دانلود مقاله بهائیت در ایران

Word 142 KB 14308 31
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • بهائى گرى به عنوان یک جنبش اجتماعى در قرن سیزده هجرى (نوزده میلادى) در ایران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حرکتى علیه سنتهاى دینى و اجتماعى حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد.

    این جنبش در کنار حکومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصیل ملى - اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به کار رفت.

    از نظر اجتماعى، بروز این جنبش در ایران زمانى بود که پس از جنگهاى ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایى، نوگرایى افکار بسیارى از متفکران و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظیر استبداد شاهان، زمینه براى ظهور حرکتهاى اجتماعى فراهم شده بود.

    در چنین شرایطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخى به فکر تغییر فرهنگ ملى حاکم و ایجاد نوآوریهاى مذهبى افتادند.

    در نتیجه این طرز تفکر بود که فرقه هایى چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکتهاى احیاگر سنتهاى ملى - دینى ایستادند و حرکتهاى سنت شکن را تأیید کردند.

    با این طرز فکر کلى، این فرقه ها - حتى اگر به قول بعضى به وسیله همان استعمارگران به وجود نیامده باشند - آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.
    به نظر شما زمینه ها، عوامل و مراحل شکل گیرى جریان بهائیت در ایران چه بود؟
    بسیارى را باور بر این است که علت ظهور بهائیت فقر و مشکلات اقتصادى بعد از ورشکستگى در جنگهاى ایران و روس بود.

    اما عقیده بنده بر این است که بیشتر علل سیاسى و فرهنگى عامل پیدایش بابیت و بهائیت بوده است.

    شکست در جنگهاى ایران و روس، شکاف عمیقى بین دولت و ملت به واسطه جدا شدن روحانیت از دولت فتحعلى شاه ایجاد نمود.

    این جدائى تا آخر دوره قاجار دوام داشت و نهضت تنباکو و بعد از آن، انقلاب مشروطه را رقم زد.

    با جدا شدن روحانیت و ملت از دولت، دربار تحت سیطره روسها و رقیب دیرین آنان، انگلیسها، درآمد.

    اما ملت اقتدار خویش را حفظ نمود و با کشتن »گریبایدف« نشان داد که ترس و واهمه اى از روسها ندارد.

    از همینجا بود که روسها به فکر شکستن اقتدار ملت افتادند.

    به تشخیص درست آنان، نقطه قوت ملت ایران پیروى از نایب امام زمان(عج) بود.

    بنابراین اگر مى توانستند در اعتقاد به آن امام همام شک و تردید ایجاد کنند مى توانستند کمر ملت را بشکنند.

    از این رو به فکر فرقه سازى پیرامون اندیشه مهدویت افتادند.


    فرقه شیخیه به علت پیشرفتى که در آغاز دوره قاجار در حوزه هاى علمیه ایجاد شد و روش اصولیین بر شیوه اجتهادى اخباریین غلبه نمود، شکل گرفت.

    اصولیین با استفاده از روش تعلیم داده شده توسط امام جعفر صادق(ع) توانستند شیوه استخراج احکام مربوط به مسائل جدید و مستحدثه را به خوبى بیابند و پى بگیرند.

    شیخى هاى اخبارى مسلک براى عقب نماندن در داشتن پاسخ براى مسائل جدید به خیالات متوسل شدند و طرح ایجاد ارتباط با معصومین در خواب و رویا و غیره را مطرح نمودند.

    این شیوه که به عقیده آنان با استناد به تقوى و تهذیب نفس، رکن رابع عملى مى شد؛ راه را براى ادعاهاى اتصال به معصومین باز نمود و نسل سوم رکن رابع به تحریک و حمایت روسها ادعاى ارتباط با امام زمان(ع) نمود.

    به این ترتیب »سیدعلى محمد باب« خود را باب امام زمان(ع) قلمداد کرد.

    پس از این ادعا پیروان او در یک گردهمائى در دشت »به دشت« به طور کلى دین را منسوخ اعلام نمودند و براى او قدرت تشریع و ابداع دین جدید قائل شدند.

    پس از این حادثه سیدعلى محمد باب، در زندان شروع به تدوین کتاب بیان نمود و ادعاى پیغمبرى کرد.

    ادعاى الهیت او به بعد از این ادعا باز مى گردد که نام خویش را با استناد به حروف ابجد معادل »ربّ اعلى« توجیه نمود.

    بعد از سیدعلى محمد، جانشینانش به دو فرقه »ازلیه« و »بهائیه« تقسیم شدند.

    ازلیه بیشتر تابع احکام و دستورات باب بودند اما بهائیان به رهبرى حسینعلى نورى کتاب جدید نوشتند و دین جدید ساختند.

    دینى که خشک اندیشیهاى کاملاً غیر منطقى باب را تا حدى کنار زد و با الهام از تمدن روز اروپا احکامى ساخت که بتواند افراد بیشترى را به خود جلب کند.

    چه عواملى از خارج در شکل گیرى و هدایت جریان بهائیت در ایران نقش داشتند؟

    ابتدا همانطور که گفته شد؛ روسها عامل اصلى زمینه سازى و رشد بابیت بر پایه فرقه شیخیه در ایران بودند.

    اما بعد از تبعید بابیان از ایران و ایجاد فرقه بهائیه در سرزمین عثمانى، دولت انگلیس به میدان آمد و از وجود آنان براى تضعیف اسلام در منطقه خاورمیانه سود جست.

    خدمت بهائیان به انگلستان تا حدى پیش رفت که به یکى از رهبران آنان؛ یعنى »عباس افندى« که جانشین »حسنعلى نورى« بود لقب »سر« عطا نمودند.

    به هر صورت بابیان و بهائیان مقیم ایران همواره از حمایت دولت انگلستان، اسرائیل و آمریکا برخوردار بوده اند.

    وجوه تشابه بهائیت و جریان »صهیونیسم« و »ماسونیت« چیست و این جریانها چه قرابت نظرى و عملى با یکدیگر دارند؟

    بهائیت بعد از عباس افندى؛ یعنى در دوره »شوقى افندى«، سازمان دهى تازه اى یافت و به صورت یک حزب تمام عیار درآمد.

    مرکز آن اسرائیل شد و شاخه هاى آن در سراسر جهان گسترش یافت.

    در چنین حالتى این فرقه کاملاً تحت مدیریت جریانهاى ضد اسلام در منطقه خاورمیانه قرار گرفت و عملکردى همانند صهیونیزم یافت.

    با توجه به اینکه مرکزیت این گروه در اسرائیل قرار دارد؛ هماهنگى و همسانى آنان با جریان صهیونیزم بسیار زیاد است.

    از آنجا که فراماسونرى نیز در خدمت پیاده کردن سیاستهاى استعمارى غرب در ایران و دیگر کشورهاى خاورمیانه قرار دارد عملکرد آنان نیز با عملکرد بهائیت یکسان است.

    این گروهها ممکن است از لحاظ نظرى با یکدیگر اختلاف داشته باشند اما از حیث عملکرد کاملاً مشابه هم عمل مى نمایند.

    نقش بهائیت در تحولات فرهنگى، اجتماعى و سیاسى یکصد سال اخیر ایران را چگونه ارزیابى مى کنید؟

    همانطور که گفته شد؛ بهائیت از ابتدا براى ایجاد تفرقه در بین شیعیان به وجود آمد و به یک جریان ضد اسلام مبدل گردید.

    سیاست ضد اسلامى آن همواره ادامه یافته و با هر جریان اسلام خواهى اعم از فرهنگى و سیاسى، در ایران به مقابله پرداخته و هر جریان سنت شکن ضد اسلامى را همراهى نموده است.

    این فرقه در حال حاضر در ایران و جهان از چه موقعیت و جایگاهى برخوردار است و چه اهدافى را دنبال مى کند؟

    این فرقه هم اکنون کاملاً مورد حمایت آمریکا و اسرائیل است و از آن براى مقابله با اسلام استفاده مى شود.

    بیشترین پیروان آنان در آمریکا قرار دارند و در کشورهایى همچون هند و اندونزى و برخى از کشورهاى آمریکاى لاتین طرفدارانى دارند.

    اصولاً آنان به وطن اعتقادى ندارند و به اصطلاح »جهان وطنى« اختیار نموده اند.

    هر چند ادعاى عدم دخالت در سیاست دارند، اما به نظر مى رسد هدف آنان تشکیل حکومت جهانى بهائى است.

    حرکتهاى شکل گرفته طى چند دهه اخیر جهت مقابله با این جریان (از جمله انجمن حجتیه) را چگونه ارزیابى مى کنید و آنها را تا چه حد در این زمینه موفق مى دانید؟

    انجمن حجتیه از لحاظ اعتقادى با آنان به مقابله برخاست و در راه کنترل عقیدتى آنان قدمهاى مثبتى برداشت؛ اما چون از لحاظ سیاسى نسبت به آنان از خود حساسیتى نشان نمى داد فعالیتش بسیار محدود بود و در حیطه کنترل عوامل حکومتى و دولتى قرار مى گرفت.

    محمدرضا شاه براى پیشبرد مقاصد غربى خویش از عناصر بهائى در امور سیاسى و فرهنگى استفاده و امکان ورود به میدانهاى اقتصادى را هم براى آنان فراهم مى کرد.

    از طرف دیگر، شاه به انجمن حجتیه اجازه فعالیت داد تا هروقت خواست بتواند به وسیله آنان بهائیها را سرکوب کند تا خطرى براى رژیمش نباشند.

    وهابیت و حکومت سعودی عربستان در زمان های قدیم و پس از ظهور اسلام، همواره میان دولت های محلی و منطقه ای تقسیم شده بود و به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد.

    با ظهور اسلام و استقرار آن در سراسر شبه جزیره، این منطقه برای اولین و آخرین بار، تحت لوای اسلام، به وحدت دست یافت و به نحو چشمگیری از دیدگاه سیاسی و فرهنگی دگرگون گشت تا جایی که با گذشت چند دهه، عرب ها به چنین قدرتی دست یافتند که دو قدرت بزرگ شرق و غرب آن روزگار را از پا در آوردند.

    در زمان امویان، قسمت اعظم عربستان جزو قلمرو آنان بود و سپس آل عباس بر آن مسلط شدند.

    در اواخر قرن دوم هجری قمری، علویان در عربستان قیام کردند؛ اما کاری از پیش نبردند، پس از مرگ متوکل عباسی، قدرت عباسیان رو به زوال نهاد و عربستان هم به دنبال آن، بار دیگر دارای حکومت های محلی ضعیف و کوتاه مدتی شد که جز چندین قرن اغتشاش و درهم ریختگی، چیز دیگر را برای آن به همراه نیاوردند.

    در قرن 16 میلادی (دهم هجری قمری)، پرتغالی ها حمله به مکه را قصد کردند که این فکر عملی نگردید.

    در همان قرن خلفای عثمانی که متوجه عربستان شده بودند، به تدریج سواحل غربی و سپس تمامی عربستان را زیر سلطه خود در آوردند.

    در این زمان یعنی قرن 18 میلادی، محمدبن عبدالوهاب در نجد قیام کرد.

    وی خود را مصلح مذهبی دانسته و مذهب خاص خود را تبلیغ می کرد.

    آیین و فرقه ی جدید به وجود آمده توسط محمدبن عبدالوهاب، در آغاز با مشکلات فراوانی مواجه گردید، چرا که مخالفان افکار و عقاید وی علیه او قیام کردند و تعرضاتی انجام دادند که در نتیجه ی آنها، وی در صدد به دست آوردن حامیانی از حاکم شهر نجد برآمد؛ اما آنها هیچ یک از ترس ایجاد آشوب و بلوا، حاضر به انجام و قبول چنین کمکی نشدند.

    تا سرانجام، محمدبن سعود حاکم شهر (درعیه) را با خود همداستان کرد.

    محمدبن عبدالوهاب و محمدبن سعود با یکدیگر عهد و پیمان بستند که در این راه، از هیچ کوشش دریغ نورزند و بر مبنای این قرارداد، عبدالوهاب بر نفوذ مذهبی خویش و محمدبن سعود نیز بر قدرت خود افزودند.

    با درگذشت محمدبن سعود در سال 1765 میلادی، عبدالعزیز به جانشینی پدر منصوب گردید.

    وی که ادامه دهنده راه پدر و طرفدار مذهب عبدالوهاب بود، در سال 1773 میلادی، شهر ریاض را به تصرف در آورد و توانست قلمرو حکومتی خویش را گسترش دهد.

    وی به دنبال آن قصیم و الاحسأ را نیز زیر سلطه ی خود در آورد.

    در این زمان روابط نجد و حجاز تیره گردید و در شهر مکه از ورود طرفداران مذهب وهابی جلوگیری کردند.

    وهابی ها نیز در مقابل از عبور حجاج عراقی و ایرانی از سرزمین نجد ممانعت ورزیدند که در نهایت شریف مکه در رفتار خود با وهابی ها تجدید نظر کرد و این مشکل برطرف گردید.

    به دنبال تجاوزات و دستبرهای پیروان وهابی به قبایل عراقی در سال 1797 میلادی، عاقبت از طرف سلطان عثمانی به پادشاه بغداد، دستور رسید که از این کار جلوگیری کند که این شخص نتوانست کاری از پیش ببرد.

    در سال 1798 نیروهای بغداد برای مبارزه با وهابی ها به نجد رفتند که کارشان بی فایده بود و یکسال بعد قراردادی بین دو طرف در بغداد به امضا رسید.

    در سال 1801 بار دیگر کربلا مورد تهاجم آل سعود قرار گرفت و مقبره امام حسین(ع) تخریب شد.

    با مرگ عبدالوهاب دیری نگذشت که عبدالعزیزبن محمد نیز در سال 1803 به قتل رسید و سعودبن عبدالعزیز به جای پدر بر تخت حکومت نشست.

    وی یکسال بعد توانست مدینه را تصرف کند و در سال 1805 نجف، سپس مکه و جده را نیز به زیر سلطه خویش درآورد.

    با قدرت گرفتن سعودبن عبدالعزیز، محمد علی پاشا والی مصر، از جانب سلطان عثمانی مأمور سرکوب وهابی ها گردید.

    وی پسرش را به حجاز فرستاد و او توانست مدینه را در سال 1812 و مکه را یکسال بعد به تصرف خود درآورد؛ اما در این سال محمدعلی پاشا که خود فرماندهی قوا را برعهده گرفت، از سعود بن عبدالعزیز شکست خورد.

    پس از مرگ سعود در سال 1814 پسرش عبدالله به قدرت رسید و چون قدرت پدر را نداشت، با والی مصر قراردادی منعقد کرد و به اینگونه حاکمیت سلطان عثمانی را گردن گرفت؛ اما در سال 1816 میلاد این قرارداد از سوی ابراهیم پاشا والی مصر نقض شد و وی به سرکوب وهابیان پرداخته و عاقبت در سال 1818 توانست با تصرف درعیه، عبدالله را دستگیر و به قتل برساند.

    در سال 1824، ترکی بن عبدالله از عموزادگان سعود، در ریاض حکومت خود را براساس حمایت از جنبش وهابی پایه گذاری کرد و توانست تا سال 1833، تمام سواحل خلیج فارس و منطقه مرکزی نجد را تصرف کند و بدین ترتیب آیین وهابی را در سراسر نجد توسعه دهد؛ از این پس، اختلافات میان آل سعود به اوج خود رسید و این اختلافات می رفت که آن را به اضمحلال بکشاند؛ اما در اوایل قرن بیستم میلادی، عبدالعزیز بن عبدالرحمن، ریاض را از دست خانواده آل رشید خارج و حکومت خویش را بر آن ثبت کرد و سپس شورش قبایل مختلف و نزاع های خارجی را مرتفع ساخت.

    عبدالعزیز پس از تصرف ریاض، مکه را زیر سلطه ی خود درآورد و به کشور گشایی پرداخت.

    در نتیجه ی شکستی که توسط نیروهای انگلیسی بر وهابیون وارد آمد، بالاجبار، با تشیکل کنفرانس عقیر، پیمانی بین دو گروه سعودی و انگلیسی بسته شده و به موجب آن، خط مرزی عراق و کویت و نجد تعیین گردید.

    در ژانویه 1926 سرانجام سران حجاز، با عبدالعزیز بیعت کردند و او پادشاه حجاز خوانده شد و در 18 دسامبر 1939 فرمان یکپارچه کردن پاره های کشور عربی داده شد و از این پس سرزمین مذکور عربستان سعودی خوانده شد.

    بنابراین، عربستان امروزی نتیجه پیوند قدرت سیاسی و نظامی خاندان سعودی و محمدبن عبدالوهاب، بنیانگذار فرقه وهابیت است.

    عبدالوهاب از افراد قبیله بنی سنان و عشیره تمیم است که در سال 1703 میلادی در ناحیه عینیه به دنیا آمد و در جوانی به مدینه رفته و در مکتب استادانی چون سلیمان بن کرد یو محمد السندی به تحصیل مشغول گشت و سپس به بصره و بغداد رفت و در آنجا ازدواج کرد.

    وی پس از مرگ همسرش به ایران آمد و به کردستان و همدان مسافرت کرد و سپس در اصفهان به تحصیل فلسفه اشراق و تصوف پرداخت، سپس به قم رفته و در آنجا از پیروان مذهب ابن حنین شد و در سال 1714 میلادی به عینیه، زادگاه خویش بازگشت و در آنجا به تبلیغ عقاید مذهبی خویش پرداخت و کتاب «التوحید» را که بیان کننده ی عقاید مذهبی اش بود، به رشته ی تحریر درآورد.

    عبدالوهاب در سال 1792 میلادی درگذشت.

    وهابیت نهضتی واحدساز بود و توانست نقش حساسی را در تکامل جغرافیای سیاسی عربستان ایفا کند.

    از بعد سیاسی، اتحاد بین وهابیت و قومیت سعودی موجب شد تا قدرت سیاسی و مذهبی این دو در فراسوی پایگاه و هسته ی قبیله و عشیره، در سراسر شبه جزیره عربستان گسترش یابد و آنها بتوانند، تسلط خود را بر سایر مناطق و قبایل استحکام بخشند.

    در حال حاضر نفوذ وهابیت به دلیل ایفای این نقش تاریخی و حیاتی، فراتر از نقش رسمی یک نهاد دینی است و از زمان تأسیس رژیم سعودی، وهابیت فرهنگ، آموزش و پرورش و سیستم قضایی آن را شکل داده و در نهایت بر همه ی تمایلات و گرایش های اسلام گرایی سنی عربستان تأثیر گذاشته است.

    در عربستان کنونی، مفتی های وهابی، در اوضاع سیاسی جامعه نقش برجسته ای دارند و وزرای دادگستری، حج و شئون اسلامی، اوقاف، و دعوت و ارشاد با مشاورت آنها انتخاب می شوند.

    افزون بر این وهابیون توانسته اند، در کنار تشکیلات مذهبی حکومتی و وزارتخانه هایی چون وازرت شئون اسلامی، اوقاف، دعوت و ارشاد، سازمان های عریض و طویل دیگری را در رابطه با امور مذهبی و گسترش آیین وهابیت تشکیل دهند که سازمان رابط عالم اسلامی، سازمان علمای بزرگ و سازمان امر به معروف و نهی از منکر، از جمله ی آنهاست.

    سازمان علمای بزرگ یا «کبار العلما»، مرکب از 21 تن از علمای طراز اول وهابی است که بیشتر فعالیت اعضای آن صدور فتوا و ایفای نقش مهم و اساسی در مسائل سیاسی و مذهبی عربستان است.

    از نگاه وهابیون، جماعت زیادی از مسلمانان موحد نیستند، چرا که می کوشند تا عنایت خدا را با زیارت قبور اولیا به دست آورند، پس مشرکند.

    تفسیر قرآن بر پایه ی تأویل را کفر می شناسند، شفاعت جستن از غیرخدا را کفر می نامند، ذکر نام پیامبر، ولی یا فرشته را در نماز شرک می دانند و براساس این آموزه ها، تشیع و شیعیان را کافر و مشرک دانسته و مقابله با آنان را وظیفه ی دینی خود می دانند.

    در رساله عبدالوهاب به نام «کشف الشبهات» بیش از 24 بار افراد غیروهابی کافر دانسته شده اند.

    شخصیت ها و علمای تندرو وهابی علاوه بر جنایات خود علیه شیعیان و اماکن مقدس آنها در سه قرن اخیر، در شرایط کنونی، بارها خواستار شدت عمل علیه پیروان اهل بیت شده و اقدامات بسیاری را در این زمینه به انجام رسانده اند که در ادامه به آنها پرداخته می شود چرا شیعه حق است؟

    مسأله حقانیت تشیع ادله متعددى دارد که در اینجا فقط به یک مورد آن یعنى واقعه غدیر اشاره مى‏شود.

    در رابطه با غدیر خم، عین واقعه را به نقل از ترجمه الغدیر (ج 1، ص 29 - 37) تقدیم مى‏داریم.

    لازم است بدانید که این واقعه و خطبه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان شیعه و سنى است و جایگاه ویژه‏اى در نصوص دینى و ادبیات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غیر عرب - دارد.

    در متون اسلامى هیچ روایتى به اندازه این واقعه به حد فوق تواتر نرسیده است و احدى را یاراى تردید در آن نیست.

    در میان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله ) 110 نفر و از تابعین 89 نفر آن را نقل کرده‏اند و طبقات راوى آن، به 360 نفر رسیده است.

    شاعران بسیارى نیز این جریان را به نظم آورده‏اند؛ از جمله: در قرن اول: امیرالمؤمنین(علیه السلام )، حسان بن ثابت انصارى، قیس بن سعد بن عباده انصارى، عمر و بن عاص بن وائل، محمد بن عبداللَّه حمیرى.

    در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیرى، شعیان بن مصعب کوفى.

    در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایى، دعبل بن على بن رزین الخزاعى و در قرون بعد ده‏ها نفر دیگر.

    از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینى یازده جلد کتاب ارزشمند «الغدیر» را پیرامون این حادثه به نگارش درآورده است.

    اکنون این سؤال رخ مى‏نماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟

    اساس اختلاف بر سر همان ماهیت و دلالت این واقعه است: 1- برادران اهل تسنن اظهار مى‏دارند که این حادثه عظیم تاریخى و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )، صرفاً به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على(علیه السلام ) است و هیچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پیروى از ایشان ندارد.

    دلیل آنان نیز آن است که «ولایت» چند معنا دارد و یکى از معانى آن «دوستى» است.

    بنابراین تا زمانى که به این معنا قابل حمل است، نمى‏توان به معانى دیگر آن تمسّک جست.

    2- دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )، نصى صریح و قاطع بر امامت و پیشوایى حضرت على(علیه السلام ) است و قراین و شواهد حالى، مقالى و مقامى به گونه‏اى است که هرگز نمى‏توان آن را تنها به دوستى و محبت تفسیر کرد.

    البته باید توجه داشته باشید که شیعه ادله بى‏شمار دیگرى از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و این مسأله یکى از آن ادله مى‏باشد، در عین حال این رخداد، حجتى قاطع و خلل‏ناپذیر است و به هیچ روى نمى‏توان از آن دست برداشت.

    دلایل و قرائنى که بر صحّت دیدگاه شیعه گواهى مى‏دهد، عبارت است: 1- معناى ولایت: لغت شناسان و کتاب‏هاى برجسته و ممتاز لغت، کلمه ولایت را به معناى سرپرستى، عهده‏دارى امور، سلطه، استیلا، رهبرى و زمامدارى معنا کرده‏اند.

    در این جا معناى این کلمه را با برخى از مشتقاتش فقط از کتاب‏هاى لغت اهل سنت برایتان نقل مى‏کنیم: - راغب اصفهانى مى‏نویسد: «وِلایت؛ یعنى، یارى کردن.

    و وَلایت؛ یعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستى» است.

    ولى و مولى نیز در همین معنا به کار مى‏رود»، (المفردات الراغب، ص 570).

    - ابن اثیر مى‏نویسد: «ولىّ؛ یعنى، یاور...

    و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولى و ولىّ آن است».

    سپس خودش مى‏گوید: «و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه»...

    و سخن عمر که به على(ع) گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى، «ولى مؤمنان گشتى»، (النهایه، لابن اثیر، ج 5، ص 227).

    - صاحب صحاح اللغه مى‏نویسد: «...

    هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد ولى او است»، (الصحاح فى لغه العرب، ج 6، ص 2528).

    - صاحب مقاییس مى‏نویسد: «..

    هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد «ولىّ او است»، (معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص ص 141).

    اکنون با این گفته‏هاى مصرّح ارباب لغت، چگونه مى‏توان «من کنت مولاه فعلى مولاه» را به «دوستى» صرف معنا کرد و سرپرستى اجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟!

    مگر نه این است که «ابن اثیر» لغت‏شناس معروف عرب و سنى، خودش تصریح مى‏کند که کلمه «مولى» در روایت «من کنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و در گفتار عمر در همین معنا به کار رفته است؟

    2- خطاب تند و قاطع الهى: آیا اگر حادثه غدیر صرفاً براى اعلام دوستى حضرت على(علیه السلام ) بود، آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحى کند، که اگر آن را ابلاغ نکنى، رسالت الهى را انجام نداده‏اى؟

    خداوند مى‏فرماید: یا أَیُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکافِرِینَ‏ (مائده، آیه 67).

    آیا این اخطار شدید اللحن به خوبى نشان نمى‏دهد که مسأله بالاتر از این حرف‏ها است؟

    البته محبت امیرالمؤمنین(ع) جایگاه بسیار بلندى دارد و یکى از نشانه‏هاى ایمان است؛ لیکن بحث در این است که این خطبه بنا به دلایل ذکر شده، قطعاً منحصر به «ولایت محبت» نیست.

    3- دلدارى خدایى: در آیه یاد شده، خداوند پیامبر را دلدارى داده، مى‏فرماید: در راستاى اجراى این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏هاى مردم محافظت مى‏کند وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ‏ آیا این مسأله نشان نمى‏دهد که این مأموریت، مسأله مهمى بوده است که پیامبر(صلی الله علیه و آله ) بیم آن داشته که برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و توطئه کنند؟

    آیا فقط با اعلام دوستى حضرت على(علیه السلام ) جاى چنین خوفى بود؟

    4- گزینش مکان: آیا این که پیامبر(صلی الله علیه و آله ) جحفه (مکان جدا شدن و انشعاب مسافران) را انتخاب کردند، تا همگى قبل از انشعاب در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نیز این که پیامبر(صلی الله علیه و آله ) دستور دادند کسانى که از آن مکان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تا کسانى هم که عقب مانده بودند، از راه برسند و...

    نشانه چیست؟

    این که دستور دادند که شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این نبأ عظیم‏ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسأله، براى امت اسلامى فوق‏العاده مهم و حیاتى است؟

    آیا عاقلانه است که پیشواى بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانى براى جمعیت باشکوه حج‏گزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: «على را دوست داشته باشید»؟!

    5- نزول آیه اکمال: این که پس از اجراى این مأموریت، آیه نازل شد که: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً (مائده، آیه‏3).

    آیا دلالت بر این ندارد که مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آیا فقط با دوستى حضرت على(علیه السلام ) - نه رهبرى و پیشوایى آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟

    اگر مسأله فقط دوستى و مودّت بود، که در این رابطه قبلاً آیه‏اى نازل شده و از این جهت نقصى در دین نبود؛ زیرا آیه: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّهَ فِی اَلْقُرْبى‏ (شورى، آیه 23) قبلاً نازل گشته بود.

    پس نتیجه مى‏گیریم که آیه اکمال، پیام دیگرى را در بر دارد.

    6- چرا پیامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادى استشهاد نموده و در کنار آنها مسأله ولایت را مطرح کردند؟

    7- دلیل دیگر حدیث «ثقلین» است که پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمود: انّى تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتى....

    در این جا باید پرسید: چرا پیامبر(ص) عترت را در کنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذکر نمودند؟

    8- چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمودند: قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمى‏شوند و فرمودند: امت باید به هر دو چنگ بزنند؟

    آیا صرف دوست داشتن قرآن کافى است یا باید از آن پیروى کرد و آن را امام و پیشواى خود دانست؟

    وحدت سیاق نشان مى‏دهد که در مورد اهل بیت(ع)، نیز باید همین‏گونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشواى عملى خود قرار داد.

    9- چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله ) به مسأله ایفاى رسالت و سپس به «اولویت» خود بر مؤمنان انگشت مى‏گذارد و بلافاصله مسأله ولایت را طرح مى‏کند؟

    10- چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله ) مسأله ولایت را سه یا چهار بار تکرار مى‏کند؟

    این همه تأکید براى چیست؟

    11- چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله ) بعد از این حادثه فرمودند: «اللَّه اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من»؟

    نکته مهم در این جا این است که اگر مقصود از «ولایت» محبت باشد دیگر قید «بعد از من»، زاید است؛ زیرا محبت حضرت على(علیه السلام ) مقید به زمان پس از مرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله ) نیست و بسیار مسخره است اگر منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله ) را این بگیریم که بعد از رحلت من، على را دوست بدارید؟

    زیرا محبت على(علیه السلام ) با حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله ) قابل جمع است و این رهبرى امام على(علیه السلام ) است که پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله ) مورد نظر مى‏باشد؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.

    12- چرا بعد از این ماجرا، مردم با حضرت على(علیه السلام ) بیعت کردند؟

    مگر دوستى بیعت دارد؟

    بیعت در لغت به معناى التزام به فرمان‏بردارى و تبعیت است و حتى ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده و هر یک گفتند: «بخٍّ بخٍّ لک یا على، اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن».

    13- نکته دیگر آن که همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبر(ص) مسأله «امامت و پیشوایى حضرت على(علیه السلام )» را فهمیدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصارى» از پیامبر(صلی الله علیه و آله ) اجازه گرفت و اشعارى زیبا سرود که در یکى از ابیات آن از زبان پیامبر(ص) چنین مى‏گوید: .........

    قم یا على فانّنى‏Eرضیتک من بعدى اماماً و هادیاً یعنى: اى على!

    برخیز، خرسندم که تو امام و هادى بعد از من مى‏باشى.

    ذکر این نکته لازم است که «تقریر»؛ یعنى، سکوت و عدم مخالفت پیامبر(صلی الله علیه و آله ) در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - اعم از شیعه و سنى - حجت و جزء سنت است.

    بنابراین اگر مسأله غدیر معنایى غیر از امامت داشت، چرا پیامبر(صلی الله علیه و آله ) سخنان «حسابن بن ثابت» را تأیید کرده و او را تشویق فرمودند؟

    و چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبر(صلی الله علیه و آله ) «امامت و هدایت» امت نبوده است؟

    14- نکته بسیار جالب توجه دیگر، مسأله «جابر بن نضر» یا «حارث بن النعمان الفهرى» است.

    در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله ) در غدیر خم، وى نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله ) آمده و عرض کرد: «اى محمد!

    از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهیم که جز خداى یگانه پروردگارى نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایى و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضى نگشتى و پسر عمویت را بر ما برترى دادى و گفتى: «هر که را من مولاى اویم، این على مولاى او است».

    اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتى، یا از جانب خدا؟

    پیامبر(صلی الله علیه و آله ) فرمودند: سوگند به آن که جز او خدایى نیست، این مطلب از سوى خداوند است.

    در این هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت، در حالى که مى‏گفت: خدایا!

    اگر آنچه محمد(صلی الله علیه و آله ) مى‏گوید حق است، پس سنگى بر ما ببار، یا ما را به عذابى دردناک گرفتار کن!

    هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف خدا، سنگى بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت.

    آن گاه این آیه نازل شد که: سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ‏ (سوره معارج، آیات 1 - 3).

    اکنون باید دید چه چیزى در سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله ) نهفته بود که آن مرد خیره سر را بر آشفته کرد؟

    آیا اگر صرف مسأله محبت و دوستى بود، این همه لجبازى و خیره‏سرى پدید مى‏آمد؟

    مسلماً مسأله بالاتر از این بوده است؛ زیرا شخص مزبور از طرفى دلى پر کینه نسبت به حضرت على(علیه السلام ) داشت و از سوى دیگر، مى‏دید با ولایت آن حضرت، باید عمرى تحت فرمان و رهبرى ایشان سپرى کند واز سر بى‏خردى و کبر و کژاندیشى، مرگ و عذاب را بر ولایت مولاى متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.

    براى آگاهى بیشتر ر.ک: الغدیر - متن عربى - ج 1، ص 239 - 246 .

    15- نکته مهم دیگر آن که، خود امیرالمؤمنین در روز «شورى» براى اثبات امامت خود، به حادثه غدیر استناد کردند.

    عامربن واثله مى‏گوید: «در روز شورى با على(علیه السلام ) کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم که امیرالمؤمنین(علیه السلام ) خطاب به آنان فرمود: من براى شما دلیلى مى‏آورم که احدى‏نمى‏تواند بر آن خدشه‏اى وارد کند.

    سپس فرمود: «اى جماعت!

    - آیا در میان شما کسى هست که پیش از من به یگانگى خداوند ایمان آورده باشد؟

    گفتند: نه.

    - آیا در بین شما کسى هست که برادرى چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز مى‏کند؟

    - آیا کسى از شما غیر از من عمویى همچون حمزه - شمشیر خدا و شمشیر رسول خدا(ص) - دارد؟

    - آیا غیر از من کسى از شما همسرى چون فاطمه(س) دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟

    - آیا کسى از شما فرزندانى مانند حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟

    - آیا کسى از شما هست که [به دستور قرآن‏] پیش از نجواى با پیامبر(صلی الله علیه و آله ) صدقه داده باشد؟

    - آیا در میان شما غیر از من کسى هست که پیامبر(صلی الله علیه و آله ) درباره‏اش فرموده باشند: من کنت مولاه فعلىٌ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره، لیبلّغ الشاهد الغائب‏؟

    براى آگاهى بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 159 - 213 .

    16- شاهد دیگر آن است که پس از اعلام ولایت امیرالمؤمنین(ع)، پیامبر(صلی الله علیه و آله ) چنین دعا کردند: اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و احبّ من احبه...؛ خدایا!

    آنکه على را به ولایت برگزیند تو ولى او باش و آن که با او به عداوت در آید، با او دشمنى کن و دوست بدار آن که على را دوست دارد...»، (الغدیر، ج 1 ، ص 11) [توجه داشته باشید که این قسمت در متن عربى وجود دارد و در ترجمه ارسالى به خوبى ترجمه نشده است‏].

    اکنون به خوبى روشن مى‏شود که اگر مقصود از ولایت، همان محبت و دوستى باشد، آن گاه دعاى بعدى پیامبر(صلی الله علیه و آله ) که عرض داشتند: و احبّ من احبّه‏ تکرار و لغو خواهد بود.

    بنابراین وجود هر دو سخن نشان مى‏دهد که اینها، دو موضوع متفاوت مى‏باشند و ولایت چیزى برتر از صرف محبت است و البته از لوازم ولایت، محبت و دوستى ولىّ است.

    مشاهده مى‏کنیم که مسلمانان بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) به فرقه‏هاى مختلفى تقسیم شدند و هر یک براى خویش طریقه‏اى را برگزیدند.

    تعالیم اسلام نیز دستخوش ذوق‏ها و سلیقه‏ها و نیز تمایلات افراد و حکومت‏ها گردید.

    در این بین با مراجعه به گفته‏هاى پیامبر(صلی الله علیه و آله ) و نیز قرآن، به دنبال راه مى‏گردیم که در این جنجال و هیاهو بالاخره باید به چه راهى رفت و تعالیم دین و احکام آن را از چه کسى باید فرا گرفت؟

    با کمى تحقیق، به این نتیجه خواهیم رسید که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) براى پس از خود، مردم را در سر در گمى رها نساخته و براى آنان راه و طریقه‏اى را مشخص کرده است.

    آن حضرت فرموده‏اند: «من دو چیز گران‏بها در بین شما مى‏گذارم: قرآن و اهل بیت».

    با تمسّک به همین کلام نورانى درمى‏یابیم که پس از پیامبر باید به دنبال اهل بیت آن حضرت حرکت نمود تا در پیچ و خم افکار و عقاید و راه‏هاى گوناگون، اسیر گمراهى نشد.

    تشیع و تسنن، از انشعاب‏هاى فکرى و عملى است که در داخل اسلام پدیدار شده است.

    از همین‏رو بایستى ریشه‏هاى آن را در بطن اسلام جست و جو کرد، نه بیرون از آن.

    گفتنى است که مبانى فکرى تشیع، مبتنى بر آیات قرآن و روایات است و بدون توجه به آنها، نمى‏توان راه به جایى برد.

    البته نه این که راه دیگرى وجود نداشته باشد؛ ولى آنها به نقطه اطمینان بخشى ختم نمى‏شود.

    از جمله این مسائل و ریشه‏ها، تحلیل تاریخ صدر اسلام و علل منتهى شدن آن به حکومت معاویه‏ها است.

    با اندک تأملى در تاریخ صدر اسلام، این نکته به ذهن مى‏آید که چرا سیره و سنّت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله ) در حکومت و معیشت - که روش پیامبران بود - مبدّل به یک نوع اریستوکراسى (Aristocracy) عربى و اشرافیت بى‏حد و مرز شد.

    به عبارت دیگر، خاندان ابوسفیان - که از سرسخت‏ترین دشمنان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله ) و اسلام بودند و تا آخرین سنگر (فتح مکه) نیز به دشمنى خود ادامه دادند - چگونه سر از خلافت و حکومت درآوردند و فرزند او معاویه و دیگر وابستگان خاندان اموى، بر اریکه حکومت بر مسلمانان تکیه کردند.

    وقتى ریشه این حوادث را بررسى کنیم، مى‏بینیم که معاویه از جانب عمر به حکومت شام منصوب گردید و حتى در برابر انتقاداتى که صحابه به نحوه حکومت او داشتند، مقاومت کرد و به آنها ترتیب اثر نداد.

    پس از عمر نیز عثمان - که توسط شوراى شش نفره به خلافت رسیده بود - به تقویت معاویه همت گماشت و علاوه بر آن، پایه‏هاى تسلط بنى‏امیه را بر سرنوشت اسلام و مسلمانان پى‏ریزى کرد.

    پس از عثمان مردم با رشد سیاسى و متنبه شدن نسبت به گذشته‏ها با حضرت على(علیه السلام ) بیعت کردند؛ ولى این پایه‏ها خود را نشان داد و عملاً حکومت حضرت على(علیه السلام ) را با مشکل روبه رو ساخت و در نهایت نیز با شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام )، آخرین سنگر مقاوم در برابر جریان انحراف رو به خاموشى نهاد.

    باید توجه داشت که موضوع خلافت، تنها در ابعاد سیاسى محصور نبود؛ بلکه موجب تغییرات و ایجاد بدعت‏هاى گسترده‏اى در دیگر ابعاد؛ از جمله در فقه و مسائل عملى بود.

    در برابر این جریان‏هاى مختلف انحرافى، تنها حضرت على(علیه السلام ) و معدود یاران وفادار آن حضرت بودند که به مقاومت پرداختند و از اساس اسلام حراست کردند.

    شیعه از همان صدر اسلام، به کسانى گفته مى‏شود که از مکتب اهل بیت(علیهم السلام ) پیروى مى‏کردند و مى‏خواستند خود را از انحرافات پیش آمده، مصون بدارند.

    این گروه، استمرار اسلام محمدى را در امامت علوى مى‏دانستند.

    خلاصه آن که بررسى تاریخ و تحلیل دقیق آن، مى‏تواند حقانیت تشیع و مواضع آن را تا حدود زیادى روشن سازد.

    در رابطه با حقانیت شیعه، هزاران کتاب و میلیون‏ها صفحه به نگارش درآمده که برخى از آنها مانند «عبقات‏الانوار» نوشته میرحامد حسین لکنهوى مشتمل بر ده‏ها مجلد است که تمام منابع و مدارک آن بدون استثنا از منابع اولیه و صحاح و مسانید اهل سنت مى‏باشد.

    اما این که با آمدن نام ائمه اطهار(علیهم السلام ) یا جزئیات مسائل در قرآن دیگر مشکلات و اختلافات حل مى‏شد و افراد به یقین مى‏رسیدند، تصورى نادرست است.

    برعکس باید گفت قرآن مجید در این مسائل بسیار از روش دقیق و حساب شده‏اى استفاده کرده که ما نام آن را شیوه «تلفیق بین کنایه و تصریح» مى‏نامیم و اگر غیر از این عمل مى‏شد، خطرى بسیار بزرگ‏تر از اختلافات موجود - که ویرانگر اساس مکتب بود - اسلام و قرآن را تهدید مى‏کرد.

    براى روشن شدن مطلب باید دو نکته را در نظر گرفت: الف) روند طبیعى پیدایش مذاهب و آراى مختلف در ادیان؛ ب ) ویژگى‏ها و شرایط خاص جامعه‏اى که قرآن در آن نازل گردیده است.

    الف) پیدایش آرا و نهایتا مذاهب و نحله‏هاى گوناگون در درون یک دین، امرى کاملا طبیعى است.

    مطالعه در تاریخ ادیان نشان مى‏دهد که حتى اگر آراى فاسد هم در کار نباشد، در موارد بسیارى برداشت و تفسیر دانشمندان و توده‏ها از ریز و درشت مسائل دینى متفاوت و چه بسا معارض است.

    گاه این تفاوت‏ها عمیق و در مسائل بسیار اصولى است و کار را به جایى مى‏کشاند که صاحبان ادیان و یا حتى ارباب مذهب واحد در میان خود به اختلافات شدیدى گرفتار شده‏اند تا آن جا که هر یک، دیگرى را تکفیر و از حوزه دین به کلى خارج مى‏شمارند.

    این مسأله واقعیتى گریزناپذیر است و در همه ادیان وجود دارد؛ مانند اختلافات شدید ده‏ها مذهب مسیحى (مانند مذهب کاتولیک، ارتدکس، پروتستان و فرقه‏هایى چون اسیوخى، ماکیونى، کالوخى، ویگلفى، ژان هوسى، پورتین یسوعى، نسطورى، آریوسى، هوژنتى، مونوفیزیستى، آرتمونى، نادنیى، ستبیه و ...) ممکن است بگویید همه این‏ها یک راه حل دارد و آن این است که: دین و شریعت نازله آن چنان دقیق و با وضوح و صراحت با تمام جزئیات آن نازل شود که نه تنها همه انسان‏ها در تمام مسائل دینى برداشت واحد داشته باشند، بلکه حتى راه هر گونه تفسیر سوءو فریب‏کارى بدعت گذاران و تحریف گران نیز بسته شود.

    با کمى ژرف اندیشى روشن مى‏شود که چنین دیدگاهى، پندارى تحقق ناپذیر است؛ زیرا: 1- از دیدگاه معرفت شناختى کیفیت شناخت و درک انسانى در هر زمینه، مکانیسم ویژه و محدودیت‏هاى خاصى دارد، به طورى که در یک رشته از معارف بویژه در معارف دینى - که از گستردگى و ژرفایى بسیار بالایى برخوردار است - هرگز نمى‏توان همه انسان‏ها را (در همه مسائل آن مجموعه) متحد النظر و داراى برداشت و درک واحد ساخت.

    2- زبان در روند معرفت، نقش و کارکرد خاصى دارد و با محدودیت‏هاى ویژه‏اى روبه روست که خود یکى از عوامل مهم تفاسیر و برداشت‏هاى گوناگون از متون دینى است.

    بنابراین زبان شناسى نیز حکمى مشابه معرفت شناسى دارد.

    3- اگر بنا شود کتاب آسمانى مبوب در تمام مسائل؛ از قبیل معارف، اخلاقیات، احکام و دستورات فردى و اجتماعى به صورت مجموعه‏اى دقیق، تفصیلى و منظم همراه با تمام جزئیات و حتى تعاریف بیان شود، در این صورت به شکل دائرهالمعارفى در خواهد آمد که بخشى از آن مسائل فلسفى و جهان بینى، انسان‏شناسى، فلسفه، تاریخ و ....

    مطرح مى‏شود و بخشى از آن اخلاقیات و فلسفه اخلاق و در بخش‏هاى دیگر احکام حقوق فردى و اجتماعى؛ مانند: عبادات، اقتصاد، نظام و احکام سیاسى، فلسفه، حقوق و ...

    .

    ممکن است بگویید چه عیبى دارد که چنین باشد؟

    واقعیت آن است که چنین چیزى ضربه محکمى به دین خواهد زد و مخالف فلسفه اساسى بعثت انبیا و انزال کتاب‏هاى آسمانى است؛ زیرا: اولاً، از طرفى کتاب آسمانى را بسیار گسترده و مفصل یعنى تبدیل به ده‏ها جلد کتاب مى‏کند.

    ثانیاً، هر بخشى از آن مجلدات مربوط به حوزه خاصى از مسایل شده و جنبه تخصصى پیدا مى‏کند.

    ثالثاً، زبان کتاب آسمانى دیگر زبان توده‏ها نخواهد بود؛ بلکه در هر فنى زبان ویژه آن رشته را خواهد داشت.

    نتیجه این امور آن است که متون دینى جاذبه عمومى خود را از دست خواهد داد و دیگر قدرت دعوت و کشش فراگیر توده‏اى نخواهد داشت؛ بلکه در ردیف کتاب‏هاى فلاسفه و نوابغ برجسته‏اى چون ارسطو، افلاطون، فارابى، بوعلى و ...

    قرار خواهد گرفت که جایگاه آن به جاى خانه‏هاى مردم، فقط کتابخانه‏هاى دانشمندان خواهد بود و میزان تأثیر و سازندگى اجتماعى‏اش نیز در حد تاثیر فلاسفه و نوابغ.

    به علاوه چنین طرحى مستلزم بسته شدن راه اجتهاد است و همواره ایجاب مى‏کند که در پى رخ دادن حوادث نو، پیامبرى جدید برانگیخته شود و یافتن پاسخ و حکم مسائل هر عصر انگیزش و بعثت جدیدى را مى‏طلبد و بر مسأله خاتمیت خط بطلان مى‏کشد؛ زیرا بیان تفصیلى مسائل اعصار آتى براى مخاطبین فعلى نه تنها جذاب نیست؛ بلکه موجب وازدگى و چه بسا سخریه و استهزا و نهایتا اعراض از کتاب آسمانى است.

    4- کاوش‏هاى جامعه شناختى نشان مى‏دهد که افراد و جوامع مخاطب وحى الهى از نظر انگیزه‏هاى دین گرایانه و میزان و حدود و کیفیت تأثیر پذیرى در برابر وحى و حاملان آن (انبیاى الهى) بسیار متفاوت بوده‏اند.

    از طرف دیگر حکمت الهى ایجاب مى‏کند پیام خود را در قالب و شکلى ابلاغ نماید که بیشترین و فراگیرترین جاذبه را داشته و در عین حال چیزى از حقایق نیز فرو نماند.

    بنابراین دو اصل در هم مى‏آمیزند و آن دو نقش مهمى در چگونگى تفهیم و ابلاغ پیام دارند:

کلمات کلیدی: ایران - بهائیت

ظهور زرتشت در فضائی که کاهنان، ساحران، آتشبانان بی شمار به بهانه وساطت صدها خدا و خدای نما مردم ساده را گوسفندوار به کنار قربانگاهها، معابد و آتشگاه ها میکشیدند و با اوراد و آداب و اعمال اسرار گونه به جلب توجه قدرتهای ساختگی مافوق بشری تظاهر می نمودند؛ در محیطی که انسانها با وحشت و هراس به هر پدیده طبیعی مینگریستند و در هر گوشه ای به انتظار برخورد با موجودات عجیب و مافوق الطبیعه ...

در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريور 1281 هجرى شمسى ( 24 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مرکزى ايران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله عليها, روح الله الموسوى ال

مقدمه : دين مبين اسلام، بعنوان يک دين کامل، جامع و منطبق با فطرت انسان، به تمام نيازهاي روحي، رواني، اجتماعي و . . . پاسخ لازم و کافي داده است. طبيعي است براي رفع نيازهاي متفاوت انسان و تکامل و ترقي او تکاليفي را در قالب وجب ، مستحب، مکروه ، مب

چکيده : حجاب و پوشش يکي از دستورات تمامي اديان مخصوصا دين مبين اسلام است که رعايت آن سبب پاک ماندن انسانها و جوامع شده و همچنين تکامل معنوي و رشد اخلاقي آنان را به دنبال خواهد داشت. بي توجهي به اين امر مهم و کم رنگ شدن آن در بين دانش آموز

در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله علیها، روح الله الموسوى الخمینى پاى بر خاکدان طبیعت نهاد . او وارث سجایاى آباء و اجدادى بود که نسل در نسل در کار هدایت مردم وکسب معارف الهى کوشیده اند. پدر ...

در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مرکزى ايران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله عليها, روح الله الموسوى ال

در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانى از سلاله زهراى اطهر سلام الله علیها, روح الله الموسوى الخمینى پاى بر خاکدان طبیعت نهاد .او وارث سجایاى آباء و اجدادى بود که نسل در نسل در کار هدایت مردم وکسب معارف الهى کوشیده اند. پدر ...

واحدهای زمین ساختی ایران واحدهای زمین ساختی عبارتند از نواحی که دارای سرگذشت زمین شناسی وتاریخی مشابهی می باشند. د رتعیین یک واحد تکنونیکی شش عامل رخساره های سنگی، فعالیت های ماگمائی، دگرگونی، فازهای کوه زایی، شیوه ی چین خوردگی وبالاخره روندها، اهمیت داشته ونقش اساسی را به عهده دارند. واحدهای زمین ساختی ایران اجمالا به صورت زیر می باشد. 1-جنبه های پایدار ایران زمین بین دو سپر ...

CITES نهادی بین المللی زیر نظر سازمان ملل متحد می‌باشد که نظارت بر "تجارتِ گونه‌ های وحشی گیاهی و جانوری" را در دنیا به عهده دارد. سالانه میلیاردها دلار برای تجارت گونه‌های وحشی گیاهی و جانوری در سطح بین‌المللی تبادل می‌شود. این تجارت شامل شیوه‌های بسیار متنوعی از تجارتِ فرآورده‌های غذایی، چرم و محصولات دارویی گرفته تا آلات موسیقی، علوفه، الوار ساختمانی، صنایع دستی و محصولات ...

جمهوری اسلامی ایران با تولید حدود 100 میلیون تن از نظر تنوع محصولات کشاورزی رتبه سوم را در جهان دارد. خبر معاون امور بین الملل و امور آفریقا در وزارت جهاد کشاورزی در سومین اجلاس وزرای کشاورزی همکاری های اقتصادی - منطقه ای (اکو) در تهران گفت: ایران از 66 محصول اصلی کشاورزی/ تولید کننده عمده 25 نوع است که بیشتر انها جزو محصولات باغی هستند. تنوع اب و هوایی و شرایط تولید مناسب موجب ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول