دانلود مقاله آفرینش انسان

Word 65 KB 14303 65
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • به مناسبت آیات گذشته که قسمتهائى از آفرینش خداوند و نظام هستى را بیان مى کرد، در این آیات به شاهکار بزرگ خلقت یعنى آفرینش انسان پرداخته و طى آیات متعدد و پرمحتوائى بسیارى از جزئیات این آفرینش را بازگو مى کند که ما در اینجا نخست به تفسیر اجمالى آیات مى پردازیم ، سپس نکات مهم را مورد بحث جداگانه اى قرار مى دهیم .
    نخست مى فرماید: ((ما انسان را از ((صلصال )) (خاک خشکیده اى که به هنگام برخورد با چیزى صدا مى کند) که از ((حماء مسنون )) (گل تیره رنگ و متغیر و بدبو) گرفته شده بود آفریدیم )) (و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون ).
    ((و طایفه ((جان )) را پیش از آن از آتش گرم و سوزان آفریدیم )) (و الجان خلقناه من قبل من نار السموم ).
    ((سموم )) در لغت به معنى باد سوزانى است که گوئى در تمام روزنه هاى پوست بدن انسان نفوذ مى کند زیرا عرب به سوراخهاى بسیار ریز پوست بدن ، مسام ، مى گوید و سموم نیز به همین مناسبت بر چنین بادى اطلاق مى شود و ماده سم نیز از همان است چرا که در بدن نفوذ کرده و انسان را مى کشد یا بیمار مى سازد.
    مجددا به آفرینش انسان باز مى گردد و گفتگوى خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روى داد، چنین بیان مى کند:
    ((به خاطر بیاور هنگامى که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشر را از خاک خشکیده اى که از گل تیره رنگ بد بو گرفته شده مى آفرینم )) (و اذ قال ربک للملائکه انى خالق بشرا من صلصال من حماء مسنون ).
    ((و هنگامى که خلقت آنرا به پایان و کمال رساندم و از روح خود (یک روح شریف و پاک و با عظمت ) در آن دمیدم همگى به خاطر آن سجده کنید)) (فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین ).
    آفرینش انسان پایان پذیرفت و آنچه شایسته جسم و جان انسان بود به او داده شد و همه چیز انجام یافت : ((در این هنگام همه فرشتگان بدون استثناء سجده کردند)) (فسجد الملائکه کلهم اجمعون ).
    تنها کسى که اطاعت این فرمان را نکرد ((ابلیس )) بود، لذا اضافه میکند به ((جز ابلیس که خوددارى کرد از اینکه همراه سجده کنندهگان باشد)) (الا ابلیس ابى ان یکون مع الساجدین ).
    اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسى قرار گرفت و خدا به او گفت : اى ابلیس چرا تو با سجده کنندگان نیستى ؟)) (قال یا ابلیس مالک الا تکون مع الساجدین ).
    اینجا بود که ابلیس مورد بازپرسى قرار گرفت و خدا به او گفت : اى ابلیس چرا تو با سجده کنندگان نیستى ؟)) (قال یا ابلیس مالک الا تکون مع الساجدین ).

    ابلیس که غرق غرور و خودخواهى خویش بود آنچنان که عقل و هوش ‍ او را پوشانده بود گستاخانه در برابر پرسش پروردگار به پاسخ پرداخت و ((گفت : من هرگز براى بشرى که او را از خاک خشکیده اى که از گل بدبوئى گرفته شده است آفریده اى سجده نخواهم کرد)) (قال لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون ).

    آتش نورانى و فروزنده کجا، و خاک تیره و متعفن کجا؟

    آیا موجود شریفى همچون من در برابر موجود پستترى باید خضوع و تواضع کند؟

    !

    این چه قانونى است ؟!.

    او که از اسرار آفرینش بر اثر خودخواهى و غرور بى خبر مانده بود و برکات خاک را که منبع هر خیر و برکتى است بدست فراموشى سپرده بود و از آن مهمتر آن روح شریف و عظیم الهى را که در آدم وجود داشت نادیده مى گرفت ، ناگهان از اوج مقامى که داشت سقوط کرد، دیگر شایسته نبود که او در صف فرشتگان باشد، لذا بلافاصله ((خدا به او فرمود از آن (از بهشت یا از آسمانها و یا از صفوف فرشتگان ) بیرون رو که تو رجیم و رانده شده درگاه مائى )) (قال فاخرج منها فانک رجیم ).

    و بدان که این غرورت مایه کفرت شد و این کفر براى همیشه تو را مطرود کرد، ((لعنت و دورى از رحمت خدا تا روز رستاخیز بر تو خواهد بود ))!

    (و ان علیک اللعنه الى یوم الدین ).

    ابلیس که در این هنگام خود را رانده درگاه خدا دید، و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختى او شد، آتش کینه در دلش شعلهور گشت ، تا انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد، هر چند مقصر اصلى خود او بود، نه آدم ، و نه فرمان خدا، ولى غرور و خود خواهى توام با لجاجتش ‍ اجازه نمى داد این واقعیت را درک کند.

    لذا ((عرض کرد: پروردگارا اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده !)) (قال رب فانظرنى الى یوم یبعثون ).

    نه براى اینکه توبه کند، یا از کرده خود پشیمان باشد و در مقام جبران برآید، بلکه براى اینکه به لجاجت و عناد و دشمنى و خیره سرى ادامه دهد!

    خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و ((فرمود مسلما تو از مهلت یافتگانى )) (قال فانک من المنظرین ).

    ولى نه تا روز مبعوث شدن خلایق در رستاخیز، چنانکه خواستهاى ، بلکه ((تا وقت و زمان معینى )) (الى یوم الوقت المعلوم ).

    در اینکه منظور از یوم الوقت المعلوم ، چه روزى است ، مفسران احتمالات متعددى داده اند: بعضى گفته اند منظور پایان این جهان و بر چیده شدن دوران تکلیف است ، چرا که بعد از آن ، طبق ظاهر آیات قرآن ، همه جهانیان از بین میروند و تنها ذات پاک خداوند باقى مى ماند، بنابر این تنها به مقدارى از درخواست ابلیس موافقت شد.

    بعضى دیگر احتمال داده اند که منظور از وقت معلوم زمان معینى است که تنها خدا مى داند، و جز او هیچکس از آن آگاه نیست ، چرا که اگر آنوقت را آشکار مى ساخت ابلیس تشویق به گناه و سرکشى بیشتر شده بود.

    بعضى نیز احتمال داده اند منظور روز قیامت است چرا که او مى خواست تا آن روز زنده بماند تا از حیات جاویدان برخوردار گردد و با نظر او موافقت گردید، به خصوص اینکه تعبیر به یوم الوقت المعلوم در آیه 50 سوره واقعه درباره روز قیامت نیز آمده است .

    ولى این احتمال بسیار بعید است ، چرا که اگر چنین مى بود باید خداوند به طور کامل با درخواست او موافقت کرده باشد، در حالى که ظاهر آیات فوق این است که بطور کامل با درخواست او موافقت نشده و تنها تا یوم الوقت المعلوم موافقت شده است .

    و به هر حال تفسیر اول با روح و ظاهر آیه از همه موافقتر است ، و در بعضى از روایات که از امام صادق (علیهالسلام ) نقل شده نیز به این معنى تصریح گردیده است .

    در اینجا ابلیس نیت باطنى خود را آشکار ساخت هر چند چیزى از خدا پنهان نبود و عرض کرد: پروردگارا!

    به خاطر اینکه مرا گمراه ساختى (و این انسان زمینه بدبختى مرا فراهم ساخت ) من نعمتهاى مادى روى زمین را در نظر آنها زینت مى دهم ، و انسانها را به آن مشغول میدارم و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت )) (قال رب بما اغویتنى لازینن لهم فى الارض و لا غوینهم اجمعین ).

    اما او به خوبى مى دانست که وسوسه هایش در دل ((بندگان مخلص ‍ خدا)) هرگز اثر نخواهد گذاشت ، و دامهایش آنها را به خود مشغول نخواهد کرد، خلاصه بندگان خالص و مخلص آنچنان نیرومندند که زنجیرهاى اسارت شیطان را از هم مى گسلند، لذا بلافاصله براى سخن خود استثنائى قائل شد و گفت : ((مگر آن بندگان خالص شده تو)) (الا عبادک منهم المخلصین ).

    بدیهى است که خدا هرگز شیطان را گمراه نساخته بود، بلکه این نسبت شیطنت آمیز بود که از ابلیس صادر شد، براى اینکه خود را به اصطلاح تبرئه کند و توجهى براى اغواگرى خود ترتیب دهد، و این رسم همه ابلیسها و شیاطین است که اولا گناهان خویش را به گردن دیگران مى افکنند، و ثانیا همه جا میکوشند تا اعمال زشت خود را با منطقهاى غلطى توجیه کنند، نه تنها در برابر بندگان خدا، حتى در برابر خود خدا که از همه چیز آگاه است ؟

    ضمنا باید توجه داشت ((مخلصین )) جمع ((مخلص )) (بفتح لام ) همانگونه که در تفسیر سوره یوسف بیان کردیم کسى است که به مرحله عالى ایمان و عمل پس از تعلیم و تربیت و مجاهده با نفس ‍ رسیده باشد که در برابر وسوسه هاى شیطان و هر وسوسهگر نفوذ ناپذیر شود.

    خداوند به عنوان تحقیر شیطان و تقویت قلب جویندگان راه حق و پویندگان طریق توحید ((فرمود: این راه مستقیم من است ...)) و این سنت فناناپذیرى است که من آن را بر عهده گرفته ام ...

    (قال هذا صراط على مستقیم ).

    که ((تو هیچگونه تسلط و قدرتى بر بندگان من ندارى مگر گمراهانى که شخصا بخواهند از تو پیروى کنند)) (ان عبادى لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین ).

    یعنى در واقع این تو نیستى که مى توانى مردم را گمراه کنى ، بلکه این انسانهاى منحرفند که با میل و اراده خویش دعوت تو را اجابت کرده ، پشت سر تو گام بر مى دارند.

    و به تعبیر دیگر این آیه اشاره اى است به آزادى اراده انسانها، و اینکه ابلیس و لشکر او هرگز نمى توانند کسى را اجبارا به راه فساد بکشانند، بلکه این خود انسانها هستند که دعوت او را لبیک گفته و دریچه هاى قلب خویش را به روى او مى گشایند، و به او اذن دخول مى دهند!

    خلاصه اینکه وسوسه هاى شیطان گرچه مؤ ثر است ولى تصمیم نهائى با شیطان نیست ، با خود انسانها هست ، چرا که انسان مى تواند در برابر وسوسه هاى او بایستد و دست رد بر سینه او بگذارد.

    در واقع خداوند مى خواهد این خیال باطل و پندار خام را از مغز شیطان بیرون کند که او حکومت بلامنازعى بر انسانها پیدا خواهد کرد.

    سپس صریحترین تهدیدهاى خود را متوجه پیروان شیطان کرده مى گوید: ((جهنم میعادگاه همه آنها است )) (و ان جهنم لموعدهم اجمعین ).

    گمان نکنند که آنها از چنگال مجازات مى توانند فرار کنند و یا به حساب آنها رسیدگى نمى شود، حساب همه آنها یکجا و در یک محل رسیدگى خواهد شد.

    ((همان دوزخى که هفت در دارد، و براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شده اند)) (لها سبعه ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم ).

    این در در حقیقت درهاى گناهانى است که به وسیله آن ، افراد وارد دوزخ مى شوند، هر گروهى بوسیله ارتکاب گناهى و از درى ، همانگونه که درهاى بهشت ، طاعات و اعمال صالح و مجاهدتهائى است که بوسیله آن بهشتیان وارد بهشت مى شوند.

    نکته ها: 1 - تکبر و غرور سرچشمه بزرگترین بدبختیها است مهمترین نکته تربیتى که از داستان ابلیس و آفرینش آدم که در سوره هاى مختلف قرآن آمده استفاده مى شود همان سقوط وحشتناک ابلیس از آن مقام والائى که داشت به خاطر کبر و غرور است !

    مى دانیم ابلیس از فرشتگان نبود (همانگونه که از آیه 50 سوره کهف استفاده مى شود) و آنچنان ارتقاء مقام در سایه اطاعت فرمان خدا پیدا کرده بود که در صفوف فرشتگان قرار داشت ، حتى بعضى مى گویند معلم فرشتگان بود، و طبق آنچه از خطبه قاصعه در نهج البلاغه استفاده مى شود هزاران سال پرستش خدا کرده بود.

    اما همه این مقامات را به خاطر یکساعت تکبر و غرور از دست داد، و آنچنان گرفتار تعصب و خودپرستى شد که حتى در مقام عذرخواهى و توبه برنیامد، بلکه همچنان به کار خود ادامه داد و در جاده لجاجت آنچنان ثابت قدم ماند که تصمیم گرفت مسئولیت شرکت در جرم همه ظالمان و گنهکاران از فرزندان آدم را به عنوان یک وسوسهگر بپذیرد، و معادل کیفر و عذاب همه آنها را یکجا تحمل کند!

    این است نتیجه خودخواهى و غرور و تعصب و خودپسندى و استکبار.

    نه تنها ابلیس که ، با چشم خود انسانهاى شیطان صفتى را دیده ایم ، یا شرح حال آنها را در صفحات سیاه تاریخ مطالعه کرده ایم که هنگامى که بر مرکب غرور و تکبر و خودخواهى سوار شدند دنیائى را به خاک و خون کشیدند، گوئى پرده اى از خون و جهل ، چشمان ظاهر و باطن آنها را از کار انداخته ، و هیچ حقیقتى را مشاهده نمى کنند، دیوانه وار در راه ظلم و بیدادگرى گام بر مى دارند و سرانجام خود را در بدترین پرتگاهها ساقط مى کنند.

    این استکبار و غرور، آتش سوزان و وحشتناکى است ، همانگونه که انسان ممکن است سالیان دراز زحمت بکشد و خانه و وسائل و سرمایه اى براى زندگى فراهم سازد، ولى محصول آنرا تنها با یک شعله آتش در چند لحظه تبدیل به خاکستر کند، همچنین کاملا امکان پذیر است که محصول اطاعت هزاران سال را با ساعتى استکبار و غرور در برابر خدا از دست دهد، چه درسى از این گویا و تکان دهنده تر؟!.

    عجب اینکه او حتى به این نکته روشن نیز توجه نداشت که آتش بر خاک برترى ندارد چرا که منبع همه برکات : گیاهان ، حیوانات ، معادن ، محل ذخیره آبها خلاصه سرچشمه پیدایش هر موجود زنده اى خاک است ، ولى کار آتش سوزندگى و در بسیارى از مواقع ویرانگرى است .

    على (علیهالسلام ) در همان خطبه قاصعه (خطبه 192 نهج البلاغه ) از ابلیس به عنوان عدو الله (دشمن خدا) و امام المتعصبین و سلف المستکبرین (پیشواى متعصبان لجوج ، و سر سلسله مستکبران ) نام برده و مى گوید به همین جهت خداوند لباس عزت را از اندام او بیرون کرد، و چادر مذلت بر سر او افکند سپس اضافه مى کند: آیا نمى بینید چگونه خداوند او را به خاطر تکبرش کوچک کرد؟

    و به خاطر برتریجوئیش پست ساخت ؟

    در دنیا رانده شد و عذاب دردناک در سراى دیگر براى او فراهم ساخت (الا ترون کیف صغره الله بتکبره ، و وضعه بترفعه ، فجعله فى الدنیا مدحورا و اعدله فى الاخره سعیرا).

    ضمنا همانگونه که اشاره کردیم ابلیس نخستین پایهگذار مکتب جبر بود، همان مکتبى که بر خلاف وجدان هر انسانى است و یکى از دلائل مهم پیدایش آن ، تبرئه کردن انسانهاى گنهکار در برابر اعمالشان است ، در آیات فوق خواندیم ابلیس براى تبرئه خویش و اثبات اینکه حق دارد در گمراهى فرزندان آدم بکوشد به همین دروغ بزرگ متوسل شد، و گفت : خداوندا تو مرا گمراه کردى و من هم به همین خاطر فرزندان آدم را جز مخلصان گمراه خواهم کرد!

    2 - شیطان بر چه کسانى تسلط مى یابد؟

    باز هم ذکر این نکته را ضرورى مى دانیم که نفوذ وسوسه هاى شیطانى در انسان یک نفوذ ناآگاه و اجبارى نیست ، بلکه ما به میل خویش ‍ وسوسه او را به دل راه مى دهیم ، و گرنه حتى خود شیطان میداند که بر مخلصان - آنها که خویشتن را در پرتو تربیت خالص کرده اند و زنگار شرک را از روح و جان زدوده اند - راه ندارد.

    به تعبیر رساتر - همان تعبیرى که از آیات فوق استفاده میشود - رابطه شیطان و گمراهان ، رابطه ((پیشوا)) و ((پیرو)) است ، نه رابطه ((اجبار کننده )) و اجبار شونده .

    3 - درهاى جهنم !

    در آیات فوق خواندیم ، جهنم هفت در دارد (بعید نیست عدد هفت در اینجا عدد تکثیر باشد، یعنى درهاى بسیار و فراوان دارد، همانگونه که در آیه 27 سوره لقمان نیز عدد هفت به همین معنى آمده است ).

    ولى واضح است این تعدد درها (مانند تعدد درهاى بهشت ) نه به خاطر کثرت واردان است به طورى که از یک در کوچک نتوانند وارد شوند، و نه جنبه تشریفاتى دارد، بلکه در حقیقت اشاره به عوامل گوناگونى است که انسان را به جهنم میکشاند، هر نوع از گناهان درى محسوب مى شود.

    در خطبه جهاد در نهج البلاغه میخوانیم ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه : ((جهاد درى از درهاى بهشت است که آن را به روى بندگان خاصش گشوده است )).

    و در حدیث معروف میخوانیم ان السیوف مقالید الجنه : ((شمشیرها کلیدهاى بهشتند)) این گونه تعبیرات به خوبى منظور از درهاى متعدد بهشت و دوزخ را روشن مى سازد.

    قابل توجه اینکه در حدیث امام باقر (علیهالسلام ) مى خوانیم ((بهشت ، هشت در دارد)) در حالى که آیات فوق مى گوید: جهنم هفت در دارد، این تفاوت اشاره به این است که هر چند درهاى ورود به بدبختى و عذاب فراوان باشد، ولى با این حال درهاى وصول به سعادت و خوشبختى از آن افزونتر است (در ذیل آیه 23 سوره رعد نیز در این زمینه صحبت کردیم ).

    4 - ((گل تیره )) و ((روح خدا)).

    جالب اینکه از این آیات به خوبى استفاده مى شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شده که یکى در حد اعلاى عظمت ، و دیگرى ظاهرا در حد ادنى از نظر ارزش .

    جنبه مادى انسان را گل بد بوى تیره رنگ (لجن ) تشکیل میدهد، و جنبه معنوى او را چیزى که به عنوان روح خدا از آن یاد شده است .

    البته خدا نه جسم دارد و نه روح ، و اضافه روح به خدا به اصطلاح اضافه تشریفى است و دلیل بر این است که روحى بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده ، همانگونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش ((بیت الله )) مى خوانند، و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش ((شهر الله )) (ماه خدا) مى نامند.

    و به همین دلیل قوس صعودى این انسان آنقدر بالا است که بجائى میرسد که جز خدا نبیند، و قوس نزولیش آنقدر پائین است که از چهار پایان هم پائینتر خواهد شد (بل هم اضل ) و این فاصله زیاد میان ((قوس صعودى )) و ((نزولى )) خود دلیل بر اهمیت فوق العاده این مخلوق است .

    و نیز این ترکیب مخصوص دلیل بر آن است که عظمت مقام انسان به خاطر جنبه مادى او نیست ، چرا که اگر به جنبه مادیش باز گردیم لجنى بیش نمى باشد.

    این روح الهى است که با استعدادهاى فوق العاده اى که در آن نهفته است و میتواند تجلیگاه انوار خدا باشد، به او اینهمه عظمت بخشیده و براى تکامل او تنها راه این است که آن را تقویت کند و جنبه مادى را که وسیله اى براى همین هدف است در طریق پیشرفت این مقصود به کار گیرد (چرا که در رسیدن به آن هدف بزرگ میتواند کمک مؤ ثرى کند).

    از آیات خلقت آدم در آغاز سوره بقره نیز استفاده مى شود که سجده فرشتگان در برابر آدم به خاطر علم خاص الهى او بود، و اما این سؤ ال که چگونه سجده براى غیر خدا امکان پذیر است و آیا براستى فرشتگان براى خدا به خاطر این آفرینش عجیب سجده کردند، و یا سجده آن براى آدم بود، پاسخ آنرا در ذیل همان آیات مربوط به آفرینش آدم در سوره بقره بیان کردیم (به جلد اول تفسیر نمونه صفحه 127 مراجعه فرمائید) 5 - جان چیست ؟

    کلمه ((جن )) در اصل به معنى چیزى است که از حس انسان پوشیده باشد، مثلا مى گوئیم جنه اللیل - یا - فلما جن علیه اللیل یعنى هنگامى که پرده سیاه شب او را پوشاند و به همین جهت ((مجنون )) به کسى که عقلش پوشیده و ((جنین )) به طفلى که در رحم مادر پوشانده شده و ((جنت )) به باغى که زمینش را درختان پوشانده اند، و ((جنان )) به قلب که در درون سینه پوشانده شده و ((جنه )) به معنى سپر که انسان را از ضربات دشمن مى پوشاند، آمده است .

    البته از آیات قرآن استفاده مى شود که جن یکنوع موجود عاقلى است که از حس انسان پوشیده شده ، و آفرینش آن در اصل از آتش یا شعله هاى صاف آتش است ، و ابلیس نیز از همین گروه است .

    بعضى از دانشمندان از آنها تعبیر به نوعى از ارواح عاقله مى کنند که مجرد از ماده مى باشد، (البته پیدا است تجرد کامل ندارد چرا که چیزى که از ماده آفریده شده است مادى است ، ولى نیمه تجردى دارد، چرا که با حواس ما درک نمیشود، و به تعبیر دیگر یکنوع جسم لطیف است ).

    و نیز از آیات قرآن بر مى آید که آنها مؤ من و کافر دارند، مطیع و سرکش ‍ دارند و آنها نیز داراى تکلیف و مسئولى تند.

    البته شرح این مسائل و همچنین هماهنگى آنها با علم امروز، احتیاج به بحث بیشترى دارد که ما به خاطر رعایت تناسب - به خواست خدا - در تفسیر سوره جن که در جزء 29 قرآن است بحث خواهیم کرد.

    نکته اى که در اینجا اشاره به آن لازم است ، این است که در آیات فوق کلمه ((جان )) آمده است که از همان ماده ((جن )) است .

    آیا این دو کلمه (جن و جان ) هر دو به یک معنى است ، و یا چنانکه بعضى از مفسران گفته اند جان نوع خاصى از جن است .

    اگر آیات قرآن را که در این زمینه وارد شده در برابر هم قرار دهیم روشن مى شود که هر دو به یک معنى مى باشد، چرا که در قرآن گاهى جن در مقابل انسان قرار داده شده و گاهى ((جان )) در مقابل انسان .

    مثلا در آیه 88 - سوره اسراء مى خوانیم قل لئن اجتمعت الانس و الجن و یا در آیه 56 سوره ذاریات مى خوانیم و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون .

    در حالى که در آیه 15 سوره رحمان مى خوانیم خلق الانسان من صلصال کالفخار و خلق الجان من مارج من نار و باز در همین سوره آیه 39 مى خوانیم فیومئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان .

    از مجموع آیات فوق و آیات دیگر قرآن به خوبى استفاده مى شود که جان و جن هر دو به یک معنى است ، و لذا در آیات فوق گاهى جن در برابر انسان قرار گرفته گاهى جان .

    البته ((جان )) به معنى دیگرى نیز در قرآن آمده است ، که آن نوعى از مار است ، چنانکه در داستان موسى مى خوانیم ((کانها جان )) (قصص - 31) ولى آن از بحث ما خارج است .

    6 - قرآن و خلقت انسان .

    همانگونه که در آیات فوق دیدیم قرآن بحث فشرده اى در زمینه خلقت انسان دارد که تقریبا به طور سر بسته و اجمالى ، از آن گذشته است چرا که منظور اصلى مسائل تربیتى بوده است ، و نظیر این بحث در چند مورد دیگر از قرآن مانند سوره سجده ، مؤ منون ، سوره ص ، و غیر آن آمده است .

    البته مى دانیم قرآن یک کتاب علوم طبیعى نیست ، بلکه یک کتاب انسان - سازى است ، و بنابر این نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل ، تشریح ، جنین شناسى ، گیاه شناسى و مانند آن در قرآن مطرح شود، ولى این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحثهاى تربیتى اشاره کوتاهش به قسمتهائى از این علوم در قرآن بشود.

    به هر حال بعد از توجه به این مقدمه کوتاه در اینجا دو بحث داریم که طرح آنها لازم به نظر میرسد: 1 - تکامل انواع از نظر علمى 2 - تکامل انواع از دیدگاه قرآن نخست به سراغ بحث اول مى رویم و منهاى آیات و روایات و تنها با تکیه بر معیارهاى خاص علوم طبیعى روى این مساءله بحث مى کنیم : مى دانیم در میان دانشمندان علوم طبیعى دور فرضیه درباره آفرینش ‍ موجودات زنده ، اعم از گیاهان و جانداران ، وجود داشته است : الف : فرضیه تکامل انواع یا ((ترانسفورمیسم )) که مى گوید انواع موجودات زنده در آغاز به شکل کنونى نبودند، بلکه آغاز موجودات تک سلولى در آب اقیانوسها و از لابلاى لجنهاى اعماق دریاها با یک جهش پیدا شدند، یعنى موجودات بى جان در شرائط خاصى قرار گرفتند که از آنها نخستین سلولهاى زنده پیدا شد.

    این موجودات ذره بینى زنده تدریجا تکامل یافتند و از نوعى به نوع دیگر تغییر شکل دادند، از دریاها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند، و انواع گیاهان و انواع جانوران آبى و زمینى و پرندگان به وجود آمدند.

    کاملترین حلقه این تکامل همین انسانهاى امروزند که از موجوداتى شبیه به میمون ، و سپس میمونهاى انسان نما ظاهر گشتند.

    ب - فرضیه ثبوت انواع یا ((فیکسیسم )) که مى گوید انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونى ظاهر گشتند، و هیچ نوع به نوع دیگر تبدیل نیافته است ، و طبعا انسان هم داراى خلقت مستقلى بوده که از آغاز به همین صورت آفریده شده است .

    دانشمندان هر دو گروه براى اثبات عقیده خود مطالب فراوانى نوشته اند و جنگها و نزاعهاى زیادى در محافل علمى بر سر این مساءله در گرفته است ، تشدید این جنگها از زمانى شد که لامارک (دانشمند جانورشناس ‍ معروف فرانسوى که در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 میزیست ) و سپس داروین دانشمند جانورشناس انگلیسى که در قرن نوزدهم مى زیست نظرات خود را در زمینه تکامل انواع با دلائل تازه اى عرضه کرد.

    ولى در محافل علوم طبیعى امروز شک نیست که اکثریت دانشمندان طرفدار فرضیه تکاملند.

    دلائل طرفداران تکامل .

    به آسانى میتوان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه کرد: نخست دلائلى است که از دیرینشناسى و به اصطلاح مطالعه روى فسیلها، یعنى اسکلتهاى متحجر شده موجودات زنده گذشته ، آورده اند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمین نشان مى دهد که موجودات زنده ، از صورتهاى ساده تر به صورتهاى کاملتر و پیچیده تر تغییر شکل داده اند.

    تنها راهى که اختلاف و تفاوت فسیلها را مى توان با آن تفسیر کرد، همین فرضیه تکامل است .

    دلیل دیگر قرائنى است که از ((تشریح مقایسه اى )) جمع آورى کرده اند، آنها طى بحثهاى مفصل و طولانى مى گویند هنگامى که استخوان بندى حیوانات مختلف را تشریح کرده ، با هم مقایسه کنیم شباهت زیادى در آنها مى بینیم که نشان مى دهد همه از یک اصل گرفته شده اند.

    بالاخره سومین دلیل آنها قرائتى است که از ((جنین شناسى )) بدست آورده اند و معتقدند اگر حیوانات را در حالت جنینى که هنوز تکامل لازم را نیافته اند در کنار هم بگذاریم خواهیم دید که جنینها قبل از تکامل در شکم مادر، یا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند، این نیز تاءیید مى کند که همه آنها در آغاز از یک اصل گرفته شده اند.

    پاسخهاى طرفداران ثبوت انواع ولى طرفداران فرضیه ثبوت انواع یک پاسخ کلى به تمام این استدلالات دارند و آن اینکه هیچیک از این قرائن قانع کننده نیست ، البته نمى توان انکار کرد که هر یک از این قرائن سهگانه احتمال تکامل را در ذهن به عنوان یک احتمال ظنى توجیه مى کند، ولى هرگز یقین آور نخواهد بود.

    به عبارت روشنتر اثبات فرضیه تکامل ، و تبدیل آن از صورت یک فرضیه به یک قانون علمى و قطعى ، یا باید از طریق دلیل عقلى بوده باشد، و یا از طریق آزمایش و حس و تجربه ، و غیر از این دو راهى نیست .

    اما از یکسو مى دانیم دلائل عقلى و فلسفى را به این مسائل ، راهى نیست ، و از سوى دیگر دست تجربه و آزمایش از مسائلى که ریشه هاى آن در میلیونها سال قبل نهفته است کوتاه است !.

    آنچه ما با حس و تجربه درک مى کنیم این است تغییرات سطحى با گذشت زمان به صورت جهش ((موتاسیون )) در حیوانات و گیاهان رخ میدهد، مثلا از نسل گوسفندان معمولى ناگهان گوسفندى متولد مى شود که پشم آن با پشم گوسفندان معمولى متفاوت است ، یعنى بسیار لطیفتر و نرمتر میباشد، و همان سرچشمه پیدایش نسلى در گوسفند بنام ((گوسفند مرینوس )) مى شود، با این ویژگى در پشم .

    و یا اینکه حیواناتى بر اثر جهش ، تغییر رنگ چشم یا ناخن و یا شکل پوست بدن و مانند آن پیدا مى کند.

    ولى هیچکس تاکنون جهشى ندیده است ، که دگرگونى مهمى در اعضاى اصلى بدن یک حیوان ایجاد کند و یا نوعى را به نوع دیگر مبدل سازد.

    بنابر این ما تنها مى توانیم حدس بزنیم که تراکم جهشها ممکن است یک روز سر از تغییر نوع حیوان در بیاورد، و مثلا حیوانات خزنده را تبدیل به پرندگان کند، ولى این حدس هرگز یک حدس قطعى نیست ، بلکه تنها یک مساله ظنى است چرا که ما هرگز با جهشهاى تغییر دهنده اعضاء اصلى به عنوان یک حس و تجربه روبرو نشده ایم .

    از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه مى گیریم که دلائل سه گانه طرفداران ترانسفورمیسم نمیتواند این نظریه را از صورت یک فرضیه فراتر برد، و به همین دلیل آنها که دقیقا روى این مسائل بحث مى کنند، همواره از آن به عنوان ((فرضیه تکامل انواع )) سخن مى گویند نه قانون و اصل .

    فرضیه تکامل و مسأله خداشناسى با اینکه بسیارى کوشش دارند میان این فرضیه و مساءله خداشناسى یکنوع تضاد قائل شوند و شاید از یک نظر حق داشته باشند، چرا که پیدایش عقیده داروینیسم جنگ شدیدى میان ارباب کلیسا از یکسو، و طرفداران این فرضیه از سوى دیگر به وجود آورد، و روى این مساله در آن عصر به دلائل سیاسى ، اجتماعى که اینجا جاى شرح آن نیست تبلیغات وسیعى در گرفت که داروینیسم با خداشناسى سازگار نمى باشد.

    ولى امروز این مساءله براى ما روشن است که این دو با هم تضادى ندارند یعنى ما چه فرضیه تکامل را قبول کنیم و چه آنرا بر اثر فقدان دلیل رد نمائیم در هر دو صورت مى توانیم خداشناس باشیم .

    فرضیه تکامل اگر فرضا هم ثابت شود، شکل یک قانون علمى که از روى علت و معلول طبیعى پرده بر مى دارد به خود خواهد گرفت ، و فرقى میان این رابطه علت و معلولى در عالم جانداران و دیگر موجودات نیست ، آیا کشف علل طبیعى نزول باران و جزر و مد دریاها و زلزله ها و مانند آن مانعى بر سر راه خداشناسى خواهد بود؟

    مسلما نه ، بنابر این کشف یک رابطه تکاملى در میان انواع موجودات نیز هیچگونه مانعى در مسیر شناخت خدا ایجاد نمى کند.

    تنها کسانى که تصور مى کردند کشف علل طبیعى با قبول وجود خدا منافات دارد مى توانند چنین سخنى را بگویند، ولى ما امروز به خوبى مى دانیم که نه تنها کشف این علل ضررى به توحید نمى زند بلکه خود دلائل تازه اى از نظام آفرینش ‍ براى اثبات وجود خدا پیش پاى ما مى گذارد.

    جالب اینکه خود داروین در برابر اتهام الحاد و بیدینى قد علم کرده ، و درکتابش (اصل انواع ) تصریح میکند که من در عین قبول تکامل انواع ، خدا پرستم ، و اصولا بدون قبول وجود خدا نمى توان تکامل را توجیه کرد.

    به این عبارت دقت کنید: او با وجود قبول علل طبیعى براى ظهور انواع مختلف جانداران ، همواره به خداى یگانه ، مؤ من باقى مى ماند، و تدریجا که سن او افزایش حاصل میکند احساس درونى مخصوصى به درک قدرتى ما فوق بشر در او تشدید مى گردد، به حدى که معماى آفرینش را براى انسان لا ینحل مى یابد.

کلمات کلیدی: آفرینش - آفرینش انسان

حضرت زهرا (س)علت آفرینش هستی رسول خدا فرمود: هنگامى که خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفرید و از روح خود در او بدمید، آدم به جانب راست عرش نظر افکند، آنجا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و رکوع مشاهده کرد، عرض کرد: خدایا قبل از آفریدن من، کسى را از خاک خلق کرده‏اى؟ خطاب آمد: نه، نیافریده‏ام. عرض کرد: پس این پنج شبح که آنها را در هیئت و صورت همانند خود مى‏بینم چه کسانى هستند؟ ...

در پاسخ به اين سؤال که هدف از آفرينش انسان چيست بايد در اصل مسأله خلقت انسان و وجود تکاليفي که برگردن انسان نهاده شده بحث شود تا مسأله جاودانگي انسان و تسويه اعمال تبيين گردد. از ديدگاه قرآن عالم هستي داراي هدف و غايت مي‎باشد. جهان آفرينش بيهوده خل

بدون ترديد ظهور انسان يکي از مهمترين رويدادهاي زيست شناختي در تکامل جهان است. بدين دليل است که دوره کواترنري به نام دوران انسان زيست (Anthropozoic) توصيف شده است . نشو و نما و انتشار انسان با سرعت فوق العاده اي انجام گرفته است. طبق مطالعات فيلوژني

چکيده سازمانهاي تحقيق و توسعه (R&D) از چهار جنبه منابع انساني، منابع مالي، ارتباطات و فرهنگ سازماني با ديگر سازمانها متفاوتند. منابع انساني سازمانهاي تحقيق و توسعه نيز به دليل اينکه خلاق، خودانگيخته، سيار، يادگيرنده، مستقل، متفکر، انعطاف پذ

دیباچی: امیل دورکیم را به همراه ماکس وبر یکی از دو بنیانگذار اصلی تئوری جامعه شناسی نوین نامیده‌اند. دورکیم چهارچوب وسیعی برای سیستم‌های اجتماعی ایجاد کرد که در جامعه شناسی و تعدادی رشته‌های مرتبط با آن به عنوان یک اصل هنوز باقی مانده است، بویژه در انسان شناسی. حتی آنهایی که اساساً با آن موافق نبوده‌اند. آن را به عنوان یک نقطه عطفی می‌پذیرند. این چهارچوب تحلیل در جریان کار خود ...

گفتگو: شادي زندگي، غم انساني - مقدمتاً بگو چرا در تمامي عمر بي تاب بوده اي و چه حسي تو را به اين آشوب کشانيده است؟ محسن مخملباف : پرسه هاي من خيلي قابل تشبيه است به پرسه هاي سلمان فارسي. کسي که مدام تشنه حقيقت بود و با آغوش باز به سو

روابط انسان با خودش اولين ارتباط، ارتباط با خود و نخستين توجه هستي، توجه به خود(مانند يوگا براي شناخت از اجزاي وجود خود) است. انواع روابط انسان با خود: 1.انسان با جسمش (جان) = توانايي 2.انسان با روحش (روان) = دانايي: روابط عمومي بايد

از جمله آياتي که فلسفه انسان و جن را بيان مي‏کند آيه‏کريمه‏?? از سوره‏ذاريات مي‏باشد که مي‏فرمايد: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون؛ جن و آدمي را نيافريديم مگر براي عبادت و پرستش کردن». از جمله آياتي که فلسفه انسان و جن ر

هدف از آفرينش انسان چيست؟ در پاسخ به اين سؤال بايد در اصل مسأله خلقت انسان و وجود تکاليفي که برگردن انسان نهاده شده بحث شود تا مسأله جاودانگي انسان و تسويه اعمال تبيين گردد. از ديدگاه قرآن عالم هستي داراي هدف و غايت مي‎باشد. جهان آفرينش بيهوده خلق

پيشگفتار قران کتابي است که با گذشت زمان و ايام نه تنها از ارزش ان کاسته نمي شود بلکه هر روز که علم پيشرفت مي کند اعجاز و ارزش علمي قران بيشتر نمايان مي شود و اشکار مي کند که اين کتاب نمي تواند کتاب عادي باشد.قرآن مي‌تواند پاسخ‌ گوي سؤالات ما در همه

در اين مقاله به مبانب فکري و برخي نکات اساسي تفکر صدرالمتالهين در باب انسان شناسي مي‌پردازيم. با توجه به اهميت انسان‏شناسي در حکمت متعاليه صدرالمتالهين، نويسنده کوشيده است ‏با توجه به مباني فلسفي، او را در هستي‌شناسي و معرفت‏شناسي حقيقت انسان از حي

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول