خبرگزاری فارس: در این نوشتار, سعى بر این است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربیتى حماسه جاویدان عاشورا اشاره شود.
ماجراى عاشورا نمایش عالى ترین و زیباترین حماسه هاست.
شمع وجود امام حسین(ع) پروانه هایى را به گرد خود جمع کرده بود که سر از پا نمى شناختند و در راه عشق به معبود, هر نیشى را نوش مى دانستند و با فداکارى بى نظیر و ایمان بى بدیل خود, جامعه بشرى را از لحاظ سازندگى سربلند کردند و ملکوتیان را در برابر خود به تعظیم واداشتند.
این واقعه که در کم ترین زمان و با فداکارى افراد معدودى رخ داد همیشه به عنوان ((انقلاب بزرگ)) بر تارک تاریخ بشر مى درخشد.
همه طبقات تلاش کرده اند تا با بررسى و تحلیل وقایع, نوعى با آن ارتباط برقرار کنند.
اندیشمندان بسیارى از ادیان, مکاتب, فرقه ها و نژادهاى مختلف درباره این رخ داد عظیم سخن گفته اند و هر یک در خور شإن و مقام علمى و اجتماعى خود, آموزه هایى از آن را براى مخاطبان به ارمغان آورده اند.)
آنچه بیش از همه, حادثه کربلا را پرفروغ و سازنده جلوه مى دهد, توجه به بعد ((اخلاقى و تربیتى)) آن است که در ضمیر انسان ها تإثیر شگفت انگیزى داشته است و بسیارى از آنها را متحول و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى بسیارى از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه عاشورا رخ نمى داد, بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمى پیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزون تر مى شد.
در نتیجه, رشد جوامع اسلامى با خطرات جدىترى روبه رو شده و مکتب ((انسان ساز)) اسلام تعطیل مى شد, اما تإثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازه اى عمیق بود که سلاطین پرقدرت و کم شعورى مانند متوکل عباسى ناچار مى شدند براى تحکیم پایه هاى حکومتشان و جلوگیرى از رشد و تعالى جامعه مسلمین, با کشته آن حضرت بجنگند و تبلیغات مسمومى بر ضدش به راه اندازند;(3) چنان که اقدامات شدیدى براى خاموش کردن مشعل هدایت کربلا به عمل آوردند, اما جذابیت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسى اش که هدایت و نجات جامعه بشرى و تربیت شاگردان است هم چنان ادامه مى دهد.
در این نوشتار, سعى بر این است تا به بخشى از دستاوردهاى اخلاقى وتربیتى حماسه جاویدان عاشورا اشاره شود:
1.
الگو دهى
در نظام تربیت اسلامى یکى از عوامل موثر در شکل گیرى شخصیت مذهبى افراد, الگوپذیرى از اسوه هاى دینى است.
تاریخ اجتماعى بشر نشان داده است که در صورت عدم وجود الگو در یک جامعه انسانى, افراد در زندگى ظاهرى, عقلى و ایمانى خویش سرگردان و حیران مى مانند.
جامعه اى که مى خواهد نسلى توانمند, پویا, موثر و پرصلابت تربیت کند, احتیاج به الگوهاى جاویدان دارد.
یکى از جلوه هاى تربیتى و انسان ساز حادثه کربلا ((الگودهى)) آن است.
این خصیصه چنان عیان است که حتى بزرگان غیر مسلمان را نیز به اعجاب و تإثیرپذیرى واداشته است که به چند نمونه از آن اشاره مى شود, زیرا:
خوش تر آن باشد که سر دلبران ته آید در حدیث دیگران
محمد على جناح مى گوید: ((هیچ نمونه اى از شجاعت, بهتر از آن که امام حسین(ع) از لحاظ فداکارى و تهور نشان داد در عالم پیدا نمى شود.
به عقیده من تمام مسلمین باید از سرمشق شهیدى که خود را در سرزمین عراق قربانى کرده است, پیروى نمایند)).
توماس کارلایل مى گوید: ((بهترین درسى که از تراژدى کربلا مى گیریم این است که امام حسین(ع) و یارانش ایمان استوار به خدا داشتند, آنها با عمل خود روشن کردند که تفوق عددى در جایى که حق و باطل رو به رو مى شود, اهمیت ندارد و پیروزى حسین(ع) با وجود اقلیتى که داشت باعث شگفتى من است)).
بالاخره مهاتما گاندى رهبر استقلال طلب هندوستان مى گوید: ((من زندگى امام حسین(ع) آن شهید بزرگ را به دقت خوانده ام و توجه کافى به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد, بایستى از سرمشق حسین(ع) پیروى کند)).
بالاخره مهاتما گاندى ـ رهبر استقلال طلب هندوستان ـ مى گوید: ((من زندگى امام حسین(ع) ـ آن شهید بزرگ ـ را به دقت خوانده ام و توجه کافى به صفحات کربلا نموده ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد, بایستى از سرمشق حسین(ع) پیروى کند)).
با این وصف اگر عاشورا را دایره المعارفى بدانیم که انواع منش ها و کنش ها را در جبهه حق و باطل در خود جاى داده است, سخن گزافى نگفته ایم.
بنابراین بررسى حادثه عاشورا ما را به این باور مى رساند که سیدالشهدإ(ع) ـ با توجه به وضعیت جهان اسلام ـ حرکتى را طراحى کرده بود که در طول تاریخ جاویدان بماند.
این حقیقت را مى توان به روشنى در گفتار و کردار امام حسین(ع) دید, زیرا ایشان حق و باطل را در میدان مبارزه مقابل هم قرار مى دهد, نه خود و یزید را.
از این رو در گفت و گوهاى خود از واژه ((مثل)) استفاده مى کند ومى گوید: ((...
مثلى لایبایع مثله;(8) افرادى همچون من با افرادى همچون یزید بیعت نمى کنند)).
این نوع جملات نشان دهنده این است که بعد ملکوتى و تربیتى عاشورا را درصدد نمونه دهى و الگوسازى بوده است.
به این معنا که اختلاف آنان بین دو فرد در موقعیت جغرافیایى و تاریخى خاص نیست, بلکه تقابل دو باور و تفکر در میان است که امکان دارد در هر مکان و زمان دیگر رخ دهد.
2.
ارائه مکتب عشق حادثه کربلا از معدود جریاناتى است که موجب ایجاد مکتبى تربیتى و انسان ساز در جامعه بشرى شده است; مکتبى شورآفرین که به مردم درس ((اسلام راستین)) را مى دهد و آنها را به راه خدا مى برد و از بندهاى مادى آزاد مى کند و بر ضد حکومت هاى ((اموى گونه)) به حرکت درمىآورد و تعارض دین و دنیا را حل مى کند.
در این مکتب, آموزش به طور رایگان است و ورود براى عموم مردم آزاد است.
دفتر حضور و غیاب ندارد و امتحان سال ظاهرا به چشم نمى خورد, اما ضوابطى دارد که فراگیرى فراگیران را در کارنامه آنان ثبت مى کند.
برنامه هایى که در این مکتب تدریس مى شود عبارت است از: عشق حقیقى, معرفت دین, اجراى عدالت, حق شناسى, آزادگى, پایمردى, شهامت, صداقت, صفاى باطن و...
لحظه لحظه هاى عاشورا مکتب است که به انسان ها این درس را مى دهد.
فاجعه آفرینان کوفه و شام فکر مى کردند که با قتل عام اصحاب حق, خود را جاودانه مى سازند, ولى در نگاه پیروان واقعى مکتب عاشورا گور خویش را کندند و چهره نورانى اهل بیت(ع) را روشن تر نمودند و کربلا یک مکتب نمونه و کامل شد و نشان داد که سقف تعالى انسان و آستانه رفعت روحى و تصعید وجودى و ظرفیت کمال جویى و کمال یابى او تا کجاست.
این که انسان تا کجا مى تواند اوج بگیرد, زلال شود و تربیت شود, در میدان عمل روشن مى شود, پرونده آن حماسه نشان داد که در بعد تهذیب و تربیت ((تا چه حد است مقام آدمیت!)) این نکته براى جویندگان ارزش هاى تربیتى, بسیار زیباست!
3.
تربیت شدگان انقلابى حادثه عاشورا واقعا بیش از هزاران روایت, کتاب و مبلغ در اندیشه مسلمانان تحول بنیادى و انقلابى به وجود آورد و حقیقت اسلام را ـ که فداکارى در راه حق و عدالت و ستیز با منحرفان ستمگر بود ـ تجلى داد و از طریق این آموزش اصولى و هدایت انقلابى, فداکاران بسیارى هم چون : ((ابن سکیت)), ((دعبل)), ((فرزدق)) و...
را بر ضد حکومت هاى اموى گونه تربیت کرد; مثل زندگى پرافتخار شاعرى به نام ((فرزدق)) که از شعراى کم جرإت و جایزه بگیر امویان بود, با این حال نهضت تحول آفرین حسین(ع) او را نیز مانند بسیارى از مسلمانان دیگر طورى بیدار و فداکار ساخت که حتى در دوران سخت عاشورا را به پا خاست و برخلاف هشام (خلیفه خونخوار اموى) از امام زین العابدین(ع) یادگار امام حسین(ع)) تجلیل نمود و با چکامه دلاویز جاودانى اش, برترىهاى امام و خاندانش و پستى هاى هشام و همکارانش را در برابر چشم او براى مردم بازگو کرد.
او به جرم حق گویى به زندان افتاد و امام(ع) هدایایى براى او به زندان فرستاد.
ولى او با عرض تشکر هدایا را برگرداند و گفت: من براى دفاع از مکتب هدایت و عشق به خاندان پیامبر(ص) و سرکوبى مخالفان ستمگر, چکامه روشنگرم را سرودم.
پس از چهارده قرن, حضرت امام خمینى(ره) ـ که یکى از فرزندان همین خاندان بود ـ چون تمام اوصاف و خصوصیات اخلاقى یزید را در عملکرد و قوانین حکومت هاى غرب و شرق به طور پیچیده و گسترده مشاهده نمود و رژیم شاه را هم نوکر حلقه به گوش و عامل اجراى سیاست هاى شیطانى غرب در ایران و منطقه دید, همانند جدش اباعبدالله(ع) زندگى در این سیستم و رژیم را بر خود و دیگران روا ندانست و براى مبارزه با همه آنها, شور حسینى را در جامعه به پا کرد.
او در نخستین روزهاى نهضت, ضمن سخنرانى ها و بیانیه هاى متعدد, جنایت هاى آمریکا, اسرائیل و رژیم حاکم بر ایران را نسبت به اسلام براى مردم تشریح کرد و با استناد به جمله معروف امام حسین(ع) که فرمود: ((انى لا إرى الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما)) تکلیف مردم, علما و حوزه هاى علمیه را در قبال این جنایت ها تبیین کرد, ایشان با الهام از همین مکتب رهایى بخش, فرمودند: ((...
براى من جاى شبهه نیست که سکوت در مقابل دستگاه جبار, علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشیع, نابودى با ننگ است.
امروز مسلمین و خصوصا علماى اسلام در مقابل خداى تبارک و تعالى مسئولیت بزرگى دارند.
من براى چند روز زندگى با عار و ننگ ارزشى قائل نیستم...)) بدون مبالغه, این دو نمونه از میلیون ها نمونه است که تاکنون درباره ابعاد گوناگون حماسه عاشورا و پلیدىهاى حکومت یزید و همکارانش, هزاران کتاب, رساله, مقاله, خطابه و چکامه به همه زبان هاى اسلامى و غیر اسلامى در همه زمان ها و مکان ها به خاطر تإثیرپذیرى از نهضت حسین(ع) نگاشته شده است.
این همه آثار انقلابى و رثایى, متفقا عظمت هرچه بیشتر حسین(ع) و یارانش را در راه حق و حقارت هرچه فزون تر یزید و یزیدیان را در راه باطل ترسیم مى کنند و بر طبق پیش گویى هاى صریح آن حضرت, در خط انقلابى آن حضرت به حرکت افتادند و بر ضد حکام فاسد به پا خاسته و با همه توان از مصالح اسلام و مسلمین پاسدارى کردند.
4.
تبلور اخلاق اسلامى وقتى حادثه عاشورا را بررسى مى کنیم, مى بینیم که یک صحنه زیباى نمایش است; نمایش ((مروت)) و ((ایثار)).
مروت این است که انسان به دشمنان خودش هم محبت ورزد.
امام حسین(ع) وقتى دشمنش را تشنه مى بیند به او آب مى دهد.
این معناى ((مروت)) است و این از شجاعت بالاتر است که فرمود: ما هرگز جنگ را شروع نمى کنیم, گرچه به نفع ما باشد.
دیگر عنصر اخلاقى موجود در این حادثه ـ که از با شکوه ترین تجلیات عاطفى روح انسان است ـ وفا و ایثار است.
تجلى دادن این عاطفه انسانى و اسلامى یکى از وظایف عاشورا بوده است وگویى این نقش به عهده حضرت ابوالفضل(ع) گذاشته شده بود.
حضرت (ع) بعد از آن که مإموران شریعه فرات را کنار مى زند, وارد آب مى شود و اسب را داخل آب مى برد به طورى که آب زیر شکم اسب رسیده و او مى تواند بدون این که پیاده شود مشکش را پر از آب کند.
همین که مشک را پر از آب کرد با دستش مقدارى آب برداشت و مقابل صورت آورد تا بنوشد.
دیگران از دور ناظر بودند آنها همین قدر گفته اند: ما دیدیم که ننوشید و آب را ریخت.
یادش افتاد که برادرش تشنه است.
گفت: شایسته نیست که حسین(ع) در خیمه تشنه باشد و من آب بنوشم.
حال تاریخ از کجا مى گوید؟
از اشعار ابوالفضل(ع)!
چون وقتى که بیرون آمد شروع کرد به رجز خواندن.
خودش را مخاطب قرار داده و مى گوید: اى نفس!
مى خواهم بعد از حسین(ع) زنده نمانى.
تو مى خواهى آب بخورى و زنده بمانى؟
حسین(ع) در خیمه اش تشنه است.
به خدا سوگند!
رسم برادرى, رسم امام داشتن و رسم وفادارى چنین نیست.
آرى!
ارج نهادن به مروت و ایثار و تجلى دادن این فضایل اخلاقى و حمیده, یکى از دستاوردهاى تربیتى حادثه کربلا بوده است.
5.
موعظه و اندرزگویى شهید مطهرى مى فرماید: حماسه عاشورا ((تجسم اسلام)) است, ولى تجسم زنده و حقیقى از جنبه هاى توحیدى, عرفانى و...
است که از مهم ترین جنبه هاى آن, جنبه ((موعظه و اندرزگویى)) است.
از این زاویه که به عاشورا نگاه مى کنیم, یک مقام سازنده مى بینیم, یک خیرخواه, یک واعظ, یک اندرزگو را مى بینیم که حتى از سرنوشت شوم دشمنان خود ناراحت است که اینها چرا باید به جهنم بروند.
در این جا تحرک حماسه جاى خودش را به سکون اندرز مى دهد.
ببینید در همان روز عاشورا و غیر عاشورا چه اندرزهایى به مردم داده است!
اصحابش چقدر اندرز داده اند; ((زهیر بن قین)) چه اندرزها داده; ((حبیب بن مظاهر)) چه اندرزها داده است!
وجود مبارک اباعبدالله(ع) از بدبختى آن مردم متإثر بود.
نمى خواست حتى یک نفرشان به این حال بماند.
با مردم لج نمى کرد, بلکه به هر زبانى بود مى خواست یک نفر هم که شده از آنها کم شود.
او نمونه جدش بود: ((لقد جإکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین رووف رحیم)) معناى ((عزیز علیه ما عنتم)), یعنى بدبختى شما بر او گران است.
بدبختى شما براى اباعبدالله(ع) گران بود.
یک دفعه سوار شتر مى شود و مى رود.
برمى گردد, عمامه پیامبر(ص) را به سر مى گذارد, لباس پیامبر(ص) را مى پوشد, سوار اسب مى شود و به سوى آنها مى رود بلکه بتواند از این گروه شقاوت کار, کسى را کم کند.
در این جا مى بینیم حسین(ع) یک پارچه محبت است, خیرخواه است, یک پارچه دوستى است که حتى دشمن خودش را هم دوست دارد.
6.
آموزش شعارهاى سازنده امام حسین(ع) در روز عاشورا, شعارهاى زیادى داده است که در آن ها روح نهضت خودش را مشخص کرده است که من براى چه مى جنگم, چرا تسلیم نمى شوم, چرا آمده ام که تا آخرین قطره خون خودم را بریزم.
همین شعارها بود که اسلام را زنده کرد و پایه هاى دستگاه خلافت اموى را متزلزل ساخت.
اشعارى که اباعبدالله(ع) در روز عاشورا خوانده است, خیلى متفاوت است.
یکى از اشعارى که روز عاشورا خواند و آن را شعار خودش قرار داد این بود: الموت اولى من رکوب العار والعار اولى من دخول النار نزد من مرگ از ننگ, ذلت و پستى عزیزتر و محبوب تر است.
اسم این شعار را باید شعار ((آزادى)) و ((عزت)) گذاشت, یعنى براى یک مسلمان واقعى, مرگ همیشه سزاوارتر است از زیر بار ننگ ذلت رفتن.
شعارهاى عاشورا, شعار ((احیاى اسلام)) است; شعارهاى زنده کننده, نه بى حس کننده و مخدر.
شعارهاى عاشورا انسان را به گونه اى تربیت مى کند که در هر کارى هدف عالى و خدایى داشته باشد و خداوند را بزرگ شمارد و غیر او را کوچک بداند.
7.
ترسیم خط حق و باطل از دیگر جلوه هاى زیبا و تربیتى عاشورا, خط کشى میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و عمل انسان هاى ((ددمنش)) و ((فرشته خو)) است.
وقتى خوبى و بدى و حق و باطل به هم درآمیزد, تیرگى باطل, حق را هم غبارآلود و ناپیدا جلوه داده و یک ظلمت کده به وجود مىآورد.
در این ظلمت کده گمراهى اندیشه ها و انسان ها طبیعى است و کفر نقابدار, مسلمانان ساده لوح و سطحى نگر را به شبهه مى اندازد.
زیبایى کار امام حسین(ع) این بود که مشعلى روشن کرد تا راه روشن شود, تیرگى بگریزد, چهره ها در آن هواى گرگ و میش, فتنه و دروغ, نمایان و باز شناسانده شود تا فریب و نقاب بى اثر شود.
عاشورا یک امتحان بزرگ بود که در زمان و مکان خود بى نظیر بود.
حقیقت و جوهره انسان هاى مختلفى را برملا نمود.
عاشورا به نوعى ((یوم الفصل)) بود, زیرا فضلى بین دو دسته از انسان ها باشد, عده اى فرسنگ ها به جلو رفتند و از سکوت تا ملکوت اوج گرفتند و گروهى نیز سیر قهقرایى را طى نموده و در این حماسه عظیم مصداق آیه ((...
اولئک کالانعام بل هم اضل)) شدند.
عاشورا چشم و چراغ مسلمانان تاریخ شهادت، تاریخ عقیده و جهاد و تمسک به اصول و مبانی اعتقادی است.اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب نماید، نه از اسلام خبری بود و نه از مکتب توحید الهی اثری.نگاهخالص انسان دربرابر ماست، صدای خالص ایثار و اعتقاد، طنین تنهایی، ترنم موزون تشنگی، حکایت دستهای قلم شده ، قصههای نانوشته ، داستان دستان غربت، داستان دستان قربت، حکایت جانبازی، حکایت جانبازی و دلنوازی و عشق بازی.اگرشهادت درکربلا ونهضت خونین عاشورا نبود، ایناخلاص و دوستی که میلیونها انسان از صمیم قلب نسبت به اهل بیت پیغمبر کرده بودند، بوجود نمیآمد.شهید "محمد احمدیشهرابی" ازشهدای دوران هشت سال دفاع مقدس در وصیتنامه خود نوشتهاست: نمیدانید که شهید شدن چه افتخاری است، تمام بدن انسان به حال جوشش میافتد، چون میخواهدماموریت خویش را انجام داده و به پیش بزرگان تاریخ برود."بزرگانی چون امام حسین(ع)، مرد جنگ، مرد بزرگ اسلام، مردی که درس آزادی را به هر بندهای آموخته است." شهید"عباس انصاری" نیز در وصیتنامه خود میپرسد : آیا شهادت امام حسین (ع)برای فاطمه و زینب(س) سخت نبود؟
آیا امام حسین(ع) درروزعاشورا فرزندان و عزیزان خود را فدای اسلام نکرد؟
او یادآوری میکند "امروز باید خود را فدای انقلاب کنیم تا با خون خود اسلام را زنده نگهداریم".شهید انصاری میافزاید : همه میگفتیمای کاش بودیم در روز عاشورا و به امام حسین(ع) کمک میکردیم."حال که هر روز ما عاشورا و هر سرزمین ما کربلاست و ندای فرزند برومند حسین(ع)، خمینی عزیز لبیک بگوییم و در تداوم انقلاب کمک کنیم." شهید"عبدالمحمد ترابی" نیزبهترین راه را راهحسین زمانمیداند و میگوید: نالههای محرومان دنیا وانسانهای ضعیف چنان بر من اثر گذاشتهبود که بهترین راه که همان راه حسین زمان تاریخ شهادت، تاریخ عقیده و جهاد و تمسک به اصول و مبانی اعتقادی است.اگر خون شهیدان نبود که شجره طیبه رسالت را سیراب نماید، نه از اسلام خبری بود و نه از مکتب توحید الهی اثری.نگاهخالص انسان دربرابر ماست، صدای خالص ایثار و اعتقاد، طنین تنهایی، ترنم موزون تشنگی، حکایت دستهای قلم شده ، قصههای نانوشته ، داستان دستان غربت، داستان دستان قربت، حکایت جانبازی، حکایت جانبازی و دلنوازی و عشق بازی.اگرشهادت درکربلا ونهضت خونین عاشورا نبود، ایناخلاص و دوستی که میلیونها انسان از صمیم قلب نسبت به اهل بیت پیغمبر کرده بودند، بوجود نمیآمد.شهید "محمد احمدیشهرابی" ازشهدای دوران هشت سال دفاع مقدس در وصیتنامه خود نوشتهاست: نمیدانید که شهید شدن چه افتخاری است، تمام بدن انسان به حال جوشش میافتد، چون میخواهدماموریت خویش را انجام داده و به پیش بزرگان تاریخ برود."بزرگانی چون امام حسین(ع)، مرد جنگ، مرد بزرگ اسلام، مردی که درس آزادی را به هر بندهای آموخته است." شهید"عباس انصاری" نیز در وصیتنامه خود میپرسد : آیا شهادت امام حسین (ع)برای فاطمه و زینب(س) سخت نبود؟
او یادآوری میکند "امروز باید خود را فدای انقلاب کنیم تا با خون خود اسلام را زنده نگهداریم".شهید انصاری میافزاید : همه میگفتیمای کاش بودیم در روز عاشورا و به امام حسین(ع) کمک میکردیم."حال که هر روز ما عاشورا و هر سرزمین ما کربلاست و ندای فرزند برومند حسین(ع)، خمینی عزیز لبیک بگوییم و در تداوم انقلاب کمک کنیم." شهید"عبدالمحمد ترابی" نیزبهترین راه را راهحسین زمانمیداند و میگوید: نالههای محرومان دنیا وانسانهای ضعیف چنان بر من اثر گذاشتهبود که بهترین راه که همان راه حسین زمان میباشد انتخاب کرده و به ندای حسین زمان لبیک گفته و با قلبی سرشار از عشق به الله به یاری دین خدا که در واقع در این دنیای ظالم پرور تنها مانده است.او تاکید دارد : برای امام حسین (ع) اشک بریزید که در صحرای کربلا با آثار و نتایج نهضت عاشورا شهادت مظلومانه سید الشهدا و یارانش در کربلا،تاثیر بیدارگر و حرکت آفرین داشت و خونى تازه در رگهاى جامعه اسلامى دواند و جو نامطلوب را شکست و امتدادهاى آن حماسه،در طول تاریخ،جاودانه ماند.حتى در همان سفر اسارت اهل بیت نیز تاثیرات سیاسى این حادثه در اندیشه هاى مردم آشکار شد.گروهى از اسرا را که به شام مى بردند،چون به تکریت رسیدند، مسیحیان آنجا در کلیساها جمع شدند و به نشان اندوه بر کشته شدن حسین «ع »،ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند.به شهر«لینا» نیز رسیدند.مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسین و دودمانش سلام و درود فرستادند وامویان را لعن کردند و سربازان را از آنجا بیرون کردند.چون خبر یافتند که مردم «جهینه » هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند.به قلعه «کفر طاب »رفتند،به آنجا نیزراهشان ندادند.به حمس که وارد شدند،مردم تظاهرات کردند و شعار دادند:«اکفرا بعدایمان و ضلالا بعد هدى؟»و با آنان درگیر شدند و تعدادى را کشتند.
(6) برخى از تاثیرات حماسه عاشورا از این قرار است: 1-قطع نفوذ دینى بنى امیه بر افکار مردم 2-احساس گناه و شرمسارى در جامعه،بخاطر یارى نکردن حق و کوتاهى دراداى تکلیف 3-فرو ریختن ترسها و رعبها از اقدام و قیام بر ضد ستم 4-رسوایى یزیدیان و حزب حاکم اموى 5-بیدارى روح مبارزه در مردم 6-تقویت و رشد انگیزه هاى مبارزاتى انقلابیون 7-پدید آمدن مکتب جدید اخلاقى و انسانى(ارزشهاى نوین عاشورایى و حسینى) 8-پدید آمدن انقلابهاى متعدد با الهام از حماسه کربلا 9-الهام بخشى عاشورا به همه نهضتهاى رهایى بخش و حرکتهاى انقلابى تاریخ 10-تبدیل شدن «کربلا»به دانشگاه عشق و ایمان و جهاد و شهادت،براى نسلهاى انقلابى شیعه 11-به وجود آمدن پایگاه نیرومند و عمیق و گسترده تبلیغى و سازندگى در طول تاریخ.
این مقاله میکوشد ـ در حدّ وسع و گنجایش خود ـ به ناگفتههایی از عاشورا بپردازد و این واقعه بزرگ را، از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهد .
هر سال محرم که میآید، ما را در یک شور و غوغایی فرو میبرد؛ به مجالس و محافل ما رنگ دیگری میبخشد؛ دلهامان را آکنده از اندوه، و قلبهامان را متأثر میسازد و جامعهامان را ماتم زده و عزادار میکند.
براستی اما این نهضت بزرگ، چه خصوصیات و ویژگیهایی داشته است که تا این حدّ سزاوار آن است که در حفظش بکوشیم و در احیایش قدم برداریم؟
چرا باید آن را در زندگی فردی و اجتماعیامان الگو قرار دهیم و از آن درس چگونه زیستن بیاموزیم؟
مگر سخن امام حسین چیست و پیامش حاوی چه معنایی است که تا این درجه بدان ارج مینهیم و برای آن ارزش و اهمیت قایل میشویم؟
پاسخ به این پرسشها، محتاج به غور و بررسی همه جانبهای است که باید در نهضت حسین علیهالسلام انجام دهیم؛ و این نه فقط برای رسیدن به جواب این سؤال که برای تبیین رمز جاودانگی اسلام و گشودن راز ماندگاری و نشاط مکتب تشیع ضرورت دارد؛ چه این که گفتهاند ـ و راست گفتهاند ـ که «این عاشوراست که اسلام را زنده نگهداشته است» و حیات مذهب شیعه را ضمانت کرده است.
و درست به همین دلیل میشود به ضرس قاطع گفت که آنچه تا کنون پیرامون این حادثه گفتهاند و نوشتهاند، حتی بیانگر یک قطره از اقیانوس بیکران آن حماسه عظیم نبوده است.
چنانچه گفته شود: اگر منظور،ثبت وقایع این قیام باشد، که این کار به صورت معجزه آسایی به طور کامل، به عنایت خاصه الهی، تحقق یافته؛ و اگر مراد تشریح و تبیین شخصیت حضرت اباعبداللّهالحسین و حتی اولاد و اصحاب آن حضرت است، که آنان هم چون خورشیدی تابناک اخترانی روشن بر صفحه تاریخ میدرخشند.
پس مقصود از آنچه باید گفت، چیست؟
پاسخ میدهیم که مراد، جمع بندی حوادث، چرایی و چگونگی آن، بررسی پیشینه و تحقیق تأثیرات پسینی نهضت، انگیزهها، هدفها و مشیها و روشها و...
خلاصه همه آنچه در حوزه کار وقایع نگاری نیست و در تبیین صرفِ واقعههای تاریخی نمیگنجد، بل به قلمرو تحلیل و نقد و تدقیق و اندیشه مربوط میشود و هزاران نکته از این دست است.
و پر واضح است که آنچه تاکنون در این موضوع بسیار مهم و حیاتی انجام یافته، پاسخگوی نیازهایمان، در این زمینه، نبوده است.
بنابر همین اصل، این مقاله میکوشد ـ در حدّ وسع و گنجایش خود ـ به ناگفتههایی از این دست بپردازد و این واقعه بزرگ را، از زوایایی چند، مورد مطالعه قرار دهد و افقهای ناشناختهای را، در منظر دید مخاطبان بگشاید؛ هر چند از هم اکنون به کوتاهی و قصور خود مذعن است و به نارسایی و ناتوانی خود در تشریح و تحلیل و تبیین این حماسه عظیم، معترف.
انگیزهها و هدفها مطالعه و بررسی قیامهای تاریخی نشان میدهد که هر کدام برخاسته از انگیزهای بوده و در پی هدف و منظور خاصی انجام گرفته است؛ برخورداری بشر از روحیه ناسیونالیزمی و عرق ملیّت خواهی و مملکت دوستی و قبیله پرستی، شعایر ملّی، شخصی یا قومی یا نژادی؛ کشورگشایی و ذهنیّت امپریالیستی، قدرتطلبی و برتری جویی، از جمله انگیزهها در رخداد قیامهای تاریخی است.
حرکتهایی که از چنین انگیزههایی حاصل میشود و چنین اهدافی را دنبال میکند، غالبا جز آن که صفحهای دیگر از صفحات تاریخ را سیاه کند و خون افراد بیگناهی را پایمال سازد و به هدر دهد، ثمرهای نداشته و با گذشت زمان به دست فراموشی سپرده شده و همین بهترین دلیل و برترین برهان است بر این که نهضت کربلا، این چنین اهداف و مقاصدی را دنبال نمیکند، چه این که قیام امام حسین علیهالسلام دارای خلود و جاودانگی است و اکنون چهارده قرن است که بر تارک مبارزات تاریخی نورافشانی نموده و یک دم به نسیان و فراموشی دچار نشده است.
علاوه بر این، نشانهها و شواهدی روشن در حماسه عاشورا وجود دارد که انگیزهها و هدفهای این حرکت را، تا، اندازهای واضح مینماید و آن را از مظانّ مقاصدی که انقلابهای مادیگرایِ معمول دنبال میکند، خارج میسازد؛ که ذیلاً به برخی از آنها اشاره مختصری میشود: قیام امام حسین علیهالسلام برای کشورگشایی نبود و بخاطر قدرت طلبی انجام نگرفت چون در محل نینوا اتفاق افتاد و امام نه از موضع جغرافیایی خاصی دفاع میکرد و نه بر حدّ و حصر دیگران میتاخت.
این واقعه باید در سرزمین کربلا واقع شود تا در اثر غبار گذشت زمان، ناگاه کسی مدعی نشود که این جنگ بر سر آب و خاک بوده است.
میبینیم که این واقعه، در هر مکان دیگری به وقوع میپیوست، امکان تحریف میرفت؛ در مدینه، با امکان این که بگویند جنبش استقلال طلبی بوده؛ در مکّه، با امکان این که مدعی شوند، مایههای تبلیغاتی داشته؛ در کوفه، با امکان این که قائل گردند کودتای نظامی بوده؛ و در شام، با امکان این که بگویند بر سر خلافت معارضه شده و ...
این نشان میدهد که به مشیت الهی مکان این قیام، بسیار حسابشده انتخاب گشته است.
حرکت حضرت اباعبداللّه علیهالسلام حرکتی برای حفظ و صیانت شعایر ملی و میهنی و دارای انگیزه ملیت گرایی و اهداف ناسیونالیزمی هم نبود، زیرا در ماهی به وقوع پیوست که جزء ماههای حرام ـ نزد عرب ـ محسوب میشد؛ از طرف دیگر، در این ستیز، نژاد عرب با عرب میجنگید و این نشان میدهد که در این قیام، انگیزه برتری جویی و مقاصدِ نژادی دنبال نمیشد؛ و از سوی دیگر امام، و با خاندان خود به میدان آمد و به شهادت رسید و در آخر، شهدای خاندان او 23% از مجموع شهدای این جنگ را شامل میشد و این بیانگر این واقعیت است که نهضت او، جنبه شخصی و فردی نداشت و این بسیار عجیب و شگفتانگیز است که گویی امام علیهالسلام برای قضاوت تاریخ، همه جوانب را سنجیده و همه احتمالها را داده بود که در چه زمانی و با چه کسانی میجنگد.
اینجا ناقد بصیر و محقق منصف در میماند که بر طبق اصول جامعه شناختی و نمودارهای معمول تاریخی، در بیان انگیزه و هدف این حرکت، باید چه معیاری را انتخاب کند و بر چه ملاکی قضاوت نماید.
لاجرم باید ـ بنابر اسلوب علمی ـ به شخصیتِ محوری و رهبریت قیام توجه کند و پیامهای او را مورد ملاحظ قرار دهد و شعارهای او را مطالعه نماید و آنگاه آنها را با روندی که وی در پیش گرفته، تطبیق دهد تا به منویات او پیببرد.
چنین بررسیای نشان میدهد که حماسه امامعلیهالسلام،به خاطر حفظ و حراست دین خدا و آیین جدش رسولاللّه - صلی اللّه علیه و آله - تا به انتهای تاریخ و ارائه یک الگوی نمونه و یک ایدهآل شایسته بود.
حسین علیهالسلام سمبل مقاومتی بود که هرگز تن به ذلت نداد و زیر بار ظلم نرفت.
او از خود و تمامی هستی خود مایه گذاشت تا دین خدا ـ اسلام ـ را، تا همیشه زمان، سربلند و سرافراز دارد و آن را با خون خود بیمه کند و حجت را بر بندگان خدا تمام نماید که در احقاق حقّ خود بکوشند و مردن با عزت را بر زندگی با ذلّت رجحان دهند.
زمینهها و پیشینهها بررسی دقیق تاریخ و توجه درست به زوایای این حادثه، محقق را با نکات ویژهای مواجه میکند که در تحلیل بهتر این واقعه، او را مدد مینماید؛ پس بی هیچ مقدمهای میپردازیم به مطالعه حوادث تاریخیای که منجر به قیام عاشورا گردید: مردم عراق به امام علیهالسلام نامه مینویسند و به او میگویند که عراق آماده ورود شماست و مردم برای آمدنت لحظهشماری میکنند؛ درختهای عراق، آماده به ثمر رسیدن و سبز و بارور است، و تو را میخواهد که محصول عدالت را از آن برداشت کنی؛ مردم تا حدّ جان برای مقابله با دشمنانت آمادهاند؛ سلاحها را تجهیز کردهاند تا به یاریات بشتابند.
هزاران نامه که ازطرف دهها هزار نفر به امضا رسیده بود برای حضرت فرستاده شد.
امام علیهالسلام خیال بیعت با یزید نداشت چرا که چهره یزید، مانند سیمای پدرش معاویه نبود.
معاویه آنچه میکرد، با نفاق و دورویی و با تزویر و ریا به هم میآمیخت و همه اعمال خلافش را، رنگ مذهبی میداد ولی یزید ـ هر چه بود ـ اهل ریا نبود، به عیان، مفاسد اخلاقی و انحرافاتش را به نمایش میگذاشت، به طور علنی با شعایر دین مخالفت میکرد و باطن آلوده خویش را با ظاهر سخیف خود،یکسان، به صحنه خلافت اسلامی آورده بود و همچون پدرش، به ظلم و کفر و جنایت و جور و خیانت، عامل بود و بدیهی است که امام علیهالسلام، نه شرعا و نه وجدانا نمیتوانست با او بیعت کند.
از طرف دیگر، اطراف یزید را پیران خرفت و گاه صحابیِ بی دین و دنیاطلبان و ریاست خواهان و رفاهجویان احاطه کرده بودند و یزید را در انجام اعمال نامردمی و زشتش دلگرم میساختند.
همانها که در صدر اسلام،دین را برای آن برگزیده بودند که خود را همرنگ جامعه کنند و از این طریق سودی ببرند و بعدها در بازگشت به دوران جاهلیّت ـ در لباس اسلام ـ کوشا باشند و همانها که از اسلام متنفّر بودند و سیاستشان گرگبودن در لباس میش بود و از جاهلیّت، فقط از این رو رویگردان شدند که با آمدن اسلام، دیگر رنگ و بویی نداشت و کسی آن را به پشیزی نمیخرید، خود را در میان مسلمانان پنهان نگهداشتند و در پی فرصت بودند تا عقاید جاهلیاشان را تحت عنوان اسلام جابزنند، در دستگاه خلافت نفوذ کنند و حتّی به غصب آن دست یازند؛ تا کنند آنچه خواهند ـ چنانکه کردند.