دانلود مقاله پیمان با یهود و کارشکنى آنها

Word 78 KB 14315 14
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • پیامبر اکرم(ص) بموازات پیمان برادرى، پیمانى هم با یهود به عنوان پیمان عدم تعرض منعقد فرمود که بر طبق آن یهود در مراسم دینى و کسب و کار خود آزاد بودند، مشروط بر اینکه توطئه‏اى بر ضد مسلمانان نداشته باشند و دشمن را بر ضد ایشان تحریک نکنند.


    هنوز چندان مدت زیادى از ورود رسول خدا(ص)به شهر یثرب و عقد پیمان میان او و یهود نگذشته بود که یهودیان بناى کار شکنى و مخالفت‏با مسلمانان و رهبر بزرگوار آنان را گذاشته و روى طبع کینه توز و تسلط جویانه‏اى که داشتند و مى‏دیدند روز به روز بر قدرت و نفوذ پیغمبر اسلام در مدینه و اطراف افزوده مى‏شود در صدد جلوگیرى از پیشرفت اسلام و نفوذ سریع پیغمبر(ص)برآمدند.


    به گفته برخى از مورخان در آغاز نیز که حاضر شدند با محمد(ص)پیمان دوستى و همبستگى ببندند به این امید بود که شاید بتوانند او را به خود ملحق سازند و با دست او بر مسیحیان ساکن جزیره العرب و مذاهب دیگر پیروز شوند، اما وقتى متوجه شدند که او تابع فرمان خدا و فرستاده از جانب اوست و راه سومى را انتخاب کرده و به تعبیر قرآن کریم‏«امت وسطى‏»تشکیل داده است‏به فکر مخالفت و کار شکنى با آن حضرت افتاده و بخصوص هنگامى که خداى تعالى به پیغمبر(ص)و مسلمانان دستور داد قبله خود را از بیت المقدس به سوى کعبه تغییر دهند.


    حسد و رشک بزرگان یهود نسبت‏به پیغمبر اسلام(ص)نیز عامل مهم دیگرى براى مخالفت آنها محسوب مى‏شد چنانکه در مخالفتهاى دیگرى نیز که قبل از آن در تاریخ پیغمبران و مردان الهى دیده شده معمولا عامل مهمى به شمار مى‏رود.


    مخالفت و کار شکنى یهود به صورتهاى مختلفى شکل مى‏گرفت.

    گاهى براى اینکه به خیال خود پیغمبر(ص)را به زانو درآورده و مسلمانان را از دور او پراکنده سازند نزد آن حضرت آمده و سؤالات مذهبى و علمى طرح مى‏کردند، که برخى از آنها را خداى تعالى در قرآن نقل فرموده، مانند سؤال از روح و ذو القرنین و داستان اصحاب کهف و غیره که چون خداى تعالى او را یارى و کمک مى‏کرد و پاسخ سؤالاتشان رابه طور کامل مى‏داد از این راه نتوانستند نتیجه‏اى بگیرند و به راههاى دیگر متشبث‏شدند.


    و از آن جمله ایجاد اختلاف میان مسلمانان و به یاد آوردن دشمنیها و عداوتهاى میان دو تیره اوس و خزرج و تذکر و نقل داستانهایى از روزهاى جنگ میان آن دو تیره و امثال آن بود که از این راه نتیجه بیشترى عایدشان شد و به خصوص آنکه در مدینه افراد منافقى همچون عبد الله بن ابى - که پیش از این داستانش را نقل کردیم - وجود داشتند که در دل ایمانى به اسلام و پیغمبر نیاورده بودند و بلکه دنبال بهانه‏اى مى‏گشتند تا آنها که این آیین مقدس را به سرزمین یثرب ارمغان آورده بودند مورد سرزنش و تمسخر قرار دهند.

    یهودیان از وجود این گونه افراد استفاده زیادى براى پیشرفت هدف خود که همان ایجاد تفرقه و اختلاف بود مى‏کردند و حتى آنها را وادار مى‏کردند تا به مسجد مسلمانان آمده و در میان آنها به گفتگو پرداخته و تخم نفاق و دو دستگى بیفشانند و احیانا آنها را مسخره و استهزا کنند، که وقتى رسول خدا(ص)از این ماجرا مطلع گردید دستور داد آنها را که گرد هم نشسته و در گوشى سخن مى‏گفتند آشکارا از مسجد بیرون کنند و افراد تازه مسلمان نیز با قاطعیت عمل کرده و آنها را از مسجد بیرون انداختند.

    اسلام چند تن از بزرگان یهود : چیزى که در این میان یهود را بیش از پیش ناراحت کرد و موجب تحریک بیشتر دشمنى آنان گردید پذیرفتن و قبول اسلام از طرف دو تن از بزرگان و دانشمندان ایشان به نام عبد الله بن سلام و مخیریق بود که براى یهودیانى که خود را برترین نژادها دانسته و نبوت و پیامبرى را منحصر به فرزندان اسحاق مى‏دانستند بسیار ناگوار و غیر قابل تصور و ناهموار بود، و شاید ترس آن را داشتند که افراد دانشمند و سرشناس دیگرى نیز تدریجا به حقانیت اسلام واقف گشته و در سلک مسلمانان درآیند و اتفاقا این ترس و پیش بینى آنها جامه عمل پوشید و افراد دیگرى نیز چون ثعلبه بن سعیه، اسید بن‏سعیه و اسد بن عبید نیز مسلمان شدند.

    بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام در آن زمان بنی اسرائیل اهل حق و پرچمدار توحید بودند و فرعون مصر هم در آن زمان فردی متکبر و خود بین بود که ادعای خدای می کرد .

    او فردی فاسد بود که به بنی اسرائیل ظلم می کرد و فرزندان آنان را می کشت و زنان آنها را زنده می گذاشتند .

    خداوند در این باره در قرآن می فرمایند که {إن فرعون علا فی الأرض و جعل أهلها شیعا یستضعف ظائفه منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نساءهم إنه کان من المفسدین} حضرت موسی در این شرایط متولد ، و در خانه فرعون تحت تدبیر الهی تربیت شد که داستان حضرت موسی و بزرگ شدنش و فراخواندن فرعون به یکتا پرستی و نجات بنی اسرائیل و هلاک شدن فرعون آنقدر مشهور است که لازم به بیان نیست .

    تقدیر الهی بر این بود که این سرزمین را در آن زمان به این گروه مؤمن داده شود .

    خداوند در این باره در قرآنش می فرماید که {و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمه لنجعلهم الوارثین ، و نمکن لهم فی الأرض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون} حضرت موسی به همین خاطر به سوی فرعون فرستاده شد و برادرش هارون که به پیامبری برگزیده شد ، او را یاری کرد .

    در این باره در قرآن آمده : {و قال موسی یا فرعون إنی رسول من رب العالمین ، حقیق علی ألا أقول علی الله إلا الحق قد جئتکم ببینه من ربکم فأرسل معی بنی اسرائیل} اما فرعون سرپیچی می کند و و به آیات و معجزاتی که حضرت موسی آورده بود ایمان نیاورد ولی ساحران که فرعون آنها را با درخواست موسی جمع آوری کرده بود ، ایمان آوردند و فرعون مات و مبهوت شد .

    ظاهراً کسانی که ایمان خود را آشکار کردند و به بنی اسرائیل پیوستند تعدادی محدود از فرزندان و جوانان بنی اسرائیل بودند و ایمان آنان با نوعی ترس از مؤاخذه فرعون همراه بود خداوند در این باره می فرمایند که {فما لموسی إلا ذریه من قومه علی خوف من فرعون و ملئهم أن یفتنهم و إن فرعون لعال فی الأرض و إنه لمن المسرفین} پس از این حضرت موسی کسانی را که از قومش ایمان آورده بودند را به سوی شرق هدایت کرد که فرعون و سربازانش آنان را دنبال کردند و داستان شق شدن دریا و نجات بنی اسرائیل و هلاکت فرعون و سربازانش روی داد .

    در این مورد خداوند می فرمایند که {فأوحینا إلی موسی أن أضرب بعصاک لابحر فأنفلق فکان کل فرق کالطود العظیم ، و أزلفنا ثم الآخرین ، و أنجینا موسی و من معه أجمعین ثم أغرقنا الآخرین} بعضی از روایات و نظریات تاریخی وجود دارد که تعداد کسانی که با حضرت موسی از مصر خارج شدند را حدود 6000 نفر و در بعضی روایات آمده که 15000 بوده اند .

    این دوره تاریخی ظاهراً قرن 13 قبل از میلاد می باشد و بنی اسرائیل در سه دهه آخر ا این قرن از مصر بیرون رفتند .

    این دوره با حکمرانی رعمسیس دوم که به عصر رمسیس دوم شهرت یافت همزمان بود .

    از قضا جسد این فرعون در یکی از موزه های مصری هم اکنون وجود دارد خداوند در این باره می فرمایند که {فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک آیه ، و إن کثیر من الناس عن آیاتنا لغافلون} بعد از اینکه خداوند بلند مرتبه بنی اسرائیل را نجات داد .

    بنی اسرائیل با حضرت موسی و هارون به دشمنی پرداختند .

    ضعف ایمان و نادانی و ترس از ویژگیهای این گروه بود و زمانی که با حضرت موسی بازگشتند و ازدریا گذشتند ، قومی بت پرست شدند خداوند می فرماید که آنان به حضرت موسی گفتند که همچنانکه شما دارای خدا هستید برای ما هم خدای قرار ده {قولوا یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهه !!!} پس از آن زمانی که موسی به ملاقات پروردگار خویش رفت قومش علیرغم وجود هارون گاو را پرستیدند !!

    {و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلاً جسداً له خوار} ، {فقالوا هذا إلهکم و إله موسی فنسی} و زمانی که هارون آنها را از این کار نهی کرد ، نزدیک بود که وی را بکشند .

    در قرآن آمده که هارون به برادرش موسی گفت که {إن القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی} سپس حضرت موسی آنان را به طرف سرزمین مقدس هدایت کرد و به آنان گفت {یا قوم ادخلوا الأرض المقدسه التی کتب الله لکم و لا ترتدوا علی أدبارکم فتنقلبوا خاسرین} اما آنان راه ارتداد را در پیش گرفتند و به حضرت موسی گفتند : {قالوا یا موسی إن فیها قوماً جبارین و إنا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فإن یخرجوا منها فإنا داخلون} در اینجا نصیحت و اندرز هیچ نفعی نرساند و مکرراً می گفتند : {قالوا یاموسی إنا لن ندخلها أبداً ما داموا فیها فأذهب أنت و ربک فقاتلا إنا ها هنا قاعدون} سید قطب رحمه الله علیه درباره این موضع گیری بنی اسرائیل می گوید : حقیقت خلق و خوی و فطرت یهودیان در آنجا به وضوح نمایان شد گر چه با هزار جور آن را آرایش کردند .

    خطر نزدیک است و خداوند بنی اسرائیل را از آن خطر برحذر نداشت تا اینکه وعده اصحاب الارض را به آنان داد و برایشان مقرر گردانید .

    در حالیکه آنها می خواستند پیروزی را ارزان و بدون بها و تلاشی به دست آورند پیروزی خوشایندی که مانند سرکه و عسل نصیبشان شود .

    این چنین افراد ترسو در تنگناه قرار می گیرند و دشنام می دهند و از خطری که در پیش روی آنان است می ترسند این چنین بی شرمی شخص ناتوان هزینه ای جز زبان درازی برایش ندارد این که گفتند ]فاذهب انت و ربک[ یعنی اگر خداوند آنان را به جهاد فراخواند خدای آنان نیست .{إنا ها هنا قاعدون} معنایش این است که ما ملک و افتخار و سرزمین موعود نمی خواهیم و بدون مقابله با ظالمان آن را می خواهیم اینجا نهایت کار حضرت موسی علیه السلام است ، نهایت تلاشی بی دریغ ، سفری طولانی و احتمال پستیها و انحرافات و پیچ و خمی های بنی اسرائیل .

    موسی علیه السلام با ناراحتی به خدای خویش پناه می آورد و آنگونه که در قرآن آمده می گوید : {رب إنی لاأملک إلا نفسی و أخی ، فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین} در این هنگام خداوند دعای پیامبرش را مستجاب گردانید و فرمود : {قال فإنها محرمه علیهم أربعین سنه یتیهون فی الأرض} زمانی که آنان بر دربهای سرزمین مقدس یودند خداوند آنها را سرگردان ساحت .

    واضح است که خداوند بلند مرتبه سرزمین مقدس را بر این نسل از بنی اسرائیل حرام گردانید تا اینکه نسلی غیر از آنان بیاید و در شرایط سخت صحرا آبدیده شوند این نسل هم خفت و خواری و اسارت و طغیان در مصر آنان را تباه گردانید و شایستگی انجام این امر شریف خداوند را نداشتند .

    ورود بنی إسرائیل به سرزمین فلسطین بعد از اینکه نسلی دیگر بوجود آمد و بعد از سالهای متمادی یکی از پیامبران به نام یوشع ین نون علیه السلام که یهود او را یشوع می نامند بنی اسرائیل را رهبری کرد ، کسی که آنان را از رودخانه اردن عبور داد و بر دشمنانش پیروز شد و شهر أریحا را تصرف کرد .

    ایشان در حدود سال 1190 ق.م از رودخانه اردن گذشت و سپس در اطراف رام الله با “عای“ به جنگ پرداخت و تلاش کرد که قدس را فتح کند اما نتوانست .

    در آن دوره تعداد یهودیان اندک بودند به نحوی که بر آنان سخت بود که پخش شوند و همه مناطق را تصرف و بر آن حکومت کنند .

    آنچه را که ما درباره حضرت یوشع می دانیم از حدیث پیامبر اسلام است که فرمودند یوشع در نبردی با دشمنانش می جنگید و آنقدر به طول انجامید تا اینکه نزدیک بود خورشید غروب کند که حضرت یوشع از خدا می خواهد تا پایان نبرد و پیروزی خورشید غروب نکند خداوند دعای ایشان را مستجاب کرده و غروب خورشید را به تأخیر می اندازد تا اینکه یوشع پیروز شد .

    بعد از یوشع علیه السلام رهبری یهود را کسانی که به قضات معروف بودند برعهده گرفتند .

    عصر آنان به عصر قضات معروف می باشد که تا حدود 150 سال ادامه داشت .

    علیرغم تلاشهای آنان برای اصلاح قوم خود اما هرج و مرج ، مفاسد و اختلافات و سستی اخلاق و دین بنی اسراوئیل را فرا گرفت .

    بنی اسرائیل در این عصر بر روی زمینهای مرتفع محیط بر قدس و در دشتهای شمال فلسطین سکنی گزیدند .

    زمانی که بنی اسرائیل حالت ارتداد خود را مشاهده کردند عده ای زیادی از آنان از پیامبر خود که گفته می شود نامش “صموئیل“ بود ، خواستند فرمانده ای را برای آنان برگزیند تا در زیر پرچم وی در راه خدا بجنگند اما پیامبرشان که با فطرت و خلق و خوی آنان آشنا بود به آنان گفت که {هل عسیتم إن کتب علیکم القتال ألا تقاتلوا ، قالوا و ما لنا ألا نقاتل فی سبیل الله و قد أخرجنا من دیارنا و أبنائنا فلما کتب علیهم القتال تولوا إلا قلیلاً منهم } پیامبرشان به آنان خبر داد که خداوند طالوت را به عنوان فرمانده آنان برگزیده اما آنان اعتراض کرده و گفتند که ما از او برای فرماندهی شایسته تریم .

    زیرا دارائی و ثروت زیادی ندارد پیامبرشان به آنها گفت که خداوند او را برای شما برگزیده و دانای و توانای زیادی را به او داده است .

    این فرمانده مؤمن “طالوت“ در حدود سال 1025ق.م این مسؤلیت (ملکی بنی اسرائیل) را بر عهده گرفت ، روایات اسرائیلی او را “شاؤول“ می نامند .

    پیروان او مورد آزمایش و امتحان قرار گرفتند ، بدین صورت که خداوند آنان را بوسیله رودخانه اردن با منع از نوشیدن آب آن امتحان کرد قرآن در این باره می فرماید که {إلا من اغترف غرفه بیده فشربوا منه إلا قلیلاً منهم} تعداد زیادی از گروه اندکی که مانده بودند ، آنگاه که جالوت و سربازانش را دیدند در آزمایش دیگری افتادند و گفتند که ما امروز توانای مقابله با جالوت و سربازانش را نداریم ، در نهایت جز گروهی اندک مؤمن که خداوند پیروزی را نصیب آنان گردانید کسی دیگر ایستادگی نکرد و داود علیه السلام ـ در آن زمان که جوان بود ـ در این نبرد جالوت را با فلاخن از پای در آورد .

    بعد از این ماجرا دقیقاً نمی دانیم که چه بر سر طالوت آمد اما روایات اسرائیلی بیان می کنند که در سال 1004ق.م فلسطینیان توانستند بر طالوت “شاؤول“ در نبرد “جلبوع“ پیروز شوند و سه تن از بچه های او را کشتند و طالوت را مجبور به خود کشی کرده و سرش را بریدند و جسد او و فرزندانش را بر روی دیوار شهر “بیت شان“ (بیسان) آویزان کردند .

    فصل تازه ای در تاریخ بنی اسرائیل و نشر و سیطره دعوت توحیدی بر سرزمین مبارک با رهبری داود (ع) بعد از طالوت در سال 1004ق.م آغاز شد .

    حضرت داود علیه السلام بنیانگذار اصلی حکومت بنی اسرائیل در فلسطین به شمار می آید .

    یهودیان پیش از داود تنها حکومتی ناچیز در بخشهای محدودی از فلسطین داشتند بدون اینکه در این منطقه جایگاهی داشته باشند و همه عصر “القضاه“ به خاطر دفاع سرسختانه هر قبیله از زمینهای خود با نبرد جزئی با گروههای کوچک سپری شد .

    حضرت داود (ع) در بیت لحم به دنیا آمد و حکومت وی به مدت 40 سال یعنی از سال 1004 تا 963ق.م ادامه یافت در ابتدا به مدت 7 سال شهر الخلیل پایتخت وی بود .

    حدود سال 995ق.م قدس را فتح کرد و پایتخت را به آنجا انتقال داد و جنگ علیه کفار را در سرزمین مقدس ادامه داد تا اینکه در سال 990ق.م توانست آنان را به زانو در آورد به صورتی که دمشق را بر دادن مالیات مجبور ساخت و مؤابی ها و أیدومی ها و عمونی ها را به زیر سلطه خود در آورد .

    اینچنین در آن زمان حسب اطلاعات موجود دست پروردگان مکتب توحید بر بیشتر مناطق فلسطین تسلط یافتند ، اما آنگونه که پیداست مرزهای حکومت داود علیه السلام به دریا نرسید ولی به جای در نزدیکی آن یعنی یویا (یافا) رسید .

    به نظر می رسد که حکومت اسرائیل در اوج قدرت خود بیشترین طول مرزی آن 120 مایل و بیشترین عرض آن 60 مایل بوده است .

    گاهی اوقات کمتر از آن هم بوده است به عبارتی دیگر مساحت آن حدود 7200مایل مربع یا حدود 20 کیلومتر مربع بوده است در حالیکه این حدود 7000 کیلومتر مربع کمتر از مرزهای کنونی فلسطین است .

    در حقیقت یهود بر مناطق مرتفع سیطره یافت و از سیطره بر دشتها به خصوص بخشهای بزرگی از الساحل فلسطین ناکام ماند و دولت یهودی از هنکام برپایی نتوانست بر این بخشها و مناطق سیطره یابد .

    اگر یهودیان کنونی به داود علیه السلام افتخار می کنند و خود را پرچمدار میراث وی می دانند اما مسلمانان خود را نسبت به داود شایسته تر از بنی اسرائیل می دانند و به عنوان یک پیامبر به او ایمان دارند و او را دوست داشته و محترم می شمارند و به ایشان به خاطر حکومت خدای و توحیدی که در فلسطین تشکیل داد ، افتخار می کنند و به دنبال خودداری بنی اسرائیل از ادامه راه داود علیه السلام و رویکرد به کفر و شرک و عهد شکنی با خدا ، مسلمانان هم اکنون خود را پیرو و ادامه دهنده راه حضرت داود دانسه و پرچمدار آن می باشند .

    با توجه به قرآن می دانیم که خداوند علم و حکمت را به داود علیه السلام ارزانی داشته و کتاب زبور را بر ایشان نازل کرده است و به ایشان پادشاهی مقتدری داده شد و هنگامی که حضرت داود با صدای خاشعانه و مؤثر خود سروده های روحانی را می خواند ،کوهها و پرندگان با وی به ذکر خدا می پرداختند خداوند در قرآن می فرماید {و اذکر عبدنا داود ذا الأید إنه أواب ، إنا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشی و الإشراق ، و الطیر محشوره کل له أواب ، و شددنا ملکه و آتیناه الحکمه و فصل الخطاب} در جای دیگر می فرمایند که {یا داود إنا جعلناک خلیفه فی الأرض فحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله …} خداوند پاک و منزه آهن را برای حضرت داود نرم کرد و مانند شمع و خمیری در دست داود بود که بدون ذوب کردن به هر شکلی که می خواست آن را در می آورد .

    این معجزه ای است که خداوند آن را به داود علیه السلام داد اما حضرت داود علیرغم آنچه که خداوند به وی داده بود آهنگری می کرد و از دست رنج خود می خورد .

    حضرت داود در زمان خودش صنعت سپرسازی و زره پوش را به راه انداخت .

    اما سپر یک ورقه فلزی بود که برای صاحب آن خسته کننده و او را از حرکت وامی داشت تا اینکه خداوند ایشان را راهنمای کرد به اینکه آن را به صورت حلقه ای دایره ای درآورد تا حرکت را دشوار و سخت نکند خداوند در این باره در قرآن می فرماید {و علمناه صنعه لبوس لکم لتحصنکم من بأسکم ، فهل أنتم شاکرون} دوباره در جای دیگر می فرمایند {و لقد أتینا داود منا فضلاً یا جبال أوبی معه و الطیر و ألنا له الحدید ، أن اعمل سابغات و قدر فی السرد و اعملوا صالحاً إنی بما تعملون بصیر} حضرت سلیمان علم و حکمت و پیامبری را از پدرش داود به ارث برد .

    در روایات آمده که سلیمان یکی از 19 فرزند داود می باشد و در قدس به دنیا آمده و به مدت 40 سال (936ـ923ق.م) در سرزمین مقدس حکمرانی کرد .

    به حقیقت خداوند فرمانروای به حضرت سلیمان اعطاء نمود که بعد از وی برای هیچ کس این فرمانروای حاصل نخواهد شد .

    خداوند جن را برای خدمت به وی و باد را که به دستور وی (حضرت سلیمان) حرکت می کرد به تسخیر حضرت سلیمان در آورد .

    خداوند همچنان زبان پرندگان و حیوانات را به وی آموخت .

    به وسیله سلیمان به حکمت و عدالت و حکمرانی مقتدر شهره یافت .

    در حقیقت ملک حضرت سلیمان معجزه ای آسمانی و ملکوتی بود که خداوند با دادن آن به وی آن را دلیلی بر نبوتش قرار داد .

    فلسطین هم از این نعمت حکومت خدای و معجزه ای که جن و انس و پرندگان و باد از آن حمایت می کردند ، برخوردار شد .

    خداوند با آموختن معجزه جاری شدن مس که مانند چشمه از زمین جاری می شد حضرت سلیمان را بیش از پیش تکریم نمود و مملکت سلیمان روند عمرانی و ساخت وساز گسترده أی را به خود دید و فرمانروایی وی تا سبأ در یمن گسترش یافت .

    قرآن کریم بارها به فعالیت و فرمانروای و نبوت حضرت سلیمان اشاره نموده و می فرماید {قال رب اغفر لی وهب لی ملکاً لا ینبغی لأحد من بعدی إنک أنت الوهاب ، فسخرنا له الریح تجری بأمره رخاء حیث أصاب ، و الشیاطین کل بناء و غواص ، و آخرین مقرنین فی الأصفاد ، هذا عطاؤنا فامنن أو امسک بغیر حساب ،‌و إن له عندنا لزلفی و حسن مآب} خداوند در جاهای دیگر از قرآن کریمش در رابطه با حضرت سلیمان سخن گفته که به بعضی از آن اشاره می شود .

    1ـ {و ورث سلیمان داود و قال یا أیها الناس علمنا منطق الطیر و أوتینا من کل شیء إن هذا لهو الفضل المبین ، و حشر لسلیمان جنوده من الجن و الإنس و الطیر فهم یوزعون} 2ـ و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر و أسلنا له عین القطر و من الجن من یعمل بین یدیه بإذن ربه و من یزغ منهم عن أمرنا نذقه من عذاب السعیر ، یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات اعملوا آل داود شکراً و قلیل من عبادی الشکور} 3ـ و لسلیمان الریح عاصفه تجری بأمره إلی الأرض التی بارکنا فیها و کنا بکل شیء عالمین ، و من الشیاطین من یغوصون له و یعملون عملاً دون ذالک و کنا لهم حافظین} اما از حدیث روایت شده از پیامبر در می یابیم که حضرت سلیمان دارای قدرت بدنی عجیب و دوستار جهاد در راه خدا بوده است و دارای زنان زیادی بوده است .

    ابوهریره رضی الله عنه از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت می کند که حضرت سلیمان فرموده هر شب به 90 زنم در روایتی دیگر 100 زنم سر می زنم و هر کدام سرداری را برای جهاد در راه خدا بدنیا می آورد در این هنگام ملک به او گفت که بگو إن شاء الله اما ایشان نگفت و فراموش کردند و نزد آنها رفته و تنها یکی از آنها باردار شد و مردی ناقص بدنیا آورد .

    قسم به کسی که جان محمد به دست اوست اگر می گفت ان شاء الله اسب سواران زیادی در راه خدا جهاد می کردند .

    وفات حضرت سلیمان یکی از نشانه ها و آیات خداوندی است و درسی برای انسان و جن است به اینکه جن از غیب خبردار نیست .

    شیوه وفات ایشان این گونه می باشد که حضرت سلیمان در محراب برای نماز خواندن و تکیه بر عصایش ایستاده بود که در این هنگام دار فانی را وداع می کند .

    حضرت سلیمان مدت زیادی روی عصایش می ماند و جنها مشغول انجام کارهای سخت و دشوار بودند بدون اینکه از مرگ ایشان باخبر شوند تا اینکه موریانه عصای ایشان را می خورد و برروی زمین می افتد خداوند در این باره در قرآن کریم می فرماید که {فلما قضینا علیه الموت مادلهم علی موته إلا داب الأرض تأکل منسأته فلما خر تبینت الجن أن لو کانوا یعلمون الغیب ما لبثوا فی العذاب المهین} دو قلمرو اسرائیل و یهودا حکمرانی داود و سلیمان علیهما السلام حدود 80 سال به طول انجامید این عصرهمان عصر طلای قبل از اسلام در فلسطین است که در زیر پرچم توحید و ایمان قرار داشت .

    یهود بعد از حکمرانی حضرت سلیمان علیه السلام : بعد از درگذشت حضرت سلیمان ، سرزمین فلسطین به دو بخش جدا از هم و بیشتر اوقات دشمن هم تقسیم شد .

    این دو حکومت از فساد داخل و ضعف نظامی و سیاسی و نفوذ خارجی رنج می بردند .

    هنگام وفات حضرت سلیمان نمایندگان قبائل دوازده گانه بنی اسرائیل در شکیم در نزدیکی نابلس اجتماعی را برای بیعت با “رحبعام بن سلیمان“ تشکیل دادند اما نمایندگان ده قبیله بخاطر اینکه “رحبعام“ مالیات آنان را تخفیف نداد با او بیعت نکردند و به جای وی یربعام را از قبیله افرایم به عنوان فرمانروا انتخاب کردند و سرزمین خود را اسرائیل نامیده و شکیم را به پایتختی آن انتخاب کردند .

    پس از شکیم پایتخت آنان به “ترزت“ و سپس به السامره انتقال یافت .

    در این میان دو قبیله یهودا و بنیامین بر دوستی و وفاداری خود با “رحبعام بن سلیمان“ ماندند و حکومتی را به نام یهودا برای حکومت خود به پایتختی قدس تشکیل دادند .

    حکومت إسرائیل که دائره المعارف انگلیسی برای تحقیر آن را “مملکت وابسته“ نام نهاده از سال 923 تا 721ق.م ادامه داشت و به خاطر جنگ با دمشقیها تمامی اراضی خود را در شرق اردن و شمال یرموک از دست داد .

    مشهورترین پادشاه بنی اسرائیل به نام “عمری“ که در سال 885 تا 874 ق.م حکمرانی می کرد السامره را بنا نهاد و آن را به پایتختی خود برگزید .

    جانشین وی “آخاب“ (874ـ852ق.م) به همسرش “إیزابل“ دختر پادشاه صیدا و صور اجازه داد تا خدای فینیقی ها (بعل) را پرستش کند .

    به دنبال این یکی از افسران به اسم “یاهو“ کودتا کرد و آخاب را به هلاکت رسانده و پرستش “یهوه“ را باز گرداند .

    در دوره زمام داری “یربعام“ به سالهای 785 تا 774ق.م که سومین پادشاه از سلسله “یاهو“ بود قلمروش از ناحیه شمال در داخل سرزمین آرامی ها گسترش یافت اما این بسط و گسترش زیاد به طول نیانجامید و پادشاه آشوریها تجلات بلسر الثالث 745-727ق.م این توسعه را متوقف کرد و جانشینش “شلمنصر“ پنجم و بعد از او “سرجون دوم“ هوشع آخرین پادشاه اسرائیل را مورد باز خواست قرار داده و در سال 721ق.م حکومت وی را سرنگون کرد .

    در این هنگام آشوریها ساکنان إسرائیل را به حران و الخابور و کردستان و فارس انتقال داده و عده ای از آرامی ها را در آنجا به جای آنان جایگزین کردند و اسرائیلیهای که تبعید شده بودند به طور کلی با ملتهای مجاور در تبعیدگاه ادغام شدند به نحوی که اثری از قبایل ده گانه بنی اسرائیل باقی نماند .

    حکومت یهودا مطابق روایات اسرائیلی (این روایات جنبه احتیاط را به گونه أی رعایت کرده اند که نه می توان چیزی را اثبات کرد و نه رد کرد ) از سال 923 تا 586ق.م ادامه داشت .

    در دوره فرمانروای “یربعام بن سلیمان“ (923ـ916ق.م) بت پرستی رواج یافته و با شیوع لواط أخلاق این قوم تباه گشت و زمانی که پسرش “أبیام“ 913ق.م جانشین وی شد همین مفاسد اخلاقی نه تنها از بین نرفت بلکه رواج بیشتری یافت .

    به همین خاطر “یهورام بن یهوشفاط“ (849ـ842ق.م) شش برادرش را با رؤسای قوم محاکمه کرد .

    اما “یوحاز بن یوتام“ (735ـ715ق.م) با علاقه زیادی که به بتها داشت فرزندانش را در قربانگاه بتها قربانی می کرد ، به صورتی که عنان شهوت را گسیخته “منسی بن حزقیا“ هم که در سالهای 687ـ642ق.م حکمرانی می کرد و قوم خود را بخاطر عبادت خداوند محاکمه کرد و بتخانه های را بر پا کرد.

    این گونه رفتارها و انحرافات بنی اسرائیل جای تعجب نیست و أخلاق و رفتارشان با حضرت موسی خود گواهی بر اینهاست.

    خداوند با اشاره به انحرافات یهود بیان می دارد که آنان کلام خدا را تحریف و تغییر داده و انبیاء را به قتل رساندند {لقد أخذنا میثاق بنی إسرائیل و أرسلنا إلیهم رسلاً کلما جاءهم رسول بما لا تهوی أنفسهم فریقاً کذبوا و فریقاً یقتلون} تاریخ گواه است که آنان انبیاء را می کشتند مثلاً “نبی حزقیال“ بوسیله یکی از قضات که پیامبر وی را از منکرات نهی کرده بود به قتل می رسد و پیامبر “أشعیا بن أموص“ بدست پادشاه “منسی بن خرقیا“ که وی را پند و اندرز داده بود ، کشته می شود و بر روی شاخه های درخت آویزان شد یهود همچنان “نبی أرمیا“ را که آنان را به خاطر انجام منکرات سرزنش کرده بود با سنگ رجم کرده و به قتل می رسانند .

    در پایان خلاصه آنچه که گذشت بیان می گردد 1ـ ساکنان فلسطین بیشترشان از جزیره العرب آمده بودند و تا کنون به عنوان ساکنان این بلاد باقی مانده اند 2ـ خداوند به بنی اسرائیل وعده سرزمین مقدس را داد زمانی که در صراط مستقیم بودند و پیامبران آنان را هدایت می کردند تا اینکه از راه برگشتند و کفر ورزیدند که در نهایت خداوند این حق را از آنان گرفت .

    3ـ مسلمانان نسبت به پیامبران بنی اسرائیل از آنان اولی ترند و وارث حقیقی میراث آنان می باشند و رسالت اسلامی آنان ادامه رسالت این پیامبران بوده و آن حقیقتی را که این پیامبران خواهان پایداریش بودند مسلمانان نیز در هیمن زمینه در تلاش می باشند .

    4ـ بنی اسرائیل هیچ وقت نتوانستند تمامی مرزهای کنونی را به ملکیت خود در آورند و مدتی که در آن به حکومت پرداختند در مقایسه با تاریخ فلسطین مدت محدود و کمی می باشد و زمانی که دو مملکت شدند در بیشتر اوقات وابسته و تحت نفوذ حکومت های قدرتمند تر از خود بودند .

    5ـ حکومت خود مختاری که یهود پس از بازگشت از السبی البابلی برپا کرد ضعیف و ناتوان و محدود به منطقه قدس و حومه آن بود بعد از آن جز در دروه مکابی ها از استقلال برخوردار نبودند در حالیکه استقلالی را که در دروه آنان داشتند محدود بود .

    6ـ بعد از آن یهود به دلیل اعمال زشت و ناپسند در زمین آواره شدند و در این مدت 1900 سال هیچ ارتباط مدامی با فلسطین نداشتند .

    در پایان قول هـ .ج .

    ولز را در کتاب خلاصه تاریخ درباره تجربه بنی اسرائیل در فلسطین بعد از السبی البابلی ـ بیان می کنیم ایشان می گویند که زندگی عبرانی ها در فلسطین شبیه زندگی مردی می باشد که اصرار دارد در وسط راه شلوغی اقامت کند که اتوبوسها و کامیون ها مدام او را زیر می گیرند …….

    و از اول تا آخر مملکت آنان جز حادثه ای گذرا در تاریخ مصر و سوریه وآشور و فینیقیه نبوده که تاریخ مؤرخ مشهور غوستاف لوبون ذکر می کند که بنی اسرائیل زمانی که در فلسطین مستقر شدند از امتهای پیشین جز بی ارزش ترین چیزها از تمدنشان چیز دیگری را اقتباس نکردند به عبارتی دیگر جز عیوب و عادات مضر و خرافات و فحشاء چیزی دیگر اقتباس نکردند و برای آله ای را برای هر قبیله

کلمات کلیدی: پیمان - کارشکنى - یهود

مهمترین مسأله در بررسی یهودیان در مسائل سیاسی نیم قرن اول هجری، فعالیت آنها به عنوان گروه های فشار حامیان و مشاور خلفا و توطئه گران سیاسی قابل بررسی است. هدف یهودیان به دست گرفتن قدرت و حکومت نبود بلکه می خواستند به حکومتگران تأثیر بگذارند در اصطلاح سیاسی به این گروه ها «گروه های فشار» و‌«ذینفع»[1] یا «لابی»[2] گفته می شود. این گروه ها تشکیلاتی غیرسیاسی هستند که هدفشان گرفتن ...

حضرت امير (ع) پس از بيست و پنج سال کنار بودن از حکومت با اصرار مردم خلافت ظاهرى را قبول کرد و چون مردم با او بيعت کردند حضرت در ضمن خطبه اى سيره و روش حکومتى خود را که منطبق با قرآن و سنت پيامبر (ص) بود بيان نمود و عملاً از همان آغاز مطابق آنچه گفته

سيماى يهود در ادب منظوم پارسى (از سده سوم تا سده هفتم ه.ق) عباس نادرى شيخ(1) بررسى آثار منظوم ادب پارسى در ارتباط با يهوديان، گذشته از اين که ما را با نحوه‏ى تفکر شعرا و سخنوران در مورد يک گروه اقليت فکرى و مذهبى آشنا مى‏کند، مى‏تواند ما را به درک

مقدمه پيامبر اکرم‏صلى الله عليه وآله پس از هجرت به مدينه، برخوردهاى گوناگونى با يهوديان اين شهر داشته که از اين ميان، جنگ‏هاى آن‏حضرت با بنى‏قينقاع، بنى‏نضير، بنى قريظه و خيبر شهرت يافته است. هم‏چنين آن‏حضرت سريه‏هايى را براى کشتن برخى چهره‏هاى مف

تاریخچه یهود یعقوب فرزند إسحاق، که او را اسرائیل (بنده خدا) می‏گویند دوازده فرزند داشت که چهارمین فرزند او (یهوذا) بود. یهوذا و برادرانش با پدر خود یعقوب، در کنعان (فلسطین) سکونت داشتند و پس از واقعه مشهور حضرت یوسف که یهوذا هم در آن شرکت داشت، در سال1740 قبل از میلاد، کنعان را به عزم مصر ترک گفتند. آن روزها مصر مملکت پر جمعیّت و با ثروتی بود و هرکس بر آن حکومت می‏کرد، چنان بود ...

تاریخچه یهود یعقوب فرزند إسحاق، که او را اسرائیل (بنده خدا) می‏گویند دوازده فرزند داشت که چهارمین فرزند او (یهوذا) بود. یهوذا و برادرانش با پدر خود یعقوب، در کنعان (فلسطین) سکونت داشتند و پس از واقعه مشهور حضرت یوسف که یهوذا هم در آن شرکت داشت، در سال1740 قبل از میلاد، کنعان را به عزم مصر ترک گفتند. آن روزها مصر مملکت پر جمعیّت و با ثروتی بود و هرکس بر آن حکومت می‏کرد، چنان بود ...

اين اشارات،زبده حقايق حکمت را بر تو ايثار کردم پس اين (گنج معرفت) را از دسترس جاهلان(وبيخردان) و افرادي که آن را ب خاطر هدفهاي ناچيز طلب مي کنند وآنها که از هوش وذکاوت وجرات وشجاعت بهره اي نبرده اند، وآنان که ميلشان به جانب اکثريت است، يا

مقدمه : حقوق تعهدات باتوسعه روزافزونش قسمت سهمي از حقوق خصوصي را بخود اختصاص داده و گسترش آن زمينه هاي تخصصي گوناگوني را نيازمند است و پديد آورده . افزايش قراردادها بسبب نيازمردم در اثر روابط اجتماعي ، تحول جامعه و کافي نبودن عقود سنتي ، ايجاد قال

مقدمه: هنگامی که از شبکه اقتصاد ملی می‌گذریم و وارد روابط اقتصادی بین‌الملل، روابط مبادلاتی اقتصادهای پولی می‌شویم امر «صرف» مطرح می‌شود، امر تبدیل پول ملی به پولهای خارجی و یا پولهای خارجی به پول ملی و کلیه مسائل ناشی از آن، تراز پرداختها و روشهای تعدیل عدم تعادل آن و …. این امور نه تنها در بحث نظری از اقتصاد بین‌الملل اهمیت بسیار دارد بلکه زمامداران اقتصادی و سیاسی مملکت را ...

طلاق در اصل رها کردن از روي پيمان و قراردارد است ورها کردن از قيد زوجيت نيز طلاق ناميده شده است. و در اصطلاح شريعت، همان مفهوم عرفي رايج ميان عقلاء را مي رساند که شارع مقدس با شرايط خاصّي امضا کرده وبه معناي گشودن پيوند زناشويي با واژه مخصوص يا اشار

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول