ستایش برازنده خدایی است که فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدَی اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ).
«مردم (در آغاز) یک دسته بودند; (و تضادى در میان آنها وجود نداشت.
بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت; تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مىکرد، با آنها نازل نمود; تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند.
(افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند;) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند.
خداوند ، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود.
(اما افراد بىایمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مىکند».(البقره: 213).
و گواهی میدهم که هیچ خدایی به حق جز خدای یگانه و بیشریک وجود ندارد، همچنانکه خداوند خود شهادت میدهد:
(شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَهُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)
«خداوند، (با ایجاد نظام واحد جهان هستى،) گواهى مىدهد که معبودى جز او نیست; و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونهاى بر این مطلب،) گواهى مىدهند; در حالى که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد; معبودى به حق جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است».(آل عمران: 18).
و گواهی میدهم محمد ص بنده و رسول خداست که سلسله نبوت با بعثت ایشان مهر خاتم خورد، و خداوند ایشان را وسیلۀ هدایت، اولیای خویش گردانید و در قرآن ایشان را اینگونه ستود: لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ.
فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾.
«به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است; و اصرار بر هدایت شما دارد; و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است.
اگر آنها (از حق) روى بگردانند، (نگران مباش.) بگو: «خداوند مرا کفایت مىکند; هیچ معبودى به حق جز او نیست; بر او توکل کردم; و او صاحب عرش بزرگ است.».
(التوبه: 128-129).
بهترین درود و کاملترین سلام خدا بر او باد، اما بعد:
آنچه تقدیم حضور عزیزان بلاخص قشر دانشجو میگردد چکیده ای است از مسایل تاریخی و مذهبی از دید گاه اسلام ازکتب معتبر شیعه و سنی،کسانیکه هدفشان اشاعه اسلام ناب بوده و وقایع تاریخی و مذهبی را به قلم صدق و حقیقت نگاشته اند ،نه متعصبان مقلد که فریب خورده استعمار غرب و دنباله رو یهود و نصاری هستند و هدفی جز اختلاف و در هم شکستن صفوف مسلمانان در ذهن ندارند.در این کتاب سعی شده تمام مسایل اختلافی مسلمانان با مدارک علمی و تاریخی و با در نظر گرفتن خدا و قرآن و روشن نمودن حقایق بررسی و ارائه گردد،ومهمترین علتی که بنده حقیر را به گردآوری این کتاب واداشت اصرار و تشویق دوستان عزیز دانشجویی که طالب حقیقت هستند بوده ،و در پاسخ به توهیناتی که به نام اسلام در کتب مختلف به خصوص کتاب تاریخ تحلیلی صدر اسلام که در دانشگاههای کشور نیز تدریس می شود ،می باشد.امید است خداوندمتعال به همه ماتوفیق سعادت،کامیابی و کمال عنایت فرماید و همه مارا در شاهراه حقیقتخواهی ،حقیقتجویی و حقیقتگویی قرارداده و مار را از متعصب بودن و مقلد بودن کورکورانه بدور دارد.
آمین
تذکر:خواننده گرامی،ترجمه آیات و احادیث که در مباحث مختلف کتاب ذکر شده ترجمه دقیق متون نبوده و ممکن است با ترجمه ومعنی اصلی مقداری تفاوت داشته باشد لذا اگر در ترجمه و معانی متون و یا در تایپ،جمله نویسی و چاپ مطالب اشتباه و اشکالی مشاهده کردید آن را به حساب حب و بغض نگذارید و بنده حقیر را مورد عفو قرار دهید.در ضمن شما می توانید جهت ارتباط با نویسنده جهت رفع مشکلات و عرض انتقاد و پیشنهاد به آدرس ایمیلabolvafa_farughi@yahoo.com مراجعه کرده ومارا از موارد فوق آگاه سازید .
ومن الله توفیق
بنابر قول صحیح اهل بیت کسانی هستند که صدقه بر آنان حرام است، که عبارتند از همسران، فرزندان و هر زن و مرد مسلمانی که از نسل عبدالمطلب باشد.
مثل بنی هاشم ابن عبدمناف.
ابن حزم در جمهره أنساب العرب (ص14) می فرماید:
«هاشم ابن عبدعناف فرزندی به نام شیبه داشت که همان عبدالمطلب است و محور خاندان او همین شیبه است و برای هاشم جز از طرف عبدالمطلب نسل دیگری باقی نمانده است».
توضیح بیشتر جزئیات خاندان عبدالمطلب را در کتابهای ذیل می توانید ملاحظه فرمائید.
جمهره انساب العرب از ابن حزم ص 14و 15 و التبیین فی انساب القرشیین از ابن قدامه ص 76 ومنهاج السنه از ابن تیمیه 7/304و305 و فتح الباری از ابن حجر7/78و79.
پسر عموهای پیامبر
دلیل اینکه پسر عموهای حضرت رسول در اهل بیت ایشان داخل هستند این روایت صحیح مسلم است (شماره 1072) که عبدالمطلب ابن ربیعه ابن الحارث ابن عبدالمطلب می فرماید:
«او و فضل ابن عباس خدمت رسول خدا رفتند و از ایشان خواستند که آنها را در بیت المال استخدام فرماید تا اینکه بتوانند از حقوقی که از این راه بدست می آورند ازداوج کنند، رسول خدا فرمودند:
(إن الصدقه لا تنبغی لآل محمد إنما هی أوساخ الناس) «برای آل محمد صدقه مناسب نیست زیرا که صدقه چرک مال مردم است ».
آنگاه دستور دادند که آنها ازدواج کنند و مهرشان را از سهم خمس پرداختند.»
بعضی علماء از جمله امام شافعی(رح) و امام احمد(رح)، بنی مطلب بن عبد مناف را در تحریم صدقه به بنی هاشم ملحق کرده اند، به دلیل اینکه در گرفتن سهم خمس الخمس با هم شریک بودند، زیرا در حدیثی که امام بخاری در صحیحش (شماره3140) از جبیر ابن مطعم روایت می کند آمده است که:
«پیامبر به بنی هاشم و بنی مطلب سهم دادند و به برادران دیگرشان مانند بنی عبد شمس و نوفل سهم ندادند، معنایش این است که بنی هاشم و بنی مطلب در یک حکم بودند.»
همسران پیامبر
درباره اینکه همسران پیامبر ما در آل بیت ایشان داخلند دلیلش این ارشاد خداوندی است:
وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الجَاهِلِیَّهِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاهَ وَآتِینَ الزَّکَاهَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً
«و در خانه های خود بمانید و چون زینت نمایی (عصر) جاهلیت پیشین زینت ننمایید و نماز بر پای دارید و زکات بپردازید و از خداوند و رسولش فرمان برید.
ای اهل بیت.
جز این نیست که خداوند می خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را پاکیزه گرداند و هر آنچه را که از آیه های خداوند و حکمت در خانه هایتان خوانده می شود یاد کنید، بی گمان خداوند باریک بینِ آگاه است.» (الأحزاب:34-32.)
«و در خانه های خود بمانید و چون زینت نمایی (عصر) جاهلیت پیشین زینت ننمایید و نماز بر پای دارید و زکات بپردازید و از خداوند و رسولش فرمان برید.
جز این نیست که خداوند می خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را پاکیزه گرداند و هر آنچه را که از آیه های خداوند و حکمت در خانه هایتان خوانده می شود یاد کنید، بی گمان خداوند باریک بینِ آگاه است.» (الأحزاب:34-32.) این آیه به طور حتم دلالت می کند که امهات المؤمنین در اهل بیت داخلند، زیرا سیاق قبل و بعد از این آیه خطاب به آنها است.آیات دیگری نیز در قرآن اشاره به این امر دارد از جمله:( (الصافات: 133 ـ135)و(العنکبوت: 32-33)و(النمل: 57)و(الأعراف: 83).و(یوسف: 25)و...) دفع یک اشکال باید توجه داشت که این با روایتی که در صحیح مسلم (شماره 2424) به نقل از ام المؤمنین عایشه ا آمده منافات ندارد.
ملاحظه فرمائید: حضرت عایشه ا می فرماید: «پیامبر هنگام چاشت کسایی که از موی سیاه بافته شده بود بر تن داشتند و از خانه بیرون رفتند، حسن ابن علی م آمد او را باخود زبر کساء داخل کردند، سپس حسین آمد با ایشان داخل شد، سپس فاطمه آمد او را داخل کردند سپس علی آمد او را هم داخل کردند، آنگاه فرمودند: (إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا) « ای اهل بیت.
خداوند می خواهد پلیدی را از شما دور کند و چنانکه باید شما را پاکیزه گرداند».
زیرا آیه کریمه دلالت آشکار دارد که امهات المؤمنین در این فضیلت داخلند چونکه خطاب در آیات مذکوره متوجه آنها است، و علی و فاطمه و حسن و حسین م با دلالت سنت که در این حدیث ذکر شده مشمول این فضیلت می گردند.
دفع یک اشکال دیگر اینکه پیامبر این چهار نفر م را بطور خصوص در این حدیث ذکر فرمودند مستلزم این نیست که اهل بیتش منحصر به همینها باشد و بقیه را شامل نشود، حد اکثر دلالت حدیث این است که آنها از خصوصی ترین افراد اهل بیت ایشان هستند.
یک مثال مثال دلالت این آیه بر دخول همسران پیامبر در اهل بیتش و دلالت حدیث حضرت عائشه ا که گذشت بر دخول علی و فاطمه و حسن و حسین م در اهل بیتش مثل دلالت این ارشاد خداوندی است: لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أحق أن تقوم فیه « به راستی مسجدی که از روز نخست بر تقوی بنیان نهاده شده است سزاوار تر است که در آن بایستی».(التوبه:108).
که مراد از آن مسجد قباء است.
و دلالت سنت در حدیثی که امام مسلم در صحیحش (شماره1397) نقل می کند که: « مراد از مسجدی که بر تقوی بنا شده مسجد خود حضرت صلى الله علیه و آله و سلم است».
این مثال را شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله علیه در رساله اش( «فضل اهل البیت و حقوقهم» (ص 20-21) ذکر کرده است.
همسران حضرتش در لفظ «آل» داخلند زیرا می فرمایند: (إن الصدقه لا تحل لمحمد و لا لآل محمد) «بی تردید برای محمد و آل محمد صدقه حلال نیست».
دلالت حدیث از اینجاست که از خمس به اٌمهات المؤمنین سهم داده می شد.
و همچنین روایت ابن ابی شیبه در مصنفش (ج3/214)که با اسناد صحیح از ابن ابی ملیکه نقل می کند که: (إنّ خالد بن سعید بعث إلی عائشه ببقره من الصدقه فردتها و قالت: إنا آل بیت محمد لا تحل لنا الصدقه) « خالد بن سعید خدمت حضرت عائشه ا از مال صدقه گاوی فرستاد، ام المؤمنین آنرا رد کرد و فرمود: برای «ما اهل بیت محمد» صدقه حلال نیست».
دلائلی بر دخو ل ازواج مطهرات در اهل بیت ابن قیم رحمه الله علیه در کتابش جلاء الأفهام (ص331-332) در تأیید کسانی که به دخول ازواج مطهرات در اهل بیت حضرتش قائل هستند دلائلی ذکر می کند از جمله می فرماید: آنها می گویند: « اینکه عموما همسر جزو اهل بیت شخص بشمار می رود، بخصوص همسران پیامبر علتش این است که آنرا به نسب تشبیه می کنند چون رابطه آنها با پیامبر قطع نشده است به دلیل اینکه آنها چه در حیات و چه بعد از وفات حضرتش بر غیر ایشان حرامند، چون مادر همه مؤمنان هستند، لذا آنها چه در دنیا و چه در آخرت همسران خود پیامبر هستند، پس سببی که آنها با پیامبر هستند یعنی نکاح، قائم مقام نسب است.
لذا پیامبر فرموده اند که به آنها درود فرستاده شود، به همین جهت است که بنا بر قول صحیح،- چنانکه امام احمد رحمه الله علیه نیز بر این باور است- صدقه بر آنها حرام است زیرا صدقه چرک مال مردم است، و خداوند شان و منزلت این شخصیت استثنائیو اهل بیت ایشان را از چرک مال مردم محفوظ داشته است.
ابن قیم می گوید: تعجب می کنم که چگونه همسران ایشان در این فرموده حضرت (اللهم اجعل رزق آل محمد قوتا) و در این فرموده شان درباره قربانی (اللهم هذا عن محمد وآل محمد) و در فرموده حضرت عائشه ا که (ما شبع آل رسول الله من خبز بر) و در دعای نماز گذار (اللهم صلى علی محمد و علی آل محمد) داخلند ولی در این فرموده حضرت (إن الصدقه لا تحل لمحمد و لا لآل محمد) داخل نیستند با اینکه صدقه چرک مال مردم است، قطعا همسران رسول الله از بقیه اولی ترند که از آن پاک و دور باشند.
اگر گفته شود که صدقه بر آنان حرام است بر موالی یعنی غلامان و کنیزان آزاد شده شان نیز باید حرام باشد چنانکه وقتی صدقه بر بنی هاشم حرام شد بر موالی شان نیز حرام گردید، به روایت صحیح ثابت است که بر بریده که کنیز ام المؤمنین حضرت عائشه ا بود حرام ندانست؟
می گوئیم: درست است، شبهه کسانی که آنرا برای همسران پیامبر حرام دانسته اند همین است.
پاسخ این است که تحریم صدقه بر همسران پیامبر اصالتاٌ نیست، بلکه مبنی بر تحریم آن بر خود رسول الله است، زیرا قبل از رابطه آنان با پیامبر صدقه بر آنان حلال بوده است، پس آنها در این تحریم فرع هستند و تحریم بر مولی فرع تحریم بر سید است، از آنجایی که تحریم بر بنی هاشم اصل بود، بر موالی شان نیز به تبع آنان حرام گردید، و چونکه تحریم بر همسران حضرتش تابع بود ممکن نبود که تحریم موالی بر آنان بنا شود زیرا که فرع بر فرع بنا نمی شود گفته اند، خداوند متعال فرموده: یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَه مُبَیِّنه یُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیراً «ای زنان پیامبر، هر کس از شما کار ناشایست آشکاری انجام دهد، عذاب در حقّ او دوچندان افزوده می شود.
و این بر خدواند آسان است.» (الأحزاب:30) وَاذْکُرْنَ مَا یُتْلَى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَالحِکْمَهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ لَطِیفاً خَبِیراً (الأحزاب:34) «و هر آنچه را که از آیه های خداوند و حکمت در خانه هایتان خوانده می شود، یاد کنید، بی گمان خداوند باریک بینِ آگاه است».
سپس می فرماید: بنابر این همسران پیامبر در اهل بیت داخل هستند زیرا این خطاب در سیاق ذکر آنان است و به هیچ عنوان درست نیست که آنان از بخشی از این خطاب خارج گردانیده شوند».
پایان سخنان ابن قیم (رح) دلیلی دیگر دلیل دیگری که بر تحریم صدقه بر موالی بنی هاشم دلالت دارد روایت ابو داود در سنن (شماره 1650) و ترمذی (شماره657) و نسائی (شماره2611) است که با سند صحیح ثابت شده، البته لفظ ذیل از أبو داود است.
«از ابو رافع روایت شده که پیامبر شخصی را برای گرفتن صدقه- زکات- از بنی مخزوم مکلف فرمودند، آن شخص به أبو رافع گفت تو هم با من بیا، تا اینکه به تو هم از مزد دریافتی، چیزی برسد، گفت باید از پیامبر بپرسم، وقتی پرسید فرمودند: (مولی القوم من انفسهم وانا لا تحل لنا الصدقه) «مولای هر قومی از خود آنان بحساب می آید و برای ما صدقه حلال نیست».
عقیده اهل سنت دربارهءاهل بیت اهل سنت به حضرت علی، ائمه (م) و سایر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه وسلم عشق میورزند.
حضرت علی همسر حضرت فاطمه زهرا ا و پدر گرامی حسنین قهرمان و مایه افتخار اسلام و مسلمین هستند،وی از زمان طفولیت در رکاب پیامبر صلی الله علیه وسلم از آرمانهای مقدس اسلام دفاع نموده و از گرامترین و برترین شاگردان مکتباسلامند.
اهل سنت حب علی و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وسلم را از علامات ایمان و کینه و بغض ایشان را از نشانههای نفاق میدانند این اعتقادی است که جمهور مسلمین بر آن متفق اند و خلاف آنرا در هیچیک از کتب اهل سنت نمیتوان یافت.
اما آنچه را که اهل تشیع به حضرت علی نسبت میدهند، از نظر اهل سنت غلو و زیاده روی و خارج ازتعالیم اسلام است.
چنانکه در کتاب مع الخطیب فی خطوط العریضه از شیخ انصاری ص18 نیز آمده است که شیعیان معتقدند: ولایت علی کفاره گناهان و دشمنی با وی زایل کننده نیکیهاست.
در مقدمه تفسیر البرهان و در جلد چهارم همین کتاب ص226 چنین آمده است: خداوند فرمود علی حجت من بر تمامبندگانم و نور و امین من بر علم من است.
خداوند آسمانها و زمین را از نور پیامبر و عرش و کرسی را از نور علیآفرید.
نسبت دادن اینگونه صفات و خصوصیات الهی به حضرت علی از دیدگاه اهل سنت عملی ناروا، ناپسند است.
به استنادکتابهای شیعی این اعتقاد نیز میان گروهی از ایشان رایج است که جبرئیل میبایست بر علی نازل میشد اما اشتباهاً برحضرت محمد نازل شد.
جالبتر اینجاست که این گروه از اهل تشیع نه تنها خودشان این افعال و اعمال را باورداشته بلکه سعی دارند سایرین را نیز بدین اعمال و عقاید مجاب سازند.
همچنین از نظر اهل سنت آنچه که در کتاب رجال الکشی ص184 از قول حضرت علی آمده است غیر واقعی وغیرقابل پذیرش است.
در آنجا به ایشان نسبت داده میشود که گفته است: من وجه الله و جنب الله هستم، من اول و آخر وظاهر و باطن هستم، من وارث زمین و راه خدا هستم.
ما از غلو مسیحیان که در ابتدا بسیار نبود و بعدها آنرا تا بدان حد رساندند که بجای عبادت خداوند پیامبرشان عیسیمسیح را عبادت میکردند، عبرت آموختهایم.
اهل سنت به وصیت پیامبرشان عمل میکنند که فرمود: «اذکرکم الله فیاهل بیتی».
در مورد اهل بیت من از خدا نظر بگیرید.از نظر ما میراث حضرت محمد یعنی عترت و اهل بیت او راباید گرامی داشت.
ولیبرخی از شیعیان متعصب همسران پیامبر عائشه و حفصه رضی الله تعالی عنهما را مورد طعن و نفرین قرارمیدهند.
و براستی مگر همسران پیامبر از اهل بیت او نیستند.؟
و آیا توهین و اسائه ادب روش پسندیده و جایزیاست؟
بخش دوم:صحابه (ما) تعریف: تعابیر مختلفی برای معنی صحابی بیان شده است که دقیقترین و روشنترین و شاملترین آنها تعریف زیر است : (کسی را گویند که پیامبر را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و مسلمان بمیرد).
شهید ثانی میگوید : (کسی را صحابی گویند که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده و مسلمان بمیرد هر چند که قبل از وفات خویش و در طول عمر خود هم دچار ارتداد شده باشد.
و مراد از ملاقات با پیامبر ، همنشینی، همراهی و حتی دیدار در مسیر راه را نیز شامل میشود، حتی اگر پیامبر وی را ندیده و با او گفتگو ننموده باشد).( الرعایه : ص 339.) عبدالله بن جوران الخضیرمیگوید: اگر ملاقات با پیامبر درحیات ایشان بوده باشد، برای صحابی کافی است، هرچند که ایشان را هم ندیده باشد، همانند : عبدالله پسر ام مکتوم؛ زیرا او از بینایی محروم بوده و در ملاقات با ایشان، وی را ندیده است.
اما کسی که پس از وفات پیامبر ایمان آورده و قبل از دفن ایشان وی را دیده باشد از جمله صحابی به شمار نمیآید.
منظور از ایمان به پیامبر اینست که به خود ایشان و آنچه بر وی نازل شده است ایمان آورده باشد، پس هر کس که ایشان را ملاقات کند اما بر کفر خود بماند، چه از اهل کتاب باشد یا در زمره منافقین درآید و بعد از وفات ایشان مسلمان شود، جزو اصحاب محسوب نخواهد شد.و منظور از مسلمان بودن وی تا دم مرگ اینست که اگر پس از وفات پیامبر -مرتد شود و دراین حال بمیرد، جزو صحابه نخواهد بود و ارزشی برای اسلام اولیه او نیست.
صحابه از دیدگاه قرآن خداوند متعال در سوره توبه فرموده است: ﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ مْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾.
«خداوند از پیشگامان مهاجرین و انصار و آنانیکه به آنها اقتدا کردند، راضی و خشنود گشت.
و آنان نیز از فضل و پاداش الهی راضی و خرسند گشتند.
خداوند برای آنها باغها و بوستانهایی مهیا ساخته که از زیر درختان آن رودها جاری است.
آنها در این باغها و بوستانها جاودان هستند.
براستی که این سرنوشت پیروزی و سعادت بزرگی است».(التوبه / 100) خالق آسمانها و زمین همچنین فرموده است: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ﴾.(الفتح /29) «محمد فرستاده خداوند است.
و یاران او در مقابل کافران بسیار پر صلابت و استوارند.
و با یکدیگر مهربان و رحیم هستند.
آنان را همواره در رکوع و سجود (نماز خواندن) بینی که فضل و خشنودی الهی را طالبند.
نشانه آنها در صورت و پیشانی شان است که سجده های بسیار آنرا از خود بر جا گذاشته است».
خداوند متعال در سوره فتح آیه 18 مى فرماید: ﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ﴾.
«خداوند از مومنین هنگامیکه در زیر درخت با تو بیعت کردند راضی و خشنود گشت»(الفتح/ 18) این بیعت را بیعت رضوان می نامند.
و سبب انعقاد آن این بوده که رسول الله در سال ششم هجری به همراه تقریبا 1400 تن از یاران خود برای ادای عمره بسوی مکه براه افتادند.
پیامبر قبل از رسیدن به مکه، عثمان به عفان را بعنوان نماینده و سفیر خود نزد مشرکین مکه فرستادند تا به آنها اطمینان خاطر دهند که هدف مسلمانان از این سفر، جنگ و خونریزی نیست بلکه آنها فقط برای ادای عمره بسوی مکه آمده اند.
مشرکین مکه برای مشورت در این مورد، عثمان بن عفان را برای مدتی نزد خود نگاه داشتند.
این مسأله شایعاتی را در مورد کشته شدن عثمان بر سر زبانها انداخت.
رسول الله با شنیدن این شایعات، یاران خود را زیر درختی جمع کرده و از آنها بیعت گرفتند که در صورت حقیقت داشتن این شایعات با مشرکین مکه وارد جنگ شوند.
پیامبر در هنگام بیعت گرفتن، دست راست خود را بلند کرده و فرمودند: این دست عثمان است.
و آنرا به نشانه بیعت در دست دیگر خود قرار دادند.
اما پس از مبایعه دیری نپایید که عثمان بن عفان بسوی مسلمانان باز گشته و دانسته شد خبر بشهادت رسیدن ایشان شایعه ای بیش نبوده است.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در مورد این بیعت گفته است: «بیش از 1400 تن در حدیبیه در زیر درختی با رسول الله بیعت کردند.
خداوند در این آیه خشنودی و رضایت خود را از آنها بیان داشته و می فرماید از صدق و اخلاصی که در قلب آنها وجود داشته با خبر بوده و پیروزی و فتح قریب الوقوعی را به آنها پاداش داده است»( منهاج السنه النبویه لابن تیمیه (تحقیق رشاد سالم)2 / 15-16.) و در سوره حشر معبود بر حق مهاجرین را مومنینی توصیف می کند که در راه دست یافتن به رضایت الهی از خانه و کاشانه و اموال خود چشم پوشیدند.
و انصار را مومنینی معرفی می کند که با ایثار و فداکاری از برادران مهاجر خود استقبال کردند.
در این آیات معبود بر حق مهاجرین را اهل صدق و یقین و انصار را اهل رستگاری و فلاح معرفی کرده است.
و در سوره آل عمران خداوند متعال خطاب به یاران رسول الله اینگونه فرموده است: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ﴾.
(آل عمران /110) «شما بهترین و برگزیده ترین امتی هستید که [برای نشر دین و هدایت مردم] بپا خاستند».
اگر چه این آیه تمام مسلمانان را مورد خطاب قرار می دهد، اما شکی در این مسأله نیست که اولین مخاطبان این فرمایش الهی، یاران رسول الله هستند.
هر کدام از ما به هنگام تلاوت قرآن مجید، علاوه بر آیاتی که آنها را ذکر کردیم، با آیات بسیاری بر خورد می کند که همگی بیانگر مقام والا و شامخ یاران رسول الله می باشند.
صحابه از دیدگاه رسول الله حدیث اول: ابوسعید روایت کرده میگوید: میان خالد بن ولید و عبدالرحمن بن عوف دعوایی ایجاد شده بود، خالد او را دشنام داد، پیامبر وقتی شنید فرمود: «لا تسبوا أحداً من أصحابی؛ فإنَّ أحدکم لو أنفق مثل أُحُدٍ ذهباً ما أدرک مُدَّ أحدهم ولا نصیفه» (صحیح بخاری حدیث 3673و صحیح مسلم 4/1967.) هیچ کدام از أصحاب من را دشنام ندهید، زیرا اگر یکی از شما به اندازه کوه احد طلا انفاق کند به اندازه یک مشت آنان و حتی نصف آن هم نمیرسد...
حدیث دوم: عمران بن حصین گفته است که پیامبر فرمود: «خیر أمتی قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم» قال عمران: «فلا أدری، أَذَکَر بعد قرنه قرنین أو ثلاثاً» (بخاری، ح: (3650) ومسلم، ح: (2535)) بهترین مسلمانان امت من، کسانی هستند که در این قرن با من زندگی میکنند سپس آنانی که بعد از این قرن میآیند، عمران میگوید: نمیدانم آیا پیامبر بعد از قرن خویش دو قرن را گفت یا سه قرن.
حدیث چهارم: ابوموسی اشعری از پیامبر روایت کرده که فرمود: «النجوم أمنهٌ للسماء فإذا ذهبت النجوم أتى أهل السماء ما یوعدون، وأنا أمنه لأصحابی، فإذا ذهبتُ أنا أتى أصحابی ما یوعدون، وأصحابی أمنه لأمتی، فإذا ذهب أصحابی أتی أمتی ما یوعدون» («صحیح مسلم، ح: (2531).) ستارگان برای آسمان امین و سبر هستند وقتیکه ستارهها بروند آنچه به اهل آسمان وعده داده شده بر سرشان میآید و آنهم قیامت است، و من امین امتم هستم وقتیکه بروم آنچه برای آنان وعده داده شده خواهد آمد و آنهم فتنه مى باشد، «و از فتنه مرتد شدن بسیارى از مسلمانان بعد از وفات رسول الله بود ولى خداوند أبوبکر را مسخر نمود تا در مقابل آنها باسیتد و مانع شود»، و اصحاب من براى امتم امین هستند وقتیکه بروند آنچه برایشان وعده داده شده بر سرشان خواهد آمد و آنهم فتنه و ظلم و جور و باطل است.
حدیث پنجم: عمر بن خطاب از پیامبر نقل کرده که فرمود: «أکرموا أصحابی، فإنَّهم خیارکم» (مشکاه المصابیح: 3/1695و مسند امام احمد، تحقیق احمد شاکر: 1/112.) و در روایتی دیگر چنین آمده: «احفظونی فی أصحابی» ( ابن ماجه: 2/64، واحمد: 1/81، وحاکم: 1/114،) یاران من را مورد احترام قرار دهید چون آنان برگزیدههای شما هستند.
حدیث ششم: واثله بطور مرفوع از پیامبر نقل میکند که فرمود: «لا تزالون بخیر مادام فیکم من رآنی وصحبنی، والله لا تزالون بخیر مادام فیکم من رأی مَن رآنی وصاحبنی»( ابن ابیشیبه: 12/178 وابن أبی عاصم: 2/630) مدام بر خیر و نیکی خواهید ماند، مادام که در میان شما کسی باشد که من را دیده باشد و با من مصاحبت نموده باشد، بخدا سوگند مدام بر خیر خواهید بود بشرطیکه میان شما رأی و نظر کسی که من را دیده باشد و با من همنشین بوده باشد وجود داشته باشد.
حدیث هفتم: انس از پیامبر روایت می کند که گفت: «آیه الإیمان حب الأنصار وآیه النفاق بغض الأنصار» ( بخاری: 7/113 و مسلم: 1/85.) نشانه ایمان دوستی با انصار است، و نشانه نفاق کینهورزی با آنان است.
در مورد انصار باز میفرماید: «لا یحبهم إلاَّ مؤمن ولا یبغضهم إلاَّ منافق» (بخاری: 7/113 و مسلم: 1/85،) بجز مؤمن آنان را دوست ندارد، و بجز منافق آنان را مورد بغض و کینه قرار نمیدهد صحابه از دیدگاه ائمه پس از شنیدن مدح و ستایش الهی در مورد یاران رسول الله و پس از آشنایی با برخی از سخنان پیامبر و پس از آشنایی با برخی از سخنان پیامبر در مورد آنها، اکنون نگاهی می افکنیم به برخی از مصادر و مراجع شیعه تا با موضع امیرالمومنین علی بن ابی طالب و فرزندان برومند ایشان نسبت به صحابه کرام -م اجمعین- آشنا گردیم.
امیرالمومنین علی بن ابی طالب در مورد اولین حاملان لوای اسلام اینچنین گفته اند: «ما -در میدان کارزار- با رسول الله بودیم.
پدران، پسران، برادران، عموهای خویش را کشتیم.
این خویشاوندکشی ما را ناخوش نمی نمود، بلکه بر ایمانمان می افزود، که در راه راست پا بر جا بودیم، و در سختیها شکیبا، و در جهاد با دشمن کوشا.
گاه تنی از ما و تنی از سپاه دشمن به یکدیگر می جستند، و چون دو گاو نر سروتن هم را می خستند.
هر یک می خواست جام مرگ را به دیگری بپیماید و از شربت مرگش سیراب نماید.
گاه نصرت از آن ما بود، و گاه دشمن گوی پیروزی را می ربود.
چون خداوند ما را آزمود و صدق ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را خوار ساخت و رایت پیروزی ما را بر افروخت.
چندانکه اسلام به هر شهر و دیار رسید، و در حکومت آن در آفاق پایدار گردید...»( نهج البلاغه (بتحقیق صبحی سالم) ص 91- 92 ط.
بیروت) امیرالمومنین در سخنی دیگر یاران پیامبر را اینگونه توصیف کرده اند: «همانا یاران پیامبر را دیدم.
کسی را نمی بینم که همانند آنان باشد.
روز را ژولیده مو، گرد آلود به شب می رساندند.
و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر می بردند.
گاه پیشانی بر زمین می سودند و گاه گونه بر خاک.
از یاد معاد چنان نا آرامی می نمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند.
میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از طول ماندن در سجود.
اگر نام معبود بر حق برده می شد چنان می گریستند که گریبانهایشان تر مى گردید.
و می لرزیدند چنانکه درخت، روز تند باد لرزید، از عذابی که بیم آن داشتند و پاداشی که تخم آن در دل می کاشتند» (نهج البلاغه (بتحقیق صبحی صالح) ص 143 ط.
دار الکتب، بیروت، 1387، الارشاد للمفید ص 126) و هنگامیکه ایشان از دوری و جدایی از آنها، احساس افسردگی و دلتنگی می کنند اینگونه می گویند: «کجایند مردانی که به اسلامشان خواندند و آنرا پذیرفتند.
و قرآن خواندند و معنی آنرا به گوش دل شنفتند؟
به کارزارشان بر انگیختند و آنان همچون ماده شتر که به بچه خود روی آرد، شیفته آن گردیدند.
شمشیرها از نیام در آوردند و گروه گروه و صف در صف روی به اطراف زمین کردند.
بعضی نجات یافتند و بعضی مردند.
نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند و نه آنان را بر مردگان تعزیت گفتند.
چشمانشان از گریه تباه، شکمهایشان از روزه لاغر، و به پشت چسبیده.
لبهایشان از دعا خشک، و پژمرده گردیده، رنگها زرد از شب زنده داری، بر رخسارشان گرد فروتنی پدیدار.
برادران من اینانند که رفته اند، و ماراست که تشنه دیدارشان بپاییم و بر جدایی آنان دست حسرت به دندان بخاییم»( نهج البلاغه (بتحقیق صبحی صالح) ص 177- 178.) در روایت دیگری گفته شده است: «شخصی قریشی نزد امیر المؤمنین آمد و به ایشان گفت: من در خطبه شنیدم شما فرمودید: الهی، ما و اعمال مان را صالح و نیکو گردان همانگونه که خلفای راشدین و اعمال آنها را صالح و نیکو گردانیدی.
ای امیر المؤمنین، منظور شما از خلفای راشدین چیست؟
حضرت در جواب فرمودند: منظورم دو حبیب من، و دو عموی تو، ابوبکر و عمر، دو پیشوای هدایت، دو شیخ اسلام دو ابر مرد قریش، و دو شخصی که بایستی پس از رسول الله به تعالیم و سنت آنها اقتدا کند از گمراهی مصون خواهد بود.
و هر کس پیرو آنها گردد به صراط مستقیم هدایت شده است»( تلخیص الشافی للطوسی2 / 428) در روایتی منسوب به علی بن ابی طالب و زبیر بن العوام -ما- نقل شده که آنها علت برگزیده شدن ابوبکر صدیق به خلافت را اینگونه بیان داشته اند: «ما ابوبکر را شایسته ترین فرد برای خلافت یافتیم.
او یار رسول الله در غار بوده است.
ما منزلت سن و تجارب او را می دانستیم.
رسول الله در زمان حیات خویش ایشان را به امامت نماز گزاران برگزیدند»( شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید 1/332.) روایات بسیاری در مراجع شیعه به ثبت رسیده که همگی نشان می دهند علی بن ابی طالب، ابوبکر صدیق را شایسته ترین فرد برای خلافت می دانسته اند.
در یکی از این روایات گفته شده: «هنگامیکه امیر المؤمنین در بسته مرگ بودند به ایشان گفته شد: ای امیر المؤمنین، چرا شما وصیت نمی کنید و مردم را از جانشینی خود آگاه نمی سازید؟
امیر المؤمنین در جواب فرمودند: چگونه من دست به کاری بزنم که رسول الله انجام نداده اند؟
اما بر شما است که بدانید اگر خداوند متعال خیر و صلاح امتی را بخواهند، بهترین فرد آنها را خلیفه آنها قرار خواهند داد.
همانگونه که پس از وفات پیامبر شایسته ترین فرد امت، خلیفه شد»( الشافی للشریف المرتضی ص 171 ط.
النجف)