مصاحبه در سیمای جمهوری اسلامی ،
پیرامون جمهوری اسلامی
این مصاحبه به منظور پاسخگویی به سوالات عقیدتی و ایدیولوژیکی بسیاری که به خصوص در میان روشنفکران در زمان نزدیک شدن به برگزاری رفراندوم با استاد مطهیر صورت گرفته است .
سوال اول :
بعنوان اولین سؤال من از مفهوم جمهوری اسلامی شروع میکنم که بزعم بسیاری ، مفهومی گنگ و مبهم است زیرا جمهوری بمعنای قرار داشتن حق حاکمیت در دست خود مردم و بمعنای حکومت عامه مردم است حال آنکه قید اسلامی ، این اطلاق را محدود و مقید میکند و باین ترتیب بنظر میرسد که مفهوم جمهوری اسلامی در تعارض با موازین دمکراسی و در تعارض با مفهوم جمهوری بمعنای عام آن باشد اینست که میپرسم شما چه تعریفی از جمهوری اسلامی ارائه میدهید ؟
پاسخ استاد مطهری :
کلمه جمهوری ، شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص میکند و کلمه اسلامی محتوای آنرا.
مسئله جمهوری مربوط است به شکل حکومت که مستلزم نوعی دمکراسی است یعنی اینکه مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگیرند قطع نظر از اینکه مرد یا زن سفید یا سیاه ، دارای این عقیده یا آن عقیده باشند در اینجا فقط شرط بلوغ سنی و رشد عقلی معتبر است ، و نه چیز دیگر بعلاوه این حکومت ، حکومتی موقت است یعنی هر چند سال یکبار باید تجدید شود و این ملازم با این نیست که مردم خود را از گرایش به یک مکتب و یک ایدئولوژی و از التزام و تعهد به یک مکتب معاف بشمارند .
کلمه اسلامی پیشنهاد میکند که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود ، و در مدار اصول اسلامی حرکت کند چون میدانیم که اسلام بعنوان یک دین در عین حال یک مکتب و یک ایدئولوژی است ، طرحی است برای زندگی بشر در همه ابعاد و شئون آن .
در نتیجه جمهوری اسلامی یعنی حکومتی که شکل آن ، انتخاب رئیس حکومت از سوی عامه مردم است برای مدت موقت و محتوای آن هم اسلامی است .
برای اکثریت قاطع ملت ایران ، ایمان و اعتقاد راسخ به اصول اسلام
داشتن و بی چون و چرا دانستن آن اصول ، نه گناه است و نه عیب آنچه که میتواند گناه و عیب باشد ، اینست که این اکثریت مسلمان ، به اقلیت بیاعتقاد ، اجازه چون و چرا ندهد
که این اجازه چون و چرا به مخالفین داده شده است و گرنه لازم به انجام چنین مصاحبه ای به منظور بیان نظرات و سوالات مخالفین نبود .
الف : پاسخ ایشان در زمینه انقلاب مشروطیت :
ملت ایران که در انقلاب مشروطیتحق حاکمیت ملی را کسب کرد ،هرگز آنرا منافی با قبول اسلام بعنوان یک مکتب و یک قانون اصلی و اساسی که قوانین مملکت باید با رعایت موازین آن تدوین و تنظیم گردد ، ندانست و لهذا در متن قانون اساسی ضرورت انطباق با قانون اسلام آمده است و در آنجا صریحا گفته میشود که هیچ قانونی که بر ضد قوانین اسلام باشد ، قانونیت ندارد و یا ضرورت حضور پنج فقیه طراز اول برای نظارت بر قوانین ، که در متمم قانون اساسی مندرج است ، برای تامین همین نکته است .
بنابراین اسلامی بودن این جمهوری بهیچ وجه با حاکمیت ملی - که بدوره مشروطیت اشاره کردید - و یا بطور کلی با دمکراسی منافات نداردو هیچگاه اصول دمکراسی ایجاب نمیکند که بر یک جامعه ایدئولوژی و مکتبی حاکم نباشد .
منشا اشتباه آنان که اسلامی بودن جمهوری را منافی با روح دمکراسی میدانند ناشی از اینست که دمکراسی مورد قبول آنان هنوز همان دمکراسی قرن هیجدهم است که در آن حقوقانسان در مسائل مربوط به معیشت و خوراک و مسکن و پوشاک ، و آزادی در انتخاب راه معیشت مادی خلاصه میشود اما اینکه مکتب و عقیده و وابستگی بیک ایمان هم جزو حقوق انسانی است و اینکه اوج انسانیت در وارستگی از غریزه و از تبعیت از محیطهای طبیعی و اجتماعی ، و در وابستگی به عقیده و ایمان و آرمان است بکلی بفراموشی سپرده شده است .
ب : پاسخ ایشان به زیر پا گذاشتن حق حاکمیت که متعلق به عموم افراد ملت است :
مبارزه ملت ایران ، تنها یک قیام علیه استیلای سیاسی و
استعمار اقتصادی نبود ، قیام علیه فرهنگ ها و ایدئولوژیهای غربی و دنباله روی از غرب بود میدانیم که هویت فرهنگی یک ملت ، آن فرهنگی است که در جانش ریشه دوانیده است و هویت ملی این مردم اسلام است هیچکس نمیخواهد اسلامی بودن جمهوری را بر مردم تحمیل کند این تقاضای خود مردم استجمهوری اسلامی یعنی یک نفی و یک اثبات اما نفی ، نفی رژیم حاکم 2500 ساله و اثبات ، محتوای اسلامی و توحیدی آنست .
ب : پاسخ ایشان د رمورد ولایت فقیه :
ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملا حکومت کند نقش فقیه در یک کشور اسلامی نقش یک ایدئولوک است نه نقش یک حاکم وظیفه ایدئولوک اینست که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد ، او صلاحیت مجری قانون و کسی را که میخواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام با انجام برساند ، مورد نظارت و بررسی قرار میدهد
.ولایت فقیه ، یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساسا فقیه را خود مردم انتخاب میکنند و این امر عین دمکراسی استدر حقیقت ، حق شرعی و ولایت شرعی ، یعنی مهر ایدئولوژی مردم ، و حق عرفی ، همان حق حاکمیت ملی مردم است که آنها باید فرد مورد تائید رهبر را انتخاب کنند و باو رأی اعتماد بدهند .
د: پاسخ ایشان د رمورد حکومت طبقه روحانی :
امروز هر بچه دبستانی اینقدر میداند که جمهوری اسلامی یعنی جامعه اسلامی ، با رژیم جمهوری و میداند که جامعه اسلامی یعنی جامعه توحیدی و جامعه توحیدی یعنی جامعه ای بر اساس جهان بینی توحیدی ، که بر طبق آن ، جهان ماهیت از اوئی و به سوی اوئی دارد و این جهان بینی دارای یک ایدئولوژی توحیدی است که از آن به توحید عملی تعبیر میشود ، یعنی رسیدن انسان به یگانگی اخلاقی و یگانگی اجتماعی ، که هر دوی اینها در آیه کریمه معروفی که رسول اکرم ( ص ) در صدر نامه هایش به شخصیتهای جهان آنرا ثبت میکرد ، مندرج است : قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله » آیه 63 - آل عمران ) جمله « تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم » توحید نظری و جمله الا نعبد الا الله » توحید عملی فردی و جمله « و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا » توحید عملی اجتماعی را که مساوی است با آزادی و دمکراسی در اصیلترین شکلش ، نشان میدهد .
قید اسلام ، با توجه به ذات و محتوای آن هرگز جمهوری اسلامی را طبقاتی نمیکند
امروز هر بچه دبستانی اینقدر میداند که جمهوری اسلامی یعنی جامعه اسلامی ، با رژیم جمهوری و میداند که جامعه اسلامی یعنی جامعه توحیدی و جامعه توحیدی یعنی جامعه ای بر اساس جهان بینی توحیدی ، که بر طبق آن ، جهان ماهیت از اوئی و به سوی اوئی دارد و این جهان بینی دارای یک ایدئولوژی توحیدی است که از آن به توحید عملی تعبیر میشود ، یعنی رسیدن انسان به یگانگی اخلاقی و یگانگی اجتماعی ، که هر دوی اینها در آیه کریمه معروفی که رسول اکرم ( ص ) در صدر نامه هایش به شخصیتهای جهان آنرا ثبت میکرد ، مندرج است : قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله » آیه 63 - آل عمران ) جمله " « تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم »" توحید نظری و جمله "الا نعبد الا الله »" توحید عملی فردی و جمله " « و لا یتخذ بعضنا بعضا اربابا »" توحید عملی اجتماعی را که مساوی است با آزادی و دمکراسی در اصیلترین شکلش ، نشان میدهد .
قید اسلام ، با توجه به ذات و محتوای آن هرگز جمهوری اسلامی را طبقاتی نمیکند سوال دوم : میدانیم که اوضاع زمانه دائما در تحول و دگرگونی است بر این اساس حکومت .
جمهوری اسلامی ، چگونه میخواهد جوابگوی مسائل پیچیده و دائما در حال تحول اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و باشد آیا الگوی جمهوری اسلامی در این مورد همان ضوابط و مقرراتی است که 1400 سال پیش عرضه شده است ؟
آیا این قوانین که قاعدتا تا زمان ما کهنه شده اند قادر به رویارویی با این مسائل هستند ؟
استاد مطهری : سؤال اساسی اینست : آیا انسانیت انسان ، ارزشهای انسانی ، کمال انسانی ، واقعیتهای متغیر و متبدلی هستند ؟
یعنی همانطور که لوازم زندگی و مظاهر تمدن روز به روز فرق میکنند آیا معیارهای انسانیت هم روز به روز فرق میکنند ؟
لازمه حرکت داشتن ستاره این نیست که مدار ستاره هم قطعا و ضرورتا و لزوما تغییر بکند .
انسان بحکم اینکه خط سیر تکاملش ثابت است ، نه خودش ، یک سلسله معیارها دارد که بمنزله نشانه های راهند چون ستارگان که چون دایما در حرکتند ولی مدار چرخش ثابتی دارند و لازمه حرکت داشتن ستاره این نیست که مدار ستاره هم قطعا و ضرورتا و لزوما تغییر بکند .
این نشانه ها و این معیارها ، همیشه نشانه و معیار هستند و دلیل و ضرورتی ندارد که تغییر بکنند .
نظریه صحیح همین است که انسان با حفظ نوعیتش در مسیر تکاملی گام بر میدارد یعنی از روزی که انسان در روی زمین پدیدار شده است ، نوعیت او از آن جهت که انسان است تغییر نکرده و او به نوع دیگری تبدیل نشده است .
گویی در قانون خلقت ، تکامل از مرحله جسم و اندام و ارگانیزم بدنی به مرحله روانی و روحی و اجتماعی تغییر موضع داده است .
از آنجا که نوعیت انسان تغییر نمیکند ، بناچار یک سلسله اصول ثابت که مربوط به انسان و کمال اوست ، خط سیر انسانیت را مشخص میسازد و بر زندگی او حاکم است ، و از آنجا که انسان در چنین مسیری حرکت میکند و در آن ، منازل مختلف را میپیماید - بواسطه اختلاف منازل ، احکام مربوط به هر منزل با منازل دیگر متفاوت خواهد بود همین امر او را ناگزیر میسازد که در هر منزل بشیوه ای خاص - متفاوت با دیگر منازل - زندگی کند .
قوانین اسلام آنگونه که در متن تشریعات دین منظور گردیده منزلی وضع نشده بلکه مسیری وضع شده است ، اما در عین حال برای منازل هم فکر شده و اقدمات و تمهیدات لازم برای آنها در نظر گرفته شده است اسلام برای نیازهای ثابت ، قوانین ثابت ، و برای نیازهای متغیر ، وضع متغیری در نظر گرفته است .
و ایشان به منظور روشن سازی بحث دو مثال ذکر کرده اند : یکی در مورد ایه : « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوش و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم " : ای مؤمنان ، در مقام مبارزه با آنان خود را مهیا کنید و هر چه میتوانید ابزار جنگی برای ترساندن دشمنان خدا و خودتان فراهم کنید .
سوره انفال - آیه 60 که در واقع بیانگر اصل اجتماعی است .
اسلام در رابطه جامعه اسلامی با جامعه های دیگر به قدرتمند شدن و قدرتمند بودن و تهیه لوازم دفاع از خود ، در حدی که دشمن هرگز خیال حمله را هم نکند ، توصیه کرده است .
(خط سیر ثابت) و د رمنزلی که در زمان رسول اکرم بوده لزوم فراگیری اسب دوانی و تیر اندازی به منظور مهارت یافتن در امور جنگی توصیه شده بود که در دوره ما می تواند این لزوم به ورت دیگر اجرا گردد .
مثال دوم راجع به مبادلات و کیفیت گردش ثروت در میان مردم که باین تعبیر در قرآن بیان شده است : ²لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل : مال یکدیگر را به نا حق صرف نکنید .
سوره بقره - آیه 188 یعنی نقل و انتقال مملوکها نباید بصورت بیهوده انجام شود.
مثلا در مورد خرید و فروش خون پیش آمده است .
در گذشته که از خون استفادهای نمیشد معامله خون باطل بود زیرا اکل مال به باطل محسوب میشد اما امروز که در اثر پیشرفت علم ، خون بصورت یک مایه حیات در آمده ، دیگر نمیتوان گفت معامله خون مصداق اکل مال به باطل است بلکه در اینجا بدلیل عوض شدن مصداق ، حکم جزئی تغییر میکند اما حکم کلی همچنان پا بر جا و بی تغییر باقی میماند و بر مصادیق تازه منطبق میگردد .
در انطباق احکام کلی با مصادیق جدید ، این اجتهاد است که نقش اصلی را بازی میکند وظیفه فقیه اینست که بدون انحراف از اصول کلی ، مسائل جزئی و متغیر و تابع گذشت زمان را بررسی کند و بر اساس همان احکام و چهار چوبهای اصلی که توسط وحی عرضه شده است احکام مناسب را صادر کند .
سوال سوم : شما اشاره کردید به ضوابط کلی در نظام اسلامی ، که از وحی سرچشمه میگیرد و مسیر زندگی بشر را به بهترین نحو مشخص میکند حال آنکه در زمان ما این مسئله بشدت مطرح است که اگر بتوان تلفیقی آگاهانه از دو دستاورد بزرگ تاریخ فکر بشر - دمکراسی و سوسیالیسم - بوجود آورد ، میتوان صراط مستقیمی یافت که انسان را از وحی بی نیاز سازد .
به خصوص برای شرقی مسلمان این امکان هست که بتواند عناصری از معنویت اسلامی را در این چهار چوب بگنجاند و آنرا هر چه غنی تر وکاملتر و کارآتر سازد ؟
استاد مطهری : دمکراسی و سوسیالیسم میان خودشان نوعی ناسازگاری - یا لااقل توهم ناسازگاری - وجود دارد که هنوز نتوانسته اند آن را ازمیان بردارند دمکراسی بر اساس اصالت فرد حقوق فرد و آزادی فرد است و بر عکس سوسیالیسم بر اصالت جمع وتقدم حق جمع بر حق فرد استوار است یعنی خواه ناخواه آزادی فرد را و دمکراسی را سوسیالیسم محدود میکند و بالعکس .
اما آیا شق سومی هم در کار است و آن اینکه نه فرد - منظور شخصیت فرد است نه جسم او - مستهلک در جامعه است و نه جمع فاقد اصالت و دارای وجود اعتباری است ، بلکه ترکیب فرد و جامعه نوعی است که در آن فرد اصالت و شخصیت دارد و در عین اینکه جمع هم اصالت و شخصیت دارد ، و تحقق شخصیت فرد در جامعه و تحقق شخصیت جامعه در فرد صورت میگیردپیروان مکاتب خواهان تلفیق ، متوجه شدند فرضا بتوانند مشکل تلفیق را حل کنند ، نیازی به کادری از معنویت وجود خواهد داشت .
در این زمینه گرو ههای مختلف راه های متفاوتی را برگزیده اند : گروهی از پیروان مکاتب تلفیقی که بدنبال ایجاد فضای معنوی هستند ، میان معنویت و مذهب تفکیک میکنند و میگویند معنویت آنجا است که به مسائل از دیدی انسانی بدون توجه به رنگ و نژاد و مذهب و بدون هیچگونه تعصبی نگریسته شود و حال آنکه مذهب از آن نظر که میان پیروان و غیر پیروان فرق میگذارد و حقوق متفاوتی میان این دو دسته قائل است و بعلاوه از آن نظرکه با تعصب توأم است و تعصب نوعی بیماری و ضد معنویت و ضد سلامت روح و روان است قادر به ایجاد معنویت نیست پس باید دنیای ساخت توأم با معنویت اما منهای مذهب و این نظر ، همان اومانیسمی است که جهان امروز در جستجوی آن است این گروه میپندارند همین قدر که شعاری عمومی و انسانی شد و گرایشی به اصطلاح به اومانیسم داشت ، برای ایجاد معنویت کافی است حال آنکه ایجاد فضای معنوی ، جز با تفسیری معنوی و روحانی از کل جهان میسر نیست .
گروه دیگری از پیروان این مکاتب تلفیقی ، به جنبه های انسانی و اخلاقی عرفان گرایش پیدا کرده اند و میخواهند برای ایجاد کادر معنوی از عرفان مذاهب و بخصوص عرفان اسلامی استفاده بکنند ، یعنی معنویتی در حدود مسائل و توصیه های اخلاقی را از مذهب اخذ کنند ، بدون آنکه جهان بینی و محتوای ایدئولوژیک آنرا مورد استفاده قرار دهند اما باید توجه داشت اگر چنین معنویتی بوسیله مذهب دیگری قابل پیاده شدن باشد برای اسلام قابل پیاده شدن نیست این به معنای مثله کردن اسلام است .
اما در پاسخ سؤالی که در ابتدا مطرح کردید بذکرجملهای از اقبال اکتفا میکنم ، اقبال میگوید : بشریت امروز به سه چیز نیازمند است تعبیری روحانی از جهان ( یعنی تعبیر و تفسیری صحیح توأم با معنویت از جهان و به تعبیر دیگر که من از قرآن گرفته ام شناخت جهان به اینکه ماهیت از اوئی و به سوی اوئی دارد ، دوم آزادی روحانی فرد ( یعنی همان چیزی که نام دمکراسی بر آن میگذارند ) و بالاخره اصولی اساسی و دارای تاثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند ( یعنی ایدئولوژی جامع و درستی که بتواند راه و رسم زندگی را در یک مسیر تکاملی مشخص کند ) .اقبال به سخنان خود چنین ادامه میدهد : مثالیگری اروپا هرگز بصورت عامل زنده ای در حیات آن در نیامده و نتیجه آن پیدایش " من " سرگردانی است که در میان دمکراسیهای ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود میپردازد که کار منحصر آنها بهره کشی از درویشان بسود توانگران است از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشه ها و کمال مطلوب های نهایی مبتنی بر وحی میباشند که چون از درونیترین ژرفنای زندگی بیان میشود به ظاهری بودن آن رنگ باطنی میدهد برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی امری اعتقادی است و برای دفاع از این اعتقاد جان خود را به آسانی فدا میکند سوال چهارم : امام در یکی از سخنرانیهای خودشان فرمودند که من به جمهوری اسلامی رأی میدهم نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم به نظر میرسد آنجا که تاکید میکنند نه یک کلمه کم منظورشان پسوند " اسلامی " است و شما در ابتدای این گفتگو تذکر دادید که قصد از بکار بردن این کلمه ، مشخص کردن محتوای رژیم آینده است ، یعنی اصولی که در کادر آن عمل خواهد شد و اما اینکه فرمودند هیچ کلمه ای اضافه نشود ظاهرا کلمه " دمکراتیک " مورد نظرشان بوده ، زیرا شاهد بودیم که در این روزها ، عدهای واژه جمهوری دمکراتیک اسلامی را بکار میبرند و گویا قصد امام از تاکید بر حذف کلمه دمکراتیک ، توجه دادن به تفاوتی است که در دمکراسی غربی و آزادیهای اسلامی وجود دارد ، لطفا در این مورد توضیح دهید و تفاوت این واژه ها را مشخص کنید ؟
استاد مطهری : بنده نمیتوانم ادعا بکنم که تمام نظرگاه های امام را میتوانم توضیح بدهم تنها بعضی از آن نظرها را که به آنها رسیده ام و میدانم که نظر امام نیز هست برایتان توضیح میدهم .به طور طبیعی آزادی و حقوق فرد و دمکراسی هم در بطن آنست ثانیا اساس مفهوم آزادی به آن معنا که فلسفه های اجتماعی غرب اعتقاد دارند با آزادی به آن معنا که در اسلام مطرح است تفاوت عمده و بنیادی دارددر غرب ریشه و منشا آزادی را تمایلات و خواهشهای انسان میدانند و آنجا که از اراده انسان سخن میگویند ، در واقع فرقی میان تمایل و اراده قائل نمیشوند از نظر فلاسفه غرب انسان موجودی است دارای یک سلسله خواستها و میخواهد که اینچنین زندگی کند ، همین تمایل منشا آزادی عمل او خواهد بود آنچه آزادی فرد را محدود میکند آزادی امیال دیگران است هیچ ضابطه و چهار چوب دیگری نمیتواند آزادی انسان و تمایل او را محدود کند .
آزادی به این معنیدر واقع نوعی حیوانیت رها شده است اینکه انسان میلی و خواستی دارد و باید بر این اساس آزاد باشد ، موجب تمیزی میان آزادی انسان و آزادی حیوان نمیشود حال آن که مسئله در مورد انسان اینست که او در عین اینکه انسانست حیوان است ، و در عین اینکه حیوان است ، انسان است آدمی یک سلسله استعدادهای مترقی و عالی دارد که ملاک انسانیت اوست تفکر منطقی انسان - و نه هر چه که نامش تفکر است - تمایلات عالی او ، نظیر تمایل به حقیقت جویی تمایل به خیر اخلاقی ، تمایل به جمال و زیبایی ، تمایل به پرستش حق و اینها از مختصات و ملاکهای انسانیت است بشر بحکم اینکه در سرشت خود دو قطبی آفریده شده ، یعنی موجودی متضاد است و به تعبیر قرآن مرکب از عقل و نفس ، یا جان - جان علوی - و تن است ، محال است که بتواند در هر دو قسمت وجودی خود از بینهایت درجه آزادی برخوردار باشد رهایی هر یک از دو قسمت عالی و سافل وجود انسان ، مساوی است با محدود شدن قسمت دیگر .
در این کشورها ، مبنای وضع قوانین در نهایت امر چیست ؟
خواست اکثریت .
جامعه دارنده معیارهای دمکراسی غربی به کجا میرود ؟
آنجا که میلها و خواستهای اکثریت ایجاب میکند در نقطه مقابل این نوع دمکراسی و آزادی ، دمکراسی اسلامی قرار دارد دمکراسی اسلامی بر اساس آزادی انسان است اما این آزادی انسان ، در آزادی شهوات خلاصه نمیشود البته اسلام دین ریاضت و مبارزه با شهوات بمعنی کشتن شهوات ، نیست بلکه ، دین اداره کردن و تدبیر کردن و مسلط بودن بر شهوات است دمکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده ، حال آنکه این واژه در قاموس غرب معنای حیوانیت رها شده را متضمن است .
دلیل دیگری که در تاکید بر حذف کلمه دمکراتیک مورد نظر امام بوده ، رد تقلید از غرب و تقلید کورکورانه از معیارهای آنانست .
سوال پنجم : به نظر شما انقلاب ایران را چگونه میتوان تحلیل کرد ؟
ویژگیهای این انقلاب که میگویند با همه انقلابات دیگر جهان متفاوت است چیست ؟
اسلامی بودن این انقلاب چه مفهومی دارد ؟
استاد مطهری : ما از تعریف انقلاب آغاز میکنیم انقلاب به حسب اصل لغت به معنی زیرورو شدن یا پشت و رو شدن ، و نظیر این معانی است .
قرآن مجید هم این کلمه را هر جا بکار برده به همین مفهوم بکار برده است نه به مفهوم اصطلاحی رایج آن در امروز ماده انقلاب ، تقلیب ، تقلب ، صیغه منقلب و امثال اینها در قرآن آمده است کلمه انقلاب در قرآن حاوی مفهوم تقدس یا ضد تقدس نیست انقلاب در قرآن حاوی مفهوم تقدس یا ضد تقدس نیست انقلاب بعدها در اصطلاحات فقهی و بیشتر از آن در اصطلاحات فلسفی معنی دیگری پیدا کرد فقها در باب مطهرات ، یکی از امور پاک کننده را انقلاب میدانند که گاهی از آن به استحاله تعبیر میکنند و گاهی نیز استحاله و انقلاب را دو چیز جدا بحساب میاورند در اصطلاح فلاسفه معنی انقلاب از اینهم محدودتر و مضیقتر میشود فلاسفه انقلاب را به جایی میگویند که ذات و ماهیت یک شیئی لزوما عوض شده باشد بحثی هم برای فلاسفه مطرح بود که آیا انقلاب ماهیت ممکن است یا ممکن نیست " اصالت ماهیتیها " آنرا ناممکن میدانستند و از این جهت عملیات کیمیاگران را که نوعی انقلاب ماهیت بود تخطئه میکردند اما " اصالت وجودیها " نه تنها انقلاب ماهیت و ذات را امری ممکن میدانستند بلکه هر حرکت اشتدادی یعنی حرکت از نقص به کمال را انقلاب آنا فانا در ماهیت میدانستند .
اما انقلاب در زمان ما معنای خاص دیگری پیدا کرده است امروز این کلمه یک اصطلاح جامعه شناسی و فلسفه تاریخ است عربها ، انقلاب به معنی اخیر را " ثوره " مینامند و اروپاییها " رولوسیون " انقلاب بمعنائی که در جامعه شناسی مطرح است همان دگر شدن است ، حتی نباید بگوئیم دگرگون شدن ، زیرا دگرگون شدن یعنی اینکه گونه و کیفیتش جور دیگر بشود بعوض باید بگوئیم دگر شدن یعنی تبدیل شدن به موجود دیگر .
گاهی در برخی از انسانها انقلاب پیدا میشود و این از انواع انقلاب فردی است یعنی تعلق به یک فرد دارد و این نوع انقلاب بر دو قسم است ، حیوانی و انسانی .از جمله انقلاب صنعتی ، نظیر انقلابی که در انگلستان ، در سه قرن پیش پیدا شد یا انقلاب علمی و فرهنگی نظیر رنسانس و یا انقلاب ادبی مثل آنچه که در صدر مشروطیت رخ داد و انقلاب .
انقلاب در اصطلاح لغوی و حتی در اصطلاح فلسفی و فقهی امری است از نوع فعل لازم انقلاب از باب انفعال و بمعنای نوعی " شدن " است اما بسیار اتفاق میافتد که لغاتی از عربی که به فارسی وارد میشوند مفهوم دیگری پیدا میکنند از جمله همین کلمه انقلاب که در فارسی مفهوم متعدی پیدا کرده است ما در فارسی میگوئیم انقلاب کرد ، یعنی آنرا بصورت یک فعل متعدی بکار میبریم باین ترتیب در اصطلاح جامعه شناسنانه انقلاب در موردی بکار میرود که یک عمل ارادی در آن دخیل باشد بعلاوه جزء دیگری هم در مفهوم این کلمه هست و آن تقدس و تعالی است ما هر دگر شدنی را انقلاب نمیگوئیم ممکن است جامعهای عوض بشود باین معنی که از کمال بسمت نقص برود ، یعنی سقوط کند ، در این مورد کسی لغت انقلاب را بکار نمیبرد در انقلاب مفهوم کمال یابی و تکامل مندرج است .
سومین عنصری که در اصطلاح انقلاب به تعبیر امروزی وجود دارد ، عنصر نفی و انکار است باین ترتیب با در نظر گرفتن این سه عامل مفهوم اجتماعی انقلاب عبارت خواهد بود از وضعی را با اراده خود خراب کردن برای رسیدن به وضعی بهتر واژگون کردن وضع حاکم برای بر قراری نظمی متعالیتر.
در مورد انقلابهای اجتماعی یک سؤال اساسی مطرح است و آن اینکه آیا واقعا این انقلابها ماهیتا با هم تفاوت دارند یا نه با آنکه شکلهای انقلابها مختلف است اما ماهیت همه آنها یکی است ؟
اجمالا در اینجا اشاره میکنم که برخی ، همه انقلابها را از یک اصل و یک ریشه میدانند که آن عبارتست از تقسیم جامعه بدو قطب مرفه و محروم ، استثمارگر و استثمار شده ، و خود این وضع نیز ریشهای در کار مجسم یعنی ابزار تولید از یک طرف و روابط تولیدی و توزیعی از طرف دیگر دارد ( بینش ابزاری)نقطه مقابل این نظریه نظریه ایست که برای ذات و طبیعت انسان و دو قطبی بودن او در سرشت خویش ، نقش اساسی قائل است ، و معتقد است که منشاء دو قطبی شدن جامعه همین دو قطبی بودن سرشت آدمی است(بینش فطری) .
بطور خلاصه نظریه ابزاری ، عامل حرکت را مستضعفان ، و غایت آنرا رفاه و تامین منافع و ریشه اصلی آنرا تکامل ابزار تولید و اساس تئوری را بی اصالتی وجدان انسانی ، و تمایل عقربه وجدان را در جهت منافع ، و شیوه و روش را بر هم زدن نظم قانونی و مقرراتی حاکم میداند اما نظریه فطری عامل را منحصر به مستضعفین ، غایت را صرفا مادی و ریشه را تکامل ابزار تولید و شیوه را منحصرا بر هم زدن روابط حقوقی و اساس تئوری را بی اصالتی وجدان نمیداند بلکه عامل را در برخی انقلابات مانند انقلابهای مذهبی ، هنری ، اخلاقی ، علمی ، اعم از مستضعفین ، و غایت را احیانا ارزشهای انسانی و ریشه را میل بالذات انسان به ارزشخواهی و ارزشجویی و شیوه را احیانا جلوگیری از سرپیچی از عمل به قانون میداند ، همچنانکه برای وجدان نیز اصالت و فطرت قائل است .
اما از نظر ریشه ، حوادث پنجاه ساله اخیر از جمله ، استبداد و استعمار نو ، دور نگه داشتن دین از سیاست ، کوشش برای بازگشت به دوره قبل از اسلام ، تحریف در میراث گرانقدر فرهنگ اسلامی ، کشتارهای بیرحمانه ، شکاف طبقاتی ، تسلط عنصر غیر مسلمان بر مسلمانان ، نقض آشکار قوانین اسلامی ، مبارزه با ادبیات فارسی و اسلامی به نام مبارزه با واژههای بیگانه ، بریدن از کشورهای مسلمان و پیوند با ضد مسلمانان نظیر اسرائیل ، تبلیغ مارکسیسم و از جمله ریشه های انقلاب به حساب میایندخود باختگی یعنی تزلزل شخصیت ، بی ایمانی به خود ، گم کردن خود ، از دست دادن حس احترام به ذات ، بی اعتمادی و بی اعتقادی به فرهنگ خود و استعداد و شایستگی خود ، و در مقابل به خود آمدگی یعنی بازگشت به ایمان خود ، بیدار کردن حس احترام به خود و تاریخ و شناسنامه و نسب تاریخی خود .
سوال ششم : بعنوان آخرین سؤال به نظر شما چگونه میتوان این انقلاب و دستاوردهای آن را حفظ کرد و سیر انقلاب را هم چنان تداوم بخشید ، آنچنان که اوضاع نه به حال اول برگردد ، و نه به وضع نامطلوب کشانده شود؟
استاد مطهری : قبل از هر چیز نوعی فرهنگ زدائی ، استعمار زدائی ، رفت و روب و خانه تکانی لازم است .
ثانیا دستهائی در کار است تا اوضاع را به حال سابق باز گرداند و علاوه بر این دستها ، گروههای چپگرائی نیز وجود دارند که میخواهندروحانیون را کنار بزنند و بدنام کنند و خود زمام امور را بدست بگیرند 2 .
قوی ترین حربه دفاعی این انقلاب و مؤثرترین اسلحه پیشرفت آن ، ایمان ملت به نیروی خویش و بازگشت به ارزشهای اصیل اسلام است .
پیروزی نهضت ما در آینده بستگی به ایمان به خود و احیای ارزشهای اصیل اسلامی دارد اگر راه خود را بر اساس معیارهای اسلامی دنبال کنیم و مقاصد و معایب را تنها بر اساس ضوابط اسلامی از میان برداریم و صبر و تقوای اسلامی داشته باشیم و روحیه جهاد و امر بهمعروف و نهی از منکر اسلامی در ما زنده باشد ، در آنصورت پیروزی ما قطعی خواهد بود .
امروز مسلمانان در هر کجای جهان ، باید این حقیقت را درک کنند که تنها اتکاء به نیروی خود آنها و اعتقاد به عنایت و حمایت الهی است که رهائی از قید و بند استثمار را ممکن می سازد .
مصاحبه دکتر سروش با استاد شهید در این مصاحبه پرسش اصلی پیرامون انقلاب اسلامی صورت می پذیرد .
سوال اصلی دکتر سروش از استاد مطهری ای است که : دکتر سروش : "صرف نظر از دمکراتیک بودن جمهوری اسلامی ، چرا آری یا نه را درباره جمهوری اسلامی مطرح میکنیم ؟
چرا مردم رامخیرنمیکنیم که به جمهوری مطلق آری یا نه بگویند ؟
و چرا نمیپرسیم که آیا با جمهوری در برابر سایر روشهای حکومتی موافقند یا نه ؟
" ( همان ، 1372 ،125 ) استاد مطهری :" بهتر است مطلب را از نقطه دیگری شروع شما برسیم .کنیم و بعد از ذکر مقدماتی به پاسخ سؤال آیا مردم ایران که انقلاب کردهاند ، انقلاب اسلامی کردهاند یا انقلاب مطلق ؟
" .
"بنابراین پاسخ سؤال شما بر میگردد به تعیین ماهیت انقلاب ایران "( همان ، 1372 ،126 - 125 ) به منظور تعیین ماهیت انقلاب ایران و نحوه نگرش مردم ایران به این انقلاب استاد مطهری ابتدا به تعریف کلمه انقلاب پرداخته و سپس منشا انقلاب ها را مورد بررسی قرار می دهد و با بررسی شرایط انقلاب ایران ، ثابت می کنند که ماهیت این انقلاب کاملا مردمی و گسترده ( با شرکت مشتاقانه کلیه طبقات و گروه ها )و با هدف راستین ( قرار گیری در دسته ی انقلاب های حق علیه باطل یا انقلاب عدالت) بوده است ؛ در نتیجه این انقلاب ، انقلابی مردمی و اسلامی است .
دکتر سروش : "اگر در جائی انقلابی رخ داد که بر آن نام دیگری غیر از انقلاب اسلامی بتوان گذاشت ، در آن صورت به نظر شما ، انقلابگران آنجا ، این حق را دارند که در مورد رفراندمی که میخواهند انجام دهند ، به همین طریق عمل کنند ؟"( همان ، 1372 ،126 ) استاد مطهری :" مسلما چنین حقی دارند اگر انقلاب دیگری که اکثریت قاطع مردم در آن شرکت داشتهاند رنگ مخصوصی داشته باشد ، بدیهی است که مردم در همه پرسیای که میخواهند انجام بدهند .
" " حق دارند سؤال خود را چنین مطرح کنند که : در انقلاب این چنین ما ، جمهوری اینچنین آری یا نه ؟
" " در مورد تعریف انقلاب ، انقلاب عبارت است از یک عصیان و یک طغیان در یک جامعه علیه نظم حاکم مسلط بر جامعه .
" ( همان ، 1372 ،126-127 ) دکتر سروش : منظور نظم سیاسی است ؟