دانلود مقاله اخلاق نبوی و مدیریت

Word 131 KB 14473 23
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • معنی سیره
    ابتدا لغت سیره را معنی بکنم که تا این لغت را معنی نکنیم نمی توانیم سیره پیغمبر را تفسیر بکنیم .

    سیره در زبان عربی از ماده سیر است .

    سیر یعنی حرکت ، رفتن ، راه رفتن سیره یعنی نوع راه رفتن .

    سیره بر وزن فعله است و فعله در زبان عربی دلالت می کند بر نوع .

    مثلا جلسه یعنی سبک و نوع نشستن ، و این نکته دقیقی است .

    سیر یعنی رفتن ، رفتار ، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار .

    آنچه مهم است شناختن سبک رفتار پیغمبر است .

    آنها که سیره نوشته اند رفتار پیغمبر را نوشته اند .

    این کتابهایی که ما به نام سیره داریم سیر است نه سیره .

    مثلا سیره حلبیه سیر است نه سیره ، اسمش سیره هست ولی واقعش سیر است .

    رفتار پیغمبر نوشته شده است نه سبک پیغمبر در رفتار ، نه اسلوب رفتار پیغمبر ، نه متد پیغمبر.
    سبک شناسی
    مسئله متد خیلی مهم است .

    مثلا در باب شعر ، رودکی را می گوئیم شاعر ، سنائی را هم می گوئیم شاعر ، مولوی را هم می گوئیم شاعر ، فردوسی را هم می گوئیم شاعر ، صائب را هم می گوئیم شاعر ، حافظ را هم می گوئیم شاعر .

    برای یک آدمی که وارد سبک شعر نباشد همه شعر است .

    می گوید شعر ، شعر است دیگر ، شعر که فرق نمی کند ولی یک آدم وارد می فهمد که شعر سبکهای مختلف دارد ، شعر به سبک هندی داریم ، شعر به سبک خراسان داریم ، شعر مثلا به سبک عرفان داریم، و سبکهای دیگر در شعر شناسی آنچه مهم است سبک شناسی است که ملک الشعرای بهار کتابی در سبک شناسی نوشته است .

    حتی در نثر هم سبک شناسی هست و اختصاص به شعر ندارد .

    سبک شناسی غیر از شعر شناسی و غیر از ...


    خواجه نصیرالدین یک عالم است .

    ولی یک آدم وارد می داند که میان سبک و متد و روش این عالمها از زمین تا آسمان تفاوت است .

    یک عالم سبکش سبک استدلالی و قیاسی است یعنی در همه مسائل از منطق ارسطوئی پیروی می کند .

    اگر طب را در اختیار او قرار بدهی طب را می خواهد با منطق ارسطوئی به دست بیاورد ، اگر فقه را هم به او بدهی می خواهد با منطق ارسطوئی استدلال بکند ، اگر ادبیات و نحو و صرف را هم در اختیارش قرار بدهی منطق ارسطوئی را در آن به کار می برد ، سبکش اینگونه است .
    یکی دیگر سبکش سبک تجربی است ، مثل بسیاری از علمای جدید .

    می گویند فرق سبک ابوریحان بیرونی و سبک بوعلی سینا این است که سبک بوعلی سینا منطقی ارسطوئی است ولی سبک ابوریحان بیرونی بیشتر حسی و تجربی بوده است، با اینکه اینها معاصر هم و هر دو هم نابغه هستند .

    یک نفر سبکش عقلی است دیگری سبکش نقلی است .

    بعضی اصلا سبک عقلی هیچ ندارند ، در همه مسائل اعتمادشان فقط به منقولات است ، غیر از منقولات دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارند .

    مثلا مرحوم مجلسی اگر طب هم بخواهد بنویسد می خواهد طبی بنویسد براساس منقولات ، و چون تکیه اش روی منقولات است خیلی اهمیت هم نمی دهد به صحیح و [ سقیمش ] یا لااقل در کتابهایش همه را جمع می کند.

    اگر می خواهد در سعد و نحس ایام هم بنویسد باز به منقولات استناد می کند .

    یکی سبکش منقول است یکی سبکش معقول است ، یکی سبکش حسی است ، یکی سبکش استدلالی است ، یکی سبکش مثلا به قول امروزیها دیالکتیکی است یعنی اشیاء را در جریان و حرکت می بیند یکی سبکش استاتیک است یعنی اصلا حرکت را در نظام عالم دخالت نمی دهد .

    چندین سبک وجود دارد .
    حال می آییم در رفتارها .

    رفتارها نیز سبکهای مختلف دارد .

    سیره شناسی یعنی سبک شناسی .

    اولا یک کلیتی دارد : سلاطین عالم به طور کلی یک سبک و یک سیره و یک روش مخصوص به خود دارند با اختلافاتی که میان آنها هست .

    فلاسفه یک سبک مخصوص به خود دارند ، ریاضتکشها یک سبک مخصوص به خود دارند .

    پیغمبران به طور کلی یک سبک مخصوص به خود دارند و هر یک را که جدا در نظر بگیریم یک سبک مخصوص به خود دارد .

    مثلا : پیغمبر اکرم یک سبک مخصوص به خود دارد .

    در اینجا یک نکته دیگر را باید عرض بکنم این که عرض کردم در هنر سبکها مختلف است ، در شعر سبکها مختلف است ، در تفکر سبکها مختلف است ، در عمل سبکها مختلف است این برای آدمهایی است که سبک داشته باشند.

    حال می آییم در رفتارها .

    در اینجا یک نکته دیگر را باید عرض بکنم این که عرض کردم در هنر سبکها مختلف است ، در شعر سبکها مختلف است ، در تفکر سبکها مختلف است ، در عمل سبکها مختلف است این برای آدمهایی است که سبک داشته باشند.

    اکثریت مردم اصلا سبک ندارند .

    خیلی افراد که شعر می گویند اصلا سبک ندارند ، سبک سرش نمی شود .

    خیلی از این هنرمندها ( شاید این کوبیستها اینطور باشند ) اساسا سبک سرشان نمی شود .

    خیلی از مردم در تفکرشان اصلا سبک و منطق ندارند ، یک دفعه به نقل استناد می کند یک دفعه به عقل استناد می کند ، یک دفعه حسی می شود ، یک دفعه عقلی می شود .

    اینها مادون منطقند .

    من به مادون منطق ها کار ندارم .

    در رفتار هم اکثریت قریب به اتفاق مردم سبک ندارند .

    به ما اگر بگویند سبکت را [ در رفتار ] بگو ، سیره خودت را بیان کن ، روشت را بیان کن ، تو در حل مشکلات زندگی [ چه روشی داری ؟

    پاسخی نداریم ] .

    هر کسی برای خودش در زندگی هدف دارد ، هدفش هر چه می خواهد باشد ، یکی هدفش عالی است ، یکی هدفش پست است ، یکی هدفش خداست ، یکی هدفش دنیاست .

    بالاخره انسانها هدف دارند .

    بعضی افراد برای هدف خودشان اصلا سبک ندارند، روش انتخاب نکرده اند ، روش سرشان نمی شود ، ولی قلیلی از مردم اینجورند و الا اکثریت مردم دون منطقند ، دون سبکند ، دون روشند ، به اصطلاح هرج و مرج بر اعمالشان حکمفرماست وهمج رعاع هستند.

    سیره پیغمبر یعنی سبک پیغمبر ، متودی که پیغمبر در عمل و در روش برای مقاصد خودش به کار می برد .

    بحث ما در مقاصد پیغمبر نیست ،مقاصد پیغمبر عجالتا برای ما محرز است .

    بحث ما در سبک پیغمبر است ، در روشی که پیغمبر به کار می برد برای هدف و مقصد خودش .

    مثلا: پیغمبر تبلیغ می کرد .

    روش تبلیغی پیغمبر چه روشی بود ؟

    سبک تبلیغی پیغمبر چه سبکی بود ؟

    پیغمبر در همان حال که مبلغ بود و اسلام را تبلیغ می کرد ، یک رهبر سیاسی بود برای جامعه خودش از وقتی که آمد به مدینه ، جامعه تشکیل داد ، حکومت تشکیل داد ، خودش رهبر جامعه بود .

    سبک و متود رهبری و پیغمبر در همان حال قاضی بود و میان مردم قضاوت می کرد .

    سبک قضاوتش چه سبکی بود ؟

    پیغمبر مثل همه مردم دیگر زندگی خانوادگی داشت، زنان متعدد داشت ، فرزندان داشت .

    سبک پیغمبر در " زن داری " چگونه بود ؟

    سبک پیغمبر در معاشرت با اصحاب و یاران و به اصطلاح مریدها چگونه بود ؟

    پیغمبر دشمنان سرسختی داشت .

    سبک و روش پیغمبر در رفتار با دشمنان چه بود ؟

    مدیریت پیغمبر در جامعه چه متودی بود ؟

    و دهها سبک دیگر در قسمتهای مختلف دیگر که اینها باید روشن بشود مفهوم مدیریت پسندیده است پیش از تشریح مطالب، نخست تعریفی از واژۀ مدیریت و معانی پیچیدۀ وابسته به آن ارائه گردد.

    در این مورد، شاید نخستین پرسشی که در بسیاری از نشست های آموزشی در حیطۀ مدیریت مطرح می شود، مربوط به چگونگی طبقه بندی کردن این مفهوم است.

    عده ای مدیریت را به جهت نیازش برای به کار گیری فراوان روش های ریاضی، آماری و اقتصادی، با عنوان شاخه ای از دانش می شناسند و برخی نیز آن را به سبب کاربرد شاخه های انسانی از جمله روان شناسی، جامعه شناسی و رفتار شناسی که استفاده از آنها در مدیریت اجتناب ناپذیر است، آن را در یکی از زیر بخش های مربوط به هنر یا شاخه ای از دانش اجتماعی دسته بندی می نمایند.

    حال آنکه به واقع مدیریت حاصل تلفیقی از هر دوی این بخش ها و تجلیگاهی برای نمایانی یکسان برای هر دوی این زمینه ها (دانش و هنر) می باشد.

    به طور کلی، پیچیدگی نظام های اجتماعی و یا هر گونه تشکلی که قسمتی از آن به واسطۀ تجمع نیروی انسانی شکل می گیرد، اداره کردن آنان را از همین سبب بسیار دشوار کرده است، خصوصاً اینکه لزوم تلفیق ماهوی فنون و روش های متنوع دانش با جنبه های گوناگون هنری نیز یکی از عوامل فراهم آورندۀ پیچیدگی مزبور می باشد.

    اما به واقع مدیریت‌چیست‌و‌وظایف‌یک‌مدیر‌شامل‌چه‌چیزهائی‌می‌‌شود؟

    به تعبیری ساده و خصوصاً در مورد نهادهای غیر دولتی، می توان مدیریت را کارکردن با نیروی انسانی (به صورت عام) و در کنار آنها برای دستیابی به اهداف و آرمان های آن سازمان و تمامی مشارکت کنندگان اش، تعریف نمود.

    منظور از نیروی انسانی، تمامی افراد وابسته به مؤسسۀ مورد نظر می باشند که به نحوی در فعالیت های آن سازمان مؤثر، دخیل یا شریک هستند.

    در مورد سازمان های غیر دولتی تمامی مشارکت کنندگان یک نهاد اجتماعی از افراد درون سازمانی گرفته تا تمامی کاربران خدمات ارائه شده توسط آن، جزئی از نیروی انسانی مذکور می باشند.

    نکتۀ قابل تعمق در مورد این تعریف، تأکید آن بر وجود انسانی مشارکت کنندگان به عنوان اصلی ترین بنیان یک سازمان غیر دولتی و اهمیت اهداف آنان در کنار و هم پایۀ اهداف و آرمان های سازمانی مجموعۀ مورد نظر است.

    در این مقاله به بررسی مدیریت پیامبر در جنگ و خانواده می پردازیم.

    «پژوهشى در مدیریت پیامبر اکرم(ص) در غزوه احزاب » زندگى رسول گرامى اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) سرشار از نکاتى است که اگر با نگاهى نو به آن توجه شود، بسیارى از خط مشى‏ها و سیاست‏هاى اصولى در حوزه‏هاى مختلف علمى، معرفتى، اجتماعى، سیاسى، دفاعى و...

    شناسایى خواهد شد.

    بررسى دقیق و همه جانبه ابعاد مختلف زندگى این بزرگان، مخصوصا با شیوه‏هاى جدید و بابهره‏ گیرى از آخرین دستاوردهاى علمى، از ضرورت‏هاى جوامع اسلامى است.

    یکى از حساس ‏ترین و سرنوشت ‏سازترین حوادث صدر اسلام، غزوه احزاب است.

    مورخان، این غزوه را بیشتر از آن جهت ‏با اهمیت مى‏دانند که آخرین صحنه تهاجم دشمن به نیروهاى اسلام و نقطه اوج اقدامات دفاعى مسلمین بود.

    اما آن‏چه کمتر در منابع تاریخى مورد توجه قرار گرفته، مدیریت این حادثه سرنوشت ‏ساز و مهم است.

    مدیریت پیامبر اکرم(ص) در جریان این غزوه ابعاد مختلفى دارد.

    در مقاله حاضر کوشش شده‏است، در حد امکان یکى از اقدامات مدیریتى پیامبراکرم(ص) در جریان یکى از تدابیر آن حضرت یعنى «حفرخندق‏» مورد بحث و بررسى قرار گیرد.

    البته مقاله حاضر به مدیریتى که رسول الله(ص) در جریان حفر خندق اعمال فرمودند محدود نمى‏شود، بلکه موضوع اداره و بهره‏گیرى کامل از این اقدام دفاعى هم مورد بحث قرار مى‏گیرد.

    طرح مسئله مسلمین پس از اطلاع از آغاز تهاجم قریش، حداکثر هشت روز فرصت داشتند تا نسبت ‏به انجام هرگونه اقدام تدافعى تصمیم‏گیرى کنند.

    تصمیم پیامبر(ص) به حفرخندق یکى از بهترین نمونه‏هاى تصمیم ‏گیرى شجاعانه است.

    خندقى به طول حداقل پنج کیلومتر با عرض تقریبى هفت تا ده متر و عمق حداقل سه ‏متر، مستلزم حجم عظیمى از خاکبردارى است، در حالى که تمام نیرویى که در اختیار پیامبر(ص)بود به سه هزار نفر نمى‏رسید.

    حال این سؤال مطرح است که چه مدیریتى اعمال شد که توانست با وجود همه محدودیت‏ها این اقدام کم نظیر را انجام دهد و به نتیجه مطلوب برساند؟

    تصویر اجمالى حادثه غزوه احزاب بنابر قول مشهور در شوال سال پنجم هجرى و در ناحیه شمال و غرب مدینه النبى واقع شد.

    قرآن مجید در چهار سوره و در قریب 22 آیه به مسائل مختلف این جنگ اشاره کرده ‏است.

    سپاه مشرکین از سه لشکر به ترتیب زیر تشکیل شده ‏بود: - لشکر قریش و هم‏ پیمانانش به رهبرى ابوسفیان بن حرب، که فرماندهانى چون خالدبن‏ولید، عکرمه بن ابوجهل، عمروعاص، صفوان‏بن امیه و عمروبن عبدود در آن شرکت داشتند.

    مجموعه نیروهاى تحت فرماندهى ابوسفیان - با احتساب بنى‏سلیم - 4700 نفر بودند که بیش از 300 اسب و 1500 شتر به همراه داشتند.

    این نیروها پس از نزدیک شدن به مدینه در محلى موسوم به «رومه‏» مستقر شدند.

    - لشکر غطفان و هم‏پیمانان آن‏ها از قبایل نجد، به فرماندهى «عیینه بن حصن فزارى‏» و مسعود بن رخیله و حارث بن عوف جمعا به استعداد 1800 نفر، که در نزدیکى «احد» اردو زدند و تعداد 300 اسب همراه این لشکر بود.

    - بنى اسد به فرماندهى طلیحه ‏بن خویلد اسدى، هم‏چنین یهودیان بنى‏نضیر که قریش را همراهى مى‏کردند و نقش آن‏ها بیشتر تقویت فکرى و روحى این حرکت نظامى بود.

    یهودیان بنى‏قریظه هم با شکستن پیمان، متحد احزاب محسوب مى‏شدند.

    اکثر مورخان تعداد نفرات احزاب را مجموعا ده هزار نفر گفته‏اند.

    اما این عدد به نظر اندکى اغراق‏آمیز مى‏رسد.

    احتمالا مجموع سپاه قریش و متحدانش از حدود 8000 نفر متجاوز نبوده‏است.

    امتیاز عمده سپاه احزاب که تا آن زمان در منطقه حجاز کم نظیر بود، برخوردارى از سواره نظامى با حداقل 600 اسب بود که برترى کامل آنان بر نیروهاى اسلام را تضمین مى‏کرد.

    به احتمال قریب به یقین، نگرانى عمده مسلمین از همین بخش سپاه احزاب بوده است.

    طبعا اولین اقدام مؤثر سپاه اسلام هم باید به نحوى طراحى مى‏شد که بتواند سواره نظام دشمن را زمین گیر و بى‏اثر کند.

    موقعیت مسلمانان بنا به روایت ابن اسحاق، تعداد نفرات سپاه اسلام در جریان غزوه خندق 3000 نفر بوده‏است.

    به نظر مى‏رسد که این قول اندکى خوش ‏بینانه وهمراه با اغراق باشد.

    احتمالا این رقم با احتساب نوجوانان و جوانان و هم‏ چنین همراهى کراهت ‏آمیز برخى از منافقین است.

    لازم به ذکر است که تعداد اسب‏هاى مسلمین در غزوه خندق سى و چند اسب بوده ‏است.

    بنا به گفته واقدى چهارروزپس از حرکت قریش از مکه، سواران خزاعه خبر حرکت احزاب را به پیامبراکرم(ص) رساندند.

    فاصله میان مکه و مدینه براى سپاهى که با ساز و برگ جنگى حرکت مى‏کرد، ده تا دوازده روز راه بوده‏است.

    بنابراین پیامبر اکرم(ص) و مسلمین تنها شش تا هشت روز براى اتخاذ هرگونه تدبیر و تصمیمى فرصت داشته ‏اند.

    وضعیت عمومى مدینه و روحیه مسلمین در هر اقدام اجتماعى، سیاسى و نظامى، علاوه بر رهبرى، باید به دو رکن دیگر توجه شود: - وضعیت و شرایط عمومى جامعه: شرایط ساختارى هر جامعه و نحوه ارتباط و مناسبات افراد و کانون‏هاى مختلف اجتماعى متناسب با شرایط هر جامعه، در روند تحولات اجتماعى نقش تعیین کننده‏اى دارد.

    گسستگى یا همبستگى اجتماعى، که در جامعه آن روز مدینه به کیفیت تعامل قدرت‏هاى قبیله‏اى حاضر در شهر بستگى داشت، از جمله عوامل مؤثر در همبستگى یا گسستگى نیروهاى درونى شهر به حساب مى‏آمد.

    تدابیرى که از قبل اندیشیده شده بود، شرایط مطلوب این همبستگى را فراهم کرده‏ بود.

    انعقاد پیمان‏نامه عمومى مدینه، عقد اخوت، و بناى مسجد جهت ایجاد انسجام در فعالیت‏هاى مختلف جامعه از جمله اقداماتى بود که پیامبراکرم(ص) جهت تحقق شرایط وحدت اجتماعى اندیشیده‏ بودند.

    - وضعیت نیروى انسانى: نیروى انسانى رکن اصلى در هر اقدام مدیریتى است.

    عواملى چون کمیت و آمار نیروهاى در اختیار، شرایط روحى نیروها، ارتباط درونى نیروها، نحوه و چگونگى تنظیم رابطه مدیران ستادى و نیروهاى در صف، عواملى هستند که مى‏توانند در زمینه‏سازى موفقیت‏یا عدم موفقیت ‏یک اقدام اجتماعى یا نظامى تاثیر گذار باشد.

    در صورت تحقق شرایط مطلوب نسبت ‏به دو عامل فوق، نفش رهبرى و مدیریت‏به عنوان عامل هماهنگى و بهره‏بردارى از شرایط اجتماعى مناسب و نیروى انسانى آماده، موضوعیت ‏خواهد یافت.

    پس از انتشار خبر حرکت احزاب در مدینه، جو عمومى شهر دستخوش تلاطم گردید.

    بهترین تصویر از شرایط عمومى مدینه، و دسته‏بندى گروه‏هاى حاضر در شهر را قرآن مجید طى 17 آیه در سوره احزاب ارائه کرده ‏است.

    دراین آیات با دقت ‏شگفت ‏انگیز و روانکاوانه‏اى از روحیات و مواضع گروه‏هاى مختلف، در جریان غزوه احزاب، پرده برداشته است.

    از نظر قرآن این گروه‏ها به سه دسته کلى تقسیم مى‏شوند: الف - مؤمنین: مطابق آیات قرآن، کسانى که در این گروه جاى مى‏گیرند بسیار معدودند.

    اینان یاران خالص و فداکار پیامبر اکرم(ص) بوده‏اند که در هر شرایطى هیچ‏گونه تردیدى در اعتمادشان به خدا و رسول ایجاد نمى‏شد.

    این آیه از سوره ‏احزاب در حق این گروه نازل شده ‏است: و لما رءالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا الله و رسوله و مازادهم الا ایمانا و تسلیما; و چون مؤمنان دسته‏هاى دشمن را دیدند، گفتند: «این همان است که خدا و فرستاده‏ اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده‏ اش راست گفتند»، و جز بر ایمان و فرمانبردارى آنان نیفزود.

    ب - منافقین: کسانى‏ که با اجبار و اکراه اسلام را پذیرفته بودند و در دل کینه رسول خدا(ص) را مى ‏پروراندند، در موقعیت‏هاى مناسب از ضربه زدن و خدمت‏ به دشمنان اسلام دریغ نمى‏کردند.

    قرآن مجید این گروه را معرفى و باطن آنان را آشکار کرده‏است: و اذ یقول المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا × و اذ قالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا...

    و هنگامى که منافقان و کسانى که در دل‏هایشان بیمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏اى ندادند».و چون گروهى از آنان گفتند: «اى مردم مدینه، دیگر شما را جاى درنگ نیست، برگردید».

    ج - معوقین و مرددین: اینان مسلمانانى بودند که به خاطر ضعف شخصیت ‏یا ضعف ایمان، معمولا در شرایط حساس و در جریان حوادث، گرفتار تردید و ترس مى‏شدند و علاوه بر آن، این روحیه را به دیگران هم منتقل مى‏کردند.

    قرآن کریم در مواضع مختلف ضمن بررسى نهضت انبیا به این گروه اجتماعى اشاره کرده، و حتى گاهى در کنار منافقین و تحت عنوان «الذین فی قلوبهم مرض‏» از آن‏ها یاد کرده ‏است.

    در سوره احزاب هم خداوند ویژگى‏هاى روانى و شخصیتى این گروه را آشکار کرده‏است: قد یعلم الله المعوقین منکم و القائلین لاخوانهم هلم الینا و لا تاتون الباس الا قلیلا; خداوند کارشکنان [و مانع شوندگان] شما و آن کسانى را که به برادرانشان مى‏گفتند: «نزد ما بیایید» و جز اندکى روى به جنگ نمى‏آورند [خوب] مى‏شناسد.

    معمولا این گروه در سختى و شرایط بحرانى، با منافقین احساس همراهى و همگامى بیشتر مى‏کنند.

    گاهى با عذر و بهانه‏هاى به ظاهر موجه، موضع ماموریت و مسئولیت‏خود را ترک کرده و چون باطنا منافق نیستند، یا به جهت آینده‏نگرى و توجیه خود و دیگران، سعى مى‏کنند خودشان را با رهبرى هماهنگ نشان دهند.

    قرآن مجید این حالات و روحیات را افشا مى‏فرماید: ...

    و یستاذن فریق منهم النبى یقولون ان بیوتنا عوره وما هى بعوره ان یریدون الا فرارا; و گروهى از آنان از پیامبر اجازه مى‏خواستند و مى ‏گفتند: «خانه‏هاى ما بى ‏حفاظ است‏» و[لى خانه‏هایشان] بى‏حفاظ نبود، [آنان] جز گریز [از جهاد] چیزى نمى‏خواستند.

    این گروه همواره در معرض بازگشت ‏به کفر قرار دارند، زیرا قدرت براى آنان اصالت دارد.

    به همین دلیل بسیار غیر قابل اعتمادند: و لو دخلت علیهم من اقطارها ثم سئلوا الفتنه لاتوها و ماتلبثوا بها الا یسیرا; و اگر از اطراف [مدینه] مورد هجوم واقع مى‏شدند و آنگاه آنان را به ارتداد مى‏خواندند، قطعا آن را مى‏پذیرفتند و جز اندکى در این [کار] درنگ نمى‏کردند.

    در عین حال این گروه اجتماعى گروهى پر مدعا، متوقع و طلبکارند.

    به تعبیر قرآن، هرچند در شرایط خطر چشمانشان از ترس، حالت چشمان مشرف به مرگ را دارد، اما وقتى شرایط عادى شود زبان دراز، گستاخ، مدعى و طلبکار مى‏شوند: اشحه علیکم فاذا جاء الخوف رایتهم ینظرون الیک تدور اعینهم کالذى یغشى علیه من الموت فاذا ذهب الخوف سلقوکم بالسنه حداد اشحه على الخیر...; بر شما بخیلانند، و چون خطر فرارسد آنان را مى‏بینى که مانند کسى که مرگ او را فرو گرفته، چشمانشان در حدقه مى‏چرخد [و] به سوى تو مى‏نگرنند; و چون ترس برطرف شود شما را با زبان‏هایى تند نیش مى‏زنند; بر مال حریصند.

    در مجموع مى ‏توان گفت که با توجه به شرایطى که اشاره شد و نیز وضعیت کمى و کیفى نیروهاى اسلام، رهبرى پیامبر اکرم(ص) در جنگ احزاب یکى از دشوارترین مدیریت‏ها در شرایط نامناسب بوده‏است.

    جهت‏شناسایى روش مدیریت پیامبر(ص) ضرورى است ابعاد برنامه‏ریزى، تعیین استراتژى، سازماندهى، مدیریت نیروى انسانى، کسب اطلاع و خبر رسانى و نظارت و کنترل، در مدیریت و رهبرى رسول خدا(ص) مورد دقت و بررسى قرار گیرد.

    برنامه ریزى و تعیین استراتژى با بررسى جزئیات غزوه خندق به راحتى مى‏توان به این واقعیت رسید که پس از وصول خبر حرکت احزاب، پیامبراکرم(ص) سیاستى دفاعى را اتخاذ کردند.

    جهت تحقق این هدف، بهترین تدبیر ماندن در شهر و بهره بردارى از کلیه امکانات و توانایى‏هاى درون شهرى بود.

    ماندن در شهر مى‏توانست‏سپاه اسلام را به لحاظ پشتیبانى و تدارکات در یک جنگ دفاعى طولانى یارى دهد.

    با توجه به برترى کمى سپاه دشمن و برخوردارى آنان از بیش از 600 اسب که به آن‏ها تحرک فوق‏العاده‏اى مى‏بخشید، مهم‏ترین اقدام، جلوگیرى از تهاجم اولیه دشمن و بى‏اثر کردن نقش سواره نظام بود.

    موفقیت‏ سپاهى چون سپاه احزاب، به تهاجم اولیه بستگى داشت.

    بنابراین، جلوگیرى از کسب موفقیت در تهاجم اولیه سپاه مشرکین مى‏توانست ‏یکى از اهداف اولیه پیامبر اکرم(ص) باشد.

    پیامبر اکرم(ص) ضمن اتخاذ سیاست تدافعى، به حفر خندق فرمان دادند که مى‏توانست هدف یادشده را تامین کند.

    از آن‏جا که همه تصمیمات را در نهایت پیامبراکرم(ص) مى‏گرفتند، سرعت عمل آن حضرت در پذیرش و پیاده کردن این پیشنهاد قابل توجه است.

    اهمیت و عظمت این تصمیم از مجموع اطلاعاتى که مورخان به دست مى‏دهند، چنین برمى‏آید که خندق داراى ابعاد زیر بوده ‏است: طول آن حداقل پنج و حداکثر شش کیلومتر بوده‏ است.

    خندق در شمال شرق مدینه از ناحیه برج‏هاى شیخان شروع شده و تا غرب مدینه یعنى تا کوه بنى‏عبید و از آن‏جا به طرف جنوب تا محلى که اکنون مسجد فتح قرار دارد، کشیده مى‏شده‏است و از این نقطه هم تا مصلى امتداد داشته است.

    هر چند مسیر دقیق خندق مشخص نیست و این احتمال وجود دارد که در مسیر، وجود موانع طبیعى و مصنوعى مى‏توانست مسلمین را از حفر خندق بى‏نیاز کند، اما در مجموع با توجه به فاصله مناطق یادشده و هم‏چنین با توجه به تقسیم کارى که انجام گرفت، مسلما طول خندق از پنج‏کیلومتر کمتر نبوده‏است.

    اگر قول مشهور مورخان را که مى ‏گویند تعداد حفر کنندگان خندق 3000 نفر بوده‏است ‏بپذیریم - چون هر ده نفر مامور حفر چهل ذراع(بیست متر) از خندق بوده‏اند - بنابراین، طول خندق باید در حدود شش کیلومتر برآورد شود.

    مورخین مسیر خندق را چنین تشریح کرده‏اند: مبدا آن راتج و قلعه شیخان بود، و از آن‏جا تا تپه ذباب در شمال مدینه کشیده‏ شده و سپس به طرف غرب تا کوه بنى‏عبید و از آن‏جا تا محلى که هم‏اکنون مسجد فتح قرار دارد کشیده مى‏شده ‏است.

    در مغرب هم جهت احتیاط، به رغم وجود موانع طبیعى، چون نخلستان‏ها و حرات، خندق تا مصلى امتداد پیدا کرده ‏است.

    عرض و عمق خندق نباید کمتر از ده متر باشد، چرا که به هر حال باید طورى طراحى مى‏شد که یک چابک سوار با اسب نتواند از آن عبور کند.

    اما در مورد عمق خندق، همین قدر که پیاده ‏نظام دشمن نتواند از یک طرف وارد، و از طرف دیگر خندق خارج شود، مى‏توانست پاسخ‏گوى هدف پیامبر اکرم(ص) باشد.

    بنابراین احتمالا عمق خندق در حدود سه یا چهار متر بوده‏است.

    دکتر آیتى معتقد است که طول خندق 5/5 کیلومتر، عرض آن ده متر و عمق آن پنج متر بوده‏است.

    با توجه به فاصله میان مکه و مدینه (ده تا دوازده روز راه) و تصریح مورخان به این‏که سواران خزاعه پس از حرکت قریش به سرعت و ظرف مدت چهار روز خود را به پیامبر اکرم(ص) رسانیده و موضوع را اطلاع داده‏ اند، مسلما مدت حفر خندق از ده روز کمتر بوده‏ است.

    سازماندهى پس از تعیین مسیر خندق که توسط شخص پیامبر(ص)، به همراه گروهى از مشاوران ایشان، افرادى چون سلمان فارسى، سعد معاذ و سعدبن عباده انجام شد، نخستین اقدام رسول‏خدا(ص) ایجاد سازمان لازم براى نیل به هدف نزدیک یعنى حفر خندق بود.

    این کار به سرعت اما با دقت و ظرافت تمام انجام گرفت.

    کل نیروهاى موجود، مجموعا نزدیک به سیصد گروه عمل کننده، تحت مدیریت ‏یکى از بزرگان اصحاب (مهاجر و انصار) هماهنگ شدند.

    ارتباط پیامبر اکرم(ص) با همه مسلمین از طریق سرپرستان انجام مى‏شد.

    هر چند ارتباط آن حضرت با همه مسلمین ارتباطى صمیمى و مستقیم بود اما در امور محوله، فقط سرپرستان با رسول خدا ارتباط و تماس داشته ‏اند.

    این نکته تلویحا از اشارات منابع تاریخى بر مى‏آید.

    چنان‏که در ماجراى مواجه شدن گروه سلمان فارسى با سنگ سختى، افراد گروه از سلمان مى‏خواهند موضوع را به اطلاع پیامبراکرم(ص) برساند.

    مدیریت نیروى انسانى چنان‏که از نقشه برمى‏آید پیامبر اکرم (ص) جهت ایجاد انگیزه و تشدید فعالیت مسلمین قسمتى از ماموریت ‏حفر خندق را به مهاجرین و بخش بزرگ ‏ترى از آن را به انصار سپردند.

    براى آن‏که میان انصار هم نوعى رقابت ‏به ‏وجود آید آنان را به سه گروه تقسیم کردند.

    این تقسیم بندى برمبناى نزدیکى قومى و قبیله‏اى انجام شد، زیرا هر تقسیم بندى دیگرى ممکن بود با توجه به اختلافات فکرى، فرهنگى و قومى مسلمین که بسیارى از آن‏ها تازه به اسلام گرویده بودند، سرمنشا بروز مشکلات و مسائلى باشد.

    بروز اختلاف بر سر سلمان که نه از انصار بود و نه وابسته به مهاجرین، نمونه خوبى براى اثبات این مدعا است.

    پیامبر اکرم(ص) آگاهانه، از رقابت میان قبایل جهت تسریع کار استفاده کردند.

    این تدبیر تا حد گروه‏هاى عمل کننده هم ادامه یافت.

    رسول‏الله(ص) با اعمال تقسیم کارى حساب شده میان افراد، هر چهل ذراع از مسیر خط کشى شده را به ده نفر محول کردند.

    بدین ترتیب نه فقط قبایل و طوایف با هم رقابت مى‏کردند، بلکه در درون هر گروه میان افراد آن گروه هم رقابت ایجاد مى‏شد.

    ضمن این‏که حوزه کار هر گروه کاملا مشخص بود و تداخلى در مسئولیت‏ها هم پیش نمى‏آمد.

    اقدامات انگیزشى پیامبر(ص) یکى از تدابیر پیامبراکرم(ص) جهت پیشبرد هر چه سریع ‏تر حفر خندق، توجه دادن مسلمین به اصول اعتقادى و مخصوصا آخرت بود.

    با تعلیم این اصل سازنده که زندگى حقیقى حیات اخروى است و زندگى دنیوى گذرا و بى‏اعتبار است، شور و نشاط کار در مسلمین زیادتر مى‏شد.

    نکته در خور توجه این‏که به خاطر محدودیت زمانى و ضرورت تاثیر فورى سخن، رسول‏خدا(ص) از زبان شعر که مؤثرترین زبان آن روز بود، استفاده مى‏کردند.

    به عنوان نمونه ابن سعد در «طبقات‏» مى‏گوید پیامبراکرم(ص) در جریان حفر خندق این بیت را تکرار مى‏کردند: اللهم ان الخیر الآخره فاغفر للانصار و المهاجره و یا به قولى: لاعیش الا عیش الاخره فاغفر للانصار و المهاجره و یا: اللهم لو لا انت ما اهتدینا و‌لاتصدقنا‌و‌لاصلینا براى آن‏که مسلمین هدف اصلى را گم نکنند و بدانند که زحماتشان در چه جهت و براى چیست، با این روش بر اصول تاکید مى‏کردند.

    شاید از همین نکته بتوان به این نتیجه رسید که در هر اقدام مدیریتى لازم است مدیر دائما رهروان خود را با هدف یا اهداف آشنا و آنان را توجیه نماید.

    پیامبراکرم(ص) از بهترین روش ممکن جهت انجام این مهم استفاده کرده‏اند; از روش آموزش غیر مستقیم و با بهره‏گیرى از زبان شعر که تاثیرى فورى و ماندگار داشت.

    جهت تقویت روحیه مسلمین و فعال‏تر کردن آنان، موارد زیر از شیوه مدیریت پیامبر(ص) قابل استنباط است: الف - مشارکت مستقیم و جدى و همه جانبه شخص رسول الله(ص) در کار حفر خندق، به‏طورى‏که به گفته بسیارى از مورخان، نیروهاى عادى مجاز بودند شب‏ها محل کارشان را ترک کنند اما پیامبراکرم(ص) به اتفاق گروهى از اصحاب مؤمن و مخلص در کنار خندق مى‏ماندند.نکته قابل توجه این‏که، این مشارکت ‏به رهبرى و هدایت مسلمین محدود نبود، بلکه آن حضرت خود خاک حمل مى‏کردند و هر جا مسلمین در حفر خندق گرفتار مشکل مى‏شدند از آن جناب استمداد مى‏کردند.

    ب - حضور شاد و با نشاط پیامبر اکرم(ص) این روحیه را به نیروها هم منتقل مى‏کرد.

    روحیه با نشاط پیامبر چنان بر اصحاب تاثیر گذاشته بود که آنان حتى بیش از مواقع عادى با یکدیگر شوخى و مزاح مى‏کردند.

    پیامبر اکرم(ص) هم تا آن‏جا که این شوخى‏ها برخوردى با ارزش‏هاى الهى و اسلامى و شخصیت افراد و اداره امور نداشت، آن را منع نمى‏کردند.

    ج - خواندن سرودهاى دسته جمعى یکى دیگر از اقداماتى بود که ضمن جلوگیرى از پرداختن مسلمین به بحث‏هاى تضعیف کننده روحیات و ایجاد کننده اضطراب عمومى، موجب شادى و نشاط و تقویت روحیه مسلمانان مى‏شد.

    تمامى این سرودها داراى بار ارزشى و تاثیرات تربیتى بسیار خوبى بود.

    یکى از سرودهایى که مسلمین مى‏خواندند، به مرد نیکوکارى مربوط مى‏شد به نام جعیل که به گفته واقدى، زشت روى و مبتلا به بیمارى پوستى بود اما در جریان حفر خندق همکارى مى‏کرد.

    پیامبر اکرم(ص) نام او را از جعیل به عمرو تغییر دادند و به همین مناسبت مسلمین این بیت را سروده و دسته جمعى تکرار مى‏کردند: سماه من بعد جعیل عمرا و کان للباس یوما ظهرا گفته‏اند پیامبر اکرم(ص) هم با تکرار آخرین کلمات هر مصرع با آنان همراهى مى‏کرد.

    د - یکى دیگر از تدابیر پیامبر اکرم(ص) در مدیریت نیروى انسانى، استفاده مؤثر از همه نیروهاى درگیر در حفر خندق بود، به ‏طورى ‏که از سست ایمانان و حتى منافقین هم در حد مطلوب بهره‏بردارى و استفاده مى‏شد.

    برخلاف روش‏هاى تنبیهى و انضباطى موجود در جوامع مختلف، مخصوصا در شرایط جنگى، در جریان غزوه احزاب، توبیخ و تنبیه مستقیم افراد خاطى و قاصر در انجام وظیفه توسط پیامبر دیده نشده‏ ست.

    پیامبر اکرم(ص) نظامى را طراحى کرده بودند که در آن فرد خاطى خود به‏خود سرشکسته و شرمسار مى‏شد.

    به نقل واقدى در جریان حفر خفدق اگر از کسى سستى مى‏دیدند به او مى‏خندیدند.

    چنین بود که افراد سست ایمان و منافق هم از ترس ریشخند دیگران، ناگزیر از کارکردن بودند.

    البته چنان‏که قرآن به صراحت فرموده‏ است، این گروه‏ها به بهانه‏هاى مختلف از زیر کار شانه خالى مى‏کردند.

    اما این شیوه عمل پیامبراکرم(ص) و مؤمنان باعث ‏شده بود که آنان گستاخ نشوند، ضمنا براى آنان حقى در همراهى با مؤمنان ایجاد نشده و در حد امکان از توانایى‏هاى آن‏ها هم بهره ‏بردارى مى‏شد.

    ارتباطات ارتباط پیامبر اکرم(ص) در جریان غزوه خندق با نیروهاى اسلام، مستقیم و بى‏واسطه‏بود.

    کسانى‏که مسئولیت ‏خبررسانى و ابلاغ فرامین رسول خدا(ص) را به واحدهاى مختلف و گزارش مسائل و مشکلات واحدها را به آن حضرت عهده‏دار بودند، به‏ طور مستقیم با آن حضرت دیدار مى‏کردند.

    مسلمین قریب به 35 اسب در اختیار داشتند که در جریان حفر خندق و نیز پس از آن در جریان محافظت از خندق جهت هماهنگى وایجاد ارتباط و خبر رسانى سریع، استفاده مى‏شد.

    پس از حفر خندق، مسلمین براى خندق درهایى قرار دادند (احتمالا هشت در)، هر یک از این درها نگهبانانى داشت و زبیر بن عوام به عنوان فرمانده کل، بر آنان نظارت مى‏کرد.

    ارتباط میان این دروازه‏ها که در نقاط حساس و استراتژیک خندق تعبیه شده بود توسط عبادبن‏بشر، سرپرست نگهبانان چادر فرماندهى که پیامبراکرم(ص) در آن مستقر بودند، با سرعت تمام و با استفاده از اسب انجام مى‏شد.

کلمات کلیدی: اخلاق - مدیریت - نبوی

چکیده: مدیریت اسلامی باید با جهت گیریهای دینی همراه باشد. جهت گیریهای دینی در مدیریت اسلامی نقشی اساسی دارد، مدیر اسلامی در چارچوب جهت گیریهای دینی و اسلامی می تواند به امور و فعالیتهای خود رسیدگی کند. در مدیریت اسلامی جهت گیریهای دینی مدیر است که در چارچوب این جهت گیریهای دینی و اسلامی می تواند مجموعه امور، کارها و اقدامات مدیریتی خود را ساماندهی کند. مدیریت اسلامی را مانند ...

مديريت : قرآن کريم، که مجموعه وحياني و اصلي ترين منبع هر پژوهش ديني و علمي است، چند مديريت را ارائه مي دهد که همگي اسوه و راه گشا هستند: الف) مديريت خداوندي اين مديريت، مبتني بر ربوبيت خدا است. علامه طباطبايي «رب» را به معناي «مالک مدب

در اين مقاله به جلوهايي از اخلاق پيامبر در سياست مي پردازيم و چون سياست بحث گسترده اي را مي طلبد ما فقط سياست آن حضرت را در جنگ، مورد بررسي قرار مي دهيم و با اهداف رسول اکرم در جنگها،آگاهي ايشان با فنون وسياست هاي جنگي آشنا مي شويم. معني سيره ابتدا

هدايت و رهبري، يکي از ارکان مديريت به شمار مي رود. چرا که از اهم کارهايي است که يک مدير بايد انجام دهد بدين معنا که از نيروها و استعدادها در جهت صحيح که همانا تعالي و رشد و تکامل انسان هاست، استفاده نمايد و در طي اين طريق؛ به مقاصد مورد نظر و مطلوب

« در تمام اين مراحل (نهضت ) روحانيت نقش اول را داشت . يعني دانشگاهي ها بودند روشنفکرها همه شان نه البته دانشگاهي ها دانشجوها تقريبا اکثرا هميشه همه ...نقشي داشتند. لکن آن که ملت را بسيج کرد آن روحانيون بودند...آن که من هميشه به ملت ايران سفارش کرد

چکیده: مطالعه حاضر تحت عنوان «روند توسعه روستایی در دهستان کبودگنبد شهرستان کلات نادر» به بررسی و تجزیه و تحلیل عوامل مؤثر در روند توسعه اقتصادی در این دهستان می‌پردازد. توسعه روستائی یک امر چند بعدی است که از مؤلفه‌های مختلفی تشکیل می‌شود. در این راستا، مؤلفه‌های مزبور در دهستان کبودگنبد به صورت زیرساختهای طبیعی، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی در نظر گرفته شده‌اند که هریک از این ...

چکيده در اين مقاله به بحث در خصوص تأثير اقتصاد بر مديريت اخلاقي پرداخته مي شود و با استخدام تئوري فرد براي مواجهه با يک مشکل اخلاقي ، روش تجزيه و تحليل اقتصادي را بر اساس عوامل بازار بررسي مي کند . اگر اخلاق و تناسب و تعادل در امور حاکم شود مي

چکيده : امروزه شاهد اين هستيم که اخلاقيات در سازمانها و جوامع کمرنگ شده و ماديات و منافع فردي جاي خود را به ارزشهاي اخلاقي داده اند . در اين مقاله سعي شده ابتدا در مورد اصول مديريتي در جوامع اسلامي بحث شود و سپس خصوصيات و ويژگيهاي عمومي مدير اخ

مقدمه : مديريت . مهمترين عامل در حيات رشد و بالندگي و يا از بين رفتن نهادها ، سازمان ها و اجتماع است و مدير روند حرکت از وضع موجود به سوي وضعيت مطلوب را هدايت مي کند و در هر لحظه براي ايجاد آينده اي بهتر در تکاپوست . در اين مقاله با عنوان

بخش دوم: نقش مدير، مباني مديريتي سيره نبوي نقش مدير در برقراري روابط انساني مديريت کلاس درس انضباط قاطع مديريتي در مدارس رهنمودهاي قرآن کريم در خصوص مديريت مباني مديريت پيامبر اکرم (ص) بخش سوم: بررسي مديريت صحيح و نمودارهاي مديريتي در مدارس ويژگ

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول