آیات :
* افرایت الذی کفر بایاتنا و قال لاوتین مالا و ولدا
* اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا
* کلا سنکتب ما یقول و نمد له من العذاب مدا
* و نرثه ما یقول و یاتینا فردا
* و اتخذوا من دون الله الهه لیکونوا لهم عزا
* کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا
ترجمه
* آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد، و گفت:« اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد»؟!
* آیا او از غیب آگاه گشته، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است؟!
* هرگز چنین نیست!
ما به زودی آنچه را می گوید می نویسیم و عذاب را بر او مستمر خواهیم داشت!
* آنچه را او می گوید از او به ارث می بریم، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد!
* و آنان غیر از خدا، معبودانی را برای خود برگزیدند تا مایه عزتشان باشد!
(چه پندار خامی!)
* هرگز (چنین نیست!) به زودی (معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلکه) بر ضدشان قیام می کنند.
تفسیر:
یک تفکر خرافی و انحرافی
بعضی از مردم، معتقدند: ایمان، پاکی و تقوا با آنها سازگار نیست!
و سبب می شود که: دنیا به آنها پشت کند، در حالی که با بیرون رفتن از محیط ایمان و تقوا، دنیا به آنها رو خواهد کرد، و مال و ثروت آنها زیاد می شود!
این طرز فکر، خواه بر اثر ساده لوحی و پیروی خرافات باشد، و خواه پوششی برای فرار از زیر بار مسئولیت ها و تعهدهای الهی، هرچه باشد، یک طرز تفکر خطرناک است.
گاه، دیده ایم: این موهوم پرستان، مال و ثروت بعضی افراد بی ایمان، و فقر و محرومیت گروهی از مومنان را مستمسکی برای اثبات این خرافه قرار می دهند، در حالی که: می دانیم، نه اموالی که از طریق ظلم و کفر و ترک مبانی تقوا به انسان
می رسد مایه افتخار است، و نه هرگز، ایمان و پرهیزکاری سدی بر سر راه فعالیتهای مشروع و مباح می باشد.
به هر حال، در عصر و زمان پیامبر (ص)- همچون عصر ما- افراد نادانی بودند که چنین پنداری داشتند و یا لااقل تظاهر به آن می کردند.
قرآن، در آیات مورد بحث- به تناسب بحثی که قبلاً پیرامون سرنوشت کفار و ظالمان بیان شد- از این طرز فکر و عاقبت آن سخن می گوید.
در نخستین آیه، می فرماید:« آیا ندیدی کسی را که آیات ما را انکار کرد و به آن کفر ورزید؟
و گفت: مسلماً اموال و فرزندان فراوانی نصیبم خواهد شد»!
(افرایت الذی کفر بایاتنا و قال لا وتین مالا و ولدا)
پس از آن قرآن به آنها چنین پاسخ می گوید:« آیا او از اسرار غیب آگاه شده؟
یا از خدا عهد و پیمانی در این زمینه گرفته است»؟!
(اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا) کسی می تواند چنین پیشگوئی کند، و رابطه ای میان کفر، دارا شدن مال و فرزندان قائل شود، که آگاه بر غیب باشد؛ زیرا هیچ رابطه ای میان این دو ما نمی بینیم، و یا عهد و پیمانی از خدا گرفته باشد، که چنین سخنی نیز بی معنی است.
در آیه بعد، با لحن قاطع اضافه می کند:« این چنین نیست (هرگز کفر و بی ایمانی مایه فزونی مال و فرزند کسی نخواهد شد) ما به زودی آنچه را می گوید، می نویسیم» (کلا سنکتب ما یقول).
آری، این سخنان بی پایه که ممکن است مایه انحراف بعضی از ساده لوحان گردد، همه در پرونده اعمال آنها ثبت خواهد شد.
«و ما عذاب خود را بر او مستمر خواهیم داشت».
(عذاب هائی پی در پی و یکی بالای دیگر) (و نمد له من العذاب مدا).
این جمله، ممکن است اشاره به عذاب مستمر و جاویدان آخرت بوده باشد، و نیز ممکن است اشاره به عذاب هائی باشد که بر اثر کفر و بی ایمانی در این دنیا دامنگیر آنها می شود، این احتمال نیز قابل ملاحظه است که: این مال و فرزندان که مایه غرور و گمراهی است، خود عذابی است مستمر برای آنها!
«آنچه را او می گوید (از اموال و فرزندان) از او به ارث می بریم، و روز قیامت تک و تنها نزد ما خواهد آمد» (و نرثه ما یقول و یاتینا فردا).
آری، سرانجام همه این امکانات مادی را می گذارد و می رود، و با دست تهی در آن دادگاه عدل پروردگار حاضر می شود، در حالی که نامه اعمالش از گناهان سیاه، و از حسنات خالی است آنجا است که نتیجه ی این گفته های بی اساس خود را در دنیا می بیند.
آیه بعد، به یکی دیگر از انگیزه های این افراد در پرستش بتها اشاره کرده می گوید:« آنها غیر از خدا معبودانی برای خود انتخاب کرده اند تا مایه عزتشان باشد» (و اتخذوا من دون الله الهه لیکونوا لهم عزا).
تا در پیشگاه خدا آنها را شفاعت کنند، و در مشکلات یاریشان دهند، اما چه پندار نادرست و خیال خامی؟!
هرگز آن چنان که آنها پنداشتند نیست، نه تنها بت ها مایه عزتشان نخواهند بود، بلکه سرچشمه ذلت و عذابند، و به همین جهت، «به زودی، یعنی در روز رستاخیز معبودها منکر عبادت عابدان می شوند، و از آنها بیزاری می جویند، بلکه بر ضدشان خواهند بود» (کلا سیکفرون بعبادتهم و یکونون علیهم ضدا).
این جمله،اشاره به همان مطلبی است که در آیات 13 و 14 سوره «فاطر» می خوانیم: والذین تدعون من دونه ما یملکون من قطمیر* ان تدعوهم لا یسمعوا دعاءکم ....
و یوم القیامه یکفرون بشرککم: «کسانی را که غیر از خدا می خوانید، مالک هیچ چیز نیستند* اگر آنها را بخوانید سخنان شما را نمی شنوند.....
و روز رستاخیز منکر شرک شما می شوند».
و نیز در آیه 6 سوره «احقاف» می خوانیم: و اذا حشر الناس کانو لهم اعداء :«هنگامی که مردم محشور شوند این معبودها دشمنان آنها خواهند بود».
این احتمال را نیز بعضی از مفسران بزرگ داده اند که: منظور از آیه فوق این است که: عبادت کنندگان بت ها، در قیامت که پرده ها کنار می رود، و همه حقایق آشکار می شود و خود را رسوا می بینند، منکر عبادت بت ها می شوند، و بر ضد آنها سخن خواهد گفت، چنان که در آیه 23 سوره «انعام» می خوانیم: بت پرستان در قیامت می گویند: و الله ربنا ما کنا مشرکین: «به خدائی که پروردگار ما است سوگند، که ما هرگز مشرک نبودیم»!.
ولی تفسیر اول، با ظاهر آیه سازگارتر است؛ چرا که عبادت کنندگان می خواستند، معبودان عزتشان باشند ولی سرانجام ضدشان می شوند.
البته، معبودهائی همچون فرشتگان یا شیاطین و جن که دارای عقل و درکند وضعشان روشن است، ولی معبودهای بی جان در آن روز، ممکن است به فرمان خدا به سخن درآیند، و بیزاری خود را از عابدان اعلام کنند.
از حدیثی که از امام صادق (ع) نقل شده نیز، همین تفسیر را می توان استفاده کرد؛ زیرا امام در تفسیر آیه فوق می فرماید: یکون هولا الذین اتخذوهم الهه من دون الله ضدا یوم القیامه، و یتبرئون منهم و من عبادتهم الی یوم القیامه: «روز قیامت معبودهائی را که جز خدا انتخاب کردند بر ضدشان خواهند بود، و از آنها و از عبادت کردنشان بیزاری می جویند».
جالب این که: در ذیل حدیث، جمله کوتاه و پر محتوایی درباره حقیقت عبادت، می خوانیم: لیس العباده هی السجود و لا الرکوع انما هی طاعه الرجال، من اطاع مخلوقا فی معصیه الخالق فقد عبده: «عبادت (تنها) سجود و رکوع نیست، بلکه حقیقت عبادت، اطاعت این و آن است، هرکس مخلوقی را در معصیت خالق اطاعت کند، او را پرستش کرده است» (و سرنوشت او همان سرنوشت مشرکان و بت پرستان است).
* الم تر انا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین توزهم ازا * فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا * یوم نحشر المتقین الی الرحمن و فدا * و نسوق المجرمین الی جهنم وردا * لایملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا ترجمه * آیا ندیدی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند؟!
* پس درباره آنان شتاب مکن؛ ما آنها (و اعمالشان) را به دقت شماره می کنیم.
* در آن روز که پرهیزگاران را دسته جمعی به سوی خداوند رحمان محشور می کنیم.
* و مجرمان را (همچون شتران تشنه) به جهنم می رانیم.
* آنان هرگز مالک شفاعت نیستند؛ مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد.
تفسیر چه کسانی صلاحیت شفاعت دارند؟
با توجه به بحثی که در آیات گذشته پیرامون مشرکان ذکر شد، آیات مورد بحث در حقیقت، اشاره به بعضی از علل انحراف آنها و سپس عاقبت و سرانجام شومشان می کند، و این حقیقت را نیز به ثبوت می رساند که: معبودها نه تنها مایه عزتشان نبودند، بلکه مایه بدبختی و ذلتشان گشتند.
نخست می گوید:«آیا ندیدی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم که آنها را در راه غلطشان شدیداً تحریک، بلکه زیر و رو کنند»؟
(الم تر انا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین توزهم ازا).
«ازّ» چنان که «راغب» در «مفردات» می گوید، در اصل به معنی «جوشش دیگ و زیر و رو شدن» محتوای آن به هنگام شدت غلیان است و در اینجا کنایه از آن است که شیاطین آن چنان بر آنها مسلط می شوند که در هر مسیر و به هر شکلی بخواهند آنان را به حرکت در می آورند، و زیر و رو می کنند!
بدیهی است- و بارها هم گفته ایم- که تسلط شیاطین بر انسان ها یک تسلط اجباری و ناآگاه نیست، بلکه این انسان است که به شیاطین اجازه ورود به درون قلب و جان خود می دهد، بند بندگی آنها را بر گردن می نهد و اطاعتشان را پذیرا می شود، همان گونه که قرآن در آیه 100 سوره «نحل» می گوید: انما سلطانه علی الذین یتولونه و الذین هم به مشرکون: «تسلط شیطان تنها بر کسانی است که ولایت او را پذیرا گشته، و او را بت و معبود خود ساخته اند».
آنگاه روی سخن را به پیامبر (ص) کرده، می گوید: «درباره آنها عجله مکن ما تمام اعمال آنها را دقیقاً شماره و احصا می کنیم» (فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا).
و همه را برای آن روز که دادگاه عدل الهی تشکیل می شود، ثبت و ضبط خواهیم کرد.
این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که: منظور شمردن ایام عمر، بلکه نفس های آنها است، یعنی مدت بقاء آنها کوتاه است، و تحت شماره و عدد می باشد؛ زیرا معدود بودن چیزی، معمولاً کنایه از کم و کوتاه بودن آن است.
در روایتی از امام صادق (ع) در تفسیر «انما نعد لهم عدا» چنین می خوانیم: از یکی از دوستان خود سوال فرمود: به عقیده تو منظور پروردگار از این آیه، شمردن چه چیز است؟
او در پاسخ عرض کرد: عدد روزها، امام فرمود: پدران و مادران هم حساب روزهای عمر فرزندان را دارند: و لکنه عدد الانفاس: «منظور شمارش عدد نفس هاست»!
این تعبیر امام، ممکن است اشاره به تفسیر اول، یا تفسیر دوم و یا هر دو تفسیر باشد.
به هر حال، دقت در محتوای این آیه، انسان را تکان می دهد؛ چرا که ثابت می کند همه چیز ما حتی نفس های ما روی حساب و تحت شماره است، و باید روزی پاسخگوی همه آنها باشیم.
پس از آن مسیر نهائی «متقین» و «مجرمین» را در عباراتی کوتاه و گویا، چنین بیان می کند: «همه این اعمال را برای روزی ذخیره کرده ایم که پرهیزگاران را دسته جمعی با عزت و احترام، به سوی خداوند رحمان، به سوی بهشت و پاداش های او راهنمایی می کنیم» (یوم نحشر المتقین الی الرحمن و فدا).
«وفد» (بر وزن وقت) در اصل، به معنی هیئت یا گروهی است که برای حل مشکلاتشان نزد بزرگان می روند، و مورد احترام و تکریم قرار می گیرند، بنابراین، به طور ضمنی مفهوم احترام را در بردارد، و شاید به همین جهت است که: در بعضی از روایات می خوانیم: پرهیزگاران بر مرکب های راهواری سوار می شوند و با احترام فراوان به بهشت می روند.
امام صادق (ع) می فرماید: علی (ع) تفسیر آیه (یوم نحشر المتقین الی الرحمن و فدا) را از پیامبر (ص) جویا شد، فرمود: یا علی الوفد لا یکون الا رکبانا اولئک رجال اتقوا الله عز و جل، فاحبهم و اختصهم و رضی اعمالهم فسماهم متقین: «ای علی!
وفد، حتماً به کسانی می گویند که سوار بر مرکب اند، آنها افرادی هستند که تقوا و پرهیزگاری را پیشه ساختند، خدا آنها را دوست داشت و آنان را مخصوص خود گردانید، و از اعمالشان خوشنود شد، و نام متقین بر آنها گذارد.....».
جالب توجه این که: در آیه فوق می خوانیم: پرهیزگاران را به سوی خدای رحمان می برد، در حالی که در آیه بعد، سخن از «راندن» مجرمان به جهنم است آیا مناسبتر این نبود که به جای رحمان در اینجا «جنت» گفته شود؟
ولی این تعبیر در حقیقت، اشاره به نکته مهمی دارد و آن این که: پرهیزکاران بالاتر از بهشت را در آنجا می یابند، به مقام قرب خدا و جلوه های خاص او نزدیک می شوند، و رضایت او که برترین بهشت است را درک می کنند (تعبیراتی که در حدیث فوق از پیامبر (ص) خواندیم نیز اشاراتی به همین معنی دارد).
سپس می گوید: در مقابل، «مجرمان را در حالی که تشنه کام اند به سوی جهنم می رانیم» (و نسوق المجرمین الی جهنم وردا).
همان گونه که شتران تشنه را به سوی آبگاه می رانند، منتها در اینجا آب نیست، بلکه آتش است.
باید توجه داشت کلمه «ورد» به معنی گروه انسان ها یا حیواناتی است که وارد آبگاه می شوند، و از آنجا که چنین گروهی حتما تشنه اند، مفسران این تعبیر را در اینجا به معنی تشنه کامان گرفته اند.
چقدر فاصله است میان کسانی که آنها را با عزت و احترام به سوی خداوند رحمان می برند، فرشتگان به استقبالشان می شتابند و بر آنها سلام و درود می فرستند و گروهی که آنها را همچون حیوانات تشنه کام به سوی آتش دوزخ می رانند، در حالی که سر بزیرند، شرمسار و رسوا و بی مقدار؟
و اگر تصور کنند که در آنجا از طریق شفاعت، می توانند به جائی برسند، باید بدانند: «آنها هرگز مالک شفاعت در آنجا نیستند» (لا یملکون الشفاعه).
نه کسی از آنها شفاعت می کند، و به طریق اولی قادر بر آن نیستند که از کسی شفاعت کنند.
«تنها کسانی مالک شفاعت اند که در نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارند» (الا من اتخذ عند الرحمن عهدا).
تنها این دسته اند که: مشمول شفاع شافعان می شوند و یا مقامشان از این هم برتر است، و توانائی دارند از گنهکارانی که لایق شفاعت اند شفاعت کنند.
معنی «عهد» چیست؟
در این که منظور از «عهد»، در آیه فوق که می گوید: «تنها کسانی مالک شفاعت اند که نزد خدا عهدی دارند».
چیست؟
مفسران بحث های فراوانی کرده اند: بعضی گفته اند: «عهد» همان ایمان به پروردگار، اقرار به یگانگی او و تصدیق پیامبران خدا است.
بعضی دیگر گفته اند: «عهد» در اینجا به معنی شهادت به وحدانیت حق و بیزاری از کسانی است که در برابر خدا پناهگاه و قدرتی قائلند و همچنین امید نداشتن به غیر «الله».
امام صادق (ع) در پاسخ یکی از دوستانش که از تفسیر آیه فوق سوال کرد فرمود: من دان بولایه امیر المومنین و الائمه من بعده فهو العهد عند الله: «کسی که به ولایت امیر مومنان و امامان اهل بیت (ع) بعد از او عقیده داشته باشد، آن عهد نزد خداست».
در روایت دیگری پیامبر (ص) می خوانیم: من ادخل علی مومن سرورا فقد سرنی و من سرنی فقد اتخذ عند الله عهدا: «کسی که سرور و شادی در دل مومنی ایجاد کند، مرا مسرور کرده، و هرکس مرا مسرور کند، عهدی نزد خدا دارد».
در حدیث دیگری از پیامبر (ص) می خوانیم: محافظت بر عهد، همان محافظت بر نمازهای پنجگانه است.
از بررسی روایات فوق که در منابع مختلف اسلامی آمده، و همچنین کلمات مفسران بزرگ اسلام، چنین نتیجه می گیریم که: عهد نزد خدا- همان گونه که از مفهوم لغوی آن استفاده می شود- معنی وسیعی دارد که، هرگونه رابطه با پروردگار، معرفت و اطاعت او، و همچنین ارتباط و پیوند با مکتب اولیای حق، و هر گونه عمل صالح در آن جمع است، هرچند در هر روایتی به بخشی از آن یا مصداق روشنی اشاره شده است.
لذا در حدیث دیگری که در بیان چگونگی وصیت کردن، از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده، تقریبا تمام مسائل اعتقادی جمع است، آنجا که فرمود: «مسلمان باید در آستانه مرگ چنین وصیت کند، بگوید: پروردگارا!
توئی که خالق آسمان ها و زمین هستی، دانای پنهان و آشکاری، رحمان و رحیمی من در این دنیا با تو پیمان می بندم، و شهادت می دهم که معبودی جز تو نیست، یگانه ای، شریکی نداری، محمد (ص) بنده و فرستاده تو است، بهشت حق است، دوزخ حق است، رستاخیز و حساب، حق است، تقدیر و میزان سنجش اعمال حق است.
دین همان گونه است که تو بیان کردی، و اسلام همان است که تو تشریع نمودی، و سخن همان است که تو گفته ای، قرآن همان گونه است که تو نازل کردی، تو خداوند حق و آشکاری.
پروردگارا!
محمد (ص) را از ما به بهترین پاداشی ده، و تحیت و سلام بر او و آلش بفرست.
تو سرمایه من در مشکلاتی و یار من در شدت ها، تو ولی نعمت منی، تو معبود من و معبود پدران منی، به اندازه یک چشم برهم زدن، مرا به خود وامگذار که اگر واگذاری به بدی ها نزدیک، و از نیکی ها دور می شوم.
ای خدای من!
تو مونس من در قبر باش!
و برای من عهدی قرار ده که در روز قیامت آن را گشاده ببینم.
سپس فرمود: بعد از اعتراف به این حقایق، آنچه را که لازم می بیند، وصیت می کند و تصدیق این وصیت در سوره «مریم» است در آیه «لا یملکون الشفاعه الا من اتخذ عند الرحمن عهدا» این است عهد و وصیت....».
بدیهی است منظور، این نیست که: مطالب فوق را به عربی و فارسی همچون اورادی بخواند یا بنویسد، بلکه با تمام قلب به آن ایمان داشته باشد، ایمانی که آثارش در تمام برنامه زندگی او آشکار گردد.
روایات 1- از بعضی از روایات استفاده میشود که دروغ کلید گناهان است در حدیثی ازامام باقر علیهالسلام میخوانیم: انّ اللّه عزّ و جلّ جعل للشّرّ اقفالاً و جعل مفاتیح تلک الاقفال الشّراب و الکذب شرّ منالشّراب: خداوند متعال برای شرّ قفلهایی قرار داده است و کلید آن قفلها شراب است (چراکه مانع اصلی زشتیها عقل است و شراب عقل را از کار میاندازد) و دروغ از شراب همبدتر است.
2- در تعبیر دیگری از امام حسن عسگری علیهالسلام میخوانیم: «جعلت الخبائت کلّها فی بیت و جعل مفتاحه الکذب» تمام پلیدیها در اتاقی قرار داده شده و کلید ان اتاق ، دروغ است.
بهارالانوار، جلد169، ص 263) دلیل آن این است که انسانهای گنهکار هنگامی که خود را در معرض رسواییمیبینند با دروغ گناهان خود را میپوشانند، و به تعبیر دیگر دروغ به آنها اجازه میدهد کهانواع گناهان را مرتکب شوند، بیآنکه از رسوایی بترسند، درحالی که انسان راستگوناچار است گناهان دیگر را ترک کند چرا که راستگویی به او اجازه انکار گناه را نمیدهد وترس از رسوایی او را به ترک گناه دعوت میکند.
حدیث معروف مردی که نزد پیامبر (ص) آمد و آلوده به انواع گناهان بود وپیامبر(ص) فقط از او پیمان گرفت که دروغ نگوید، و همین سبب شد که تمام گناهان را ترککند شاهد گویای این مدعا است.
3- از احادیث دیگری استفاده میشود که دروغ با ایمان سازگار نیست، در حدیثیچنین میخوانیم: «سئل رسول ا...
(ص) یکون المؤمن جباناً؟
قال: نعم؛ قیل و یکون بخیلاً؟
قال: نعم.قیل یکون کذّاباً قال: لا.
جامع السادات جلد 2، ص 322 از پیامبر اکرم (ص) پرسیدند آیا انسان مؤمن ممکن است (احیاناً) ترسو باشد؟فرمود: آری.
باز پرسیدند آیا ممکن است بخیل باشد؟
فرمود: آری.
پرسیدند آیا ممکن استدروغگو باشد؟
فرمود: نه.» همین مضمون به صورت دیگری از امیرمأمنان علی (ع) نقلشده است آنجا که فرمود: «لایجد العبد طعم الایمان حتّی یترک الکذب هزله و جدّه» انسان هیچ گاه طعم ایمان را نمیچشد تا دروغ را ترک گوید خواه شوخی باشد یاجدی.» اصول کافی، جلد 2، ص 340 چرا دروغ با ایمان سازگار نیست؟
زیرا دروغ یا به خاطر آن است که انسان به منفعتیبرسد یا از مشکلی رهایی یابد چنان که ایمان انسان قوی باشد میداند که خیر و شر بهدست خداست او است که میتواند گره کور مشکلات را بگشاید و او است که میتواند دربرابر ناملایمات از انسان دفاع کند، و اگر انسان به این امر که شاخهای از شاخههای توحیدافعالی است اعتقاد داشته باشد چنین نیازی ندارد که به دروغ متوسل گردد.
4- در حدیث دیگری از امیرالمؤمنان علی (ع) میخوانیم که فرمود: «و شرّ القول الکذب» بدترین سخن دروغ است.
نهج البلاغه، خطبه 84 زیرا آثار مرگبار از هر سخنی بدتر است.
5- باز در حدیث دیگری از علی (ع) دروغ به عنوان بدترین گناهان معرفی شدهمیفرماید: «اعظم الخطایا عنداللّه اللسان الکذوب و شرّ النّدامه ندامه یوم القیامه» بدترین گناهان نزد خدا گناه زبان دروغگو است و بدترین پشیمانی روز قیامت است.
المحجه البیضاء، جلد 5، صفحه 243 شبیه همین حدیث با کمی تفاوت در کنزالعمالاز پیامبر اعظم (ص) نقل شده است.
(کنزالعمال، جلد 3، صفحه 619، حدیث 8203).
6- در حدیث دیگری، دروغ سرچشمه فجور، سبب ورود در دوزخ شمرده شدهاست، پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «ایّاکم و الکذب فانّ الکذب یهدی الی الفجور و انّ الفجوریهدی الی النّار؛ از دروغ بپرهیز چرا که دروغ به فجور دعوت میکند، و فجور به آتش دوزخ»کنزالعمال حدیث 8219 7- دروغ با عقل سازگار نیست، همان گونه که در حدیثی از امام کاظم (ع) میخوانیم: «انّ العاقل لایکذب و ان کان فیه هواه» انسان عاقل دروغ نمیگوید هرچند به آن تمایل داشته باشد.» بحارالانوار، جلد 75،صفحه 305 8- دروغ فرشتگان رحمت را از انسان درو میکند.
در حدیثی از پیامبر اکرم (ص)میخوانیم: «ادا کذب العبد کذبه تباعد الملک منه مسیره میل من تکن ما جاء به؛ هنگامی که یکی از بندگان دروغی بگوید فرشته به خاطر بوی تعفّن که از آن دروغبرمیخیزد به اندازه یک مایل از او دور میشود.
(مایل از یک کیلومتر بیشتر و از دو کیلومترکمتر است) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، ص 357 9- دروغ دریچهای به سوی نفاق است، پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: «انّ الکذب باب من أبواب النّفاق ؛ دروغ دری از درهای نفاق است.» کنزالعمال، حدیث8219 زیرا انسان دروغگو خود را در چهرهی راستگو قرار میدهد درحالی که باطنش غیراز آن است، این دوگانگی ظاهر و باطن نوعی نفاق ، و دروغ یکی از کارهای شایع منافقاناست.
10- دروغگو اعتماد مردم را از دست میدهد، چنان که در یکی از کلماتامیرالمؤمنان علی (ع) میخوانیم: «من عرف بالکذب قلّت الثّقه به؛ کسی که به دروغگویی شناخته شود، اعتماد مردم بهاو کم میشود» شرح غرر، ج 5، ص 390 و نقطه مقابل این معنی نیز در کلمات آن بزرگوار آمد ه که فرمود: «من تجنّب الذب صدّقت أقواله؛ کسی که از دروغ بپرهیزد سخنانش پذیرفتهمیشود» شرح غرر، ج، 5، ص 461 11- این بحث دامنهدار را با بحث دیگری که در کلمات قصار امیرالمؤمنان علی (ع)آمد ه است و مردم را از دوستی با دروغگویان برحذر داشته پایان میدهیم.
فرمود: «و ایّاک و مصادقه الکذّاب فانّه کالسّراب یقرّب علیک البعید و یبعّد علیک القریب؛ از دوستی با دروغگو بپرهیز که مانند سراب است، دور را در نظر تو نزدیک، ونزدیک را دور میسازد» (و تو را گمراه میکند) از روایات بالا به خوبی استفاده میشود که دروغ سرچشمه انواع گناهان و متزلزلکننده ارکان ایمان و بدترین سخنان و دعوت کننده به انواع معاصی و شاخههای نفاق وپاره کنندهی رشتههای اعتماد و اتحاد است، و درباره کمتر گناهی این همه نکوهش ومذمّت دیده میشود.
در حدیثی از حضرت علی (ع) میخوانیم که درباره پیامبر (ص) چنین میفرمود: «کان رسول اللّه (ص) لیسّر الرّجل من اصحابه اذا رآه مغموماً بالمداعبه؛ مستدرکالوسائل، ج 8، ص 408 رسول خدا هرگاه یکی از یاران خود را اندوهگین میدید او را با شوخی و مزاحخوشحال میکرد.» آری آن حضرت از مزاح برای یک هدف انسانی مطلوب بهره میگرفت،و دلهای غمگین را پر از سرور میکرد.
در حدیث دیگری از امام صادق (ع) میخوانیم که به یکی از یاران خود فرمود: کیف مداعبه بعضکم بعضاً؛ چگونه شما با یکدیگر شوخی میکنید»؟
او پاسخ گفت: بسیار کم.
امام فرمود: «فلا تقعلوا فانّ المداعبه من حسن الخلق، و انّک لتدخل بها السّرور علیاخیک و لقد کان رسول اللّه (ص) یداعب الرّجل یرید أن یسرّه؛ این کار را نکنید (و مزاح را ترک نگویید) زیرا مزاح شاخهای از حسن خلق است، و بهوسیله آن شادی در دل برادر مؤمن خود وارد میکنی و پیامبر (ص) با افرادی شوخیمیکرد، تا آنها را خوشحال کند.» اصول کافی، جلد 2، صفحه 663، حدیث 3.
امام باقر (ع) میفرماید: بینا رسول اللّه (ص) جالس فی المسجد اذ دخل رجل مقامیصلّی فلم یتم رکوعه و لاسجوده، فقال (ص): «فقر کنقر الغراب لئن مات هذا و هکذا صلاتهلیموتنّ علی غیر دینی»؛ الفروع من الکافی، ج 3، ص 268.
هنگامی که پیامبر (ص) در مسجد نشسته بودند، مردی وارد شد و به نماز ایستاد،لیکن رکوع و سجودش را صحیح انجام نداد.
پیامبر (ص) فرمودند: «مانند کلاغ منقار بهزمین زد، اگر این شخص بمیرد و نمازش به همین گونه باشد، بر غیر دین من از دنیا رفتهاست.» پیامبر اکرم (ص) میفرماید: الصّلاه کیل أو میزان، فمن أوفی و فی له، و من نقص فقد علمتم ما أنزل اللّه عزّ و جلّفی المطفّقین؛ محمدی ری شهری، الصلاه فی الکتاب و السنه، ص 24 نماز پیمانه یا ترازو است.
هرکس تمام بیاورد.
تمامش میدهند و هرکس کم گذارد،میدانید که خداوند درباره کم فروشان چه نازل کرده است.
امام علی بن موسی الرضا (ع) طی روایتی جامع به ابعاد فردی و اجتماعی حجمیپردازد و از بعد اخلاقی و تهذیب نفوس سخن میگوید و میفرماید: «انّما امروا بالحج لعلّه الوفاده الی اللّه عزّ و جلّ و طلب الزیاده و الخروج من کلّ مااقترف العبد تائباً ممّا مضی مستأنفاً لما یستقبل مع ما فیه من اخراج الأ؟موال و تعب الأبدانو الاشتغال عن الأهل و الولد و خطراً الأنفس عن اللّادت شاخصاً فی الحرّ و البرد ثابتاً علیذلک دائماً مع الخضوع و اللاستکافه و التذلّل...» عیون الرضا (ع)، ج 2، ص 90، علل ص 101،وسائل، ج 8، ص 7 همانا به حج مأمور شدند تا به محضر خداوند بزرگ باریابند و از او نعمت افزونترطلب کنند و از گناهانی که بندگان مرتکب شدهاند خارج گردند و از گذشته توبه کنند و درآینده جبران نمایند.
و راه درست پیش گیرند و نیز از این رهگذر اموال خرج شود و بدنها بهرنج افتد و از سرگرمی زن و فرزند بیرون آیند و نفس را از لذتها دور نگهدارند و گرما وسرما را تحمل کنند و به آن حالتی که به دست آوردهاند پابرجا باشند و خضوع وخاکساری و افتادگی را تمرین کنند.
سئل عن الجهاد سنّه أو فریضه؟
فقال (ع) الجهاد علی أربعه أوجه: فجهادان فرض.
وجهاد سنّه لایقام الاّ مع فرض و جهاد سنّه، فأمّا أحد الفرضین فجهاد الرّجل نفسه عنمعاصی اللّه و هو من أعظم الجهاد - و مجاهده الّذدین یلونکم من الکفّار فرض.
و أمّا الجهادالّذی هو سنه لایقام الاّ مع فرض فانّ مجاهده العدوّ فرض علی جمیع الأمّه لو ترکوا الجهادلأتاهم العذاب، و هذا هو من عداب الأمّه و هو سنّه علی الامام.
وحدّه أن یأتی العدوّ مع الامّهفیجاهدهم.
و أمّا الجهاد الّذی هو سنه فکلّ سنه أقامها الرّجل و جاهد فی اقامتها و بلوغها واحیائها فالعمل و السّعی فیها من أفضل و الأعمال لأنّها احیاء سنّه و قد قال رسول اللّه (ص)«من سنّ سنه حسنه فله أجرها و أجر من عمل بها الی یوم القیامه من غیر أن ینقص مناجورهم شیئاً» از امام حسین (ع) پرسیدند که جهاد واجب است یا مستحب؟
امام (ع) فرمود: جهاد برچهارگونه است: دو جهاد واجب است و جهاد دیگر مستحبی است که جز با واجب تحققنیابد و چهارمی جهاد مستحبی محض است.
اما آن دو جهاد که واجب هستند: یکی جهادشخص با نفس خویش است که با کنارهگیری از نافرمانیها نسبت به خدا صورت میگیردو آن از بزرگترین جهاد است و دیگری جهاد با کافرانی است که با شما هم مرزند که این نیزواجب است.
اما آن جهاد که مستحب میباشد که در سایهی واجب امکانپذیر است، جهادبا دشمن است که بر همهی امّت واجب است و اگر آن را ترک نمایند عذاب بر آنها فرود آید واین عذاب شامل همه امّت گردد و آن جهاد بر امام مستحب و سنّت است.
و حدّ آن این استکه امام با امّت برای سرکوبی دشمن رود و با دشمنان پیکار نماید.
و اما آن جهادی کهمستحب محض است، برپا داشتن سنتهاست که مردم مسلمان در برپاداشتن و رشد واحیای آن سعی و کوشش خود را به کار گیرد و مبارزه کند؛ پس کار و تلاش در اینخصوص از بهترین اعمال است؛ زیرا احیای سنت است.
و پیامبر خدا (ص) فرمود: «هرکسبنیانگذار روشی نیکو باشد، همچون پاداش کسی که به آن عمل کرده پاداش دارد و نیز ازپاداش همه آنان که تا روز رستاخیز به آن عمل نمایند بهرهمند خواهد شد بیآنکه از پاداشانجام دهندگانش چیزی کاسته شود.» الحکمه 146.
فضل الدعاء و الزکاه - و قال (ع): سوسوا (سوبوا) ایمانکم بالصدقه،وحصّنوا أموالکم بالزّکاه، و ادفعوا أمواج البلاء بالدّعاء.
و درود خدا بر او، فرمود: ایمان خود را با صدقه دادن، و اموالتان را با زکات دادننگاهدارید، و امواج بلا را با دعا از خود برانید.
7- أهمیه الزکاه و آدابها ثمّ انّ الزّکاه جعلت مع الصّلاه قرباناً أهل الاسلام، فمن أعطاها طیّب النّقس بها، فانّهاتجعل له کفّاره، و من النّار حجازاً (حجاباً) و وقایه.
فلایتبعنّها أحد نفسه، و لایکثرنّ علیهالهفه، فأنّ من أعطاها غیر طیّب النّفس بها، یرجوبها ما هو أفضل منها، فهو جاهل بالسّنه،مغبون الأجر، فقال العمل، طویل النّدم.
7- ارزش و رهآورد زکات همانا پرداخت زکات و اقامه نماز، عامل نزدیک شدن مسلمانان به خداست، پس آنکس که زکات را با رضایت خاطر بپردازد، کفاره گناهان او میشود، و بازدارنده ونگهدارنده انسان از آتش جهنم است، پس نباید به انچه پرداخته با نظر حسرت نگاه کند، وبرای پرداخت زکات افسوس خورد، زیرا آن کس که زکات را از روی رغبت نپردازد، وانتظار بهتر از آنچه را پرداخته داشته باشد، به سنت پیامبر (ص) نادان است، و پاداش اواندک، و عمل او تباه و همیشه پشیمان خواهد بود.
1- محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن أبی حمزه قال:سأل نافع بن الأزرق أبا جعفر (ع) فقال: أخبرنی عن اللّه متی کان؟
فقال، متی لم یکن حتّیأخبرک متی کان؟
سبحان من لم یزل و لایزال فرداً صمداً لم یتّخذ صاحبه ولا ولداً.
نافع بن ازرق از امام باقر (ع) پرسید و گفت: به من خبر بده از اینکه خدا از چه زمانیبوده است؟
فرمود از چه زمانی نبوده که من به تو خبر دهم از چه زمانی بوده، منزه باد آنکه همیشه بوده و همیشه خواهد بود تنها است بینیاز است و همسر و فرزند نگیرد.
نثر ادبی :