الف) برای تشخیص حروف زائد در موارد مشتبه شش نشانه وجود دارد که یکی از آنها اشتقاق است.
ب) اصل مشتقات مورد اختلاف است و این امر نزد کوفیون فعل و نزد بصریون اسم است.
ج) اشتقاق انواع مختلفی دارد از یک نظر بر دو نوع است: 1 کبیر 2 صغیر (ابن جنی) و از نظر دیگر به صغیر، اکبر و کبیر تقسیم میشود و همچنین کبار هم ذکر شده است و هرکدام تعریف مخصوص به خود را دارد.
مقدمه
پس از حمد خداوند تبارک و تعالی و درود بر حضرت محمد (صلیالله علیه و آله) و خاندان پاکش!
در ابتدا ذکر این نکته لازم است که زبان عربی به چند دسته تقسیم میشود (صرف، نمو، معانی، بدیع، بیان، لغت) و هریک نیز مشتمل بر قواعدی است و بدیهی است که تمامی آن قواعد و اصول موردنیاز ما در رسیدن به اجتهاد در کتب مورد تدریس در حوزه علمیه بیان نشده و یا اگر هم بیان شده به صورتی مجمل و گذرا بیان شده است لذا نمیشود به این کتابها اکتفا کرد و انجام دادن چنین کارهایی پیرامون موضوعاتی از جمله موضوعات صرفی و نحوی از مسلمات است.
بحث در این تحقیق پیرامون اشتقاق است (در علم صرف اگر نگاهی منصفانه لحاظ شود نمیشود از اهمیت آن روی گردان شود به جهت اهمیتی که در دروس و سالهای بعدی مثلاً در اصول فقه دارد) حال این سوال مطرح میشود آیا یک پاورقی خیلی مجمل در صرف ساده نیاز یک طلبه را حول این مسئله برطرف میکند؟
جواب این سئوال بدیهی است.
از اهمیت این بحث همان بس که اگر کسی این قواعد را نداند در پیدا کردن لغت و در ادامه در ترجمه و...
دچار مشکل میشود.
لذا ما با بیان توضیح و شقوق اشتقاق وجه همت خود را بر آن نهادیم تا بتوانیم قطرهای از دریای مجهولات را معلوم سازیم.
تعریف اشتقاق
تعریف اشتقاق «در لغت جدا کردن چیزی است از چیزی و در اصطلاح ساختن اسمی یا فعلی است از اسم یا فعل دیگر، و آن ساخته شده را که فرع است مشتق و آن را که اصل است مشتق منه گویند و اشتقاق قسمی از صرف است.» «و آن اشتراک صیغ مختلفه است در اصل واحد از جهت لفظ و معنی، آن اصل واحد را «مشتق منه» و هریک از آن صیغهها را «مشتق» گویند و اگر اشتراک از جهت معنی فقط بود ترادف است مانند علم و یقین و ادراک و قطع، و آن الفاظ را مترادف گویند واگر از جهت لفظ فقط بود تشابه است مانند (ذهب و ذهاب و مذهب) و آن الفاظ را مشابه گویند.
و در هیچکدام اشتقاق نیست».
امیل بدیع یعقوب در تعریف اشقاق میگوید: «آن گرفتن لفظی از لفظ دیگر است به شرط مناسبت آندو از جهت معنی و ترکیب و مغایرتشان در صیغه مثل اشتقاق کاتب از کتب.» احمد بن علی بن مسعود میگوید: «اشتقاق بین دو لفظ که در لفظ و معنی تناسب دارند یافت میشود.» ملا عبدالرحمن جامی میگوید: «اشتقاق یعنی اینکه بین دو لفظ متناسب یکی از دلالتهای سه گانه یافت میشود.» اصل اشتقاق «پیرامون اصل اشتقاق نزد بصریون و کوفیون اختلاف است.
بصریون می گویند اصل اشتقاق مصدر است و کوفیون میگویند اصل اشتقاق فعل است.» دلائل بصریون برای اینکه مصدر اصل مشتقات است: «1ـ مصدر دلالت میکند بر زمان مطلق (ماضی، حال و آینده) اما فعل دلالت میکند بر زمان معین و همانطور که مطلق اصل برای مقید است پس مصدر اصل برای فعل است.
2ـ مصدر اسم است.
اسم قائم به نفس است و از فعل بینیاز است ولی فعل، قائم به نفس نیست و احتیاج به غیر دارد.
یعنی به چیزی که قائم به نفس است.
اگر چیزی که قائم به نفس است اصل باشد بهتر است از چیزی که قائم به نفس نیست.
3ـ وجه تسمیه مصدر به خاطر صدور فعل از اوست.
4ـ مصدر دلالت می کند بر یک چیز و آن حدث است اما فعل دلالت می کند با صیغهاش به دو چیز (حدث و زمان) و همانطور که یک چیز اصل دو چیز میشود مصدر، اصل فعل است.
5ـ مصدر برایش یک مثال است مثل: الضرب، القتل و...
ولی فعل مثالهای مختلفی دارد از قبیل (ماضی، مضارع، امرو...
و 14 صیغهی تمام آنها) 6ـ فعل دلالت میکند با صیغهاش بر چیزی که مصدر بر آن دلالت میکند پس فعل ضرب دلالت میکند بر چیزی که الضرب بر آن دلالت می کند که مصدر است و عکس آن صحیح نیست.
پس مصدر اصل است و فعل فرع است و فرع ناچار است که اصلی داشته باشد.
7ـ اگر مصدر، مشتق از فعل بود واجب بود که جاری شود بر سنت در قیاس و مختلف نمیشد.
همانطور که در اسماء فاعل و مفعول مختلف نشده است (از فعل مضارع گرفته میشود در وزن، در معنا، در ذات و...) و واجب بود بر آن چیزی که فعل بر آن دلالت میکند (حدث و زمان) دلالت کند.
و همچنین بر معنای ثالث همانطور که اسم فاعل و مفعول اینطورند (بر حدث و به ذات فاعل و مفعول به) پس زمانی که مصدر این گونه نیست دلالت میکند به این که مشتق از فعل نیست.» دلایل کوفیون برای اینکه اصل مشتقات است: «1ـ همانا مصدر صحیح میباشد به خاطر صحیح بودن فعلش و معتل میباشد به خاطر اعلال فعلش مثل: (قاوم قواماً و قام قیاماً) 2ـ فعل عمل میکند در مصدر مثل ضربت ضرباً و چون که رتبه عامل قبل از رتبه معمول است پس واجب است که مصدر فرع فعل باشد.
3ـ مصدر ذکر میشود برای تاکید و رتبه مؤکَّد مقدم بر رتبه مؤکِّد میباشد.
مثل ضربت ضرباً که ضربت مؤکَّد و ضرباً مؤکِّد است.
4ـ همانا بعضی افعال مصدری برای ایشان نیست که عبارتند از: (نعم، بئس، عسی، لیس، دو فعل تعجب و حبّذا) که اگر مصدر اصل باشد نباید این افعال از مصدر خارج بشوند چون محال است که فرع بدون اصل باشد.
5ـ همانا معنای مصدر تصور نمیشود زمانی که فعل فاعل حدث نباشد در حالی که فاعل وضع شده برای فعل پس سزاوار است فعلی باشد که به سبب آن مصدر شناخته میشود در حالی که آن فعل برای مصدر اصل باشد.» انواع اشتقاق ابن جنی اشتقاق را به صغیر و کبیر تقسیم میکند و در تعریف هرکدام می گوید: «صغیر همان است که در گفتار مردم و نوشتار آنها وجود دارد و راه آن به این شکل است: اصلی از اصول را می گیریم (سه حرف اصلی) و باآن کلمات مختلف می سازیم (با اضافه کردن حروف) و همهی مشتقات اصل، همه به یک معنای واحد دلالت دارند.
مثال اصل س ل م است از آن کلماتی گرفته میشود مانند: سلام، سالم، سلیم و...
سه حرف اصلی را با اضافه کردن حرفی به آنها تبدیل به کلمات جدید میکنیم.
همچنین ابوبکر بن سراج کتابی در این زمینه دارد (در زمینه اشتقاق کبیر) اشتقاق کبیر: اصل کلمه (سه حرف اصلی) را در نظر می گیریم.
با عوض کردن جای حروف کلمات جدیدی از آن میسازیم مثال: (س ل م اصل است و از آن چند کلمه با توجه به اشتقاق کبیر ساخته میشود.
س ل م ـ س م ل ـ م س ل ـ م ل س ـ ل م س ـ ل س م) و باید دانست اشتقاق کبیر سختتر از اشتقاق صغیر است.» و سید هاشم حسینی تهرانی اشتقاق را اینگونه تقسیمبندی میکند.
«یک ـ اشتقاق صغیر و آنچنان است که اصل واحد به یک ترتیب در همه مشتقات باشد مانند (نصر نصر ـ ینصر ـ انصر ـ ناصر ـ منصور ـ نصیر ـ انتصر ـ استنصر ـ تناصر) و مانند (جنه: پری، جنه: سپر، جنه: باغ، جنون: دیوانگی جنین: بچه در شکم، جنان: دل، جنن: گور، اجنّ المیّت: مرده را در کفن کرد، اجن: پوشانید) و فرق این دو مثال آن است که در مثال دوم اصل واحد که (ج ن ن) باشد معنایش در هر صیغهاش خصوصیتی دارد غیر از خصوصیتی که از هیئت کلمه فهمیده میشود، ولی در مثال اول اصل واحد که (ن، ص، ر) باشد در همه یکی است.
و معنی مشترک در مثال اول (یاری کردن) و در مثال دوم (نهان بودن) است.
و معلوم است که نهان بودن در هریک از آن مشتقات یک گونه است.
دو ـ اشتقاق کبیر: و آنچنان است که اصل واحد در همهی مشتقات یکی باشد، گرچه ترتیب حروفش مختلف باشد، مانند (سفر و فسر)، که هر دو به معنی آشکاری است و اصل واحد در هر دو (س، ف، ر) است، ولی به یک ترتیب نیست، در یکی سین برفا مقدم و در دیگری برعکس است، لکن آنها و سایر صیغههای اسمائی و افعالی آنها در آن حروف که اصل است مشترکند.
سه ـ اشتقاق اکبر: و آن چنان است که صیغههای مشتقات در بیشتر حروف اصل واحد مشترک باشند.
مانند: (قصم و فصم) که دو حرف اصلی در آنها یکی است، و هر دو به معنی شکستن است.
ولی قسم: شکستن با جدائی و فهم: شکستن بیجرائمی است.
و تعریف کبیر بر صغیر شامل، و اکبر بر هر دو شامل است اشتقاق مشهور که در همه اسماء و افعال جاری است اشتقاق صغیر است، و آن دو دیگر نادر است.
و اصل واحد که آن را مبدا اشتقاق و حروف اصلی مینامند، خود جوهر حروف است بیآنکه هیئتی و صیغهای به آن بدهند، چنانکه گفتیم: (ن، ص، ر) و (ج، ن، ن) و (س، ف، ر) اصل واحد است، و در اشتقاق اکبر همان اکثر حروف است.
مانند (ص، م) که در آن مثال گفتیم.
و هر کلمهای که در آن، اصل واحد وجود باشد وهیئت و صورتی از هیئتهای متداوله در کلام عرب داشته باشد، از آن اصل مشتق است گرچه صیغهی مصدر باشد که دارای هیئتی است، چون مصدر اشتقاق نیست، زیرا مبدا اشتقاق باید در همهی صیغه های مشتقه باشد، و مصدر ممکن نیست با هیئتش در صیغههای دیگر واقع شود، زیرا در هیئت در یک کلمه ممکن نیست، گرچه از روی مسامحه گفتهاند: مصدر اصل کلام است و مصدر را به صیغههای مختلفی معرفی کردهاند.
چون معنای اشتقاق را دانستی، پس اگر در کلمهای حرف اصلی با زیاده مشتبه شد، با صیغههای دیگری که با آن کلمه از جهت اشتقاق مشترک هستند و حروف اصلی و زیادهی آنهاواضح است تطبیق مینمائیم.
و حروف اصلی و زیادهی کلمه مشتبه را تشخیص میدهیم مثلاً: (رعشن: لرزان، متشبه است که نون، اصلی است و بر وزن فعلل رباعی مجرد است، یا زائد و بر وزن فعلن ثلاثی مجرد است.
مشتقات دیگر نشان می دهد که فعلن است، مانند «رعش و رعیش» به همان معنی، و «ارتعش: لرزید» و غیره اینها.» احمد بن علی بن مسعود اشتقاق را بر سه نوع میداند: «صغیر: تناسب بین آنها حروف و ترتیب باشد مثل ضرب، الضرب کبیر: تناسب در لفظ باشد، بدون ترتیب مثل جبذ از جذب اکبر: تناسب بین آنها در مخرج باشد مثل نعق و عنق» و ملا عبدالرحمن جامی انواع اشتقاق را اینگونه بیان میکند که: «مشترک باشند در تمام حروف مثل جبذ از کلمهی جذب گرفته شده است.
مشترک باشند در اکثر حروف اصلی با تفاوت در سایر حروف از لحاظ تلفظ مخرج حروف مثل نعق از عنق» و امیل بدیع یعقوب اشتقاق را 4 دسته میکند (1ـ اشتقاق اصغر یا صغیر یا عام 2ـ اشتقاق اکبر یا ابدال لغوی 3ـ اشتقاق کبیر یا قلب لغوی 4ـ اشتقاق کبار یا نحت به شرح زیر: «الف» اشتقاق اصغر یا صغیر یا عام: گرفتن لفظ از لفظ دیگری که از اصل آن است به شرط اشتراک هر دو در معنی و حروف اصلی و ترتیب آنها مثل اینکه شما اسم فاعل (ضارب) و اسم مفعول (مضروب) و فعل (تضارب) و غیر آن را از مصدر الضرب بنابر رای بصریون و از فعل ضرب بنابر رای کوفیون میسازی و این نوع از اشتقاق بیشترین نوع استعمال را در زبان عربی دارد.
و اهمیت آن به سزاست و کلمهی اشتقاق بر همین نوع اطلاق میشود، زمانی که بدون قید بیاید.
ب) اشتقاق اکبر یا ابدال لغوی: (همان اشتقاق کبیر بنابر نظر ابن جنی و غیر ابن جنی): قرار گرفتن حرفی مکان حرف دیگری در کلمه مثل (طن و دن) و (نعق و نمق) و (سراط و صراط) و این دو نوع است؛ صرفی و لغوی و گمان غالب این است که در بیشتر شواهد اشتقاق اکبر نزدیکی صوتی آن ظاهرتر باشد، تا نزدیکی اشتقاقی آن منشاء آن به خاطر هم مخرج بودن (صفات صدقی) است.
ج) اشتقاق کبیر یا قلب لغوی: این نظر ابن جنی است و آنرا اشتقاق کبیر نامیده است که بین دو کلمه یکی اصل باشد و دیگری فرع در لفظ و معنی مناسبت داشته باشند نه در ترتیب حروف مثل «جذب و جبذ، حمد و مدح، اضمحل و امضحل» بعضی از علماء این را انکار کردند در حالی که به ابن جنی تهمت زدهاند به تکلف و تعسف درآمدن در بحث به خاطر اینکه اگر اعتقاد به صحیح بودن این نظریه پیدا کنند بر آن دو امر مترتب است: اول این که برای هر حرفی از حروف در زبان عربی ارزش دلالتی خاصی است که جایگاه حرف در لفظ یا تغییر آن حرف به حروف دیگر از مخرج حرف به آن ضرر نمیرساند و دوم اینکه و با این واقعیت با تعریف مراحل لغوی دارد و گمان غالب این است که بعضی از این مثالها قلب لغوی در آن صورت گرفته که منشاء آن اسبابی چند است.
که یکی از آن اسباب اختلاف در تقدیم و تاخیر است مثل (صاعقه و صاقعه) و اضطرار در بعضی از مواقع به واسطه سجع یا قافیه یا تبعیت یا غلط راویها و لغزش حروف در زبان مثل (لعمری و رعملی) و میل در تخفیف لفظ (سبک کردن لفظ) یا تغنن در آن (تفریع) د) اشتقاق کبار یا نحت: اینکه از دو کلمه یا بیشتر یک کلمه جدید گرفته شود و به معنای آن چیزی دلالت میکند که از آن گرفته شده و این کلمه یا اسم است مثل بسمله که گرفته شده از بسمالله یا فعل است مثل حمدل از الحمدالله یا حرف است مثل انما از انّ به علاوه ما یا مختلط است مثل عما از عن به علاوه ما بعضی از علماء این را انکار کردند که نحت قسمتی از اشتقاق باشد و دلیلشان این است که علمای اهل لغت گذشته ما چنین چیزی را از اقسام اشتقاق نگفته بودند و اینکه در گرفتن کلمه از دو کلمه یا بیشتر باشد.
در حالی که اشتقاق گرفتن یک کلمه از یک کلمه است و اضافه مکن بر این مطالب این را که هدف از اشتقاق حاضر نمودن معنای جدید است اما هدف از نحت همیشه اختصار است و سخت 4 نوع است: 1ـ نسبی 2ـ فعلی 3ـ اسمی 4ـ وصفی» منابع 1ـ ابی الفتح عثمان بن جنی، خصائص ابن جنی، بیروت 2ـ احمد بن علی بن مسعود، مجمع الصرف، انتشارات وفایی، چاپ امیر 3ـ امیل بدیع یعقوب، موسوعه النحو و الصرف و الاعراب، انتشارات استقلال 4ـ جامی، ملا عبدالرحمن، شرح جامی، چاپ سنگی 5ـ حسینی تهرانی، سید هاشم، علوم العربیه جلد اول، نوبت چاپ مسلسل: پنجم، تاریخ نشر: تیرماه 66