دانلود مقاله زیبایی

Word 118 KB 14386 27
مشخص نشده مشخص نشده فلسفه - اخلاق
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین والصلوه والسلام علی عبدالله‏
    و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا و مولانا
    ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذبالله من الشیطان‏ الرجیم : « ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء والمنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون
    وعده دادیم که در اطراف نظریه ای که اخلاق را از مقوله زیبایی می‏داند
    بحث کنیم نکته کوچکی را در مقدمه عرایضم باید یاد آوری کنم و آن اینکه‏
    ممکن است بعضی چنین خیال کنند که دانستن این نظریه ها که آیا اخلاق از
    مقوله عاطفه و محبت است ؟

    از مقوله علم و دانش است ؟

    از مقوله اراده است ؟

    از مقوله وجدان است ؟

    از مقوله زیبایی‏ است ؟

    چه فایده ای دارد از نظر عملی و از نظر تربیت اجتماع ؟

    آنچه لازم‏ و مفید است این است که مردم عملا متخلق به اخلاق فاضله باشند ، چه ما بدانیم که اخلاق از چه مقوله ای است و چه ندانیم اینها جز یک سلسله‏ بحثهای علمی که نتیجه عملی ندارد چیز دیگری نیست پس فایده این بحثها چیست ؟

    نظیر حرف آن کسی که از او سؤال کردند : قرمه با غین است‏ یا با قاف ؟

    گفت : نه با غین است و نه با قاف ، با گوشت است‏ و روغن حالا بحث اینکه اخلاق از چه مقوله ای است ، ممکن است بعضی خیال‏ کنند صرفا یک بحث نظری غیر عملی است ولی این طور نیست شناختن اینکه‏ اخلاق از چه مقوله ای است ، ممکن است بعضی خیال کنند صرفا یک بحث نظری‏ غیر عملی است ولی این طور نیست شناختن اینکه اخلاق از چه مقوله ای است‏ و اینکه از یک مقوله است یا از چند مقوله ، تأثیر فراوانی دارد در اینکه ما بدانیم اگر بخواهیم اخلاق را در جامعه تکمیل و تتمیم بکنیم از کجا باید شروع بکنیم ، و اتفاقا چنین سرگشتگیی وجود دارد افرادی که طرز تفکرشان همان طرز تفکر هندی و مسیحی است می‏گویند اخلاق یعنی محبت داشتن‏ ، دشمن نداشتن ، کدورت نداشتن اگر می‏خواهید اخلاق در جامعه بیاورید ، حس‏ محبت را در جامعه زیاد کنید و کاری کنید که کدورتها ، نفرتها و دشمنیهااز میان برود دشمنی را در جامعه از میان ببرید و محبت را در دلها بر قرار کنید ، این اخلاق است ولی آن کسی که اخلاق را از مقوله علم می‏داند مانند سقراط ، حرفش چیز دیگر است او می‏گوید مردم را بیاموزانید ، تعلیم‏ کنید ، دانا کنید ، وقتی مردم دانا شدند همان دانش برای آنها اخلاق است‏ طبق این عقیده ، هر آدم فاسد الاخلاقی به آن دلیل فاسد الاخلاق است که نادان‏ است منشأ فساد اخلاق ، نادانی است پس علم بر قرار کنید کافی است :

    علموهم و کفی .
    تعلیم بکنید که تعلیم ، تربیت هم هست تعلیم از تربیت ، و تربیت از تعلیم جدا نیست دیگر نمی‏گوید کدورتها را از میان ببرید ، محبتها را زیاد کنید می‏گوید دانشها را زیاد کنید پس ما باید بدانیم که برای تربیت‏ جامعه ، آیا باید دانش جامعه را افزایش بدهیم یا کوشش کنیم دشمنیها را از میان ببریم، از دانش کاری ساخته نیست ؟

    آنکه مانند ارسطو می‏گوید از دانش به تنهاییکاری ساخته نیست ، اراده را باید تقویت کرد ، او راه‏ دیگری را پیشنهاد می‏کند آن کسی که در اخلاق ، تکیه اش روی وجدان
    تعلیم بکنید که تعلیم ، تربیت هم هست تعلیم از تربیت ، و تربیت از تعلیم جدا نیست دیگر نمی‏گوید کدورتها را از میان ببرید ، محبتها را زیاد کنید می‏گوید دانشها را زیاد کنید پس ما باید بدانیم که برای تربیت‏ جامعه ، آیا باید دانش جامعه را افزایش بدهیم یا کوشش کنیم دشمنیها را از میان ببریم، از دانش کاری ساخته نیست ؟

    آنکه مانند ارسطو می‏گوید از دانش به تنهاییکاری ساخته نیست ، اراده را باید تقویت کرد ، او راه‏ دیگری را پیشنهاد می‏کند آن کسی که در اخلاق ، تکیه اش روی وجدان فطری‏ انسانی است می‏گوید در درون هر انسانی یک منادی مقدس اخلاق هست که‏ انسان را فرمان می‏دهد به کارهای نیک و باز می‏دارد از کارهای زشت این‏ ندا که راست بگو و دروغ نگو ، این ندا که امانت بورز و خیانت نکن ، این ندا که ایثار کن ، این ندا که انصاف داشته باش درباره خودت نسبت‏ به دیگران ، در درون هر کسی هست ، فقط وقتی که نداها و غوغاهای دیگر بلند است انسان ندای وجدان خودش را نمی‏شنود مثلا در این فضا که الان ما هستیم اگر یک نفر واعظ بخواهد کلمات خدا را برای ما بیان بکند ، چنانچه‏ این جو ، ساکت و ساکن باشد ، ما حرف او را درست می‏فهمیم و می‏شنویم ، اما همین قدر که یک صدای دیگر مثل صدای بلند گوی دیگر یا صدای اتومبیلهاهم بلند باشد و یا آن که پهلوی ما نشسته است حرف بزند دیگر نمی‏توانیم‏ صدای او را بشنویم برای اینکه یک ندا خوب شنیده بشود باید نداهای‏ مخالف را خاموش کرد در دیدن هم این جور است ما به این شرط خوب‏ می‏بینیم که گردی ، غباری ، دودی در کار نباشد ، والا هر مقدار هم چشم ما بینا باشد اگر گرد و غبار زیاد شد اشیاء را درست نمی‏بینیم در واقع ما می‏بینیم ولی گرد و غبار نمی‏گذارد برای اینکه ببینیم باید گرد و غبار را فرو بنشانیم .

    به قول سعدی : پس آنکه می‏گوید اخلاق یعنی ندای وجدان ، چنانچه از او بپرسیم : اگر مابخواهیم جامعه را به سوی اخلاق سوق بدهیم چه باید بکنیم ؟

    می‏گوید کاری‏ بکنید که فرد ، ندای وجدانش را بشنود چه کار کنیم ؟

    سرو صداهای دیگر را کم کنید آن ندا همیشه هست و خاموش شدنی نیست سر و صداهای مخالف‏ نمی‏گذارد به گوش شما برسد می‏گوید اخلاق یعنی بشنو ندای قلب خودت را .

    آن کسی که می‏گوید اخلاق از مقوله زیبایی است ، می‏گوید حس زیبایی را در بشر پرورش بدهید ( به بیانی که بعد توضیح خواهیم داد ) بشر اگر زیبایی‏ مکارم الاخلاق را ، زیبایی اخلاق کریمه و بزرگوارانه را حس بکند ، مرتکب‏ اعمال زشت نمی‏شود علت اینکه افراد دروغ می‏گویند این است که زیبایی‏ راستی را درک نمی‏کنند علت اینکه خیانت می‏کنند این است که زیبایی‏ امانت را درک نمی‏کنند پس ذوق فرد را پرورش بدهید ذوق مربوط به زیبایی‏ است کاری بکنید که او تنها زیباییهای محسوس را زیبایی نداند ، به‏ زیباییهای معقول هم توجهی داشته باشد ، پا در دائره زیباییهای معقول هم‏ بگذارد .

    آنها که نظریه های دیگری دارند نیز هر کدام برای تکمیل اخلاق در جامعه‏ راهی را پیشنهاد می‏کنند پس اینبحث صرفا یک بحث نظری و فلسفی که هیچ اثر عملینداشته باشد نیست ، بحثی است که فوق العاده اثر عملی دارد و به علاوه ما تا همه اینها را دقیقا و موشکافانه و مشروحا طرح نکنیم ، درست نمی‏توانیممکتب اخلاقی اسلام خودمان را بشناسیم ببینیم اسلام ما اخلاق را روی چه پایه‏ یا پایه هایی قرار داده است .

    نظریه زیبائی - آیا زیبایی قابل تعریف است ؟

    گفتیم یک نظریه درباب اخلاق این است که اخلاق از مقوله زیبایی است .

    در اینجا سؤالهایی مطرح است ابتدا باید این سؤالات را جواب بدهیم تا بعد به اصل مطلب که می‏گویند اخلاق از مقوله زیبایی است برسیم اولین سؤال‏ این است که جمال یا زیبایی چیست ؟

    یعنی جمال و زیبایی را چگونه‏ می‏توانیم تعریف بکنیم ، و به اصطلاح منطقیین ، جنس و فصل زیبایی چیست؟

    زیبایی داخل در کدام مقوله است ؟

    آیا داخل در مقوله کمیت و جزء کمیات‏ است ؟

    آیا جزء کیفیات است ؟

    آیا داخل در مقوله اضافه ، و یک اضافه‏ است ؟

    آیا یک انفعال است ؟

    آیا یک جوهر است ؟

    و از این حرفها ، و یا صرف نظر از اجزاء تحلیلی آن ، از نظر فرمولی و عینی ، زیبایی از چه‏ ساخته می‏شود ؟

    آیا می‏شود فرمولی برای زیبایی به دست آورد ؟

    آیا همان طورکه در شیمی برای امور مادی فرمول معین می‏کنند و مثلا می‏گویند آب مرکبی‏ است دارای فرمول H2o زیبایی نیز در طبیعت فرمول دارد ؟

    و بالاخره زیبایی‏ چیست ؟

    این سؤالی است که هنوز احدی به آن جواب نداده است که زیبایی‏ چیست ؟

    و بلکه به عقیده بعضی ، نه تنها کسی جواب آن را درک نکرده ، بلکه این سؤال جواب ندارد ، به اعتبار اینکه در میان حقایق عالم الی‏ ترین حقایق ، حقایقی است که درباره آنها چیستی گفتن صحیح نیست .

    پس آیا زیبایی را می‏توان تعریف کرد که چیست ؟

    نه ، نمی‏توان درباب‏ صاحت که از مقوله زیبایی است علما می‏گویند فصاحت را در حقیقت می‏شود عریف واقعی کرد ، مما یدرک ولا یوصف است یعنی درک می‏شود ، وصیف‏ نمی‏شود و ما داریم در دنیا خیلی چیزها که انسان وجودش را درک می‏کند ولینمی‏تواند آن را تعریف بکند زیبایی از همین قبیل است افلاطون تعریفی از زیبایی کرده است تعریف او اولا در حدش معلوم نیست تعریف درستی باشد ، و ثانیا تعریف کاملی نیست گفته است : " زیبایی " هماهنگی میان اجزاء است با کل یعنی اگر یک کل داشته باشیم مانند یک ساختمان ، چنانچه همه‏ اجزائش : در ، دیوار ، پایه ، سقف و غیره ، با یک تناسب معینی در آن‏ به کار رفته باشد ، آن کل زیباست زیبایی یک ساختمان به این علت است‏ که میان اجزائش تناسب است حالا گیرم این حرف درست باشد و تناسب یعنی‏ یک نسبت خاص وجود داشته باشد ، ولی آیا می‏شود در زیباییها بیان کرد که‏ نسبت چیست ؟

    آیا همان طور که مثلا در آب می‏گویند از H چقدر است و از O چقدر ، در اینجا می‏شود چنین چیزی گفت ؟

    نه آیا لازم است ما بتوانیم‏ تعریف بکنیم ؟

    نه ، لزومی ندارد برای این که به وجود حقیقتی اعتراف‏ بکنیم ، هیچ ضرورتی ندارد که اول بتوانیم آن را تعریف بکنیم اگر بتوانیم‏ ، تعریف می‏کنیم ، نتوانستیم ، می‏گوئیم از نظر کنه و ماهیت بر ما مجهول‏ است ولی وجود دارد زیبایی وجود دارد گواینکه بشر نمی‏تواند آنرا تعریف‏ بکند حتی بشر همین نیروی برق را نمی‏تواند تعریف بکند اما شک ندارد که‏ وجود دارد .

    زیبایی مطلق است یا نسبی ؟

    سؤال دوم که در اینجا مطرح است این است که آیا زیبایی مطلق است یا نسبی ؟

    یعنی آیا آن چیزی که زیبا است فی حد ذاته زیبا است قطع نظر از اینکه انسانی زیبایی آن را درک بکند یا درک نکند ، مثل خیلی چیزها که‏ در عالم وجود دارد ؟

    مثلا قله دماوند وجود دارد و مرتفع ترین قله ها در این منطقه است ، خواه انسانی در عالم باشد که آنرا درک بکند یا نباشد آن فی حد ذاته برای خودش وجود دارد آیا زیبایی در زیبا واقعا حقیقتی‏ است که وجود دارد یا یک رابطه مرموز است میان ادراک کننده و ادراک‏ شده ؟

    شما می‏بینید انسانی ، شی یا انسان دیگری ( معشوقش ) در نظرش فوق‏ العاده زیبا است ، و حال آنکه یک انسان دیگر او را زیبا نمی‏بیند پس‏ معلوم می‏شود به قول این اشخاص زیبایی حقیقت مطلقی نیست ، یعنی ممکن‏ است یک انسان در نظر انسانی در نهایت زیبایی باشد ، و همان انسان در نظر انسانهای دیگر اصلا زیبایی نداشته باشد داستان معروف مجنون همین است‏ مجنون که در وصف لیلای خودش اینهمه شعر و غزل گفت ، هارون الرشید خیال‏ کرد لیلا لعبتی است که نظیر او در دنیا پیدا نمی‏شود وقتی آن لیلای بدوی‏ وحشی را از بیابان آوردند دید یک زن عادی سیاه سوخته ای است که اصلا هیچ‏ قابل توجه نیست .

    رابطه زیبایی با عشق و حرکت مطلب سوم به عنوان مقدمه برای این بحث این است که جمال و زیبایی از یک طرف ، و جاذبه از طرف دیگر ، عشق و طلب از طرف دیگر ، حرکت از طرف دیگر ، ستایش از طرف دیگر ، اینها حقایقی هستند که با یکدیگر توأمند ، یعنی آنجا که زیبایی وجود پیدا می‏کند یک نیرویجاذبه ای هم هست .

    زیبا جاذبه دارد آنجا که زیبایی وجود دارد ، عشق و طلب در یک موجود دیگر وجود دارد ، حرکت و جنبش وجود دارد ، یعنی خود زیبایی وجب حرکت و جنبش است حتی به عقیده فلاسفه الهی تمام حرکتهایی‏ که در این عالم است حتی حرکت جوهریه و اساسی که تمام قافله عالم طبیعت‏ را به صورت یک واحد جنبش و حرکت در آورده است مولود عشق است : محریک المعشوق للعاشق و تحریک المعلل للمتعلل ( 1 ) چنین چیزی می‏گویند در این زمینه سخن بسیار است " وحشی با فقی " شعرهایی دارد راجع به " میل " که میل و جاذبه در تمام ذرات عالم وجود دارد بعد می‏گوید فیلسوفان‏ این را عشق می‏نامند به هر حال هر جا که زیبایی هست جاذبه وجود دارد ، عشق و طلب وجود دارد ، حرکت و جنبش وجود دارد ، ستایش و تقدیس وجود دارد زیبایی به دنبال خودش ستایش و تقدیس می‏آورد .

    زیبایی منحصر به زیبایی مربوط به غریزه جنسی نیست حال ، آیا زیبایی منحصر است به زیبایی یک انسان ، آن هم زیباییهایی‏ که دو جنس مخالف انسان از یکدیگر درک می‏کنند خصوصا در جنس زن ؟

    و وقتی می‏گویند [ ( زیبا " یعنی مثلا اندام و چهره یک زن زیبا ؟

    و دیگر غیر از این در عالم ، زیبایی وجود ندارد ؟

    افرادی که از زیبایی چیز درستی‏ درک نمی‏کنند این جور خیال می‏کنند نه ، در طبیعت هزاران نوع زیبایی وجود دارد ، در جمادات ، نباتات و حیوانات ، در آسمان ، زمین ودریاها .

    کیست که زیبایی را در گلها درک نکند ؟

    !

    خیلی افراد شاید از گل فقط بوی خوش را درک می‏کنند ، در صورتی که آنهایی که چشمشان زیبایی‏ را درک می‏کند ، در گل ، زیبایی را بیش از بوی خوش درک می‏کنند یعنی‏ برایش بیشتر اهمیت قائل هستند زیبایی گلها ، زیبایی درختها ، زیبایی‏ جنگلها ، زیبایی دریاها ، زیبایی کوهها ، زیبایی آسمانی که بالای سر انسان‏ است ، زیبایی افق ، زیبایی سپیده دم ، زیبایی طلوع آفتاب ، زیبایی‏ غروب آفتاب ، زیبایی شفق ، هزاران نوع زیبایی و جمال محسوس در عالم‏ طبیعت وجود دارد تمام زیباییها که منحصر به آن زیبائیی که با شهوت جنسی‏ انسان سرو کار دارد نیست آن کسی که زیبایی را منحصرا در شهوت جنسی درک‏ می‏کند ، در حقیقت اصلا زیبایی را درک نمی‏کند زیبایی تنها مربوط به غریزه‏ جنسی انسان نیست که تا می‏گویند " زیبایی " بعضی اشخاص فورا فکر می‏کنند یعنی مسائل مربوط به غریزه جنسی .

    این جور نیست .

    در خود طبیعت‏ هزاران نوع زیبایی وجود دارد تازه اینهایی که ما گفتیم ، زیباییهای مربوط به قوه باصره و چشم بود سامعه ، لامسه ، شامه و ذائقه نیز هر یک‏ زیباییهایی را درک می‏کنند ، و اساسا " خوب " در هر حسی یعنی زیبا .

    " خوب " در چشم ، زیبای چشم است ، " خوب " در گوش ، زیبای گوش‏ است ، و همین طور " خوب " در لامسه ، ذائقه و شامه .

    پس این اشتباه‏ پیدا نشود که تا می‏گویند " زیبایی " افرادی که در کشان از زیبایی بسیار ضعیف است فورا توجهشان به مسائل جنسی معطوف می‏شود .

    زیبایی غیر محسوس از این بالاتر ، آیا زیبایی غیر محسوس هم داریم ؟

    زیبائیهای مطلقا محسوس را اکثریت قریب به اتفاق مردم درک می‏کنند آیا زیبایی غیر محسوس و زیبایی معنوی هم داریم ؟

    بله آن هم زیاد است حداقلش آن‏ زیباییهایی است که به قوه خیال انسان یعنی به صورتهای ذهنی انسان مربوط است زیبایی فصاحت و بلاغت در چیست ؟

    یک عبارت فصیح و بلیغ چرا انسان‏ را به سوی خودش می‏کشد و جذب می‏کند ؟

    نثر و شعر سعدی چرا انسان را جذب‏ می‏کند ؟

    حدود هفتصد سال از زمان سعدی می‏گذرد چرا آن جمله های کوتاه سعدی‏ هنوز هم در زبانها تکرار می‏شود و انسان وقتی که می‏شنود مجذوب آن می‏شود ؟

    زیبایی است که چنین می‏کند آن زیبایی چیست ؟

    آیا زیبایی لفظ است ؟

    نه ، تنها لفظ نیست ، معانی این الفاظ است البته خود لفظ هم در فصاحت‏ دخالتی دارد ولی تنها لفظ نیست معانی این الفاظ و معانی ذهنی آنچنان‏ زیبا کنار یکدیگر قرار گرفته است که روح انسان را می‏کشد به سوی خودش و جذب می‏کند و همچنین شعر حافظ و مولوی .

    آنهایی که زیباییهای خیال را درک می‏کنند گاهی آنچنان مجذوب و مسحور این شعرها می‏شوند که اصلا از خود بیخود می‏شوند .

    مرحوم ادیب پیشاوری یکی از ادبای بسیار مبرز و از بقایای حوزه های‏ علمیه قدیم بوده است که البته ما ایشان را درک نکردیم ، عکس ایشان را دیدیم ، سید بوده است و به اصطلاح خیلی قیافه علما را دارد و واقعا هم درادبیات مرد فوق العاده فاضل و کم نظیری بوده است خودش هم گاهی شعرمی‏گفته در کتابی خواندم که مرحوم ادیب گفته بود : دوبار در عمرم خواندنیک شعر مرا از هوش برد ، بیهوش شدم یک بار غزلی از حافظ را خواندم ، آنچنان تحت تأثیرش قرار گرفتم که بیهوش شدم غزل معروفی‏ است : زان یار دلنوازم شکری است با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این‏ حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یارب مباد کس را مخدوم بی‏ عنایت دندان تشنه لب را آبی نمی‏دهد کس گوئی ولی شناسان رفتند از این‏ ولایت در این شب سیا هم گم گشت راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب‏ هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنها از این بیابان وین راه بی‏ نهایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است‏ در بدایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بیجنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‏پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت کنی .

    هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی‏ رعایتعشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ قرآن زبر بخوانی در چارده‏ روایت گفته است من یک دفعه این شعرها را خواندم ، آنچنان مجذوب شدم که بیهوش شدم و افتادم این زیبایی شعر است که یک ادیب را در این حد مجذوب‏ خودش می‏کند تازه این یک ادیب است یک عارف اگر شعرهای حافظ را بخواند قطعا این غزل را انتخاب نخواهد کرد .

    او غزلهای عارفانه را انتخاب می‏کند و کمتر کسی است که ذوق عرفانی داشته باشد و غزلهای عرفانی‏ حافظ مثل غزل زیر را بخواند و تحت تأثیر شدید قرار نگیرد : گفتم این جام جهانبین به تو کی داد حکیم گفت آن روز که این گنبد مینا می‏کرد گفت آن یار کز او هست سردار بلند جرمش آن بود که اسرار هویدا می‏کرد زیبائی سخن علی علیه السلام به تعبیر حضرت زینب [ بنی امیه ] تمام اقطار زمین و آفاق السماء را آنچنان گرفته بودند که نامی از علی در دنیا وجود نداشته باشد و حرفی از او نباشد یک عامل اساسی برای اینکه علی ( ع ) در دنیا نمرد ( عوامل‏ ظاهری طبیعی را داریم می‏گوییم ) این بود که علی سخنانی دارد در نهایت‏زیبایی .

    " نهج البلاغه " واقعا نهج البلاغه است دشمن هم دلش می‏خواهد سخنان علی را ضبط و حفظ کند چه قدر ما داریم از فصحا و بلغای عرب ، آنها که با علی هم میانه خوبی ندارند ، که وقتی از آنان می‏پرسند تو از کجا به‏این مقام از فصاحت رسیدی ؟

    یکی می‏گوید صد خطبه از علی حفظ داشتم بعد ذهنم جوشید که جوشید ، دیگری می‏گوید هفتاد خطبه حفظ داشتم ، و سومی‏می‏گوید : حفظ کلام الاصلع .

    عبدالحمید کاتب خیلی معروف است یک نویسنده ایرانی است در دربار آخرین خلیفه اموی معروف به مروان حمار .

    نویسنده خیلی فوق العاده‏ای است‏که گفته‏اند : بدأت الکتابه بعبد الحمید و ختمت بابن العمید ( 1 ) .

    ویا به خاطر تقیه و یا واقعا با علی علیه السلام میانه خوبی ندارد به او گفتند تو فن نویسندگی را از کجا آموختی ؟

    گفت : حفظ کلام الاصلع حفظ کردن‏ سخنان آنکه جلوی سرش مو نداشت ، یعنی علی ( ع ) .

    دشمن هم نمی‏توانست‏کلام علی را حفظ و ضبط نکند .

    پاورقی : 1 ) [ ترجمه : نویسندگی شروع شد به عبدالحمید ، و خاتمه یافت به ابن‏ العمید ] .

    اینهائی که می‏گویند " نهج البلاغه " ساخته سید رضی است ، و این‏حرفهای مفت را می‏زنند [ باید توجه داشته باشند که ] مسعودی درست صد سال‏قبل از سید رضی بوده او یک مورخی است که همه قبولش دارند و معلوم هم‏ نیست شیعه است یا سنی مسلم اگر شیعه باشد این جور شیعه ای که ما امروز هستیم نیست ، اندک تمایلی به علی علیه السلام دارد و لااقل دشمن علی‏ نیست نمی‏شود او را شیعه حسابی دانست او در کتاب " مروج الذهب " که‏آن را صد سال قبل از سید رضی نوشته ، دربابی تحت عنوان " ذکر لمع من‏ کلامه و اخباره و زهده " ( 1 ) که در آن جمله هایی از کلمات علی علیه‏السلام را نقل می‏کند می‏گوید الان چهار صد و هشتاد و بضع - یعنی چهار صد وهشتاد و اندی - خطبه از علی نزد مردم محفوظ است ، در صورتی که آنچه در نهج البلاغه هست دویست و سی و نه خطبه است ، یعنی سید رضی کمتر از نصف‏ آنچه را که مسعودی صورت می‏دهد آورده است .

    بنابر این آن فصاحت خارق العاده علی علیه السلام یعنی آن زیبایی فوق‏ العاده سخنش که درباره آن گفته اند : دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوق‏ از کلام خالق فروتر و از کلام مخلوق فراتر ، نگذاشت این کلمات از بین‏ برود و هنوز هم نگذاشته است و عامل فوق العاده مؤثری است پس شعر ، فصاحت ، بلاغت ، نثر عالی ، تمام اینها از مقوله زیبایی است ولی اینها زیبایی فکری است نه زیبایی حسی ، یعنی مربوط به چشم و گوش و لامسه و ذائقه و شامه نیست ، فقط و فقط مربوط به فکر انسان است پاورقی : 1 ) مروج الذهب ، ج 2 ، ص .

    419 زیبایی معقول حالا که رسیدیم به این حد که زیبایی منحصر به زیباییهای مربوط به غریزه‏ جنسی نیست ، در همه محسوسات این عالم هست ، و منحصر به محسوسات این‏ عالم نیز نیست ، مربوط به معانی فکری هم هست ، یک قدم برویم بالاتر ، از این بالاتر هم وجود دارد : زیبایی معقول ، یعنی زیبائیی که فقط عقل‏ انسان آن را درک می‏کند ، نه حس انسان آن را درک می‏کند و نه قوه خیالانسان ، در یک اوج و مرتبه ای بالاتر است ، و به آن می‏گویند زیبایی عقلی‏یا حسن عقلی نقطه مقابل ، زشتی عقلی یا نازیبایی عقلی است اینجاست که‏ متکلمین اسلامی ( البته متکلمین شیعه و متکلمین معتزله نه اشاعره ) و همچنین فقهاء اسلامی ( باز فقهاء شیعه و آن گروه از فقهاء اهل تسنن که از نظر کلامی معتزلی بوده اند ) معتقدند به حسن عقلی بعضی از کارها و قبح و زشتی عقلی بعضی از کارها یعنی مدعی هستند کارهای بشر دو گونه است: بعضی‏ کارها فی حد ذاته [ یعنی ] خود کار زیبا و جمیل است ، با عظمت است ، جاذبه و کشش دارد ، حرکت ایجاد می‏کند ، عشق و علاقه ایجاد می‏کند ، ستایش آفرین است ، [ و بعضی کارها چنین نیست ] .

    اصلا بحث ما از همین‏جا شروع شد که ما پاره ای از کارهای بشر را می‏بینیم که با کارهای عادی و طبیعی او متفاوت است کارهای طبیعی و عادی بشر کارهایی است که ستایشها و آفرینها و تحسینها را بر نمی‏انگیزد ولی پاره ای از کارهاست که شکوه و عظمت و جلال دارد ، جمال و زیبایی دارد ، در مقابل خودش تواضع و خشوع و تحسین می‏آفریند و واقعا هم این جور است کیست .

    که ببیند انسانی خود را فدای نجات جامعه خودش می‏کند ، برای خود مشقت می‏خرد که به دیگران آسایش برساند ، و تحسینش نکند ؟

    قرآن کریم درباره پیغمبر اکرم می‏فرماید : « لقد جاءکم رسول من‏انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم » ( 1 ) پیامبری از جنس خود شما برای شما آمده است یک خصوصیت او این است که‏ بدبختیها و " عنت " های شما ، مشقتها و ناراحتیهایی که شما گرفتارش‏ هستید و خودتان در اثر جهالت و نادانی و یا چیز دیگر درک نمی‏کنید و ناراحت نیستید [ بر او ناگوار است ] در نهایت بدبختی هستید و خودتان‏ درک نمی‏کنید ولی « عزیز علیه »( 2 ) بر او ناگوار است ، او ناراحتی‏اش را تحمل می‏کند ، او رنجش را می‏برد ، رنج ناراحتی تو را بدیهی استاین امر تقدیس و عظمت و شکوه دارد .

    بنابر این [ این نظریه می‏گوید ] در مکتب اخلاق ، کاری بکنید که بشربتواند زیباییهای معنوی کارهای اخلاقی را درک کند ، زیبایی فداکاری ، زیبایی استقامت ، زیبایی انصاف دادن نسبت به دیگران درباره خود ، زیبایی گذشت، زیبایی حلم،زیبایی تحمل،زیبایی جود،زیبایی سخا را درک بکند اگر این زیباییها را درک بکند همان طور که زیباییهای حسی را درک بکند[دراین صورت به سوی این اعمال جذب می‏شود]مثلا وقتی یک‏قالی زیبا را می‏بیند عاشق و شیفته اش می‏شود و آن را به قیمتی گرانتر ازقیمت اصلی می‏خرد چرا ؟

    پاورقی : 1 ) سوره توبه ، آیه .

    128 2 ) سوره توبه ، آیه .

    128 چون زیبایی‏اش را درک می‏کند کاری بکنید که مردزیباییهای مکارم اخلاقی را درک بکنند ، فکرشان در زیبایی محدود نباشد به‏ مسائلی که مربوط به امور جنسی است ، هزاران زیبایی دیگر را که در طبیعت وجود دارد ، زیبائیهایی که خیال درک‏ می‏کند احساس نماید ، و بعد برود بالاتر و اوج بگیرد ، زیباییهای کارهای‏نیک را ، زیبایی نیک کرداری را درک بکند و در مقابل ، زشتی و بدی و منفوریت کارهای بد را حس بکند کاری بکنید که اصلا دروغ در نظرش زشت و یک شی متعفن و گندناک باشد ، شیئی که اساسا ذوق او از آن تنفر دارد اصلا ذائقه اش را اصلاح کنید که ذائقه او از غیبت کردن تنفر داشته باشد آیا باور می‏کنید که اخلاقیون یعنی آنهایی که فی الجمله خودشان را تربیت کرده‏اند واقعا ذائقه شان از غیبت کردن تنفر دارد، ذائقه شان از دروغ گفتن‏تنفر دارد ، ذائقه شان از خیانت کردن به مردم تنفر دارد ، ذائقه شان از ظلم و تجاوز به حقوق مردم تنفر دارد اصلا ذائقه آنها این اعمال را نمی‏پسندد ، نمی‏خواهد و دور می‏اندازد ذائقه را درست کنید ولی ذائقه عقل، ذائقه فکری ، ذائقه معنوی ذائقه که درست بشود انسان خود به خود همین‏ جور می‏شود راهش چیست ؟

    البته راه دارد هر حس فطری را با تربیت خیلی‏خوب می‏شود پرورش داد ما در عمر خودمان واقعا دیده ایم افرادی را که‏ذائقه آنها این جور شکفته شده بود ذائقه آنها از ذکر و یاد خدا لذت‏ می‏برد که از هیچ غذای مطبوعی و از هیچ لذت جسمی آنقدر لذت و حظ نمی‏برذائقه چنین انسانی به گونه ای است که از عبادت لذت می‏برد ، از هدایت‏و ارشاد مردم لذت می‏برد ، از خیانت کردن به مردم تنفر دارد ، از غیبت‏تنفر دارد اگر خدا هم به او بگوید من تو را به خاطر غیبتهایت عذاب‏ نمی‏کنم و به خاطر راستگویی ات پاداش نمی‏دهم، از این ساعت تکلیف مااز دوش تو برداشته شده ، خودت مختار و آزادی ، می‏خواهی غیبت بکن‏می‏خواهی غیبت نکن ، باز هم غیبت نمی‏کند ، چون ذائقه‏ا رسیده به حدی که از غیبت کردن و تهمت زدن و فحشاء و از هر کار زشتی‏ تنفر دارد ، زیبایی عدالت را درک می‏کند ، زیبایی احسان را درک می‏کند زشتی فحشاء را درک می‏کند ، زشتی بغی ( به تعبیر قرآن ) را درک می‏کندعجیب تعبیری دارد قرآن می‏گوید معروف و منکر یعنی زشت.

    « ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی‏ یعظکم لعلکم تذکرون »( 1 ) این مطلبی بود که متکلمین اسلامی و به دنبال آنها فقهای اسلامی درباب‏حسن و قبح گفته‏اند .

    پاورقی : 1 ) سوره نحل ، آیه .

    90 [ ترجمه : همانا خدا فرمان به عدل و احسان‏ می‏دهد و به بذل و عطاء خویشاوندان امر می‏کند و از کارهای زشت و منکر وظلم نهی می‏کند و به شما از روی مهربانی پند می‏دهد باشد که موعظه خدا رابه یاد آورید ] .

    نظر افلاطون یک سخن دیگر هم هست و آن این است که اساسا اخلاق مربوط به روح زیبا است نه اینکه کار ، فی حد ذاته زیبا است اخلاق یعنی آن جا که روح انسان‏ حالتی پیدا می‏کند که خود روح زیبا می‏شود اگر کار ، زیبا است به تبع روحزیبا است در آن نظر اول ، کار فی حد ذاته زیبا است و روح زیبایی خود را از کارش کسب می‏کند ، ولی طبق این نظر روح ، زیبا است و کار ، زیبایی‏خودش را از روح کسب می‏کند.

    این نظر مربوط به افلاطون است افلاطون پایهاخلاق را بر عدالت قرار داده است یعنی اخلاق را مساوی با عدالت می‏داند و عدالت را مساوی با زیبایی می‏گوید : با اینکه بشر عدالت ، زیبایی و حقیقت را می‏شناسد ، هیچ کدام قابل تعریف نیست .

    ولی باز کوشش کرده یک تعریف ناقصی برای عدالت به دست بدهد .

    گفته : عدالت عبارت است از هماهنگی اجزاء با کل حتی عدالت اجتماعی را هم که‏ تعریف می‏کند می‏گوید عدالت اجتماعی یعنی اینکه هر فردی هر مقدار که استعداد دارد ، کار بکند و به اندازه کار خودش پاداش بگیرد و تمام‏ افراد باید این جور باشند اگر جامعه از چنین افرادی تشکیل شد آنوقت‏ اجزاء این جامعه همه هماهنگ هستند نه اینکه یکی زیاد کار بکند و دیگری‏ کم کار بکند و محصول کار اولی را به دومی بدهند ، یا یکی اساسا کار نکند و بعد محصول کار دیگران را به خودش اختصاص بدهد در این صورت علاوه بر اینکه افراد عادل نیستند ، جامعه هم عادل نیست جامعه که عادل نبود زیبا نیست ، و جامعه ای که عادل و زیبا نبود قابل بقا نیست او درباب عدالت‏ چنین حرفی دارد و می‏گوید " اخلاق " یعنی دستگاه روحی انسان که مجموعه ای‏است از اندیشه ها ، تمایلات و خواسته ها ، اراده ها و تصمیمها ، اجزائش‏ مثل یک اتومبیل با همدیگر تناسب داشته باشد ولی گفتیم خود تناسب را کسی نمی‏تواند بیان کند که فرمولش چیست همین قدر می‏گوید : تناسب وتوازن و هماهنگی کامل میان عناصر روحی انسان در نظر او انسانی که دیگران‏ او را در حد اعلی ستایش می‏کنند ، " انسان کامل " یعنی انسانی که در ناحیه روح در نهایت درجه زیبا است و همان طور که گفتیم زیبایی به همراه‏ خودش جاذبه و کشش دارد ، عشق و طلب می‏آفریند ، حرکت می‏آفریند ،ستایش می‏آفریند ، چنانکه ما می‏بینیم یکی از خصوصیات علی علیه السلام آنعدل و توازن و هماهنگی کاملی است که در روح این انسان ملکوتی هست‏ انسانی است که از قدیم او را انسان کامل الصفات و جامع الاضداد می‏شناسند .

کلمات کلیدی: زیبایی

ليزر و کاربرد آن در بيماري هاي پوستي و زيبايي پوست راهنمايي که در دست داريد، برمبناي «توصيه هاي فرهنگستان تخصصي پوست آمريکا» و با اقتباس از کتاب «مراقبت از پوست و مو در سلامتي و بيماري» که تأليف گروهي از متخصصين و پزشکان صاحب نظر در زمينه پوست

مقدمه مقاله ای که پیش رو دارید ترجمه ای است از فصل اول کتابی به نام «مقدمه ای بر جنسیت و زیبایی شناسی[1]» نوشته «کارولین کورس میر[2]» که در واقع فلسفه زیبایی شناسی را از دیدگاه فمینیستی بررسی می کند. کارولین کورس میر استاد فلسفه در دانشگاه بوفالو که یکی از دانشکده های دانشگاه ایالتی نیویورک است می باشد. از دیگر کتاب هایی که به قلم این خانم می باشد می توانیم از کتابی به نام ...

پیشگفتار به رغم کنکاش‌های پیگیر و مداوم هنرمندان ایرانی در دوران معاصر، دستاورد منسجم و جامعی که بتواند الگوی زیبایی شناختی خاصی را به گستره هنر امروز ارائه کند پدید نیامده است. این نقصان ریشه در نارسائیهای متفاوت دارد. یکی از نارسایها، دنباله‌روی‌ها و الگوبرداریهای ناسنجیده چه از هنر غالب جهان بصورت (هنر وارداتی) و چه از هنرهای سنتی می‌باشد که نتوانستیم در روند اقتباس هنر موفق ...

سلجوقيان: ساختمان مظهر زيبايي معماري سلجوقي موقر و نيرومند و داراي ساختاري بغرنج بود. ولي اينهمه نه ناگهاني بودند و نه تصادفي، بلکه تجلي متعالي يک رستاخيز ايراني بود که در اوايل سده دهم با سامانيان آغاز شد. اين رستاخيز در زمان سلجوقيان به اوج خود

راهنمايي که در دست داريد، برمبناي «توصيه هاي فرهنگستان تخصصي پوست آمريکا» و با اقتباس از کتاب «مراقبت از پوست و مو در سلامتي و بيماري» که تأليف گروهي از متخصصين و پزشکان صاحب نظر در زمينه پوست و مو و زيبايي مي باشد، فراهم آمده است.هدف از تهيه مجموعه

یکی از نخستین اهداف هر طرح، ایجاد واکنشی لذت بخش در کسانی است که فضای ساخته شده نهایی را مشاهده می کنند. مطالعه زیبایی شناسی در معماری، کوششی در جهت تعریف و فهم و نهایتاً یادگرفتن خلق ویژگیهایی در محیط است، که منجر به حصول آن واکنش خوشایند شود. مشکل اینجاست که ملاحظات زیبایی شناختی در طرح ممکن است با ملاحظات رفتاری در تضاد قرار گیرند. مثلا برخی از بناهای بسیار زیبا وجود دارد که ...

- زیبایی زیبایی را نمی توانیم تعریف کنیم، به ناچار بایستی سخن آناتول فرانس را بپذیریم که: «ما هرگز به درستی نخواهیم دانست که چرا یک شی زیباست»[1]اما این مطلب مانع نگردیه که صاحبنظران و هنرمندان به تعریف زیبایی نپردازند. اگر از معنای لغوی آن شروع کنیم: « زیبا، از زیب+ (فاعلی وصفت مشبه)= زیبنده، به معنی نیکو و خوب است که نقیص زشت و بد باشد. جمیل و صاحب جمال و خوشنما و آراسته و ...

لذات زیبایی شناسانه فلسفه‌هایی که در اوایل دوره مدرن ، ایده‌های مربوط به هنر زیبا و حوزه ‌ مشخص ارزش زیبایی‌شناسانه را توسعه دادند، تبدیل به متون بنیادین نظریه زیبایی شناسی معاصر شدند، و در این مقاله به ملاحظه برخی از تأثیرگذارترین آنها می پردازیم. خواهیم دید که این نظریه‌ها با وارد کردن تفاوت‌های مربوط به جنسیت به مفاهیمی همچون زیبایی ، والایی، لذت، و خود زیبایی شناسی، به تشدید ...

چکیده : سلطان محمد ، هنرمند نقاش مکتب تبریز 2 ، یکی از برجسته ترین نگارگران ایرانی ست که می تواند ، از دیدگاه های مختلف ، با کمال الدین بهزاد ، هنرمند شاخص مکتب هرات ، برابری و همسنگی نماید . اگر بهزاد در مسیر تحول هنر خود ، مانند جنید سلطانی تبریزی ، خود را با رنگ های هماهنگ و گرم ، با ترکیب بندی های استوارو قطریِ نامتعادل ، با فشرده کردن فضا در محدوده ی نگاره های خود، خویشتن ...

راهنمایی که در دست دارید، برمبنای «توصیه های فرهنگستان تخصصی پوست آمریکا» و با اقتباس از کتاب «مراقبت از پوست و مو در سلامتی و بیماری» که تألیف گروهی از متخصصین و پزشکان صاحب نظر در زمینه پوست و مو و زیبایی می باشد، فراهم آمده است.هدف از تهیه مجموعه ای از راهنماها مانند آنچه که در پیش رو دارید، آگاهی دادن به بیماران در مورد ماهیت بیماری های پوستی و شناخت بایدها و نبایدها و ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول