پیش از امام خمینى درباره حکومت اسلامى بحثهاى نظرى صورت گرفته و برخى از مراحل شکل گیرى حکومت اسلامى جنبشهاى شیعى براى تحقق آن انجام یافته بود, ولى در عمل از آن خبرى نبود.
امام خمینى با تلاش بى مانند خود, ضمن روشنگرى مشروعیت حکومت اسلامى و ثابت کردن این که حقیقت دین, جز با اجراى حکومت دینى غیر قابل نمود و ظهور است, حکومت دینى را از جهان آرمانى به عینیت جامعه آورد و بار دیگر, مدینه آرمانى اسلام, در برگیرنده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق , امکان ظهور و نمود یافت. و توجه مسلمانان از الگوهاى مهلک غرب و شرق و زندگیهاى ماشینى و مصرفى به سمت اسلام و نظام اسلامى مصروف شد.
اینک همت بلند همتان باید, دیگر ما وجهاتى از صورتهاى ذهنى و اندیشه ها صرف نیستیم, انقلاب اسلامى همه را دگرگون کرده است. اکنون در پهنه هاى بى کرانه عمل قرار داریم و فاصله علم و عین در ما از میان رفته است و این نخستین گام گاه شمار واقع بینى و واقع نگرى است. ما در واقع, در حکومت اسلامى, خود را به تماشا نشسته ایم. دیگران هم این طور بهتر مى توانند ما را ببینند. کاستى و کمال ما براى همه ملتها درخور فهم شده است و همگان متوجه کنش اجتماعى ما هستند و این از آثار حیات و حضور ما در صحنه هاى سیاسى است. خیلى از متفکران در سراسر جهان, چشم به این نظام دوخته اند و آن را به عنوان یک تجربه بزرگ و بى مانند انسان شیعى و ایرانى تلقى مى کنند. حرکتى هوشمندانه و همراه حسابگریهاى خیره کننده و حیرت آور در آمیختگى دیانت و سیاست و ملیت و اسلامیت.
آنها به خوبى متوجه این نکته هستند که حکومت اسلامى, در شمار حکومتهایى نیست که رنگ و بوى ایدئولوژى اسلامى را به خود گرفته اند. این حکومت دراساس و بنیاد, اسلامى است و مى خواهد همه رابطه هاى موجود در آن, برآیند تعالیم دینى باشد و درکل, جامعه مورد نظر اسلام را به نمایش بگذارد.
پیشینه هاى تاریخى حکومت اسلامى حکومت اسلامى, امر نوظهورى نیست و در زمان پیامبر اسلام(ص) و على(ع) تجربه شده است. شیعه که خاطره نظام عدل را هرگز از یاد نبرده بود, با اعتقاد راسخ به غیبت ولى الله الاعظم, در طول بیش از ده قرن, این خاطره را دنبال کرد و براى تبیین مبانى آن در عصر غیبت, سختیها کشید و در قالب گزاره ها و مقوله هاى کلامى چون: مساله ولایت, خلافت و غیبت امام ومقوله هاى فقهى, چون: دولت ستم, پذیرش ولایت از سوى ستمکار, دولت عدل و ولایت فقیه, به بحث و مداقه در آن زمینه نشست, فقیهان برجسته اى از جمله مقدس اردبیلى و شیخ جعفرکاشف الغطاء و ملااحمد نراقى در سده هاى اخیر آن را در آثار خود مطرح کردند و امام خمینى آن را به کمال رساند.