دانلود مقاله اثبات لزوم امامت

Word 122 KB 14465 22
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • جهانى و جاودانى اسلام , منوط به این است که بعد از پیامبر اکرم ( ص ) جانشینان شایسته اى براى او تعیین گردند بگونه اى که بجز مقام نبوت و رسالت , داراى همه مناصب الهى وى باشند
    این مطلب را مى توان از آیات کریمه قرآن و روایات فراوانى که شیعه و سنى در تفسیر آنها نقل کرده اند استفاده کرد :
    از جمله در آیه سوم از سوره مائده مى فرماید : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً ))
    این آیه که به اتفاق مفسرین در حجه الوداع و تنها چند ماه قبل از رحلت پیامبر اکرم ( ص ) نازل شد بعد از اشاره به نا امیدى کفار از آسیب پذیرى اسلام (( الیوم یئس الذین کفر وامن دینکم ...)) تائکید مى کند که امروز دین شما را کامل , و نعمتم را بر شما تمام کرده .


    و با توجه به روایات فراوانى که در شائن نزول این آیه ها وارد شده کاملاً روشن مى شود که این (( اکمال و اتمام )) که توائم با نومید شدن کفار از آسیب پذیرى اسلام بوده با نصب جانشین براى پیامبر اکرم ( ص ) از طرف خداى متعال , تحقق یافته است .

    زیرا دشمنان اسلام , انتظار داشتند که بعد از وفات رسول خدا ( ص ) مخصوصاً با توجه به اینکه فرزند ذکورى نداشتند اسلام بدون سرپرست بماند و در معرض ضعف و زوال قرار گیرد , ولى با نصب جانشین براى وى دین اسلام به نصاب کمال , و نعمت الهى به سرحد تمام رسید و امید کافران بر باد رفت .

    ( 1 )
    و کیفیت آن , چنین بود که پیامبر اکرم ( ص ) هنگام بازگشت از حجه الوداع همه حجاج را در محل (( غدیر خم )) جمع کردند و ضمن ایراد خطبه مفصلى از ایشان سوئال کردند : (( الست اولى بکم من انفسکم؟

    )) ( 2 ) آیا من از طرف خدا متعال بر شما ولایت ندارم؟

    همگى یکصدا جواب مثبت دادند , آنگاه زیر بغل على ( ع ) را گرفته او را در برابر مردم بلند کردند و فرمودند : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و بدین ترتیب , ولایت الهى را براى آن حضرت , اعلام فرمودند .


    سپس همه حضار با آن حضرت بیعت کردند و از جمله , خلیفه دوم ضمن بیعت با امیر موئمنان على ( ع ) بعنوان تهنیت گفت : (( بخ بخ لک یا على , اصحبت مولاى و مولى کل موئمن و موئمنه)) ( 3 )
    و در این روز بود که این آیه شریفه , نازل شد : (( الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دیناً )) و پیامبر اکرم ( ص ) تکبیر گفتند و فرمودند : (( تمام نبوتى و تمام دین الله ولایه على بعدى ))
    و در روایتى که بعضى از بزرگان اهل سنت ( حموینى ) نیز نقل کرده اند آمده است که ابوبکر و عمر از جابر خاستند و از رسول خدا ( ص ) پرسیدند که آیا این ولایت , مخصوص على است؟

    حضرت فرمود :
    مخصوص على و اوصیائ من تا روز قیامت است .

    پرسیدند : اوصیائ شما چه کسانى هستند؟

    فرمودند :
    (( على اخى و وزیرى و وارثى و وصیى و خلیفتى فى امتى و ولى کل موئمن من بعدى , ثم ابنى الحسن , ثم النى الحسین , ثم تسعه من ولد ابنى الحسین واحداً بعد واحد , القرآن معهم و هم مع القرآن , لایفارقونه و لا یفارفهم حتى یردوا على الحوض )) (4) بر حسب آنچه از روایات متعدد , استفاده مى شود پیامبر اکرم ( ص ) قبلاً مائمور شده بودند که امامت امیر موئمنان ( ع ) را رسماً اعلام کنند ولى بیم داشتند که مبادا مردم , این کار را حمل بر نظر شخصى آن حضرت کنند و از پذیرفتن آن , سرباز زنند .

    از اینروى , در پى فرصت مناسبى بودند که زمینه این کار فراهم شود تا اینکه این آیه شریفه نازل شد : (( یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس )) ( 5 ) و ضمن تائکید بر لزوم تبلیغ این پیام الهى ـ که همسنگ با همه پیامهاى دیگر است و نرساندن آن بمنزله ترک تبلیغ کل رسالت الهى مى باشد ـ به آن حضرت مژده داد که خداى متعال تو را از پیامدهاى آن , مصون خواهد داشت .

    با نزول این آیه , پیامبر اکرم ( ص ) دریافتند که زمان مناسب , فرا رسیده و تائخیر بیش از این , روا نیست .

    از این روى , در غدیر خم به انجام این وظیفه , مبادرت ورزیدند .

    ( 6 ) البته آنچه اختصاص به این روز داشت اعلام رسمى و گرفتن بیعت از مردم بود وگرنه رسول خدا ( ص ) در طول دوران رسالتشان بارها و به صورتهاى گوناگون , جانشینى امیرموئمنان على ( ع ) را گوشزد کرده بودند و در همان سالهاى آغاز ین بعثت , هنگامى که آیه (( و انذر عشیرتک الاقربین )) ( 7 ) نازل شد در حضور همه خویشاوندان فرمودند : نخستین کسى که دعوت مرا بپذیرد جانشین من خواهد بود و به اتفاق فریقین , نخستین کسى که پاسخ مثبت داد على بن ابى طالب ( ع ) بود .( 8 ) و نیز هنگامى که آیه (( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنکم )) ( 9 ) نازل شد و اطاعت کسانى که بعنوان (( اولواالامر )) بطور مطلق , واجب کرد و اطاعت ایشان را همسنگ اطاعت پیغمبر اکرم ( ص ) قرار داد جابربن عبدالله انصارى از آن حضرت پرسید : این (( اولواالامر )) که اطاعتشان مقرون به اطاعت شما شده چه کسانى هستند؟

    فرمود : (( هم خلفائى یا جابر و ائئمه المسلمین من بعدى .

    اولهم على بن ائبى طالب , ثم الحسن , ثم الحسین , ثم على بن الحسین , ثم محمد بن على المعروف فى التواره بالباقر ـ ستدر که یا جابر , فاذا القیته فاقراه منى السلام ـ ثم الصادق جعفر بن محمد , ثم موسى بن جعفر , ثم على بن موسى , ثم محمد بن على , ثم على بن محمد , ثم الحسن بن على , ثم سمیى و کنیى حجه الله فى ارضه و بقیته فى عباده ابن الحسن بن على ...)) ( 10 ) و طبق پیشگویى پیامبر اکرم ( ص ) جابر تا زمان امامت حضرت باقر ( ع ) زنده ماند و سلام رسول خدا ( ص ) را به ایشان ابلاغ کرد .

    در حدیث دیگرى از ابوبصیر نقل شده که گفت : درباره آیه اولواالامر از امام صادق ( ع ) سوئال کردم .

    فرمود : در شائن على بن ابى طالب و حسن و حسین نازل شده است .

    عرض کردم : مردم مى گویند چرا قرآن کریم , على و اهل بیتش ( ع ) را بنام , معرفى نکرده است؟

    فرمود : به ایشان بگوى : آیه نماز که نازل شد اسمى ازسه رکعت و چهار رکعت نبرد , و این رسول خدا ( ص ) بود که آن را براى مردم تفسیر کردآ همچنین آیات زکات و حج و ...

    این آیه را هم مى بایست پیامبر اکرم ( ص ) براى مردم تفسیر کند و او چنین فرمود : (( من کنت مولاه فعلى مولاه )) و نیز فرمود : (( اوصیکم بکتاب الله و اهل بیتى , فانى سالت الله عزوجل ائن یفرق بینهما حتى یورد هما على الحوض فاعطانى ذلک )) ( یعنى شما را سفارش مى کنم به (( ملازمت )) کتاب خدا و اهل بیتم , همانا از خداى عزوجل درخواست کردم که میان قرآن و اهل بیتم , جدایى نیندازد تا در حوض کوثر ایشان را بر من وارد سازد , و خداى متعال درخواست مرا اجابت کرد .) و نیز فرمود : (( لا تعلموهم فانهم ائعلم منکم .

    انهم لن یخرجوکمو من باب هدى و لن یدخلوکم فى باب ضلاله)) (11) ( ( یعنى : در مقام تعلیم ایشان برنیایید که ایشان از شما داناترند .

    همانا هرگز شما را از باب هدایت , خارج نمى کنند و درباب ضلالت , وارد نمى سازند ) و همچنین بارها ـ و از جمله در آخرین روزهاى حیاتش ـ فرمود : (( انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و اهل بیتى انهمالن یفترقا حتى یردا على الحوض )) (12) و نیز فرمود : (( ائلا ان مثل ائهل بیتى فیکم مثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها غرق )) (13) و نیز بارها خطاب به على بن ابى طالب ( ع ) فرمود : (( انت ولى کل موئمن بعدى )) (14) و نیز دهها حدیث دیگرى که مجال اشاره به آنها نیست .

    (15) امامت وبرهان لطف تبیین فلسفه صفات امام (ع) الف- عینیت مقام امامت و صفات امام: چنان که گفتیم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودى برترین مقام‏را دارد و امامت و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمه‏مى‏گیرند و چون کمالات وجودى یک امر خارجى و عینى است، انتخاب وانتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشى نخواهد داشت.

    این نکته راحضرت رضا (ع) در ضمن روایت‏شماره 518 مطرح مى‏کند و در همین حدیث‏مقام امامت را بالاتر از آن مى‏داند که مردم بتوانند با نصب انتخاب‏خود تحقق بخشند بلکه تنها وظیفه مردم، معرفت اولیا مى‏باشد.

    چند نکته: 1- امام را باید خداوند معرفى و منصوب کند نه مردم، چون در سیرصعود وجود مقامات بالا مى‏توانند مقامات پایین را بشناسند امامقامات پایین قدرت احاطه بر مقامات بالا را ندارند پس باید امام ازطرف خداى تعالى معرفى و منصوب گردد نه از طرف مردم.

    و گر نه‏مردم یا دچار اشتباه شده، و غیر امام را بجاى امام برمى گزینند;در حالى که مقام امامت، جز در شان و شایستگى آن فرد برترى که‏داراى درجه وجودى امام است نبوده، و دیگران که مراتب ناقصتر وپایینترى از نظر کمالات وجودى قرار دارند، دستشان از آن مقام کوتاه‏است که: «لا ینال عهدى الظالمین‏».

    چنان که حضرت رضا (ع) نیز بر این موضوع که دیگران نمى‏توانند در جاى‏امام قرار گیرند، تاکید فرموده‏اند.

    و یا اصولا به انکار اصل‏امامت مى‏پردازند.

    زیرا امام نیز همانند پیامبر ظاهرا انسان است ومردم دلیلى ندارند که وجود حقیقت‏برترى در فرد بخصوصى را باورکنندو لذا باید امام را نبى اکرم یا امام قبلى معرفى کند، تا مردم‏دچار اشتباه و انکار نشوند.

    2- مقام امامت‏یک مقام اعطائى است، نه کسبى انسان که «کون جامع‏»است.

    و همه درجات وجود، در قلمرو هستى او، بالقوه قابل تحقق است،به برخى از این درجات، نا خواسته و به صورت غیر ارادى نایل مى‏شودهمانند عبور از مراحل نبات و حیوان.

    اما نیل به برخى درجات بالاتردر گرو ریاضت و تلاش و خودسازى است، که بدون تلاش و مجاهده «ولادت‏ثانوى‏» و تحول از مراحل جهان مادى به مقامات جهان مجردات‏امکان‏پذیر نیست.

    جز در مورد «محبوبان‏» و «مجذوبان سالک‏» که‏سیر آنان نه بر اساس ریاضت و مجاهده، بلکه نتیجه عنایت و جذبه‏الهى است.

    و انبیا و اولیا از محبوبان‏اند.

    امام رضا علیه السلام براین نکته تاکید داشته و ائمه را به خاطر همین تفضل الهى، محسودمردم جاهل مى‏دانند.

    3- در بر اساس همین تفسیر و تبیین مقام امامت، همچون نبوت، مرهون‏سن و سال افراد نیست، زیرا مبناى رشد امام امداد غیبى و عنایت وجذبه الهى، است، نه رشد ظاهرى و داشتن سن و سال.

    این نکته را نیزحضرت رضا (ع) بیان فرموده‏اند.

    و روایات متعددى داریم که روح وقلب و بدن ائمه با دیگران فرق داشته 44 و حمل و تولد آنان نیزغیر عادى است.

    ب- امام پیوسته مورد امداد و الهام غیبى است این امداد و الهام‏نیز نتیجه تعالى وجودى امام است.

    چه امام نیز همانند نبى ازدرجه وجودى خاصى برخوردار است که آن درجه نسبت‏به دیگران غیر عادى‏و در حد اعجاز است، و لذا آثار آن نیز چنان که گذشت در حد اعجازاست که یکى از آثار آن همین علم خارق العاده امام است.

    اینک به عنوان نتایج این اصل، به چند نکته مهم اشاره مى‏کنیم که‏در احادیث و اخبار نیز برآنها تاکید شده‏است: 1- امامت‏باطن نبوت است و با نبوت از یک سرچشمه آب مى‏خورند.

    چنان که حضرت رضا (ع) این نکته را بیان داشته و تنها فرق نبى و امام‏را در آن مى‏داند که نبى ملک را دیده و سخن او را مى‏شنود اما امام‏کلام ملک را مى‏شنود ولى او را نمى‏بیند.

    و بر اساس این تفاوت،ائمه را «محدث‏» و «مفهم‏» نامیده‏اند.

    2- از آنجا که امام، از نظر کمالات وجودى، تالى مرتبه نبى نبوده وامامت، با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد، پس امام وارث به حق‏علوم و کتب انبیا است چنان که حضرت رضا (ع)، ائمه را برگزیدگان‏الهى و وارثان کتاب حق معرفى مى‏کند; و امام از همه کتب‏آسمانى به هر زبانى که نازل شده باشند، آگاه است.

    چنان که حضرت‏موسى بن جعفر بر این نکته تصریح فرموده‏اند.

    3- از این وراثت، در لسان احادیث و اخبار تعبیرهاى گوناگونى داریم‏از قبیل اینکه: -ائمه، راسخان در علم و عالمان به تاویل آیات قرآن‏اند.

    و اصول‏مبناى بطنهاى متعدد قرآن همین تفاوت درجات وجودى انسانهاست که هرکسى بر اساس درجه کمال و تجردش، به درک حقایق قرآنى نایل‏مى‏شود.

    خازن علم الهى و مترجمان وحى‏اند.

    ائمه شریک نبى اکرم‏اند، علیهم الصلوه و السلام.

    علایم و آیات انبیاى سلف، نزد ائمه‏اند، از قبیل الواح و عصاى‏موسى، خاتم سلیمان، پیراهن یوسف، سلاح نبى اکرم (ص) ، و نامه‏هاى مهرشده و صحیفه و جامعه و غیره که رمزى از وراثت علم و اقتدارانبیا علیهم السلام.

    - انتقال روح قدسى «روح القدس‏» از نبى به امام، چنان که امام‏صادق (ع) مى‏فرماید: «روحى که به پیامبر اسلام نازل مى‏شد، به آسمان باز نگشته، بلکه باما امامان باقى مانده است.» 4- چون علم امام، علمى لدنى و نتیجه الهام است، داراى خصوصیات‏زیر مى‏باشد: - امام برترین عالم عصر خویش است، زیرا علم وى از آثار وجود اوست‏که آن وجود، برترین درجه وجود، در آن عصر است.

    علم ائمه،علمى مستمر است، که هر لحظه از منبع نامتناهى یعنى الهام الهى قوت‏گرفته و افزایش مى‏یابد.

    حضرت موسى بن جعفر (ع) امام هفتم‏مى‏فرمایند: علم امام سه جهت دارد: گذشته، آینده، حادث، ومى‏فرمایند که نوع سوم یعنى «حادث‏» محصول الهام بر دل امام وابلاغ بر گوش او حاصل مى‏شود که برترین نوع علم ائمه، همین است امایادآور مى‏شوند که پیامبرى پس از نبى اکرم اسلام (ص) نخواهد آمدیعنى، امام را نباید پیغمبر دانست.

    امام هرگاه بخواهد چیزى‏را بداند، خداوند تعلیمش مى‏دهد.

    امامان اگر افراد صالح ورازدار و در واقع افرادى متناسب با درجه وجودى خودشان مى‏یافتند،از همه چیز خبر مى‏دادند.

    1 -علم ائمه، یگانه علم مبرا از خطا وخلاف است.

    ج- امام حاکم و ناظر بر همه حوادث جهان و رفتار انسان‏هاست.

    بنابراین وحدت وجود و مراتب تشکیکى آن، چنان که گذشت، امام به‏دلیل بهره‏مندى از بالاترین درجه هستى، در راس هرم امکان قرار داردکه نتیجه آن مسائل زیر است: 1- حاکمیت تکوینى امام بر جهان‏ممکنات.

    2- اشراف و نظارت بر جریان حوادث، از جمله بر رفتارانسانها; چنان که در روایات آمده که تمامى اعمال انسانها برنبى‏اکرم (ص) و ائمه (ع) عرضه مى‏شود.

    د- امام داراى صفت عصمت‏بوده و در عالیترین درجه از فضیلت و تقوى است.

    ائمه به دلیل درجه متعالى وجودى، از آثار متعالى آن درجه‏برخوردارند از جمله این آثار، دورى از خطا و گناه است.

    زیرا گناه‏و خطا معلول جهل و نقصان است و امام از جهل و نقصان برى است.

    کسى که نه جاهل است و نه دچار نقص و ضعف، چگونه دچار خطا و لغزش‏مى‏گردد.

    از طرف دیگر، مهمترین عامل خطا در انسان، هوى وهوس و شهوت‏و غضب است اما، از آنجا که مراتب عالى وجود، اسیر و مقید مراتب‏پائین‏تر از خود واقع نمى‏شوند، پس امام که در قله هرم هستى‏قراردارد، هرگز توجهى به جاه و مال و زر و زیور دنیوى نخواهدداشت.

    نبى اکرم (ص) نیز عینا به همین دلیل، توجهى به دنیا نداشت.زیرا آنان به دنبال مطلوب و محبوبى هستند که در زمین و آسمان‏نمى‏گنجد، و دنیا و آخرت در برابر او جوى نیرزد; از این تحلیل به‏این نتایج مى‏توان دست‏یافت: 1- امام از خطا و گناه معصوم است.

    2 - رهبریت مصون از خطا وانحراف و در انحصار امام بوده، و پیروى، از غیرمعصوم، با وجودمعصوم، خلاف عقل و منطق مى‏باشد و لذا حضرت رضا (ع) ائمه را نجوم وعلامات هدایت مطرح شده در قرآن مى‏داند.

    3- اطاعت رهبر معصوم ازدیدگاه عقل و شرع واجب و ضرورى است، چنان که حضرت موسى‏بن‏جعفر وحضرت رضا (ع) تصریح فرموده‏اند.

    4- با احتمال وجود رهبریت‏معصوم، به حکم عقل و شرع، تحقیق جستجو براى درک و شناخت او واجب ولازم است.

    5- با قصور در معرفت امام و تفویض و تسلیم به امام‏معصوم، اعمال انسان به دلیل اهمال در یک وظیفه بنیادى، ارزش‏نداشته و مقبول نخواهد بود.

    6- پایدارى و استقامت در ولایت‏واجب و لازم است و انسان هرگز از ولایت‏بى‏نیاز نیست.

    هـ - امام مى‏تواند مصدر اعجاز و کرامت‏باشد چنان که در بحث مربوط به مبانى‏صفات ائمه بیان شد، فاعلیت الهى یعنى قدرت بر ایجاد ماهیات معدوم،و اعدام ماهیات موجود و تصرف در جهان هستى و ماده عالم، در شان‏درجات پائین وجود، همانند جماد و نبات و حیوان یست‏بلکه درانحصار موجودات فوق ماده، یعنى موجودات مفارق و مجرد است.

    انسان نیز بر اساس مسئله «کون جامع‏» وقتى در تعالى وجودى به‏مقام تجرد دست‏یابد در واقع، به مقام «کن‏» نایل آمده استعداد وشایستگى فاعلیت الهى را بدست مى‏آورد و از آنجا که امام درعالیترین مرحله وجود قراردارد، طبعا فاعلیت الهى در شان اوست، وچنان که علمش درحد اعجاز بود، قدرتش نیز در حد اعجاز است و این‏است فلسفه اعجاز و کرامت علمى و عملى و حسى و معنوى امام.

    نتیجه آن که: 1- امام به عنوان یک انسان کامل، خلیفه خدا در زمین، و مظهر اسم‏جامع «الله‏» است که مستجمع جمیع صفات جمالیه و جلالیه حق است.

    از این حقیقت در لسان احادیث و اخبار بدین‏گونه تعبیر شده که ائمه‏بیشترین بهره از «اسم اعظم‏» یا اینکه ائمه حامل آیات‏و سلاح انبیایند، که رمزیست از قدرت و علم الهى آنان.

    2- ظهور انواع اعجاز و کرامت از امام کاملا مطابق با عقل و منطق‏است.

    چنان‏که به امر امام هفتم حضرت موسى‏بن جعفر (ع) درخت‏به حرکت‏آمد، و عصا در دست امام محمد تقى (ع) سخن گفت; چنان که ازحضرت رضا (ع) اعجاز ید بیضا، و شفاى بیمار و تصرف در ماده‏جهان، و پاسخ به مسائل علمى و غیب‏گوئى ثبت و نقل شده‏است.

    در این جا، جهت مزید فایده، سه نکته را بررسى و در باره آن بحث‏مى‏کنیم: نکته اول- پیوند و رابطه علم و قدرت چنان که در تحلیل فلسفى‏صفات ائمه بیان گردید، علم و قدرت خارق العاده، هر دو، از یک اصل‏سرچشمه مى‏گیرند، که همان برترى درجه وجود است.

    اما نکته جالبى که در لسان احادیث و اخبار بر آن تاکید شده، آن‏است که علم بر قدرت تقدم دارد یعنى، پایه واساس قدرت، علم و آگاهى‏است چنان که در ضمن روایتى حضرت امام موسى‏بن جعفر علیهماالسلام‏مى‏فرمایند نبى اکرم صلوات الله علیه و آله از انبیاى گذشته (ع) اعلم‏بود و ما وارث علومى هستیم که ما را بر کارهایى توانایى بخشیده که‏انبیاى سلف بر آن کارها قدرت نداشتند.

    ما وارث کتابى هستیم که‏تبیان و بیانگر همه چیز است و ما را بر همه چیز چنان که در قرآن مجید نیز باین نکته اشاره شده است.

    به نظر نگارنده، از دیدگاه اصول فلسفه اسلامى، این نکته ظریف، بدین‏گونه‏قابل تحلیل و تبیین است که چنان که در بحث صفات حق‏تعالى مطرح شده‏است، علم حق تعالى، علم فعلى است نه انفعالى; یعنى برخلاف علم ما که‏از موجودات جهان بدست مى‏آید، علم خداوند انعکاس و تصویرى حاصل ازپدیده‏هاى جهان نیست، بلکه علم او مبداء و منشا پدیده‏هاى جهان‏است.

    به عبارت دیگر، علم ما، انفعال و تاثرى از پدیده‏هاى عالم‏است، در صورتى که علم حق تعالى مبدا و مؤثر در پیدایش پدیده‏هامى‏باشد.

    در نتیجه علم ما مطابق با پدیده‏ها است اما پیدایش‏پدیده‏هاى عالم، برابر علم خداست.

    جهان از علم خدا سرچشمه گرفته وموجودات عالم بر اساس معلومات الهى پدیدار مى‏شوند و به اصطلاح او،فاعل بالعنایه است.

    بنابراین، چون امام، از نظر درجه وجودى،نزدیکترین وجود عصر خود به حق تعالى است و لذا وجود و آثار وجودش‏جنبه الهى دارد و از اینجاست که علمش نیز همانند علم خدا، یک علم‏فعلى است، نه انفعالى و عین قدرت و اراده است; چنان که در حضرت حق‏چنین است.

    و این است مبنا و رمز ارتباط قدرت به علم کتاب درلسان احادیث و اخبار.

    نکته دوم- علم و قدرت خارق العاده ائمه و مظلومیت آنان جاى سئوال‏است که ائمه با این همه علم و قدرت، که حتى زمان مرگ خویش رامى‏دانند و اصولا مرگشان به انتخاب خودشان است، چرا دست‏به کارى‏مى‏زنند که به شکست و احیانا مرگ خودشان مى‏انجامد؟

    در پاسخ این‏سئوال باید گفت، چنانکه بیان شد، علم امام نزدیکترین علم به علم‏حق تعالى است و علم حق اساس و پایه قضا و قدر است، پس علم ائمه،علم به قضا و قدر الهى است و اقدامشان، حرکت در جهت و مطابق این‏قضا و قدر است.

    تا تکلیف شرع انجام پذیرد و فتنه و آزمون انسانهاتحقق یابد.وگرنه هر امامى اگر بخواهد مى‏تواند نظام جور را برانداخته و به‏دست نابودى سپارد.

    نکته سوم- استثنا در علم و قدرت امام ممکن است در ضمن احادیث و اخبار به مواردى برخورد کنیم که امام ازچیزى خبر نداشته باشد یا بر چیزى توانا نباشد، یا خودشان ازنداشتن علم و ناتوانى خود سخن گویند، مانند روایت 659; این مواردرا با مبانى زیر مى‏توان تفسیر کرد: 1 - حرکت و جریان، در جهت و مطابقت قضا و قدر الهى 2- استناد به جنبه بشریت و تقید وجودى آن بزرگواران، چنان که‏قیصرى موارد عدم اجابت دعاى نبى اکرم (ص) و خلیفه حق را با این‏مبنا تفسیر مى‏کند; 3- تقیه و رعایت ظرفیت مخاطبان و حاضران مجلس.

    و- امام واحد دهر است و یگانه زمان چون امام در راءس مخروط عالم‏هستى است و بالاترین درجه وجود در عصر خویش و واسطه بلافصل فیض‏حق‏تعالى است، باید از صفات کمالیه‏اى که در شان این مرتبه است‏بهره‏مند باشد.

    از جمله این صفات، «وحدت‏» و یگانگى است.

    یعنى،امام هر عصرى یگانه آن دهر است و جز او امام دیگرى امکان‏وجود ندارد.

    نتیجه آنکه: 1 - در هر عصر و دورانى بیش از یک امام وجود نخواهد داشت.

    چنان که‏حضرت رضا (ع) نیز بر این نکته تاکید فرموده‏اند.

    2- امام بعدى،در آخرین لحظات زندگى امام قبلى به اوصاف و علم او متصف‏مى‏گردد.

    3- چنان که حضرت رضا (ع) بیان داشته‏اند، هر امامى بایدامام بعد از خود را معرفى نموده و با انتقال امامت، به اداى امانت‏بپردازد.

    4- هر امامى هر چند که در کنار امام قبلى نباشد، ازلحظه مرگ امام قبلى آگاه شده، و انتقال امامت را به خود، باالهام الهى، و با پیدایش و احساس حالت جدیدى در وجود خود، درک‏مى‏کند.

    ز- جهان هستى هرگز بى‏امام نخواهد بود این موضوع که‏روى زمین، از حجت‏حق خالى نخواهد ماند، بر این اساس استوار است که‏وجود امام از طرفى واسطه ضرورى فیض حق در جهان هستى است و لذامادامى که جهان هستى وجود داشته باشد، وجود امام ضرورى و حتمى‏خواهد بود.

    از طرف دیگر، بر اساس نیاز انسانها به هدایت آسمانى،امام مشعل فروزان هدایت و امین و حافظ وحى الهى و مرجع تفسیر وتاویل کتاب آسمانى است از این روى تا انسان وجود داشته باشد،امام نیز وجود خواهد داشت; و لذا در معارف ما آمده است که آخرین‏فرد در جهان هستى امام خواهد بود و اگر در دنیا جز دو نفر باقى‏نمانند، یکى از آن دو و حضرت رضا (ع)مى‏فرمایند: زمین بى‏حجت‏خدا ویران مى‏شود.

    زیرا که عالم هستى‏بى‏امداد و فیض الهى، جز عدم، سرنوشتى ندارد علاوه بر مبناى مذکور،ضرورت وجود امام را با مبانى زیر نیز مى‏توان تبیین نمود.

    1 - حقیقت وحى الهى، معانى کلى و بسیطى است که اذهان معمولى، ظرفیت‏درک و تحمل آن را ندارد، و چون قرآن کتاب همیشه وجود داشته باشد;و این مخاطب حقیقى که قلب و روحش بستر و جایگاه وحى است، بعد ازپیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، جز ائمه نمى‏تواند باشد.چنانکه امام صادق (ع) نیز این نکته را بیان فرموده‏اند.

    2- فیض و الهام الهى همیشگى است.

    پس در هر عصرى باید فردى که‏شایسته این فیض و الهام و لایق نزول ملائکه و روح باشد، وجود داشته‏باشد; چنانکه ائمه با موضوع دوام و ادامه وجود شب قدر، پس ازنبى اکرم (ص) به دوام و استمرار امامت استدلال کرده‏اند.

    3- با امام حجت‏خداوند بر خلق اقامه مى‏گردد.

    چنانکه حضرت موسى‏بن‏جعفر و حضرت رضا علیهم السلام تصریح فرموده‏اند.

    4- ائمه شهداى حقند بر خلق; از لحاظ الگو وسرمشق بودن.

    نظارت بر اعمال و شهادت در قیامت.

    ح- اطاعت امام سعادت و مخالفت‏با وى مایه بدبختى است با اوصافى که براى امام‏بیان شد، بدیهى است که پیروى از چنین شخصیتى سعادت دنیوى و اخروى‏انسان را تضمین نموده، مخالفت‏با او مایه گمراهى و بدبختى خواهدشد.

    ائمه ارکان عالم هستى و یگانه عامل نجات بشرند.

    و لذا مدعیات دروغین امامت را خلافت الهى و منکران این منصب خدائى و هرکسى که این مدعیان و منکران را مسلمان بداند، همگى اهل‏عذابند.

    - و بگفته رسول اکرم (ص) مرگ، بى‏معرفت امام، مرگ‏جاهلیت و گمراهى است.

    ط- شناخت و پیروى امام، لازمه استعداد و شایستگى ویژه‏اى است.

    در لسان اخبار آمده است که!

    حدیث آل محمد (ص) صعب و مستصعب (دشوارو دیریاب) است که آن را جز پیامبر مرسل یا ملک مقرب، یا مؤمنى که‏دلش آزمون ایمان داده باشد، نمى‏تواند باور و تحمل کند.

    و این‏نکته ناشى از آن اصل است که شناخت مقام امامت، مستلزم تعالى وکمال وجودى متناسب با این مقام ارجمند است; و لذا هر کسى را نرسدکه سر بر آستان جانان ساید.

    که آینه و کاسه محدود انسانهاى‏معمولى تاب و گنجایش خورشید درخشان و بحر بى‏پایان امامت را ندارد.

    از این جاست که امامان معصوم ما (ع) اقرار به ولایت را نیز.

    همچون‏اقرار به توحید، به عالم ذره ارتباط مى‏دهند 100 و نیز ارواح‏شیعیان و پیروان ولایت را با خودشان، از یک مایه و طینت‏مى‏دانند 101 که همگى نشانه آن است که براى معرفت آنان، صفاى‏باطن و ظرفیت و استعداد ویژه‏اى لازم است که آن پاکان جان جهان وجان جان‏اند; اگرچه بظاهر همچون دگران، یک انسانند.

    اهل بیت و امامت گرامى‏ترین مردم نزد خدا پرهیزکارترین آنهاست،منافاتى ندارد.توضیح این که برترى دادن خداوند به این خاندان کاشف از فضیلت آنان و شایستگى ایشان براى چنین برتر شمردن است و هم این که آنان در بالاترین درجات تقوایند.و بحق اعمالشان با این نتیجه گیرى هماهنگى دارد،و شها د تهاى پیامبر در مورد آنان این شایستگى را آشکار مى‏کند.

    در تاریخ نبوت وجود بندگان عالیقدر در میان خاندان پیامبر مطلب تازه‏اى نبوده است.قرآن ما را آگاه مى‏سازد که نبوتهاى پیشین در همین راستا حرکت کرده‏اند،آن جا که خداوند،خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى بخشید،و آنگاه که خداوند،هارون را در رسالت برادرش موسى شریک ساخت و خداوند دعاى زکریا را مستجاب کرد و به او،جانشینى مرحمت فرمود تا وارث او و وارث خاندان یعقوب باشد.

    على بن ابى طالب و همسرش فاطمه زهرا و فرزندانش حسن و حسین (ع) اعضاى این خاندان گرامى هستند.

    آنچه در این مورد،شایسته اعتماد است،همان احادیثى است که از پیامبر خدا روایت شده است و در آنها ذکر«آل محمد»یا«اهل بیت او»و یا«عترت او»آمده است.در این جا مقصود از همه این عبارات یک چیز است.روایتهاى صریحى را که از پیامبر (ص) در این باره نقل شده است مى‏توان به دو دسته تقسیم کرد: (1) احادیثى که در بردارنده اوصاف این خانواده گرامى است،و ما به وسیله آن اوصاف مى‏توانیم از کلمه«آل محمد»خروج افرادى را که داراى آن اوصاف نیستند،و هم ورود کسانى را که متصف به آن اوصافند،در آن مفهوم بشناسیم.

    (2) احادیثى که متضمن گواهیى است که بروشنى دلالت دارند بر این که اشخاص معینى در زمره«آل محمد»یا«اهل بیت محمد»و یا«عترت او»یند.

    احادیث بیانگر اوصاف‏[اهل البیت‏] از جمله روایتهاى صریح نبوى که بیانگر اوصاف است،احادیث ذیل است: از جابر بن عبد الله نقل شده است که رسول خدا فرمود:«اى مردم!من در میان شما،چیزهایى را بر جاى گذاشتم،اگر آنها را بپذیرید،هرگز گمراه نخواهید شد:کتاب خدا،و عترتم،خاندانم» (1) .

    و از زید بن ارقم است که رسول خدا فرمود:«براستى که در میان شما چیزهایى بر جاى گذاشتم که اگر بدانها چنگ زنید،هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد:کتاب خداـرشته کشیده شده میان آسمان و زمینـو عترتم،خاندانم؛و آن دو هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا کنار حوض‏[کوثر]به سوى من باز گردند.پس مواظب باشید،بعد از من‏چگونه درباره آن دو جاى مرا خواهید گرفت» (2) .

    و از زید بن ثابت است که پیامبر خدا گفت:«من پس از خود در میان شما دو جانشین مى‏گذارم :کتاب خداـرشته امتداد یافته بین آسمان و زمین (یا ما بین آسمان تا زمین) ـو عترتم،اهل بیتم و آن دو هرگز جدا نگردند تا کنار حوض‏[کوثر]به سوى من باز گردند» (3) .

    و از زید بن ارقم است که رسول خدا در روز غدیر خم فرمود:«گویا من‏[به لقاء الله‏]دعوت شدم و اجابت کردم‏[کنایه از این که:پس از رحلتم از دنیا]در میان شما دو شئ گرانقدر گذاشته‏امـیکى از آنها بزرگتر از دیگرى است:کتاب خداى بزرگ و عترتم.پس مواظب باشید که چگونه نسبت به آنها جاى مرا پر خواهید کرد،چه آنها هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض‏[کوثر]بر من باز گردند.»و بعد فرمود:«براستى که خداى بزرگ صاحب اختیار من است،و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم.»آن گاه دست على را گرفت و گفت:«هر که را من صاحب اختیارم،این‏[على‏]صاحب اختیار اوست.پروردگارا دوست بدار هر کس او را دوست بدارد و دشمن بدار هر آن کس را که با او دشمنى کند» (4) .

    البته این احادیث و بسیارى از احادیث مشابه آنها دلالت دارند بر این که اهل بیت پیامبر منحصر به کسانى هستند که به فراوانى از صفات زیر برخوردارند: (1) آنان عترت پیامبرند،و عترت مرد،نزدیکترین خویشاوندان او از گذشتگان و باقى ماندگان خاندان و نسل اوست.و به این ترتیب از محدوده اهل بیت پیامبر،زنان و یاران پیامبر و اصحاب غیر هاشمى خارج مى‏شوند (5) .

    (2) آنان در بالاترین درجات تقوا و شایستگى‏اند،زیرا که ایشان از قرآن جدایى ناپذیرند،در صورتى که ناپرهیزکاران در جهت خلاف قرآنند.و از آن رو هاشمیان گناهکار که از خدا نافرمانى مى‏کنند و هم به طریق اولى گناهکاران غیر هاشمى از شمار اینان خارج مى‏شوند.

    (3) آنان در بالاترین درجات از بینش دینى و داناترین مردم به زبان قرآنى‏اند هاشمیانى که نادانند و از بینش دینى محدودى برخوردارندـهر چند شرف خویشاوندى پیامبر (ص) را دارندـاز فرزندان معنوى او نیستند،زیرا شخص نادان و آن که بینش محدودى داردـدانسته یا ندانستهـدر معرض مخالفت با قرآن است.و هیچ گونه ضمانتى براى موافقت در گفتار و رفتار او با قرآن وجود ندارد.تبعیت مردم از مثل او و پیروى اوـگاهىـمنجر به مخالفت با کتاب خدا خواهد شد.

    (4) موافقت بعضى از خاندان پیامبر با بعضى ضرورى است تا بتوانند با قرآن متفق شوند،چه،به یقین یک طرف از آن دو گروه که آموزشهاى آنها با هم متناقض است،بر خطایند.زیرا که دو گروه بر حق،با یکدیگر تضادى ندارند.و چه بسا که همگى بر خطایند،زیرا خطا همانطورى که بار است،تناقض دارد،ممکن است با خطاى دیگر هم متناقض باشد.حال اگر تعلیمات گروهى از دانشمندان با هم در تناقض باشند،امکان ندارد که همه آنان موافق با قرآن باشند!

کلمات کلیدی: اثبات - امامت - لزوم

چکیده پناهگاه در مسائل اصولی، منطق و خرد است. اصولاً پناهگاه بشر در مسائل اصولی و اساسی، عقل و خرد است پیروی از هر مقامی ولو هر اندازه بزرگ باشد اگر توأم با منطق و استدلال نگردد از نظر اسلام بی‌ارزش است. دانشمند بزرگ شیعه مرحوم علامه حلی صریحاً از عموم علمای اسلام نقل می‌نماید که تقلید و پیروی از قول دیگران در مسائل اصولی که راه درک و فهم آن برای همه باز است، حرام است و هر فردی ...

در بحث‏ حکومت اسلامی از دیدگاه علمای شیعه پژوهشگر در برابر سه جریان فکری متفاوت قرار خواهد گرفت که تا به امروز یعنی پس از گذشت دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی هر یک در راه مشخص خود حرکت نموده‏اند.البته نباید گمان کرد که تقسیم بندی این جریانهای فکری به معنای تقسیم شدن نظریه پردازان روحانی حکومت اسلامی به سه دسته مشخص نیز هست زیرا در بستر متحول شرایط اجتماعی و سیاسی طبیعتا ...

بحث ما درباره نبوت است که به یک اعتبار دومین اصل و به اعتبار دیگر سومین اصل از اصول دین است . اصول دین به یک اعتبار عبارت است از توحید , نبوت و معاد , ولى از دیده شیعیان چون دو چیز دیگر هم جزء اصول دین است , گفته مى شود که اصول دین پنج است : توحید , عدل , نبوت , امامت و معاد . به هر حال نبوت یکى از ارکان اصول دین است . راجع به نبوت بحثهاى زیادى هست که ما عجالتا فهرست بحثها را آن ...

نظریه امامت در ترازوی نقد ارکان اصلی نظریه نظریه امامت، از ابتدای تکون تاکنون فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر نهاده و عالمان و متکلمان شیعه در طول تاریخ، قرائت‌های مختلفی از آن داشته‌اند. لکن یک قرائت خاص همواره رواج و شهرت بیشتری داشته و خصوصاً در عصر حاضر سطره خود را بر تلقی‌های دیگر گسترانده و شکل تفسیر رسمی را پیدا کرده است. ارکان این تلقی خاص به شرح زیر است: الف) وجود ...

با رحلت پيامبر اسلام که پيامبر خاتم نيز ‌بوده‌اند مسلماً براي هدايت و زعامت مسلمين مي‌بايد افرادي باشند که عهده‌دار اين مسئوليت بوده به کساني که به نيابت پيامبر رهبريت عمومي ديني و دنيايي مسلمين را از سلاله پيامير بر عهده دارند، امام مي‌گويند. امام

امامت برترى امامت بر نبوّت ناگزيرى از حجّت (نياز به رهبر الهى) حجّت، امامى است شناخته شده گاه حجّت در بيم و گمنامى به سر مى‌برد اگر امام نباشد زمين‌در هم فرورود فراخواندن هر امتى با امام وپيشواى آن شناخت امام شرايط امامت و ويژگيهاى ا

مقدمه: هدف از این مقاله، بررسی و تبیین ماهیت حقوقی انتقال اموال غیر مادی نظیر حق تألیف، سرقفلی، سهام شرکتها، امتیاز آب، برق و تلفن در مقابل عوض با در نظر گرفتن ماده 338 قانون مدنی در تعریف بیع است. با توجه به اهمیت این اموال و نیاز به روشن بودن قواعد حاکم بر این انتقالات در این مجال با بررسی تعریف بیع در حقوق ایران، فقه امامیه و حقوق مصر و اثبات عدم لزوم عین بودن مبیع، شمول بیع ...

بيان پيغمبر اکرم درباره ولايت خداي متعال در صفت پيغمبر گرامي خود مي فرمايد: لقد جاءکم رسول من انفسکم عزيز عليه ما عنتم حريص عليکم بالمومنين رئوف رحيم؛ پيامبري به سوي شما آمده که از خودتان مي باشد، گرفتاري و به سختي افتادن شما براي وي ناگوار است، او

مزد رسالتم مودّت و دوستی با نزدیکان من است. ...بگو: از شما بر این رسالت مزدی، جز محبت خویشاوندانم، نمی طلبم... شوری: 33 همه مفسران شیعه و بزرگانی از اهل سنت معتقدند که منظور از ذوی القُربی نزدیکان پیامبر صلی الله علیه و آله است. نکته قابل توجه این که قرآن مجید در سوره شعراء و در پنج آیه (109 و 127 و 145 و 164 و 180) از قول حضرت نوح و هود و صالح و لوط و شعیب علیهم السلام نقل می ...

عصمت پیامبران و امامان دوازده گانه ، رکن رکین تفکر شیعه و از ضروریات این مذهب است . در تعریف عصمت بین عالمان شیعه اختلافاتی وجود دارد ، اما نوع ادله ای که برای اثبات ضرورت عصمت پیامبران و امامان می‌آورند ، ناخودآگاه آنان را به تعریف واحدی از عصمت می‌رساند که در آن ، مصونیت از هر گونه گناه ، خطا و لغزش(بزرگ یا کوچک، عمدی یا سهوی) و در تمام عرصه های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول