قیام مقدس و پرشکوه امام حسین(ع)ریشه در انحراف هاى بنیادى و اساسى در جامعه اسلامى داشت.
این انحراف ها زائیده انحراف حکومت اسلامى از مسیر اصلى خود از سقیفه به بعد بود.
که پس از شهادت على(ع)کلا به دست سلسله سفیانى و حزب ضد اسلامى اموى افتاد.
به گواهى اسناد تاریخى، سران این حزب هیچ اعتقادى به اسلام و اصول آن نداشتند.
و ظهور اسلام و به قدرت رسیدن پیامبر اسلام(ص)ر، جلوه اى از پیروزى تیره بنى هاشم بر تیره بنى امیه، در جریان کشمکش قبیلگى در درون طایفه بزرگ قریش مى دانستند.
و با یک حرکت خزنده، به تدریج در پوشش اسلام به مناصب کلیدى دست یافتند() و سرانجام از سال چهلم هجرى، حکومت اسلامى و سرنوشت و مقدرات امت اسلامى به دست این حزب افتاد و پس از بیست سال حکومت معاویه، و به دنبال مرگ وى، پسرش یزید به قدرت رسید که اوج انحراف بنیادى، و جلوه اى آشکار از ظهور ((جاهلیت نو)) در پوشش ظاهرى اسلام بود.امام حسین(ع)نمى توانست در برابر چنین فاجعه اى سکوت کند و احساس وظیفه مى کرد که در برابر این وضع، اعتراض و مخالفت کند.
سخنان، نامه ها و سایر اسنادى که از امام حسین(ع)به دست ما رسیده، به روشنى گویاى این مطلب است.
این اسناد بیانگر آن است که از نظر امام، پیشوا و رهبر مسلمانان شرائط و ویژگى هایى دارد که امویان فاقد آنها بودند و اساس انحراف ها و گمراهیها این بود که عناصر فاسد و غیر لایق، تکیه بر مسند خلافت اسلامى و جایگاه والاى پیامبر زده بودند و حاکمیت و زمامدارى آنه، آثار و نتائج بسیار تلخ و ویرانگرى به دنبال آورده بود.
چند نمونه از تاءکیدهاى امام در این باره یادآورى مى شود:
ویژگى هاى پیشواى مسلمانان
1 - در نخستین روزهایى که امام حسین(ع)در مدینه، براى بیعت جهت یزید، در فشار بود، در پاسخ ولید که پیشنهاد
بیعت با یزید را مطرح کرد، فرمود: اینک که مسلمانان به فرمانروایى مانند یزید گرفتار شده اند، باید فاتحه اسلام را خواند.
- امام ضمن پاسخ نامه هاى کوفیان، نوشت:
امام و پیشواى مسلمانان کسى است که به کتاب خدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پیش گیرد و از حق پیروى کرده با تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد.
امام و پیشواى مسلمانان کسـى اسـت که بـه کتـاب خـدا عمل نموده راه قسط و عدل را در پـیش گیرد و از حـق پـیروى کرده بـا تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد.
3 - امام حـسـین(ع)هنگام عزیمت بـه سـوى عراق در منزلى بـنام ((بیضه)) خطاب به ((حر)) خطبه اى ایراد کرد و طى آن انگیزه قیام خود را چنین شرح داد: مردم!
پـیامبـر خدا(ص)فرمود: هر مسلمانى بـا حکومت ستـمگرى مواجـه گردد که حـرام خدا را حـلال شمرده و پـیمان الهى را درهم مى شکند، بـا سنت و قانون پـیامبـر از در مخالفت درآمده در میان بـندگان خـدا راه گناه و معصـیت و تـجـاوزگرى و دشـمنى در پـیش مى گیرد، ولى او در مقابـل چنین حکومتى، بـا عمل و یا بـا گفتار اظهار مخالفت نکند، بـرخـداوند است که آن فرد(ساکت)را بـه کیفر همان ستمگر(آتش جهنم)محکوم سازد.
مردم!
آگاه باشید اینان(بنى امیه)اطاعت خدا را ترک و پیروى از شیطان را بـر خود فرض نموده اند، فساد را تـرویج و حدود الهى را تعطیل نموده فى را(که مخصوص بـه خـاندان پـیامبـر است)بـه خـود اختصاص داده اند و من بـه هدایت و رهبـرى جامعه مسلمانان و قیام بـر ضد این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر داده اند، از دیگران شایسته ترم ...)) حاکمیت بـنى امیه که امام در این سخنان بـه گوشه هایى از آثـار سوء آن اشاره نموده، در شوون مختـلف جامعه اسلامى اثر گذاشتـه و فساد و آلودگى و گمراهى را گستـرده و عمومى ساخـتـه بـود.
امام حسین(ع)در موارد متعددى انگشت روى این عواقب سوء گذاشتـه و بـه مردم هشـدار داده اسـت کـه بـه چـند نمـونه آن اشـاره مـى شـود: محو سنتها و رواج بدعتها آن حـضرت پـس از ورود بـه مکه، نامه اى بـه سران قبـائل بـصره فرستاد و طى آن چنین نوشت: اینک پیک خود را بـا این نامه بـه سوى شما مى فرستم، شما را به کتاب خدا و سنت پیامبـر دعوت مى کنم، زیرا در شرائطى قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلى از بین رفته و بـدعتها زنده شده است، اگر سخـن مرا بـشنوید، شما را بـه راه راسـت هدایت خـواهم کرد...)) .
دیگر به حق عمل نمى شود.
حسین بـن على(ع)در راه عراق در منزلى بـه نام ((ذى حـسم)) در میان یاران خود بـه پـا خـاست و خـطبـه اى بـدین شرح ایراد نمود: پـیشامدها همین است که مى بـینید، جـدا اوضاع زمان دگرگون شده زشتیها آشکار و نیکیها و فضیلتها از محیط ما رخت بر بسته است و از فضیلتها جز اندکى مانند قطرات تـه مانده ظرف آب بـاقى نمانده است.
مردم در زندگى پست و ذلتبارى به سر مى بـرند و صحنه زندگى، همچون چراگاهى سنگلاخ، و کم علف، به جایگاه سخت و دشوارى تبـدیل شده است.
آیا نمى بینید که دیگر بـه حق عمل نمى شود، و از بـاطل خوددارى نمى شود؟!
در چـنین وضعى جـا دارد که شخص بـا ایمان(از جـان خود گذشتـه)مشتـاق دیدار پـروردگار بـاشد.
در چنین محیط ذلتـبـار و آلوده اى، مرگ را جـز سعادت; و زندگى بـا ستـمگران را جـز رنج و آزردگى و ملال نمى دانم.
مسخ هویت دینى مردم حاکمیت زمامداران اموى و اجراى سیاست هاى ضد اسلامى توسط آنان، هویت دینى مردم را مسخ کرده ارزشهاى معنوى را در جامعه از بـین برده بود.
امام در دنباله سخنان خود در منزل ((ذى حسم)) فرمود: مردم بندگان دنیایند، دین بـه صورت ظاهرى و در حد حرف و سخن در زبـانشان مطرح مى شود، تا زمانى که معاش و زندگى مادیشان رونق دارد، در اطراف دین گـرد مىآیند، اما زمانى کـه بـا بـلا و گرفتارى آزمایش شوند، دینداران در اقلیت هستند.
پیام جاوید قیام امام حسین(ع ) پیام قیام با شکوه سیدالشهداء(ع)منحصر به آن زمان نیست، بلکه این پـیام پـیامى جاوید و ابـدى است و فراتـر از محدوده زمان و مکان است، هرجا و در هر جامعه اى که به حق عمل نشود، و از بـاطل خوددارى نشود، بدعتها زنده، و سنتها نابـود شود، هرجا که احکام خدا تغییر و تحریف یابد و حاکمان و زمامداران بـا زور و ستمگرى بـا مردم رفتـار کنند، در هر جـامعـه اى که ویژگى هاى جـاهلیت را داشته باشد آن جامعه، جامعه اى یزیدى بـوده، و مبـارزه و مخالفت بـا مفاسد و آلودگى ها و آمران و عاملان آنه، کارى حـسینى خواهد بود.
قیام امام حسین(ع) و حکومت حضرت مهدی(عج) آن عبارتست از پاسداری از آئین اسلام و ترویج و گسترش آن در جامعه و تبیین و توضیح معارف آن برای مردم، و چون دین در واقع باز نمود فطرت و سرشت انسان است پس می توان از این هدف تعبیر به «بیداری و آگاهاندن مردم» نمود.
چنانکه در زیارت اربعین امام حسین (ع) می خوانیم: (خدایا من شهادت می دهم که امام حسین) خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و گمراهی نجات دهد و از اینجا می توانیم رابطه تنگاتنگ قیام امام حسین (ع) و قیام حضرت مهدی (عج) را درک کنیم.
که در واقع ظهور امام زمان (عج) و حکومت آن حضرت مکمل قیام امام حسین است.
برای روشن شدن این مطلب چند نکته را تذکر می دهیم: همه ائمه (ع) نور واحد هستند یک هدف دارند و هیچ تفاوتی با هم ندارند.
و بر اساس شرایط زمانی، نحوه عملکرد آنها فرق دارد، یعنی اگر امام صادق علیه السلام یا هر امام دیگر در زمان امام حسین (ع) بود، همان گونه تصمیم می گرفت و عمل می کرد که امام حسین(ع) انجام داد.
در خصوص ارتباط تنگاتنگ امام زمان عج با امام حسین (ع) نکاتی وجود دارد که باید توجه نمود: الف- از منظر قرآن: آیات زیادی از قرآن کریم با توجه به تفاسیر ائمه علیهم السلام این ارتباط مستحکم را بیان می کند.
چنانکه در تفسیر آیه شریفه: «و آن که مظلوم کشته شده به سرپرستش قدرتی داده ایم، (اما در قتل اسراف نکند) چرا که او یاری می شود.
امام رضا(ع) می فرماید: این آیه در مورد امام حسین(ع) و امام مهدی(ع) نازل شده است.
و امام باقر(ع) می فرماید: مراد آیه حسین بن علی علیه السلام است که مظلوم کشته شد و ما اولیای دم اوییم؛ و چون قائم ما قیام کند به خون خواهی حسین بر می آید.
ب- از منظر روایات: در روایات متعددی آمده که امام زمان علیه السلام انتقام گیرنده خون امام حسین علیه السلام است.
چنانکه امام حسین (ع) به فرزندش امام سجاد (ع) می فرماید: «سوگند به خدا که خون من از جوشش باز نمی ایستد تا سرانجام خداوند مهدی(ع) را برانگیزد».
و چنانکه در دعای ندبه آمده است: "کجاست آن که کشته کربلا را خون خواهی می کند" و نیز در زیارت عاشورا می خوانیم: «از خداوند می خواهم روزی ام کند که همراه آن یاری شده –از اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله- به خون خواهی ات برخیزم.» و همچنین شعار امام زمان (عج) و یاورانش در هنگام قیام و ظهور «یا لثارات الحسین(ع) یعنی «ای خون خواهان حسین(ع) » می باشد.
و خود حضرت در ابتدای ظهور همین ندا را می دهد: «ای اهل عالم منم شمشیر انتقام گیرنده و ای جهانیان جد من حسین(ع) را تشنه کام کشتند ...» نتیجه اینکه قیام امام مهدی مکمل قیام امام حسین است و باید منتظر ظهور آن حضرت بود تا آثار درخشان این انقلاب ظاهر گردد.
جاودانگی قیام امام حسین علیه السلام حادثه عاشورا از دلخراش ترین وقایع تاریخ اسلامی به شمار می رود.
این رخداد از هنگامه وقوع تاکنون مورد اهتمام و توجخ انسان های آزاده قرار گرفته است.
متفکران و نویسندگان مسلمان و غیر مسلمان از زاویه های گوناگون آن را کاویده و به موضوعاتی از این دست نظر افکنده اند: علل شکل گیری و پیدایش حادثه کربلا؛ درس های عاشورا؛ حضور زنان؛ گریه و عزاداری؛ تحیف ها و ...
.
و البته هنوز جای مباحث بسیار تاریخی، اخلاقی و انسانی، جهت پژوهش های عمیق خالی است.
یکی از پرسش هایی که مطرح است و در لابه لای نوشته ها به اجمال بدان پرداخته شده، راز جاودانگی این قیام است.
با آنکه قیام های بسیار در تاریخ بشریت و نیز دوره های اسلامی به وقوع پیوسته، اما کشش و جاذبه و ژرفایی حادثه عاشورا در آن مشهود نیست.
چه تفاوتی ماهوی میان آنها وجود دارد؟
چه رمز و رازی در این قیام و رخداد نهفته است؟
آیا تا به حال از خود پرسیدهایم که: 1.
اجتماع مردم در این ایام، و تجمع وصف ناشدنی روزهای تاسوعا و عاشورا به ویژه در کشورهای شیعهنشین از چه نیرویی تغذیه میکند؟
چرا گذشت قرنها، نه تنها از نشاط آن نکاسته بلکه سال به سال بر رونق آن افزوده است؟
2.
حضور گسترده نیروهای جوان که همه تعلقهای جوانی اعم از مد لباس تا خواب سنگین را کنار نهادهاند، چگونه توجیه میشود؟
جوانان با ایدهها و حساسیتهای متفاوت، که انرژی غیر قابل کنترل و روحیهای گریزان از توصیه و پند دارند، چرا عمیقاً جذب این حادثه میشوند؟
در این جهان، آیینها، مرامها و حوادث تاریخی هر چه انسانیتر باشد و به جوهره وجودی انسان نزدیکتر، ماندگارتر خواهند بود.
3.
نمایش زیبای هیئتهای عزاداری و دستههای سینهزنی بدون آموزشهای فنی و درازمدت که بسا زیباتر از رژه دستههای نظامی صورت میگیرد، آن هم با تنوع فراوان، بر حسب عرفها و عادتهای بومی و منطقهای، چگونه تحلیل میشود؟
بسیار دیده میشود که سربازان بعد از آموزشی درازمدت به خوبی از عهده وظایف خود برنمیآیند، اما دستههای عزاداری خودآموز، آرایشی زیبا پیدا میکنند؟
4.
چه چیزی مردم را در ایام محرم به احسانها و ایثارهای بزرگ مالی وامیدارد؟
اطعامها و خوانهای گسترده در این ایام از چه عاملی سرچشمه میگیرد؟
با آن که برای جلب احسانهای کم تراز این به تبلیغاتی گسترده و برنامهریزیهای درازمدت، نیاز است.
این همه پس از قرنهای متمادی که از حادثه کربلا گذشته، و بدون کمترین جبر و تشویق دنیایی و حکومتی چه توجیهی دارد.
این نوشتار بر آن است تا اندازهای در مورد این پرسش بررسی و کاوش کند.
میتوان علل و عوامل متعددی برای این جاودانگی برشمرد؛ مانند: 1.
انتساب امام حسین علیه السلام و فرزندانش به رسول خدا .
حضور زنان و کودکان .
نهایت درندهخویی و ستمگری یزیدیان .
مشیت الهی .
5.
ماهیت انسانی قیام عاشورا .
به نظر میرسد نمیتوان ماندگاری و جاودانگی را به یک راز و سبب منتهی کرد، بلکه تمامی علل و عوامل پیش گفته در آن مدخلیت دارد.
سه عامل نخست واضح است و پیرامونش بسیار نوشته شده است.
عامل چهارم شاید همان باشد که در پارهای احادیث بدان اشاره میشود مانند: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: انّ لقتل الحسین علیه السلام حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابداً.
(1) «شهادت امام حسین علیه السلام را در دلهای مومنان شرارهای است که هیچگاه خاموش نشود.» حقیقتاً تاثیر عوامل غیبی و آسمانی بر ماندگاری این حادثه را نمیتوان انکار کرد.
به گمان ما عامل پنجم جایگاه ویژهای دارد، گرچه علل چهارگانه دیگر هر یک تاثیر خود را میگذارد.
چرا که این عامل بیشتر، عمق معرفت، انتخاب، اراده، تصمیمگیری و زیبایی عمل امام حسین و همراهانش را نشان میدهد.
به تعبیر دیگر حسن فاعلی و حسن فعلی حادثه عاشورا، با این علت بیشتر نمایان میگردد.
این نوشتار میخواهد به اختصار حادثه کربلا را از این زاویه مورد مطالعه قرار دهد.
حادثه عاشورا نیز چنین است.
نمیبایست آن را تنها از زاویه انتساب به خاندان پیامبر بررسی کرد و یا تنها بر عوامل غیبی پای فشرد و یا اوج درندهخویی یزیدیان را منظور داشت و یا بر حضور زنان و کودکان تاکید ورزید، بلکه آن را به عنوان حادثهای که تمام اصول و ضوابط انسان در آن منظور شده و هیچ امر غیر انسانی در ناحیه هدف و روش در آن به چشم نمیخورد، مطالعه کرد.
گاه انسانها درباره اهداف و روشهای انسانی، خوب سخن میگویند و نیک قلم میزنند.
برخی این هدفها و روشها را در عادیترین شرایط زندگی پیاده میکنند.
اعجاز و اعجاب حادثه عاشورا در آن است که در ناگوارترین شرایط زندگی، گروهی ذرهای از اهداف، روشها و منشهای انسانی تخطی نمیکنند و آن را در دشوارترین شرایط، عینیت میبخشند.
انسانی بودن این حادثه را در دو بعد هدفها و روشها پی میگیریم: الف- اهداف آرمانها و اهدافی که امام حسین و یارانش از آغاز حرکت تا شهادت و اسارت بر آن پای میفشردند، کاملاً انسانی است که به برخی از آن اشاره میشود: 1.
آگاهی بخشی آگاهی بخشی، هوشیار کردن انسانها، و از جهالت و سرگردانی درآوردن آنها، از عالیترین اصول انسانی به شمار میرود.
استعداد آدمیان در فضای آرام و امن به فعلیت میرسد، شکفته میشود و کمال مییابد.
اگر این امنیت فراگیر نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهرهمند گردند، چنین جامعهای را نمیتوان امن نامید.
هرگاه که دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت که همیشه بیشترین قشرهای اجتماعی را تشکیل میدهند، از امنیت برخوردار گردند، جامعه، انسانی و الهی است.
امام حسین علیه السلام یکی از اهدافش را چنین بیان میکند: و یأمن المظلومون من عبادک؛ (بدان خاطر قیام کردم) که ستمدیدگان از بندگانت در امنیت به سر برند.
امام حسین علیه السلام برای رهایی انسان از جهالت، سر درگمی، خون خود را نثار کرد.
در زیارت اربعین که شیخ طوسی و دیگران آن را روایت کردهاند، چنین میخوانیم: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله(2)؛ او خون خودش را در راه تو نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و نادانی رهایی بخشد.» 2.
اصلاحگری همیشه زدودن پیرایهها از زوایای زندگی جمعی انسانها، آرمانی ارزشمند و بزرگ بوده است.
مصلحان کسانیاند که تلاش میکنند جامعه انسانی را از حرکت در بیراهه ها باز دارند و آنان را پایبند به قواعد انسانی سازند.
برداشتن غل و زنجیرهای اجتماعی، فقر و پریشانی خاطری آدمیان جزو اصول اصلاح گری و اصلاح طلبی است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله با بعثت خود، تحولی الهی و انسانی در جامعه پدید آورد، لکن پس از رحلت ایشان پیرایهها گریبانگیر جامعه نبوی شد و دچار ارتجاع گردید.
اصلاحات حسینی در مسیر برداشتن این پیرایهها و زدودن کجیها بود تا با ارتجاع به جاهلیت بستیزد و آن را از میان برد.
امام حسین به واقعیت آن روز جامعه چنین اشاره فرمود: الا ترون الی الحق لایعمل به والی الباطل لایتنهای عنه (3)؛ آیا نمینگرید که به حق عمل نمیشود و از باطل پرهیز نیست.
اصلاحگری خود را نیز با این جملات بیان داشت: انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی (4)؛ همانا برای جستن اصلاح در امت جدم، قیام کردم.
امنیت استعداد آدمیان در فضای آرام و امن به فعلیت میرسد، شکفته میشود و کمال مییابد.
امام حسین علیه السلام یکی از اهدافش را چنین بیان میکند: و یأمن المظلومون من عبادک (5)؛ (بدان خاطر قیام کردم) که ستمدیدگان از بندگانت در امنیت به سر برند.
امر به معروف و نهی از منکر یکی از مهمترین اهداف قیام حسینی نظارت و کنترل بر قدرت متمرکز جامعه به شمار میرود.
آن حضرت بر این باور است که حکمرانان در مسیر صواب حرکت نمیکنند و یکی از راههای بازدارندگی و نیز ایستادگی در برابر آن نظارت همگانی و کنترل قدرت از طریف نخبگان اجتماعی بلکه تودههای اجتماعی است.
امام حسین علیه السلام بر این هدف نیز بارها تاکید میورزد: ارید أن آمر بالمعروف وانهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی(6)؛ تصمیم دارم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و بر روش جدم و پدرم رفتار کنم.
در منزلگاه عُذَیب خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به امام حسین داده شد.
و نیز گزارش دادند که مردم دلهایشان با شما است و شمشیرهایشان بر رویتان کشیده.
طرماح به حضرت پیشنهاد کرد که از راه منصرف شوید و به سوی کوهی در منطقه ما حرکت کنید که از دسترس به دور است و ما برای شما بیست هزار رزمنده تعهد میکنیم که از شما دفاع کنند.
امام حسین پس از تشکر و سپاس فرمود: ان بیننا و بین القوم عهداً و میثاقاً و لسنا نقدر علی الانصراف؛ میان ما و مردم کوفه پیمانی است که نمیتوان از آن سر باز زد.
روشن است که یکی از حوزههای اصلی امر به معروف و نهی از منکر، نظارت عمومی نسبت به حکمرانان و متولیان امور است و آنچه در زمان امام حسین علیه السلام صادق بود، همین حوزه از امر به معروف و نهی از منکر است؛ گرچه دامنه آن به روابط افراد با یکدیگر نیز گسترش دارد.
تا اینجا چهار آرمان اصلی قیام امام حسین که تمامی آنها در راستای اعتلای انسانیت و رشد و کرامت انسانها است، برشمرده شد.
ب- روشها بسیاری از حرکتهای اجتماعی، انقلابها و اصلاحطلبیها، با آرمان و اهداف بلند و انسانی شروع میشود، اما آنچه در روش و عمل اتفاق میافتد، معمولاً سازگاری با اهداف و آرمانها ندارد.
نهضت حسینی اعجازش در همین است که روش به کار گرفته شده از سوی امام، صد در صد مطابق با آرمان و هدف او است.
در روش و منش او چیزی نمیتوان یافت که با آرمان و هدف نسازد، آن هم در اوج سختی، نبرد، خون، اسارت و ...
اینک به نمونههایی از این روش و منش انسانی اشاره میشود: 1.
صداقت و یکرنگی عاشورا، نمایش مجسم و عینی باورهای دینی و خصلتهای انسانی، در دشوارترین لحظات زندگی است.
عاشورا میآموزد که در سختترین حالتها میتوان پایبند به آموزههای دین و صفات انسانی بود.
آن جا که خطرها و دلهرهها بسیاری را به مصلحتسنجی و دوگانه زیستی وامیدارد، عاشورا افقی فراتر از آن یعنی صداقت و یکرنگی را به نمایش میگذارد؛ زیرا عاشورا زاییده مکتبی است که یکرنگی در عقیده را میپسندد و از نفاق برحذر میدارد.
یکرنگی در انگیزه و نیت را توصیه میکند و ریا را شرک میشمرد، یکرنگی در سخن را تعلیم میدهد و دروغ را کلید همه پلیدیها میداند؛ یکرنگی در داد و ستد را میآموزد و غش را حرام میکند، یکرنگی در دوستی را سفارش کرده و خیانت را مذمت میکند و ...
عاشوراییان با خداوند، با امام، با امت و با دشمن با خویشتن، صادق و یکرنگ بودند.
چهار تصویر زیر صداقت را در حادثه عاشورا نشان میدهد: - هنگامی که امام حسین میخواست از مکه حرکت کند در جمع دوستان و یاران سخن گفت و آنان را با وعده پست و مقام و ثروت و آسایش به قربانگاه نکشاند، بلکه فرمود: اَلا و مَن کان باذلاً فینا مُهَجَتَهُ مُوطَناً علی لقاءالله نَفسَه فَلیَرحل معنا فانّی راحل مُصبِحاً إن شاءالله (7)؛ بدانید، آن که آماده است در راه ما بذل جان کند و خود را برای ملاقات خداوند، مهیا ساخته با ما کوچ کند؛ به راستی که من صبحگاهان با خواست خداوند حرکت خواهم کرد.» - هنگامی که امام حسین علیه السلام بر بالین عباس آمد و او را غرقه در خون یافت گفت: آلان اِنکسَر ظهری(8)؛ اینک کمرم شکست.
- آن زمان که علی اکبر از رزمگاه بازگشت، به پدر گفت: العطش قد قتلی و ثقل الحدید اجهدنی(9)؛ تشنگی مرا از پای در آورده و سنگینی سلاح مرا بی تاب کرده است.
- امام حسین علیه السلام یاران خود را در شامگاه تاسوعا گرد آورد و شهادت خود را به آنان خبر داد و آنان را برای بازگشت آزاد گذاشت.
(10) چنانکه رویای سحرگاه شب دهم را برای یاران بازگو کرد و حمله سگهای درنده را برایشان باز گفت.
(11) 2.
عدالت در عمل عدالت را به آسانی میتوان بر زبان راند، به سادگی میتوان نوشت، به سهولت میتوان نمایش داد، اما به سختی میتوان با عدالت زیست.
از همین رو است که خداوند در قرآن هنگامی که از روزه، عبادت، و ذکر، سخن میراند، با تعبیر «لعلکم تتقون»(12)؛ (شاید پارسا شوید) آن را ختم میکند.
اما زمانی که به عدالت فرمان داده، آن را نزدیکترین راه حتمی و قطعی به تقوا میداند.
امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ما کنت ابداً هم بقتال؛ من نبرد را آغاز نخواهم کرد.
امام حسین علیه السلام گرچه به شهادت عشق میورزید و از مرگ هراسی نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مایه زیبایی و زیور زندگی میدانست، اما به کشتن دیگران راغب نبود و از آن کناره میگرفت، مگر دیگران به نبرد دست زنند.
و حسینیان نیز باید خصلت عشق به شهادت را از پیشوای خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونریزی خرسند نباشند که اصل و قاعده اولی، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگی است.
اعدلوا هو اقرب للتقوی(13)؛ عدالت پیشه کنید، که نزدیکترین راه به پارسایی است.
اینجا دیگر سخن از شاید و لیت و لعل نیست، بلکه از یک فرمول قطعی خبر میدهد.
در حادثه عاشورا به جز خطابههای آتشین در مذمت ظلم و ستمگری و دعوت به عدل و انصاف نمونهای برجسته و عینی از عدالت را میبینیم: امام حسین علیه السلام هنگامی که بر بالین فرزند ارشد خویش علی اکبر آمد، صورت بر صورت فرزند نهاد و گفت: خاک بر دنیا پس از تو، چه چیزی این گروه را بر خداوند جسور و گستاخ کرده تا حریم پیامبر را هتک کنند.
(14) و زمانی که بردهای سیاه به نام «واضح» از لشکر عاشوراییان بر زمین افتاد و امام حسین علیه السلام را ندا داد، امام بر بالینش آمد و گونه بر گونهاش نهاد.
این رفتار مایه مباهاتش شد و گفت: مَن مثلی و ابن رسول الله واضع خده علی خدّی؛ کیست مانند من که فرزند رسول خدا گونه به گونهاش گذارده باشد.(15) 3.
گفتگو خردمندان و فرزانگان، به سخن دیگران گوش میسپارند و تبیین باورها و توجیه رفتار خویش را عار ندانند.
اینان گفتگو را بهترین راه نزدیکی انسانها به یکدیگر میدانند.
در مقابل، آنان که برای خود شأن و منزلتی ساخته و دیگران را کمتر به حساب آورند، نه به سخن دیگران گوش کنند و نه راضی شوند کردار و رفتار خویش را روشن کنند.
در حادثه عاشورا خصلت نخست را در حسین علیه السلام و یارانش میبینیم.
امام حسین علیه السلام با نوشتهها و خطابهها، از راز حرکت خویش پرده برمیدارد، انگیزه و مرام خود را باز میگوید، سبب نافرمانی از حکومت یزید را به زبان میآورد و ...
همین رویه را در یاران وی میبینیم.
آنان نیز هر یک خطابههایی ایراد کرده و به تبیین مواضع و توجیه رفتار خود دست زدند.
جریان مقابل نه تنها حاضر نبود کار خود را موجه سازد، بلکه شنیدن سخن حق یاران حسین علیه السلام را کسالتآور قلمداد میکرد.
در روز عاشورا زهیر در برابر لشکریان یزید قرار میگیرد و به تبیین مواضع میپردازد.
شمر به سویش تیر پرتاب کرده و میگوید: أبرمتنا یکثره کلامک (16)؛ ساکت باشد، ما را از زیادهگویی خسته کردی.
بریر هم که از سربازان کهنسال امام حسین علیه السلام و از استادان قرائت در مسجد جامع کوفه بود، نزد لشکریان عمر سعد آمد و شروع به سخن کرد.
هنوز چند جمله بر زبان نیاورده بود که از میان جمعیت فریاد برآمد: یا بریر!
قد اکثرت الکلام (17)؛ بریر زیاده سخن گفتی.
ادب سلوک اجتماعی بر پایه باور به شخصیت انسانی جدا از همه باورها، خصلتها و طبقه اجتماعی را میتوان ادب نامید.
این همان است که امیرمومنان به مالک اشتر فرمود: مردمان یا برادر تواند در دینداری و یا همتای تواند در آفرینش.(18) به دو پرده از ادب رفتاری در حادثه عاشورا بنگرید: - روز هفتم محرم شمر، نزدیک خیمههای امام حسین علیه السلام آمد و با صدایی بلند فریاد زد: ابن بنو اختنا؟
«خواهرزادههای ما کجایند؟» عباس و برادرانش کجا هستند؟
(شمر با مادر ابوالفضل خویشاوندی قبیلهای داشت).
عباس علیه السلام رو گرداند و پاسخی نداد.
امام حسین علیه السلام فرمود: پاسخ دهید گرچه فاسق باشد.(19) (آنگاه عباس علیه السلام و شمر به گفتگو پرداختند.) مادر عمرو بن جناده که کودکی یازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر این زن در یورش نخست دشمن، به شهادت رسید.
وقتی کودک از امام حسین اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش کشته شده و شاید مادرش راضی نباشد.
عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است.
- در مسیر مکه به کوفه، حرّ با هزار سواره برای بستن راه امام حسین علیه السلام خود را به آنان رسانید.
وی ماموریت داشت، امام را به کوفه نزد عبیدالله ببرد.
پیمودن راه طولانی تشنگی را بر حر و همراهانش غالب کرده بود.
امام حسین چون تشنگی آنان را دید، فرمان داد همه را سیراب سازید.
أمر أصحابه ان یسقوهم و یرشقواالخیل(20)؛ به یارانش دستور داد که آنها را سیراب کنند و اسبانشان را نیز سیراب سازند.
احترام به موقعیت و جایگاه انسانها وقتی امام حسین به منزلگاه شَراف رسید، حر با هزار سوار برای بستن راه و بازگرداندن از حرکت فرود آمد.
امام حسین پس از آن که دستور داد آنان و اسبانشان را سیراب سازند، برایشان سخن گفت و از فلسفه حرکت خویش سخن راند و چنین بر زبان آورد که من خود بدینجا نیامدم، بلکه در پی دعوتها و نامههای شما بود و اگر خرسند نیستید، بازگردم.
به هر حال، وقت نماز ظهر فرا رسید.
حجاج بن مسروق اذان گفت.
امام حسین علیه السلام رو کرد به حر و فرمود: اتصلی باصحابک؛ تو با لشکر خود نماز میخوانی؟
و حر گفت: لابل نصلی جمیعاً بصلاتک (21)؛ همه به امامت شما نماز می گزاریم.
اگر در آداب نماز جماعت از استحباب امامت حاکم، فرمانده، صاحب منزل و ...
سخن رفته است، امام حسین علیه السلام حرمت یک فرمانده را نگه میدارد و او را مخیر میسازد و البته ادب حر نیز ستودنی است که با آن که برای راه بستن آمده، اما نیکو، حرمت سبط رسول خدا را پاس می دارد.
6.
احترام به پیمانها در منزلگاه عُذَیب خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به امام حسین داده شد.
امام حسین پس از تشکر و سپاس فرمود: ان بیننا و بین القوم عهداً و میثاقاً و لسنا نقدر علی الانصراف (22)؛ میان ما و مردم کوفه پیمانی است که نمیتوان از آن سر باز زد.
و از این رو است که در روایتهای بسیار، پایبندی به پیمانها نشانه دینداری شمرده شده است.
امام باقر علیه السلام در حدیثی فرمود: انّا لنحب من کان عاقلاً، فهماً، فقیهاً، حلیماً، مداریاً، صدوقاً، وفیّاً (23)؛ ما دوست داریم کسی را که خردمند، فهیم، دانا، بردبار، سازگار، یکرنگ و وفادار به پیمان باشد.
7.
پرهیز از جنگ افروزی آنگاه که امام به سرزمین نینوا رسید، نامه عبیدالله بن زیاد به حر رسید که بر امام حسین علیه السلام سخت گیرد.
در این هنگام زهیر به امام حسین گفت: نبرد با اینان برای ما آسان است از جنگیدن با لشکریانی که پس از این خواهند آمد.
و زن خولی تا پایان عمر از اندوه غم شهادت امام حسین علیه السلام آرایش نکرد.
امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ما کنت ابداً هم بقتال(24)؛ من نبرد را آغاز نخواهم کرد.
8.
شیوه دعوت وقتی امام به منزلگاه قصر بنی مقاتل فرود آمد، چادر بزرگی بر پا دید.
پرسید از آن کیست؟
گفته شد از عبیدالله بن حر جعفی است که مردی متمول و ثروتمند بود.
امام حسین علیه السلام حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد تا وی را به سوی حسین علیه السلام فراخواند.
حجاج چیزی همراه داشت.
عبیدالله پرسید: این چیست؟
حجاج گفت: هدیه الیک و کرامه قبلته هذاالحسین یدعوک الی نصرته (25)؛ این هدیهای برای تو است اگر بپذیری.
اینک حسین تو را برای یاری فرا میخواند.
عبیدالله گفت: وقتی از کوفه بیرون آمدم جمعیت بسیاری دیدم که برای نبرد با حسین مهیا میشدند و من توانایی یاری حسین را ندارم.
چون حجاج سخن عبیدالله را برای امام نقل کرد، امام حسین علیه السلام با جمعی از یاران و خاندانش نزد او رفت.
9.
حضور زنان حضور زنان و احترام به این حضور، از سوی امام حسین یکی از منشهای انسانی این قیام است.
حادثه عاشورا از آغاز تا پایان از حضور زنان برخوردار بوده و نیز بسیار تاثیرگذار بودند، و استاد مطهری، حادثه عاشورا را مذنث (مخفف مذکر و مونث) دانسته، یعنی حادثهای مردانه و زنانه.