آیه 1 – 8 .
سوره ا نشراح
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
أَ لَمْ نَشرَحْ لَک صدْرَک (1) وَ وَضعْنَا عَنک وِزْرَک (2) الَّذِى أَنقَض ظهْرَک (3) وَ رَفَعْنَا لَک ذِکْرَک (4) فَإِنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسراً(5) إِنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسراً(6) فَإِذَا فَرَغْت فَانصب (7) وَ إِلى رَبِّک فَارْغَب ( (8
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1) آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم ؟
2) و بار سنگین را از تو بر نداشتیم ؟
3) همان بارى که سخت بر پشت تو سنگینى مى کرد.
4) و آوازه تو را بلند کردیم .
5) بنابراین مسلما با سختى آسانى است .
6) و مسلما با سختى آسانى است .
7) پس هنگامى که از کار مهمى فارغ مى شوى به مهم دیگرى پرداز
8) و به سوى پروردگارت توجه کن
مقدمه:
این سوره در مکه نازل شده و داراى 8 آیه است.
محتوى و فضیلت سوره ا لم نشرح:
معروف این است که این سوره بعد از سوره و الضحى نازل شده است و محتواى آن نیز همین مطلب را تایید مى کند چرا که در این سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم( شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه این سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده این سوره بر سه محور دور مى زند:
یکى بیان همین نعمتهاى سه گانه و دیگر بشارت به پیامبر از نظر بر طرف شدن مشکلات دعوت او در آینده و دیگر توجه به خداوند یگانه و تحریص و ترغیب به عبادت و نیایش .
و به همین دلیل در روایات اهل بیت (علیهمالسلام ( چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم این دو به منزله یک سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اینکه یک سوره کامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.
در میان اهل سنت نیز بعضى طرفدار این نظریه هستند چنانکه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزیز نقل کرده که آنها نیز مى گفتند این دو سوره سوره واحده است و در یک رکعت هر دو را تلاوت مى کردند و میان این دو بسم الله را حذف مى کردند (ولى طبق فتاواى فقهاى ما بسم الله در هر دو باید باشد و اینکه مرحوم طبرسى در مجمع البیان نقل کرده که فقهاى ما بسم الله را حذف مى کنند درست به نظر نمى رسد(.
عجب اینکه فخر رازى بعد از ذکر قول کسانى که آنها را سوره واحده مى گویند، مى گوید این سخن درست نیست زیرا محتواى آن دو با هم فرق داردسوره و الضحى هنگامى نازل شد که رسول خدا از ایذاء کفار ناراحت بود و در محنت و اندوه بسر مى برد در حالى که دومى وقتى نازل شد که پیغمبر خوشحال و شادمان بود این دو چگونه با هم جمع مى شود.
محتوى و فضیلت سوره ا لم نشرح: معروف این است که این سوره بعد از سوره و الضحى نازل شده است و محتواى آن نیز همین مطلب را تایید مى کند چرا که در این سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم( شمرده شده است در واقع سه نوع موهبت بزرگ در سوره و الضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ در سوره ا لم نشرح آمده است مواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود اما مواهب سه گانه این سوره همه جنبه معنوى دارد و عمده این سوره بر سه محور دور مى زند: یکى بیان همین نعمتهاى سه گانه و دیگر بشارت به پیامبر از نظر بر طرف شدن مشکلات دعوت او در آینده و دیگر توجه به خداوند یگانه و تحریص و ترغیب به عبادت و نیایش .
و به همین دلیل در روایات اهل بیت (علیهمالسلام ( چنانکه قبلا هم اشاره کرده ایم این دو به منزله یک سوره شمرده شده است و لذا در قرائت نماز براى اینکه یک سوره کامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند.
در میان اهل سنت نیز بعضى طرفدار این نظریه هستند چنانکه فخر رازى از طاووس و عمر بن عبد العزیز نقل کرده که آنها نیز مى گفتند این دو سوره سوره واحده است و در یک رکعت هر دو را تلاوت مى کردند و میان این دو بسم الله را حذف مى کردند (ولى طبق فتاواى فقهاى ما بسم الله در هر دو باید باشد و اینکه مرحوم طبرسى در مجمع البیان نقل کرده که فقهاى ما بسم الله را حذف مى کنند درست به نظر نمى رسد(.
عجب اینکه فخر رازى بعد از ذکر قول کسانى که آنها را سوره واحده مى گویند، مى گوید این سخن درست نیست زیرا محتواى آن دو با هم فرق داردسوره و الضحى هنگامى نازل شد که رسول خدا از ایذاء کفار ناراحت بود و در محنت و اندوه بسر مى برد در حالى که دومى وقتى نازل شد که پیغمبر خوشحال و شادمان بود این دو چگونه با هم جمع مى شود.
ولى این استدلال عجیبى است چرا که هر دو سوره سخن از زندگى گذشته پیغمبر مى گوید و این در حالى بود که بسیارى از مشکلات را پشت سر نهاده و قلب پاک او غرق امید و سرور بوده است هر دو سوره از مواهب الهى سخن مى گوید و گذشته سخت و پر محنت را یادآور مى شود تا مایه تسلى خاطر پیامبر و امیدوارى بیشتر و کاملتر گردد.
به هر حال پیوند نزدیک محتواى این دو سوره چیزى نیست که قابل شک و تردید باشد نظیر همین معنى در سوره فیل و قریش نیز خواهد آمد انشاء الله در اینکه این سوره (ا لم نشرح ) در مکه نازل شده یا مدینه از بیانات فوق روشن مى شود که در مکه نازل شده است ولى با توجه آیه و رفعنا لک ذکرک : ما نام تو را بلند کردیم بعضى معتقدند که در مدینه نازل شده است در آن زمان که آوازه اسلام و پیامبر همه جا را گرفته بود ولى انصاف این است که این دلیل قانع کننده نمى باشد زیرا پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با تمام مشکلاتى که در مکه داشت بلند آوازه بود و در تمام محافل سخن از قیام و رسالت و دعوت او بود و به وسیله اجتماع سالانه حج این آوازه به سایر مناطق حجاز مخصوصا مدینه رسید.
در فضیلت تلاوت این سوره در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى خوانیم که فرمود: من قراءها اعطى من الاجر کمن لقى محمدا (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مغتما ففرج عنه : هر کس این سوره را بخواند پاداش کسى را دارد که محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را غمگین دیده و اندوه را از قلب او زدوده است .
) تفسیر نمونه: در این آیه به مهمترین موهبت الهى اشاره کرده مى فرماید: آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم (ا لم نشرح لک صدرک).
(نشرح ) از ماده شرح در اصل به گفته راغب در مفردات به معنى گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقه هاى نازکتر است سپس مى افزاید منظور از شرح صدر گسترش آن به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خداداد مى باشد و بعد مى گوید شرح دادن مشکلات سخن به معنى گسترش آن و توضیح معانى مخفى است به هر حال شک نیست که منظور از شرح صدر در اینجا معنى کنائى آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر است و این توسعه مى تواند مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و کارشکنیهاى دشمنان و مخالفان .
و لذا هنگامى که موسى بن عمران ماءموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا مى کند" اذهب الى فرعون انه طغى" بلافاصله عرض مى کند" رب اشرح لى صدرى و یسر لى امرى" خداوندا سینه ام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن (طه 25 – 26).
و در جائى دیگر خطاب به پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمده است" فاصبر لحکم ربک و لا تکن کصاحب الحوت "اکنون که چنین است منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبائى کن و مانند یونس مباش (که بر اثر ترک شکیبائى لازم گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد) (قلم – 48) شرح صدر در حقیقت نقطه مقابل ضیق صدر است چنانکه در آیه 97 سوره حجر مى خوانیم و" لقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون ": ما مى دانیم که سینه تو بخاطر گفتگوهاى (مغرضانه ) آنها تنگ مى شود.
اصولا هیچ رهبر بزرگى نمى تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آن کس که رسالتش از همه عظیم تر است مانند( پیغمبر اکرم )شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد طوفانها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند مشکلات او را به زانو در نیاورد کارشکنیهاى دشمنان ماءیوسش نسازد سؤ الات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و این عظیم ترین هدیه الهى به رسول الله بود.
و لذا در حدیثى آمده است که پیامبر مى فرماید: من تقاضائى از پروردگارم کردم و دوست مى داشتم این تقاضا را نمى کردم عرض کردم خداوندا پیامبران قبل از من بعضى جریان باد در اختیارشان قرار دادى ، و بعضى مردگان را زنده مى کردند، خداوند به من فرمود: آیا تو یتیم نبودى پناهت دادم ؟
گفتم آرى ،فرمود: آیا گمشده نبودى هدایتت کردم ؟
عرض کردم : آرى ، اى پروردگار!
فرمود: آیا سینه تو را گشاده ، و پشتت را سبکبار نکردم ؟
عرض کردم : آرى اى پروردگار!
این نشان مى دهد که نعمت شرح صدر ما فوق معجزات انبیا است ، و به راستى اگر کسى حالات پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را دقیقا مطالعه کند و میزان شرح صدر او را در حوادث سخت و پیچیده دوران عمرش بنگرد یقین مى کند که این از طریق عادى ممکن نیست ، این یک تاءیید الهى و ربانى است .
در اینجا بعضى گفته اند که منظور از شرح صدر همان حادثه اى است که در طفولیت یا جوانى پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) واقع شد که فرشتگان آسمان آمدند و سینه او را شکافتند و قلبش را بیرون آورده شستشو دادند، و آن را از علم و دانش و راءفت و رحمت پر کردند.
بدیهى است که منظور از این حدیث این قلب جسمانى نیست ، بلکه کنایه و اشاره اى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیغمبر و پاکسازى او از هر گونه نقایص اخلاقى و وسوسه هاى شیطانى .
ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.
و به خاطر همین شرح صدر بود که پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عالیترین وجهى مشکلات رسالت را پشت سر گذاشت ، و وظائف خود را در این طریق به خوبى انجام داد .
تفسیر المیزان: ترتب آیات سه گانه اول سوره که مضمون هر یک مترتب بر آیه قبل است ، و سپس تعلیل آنها به آیه ((فان مع العسر یسرا)) که از ظاهرش بر مى آید که با وضع رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) در اوائل بعثتش و اواخر آن منطبق باشد، و سپس تکرار این تعلیل و نیز تفریع دو آیه آخر سوره بر ما قبل همه شاهد بر آنند که مراد از شرح صدر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) گستردگى و وسعت نظر وى است ، به طورى که ظرفیت تلقى وحى را داشته باشد، و نیز نیروى تبلیغ آن و تحمل ناملایماتى را که در این راه مى بیند داشته باشد، و به عبارتى دیگر نفس شریف آن جناب را طورى نیرومند کند که نهایت درجه استعداد را براى قبول افاضات الهى پیدا کند.
تفسیر نمونه: وزر در لغت به معنى سنگینى است ، (واژه وزیر نیز از همین معنى مشتق شده است ، چون بارهاى سنگین حکومت را بر دوش مى کشد، و گناهان را نیز به همین جهت وزر گویند چرا که بار سنگینى است بر دوش گنهکار)انقض از ماده نقض به معنى گشودن گره طناب ، یا جدا کردن قسمتهاى به هم فشرده ساختمان است ، وانتقاض به صدائى گفته مى شود که به هنگام جدا شدن قطعات ساختمان از یکدیگر بگوش مى رسد، و یا صداى مهره هاى کمر به هنگامى که زیر بار سنگینى قرار مى گیرد.
این کلمه در مورد شکستن پیمانها و قراردادها نیز به کار مى رود و مى گویند فلانکس نقض عهد کرد.
به این ترتیب آیه فوق مى گوید: خداوند آن بار سنگین و کمرشکن را از تو برداشت .
این کدام بار بود که خداوند از پشت پیامبرش برداشت ؟
قرائن آیات به خوبى نشان مى دهد که منظور همان مشکلات رسالت و نبوت ، و دعوت به سوى توحید و یکتاپرستى ، و برچیدن آثار فساد از آن محیط بسیار آلوده بوده است ، نه تنها پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) که همه پیغمبران در آغاز دعوت با چنین مشکلات عظیمى روبرو بودند، و تنها با امدادهاى الهى بر آنها پیروز مى شدند، منتها شرائط محیط و زمان پیغمبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از جهاتى سخت تر و سنگین تر بود.
بعضى نیز"وزر" ) را به معنى بار سنگین وحى در آغاز نزول ، تفسیر کرده اند).
بعضى نیز به ضلالت و گمراهى و لجاج و عناد مشرکان .
و بعضى به اذیت و آزار فوق العاده آنها.
و بعضى به اندوه ناشى از وفات عمویش ابو طالب و همسرش خدیجه و بالاخره بعضى به مساءله عصمت و پاکى از گناه تفسیر کرده اند.
ولى ظاهرا همان تفسیر اول از همه مناسب تر است ، و اینها شاخ و برگى براى آن محسوب مى شود.
تفسیر المیزان: و مراد از وضع وزر رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) - به طورى که از سیاق بر مى آید، و قبلا هم اشاره کردیم - این است که دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود، به این معنا که اسباب پیشرفت دعوتش را فراهم کرد، چون رسالت و دعوت و فروعات آن ثقلى بود که به دنبالش شرح صدر بر آن جناب تحمیل نمود..
بعضى دیگر گفته اند: منظور از وزر، اعمالى است که قبل از بعثت از آن جناب سر زده بود.
و بعضى گفته اند: منظور غفلتش از شرایع و امثال آن است که آگاه شدن بدان جز با وحى صورت نمى گیرد، و بیان هر شریعتى را باید آن جناب بخواهد، تا پاسخش از راه وحى برسد.
بعضى دیگر گفته اند: منظور تحیر آن جناب است در اینکه آیا رسالت الهى را آنطور که باید انجام داده ام یا نه .
بعضى هم گفته اند: منظور وحى و سنگینى آن است ، چون در اوائل بعثت گرفتن وحى بر او دشوار بوده .
بعضى گفته اند: منظور رنجى است که آن جناب از گمراهى قومش و دشمنیشان با آن جناب مى برده ، و وى از ارشادشان عاجز مى شده .
و بعضى گفته اند: منظور رنجى است که از تعدى دشمن در آزار آن جناب مى برده ..
بعضى دیگر گفته اند: کلمه وزر به معناى معصیت است ، و رفع و زر به معناى عصمت است .بعضى گفته اند: منظور از وزر گناه امت آن جناب است ، و قهرا مراد از وضع وزر آمرزش آن گناهان است .
و این وجوهى که نقل شد بعضى ها سخیف و بعضى دیگرش ضعیف است و با سیاق سازگار نیست ، بعضى ها به عنوان ((قیل - گفته شده )) نقل شده ، و بعضى دیگرش به صورت احتمال ذکر شده است تفسیر نمونه: وخداوند در سومین موهبت مى فرماید: ما آوازه تو را بلند کردیم و رفعنا لک ذکرک.نام تو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پیچید، و از آن بهتر اینکه نام تو در کنار نام الله هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود، و شهادت به رسالت تو، در کنار شهادت به توحید و یگانگى خداوند نشان اسلام ، و دلیل پذیرش این آئین پاک است .
چه افتخارى از این برتر، و رفعت مقامى از این بالاتر تصور مى شود؟!
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در تفسیر این آیه مى خوانیم که فرمود: جبرئیل به من گفت : خداوند متعال مى گوید: هنگامى که نام من برده مى شود نام تو نیز همراه من ذکر مى شود (و در عظمت مقام تو همین بس).
تعبیر به (لک (براى (تو) تاءکیدى است بر اینکه نام و آوازه پیامبر را علیرغم تمام آن کارشکنیها و دشمنیها بلند ساخت .
در اینجا سؤ الى مطرح است که این سوره در مکه نازل شده در حالى که گسترش اسلام ، و حل مشکلات رسالت ، و برداشتن بارهاى سنگین از دوش پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بلند شدن آوازه او در اقطار جهان ، در مدینه واقع شد.
در پاسخ این سؤ ال بعضى گفته اند: منظور این است که بشارت آن قبلا به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) داده شد، و همان بود که بار اندوه و غم را از دل او برداشت ، و گاه گفته اند: فعل ماضى در اینجا معنى مستقبل را مى بخشد، و نویدى است نسبت به آینده .
ولى حق این است که قسمتى از این امور در مکه مخصوصا در اواخر دوران سیزده ساله اى که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مکه مشغول به دعوت مردم بود تحقق یافت ، ایمان در قلوب عده زیادى نفوذ کرد، و مشکلات نسبه کمتر شد اسم و آوازه پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم )، همه جا پیچید، و زمینه براى پیروزیهاى بزرگ آینده فراهم گشت .
جالب اینکه(حسان بن ثابت) شاعر معروف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مدح آن حضرت به مضمون همین آیه در شکل زیبائى اشاره کرده ، مى گوید: خداوند اسم پیامبر را به اسم خود ضمیمه کرد در آن هنگام که مؤ ذن در پنج نوبت اشهد...
مى گوید.
و از نام خود نامى براى او انتخاب کرد تا احترامش کند لذا خداوند صاحب عرش محمود است و او محمد است !
تفسیر المیزان: رفع ذکر)) به معناى بلند آوازه کردن کسى است ، به طورى که نامش و گفتگویش از همه نامها و همه خاطره ها بلندتر باشد، و خداى تعالى نام آن حضرت را چنین کرد (همه جا سخن از آن حضرت بود)، و یکى از مصادیق رفع ذکر آن جناب این است که خداى تعالى نام او را قرین نام خود کرد، و در نتیجه در مساءله شهادتین که اساس دین خدا است نام او قرین نام پروردگارش قرار گرفت ، و بر هر مسلمانى واجب کرد که در هر روز در نمازهاى پنجگانه واجب نام آن جناب را با نام خداى تعالى به زبان جارى سازد، و لطفى که در آیه مورد بحث بکار رفته از نظر خواننده دور نماند، و آن این است که : بعد از کلمه(وضع ) در آیه سابق کلمه(رفع) را که درست مقابل آن است آورد.
تفسیر نمونه: دراین آیه بعد به پیامبرش مهمترین بشارت را مى دهد و انوار امید را بر قلب پاکش مى پاشد، و مى فرماید: قطعا با سختى آسانى است (فان مع العسر یسرى) تفسیر المیزان: بعید نیست این آیه تعلیل مطالب گذشته یعنى وضع وزر و رفع ذکر باشد، چون رسالتى که خداى تعالى بر آن جناب تحمیل کرده ، و دستور داد مردم را به سوى آن دعوت کند سنگین ترین بارى است که بر یک بشر تحمیل شود، و معلوم است که با قبول این مسوولیت کار بر آن جناب دشوار شده ، و همچنین تکذیبى که قومش نسبت به دعوتش نموده و استخفافى که به آن جناب کردند، و اصرارى که در محو نام او مى ورزیدند، همه براى آن جناب دشوارى روى دشوارى بوده ، و خداى تعالى در آیه قبلى فرمود: ما این دشوارى ها را از دوش تو برداشتیم ، و معلوم است که این عمل خداى تعالى مانند همه اعمالش بر طبق سنتى بوده که در عالم به جریان انداخته ، و آن این است که همیشه بعد از هر دشوارى سهولتى پدید مى آورد، و به همین جهت مطلب دو آیه قبل را تعلیل کرده به اینکه اگر از تو وضع وزر کردیم ، و اگر نامت را بلند ساختیم ، براى این بود که سنت ما بر این جارى شده که بعد از عسر، یسر بفرستیم ، و بنابر این احتمال لام در کلمه (العسر) لام جنس خواهد بود، نه لام استغراق ،مى خواهد بفرماید جنس عسر این طور است که به دنبالش یسر مى آید، نه تمامى فرد فرد عسرها، و بعید هم نیست که یسر یا عسر از مصادیق سنتى دیگر باشد، و آن سنت تحول حوادث و تقلب احوال و بى دوامى همه شوون زندگى دنیا است .
و از زمخشرى حکایت شده که در کشاف گفته : حرف (فاء) در جمله(فان مع العسر...) فاى فصیحه است ، و زمینه کلام زمینه تسلیت دادن و دلخوش کردن رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) به وسیله وعده اى جمیل است .
وى مى گوید: مشرکین رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) و مؤ منین را سرزنش مى کردند به اینکه مردمى فقیرند، چیزى از مال دنیا ندارند، به حدى این زخم زبان اوج گرفت که به دل شریف آن حضرت افتاد که نکند اسلام نیاوردن مردم و تحقیرشان از مؤ منین به خاطر همین تهى دستى مؤ منین است ، و خداى تعالى براى دفع این احتمال نعمت هاى بزرگى را که به آن جناب ارزانى داشته بود به رخش کشید، آنگاه اضافه کرد: (فان مع العسر یسرا) گویا فهماند این ما بودیم که به تو دادیم آنچه که خودت مى دانى ، پس از فضل خدا ماءیوس نباش ، و بدانکه بعد از سختى ها گشایشى براى شما خواهد بود.
و ظاهر گفتار وى این است که لام در (العسر) را لام عهد گرفته ، نه لام جنس ، و مراد از یسر هم غنیمت هایى است که خداى تعالى در سالهاى بعد نصیب مؤ منین کرده .
لیکن ما این حرف را قبول نداریم ، براى اینکه ذهن شریف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) اجل از آن است که از حال کفار و علت کفرشان بى خبر باشد، و نداند که علت اصلى آن استکبار از حق است ، و خلاصه خدا را کوچک تر از آن مى دانند که دعوت پیامبرش را بپذیرند، به شهادت اینکه این کفار بعد از ظهور شوکت اسلام و پولدار شدن مؤ منین هم ایمان نیاوردند، و خداى تعالى پیامبرش را از امیدوارى به ایمان آوردن اکثر آنان نهى و نومید کرده ، هم در آیات سوره یس که در مکه یعنى در ایام فقر مؤ منین نازل شده فرموده :(لقد حق القول على اکثرهم فهم لا یومنون ...
و سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون )،و هم در سوره بقره که در مدینه یعنى در روزگار خوش مؤ منین نازل شده فرموده :(ان الذین کفروا سواء علیهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا یومنون ).و اگر ما یسر بعد از عسر را حمل کنیم بر شوکت اسلام و رفعتش بعد از دوران سختى ، و سوره را هم از سوره هاى مکى بگیریم ، خیلى مورد اشکال واقع نمى شود.
تفسیر نمونه: باز تاءکید مى کند قطعا با سختى آسانى است (ان مع العسر یسرى ) غم مخور مشکلات و سختیها به این صورت باقى نمى ماند، کارشکنیهاى دشمنان براى همیشه ادامه نخواهد یافت ، و محرومیتهاى مادى و مشکلات اقتصادى و فقر مسلمین به همین صورت ادامه نمى یابد.
آن کس که تحمل مشکلات کند، و در برابر طوفانها ایستادگى به خرج دهد روزى میوه شیرین آن را میچشد، روزى که فریاد دشمنان خاموش ، کارشکنیها بى رنگ ، جاده هاى پیشرفت و تکامل صاف ، و پیمودن مسیر حق آسان خواهد شد.
گرچه بعضى از مفسران این آیات را اشاره به فقر مالى عمومى مسلمانان در آغاز ظهور اسلام شمرده اند، ولى گستردگى مفهوم آیات همه مشکلات را شامل مى شود، این دو آیه به صورتى مطرح شده که اختصاص به شخص پیامبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و زمان آن حضرت نیز ندارد و بلکه به صورت یک قاعده کلى و به عنوان تعلیلى بر مباحث سابق مطرح است ، و به همه انسانهاى مؤ من مخلص و تلاشگر نوید مى دهد که همیشه در کنار سختیها آسانیها است ، حتى تعبیر به بعد نمى کند بلکه تعبیر به "مع " که نشانه همراهى است مى کند.
آرى چنین است که با هر مشکلى آسانى آمیخته ، و با هر صعوبتى سهولتى همراه است ، و این دو همیشه با هم بوده و با هم خواهند بود.
این نوید و وعده الهى است که دل را نور و صفا مى بخشد، و به پیروزیها امیدوار مى کند، و گرد و غبار یاس و نومیدى را از صفحه روح انسان مى زداید.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: و اعلم ان مع العسر یسرا، و ان مع الصبر النصر، و ان الفرج مع الکرب : بدان که با سختیها آسانى است ، و با صبر پیروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشایش است و در حدیثى از امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى خوانیم : زنى شکایت همسرش را نزد آن حضرت برد که او چیزى بر من انفاق نمى کند، در حالى که همسرش واقعا تنگدست بود، على (علیه السلام ) از اینکه همسر او را به زندان بیفکند خوددارى کرد، و در جواب فرمود: ان مع العسر یسرا (و او را به صبر و شکیبائى دعوت کرد) آرى : تفسیر المیزان: این جمله تاءکید آیه قبل و تثبیت آن است .ولى بعضى گفته اند: جمله اى است استینافى و مفسرین گفته اند: این دو آیه دلالت دارد بر اینکه با یک عسر دو یسر هست ، و این گفتار ناشى از یک قاعده اى است که مى گوید: کلمه اى که الف و لام بر سر دارد و به اصطلاح معرفه است ، اگر در کلامى تکرار شود، منظور از آن همان کلمه اول است ، و هر دو کلمه یک چیز را مى رسانند، ولى اگر نکره باشد دومى معنا و منظورى غیر منظور اولى را افاده مى کند، مثلا اگر بگویى : (اذا اکتسبت الدرهم - یا: درهما - فانفق الدرهم ) معنایش این است که وقتى درهمى - یک درهم - کاسبى کردى ، همان درهم را خرج کن ، و اما اگر بگویى (اذا اکتسبت درهما فانفق درهما) معنایش این است که اگر درهمى را کسب کردى ، درهمى را خرج کن ، و در این جمله منظور این است که درهمى را خرج کن ، لیکن این قاعده کلیت ندارد.
تنوینى که در کلمه(یسرا) است به قول بعضى براى بزرگداشت یسر است ، و مى فهماند با هر عسر، یسرى گرانقدر مى آید، ولى به نظر ما تنوین تنویع است ، و مى خواهد بفرماید با هر دشوارى نوعى گشایش هست ، و منظور از کلمه(مع – با) واقع شدن یسر به دنبال عسر است ، نه اینکه منظور از معیت این باشد که یسر و عسر در زمان واحد تحقق مى یابد.
.
تفسیر نمونه: سپس در آخرین آیات این سوره مى فرماید: پس هنگامى که از کار مهمى فارغ مى شوى به مهم دیگرى پرداز (فاذا فرغت فانصب) هرگز بیکار نمان ، تلاش و کوشش را کنار مگذار، پیوسته مشغول مجاهده باش و پایان مهمى را آغاز مهم دیگر قرار ده .
و در تمام این احوال به خدا تکیه کن و به سوى پروردگارت توجه نما "و الى ربک فارغب" ).رضایت او را بطلب ، و خشنودى او را جستجو کن ، و به سوى قرب جوارش بشتاب) .
مطابق آنچه گفته شد آیه مفهوم گسترده اى دارد که فراغت از هر مهمى ، و پرداختن به مهم دیگر را شامل مى شود، و جهت گیرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصیه مى کند، ولى غالب مفسران معانى محدودى براى آیه ذکر کرده اند که مى توان هر یک از آنها را به عنوان مصداقى پذیرفت : جمعى گفته اند منظور این است هنگامى که از نماز واجب فراغت یافتى به دعا پرداز و از خدا تمنا کن تا هر چه مى خواهى به تو بدهد.
یا اینکه هنگامى که از فرائض فارغ شدى براى نافله شب برخیز.
یا اینکه هنگامى که از دنیا فارغ شدى به امور آخرت و عبادت و نماز پروردگارت بپرداز.
یا اینکه هنگامى که از واجبات فراغت پیدا کردى به مستحباتى که خدا دستور داده توجه کن .
یا اینکه هنگامى که از جهاد با دشمن فارغ شدى به عبادت برخیز.
یا اینکه هنگامى که از جهاد با دشمن فارغ شدى به جهاد نفس پرداز.
یا اینکه هنگامى از اداى رسالت فارغ شدى به تقاضاى شفاعت برخیز!
در روایات متعددى که دانشمند معروف اهل سنت (حافظحاکم حسکانى) در(شواهد التنزیل) نقل کرده از امام صادق چنین آمده است که فرمود: یعنى هنگامى که فراغت یافتى على را به ولایت نصب کن .
قرطبى نیز در تفسیر خود از بعضى نقل کرده است که معناى آیه این است هنگامى که فراغت یافتى امامى را که جانشین تو است نصب کن (هر چندنامبرده خودش این معنى را نپذیرفته است) با توجه به اینکه در آیه شریفه موضوع(فراغت) معین نشده است و (فانصب ) از ماده (نصب ) بر وزن( نسب ) به معنى تعب و زحمت است آیه بیانگر یک اصل کلى و فراگیر است ، و هدف آن است که پیامبر را به عنوان یک الگو و سرمشق از اشتغال به استراحت بعد از پایان یک امر مهم باز دارد، و تلاش مستمر و پى گیر را در زندگى به او گوشزد کند.
با توجه به این معنى روشن مى شود که تمام تفاسیر فوق صحیح است ولى هر کدام به عنوان یک مصداق از این معنى فراگیر و عام .
و چه برنامه سازنده و مؤ ثرى که رمز پیروزى و تکامل در آن نهفته است ، اصولا بیکار بودن و فراغت کامل مایه خستگى ، کم شدن نشاط، تنبلى و فرسودگى ، و در بسیارى از مواقع مایه فساد و تباهى و انواع گناهان است .
قابل توجه اینکه آمارها نشان مى دهد که به هنگام تعطیلات مؤ سسات آموزشى میزان فساد گاهى تا هفت برابر بالا مى رود!
به هر حال مجموعه این سوره بیانگر عنایت خاص الهى به پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و تسلى او در برابر مشکلات ، و وعده نصرت و تاءیید او در برابر مشکلات و فراز و نشیبهاى راه رسالت است .
و در عین حال مجموعه اى است امیدبخش سازنده و حیات آفرین براى همه انسانها و همه رهروان راه حق تفسیر المیزان: این آیه خطاب به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است ، و مطلبش به خاطر اینکه حرف (فاء) در آغازش آمده نتیجه گیرى از بیان آیات قبل است ، که سخن از تحمیل رسالت و دعوت بر آن جناب داشت ، و منت هاى خدا را بر او که شرح صدرش داده ، وزر را از او برداشت ، و نامش را بلند آوازه کرد، بر مى شمرد، و در آخر، همه اینها را از باب یسر بعد از عسر دانست و بنابر این ، معنایش این مى شود: حال که معلوم شد هر عسرى که تصور شود بعدش یسر مى آید، و زمام عسر و یسر تنها به دست خدا است و لا غیر، پس هر گاه از انجام آنچه بر تو واجب شده فارغ شدى نفس خود را در راه خدا یعنى عبادت و دعا خسته کن ، و در آن رغبت نشان بده ، تا خدا بر تو منت نهاده راحتى که دنبال این تعب است و یسرى که دنبال این عسر است ، به تو روزى فرماید.
بعضى از مفسرین گفته اند: مراد این است که هرگاه از واجباتت فارغ شدى ، به نمازهاى مستحب بایست .
بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که هر گاه از نماز فارغ شدى به دعا بپرداز.
لیکن صاحبان این دو قول بر روى بعضى از مصادیق انگشت گذاشته اند، و نمى توانند بگویند آیه تنها در این معنا نازل شده .
بعضى دیگر گفته اند: معنایش این است که هر گاه از جنگ فارغ شدى ، در عبادت بکوش .
و بعضى گفته اند: مراد این است که هر گاه از دنیایت فارغ شدى به آخرتت بپرداز، و بعضى وجوه دیگرى ذکر کرده اند که وجوهى ضعیف است .
بحث روائى: (روایاتى متضمن تمثیلى حاکى از شکافته شدن سینه پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و تبدیل و تبدیل قلب او و روایاتى دیگر درذیل آیات گذشته ) در الدر المنثور است که عبد اللّه بن احمد در کتاب (زوائد الزهد)، از ابى بن کعب روایت کرده که گفت : ابو هریره از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) پرسید اولین چیزى که از امر نبوت دیدى چه بود؟
رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) خود را جمع و جور کرد و نشست ، و فرمود: اى ابو هریره (خوب ) سؤ الى کردى ، من در صحرا بودم در حالى که بیست سال و چند ماه از عمرم گذشته بود، ناگهان از بالاى سرم سخنى شنیدم ، به بالا نظر کردم مردى را دیدم که از مردى دیگر مى پرسید، آیا این همان است آنگاه هر دو به طرفم آمدند، با چهره هایى که نظیر آن را هرگز در خلق ندیده بودم ، و ارواحى که در خلق هیچ چنین چیرهایى ندیده بودم ، و نیز جامه هایى که در خلق بر تن احدى ندیده بودم ، آن دو نفر نزدیک من مى آمدند، و آنقدر جلو آمدند که هر کدام یک بازوى مرا گرفت ، ولى من احساس تماس دست آنها با بازویم را نمى کردم .در این حال یکى به دیگرى گفت بخوابانش و او بدون فشار و یا کشیدن مرا خوابانید، پس یکى به دیگرى گفت : سینه اش را بشکاف ، پس آن دیگرى سینه ام را گرفت آن را شکافت ، و تا آنجا که خودم مى دیدم خونى و دردى مشاهده نکردم ، پس آن دیگرى به وى گفت : کینه و حسد را در آور، و او چیزى بشکل لخته خون در آورده بیرون انداخت ، باز آن دیگرى گفت راءفت و رحمت را در جاى آن بگذار، و او چیزى به شکل نقره در همانجاى دلم گذاشت ، آنگاه انگشت ابهام دست راستم را تکان داد و گفت برو به سلامت .
من برگشتم در حالى که احساس کردم که نسبت به اطفال رقت ، و نسبت به بزرگسالان رحمت داشتم .
مؤ لف : و در نقل بعضى از ناقلان - از قبیل نقلى که در روح المعانى آمده - که :(من ده ساله بودم) بجاى (بیست سال و چند ماه).
و در بعضى روایات آمده که این قصه در هنگام نزول سوره (اقرا باسم ربک ...) واقع شده که آنجناب چهل ساله بوده .
و در بعضى دیگر نظیر آنچه در صحیح بخارى و مسلم و ترمذى و نسائى نقل شده آمده که این قصه در شب معراج اتفاق افتاده .
و به هر حال بدون اشکال این قصه جنبه تمثیل دارد، و دانشمندان اسلامى بحث هایى طولانى پیرامون مفاد این روایات کرده اند که همه این بحث ها بر اساس این پندار است که جریان یک جریان مادى و یک برخورد مادى بوده ، و به همین جهت وجوهى را ذکر کرده اند که چون اصل و اساس بحث باطل بود از نقل آن وجوه خوددارى کردیم .
و در همان کتاب است که ابو یعلى ، ابن جریر، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن حبان ، ابن مردویه ، و ابو نعیم (در کتاب دلائل )، همگى از ابى سعید خدرى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) بروایت کرده اند که فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت : پروردگارت مى فرماید: هیچ مى دانى چگونه نامت را بلند آواز کردم ؟
عرضه داشتم خدا بهتر مى داند.
گفت پروردگارت مى فرماید: از این راه که هر وقت نام من برده شود نامت با نام من ذکر شود.