همان طور که عقلا در اکثر مسائل روزمرّه از متخصّصان پیروى مى کنند، در مسائل دینى نیز اگر متخصّص نیستند، باید به متخصّص (مرجع تقلید) مراجعه کنند.
این مراجعه را «تقلید» مى گویند .پس تقلید از فقها نه تنها خلاف عقل نیست ، بلکه از باب رجوع غیر متخصص به متخصص مى باشد که حکم عقلى است.
اگر کسى که باید تقلید کند، تقلید نکند واعمالى را انجام دهد مانند بیمارى است که خودسر دارو مصرف کند.
چه بسا عوض این که بهبودى حاصل شود بیمارى اش افزون شود.
پس تقلید در احکام شرعی رجوع به متخصص و اهل خبره است; یعنی، همانگونه که همه عقلای عالم در هر رشته و صنعت و علمی به نزد متخصص و اهل خبره آن رشته میروند ، برای آشنایی از احکام دین و حلال و حرام و واجب و مستحب وظیفه دارید به متخصص آن; یعنی، عالمی که عمری را در فهمیدن این احکام از قران و روایات زحمت کشیده رجوع می کنند .
در روایات نیز این حکم عقل مورد تأیید قرار گرفته است.
از امام عسکری(ع) آمده است: «امّا من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواه مطیعاً لامر مولاه فللعو ام أن یقلّدوه؛از بین فقها آنان که حافظ و نگهبان دین اند و خود را از گناه و آلودگى حفظ مى کنند و با هواهاى نفسانى مبارزه مى کنند و مطیع اوامر الهى و جانشینان اویند، بر عوام لازم است که از آنان تقلید کنند».
مراد از عوام یعنى کسانى که در علوم اسلامى مجتهد و متخصص نیستند، گرچه در علوم دیگر متخصص باشند، مثلاً اگر استاد دانشگاه یا پزشک در علوم اسلامى مجتهد نباشد باید تقلید کند، چنان که مرجع تقلید در مسائل پزشکى و مهندسى از پزشک و مهندس تبعیت و تقلید مى کند.
اما تقلید کورکورانه; یعنی، انسان بدون آگاهی و دلیل منطقی و عقلی از راه و رسم فرد یا قومی پیروی کند مثل بت پرستان که وقتی پیامبران به آنها میگفتند چرا در مقابل این مجسمههای چوبی و سنگی که هیچ نفعی ندارند و ضرری هم از شما برطرف نمیکنند سجده میکنید میگفتند ما میدیدیم پدرانمان این را عمل میکردند ما هم از آنها پیروی میکنیم; این همان تقلید کورکورانه است که عقل و منطق آن را رد میکند ، یا مثل بعضی از غربزدههای امروز که به مجرد اینکه یک اروپایی لباسی را پوشید یا کاری را انجام داد بدون فکر از آنها پیروی میکنند.
اما تقلید کورکورانه; یعنی، انسان بدون آگاهی و دلیل منطقی و عقلی از راه و رسم فرد یا قومی پیروی کند مثل بت پرستان که وقتی پیامبران به آنها میگفتند چرا در مقابل این مجسمههای چوبی و سنگی که هیچ نفعی ندارند و ضرری هم از شما برطرف نمیکنند سجده میکنید میگفتند ما میدیدیم پدرانمان این را عمل میکردند ما هم از آنها پیروی میکنیم; این همان تقلید کورکورانه است که عقل و منطق آن را رد میکند ، یا مثل بعضی از غربزدههای امروز که به مجرد اینکه یک اروپایی لباسی را پوشید یا کاری را انجام داد بدون فکر از آنها پیروی میکنند.
حال اگر کسی اعمال خود را بدون تقلید از مجتهد خاص انجام داده باشد ، چنانچه اعمال او مطابق با نظریه مرجع اعلم و متخصص (که وظیفه عقلی و شرعی تقلید از آن است ) باشد ، اشکال ندارد و اعمال او صحیح است ، اما اگر برخی از اعمال او نادرست بود ، باید همان مقدار را جبران نماید.
با توجه به مطالب گفته شده به این نتیجه می رسیم که به مرجع تقلید نیاز داریم که آگاه به مسائل باشد.
راه شناخت مرجع تقلید چیست؟
کسانی که خودشان اهل علم و تحقیق نیستند باید از طریق دو نفر از اهل خبره که عادل باشند، مرجعیت و اعلمیت شخصی را بفهمند.
این در صورتی است که معارض نداشته باشند.
راه دیگر این است که عدهای از اهل علم که میتوانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا میشود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
خصوصیات و شرایط مرجع تقلید عبارت است از: مرد، بالغ، عاقل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده و زنده و عادل باشد و بنابر احتیاط واجب حریص به دنیا نباشد و از دیگران اعلم باشد.
وقتی که مرجع تقلید شخصی از دنیا رفت میتواند به اجازه یک مرجع تقلید زنده بر مرجع قبلی باقی باشد و میتواند به مرجع تقلید زنده مراجعه کند.
دلیل لزوم تقلید: اولاً، عقل دلالت میکند بر این که اگر چیزی را نمیدانید سؤال کنید و به متخصّص مراجعه کنید و قرآن هم میفرماید: "فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون".
"اگر نمیدانید از اهل ذکر (دانایان) سؤال کنید".
عقل حکم میکند که انسان یا باید خودش متخصّص باشد یا به متخصص مراجعه کند و یا احتیاط کند.
این دلیل فطری و عقلی در فطرت هر انسانی نهفته است و بنای همه مردم دنیا هم بر همین روش است.
مردم و عقلای عالم در کارهایشان یا صاحب نظر و متخصصاند یا به متخصص در هر امری مراجعه میکنند.
در بیماریها به پزشک مراجعه و در امور ساختمانی به بنّا و معمار و مهندس مراجعه میکنند...
دلیل بقا بر مجتهد میت: نظریات و فتاوای مجتهد که در رسالهاش ثبت است مانند نقشهای است که مهندس ترسیم کرده و بدیهی است وقتی که مهندس از دنیا رفت باز آن نقشه ساختمانی قابل استفاده است.
یا مانند نقشه قالی است.
وقتی که آن نقشه کش (نقاش) از دنیا رفت باز از نقشه او در بافتن قالی استفاده میکنند.
مگر این که مجتهد زنده از آن مجتهد میّت، متخصصتر و أعلم باشد.
در این جا عقل حکم میکند که باید از نظریات این مجتهد حیّ و زنده که اعلم است تقلید کرد.
امّا دلیل برای شرایط مجتهد: بلوغ و عقل دو شرط از شرایط مجتهدی است که میتوان از او تقلید کرد؛ زیرا غیر بالغ بر فرض این که بتواند مجتهد بشود، مورد اعتماد نیست، چون احتمال این را میدهیم که این بچه (غیر بالغ) از باب این که میداند که بر بچه تکلیفی نیست و گناهی ندارد، مرتکب خلاف واقع شده باشد و از غیر عاقل (دیوانه) هم نیم توان تقلید کرد و دلیلش معلوم است.
امّا این که باید شیعه اثنی عشری و امامی باشد در روایت از امام کاظم(ع) آمده: "لا تأخذنّ معالم دینک عن غیر شیعتنا؛ هم چنین مجتهد باید عادل باشد.
اولاً بر غیر عادل اعتمادی نیست، ممکن است دروغ بگوید، خلاف واقع بگوید و ثانیاً در روایت آمده که امام صادق(ع) فرمود: "ان تعرفوه بالسّتر و العفاف و کفّ البطن و الفرج و الیک و اللّسان و یعرف باجتناب الکبائر...؛ مجتهد را به پاکی و صداقت و عفت بشناسید و بدانید که از گناهان کبیره دوری میکند".
در مورد مرد بودن مجتهد دلیل محکمی وجود ندارد و فقط ظاهر اخبار دلالت دارد بر این که مرد باشد، ولی در مشهوره ابی خدیجه فرموده: "انظروا إلی رجلٍ منکم یعلم شیئاً من قضائنا...".
در این روایت کلمه (رجل) یعنی (مرد) دارد.
البته کلمه (من قضائنا) دارد که قرینه است که مربوط به قضاوت میشود.
نه مربوط به مرجع تقلید بعضی از علماء فرمودهاند که خنثی و زن هم میتوانند مجتهد و مرجع باشند.
البته بحث علمیتر و اجتهادی احتیاج به تحقیق بیشتر دارد، ما این مقدار را برای عمومی کافی میدانیم.
(علت این که مرجع تقلید (اعلم) غالباً با مرد منطبق شده است به خاطر این است که در مرجعیت اعلمیت و عدالت شرط است.
زن اگر بخواهد مرجع تقلید باشد باید زن دوّم کسی باشد و هیچ گونه وظیفهای نداشته باشد و کافه وظایف را ساقط کرده باشد و برای بچه هم دایه بگیرد تا شب روز مردانه درس بخواند و مانند محصلان مرد غذا و لباسش آماده باشد.
در این صورت ممکن است به درجه اجتهاد برسد.
البته نبوغ فوق العاده میخواهد تا طرف شبهه اعلمیت شود).
از منظر قران مرجع تقلید باید چه خصوصیاتی داشته باشد ؟
پاسخ : قرآن کریم مى فرماید: "فَسْـَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُون (نحل ،43) اگر نمى دانید از آگاهان بپرسید" این آیه شریفه بیانگر یک قانون کلى عقلایى در مورد "رجوع جاهل به عالم " یعنى همان "تقلید" است .(المیزان ، علامه طباطبایى(رحمه الله) ، ج 12 ، ص 271) البته عالى ترین مصداق این آیه (چنان که در روایات آمده ) پیشوایان معصوم(علیهم السلام) هستند و مراجع تقلید و دانشمندان متعهد و پرهیزگار از مصادیق دیگر آن به شمار مى آیند .
تقلید از مجتهد و دانشمند دو گونه است : 1 .
تقلید جایز و مشروع 2 .
تقلید ممنوع و حرام این دو نوع تقلید در روایتى ذیل آیه 78 سوره بقره توضیح داده شده است .
قرآن کریم در این آیه شریفه قوم یهود را مورد مذمت قرار داده مى فرماید: "وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَـب َ إِلاَّ أَمَانِىَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون; (بقره ، 78) ، پاره اى از آنان عوامانى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمى دانند ، و تنها به پندارهایشان دل بسته اند" .
در روایت آمده است که شخصى به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: عوام و بیسوادان یهود راهى نداشتند جز این که از علماى خود پیروى نمایند ، اگر تقصیرى هست متوجه علماى آن هاست پس چرا قرآن کریم بیسوادان یهود را به خاطر پیروى از دانشمندانشان مذمت مى کند .
اگر تقلید آنان از علمایشان مذموم است پس تقلید کردن ما هم از علمایمان باید مذموم باشد (چه تفاوتى بین ما و آن ها است .) .
حضرت فرمود: عوام و علماى ما و عوام و علماى یهود از یک جهت مثل هم اند ، و از یک جهت با یکدیگر تفاوت دارند; از آن جهت که مثل هم مى باشند ، خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده ; از آن جهت که فرق دارند نه .
آن شخص عرض کرد: یابن رسول اللّه برایم توضیح دهید ، حضرت فرمود: عوام یهود علماى خود را دیده بودند که عملاً مرتکب خلاف مى شوند ، دروغ مى گویند: احکام خدا را به خاطر هواهاى نفسانى تغییر مى دهند و .
.
.; از طرفى نیز به حکم عقل و فطرت خداوندى مى دانستند که هر کس چنین اعمالى داشته باشد نباید از او پیروى کرد و سخن خدا و پیامبر را از قول او قبول کرد; ولى در عین حال (چشم بسته و)بدون توجّه به اعمال آنان از آن ها پیروى مى کردند .
عوام ما نیز اگر در فقهاى خود اعمال خلاف ، فسق و .
مشاهده کنند ، ولى در عین حال بدون توجّه به این اعمال از آنان پیروى کنند .
عیناً مانند عوام یهودند ، و مورد مذمت و ملامت کلام خدا خواهند بود ، "فأمّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه .
." امّا هر کدام از فقها که خود نگهدار باشد ، دین خود را حفظ کند ، مخالف هواهاى نفسانى و مطیع امر الهى باشد بر عوام است که از چنین کسى تقلید کنند .
بعد امام صادق(علیه السلام) فرمود: "ذلک لایکون الابعض فقهاء الشیعه لاجمیعهم .
." بعضى از فقهاى شیعه داراى این فضایل و کمالات هستند نه همه آن ها;( بحارالانوار ، علامه مجلسى ، ج 2 ، ص 87 ـ 88 ، مؤسسه الوفاء بیروت ) بنابراین تقلید از مجتهد فاسق حرام و ممنوع .
ولى تقلید از مجتهد متعهد و پرهیزگار ، جایز و مشروع است .
شرایط کاملی که یک مرجع تقلید باید داشته باشد, چیست ؟
تقلید از مجتهدی جایز است که علاوه بر مرد بودن , بالغ و حلال زاده و شیعهء دوازده امامی باشدو شرایط زیر را نیز داشته باشد: 1 زنده باشد; بنابراین ابتدائاً نمی شود از مجتهد مرده تقلید کرد, ولی اگر از مجتهد زنده ای تقلید کند, سپس آن مرجع از دنیا برود, اگر وی اعلم از مجتهدان زنده باشد, باید به تقلید او باقی بماند و در صورت مساوی بودن , با اجازهء مجتهدان زنده می توان به تقلید از مجتهد مرده باقی بماند.
2 عادل باشد; منظور از عدالت , ملکهء نفسانیه یا تقوا و حالت خداترسی باطنی است که انسان را به انجام واجبات وادار کند و از ارتکاب گناهان کبیره یا اصرار بر گناه صغیره باز دارد.
3 حریث به مال , قدرت و ریاست دنیا نباشد.
4 در فهمیدن حکم خدا از همهء مجتهدان عصر خویش عالِم تر باشد و یا لااقل با آن ها مساوی باشد.()(پـاورقی 1.آیت ا...
فاضل لنکرانی , توضیح المسائل , ص 6 مسئله 3 بعضی از فقهای گذشته و هم چنین مراجع حاضر, مانند آیت ا...
فاضل لنکرانی , علاوه بر همهء شرایط ذکر شده ,داشتن را نیز شرط دانسته اند.
مقصود از مروّت این است که : 1 دارای اخلاق و آداب و عادات پسندیده باشد و از هر عادت و شیوهء ناپسند, اگر چه حرام نباشد,اجتناب کند; 2 از هر فعلی که در نزد مردم منفور و ناپسند است , اگر چه ذاتاً مباح باشد, اجتناب نماید; 3 از هر کاری که بر پستی و دنائت طبع و دون همتی دلالت دارد, اجتناب کند.() چگونه می توان با اعتقادات مراجع تقلید اشنا شد چون در انتخاب مرجع تقلید اعتقادات مرجع بسیار مهمتر از سختی یا آسانی مسائل و احکامی است که می گویند؟
نخست توضیح کوتاهی در مورد اصل «اعتقاد» و برخی از عوامل دخیل در آن در پی می آوریم به طور کلی اعتقادات یک فرد، به فاکتورهای بسیاری وابسته است به عنوان مثال: میزان تحصیلات علمی، نوع و کیفیت آن، تجربیات فردی، توانمندی های ادراکی و هوشمندی و موارد دیگر در شکل گیری شخصیت اعتقادی هر فرد نقش مهمی را ایفا می کند.
از سوی دیگر اعتقادات هم چون دیگر مسایل زندگی گوناگون است مانند اعتقاد در مسایل سیاسی، دینی، اجتماع و نمونه هایی مانند آن.
بنابراین چنانچه منظور شما از بیان موضوع اعتقادات مرجع تقلید، ناظر به یکی از بخش های خاص فوق الاشاره باشد، به لحاظ ماهوی با موارد دیگر متفاوت خواهد بود.
فرضا شاید یکی از مراجع در باب مسائل سیاسی کشور و یا سیاست خارجی به مبانی ای معتقد باشد که مرجع یا مراجع دیگر نظرات دیگری در آن باب داشته باشند.
لیکن چنین موضوعاتی در انتخاب یک مرجع تقلید و اسلام شناس دخالت تام یا دخالت مستقیمی نمی تواند داشته باشد و رویه ی علمای سلف، از زمانی که باب مرجعیت به عنوان اساسی ترین شیوه هدایت شیعی مذهبان در تبعیت از فرامین و نواهی شریعت اسلام مفتوح گردید.
چنین نبوده است که بنگرند تا فردی را که به عنوان شخص اول این مراجعات بر می گزینند دارای اندیشه های سیاسی بوده و یا فرضا صاحب نظر در این امور باشد.
گرچه در مقاطعی از ادوار تاریخی به علل گوناگونی ممکن است برخی از ناموران عرصه علم و فرهنگ، در برخی از چالش های سیاسی محض، یا سیاسی - دینی و یا اجتماعی وارد شده باشند همانند مرحوم شفتی اصفهانی، سلیمان بن عبدالله ماحوزی، یوسف بن احمد بحرانی و یا محمد صالح برغانی و پاره ای از متأخرین همانند شیخ فضل الله نوری، سید جمال الدین اسد آبادی، محمدعاملی (شیخ بهایی) و یا در دوران معاصر حضرت امام خمینی که همگی ایشان از اسلام شناسان شیعی مذهب بوده اند، لیکن بنا بر تحقیق هیچ یک از اندیشمندان حوزه دین و ناموران این عرصه در باب مسائل دینی، شرطی را - که حکایت از ورود به عرصه سیاسی یک اسلام شناس و فقیه داشته باشد، به عنوان مرجع تقلید اعلم زمانه - مطرح نکرده اند و این موضوع هرگز با بحث نو پیدای وحدت میان سیاست و دین، مغایرتی ندارد و حتی با اعتقاد به تعبیر «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما» نیز، مناقشه ای را دامن نخواهد زد زیرا نسبت میان موضوع «زعامت و رهبری سیاسی - اجتماعی» با «موضوع مرجعیت دینی» به لحاظ اصطلاحات منطقی، عموم و خصوص من وجه است و یا به عبارت دیگر این دو کلی می توانند افراد مشترکی داشته باشند و هر یک نیز دارای افراد مخصوص به خود باشند یعنی ممکن است فردی هم مرجع دینی باشد و هم رهبر سیاسی - اجتماعی و یا فقط مرجع دینی یا سیاسی باشد به تنهایی.
از سوی دیگر، مستفاد از روایات و سیره اهل بیت نیز چنین است که الزاما باید هر مرجع دینی، مرجع سیاسی نیز باشد و یا هر مرجع سیاسی، مرجع دینی و چنانچه اعتقادات مرجع تقلید در غیر اندیشه های سیاسی، مد نظر باشد نیز، دخالتی در گزینش وی به عنوان یک فقیه و اسلام شناس ندارد.
چه بسیار بودند از فقیهانی که نه در مسایل سیاسی دارای نظریه و تئوری ای بوده اند و نه از اصطلاحات سیاسی متداول در نزد ایشان، آگاهی ای داشته اند لیکن همواره به عنوان یک اسلام شناس در حوزه مسایل دینی مطرح و مورد اعتماد قاطبه مردم و شیعیان بوده اند.
بنابراین در موضوع اعلمیت فقیه هرگز صاحب نظر بودن در علم سیاست، رأی و فتوای فقیهان نبوده است.
چرا در دین اسلام یک مرجع تقلید از طرف همه افراد اهل تشخیص انتخاب نشده تا همه از ایشان تقلید کنند؟
در عصر غیبت کبری، شیعه معتقد است که باید از مجتهدی جامعالشرایط پیروی کرد که عالم به زمان و با تقوا و عادل باشد.
در روایات معصومین(ع) بر این موضوع تأکید شده است و چون مسئله اجتهاد و کارشناسی دینی مطرح میشود، اختلاف نظریات فقهی کارشناسان و عالمان امری طبیعی است، همان گونه که در رشتهها و فنون علمی دیگر، اختلاف طبیعی و رایج است.
کارشناسان دینی که ضوابط و شرایط معرفی شدن را دارا هستند ممکن است در یک زمان و دوره، تعداد آنهامتعدد و زیاد باشد.
انسان باید در هر زمان و دوره از میان آنهااعلم را انتخاب نموده و از وی تقلید نماید.
اما ممکن است در یک دوره مراجع تقلید بزرگ، عالمان وارسته همسنگ و همطراز میباشند که از بین آنهانتوان مرجعیت عامه را برای یکی از آنهااعلام کرد.
از طرف دیگر در بعضی از دوران ممکن است مراجع تقلیدی باشند که به لحاظ علمی، عملی و وارستگیهای عالی از طرف همه علما مرجعیت عامه آنهامورد پذیرش قرار گرفته باشد.
از این رو نمیتوان گفت که حتماً باید یک شخص به عنوان مرجع تقلید عام باشد، بلکه بستگی به این دارد که مرجع تقلید خاصی از چنان اشتهار علمی و اخلاقی برخوردار باشد که هیچ اهل تشخیصی در این امر تردید نکند.
در اکثر موارد شاهد حضور مراجع همطراز در کنار یکدیگر در عصر واحد هستیم.
از این جهت نمیتوان فرد واحدی را به عنوان مرجع عامه برگزید.
در عین حال مردم میتوانند با توجه به شناختی که به مراجع متعدد دارند، کسی را که به اعتقاد ایشان از دیگران اعلم است، یا کسی را که افراد موثق و آگاه معرفی کردهاند، به مرجعیت خود در احکام دینی انتخاب کند.
این معیار برای اشخاص مختلف، میتواند انتخاب متفاوت را ایجاد کند.
هر کس میتواند طبق انتخاب خود عمل کند و مشکلی از این جهت ایجاد نمیشود، در حالی که اصل اختلاف مراجع و فتواها را همه پذیرفته باشند و برای آنهافتوای مرجع تقلید دیگران همان قدر اهمیت داشته باشد که فتوای مرجع تقلید خودشان.
گرچه فقها و مراجع میتوانند با توافق یکدیگر شخص خاصی را از بین خود برای مرجعیت انتخاب کنند و او را به عنوان مرجع مطلق به مردم معرفی کنند تا مردم از سردرگمی و حیرت در برخی مسائل مانند رؤیت ماه (اعلام اول ماه قمری) و دیگر مسائل درآیند.
اصطلاحشناسى تقلید یادگیرى مفاهیم و اصطلاحات هر رشته، براى درک بهتر آن، ضرورتى اجتنابناپذیر است.
احتیاج به فراگیرى مسائل فقهى و احکام شرعى در هر حال و به ویژه در دوران دانشجویى ضرورتى انکارناپذیر است.
خودتان قطعاً درگیر این مسائل و پرسشها خواهید شد؛ اما کجا، حالا بماند!
در بعضى از مسائل فقهى و احکام شرعى از کلمات تخصصى استفاده مىشود که گاهى بار معنایى آنها، به چندین صفحه مىرسد.
فهم بهتر این کلمات به درک مسئله کمک زیادى مىکند.
صفحه پنجره در نشریه پرسمان، به بررسى این گونه اصطلاحات مىپردازد.
اجتهاد «اجتهاد» در لغت از واژه جهد، به معناى تلاش و کوشش تا سرحد توانایى است؛ به گونهاى که با تحمل رنج و سختى همراه باشد و در اصطلاح فقه، عبارت است از: «تلاش و کوشش فراوان در راه به دست آوردن احکام شرعى، از طریق کتاب، سنت، اجماع و عقل».
مجتهد نیز کسى است که بتواند احکام را از روى دلیل به دست آورد و طبق رأى و نظر خویش عمل کند.
تشخیص این ملکه در مجتهد، بر عهده کارشناس مربوط است.
تقلید «تقلید» از واژه قلاده (گردن بند)، به معناى پیروى و دنبالهروى بدون دلیل است و در اصطلاح فقهى، عبارت است از: «عمل کردن به آن چه مجتهد در مسائل شرعى فتوا مىدهد».
اگر چه این واژه به معناى پیروى بدون چون و چرا، خوشایند نیست، اما در آموزههاى فرهنگ اسلامى، مقلد کسى است که از حاصل تلاش علمى مجتهد استفاده مىکند و مسئولیت درستى و نادرستى استنباط احکام را بر عهده مجتهد مىگذارد و شاید کاربرد واژه «تقلید»، به این منظور باشد.
احتیاط «احتیاط» عنوانى است برگرفته از متون روایى.
این واژه هم در مورد عمل مقلِد به کار مىرود و هم به فتواى مجتهد گفته مىشود.
هر مکلفى یا باید خود مجتهد باشد یا مقلد مجتهد و یا احتیاط کند (اگر علم و تسلط کافى بر آراى مجتهدان داشته باشد).
کاربرد این واژه در حق مجتهد، در سه مورد زیر است: 1.
احتیاط واجب.
2.
احتیاط مستحب.
3.
فتواى به احتیاط.
اگر مرجع تقلید به عللى در مسئلهاى فتوا نداشت و احتیاط واجب کرده بود، مقلد نمىتواند آن را ترک کند؛ بلکه مىتواند به احتیاط واجب عمل کند و یا در مسئله، به مرجع تقلید دیگرى -با رعایت «الاعلم فالاعلم»- رجوع کند.
این احتیاط، با عباراتى از قبیل «احوط آن است»، «اشکال دارد»، «محل اشکال است»، «محل تأمل است» و...
بیان مىشود؛ ولى اگر نخست فتواى خود را بیان نمود و آن گاه در مسئله احتیاط کرد، آن را احتیاط مستحب مىنامند.
در این احتیاط، ترک عمل براى مقلّد جایز است؛ اگر چه انجام دادن آن ثواب و پاداش دارد.
بنابراین، در احتیاط واجب، مقلد بین عمل به احتیاط مرجع خود یا رجوع به نظر مرجعى دیگر، اختیار دارد؛ اما در احتیاط مستحب، مقلد، بین عمل به احتیاط مستحب و فتواى همراه آن، اختیار دارد.
گاهى مجتهد در مواردى که باید احتیاط شود، فتوا به احتیاط مىدهد؛ به عنوان مثال، در باب وضو گفته مىشود که باید دستها از آرنج به پایین شسته شود؛ ولى براى آن که یقین پیدا شود که خود آرنج نیز به طور کامل شسته شده، مجتهد از باب احتیاط مىگوید که باید کمى بالاتر از آن نیز شسته شود.
مجتهد، این احتیاط را لازم مىشمارد و به آن فتوا مىدهد.
مقلد در این احتیاط، حق ندارد به مجتهد دیگرى رجوع کند؛ بر خلاف احتیاط واجب؛ زیرا این امر، فتواى به احتیاط است؛ نه احتیاط در فتوا تا این که قابل رجوع به دیگرى باشد.
احتیاط مجتهد در مسئلهاى، دلیل بر ناآگاهى و ناتوانى در استنباط او نیست؛ بلکه نشانه تقوا، ورع و عمق آگاهى اوست.
مجتهد، به حسب ظاهر و از نظر علمى و ورزیدگى در مباحث فقهى و دینى، به حکم خدا دست یافته، ولى به عللى از فتوا دادن خوددارى مىکند که در کتابهاى استدلالى بیان شده است.
یکى از آن علتها این است که تمامى فقیهان یا مشهور در مسئلهاى نظر واحدى را بیان کردهاند که در اصطلاح، اجماع نامیده مىشود و یا اکثر آنها دیدگاه یکسانى دارند که قول مشهور گفته مىشود و او به فهم و استنباطى مغایر با نظر آنان دست یافته است؛ ولى به جهت تقوا و احتیاط در برابر آراى دیگران و به جهت احترام و ارزشى که براى آنان قائل است، از فتوا دادن امتناع مىورزد؛ زیرا ممکن است نظر آنان درست باشد.
این خودارى از فتوا، در قالب «احتیاط واجب» بیان مىشود و بدیهى است که فتوا دادن نیز بر مجتهد واجب نیست.
الاعلم فالاعلم این دو واژه، اسم تفضیل از ماده علم است و بیشترین کاربرد این اصطلاح در جایى است که مرجع تقلید در مسئلهاى احتیاط واجب کرده است و مقصود آن است که مقلد مىتواند به فتواى مجتهد دیگرى -که علمش از مرجع خودش کمتر و از مراجع دیگر بیشتر باشد - عمل کند و اگر مرجع دوم نیز در همان مسئله قائل به احتیاط واجب بود، باز مىتواند به مرجع سومى -که علمش از مرجع دوم کمتر و از مراجع دیگر بیشتر باشد - رجوع کند و...
اهل خبره اهل خبره، عالمانىاند که قدرت تشخیص مقام علمى و استعداد و صلاحیت مرجع تقلید را دارند که آن را با شرکت در درسهاى خارج فقه و اصول او و یا با مطالعه و بررسى کتابهاى علمى وى، احراز مىکنند.
لازم نیست که اهل خبره، خود مجتهد باشند؛ بلکه اگر اهل علم به اعلمیت مجتهدى شهادت بدهند، باید از او تقلید کرد و اگر چند نفر را از نظر علمى یکسان و مساوى تشخیص دهند و آنان را معرفى کنند و یا میان اهل خبره اختلاف نظر پیدا شد و هر گروهى یکى را به عنوان مجتهد اعلم اعلام نمودند، انسان مىتواند یکى از آنان را به عنوان مرجع تقلید خویش برگزیند.
ضروریات دین هر چیزى که جمیع مسلمانان آن را قبول دارند و جزء دین اسلام مىشمارند و نیز حکمش براى همه آنان روشن است، «ضرورى دین» نامیده مىشود.
اصل وجوب نماز، روزه، زکات، خمس و...، ضرورى اسلام است.
حکم ضروریات، به صراحت در آیات و روایات ذکر شده است.
تقلید در ضروریات دین، صحیح نیست و شخص باید خودش در این نوع مسائل، تحقیق و بررسى نماید تا براى خودش یقین پیدا شود.
جاهل قاصر و مقصر «جاهل قاصر» و «جاهل مقصر»، دو اصطلاح فقهى مىباشند.
جاهل قاصر، کسى است که در تحصیل علم کوتاهى نکرده است؛ یعنى در شرایطى است که امکان دسترسى به حکم خدا براى او وجود ندارد و یا خود را جاهل نمىداند و احتمال بطلان اعمالش را نمىدهد و جاهل مقصر، کسى است که در تحصیل علم کوتاهى کرده است؛ یعنى، امکان آموختن و یادگیرى معارف اسلامى و احکام الهى را داشته، ولى آنها را یاد نگرفته است.
جاهل قاصر در برخى موارد مورد عقاب و عذاب خداوند قرار نمىگیرد؛ ولى جاهل مقصر سزاوار عذاب است.
بلوغ بلوغ در لغت به معناى رسیدن به پایان مقصد است؛ خواه مکان باشد یا زمان یا امرى معین و در اصطلاح فقهى، رسیدن شخص به حدى است که تکلیف بر او الزام آور باشد.
نشانههاى آن حد (بلوغ) عبارتند از 1.
روییدن موى درشت و خشن زیر شکم (اطراف آلت تناسلى).
بیرون آمدن منى.3.
تمام شدن پانزده سال قمرى در پسر و نه سال قمرى در دختر.
هر یک از این سه نشانه، به تنهایى علامت بلوغ و رسیدن به حد تکلیف شرعى محسوب مىشود.
با یک محاسبه مىتوان گفت که سن بلوغ در پسر، 163 روز و 6 ساعت از پانزده سال شمسى کمتر است و در دختر، 97 روز و 22 ساعت و 48 دقیقه از نه سال شمسى کمتر است.
هر سال شمسى، یازده روز بیشتر از سال قمرى خواهد است و چون ملاک عبادت و تکلیف شرعى از نظر قرآن و روایات، ماههاى قمرى است، از این رو، بلوغ شرعى (اول تکلیف)، با محاسبه قمرى، تعیین شده است.
پرسش و پاسخ: 1-آیا می توان به تحقیق یک نفر عادل درباره مجتهدی اعتماد کرد؟
یک نفر عادل خبره کافی نیست , بلکه باید دو نفر باشند.
2-آیا مکلّف میتواند از مرجعی که یقین به عدالتش دارد تقلید نماید؟
از مرجع تقلیدی که اعلم باشد و یا با سایر مراجع از نظر علمی مساوی باشد و انسان او را عادل بداند میتواند از وی تقلید کند.
حتی گمان به عدالت نیز کفایت میکند، ولی اگر مرجعی را اعلم بداند واجب است از او تقلید کند، در صورت تساوی، مرجحات دیگر نیز هست مانند اتقی بودن و اعدل و اشجع بودن.
3-وظیفه والدین در مورد فرزندانی که به سن تکلیف می رسند وظیفه والدین دختری که به نه سالگی میرسد در خصوص تعیین مرجع تقلید وی چیست؟لازم است او را راهنمایی کنند و اطلاعاتشان را در اختیار وی بگذارند و اگر دختر از سخن والدین اطمینان پیدا کرد می تواند عمل کند.
4-مراجعه به افراد مورد وثوق در انتخاب مرجع آیا طلبه هایى که سالهاى اوّل طلبگى را مى گذرانند، مى توانند با استفاده از معیارهاى فکرى خودشان، مجتهد اعلم را انتخاب کنند؟
کافى نیست; بلکه لازم است از افراد سابقه دار حوزه، که مورد وثوق هستند، سؤال کنند.
5-مشهور بودن در محافل علمی آیا شلوغ بودن درس خارج یک مجتهد، با توجّه به سومین راه شناخت مجتهد اعلم (اشتهار در محافل علمى)، و با توجّه به این که کسانى که درس خارج مى خوانند عموماً از اهل علم هستند، مى تواند دلیل اعلمیّت او باشد؟
مى تواند یکى از قرائن باشد; ولى به تنهایى دلیل قطعى نیست.
6-تخییر در انتخاب مرجع در بین مراجع مطرح با توجّه به این که ما در مسئله تقلید با مشکلاتى مواجه مى شویم، مثلاً بعضى مى گویند: فلانى اعلم است و بعضى دیگر بر خلاف آنها نظر مى دهند، در این صورت تکلیف ما چیست؟
هر کس وظیفه دارد در صورت علم به اختلاف، نسبت به اعلم، از اهل خبره - یعنى علماء و مدرّسین مورد وثوق - تحقیق کند، اگر اعلم براى او ثابت نشد، در میان آن عدّه که مطرح هستند مخیّر است.
7-آگاهی فقیه به علوم دیگر اگر فقیهى داراى علومى غیر از فقه و اصول باشد سبب ترجیح او در مقام تقلید مى شود؟
دارا بودن علومى دیگر غیر از فقه و اصول سبب ترجیح فقیهى بر فقیه دیگرنمى شود مگر علومى که در فهم احکام یا تنقیح موضوعات، موثّر بوده باشد.
8- اعلمیت در اصول فقه اگر انسان بتواند تشخیص دهد که فلان مرجع از نظر مبانى اصولى قویتر است آیا این تشخیص، در اعلم بودن آن مرجع دخیل است؟
اعلم بودن تنها به آگاهى و اعلمیّت در علم اصول حاصل نمى شود بلکه شرایط دیگرى نیز دارد.
9-معنی مجزی بودن عمل به رساله عملیه آیا تصریح به جواز عمل به رساله که معمولا در ابتداى رساله ها نوشته مى شود به معناى نفى دیگران است؟
و آیا مردم نسبت به مرجعى که ناشناخته مانده چون قدرت بیان نداشته است مسؤول هستند؟
الف) تصریح به جواز عمل به رساله، دلیل بر نفى دیگران نیست، بلکه ممکن است دیگران هم در شرایط مساوى و هر دو یا هر چند نفر جایزالتّقلید باشند.
آرى اگر کسى در اوّل رساله خود بنویسد عمل به این رساله متعیّن است و عمل به غیر آن جایز نیست مفهومش نفى دیگران است در حالى که هرگز ندیده ایم احدى در مقدمه رساله چنین چیزى بنویسد.
ب) درست است که قدرت بیان باعث معرفى شخص است امّا اگر کسى بیانى نداشت و مقام علمى او مجهول ماند و بعد از فحص نیز مقام علمى او روشن نشد مردم نسبت به او وظیفه اى ندارند، مانند گنجى است که شناخته نشده و کسى در برابر آن گنج وظیفه اى ندارد.
10- انتشار رساله آیا انتشار رساله توسط مجتهدى به معناى این است که او خود را از دیگران اعلم مى داند؟
چنین دلالتى ندارد.
11-تقلید از مرجع تقلید پدر یا همسر آیا زن و فرزند باید از مرجعِ تقلیدِ شوهر و پدر تقلید کنند، یا در تقلید آزاد هستند؟
هر کس در تقلیدش آزاد است; باید تحقیق کند و مطابق آن تقلید نماید.
12-اعلمیت مراجع عصر حاضر بر مراجع گذشته مسأله رجوع به اعلم در مسائل مورد اختلاف فقها، از جمله مسائلى است که در تمام رساله هاى عملیّه آمده است; ولى حقیقت این است که تشخیص اعلم کارى سخت، بلکه شاید از محالات باشد!
چون هر شخص یا گروهى، شخص خاصّى را اعلم دانسته، و غیر او را اعلم نمى داند.
سؤال این است که: «مراجعى بودند که گفته مى شد در زمان حیات، و حتّى پس از حیات اعلم از دیگران هستند.
ولى آیا ممکن است این مراجع (رضوان الله علیهم) پس از گذشت زمان طولانى از وفاتشان، و با آمدن مراجع جدید ـ که مشغول درس و بحث هستند، و علوم و تحقیقات جدیدى در دست دارند ـ باز هم اعلم از احیا باشند؟