیست, مسوئولیت فهم آن را از خود سلب کرد و دانش آن را ـ چنان که در تعبیر بزرگان دانش حدیث رواج دارد ـ به صاحبان آن واگذار نمود.
براى مبارزه با همین اندیشه هاى واپسگرا و در راستاى تشویق به رفع کاستیهاى گذشته و رشد علوم و برشمارى دستاوردهاى انقلاب است که حضرت امام, بر یکسانى زن و مرد در تحصیل و تدریس تاکید مى ورزند و الاّ کیست که نداند دانش به معناى وسیع آن چهره اى مردانه ندارد و نباید داشته باشد: ((علوم مطلقا, خصوصا علوم اسلامى اختصاص به قشرى دون قشرى ندارد و بانوان محترم ایران در طول انقلاب ثابت نمودند که همدوش مردان مى توانند حتى در فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى خدمتهاى ارزشمندى به اسلام و مسلمانان نمایند و در تربیت و تعلیم, جامعه بزرگوار بانوان پیشتاز باشند.))(117) به حکم عقل و به حکم داورى و خواست جوامع, روشن است که رعایت تناسب و اولویت بندى در گزینش گرایشهاى علمى و رشته هاى مختلف علوم و احترام به حق انتخاب آحاد جامعه و حفظ مصالح عمومى, و نکاتى از این دست, در گزینش هر کارى و حرفه اى و دانشى دخالت خواهد داشت و این امرى طبیعى است اما این به معناى تبعیض در دانش یا اختصاصى کردن علوم نیست بلکه بهره ورى بهینه از فرصتها و امکانات است.
حضرت امام در تشویق به توسعه دامنه علوم و تواناییهاى علمى بانوان مى فرماید: ((حالا طورى شده است که خانمها همدوش با سایر برادران در تحصیل علم و عرفان و فلسفه و تمام شعب علم و ان شاالله صنعت, فعالیت مى کنند.))(118).
و اینچنین است که اینک صدها نفر از بانوان ارجمند در حوزه هاى علوم اسلامى به تحصیل و تدریس اشتغال دارند و هزاران نفر از آنان دانش دین آموخته اند, و اینچنین است که امروز بیش از نیمى از دانشجویان در مراکز آموزش عالى را دختران و بانوان این سرزمین اسلامى تشکیل مى دهند.
خداى را بر این حسن توفیق سپاس مى گوییم و درود بیکران اولیاى الهى و شهداى عزیز را به روح والاى حضرت امام خمینى مى فرستیم و سلام و تحیت خویش را نثار آن پاورقى بزرگ مرد در خانه ملکوت مى کنیم.