فلسفه اعجاز از مباحث مربوط به علم کلام , در بخش پیامبرشناسى است , و ارتباطى با بحث هاى علوم قرآنى ندارد. بنابراین پاسخ به این سؤال که چه نیازى به معجزه است و چرا پیامبران به اعجاز روى مى آوردند, خارج از حوزه علوم قرآنى است . در این جا فقط به این نکته اشاره مى کنیم که یکى از راه هاى شناسایى پیامبران راستین از مدعیان دروغین , اعجاز بوده است .
زیرا اعطاى چنین قدرتى ازسوى خداوند بر انجام کارهایى که در توان هیچ بشرى نبوده است به کسانى که ادعاى دروغین نبوت دارند به گمراهى مردم و اغرا به جهل ایشان مى انجامید. و این با هدف رسالت که هدایت و سعادت مردم است منافات مى داشت .
اعجاز در لغت
در لغت براى این واژه سه معنا ذکر گردیده است که عبارتند از: فوت و از دست دادن , ناتوان یافتن و ناتوان نمودن .
قاموس مى گوید: اعجزه الشى ء: فاته وفلانا: وجده عاجزا وصیره عاجزا, یعنى آن چیز از او فوت گردید.
اعجز فلانا, یعنى او را ناتوان یافت و یا ناتوان نمود.
اعجز فى الکلام : ادى معانیه بابلغ الاسالیب , یعنى مطالب را با رساترین شیوه بیان نمود.
راغب در مفردات گوید: ریشه و اصل واژه عجز, تاءخر از چیزى و وقوع آن به دنبال امرى است ولى در عرف به معناى قصور و ناتوانى از انجام کار, متداول گردیده است .
مراد وى از این بیان آن است که معناى اصلى عجز همان تاءخر است , ولى چون افرادضعیف و ناتوان معمولا متاءخر از دیگران و به دنبال آنان مى باشند, این لغت مترادف باضعف استعمال مى گردد.
اعجاز و معجزه در اصطلاح
المعجز الامر الخارق للعاده , المطابق للدعوى المقرون بالتحدى .
این بیان طریحى همان تعریف اصطلاحى از اعجاز و معجزه است .
معجزه امرى است خارق العاده که مطابقت با ادعاى نبوت داشته همراه با تحدى است .
آیه اللّه خوئى در تعریف اعجاز مى گوید: اعجاز کارى است که پیامبران برگزیده الهى که مدعى منصب نبوت ازجانب خداوند, ارائه مى نمایند به طورى که خرق نوامیس طبیعى نموده ,دیگران از آوردن مانند آن ناتوان باشند و آن چیز که معجزه نامیده مى شود,خود شاهدى بر صدق ادعاى آنان است .
بهترین معجزه (فلسفه تنوع معجزات)
بهترین معجزه , معجزه اى است که مشابه صنعت و فن رایج در زمان خود باشد.
زیرا دانشمندان هر فن با اشراف و احاطه اى که به رموز و جزئیات و اصول کارخویش دارند, بهتر از دیگران قادر به تشخیص و تصدیق معجزات پیامبران خواهندبود.
به همین جهت و با توجه به شرایط محیطى هر پیامبر, حکمت الهى ایجاب نموده است که هر پیامبرى به معجزه اى خاص , نظیر آنچه در عصر و محیط خویش رایج است , مجهز گردد.
در زمان حضرت موسى (ع ) که دوران رواج جادوگرى است , خداوند معجزه اى چون عصا و ید بیضا به او مى دهد و ساحران که تفاوت جادوگرى و اعجاز را بهتراز دیگران مى دانند, درمى یابند که کار موسى (ع ) قابل معارضه و مقابله نیست .
به همین خاطر است که ساحران اولین گروهى هستند که پس از دیدن معجزه موسى (ع )به او ایمان مى آورند.
باز به همین دلیل است که نیرنگ فرعون براى فرار از شکست خویش که به آنان مى گوید: موسى استاد شما در جادوگرى بوده است (595) آهرچند در افراد معمولى , مؤثر و کارگر افتاد, ولى بر خود ساحران هیچ گونه تاءثیرى در پى نداشت .